وطواط:ز عشقت ، ای عمل غمزهٔ تو خون خواری بسی کشید تن مستمند من خواری
❈۱❈
ز عشقت ، ای عمل غمزهٔ تو خون خواری
بسی کشید تن مستمند من خواری
مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان
چگونه عیشی ؟ با صد هزار دشواری
❈۲❈
بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی
بدان دو زلف سیه روز من سیه داری
طلب همی کنی آزار من ، خداوندا
روا بود که مرا بی گنه بیازاری ؟
❈۳❈
کسی که پای تو بوسد چگونه دل دهدت
که همچنین بگزافش ز دست بگذاری ؟
بنفشه قد و سمن موی و لاله اشکم از آنک
بنفشه جعد و سمن ساق و لاله رخساری
❈۴❈
گهی بگریم بر یاد تو بصد حسرت
گهی بنالم در عشق تو بصد زاری
اگر هزار چو من در فراق خود بکشی
از آنت باک نیاید ، زهی ستمگاری!
❈۵❈
مکن برنج گرفتار بیش ازین دل من
کزان بود بقیامت ترا گرفتاری
ز دست جور توام کشته گیر ، اگر ندهد
مرا عنایت عدل خدایگان یاری
❈۶❈
علاء دولت ، شاهی ، که دولت تیغش
ببرد از سر بدخواه باد جباری
خدایگانی کاجرام چرخ را با او
منازعت نرسد در بلند مقداری
❈۷❈
بعهد دولت او در جوار افضالش
برست دیدهٔ فتنه ز رنج بیداری
بدوست طایفهٔ شرع را قوی دستی
وز وست قاعدهٔ شرک را نگونساری
❈۸❈
چو ابر بارد هنگام مکرمت کف او
ولیک عادت او نیست جز گهرباری
مظفرا ، تویی از خسروان ، که در گیتی
بدانچه یافته ای ، از علو ، سزاواری
❈۹❈
نجوم چرخ نیارند زد همی ز حیا
بپیش کثرت فضل تو لاف بسیاری
ستاره را نرود با تو هیچ بوالعجبی
زمانه را نرود با تو هیچ مکاری
❈۱۰❈
کسی که با تو طریق مخالفت سپرد
بیک زمانه بدو چنگ فناش بسپاری
بتیر تیز ، فلک را اگر بخواهی تو
ز سقف دایرهٔ آسمان فرود آری
❈۱۱❈
بپایگاه و برفعت تو سپهر تأثیری
بدستگاه و بحشمت زمانه آثاری
حریم صدر تو احرار از آن گزیدستند
که از جفای زمانه پناه احراری
❈۱۲❈
همیشه تا که جهان راست فعل بد عهدی
همیشه تا که فلک راست پیش غداری
امانت باد ز دست فنا و قهر ، که تو
فنای مبتدعانی و قهر کفاری
کامنت ها