ظهیر فاریابی:نهی زلفین عنبر بار بر دوش حدیث ما نیاری هیج در گوش
❈۱❈
نهی زلفین عنبر بار بر دوش
حدیث ما نیاری هیج در گوش
خروش ما زخواری ناشنیده
چرا خیره نهی زلفین بر گوش؟
❈۲❈
چو تا با من سخن گویی ز شادی
چو مرزنگوش گردم سر به سر گوش
چو من با تو غمی خواهم که گویم
نداری ای عجب گویی مگر گوش؟
❈۳❈
به احوال من سرگشته شاید
کز این به بازداری ای پسر گوش
مرا کز جور تو نالان چو نایم
چه مالی چون ربابی سیم بر گوش
❈۴❈
رسید از تو به گوشم مژده وصل
اگر ممکن بود جای بصر گوش
سگ کوی تو باشم گر چه ندهی
به روبه بازیم چون خواب خرگوش
❈۵❈
تو فارغ پنبه اندر گوش کن شو
خروش من فلک را گو بدر گوش
مرا بی طلعت تو باد تر چشم
مرا بی نعمت تو باد کر گوش
❈۶❈
به خنده آن زمانم لب شود باز
که از آواز تو یابد خبر گوش
ز دیدار تو گردد پر قمر چشم
ز گفتار تو گردد پر شکر گوش
❈۷❈
کنی در گوش حلقه مهر و مه را
چو آرایی به مروارید و زر گوش
ز گوشت حلقه یابد زینت و حسن
تو را از حلقه یابد زیب و فر گوش
❈۸❈
مگر چشم تو با گوشت به جنگ است؟
که دارد چشم تو تیر و سپر گوش؟
زره پوشد ز زلفت زانک باشد
ز تیر غمزه تو بر حذر گوش
❈۹❈
رسید آوازه عشق من و تو
چو مدح خسرو غازی به هر گوش
شه آفاق سلطانشه که دارند
به امر او ملوک بحر و بر گوش
❈۱۰❈
جهانگیری کز اخبار فتوحش
شهانراهست دایم پر سمر گوش
نه چون او دیده هرگز پادشا چشم
نه مثل او شنیده دادگر گوش
❈۱۱❈
سمندش چون کند جولان بگیرد
ز بیم شیهه او شیر نر گوش
بیارایند چون خوبان به حلقه
زنعل مرکبش هر تاجور گوش
❈۱۲❈
نیابد بی لقای او ضیا چشم
ندارد بی ثنای او خطر گوش
درِ او شه ره آمد خسروان را
چنان کآواز را شد رهگذر گوش
❈۱۳❈
روانش آلت الهام و وحی است
چو لحن وصوت را جای ممر گوش
ایا نشنیده هرگز در دو عالم
شهی مانند تو نیکو سیر گوش
❈۱۴❈
خلاصه از چهار ارکان تو گشتی
چنان کز پنج حس شد معتبر گوش
ز الفاظ تو ای دریای افضال
صدف کردار گردم پُر دُرر گوش
❈۱۵❈
جهان دانشی زان بازداری
به اهل فضل و ارباب هنر گوش
از آن شادی که مرغ نظم را صید
کند سمعت برآوردست پر گوش
❈۱۶❈
ز بهر خدمت صورت مدیحت
گشاده دیده و بسته کمر گوش
الا تا دیده بان تن بود چشم
الا تا حجره سور است در گوش
❈۱۷❈
به فرمان تو بادا خسروانرا
ز حد قیروان تا باختر گوش
کامنت ها