وطواط:ای آن که هر چه بایدت از بخت نیک هست هرگز مباد در جاه تو شکست
❈۱❈
ای آن که هر چه بایدت از بخت نیک هست
هرگز مباد در جاه تو شکست
تا از قضا پدید شد آثار هست و نیست
پیدا نشد ذات تو از نیست هیچ هست
❈۲❈
معلوم شد مگر که تو از نسل آدمی
قومی برین امید شدند را آدمی پرست
دشمن اگر به حیله کند با تو همبری
دانند عاقلان جهان لعل را ز بست
❈۳❈
با دولت عریض تو دهر فراخ تنگ
با همت رفیع تو چرخ بلند پست
نارسته همچو لفظ تو دری ز هیچ کان
تا جسته همچو رأی تو تیری ز هیچ شست
❈۴❈
جان داد حشمت تو تنی را به رنج کشد
به گرد نعمت تو کسی را که آزخست
از هیبت تو حاسد تو در زمین فتاد
و ز حرمت تو ناصح تو بر فلک نشست
❈۵❈
وقتست اگر دراز کنی بر زمانه پای
زیرا که چشم بد ز تو کوتاه کرد دست
دی هر که از شراب خلاف تو مست بود
امروز هیبت تو برو راند حمدست
❈۶❈
صد در گشاده گشت ز محنت بر آن کسی
کو برخلاف رأی تو یک ره میان ببست
در هر دو گام حز ترا بیست ناظرست
بیچاره بدسگال کجا داند از تو چیست؟
❈۷❈
خصم تو گر بمیرد راضی بود به مرگ
اندی که چون بمرد زچنگ تو باز رست
پیوسته تا ز انجم روشنترست ماه
همواره تاز پنجه افزون ترست شست
❈۸❈
بادا چو شهد عیش تو، کز رشک جاه تو
دور از تو هست عیش عدوی تو کیست
کامنت ها