وطواط:قرار از دل من ربود آن نگار بدان عنبرین طرهٔ بی قرار
❈۱❈
قرار از دل من ربود آن نگار
بدان عنبرین طرهٔ بی قرار
نگارست رخسارهٔ من ربود آن نگار
ز هجران رخسارهٔ آن نگار
❈۲❈
کنار من از دوست تا شد تهی
مرا پر شد از خون دیده کنار
خمارست در سر مرایی قیاس
در اندوه آن نرگس پر خمار
❈۳❈
شمار غم او ندانم ، از آنک
غم او گذشته ز حد شمار
فگارست از غمزهٔ او دلم
بلی تبر ناوک کند دل فگار
❈۴❈
نزارست شخص من از عشق او
بسا شخص کز عشق او شد نزار
چه کارم؟چو من کس بوده عاشقی ؟
مرا با غم عشق خوبان چه کار؟
❈۵❈
مدار ، ای دل ، اندیشهٔ عشق نیز
جز اندیشهٔ مدح خسرو مدار
سوار جهان ، شاه اتسز، که هست
پیاده بمیدان او هر سوار
❈۶❈
شراریست از تیغ او در جهان
که گردون بسوزد همی آن شرار
بهار عدو از خلافش خزان
خزان ولی از وفاقش بهار
❈۷❈
قفار از نم جودا و چون ریاض
ریاض از تف تیغ او چون قفار
چنارست پنجه گشاده بباغ
مگر سایل جودا و شد چنار ؟
❈۸❈
حصارست ، شاها ، جهان بر عدوت
چه لذت بود بسته را در حصار؟
صغار و کبارت ثنا خوان شدند
که هستی پناه صغار و کبار
❈۹❈
غباری ، که بر خیزد از لشکرت
بود کیمیای ظفر آن غبار
تبار تواند افتخار هدی
و لیکن تویی افتخار تبار
❈۱۰❈
یسار تو جامه دران از یمین
یمین تو حمله بران بر یسار
بحار از عطای تو گیرد مدد
از آنست جای جواهر بحار
❈۱۱❈
نثار از پی فرق شاهان کنند
کند تیغ تو فرق شاهان نثار
جوار تو جویند اهل هنر
که هست از حوادث پناه آن جوار
❈۱۲❈
شکارند در روز رزمت ملوک
ترا باد ارواح اعدا شکار
مدار فلک بر مراد تو باد
مبادش جز بر مرادت مدار
❈۱۳❈
دمار از مخالف بر آورد بتیغ
بتیغ از مخالف بر آورد مار
فرار از تو جوید عدو بی گمان
و لیکن بجان در نهد آن فرار
❈۱۴❈
مدار جهان بر چو تو شاه باد
که آباد ماند جهان زین مدار
کامنت ها