وطواط:کمال دولت و دین صورت شجاعت وجود که شد شجاعت وجود از خصال او موجود
❈۱❈
کمال دولت و دین صورت شجاعت وجود
که شد شجاعت وجود از خصال او موجود
پناه دنیا ، خاقان ، که هست در دنیا
فریضهٔ طاعت او چون عبادت معبود
❈۲❈
سر محامد ، محمود ، آنکه امرش را
همی برند بزرگان روزگار سجود
شریف صورت او همچو بخت او میمون
بدیع صورت او همچو نام او محمود
❈۳❈
جناب او شده ابنای ملک را مقصد
بدیع صورت او همچو نام او محمود
جناب او شده ابنای ملک را مقصد
رضای او شده ارباب عقل را مقصود
❈۴❈
جهان بدولت او دارد اتساق امور
هدی بحشمت او دارد انتظار ورود
عواطف ز طبع کریم اومعاد
مکارمست ز کف جواد او معهود
❈۵❈
مساعدند ز ایام او تذویر و عقاب
موافقند بانصاف او ظبا و اسود
شدست روی معالی بجاه او روشن
شدست پشت ممالک بتیغ او مشدود
❈۶❈
بر فضایل او فاسدست گوهر و در
بر شمایل او کاسدس عنبر و عود
خدایگانا ، هستی تو آفتاب جلال
ولیک سایهٔ عدل تو د رجهان ممدود
❈۷❈
تویی ، که ملک ترا هر زمان ز گردون هست
بشارتی بدوام و اشارتی بخلود
عهود بست ز چرخ ثبات ملک تو چرخ
درین حدیث نباشد ز چرخ نقض عهود
❈۸❈
تو در عهود ملوکی و زنده گشت بتو
همه مفاخر آبا ، مآثرات جدود
ز حکم انجم و افلاک حصه یافته اند
مخالف نحوس و موافق تو سعود
❈۹❈
سؤال سایل اندر مسامعت بخوشی
بشبه لحن زبورست و نغمهٔ داود
چو قطرهای سحاب و چو ذرهای هوا
سخاوت نامحدود و عطات نامعدود
❈۱۰❈
ببندگی دولت مقبول کی شود هرگز؟
هر آنکه شد ز جانب مبارکت مردود
ستاره وقف کند بر مراد تو تأثیر
زمانه بذل کند در رضای تو مجهود
❈۱۱❈
نه هست ماه و جلال ترا خسوف و محاق
نه هست بحر نوال ترا قصور و جمود
ولی ببخش تو در حدایقست و ریاض
عدو ز کوشش تو در سلاسلست و قیود
❈۱۲❈
چه آتشست که تیغت ز دست در اعدا؟
که نیست آنرا در آتش جحیم خمود
چو بفروخته گردد ز تف حمله سیوف
چو بر فراخته گردد بصف کینه طرود
❈۱۳❈
فلک بسوزد از آتش طعان و ضراب
زمین بلرزد از جنبش خیول و جنود
شود معلم عیش مبارزان مدروس
شود طناب عمر محاربان مفقود
❈۱۴❈
حسام را همه سوی دماغ رأی رحیل
خدنگ را همه سوی ورید قصد ورود
در ا جل شده بر شخص پردلان مفتوح
ره امل شده برجان سرکشان مسدود
❈۱۵❈
سلاح روشن چون فکرت نبی و ولی
غبار تاری چون سینهٔ مجوس و جهود
در آن زمان ز حسام چو آب و آتش تو
بسان باد شود خاکسار جان حسود
❈۱۶❈
گهی بدری چون پسته سینه شان بسنان
گهی بکویی چون گرز مغزشان بعمود
تو در قتال و ز تیغ تو لشکری مقتول
تو در طراد و ز پیش تو عالمی مطرود
❈۱۷❈
شرف شده بمساعی چتر تو مقرون
ظفر شده بنواصی خیل تو معقود
همیشه تا که عداوت بود نقیض وداد
همیشه تا که زیادت بود خلاف صدود
❈۱۸❈
ولیت باد اندر ثواب خلد و نعیم
عدوت باد اندر عذاب عاد و ثمود
همیشه گوش تو سوی نوای عود و فلک
مخالفان ترا گوشمال داده چو عود
❈۱۹❈
ز بخت بوده ترا وعده ملک ترکستان
کنون در آمده وقت وفای آن موعود
کامنت ها