وطواط:زهی! دشمنت از طرب بینوا زده چرخ در مدحت تو نوا
❈۱❈
زهی! دشمنت از طرب بینوا
زده چرخ در مدحت تو نوا
هدی یافته از جلالت جمال
جهان ساخته از نوالت نوا
❈۲❈
معانی بلفظ تو یابد شرف
معانی ز جاه تو گیر بها
بوقت سخا گوهر آبدار
چو خاکست نزدیک تو بی بها
❈۳❈
ولی را وفاقت صوایی صواب
عدو را خلافت خطایی خطا
نه چون رای تو اختران فلک
نه چون خط تو لعبتان ختا
❈۴❈
شده امر تو در ممالک روان
شده حکم تو بر خلایق روا
ز تو گشته پشت محامد قوی
ز تو برده روی مکارم روا
❈۵❈
نه در گفت های تو سهو و غلط
نه در کرد های تو چون و چرا
بعهد تو از غایت عدل تو
کند میش در ظل گرگان چرا
❈۶❈
ترا حلم خاک و علو اثیر
ترا لطف آب و صفای هوا
بمدح تو فرزانگان را شرف
بصدر تو آزادگان را هوا
❈۷❈
نهادست در ذات تو کردگار
وفور مروت ، کمال صفا
ازین رویی بر زایران صدر تو
گزینست چون مروه و چون صفا
❈۸❈
نه همچون جوار کریمت جوار
نه همچون فنای رفیعت فنا
نصیب نکو خواه از تو حیات
نصیب بد اندیش از تو فنا
❈۹❈
تو عین صوابی «علی من اطاع»
تو محض عقابی «علی من عصا »
پدید آمده از تو وز کلک تو
همان کز کلیم آمده وز عصا
❈۱۰❈
همه صورت تو کمال و جمال
همه سیرت تو وفا و حیا
ز دست تو زایند فیض کرم
چو از ابر بارنده صوب حیا
❈۱۱❈
ز گفتار تو گوش ها را نشاط
ز دیدار تو دیده هارا جلا
ز خوف تو اعدای صدر تو را
ز اوطان خویش اوفتاده جلا
❈۱۲❈
ز لطف تو خیره نعیم بهشت
ز خلق تو طیره نسیم صبا
عزیزست بر جان من خدمتت
چو روز شباب و چو عهد صبا
❈۱۳❈
بنوشیدم از تو شراب طرب
بپوشیدم از تو لباس غنا
ثنای تو در گوش من خوشترست
ز آواز چنگ و ز لحن غنا
❈۱۴❈
مرا نیست از لفظ تو جز لطف
مرا نیست از دست تو جز ندا
همه از ره مردمی و کرم
بگوش من آید ز لطفت ندا
❈۱۵❈
الا، تا بود میغ ها را سرشک
الا، تا بود تیغ ها را مضا
تورا باد اقبال در مابقی !
فزون ز آنچه بودست در ما مضا
کامنت ها