ظهیر فاریابی:ای ماه سروقامت و ای سرو ماه روی وصل تو تا نموده مرا چند گاه روی
❈۱❈
ای ماه سروقامت و ای سرو ماه روی
وصل تو تا نموده مرا چند گاه روی
شکلم چو نال شد ز هوای تو و توراست
با شکل سرو قامت و بانور ماه روی
❈۲❈
تا بی حجاب دیده به رویت نگاه کرد
پر آب دیده دارم زان یک نگاه روی
آیینه دلم سیه از آه سینه شد
آیینه را سیه شود آری ز آه روی
❈۳❈
بگرفت خطه دلم اینک سپاه عشق
و آورد سوی عالم جان آن سپاه روی
رویم ز تاب عشق تو زردست و بس بود
بر وفق این حدیث که گفتم گواه روی
❈۴❈
روی تو از لطافت محض آفرید حق
زان خوبتر که وهم نخواهذ مخواه روی
اندر شب فراق تو شاید که روز وصل
بنمایدم زچاه مقنع چو ماه روی
❈۵❈
جان مرا که عاجز هجران توست نیست
جز بارگاه مجلس عالی پناه روی
فرخنده مجد ملک سپهر دول که هست
ایام را ز هیبت او همچو کاه روی
❈۶❈
عالی محمدبن علی اشعث آنک بخت
بنمودش از دریچه تمکین شاه روی
با روی و رای او نبود مهر و ماه را
زین پس بجز نهادن تاج و کلاه روی
❈۷❈
اقبال با جلالت قدرش سپید کار
خورشید بی عنایت رایش سیاه روی
افکنده بر موافق او عیش بهر چشم
پوشیده از مخالف او عزّ و جاه روی
❈۸❈
شرم از گناه باشد و خورشید در کشد
هر شب ز شرم طلعت او بی گناه روی
ای پشت دین و مامن حق بارگاه تو
بخت ابد نهاده بدین بارگاه روی
❈۹❈
راهی که موکب تو بدانجا گذر کند
اقبال برنگیرد از آن خاک راه روی
جور و عنا چو روزه بر ایوب روز و شب
خصم تو را نموده گهی پشت و گاه روی
❈۱۰❈
جایی رسید کار حسودت که از ضمیر
دارد همی نهفته ز مردم گیاه روی
تا خسروان دهر و ملوک زمانه را
باشد مدام یاره و دیهیم و گاه روی
❈۱۱❈
از گردش زمانه عدوی تو را مباد
جز روزگار ناخوش و عیش تباه روی
کامنت ها