زرتشت:[زوت:] هاونن را ایستاده خواهم . راسپی : من آماده ام . زوت : آتروخش را ایستاده خواهم . را...
[زوت:]
هاونن را ایستاده خواهم .
راسپی :
من آماده ام .
زوت :
آتروخش را ایستاده خواهم .
راسپی :
من آماده ام .
زوت:
فر بر تر را ایستاده خواهم
راسپی :
من آماده ام .
زوت :
آبرت را ایستاده خواهم .
راسپی :
من آماده ام .
زوت :
آسنتر را ایستاده خواهم .
راسپی :
من آماده ام .
زوت :
راسپی را ایستاده خواهم .
راسپی :
من آماده ام .
زوت :
سرشاورز ، آن فرزانه آگاه از«منثره» را ایستاده خواهم .
راسپی :
من آماده ام . «یثه آهو و یریو . . .» که زوت مرا بگوید .
زوت :
«آثار توش آشات چیت هچا . . . » که پارسا مرد دانا بگوید .
زوت و راسپی :
آتربان را ایستاده خواهم.
ارتشتار را ایستاده خواهم.
برزیگر ستور پرور را ایستاده خواهم.
خانه خدای را ایستاده خواهم .
دهخدا را ایستاده خواهم .
شهربان را ایستاده خواهم .
شهریار سرزمین را ایستاده خواهم .
جوان نیک اندیش ، نیک گفتار و نیک کردار بهدین را ایستاده خواهم.
جوان سخن گوی را ایستاده خواهم .
کسی را که خویشاوندی پیوندی کند، ایستاده خواهم.
[آتروبان] اَشونی را که در کشور است ، ایستاده خواهم .
[آتروبان] فرخنده ای را که [بیرون از کشور] در گردش است ، ایستاده خواهم .
کدبانو را ایستاده خواهم .
ای اهوره مزدا !
زنی را ایستاده خواهم که در اندیشه و گفتار و کردار نیک ، سرآمد و خوب آموخته و فرمانبردار شوهر و [رد ] اشون[ چون ] سپندارمز و [چون] زنانی است که از آن تواند.
اشون مردی را ایستاده خواهم که در اندیشه و گفتار و کردار نیک ،سرآمد و از «خستویی» آگاه و با «کیذ» بیگانه است و«با کنش خود، جهان را به سوی اشه پیش می برد.»
هاونن را ایستاده خواهم .
راسپی :
من آماده ام .
زوت :
آتروخش را ایستاده خواهم .
راسپی :
من آماده ام .
زوت:
فر بر تر را ایستاده خواهم
راسپی :
من آماده ام .
زوت :
آبرت را ایستاده خواهم .
راسپی :
من آماده ام .
زوت :
آسنتر را ایستاده خواهم .
راسپی :
من آماده ام .
زوت :
راسپی را ایستاده خواهم .
راسپی :
من آماده ام .
زوت :
سرشاورز ، آن فرزانه آگاه از«منثره» را ایستاده خواهم .
راسپی :
من آماده ام . «یثه آهو و یریو . . .» که زوت مرا بگوید .
زوت :
«آثار توش آشات چیت هچا . . . » که پارسا مرد دانا بگوید .
زوت و راسپی :
آتربان را ایستاده خواهم.
ارتشتار را ایستاده خواهم.
برزیگر ستور پرور را ایستاده خواهم.
خانه خدای را ایستاده خواهم .
دهخدا را ایستاده خواهم .
شهربان را ایستاده خواهم .
شهریار سرزمین را ایستاده خواهم .
جوان نیک اندیش ، نیک گفتار و نیک کردار بهدین را ایستاده خواهم.
جوان سخن گوی را ایستاده خواهم .
کسی را که خویشاوندی پیوندی کند، ایستاده خواهم.
[آتروبان] اَشونی را که در کشور است ، ایستاده خواهم .
[آتروبان] فرخنده ای را که [بیرون از کشور] در گردش است ، ایستاده خواهم .
کدبانو را ایستاده خواهم .
ای اهوره مزدا !
زنی را ایستاده خواهم که در اندیشه و گفتار و کردار نیک ، سرآمد و خوب آموخته و فرمانبردار شوهر و [رد ] اشون[ چون ] سپندارمز و [چون] زنانی است که از آن تواند.
اشون مردی را ایستاده خواهم که در اندیشه و گفتار و کردار نیک ،سرآمد و از «خستویی» آگاه و با «کیذ» بیگانه است و«با کنش خود، جهان را به سوی اشه پیش می برد.»
اینک ، هر یک از شما مزدا پرستان را رد همی خوانم و رد به شمار آورم:
امشا سپندان و سوشیانتها را که داناتر ، راست گفتار تر ، یاری کننده تر و خردمند ترند.
بیشترین نیروی دین مزداپرستی را آتربان و ارتشتار و برزیگر ستور پرور همی خوانم .
زوت :
« یثه هو و یریو . . . » که آتروخش مرا بگوید .
راسپی:
«اثار توش اشات چیت هچا . . . »که پارسادمرد دانا بگوید . « یثه آهو و یریو . . . » که زوت مرا بگوید .
زوت :
«اثار توش اشات چیت هچا . . . »که پارسا مرد دانا بگوید .
راسپی :
ای آتروبان !
تویی زوت ما.
زوت :
« یثه آهو و یر یو . . . » که اترو خش مرا بگوید .
راسپی :
«اثار توش اشات چیت هچا. . . .» که پارسا مرد دانا بگوید .
زوت :
من - زوت - آماده ام که «ستوت بسنیه » را فرا خوانم و باژ گیرم وبسرایم و بستایم .
امشا سپندان و سوشیانتها را که داناتر ، راست گفتار تر ، یاری کننده تر و خردمند ترند.
بیشترین نیروی دین مزداپرستی را آتربان و ارتشتار و برزیگر ستور پرور همی خوانم .
زوت :
« یثه هو و یریو . . . » که آتروخش مرا بگوید .
راسپی:
«اثار توش اشات چیت هچا . . . »که پارسادمرد دانا بگوید . « یثه آهو و یریو . . . » که زوت مرا بگوید .
زوت :
«اثار توش اشات چیت هچا . . . »که پارسا مرد دانا بگوید .
راسپی :
ای آتروبان !
تویی زوت ما.
زوت :
« یثه آهو و یر یو . . . » که اترو خش مرا بگوید .
راسپی :
«اثار توش اشات چیت هچا. . . .» که پارسا مرد دانا بگوید .
زوت :
من - زوت - آماده ام که «ستوت بسنیه » را فرا خوانم و باژ گیرم وبسرایم و بستایم .
کامنت ها