وطواط:جانا ، لب چون شراب داری رخساره چو آفتاب داری
❈۱❈
جانا ، لب چون شراب داری
رخساره چو آفتاب داری
در پیش ضیای آفتابت
از ظلمت شب نقاب داری
❈۲❈
جمله نمکی و جان ما را
بر آتش غم کباب داری
بی آن لب چون شکر ، تنم را
همچون شکر اندر آب داری
❈۳❈
زان نرگس نیم خواب ، چشمم
محروم شده ز خواب داری
پیوسته ره فراق پویی
همواره سر عتاب داری
❈۴❈
پشت طربم شکسته خواهی
باغ خردم خراب داری
ای روی تو رحمت الهی
تا چند مرا عذاب داری؟
❈۵❈
تو جفت ربایی و دلم را
نالنده تر از رباب داری
در انده تو درنک دارم
در کشتن من شتاب داری
❈۶❈
ای تافته زلف ، باز آخر
تا کی دل من بتاب داری؟
صبرم چو عقاب صید کردی
گرچه صفت غراب داری
❈۷❈
ای تن ، تو جزع مکن و گر چند
اندیشهٔ بی حساب داری
خوش باش ، که بارگه خسرو
از حادثها مآب داری
❈۸❈
خوارزمشه ، آنکه از قبولش
هم منصب و هم نصاب داری
ای آنکه دیار مشرکان را
از تیغ در اضطراب داری
❈۹❈
آنی که ز باد حمله در رزم
بنیاد فلک خراب داری
وز خون عدو بروز هیجا
آفاق پر از خضاب داری
❈۱۰❈
بر بر باغ امید خلق دستی
بارنده تر از سحاب داری
یک لفظ سؤال سایلان را
صد بدرهٔ زر جواب داری
❈۱۱❈
کردار همه صالح دانی
گفتار همه صواب داری
در هر سخنی که تو بگویی
مضمر شده صد کتاب داری
❈۱۲❈
دریای حیات حاسدان را
بی آب تر از سراب داری
از آتش تیغ جان گردان
پیوسته در التهاب داری
❈۱۳❈
در دست شهان عنان نپاید
تا پای تو در رکاب داری
با محمدت اتصال جویی
وز منقصت اجتناب داری
❈۱۴❈
در کل جهان بفضل مردی
کس نیست کزو حجاب داری
شاها، بدو دودمان عالی
از دو طرف انتساب داری
❈۱۵❈
و امروز ز انتساب بگذشت
ملکی که باکتساب داری
باروی بتان نشاط کن زانک
هم دولت و هم شباب داری
❈۱۶❈
رو ملک طرب گزین ، که ملکی
فارغ شده ز انقلاب داری
آن به که برغم خصم پیوست
در کف قدح شراب داری
کامنت ها