ظهیری سمرقندی:چون مدت این حادثه به روز چهارم کشید و سه روز متواتر، وزرای پادشاه که اکابر دولت و اماث...
چون مدت این حادثه به روز چهارم کشید و سه روز متواتر، وزرای پادشاه که اکابر دولت و اماثل حضرت بودند به لطایف حکم و نوادر مواعظ در ابقای مهجت شاهزاده چند پیاده از داستان دستان زنان بر نطع سمع شاه راندند، کنیزک هر فرزین بند که دانست می کرد و هر منصوبه که شناخت می ساخت تا شاهزاده را شهمات کند. اما وزرای مملکت که هر یک فرزینی فرزانه و صاحب کفایتی یگانه بودند، به انوار مصابیح علم و عقل، ظلام آن ظلم دفع می کردند و شرر آتش خشم شاه را به آب رای صواب از سوختن خرمن مصالح دین و دولت اطفا می دادند و صفرای حادثه را که به یرقان ابطال شخص شاهزاده متعدی بود به سکنگبین حکمت تسکین می کردند.
اذا اشرقت آراءهم فی ملمه
اذا اشرقت آراءهم فی ملمه
قضین علی سجف الملمه بالهتک
کنیزک روز چهارم قدحی زهر برگرفت و پیش تخت شاه رفت و گفت: چون رای جهان آرای، مشکل گشای، عدل فرمای شاه را به کلمات صالحات بنده التفاتی نیست و ظلمی را که در ایام همایون او برین خدمتکار رفت از منبع عدل و منهل فضل او وجه مجازات و مکافات نخواهد بود، به ضرورت مرگ بر زندگانی اختیار کنم و به اضطرار زهر قاتل که برید عنای آجل و طلیعه فنای عاجل است تجرع نمایم و حکم این ظلم را به موقف عرصات محشر و مجمع میعاد یوم الفزع الاکبر افکنم تا حاکم فصل و قاضی عدل، انصاف من از فرزند ناحفاظ و دستوران ظالم شاه طلب کند که آنجا میل و محابا و عنایت و مدارا نبود و مقاصد و اغراض وزرا آنست که چهار بالش مملکت به فرزند ناخلف شاه دهند و از باس و سیاست شاه برهند و ملک و دولت را قواعد و اساس نو نهند. آنگاه در عرصه مملکت هر یک بر وفق مراد خود به استبداد رای تصرف کنند و در تغییر قوانین سیاست و تبدیل رسوم آن، چندان که امکان دارد تقدیم نمایند و واقعه بنده و وزرای شاه برابر است با حادثه خرس که طمع انجیر خوردن کرد و به جهدهای بسیار و مشقت های بی شمار بر درخت انجیر رفت و خود را به هزار حیلت و محنت طعمه ای مستخلص کرد. آخر الامر به شومی ظلم، نگونسار در افتاد و جان تسلیم کرد. شاه پرسید: چگونه بود آن؟ بازگوی
کنیزک روز چهارم قدحی زهر برگرفت و پیش تخت شاه رفت و گفت: چون رای جهان آرای، مشکل گشای، عدل فرمای شاه را به کلمات صالحات بنده التفاتی نیست و ظلمی را که در ایام همایون او برین خدمتکار رفت از منبع عدل و منهل فضل او وجه مجازات و مکافات نخواهد بود، به ضرورت مرگ بر زندگانی اختیار کنم و به اضطرار زهر قاتل که برید عنای آجل و طلیعه فنای عاجل است تجرع نمایم و حکم این ظلم را به موقف عرصات محشر و مجمع میعاد یوم الفزع الاکبر افکنم تا حاکم فصل و قاضی عدل، انصاف من از فرزند ناحفاظ و دستوران ظالم شاه طلب کند که آنجا میل و محابا و عنایت و مدارا نبود و مقاصد و اغراض وزرا آنست که چهار بالش مملکت به فرزند ناخلف شاه دهند و از باس و سیاست شاه برهند و ملک و دولت را قواعد و اساس نو نهند. آنگاه در عرصه مملکت هر یک بر وفق مراد خود به استبداد رای تصرف کنند و در تغییر قوانین سیاست و تبدیل رسوم آن، چندان که امکان دارد تقدیم نمایند و واقعه بنده و وزرای شاه برابر است با حادثه خرس که طمع انجیر خوردن کرد و به جهدهای بسیار و مشقت های بی شمار بر درخت انجیر رفت و خود را به هزار حیلت و محنت طعمه ای مستخلص کرد. آخر الامر به شومی ظلم، نگونسار در افتاد و جان تسلیم کرد. شاه پرسید: چگونه بود آن؟ بازگوی
کامنت ها