ظهیر فاریابی:بزرگوارا من در میان اهل عراق به نعمت تو که محسود همگنان بودم
❈۱❈
بزرگوارا من در میان اهل عراق
به نعمت تو که محسود همگنان بودم
هموم و وحشت غربت بر آن تنعم و ناز
که داشتم به وطن اختیار فرمودم
❈۲❈
چو طبع میل بدین خطه کرد و بود خطا
صواب دیدم و با او خلاف ننمودم
خرد نصیحت من کرد و من نکردم گوش
زمانه پند همی داد و من بنشنودم
❈۳❈
دو سال خدمت این قوم کردم و امروز
ز بخت شاکر و از روزگار خشنودم
به جام هیچ بزرگی شبی نبردم دست
به نان هیچ کریمی دهن بنگشودم
❈۴❈
خمار باده پارین هنوز در سرمست
که لب به جرعه ای از جام کس نیالودم
چو مدتی بکشیدم عنا بدانستم
که خاک خوردم چون مار و باد پیمودم
❈۵❈
به ترک گفتم و رفتم چو اندرین دولت
چو دنب خر ز گزی هیچ می نیفرودم
کامنت ها