ظهیر فاریابی:رویت از حسن در جهان سمر است عقد زلفت نشیمن قمر است
❈۱❈
رویت از حسن در جهان سمر است
عقد زلفت نشیمن قمر است
زان رخ تازه ولب شیرین
همه آفاق پر گل وشکر است
❈۲❈
تا دلم زان گل و شکر بچشید
هر زمان از قضا ضعیف تر است
تنگ روزی دلا که روزی او
به دهان تو و لب تو در است
❈۳❈
عمر در عشق تو به سر بردم
دل ز حسرت هنوز تا به سر است
گفتی از دست عشق جان نبری
الحق این خود بشارتی دگر است
❈۴❈
تن قضا را نهاده ام چکنم ؟!
که نه بیدار تو همین قدر است
در فراق تو هرکجا که دلی است
تا به گردن در آتش جگر است
❈۵❈
نقد رایج به رسته غم تو
اشک چون سیم وچهره چو زر است
عاشقان را بهینه دستاویز
آه شبگیر وناله سحر است
❈۶❈
با غمت دست در کمر کردم
زان دو دستم همیشه در کمر است
روی من در غمت چو دامن ابر
دایم از موج آب دیده تر است
❈۷❈
چشم من در فراق چهره تو
کان یاقوت ومعدن گهر است
راست گویی که در افاضت جود
دست دربار شاه دادگر است
❈۸❈
شاه عادل اتابک اعظم
که جهان با عطاش مختصر است
آنک نزدیک سمع مظلومان
نام او همچو مژده ظفر است
❈۹❈
وانک در نسبت جهات کمال
آسمان زیرو قدر او زبر است
صیت اقبال او بگرد جهان
روز وشب همچو ماه در سفر است
❈۱۰❈
ظلمت ظلم را اشارت او
چون تباشیر صبح پرده در است
ای که خلوت سرای قدرت را
چرخ چون حلقه از برون در است
❈۱۱❈
نیست رایی برون پرده غیبت
که نه رای تو را از آن خبر است
سعی تیغ تو در معونت خلق
چون مقامات دِرّه عمر است
❈۱۲❈
خاک درگاه تو به حکم شرف
افسر صد هزار تاجوَر است
آن همایست همتت که مقیم
بیضه آسمانش زیر پر است
❈۱۳❈
هر کجا موکب تو نهضت کرد
بخت چون بندگانش بر اثر است
آتش فهر توست آنک به حجم
هفت دوزخ به جنب او شرر است
❈۱۴❈
فیض احسان توست آنک به قدر
هفت دریا به نزد او شمر است
نظر همّت تو را هر شب
برتُتُقهای آسمان گذر است
❈۱۵❈
مدتی شد که بر امید قبول
بنده در انتظار آن نظر است
شهریارا تو منگر آن کامروز
شعر من در زمانه مشتهر است
❈۱۶❈
این نگه کن که نزد دانش من
شعر عیبست اگر چه هم هنر است
تا در ادراک چشم پیکر ماه
گاه چون نعل وگاه چون سپر است
❈۱۷❈
چون سپر باد پشت جاهت پهن
که حسودت چو نعل پی سپر است
کامنت ها