ظهیر فاریابی:بر جهان شکرهای بسیار است که قزل ارسلان جهاندار است
❈۱❈
بر جهان شکرهای بسیار است
که قزل ارسلان جهاندار است
اوست آن پادشاه کز سر تیغ
خون فشاند چنانکه برق از میغ
❈۲❈
رایش ار با فلک به کین آید
پشت خورشید در زمین آید
عالم از جود او توانگر شد
بوستان در لباس ششتر شد
❈۳❈
نرگس از زر نهاد بر سر تاج
لاله از لعل برفکند دواج
شاخ سوسن کشید خنجر سیم
ابر بر آب ریخت دُر یتیم
❈۴❈
من مسکین مستمند هنوز
همچنان بر قرار اول روز
تیر محنت بخَست سینه من
بر شد از نیستی خزینه من
❈۵❈
چون بدین گفتنم نیاز آمد
مثلی لایقم فراز آمد
عالِمی بر فراز منبر گفت:
که: چو پیدا شود سرای نهفت
❈۶❈
ریشهای سپید را زگناه،
بخشد ایزد به ریشهای سیاه
باز ریش سیاه روز امید،
باشد اندر پناه ریش سپید
❈۷❈
مردکی سرخ ریش حاضر بود
دست در ریش زد چو این بشنود
گفت: ما خود درین شمار نه ایم
در دو عالم به هیچ کار نه ایم!
❈۸❈
بنده آن سرخ ریش مظلوم است
که ز انعام شاه محروم است
دولتت تا به حشر باقی باد
مهر و ماهت ندیم و ساقی باد
❈۹❈
چه زیان دارد ار شود به مثل
در جهان کار شاعری به خلل؟
کامنت ها