گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

زرتشت:...

1
زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
ای اهوره مزدا ! ای سپند ترین مینو ! ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
تو ـ که اهوره مزدایی ـ جز من _ که زرتشتم ـ نخست با کدام یک از مردمان همپرسگی کردی؟
کدامین کس بود که تو دین آهوره و زرتشت را بدو فراز نمودی ؟
2
اهوره مزدا پاسخ گفت :
ای زرتشت اشون !
جم هور چهر خوب رمه ، نخستین کسی از مردمان بود که پیش از تو ـ زرتشت ـ من ـ اهوره مزدا ـ با او همپرسگی کردم و آنگاه دین اهوره و زرتشت را بدو فراز نمودم .
3
ای زرتشت !
پس من ـ که اهوره مزدایم ـ او را گفتم :
هان ای جم هور چهر ، پسر ویو نگهان !
تو دین آگاه و دین بردار من در جهان باش .
ای زرتشت !
آنگاه جم هور چهر ، مرا پاسخ گفت :
من زاده و آموخته نشده ام که دین آگاه و دین بردار تو در جهان باشم .
4
ای زرتشت ان گاه من_که اهوره مزدایم او را گفتم :
ای جم !
اگر دین آگاهی و دین برداری را از من نپذیری ، پس جهان مرا فرخی بخش ؛ پس جهان مرا ببالان وبه نگاهداری جهانیان سالار و نگاهبان باش .
5
ای زرتشت !
آنگاه جم هور چهر مراپاسخ گفت :
من جهان ترا فراخی بخشم . من جان تراببالانم و به نگاهداری جهانیان سالار و نگاهبان باشم .
به شهریاری من ف نهباد سرد باشد ، نه گرم ، نه بیماری ، نه مرگ .
6
پس من ـ که اهوره مزدایم ـ او را دو زین بخشیدم : سوورا ی زرّین و اَشترای زرنشان .


7
اینک جم ، برنده ی شهریاری است !
8
آنگاه به شهریاری جم ، سیصد زمستان بسر آمد و این زمین پرشد از رمه ها و ستوران و مردمان و سگان و پرندگان و اتشان سرخ سوزان ؛ و رمه ها و ستوران و مردمان ، بر این زمین جای نیافتادند .
9
پس من به جم هور چهر اگاهی دارم :
ای جم هور چهر پسر ویونگهان !
این زمین پرشد وبرهم آمد از رمه ها و ستوران و مردمان و سگانو پرندگان و آتشان سرخ سوزان . و رمه ها و ستوران و مردمان ، بر این زمین جای نیابند .
10
آنگاه جم به روشنی ف به سوی نیمروز ( جنوب) به راه خورشید فراز رفت . او این زمین را به سوورا ی زرّین برسفت و به اشترا بشفت و چنین گفت :
ای سپندارمذ !
به مهربانی فراز رو و بیش فراخ شو که رمه ها و ستوران و مردمان را برتابی ( سپنت آرمیتی یا سپندارمذ که در گاهان ، یکی از فروزه های مزدا اهوره به شمار می اید ، در اوستای نو امشاسپندان بانوی نماد و نگهبان زمین است وبا زمین ، این همانی دارد و در این جا جم او را با زمین یکی می شمرد و آنچه را می خواهد در زمین بشود ، از این امشاسپند بانو خواستار می شود )
11
پس جم این زمین را یک سوم بیش از آنچه بود ، فراخی بخشید و بدان جا رمه ها و ستوران و مردمان فراز رفتند ، به خواست وکام خویش ، چونان که کام هر کس بود .
12
آنگاه به شهریاری جم ، ششصد زمستان بسر آمد و این زمین پرشد از رمه ها و ستوران و مردمان وسگان و پرند گان و آتشان سرخ سوزان ، و رمه ها و ستوران ومردمان ، بر این زمین جای نیافتند .
13
پس آنگاه من به جم هور چهر اگاهی دادم :
ای جم هور چهر پسر ویو نگهان !
این زمین پرشد و برهم آمد از رمه ها و ستوران و مردمان و سگان و پرندگان وآتشان سرخ سوزان . و رمه ها و ستوران و مردمان ، براین زمین جای نیابند .
14
آنگاه جم به روشنی ، به سوی نیمروز ، به راه خورشید فراز رفت . او این زمین را به سوورا ی زرّین برسفت و به اشترا برشفت و چنین گفت :
ای سپندارمذ !
به مهربانی فراز رو و بیش فراخ شو که رمه ها و ستوران و مردمان رابرتابی .
15
پس جم این زمین را دو سوم بیش از آنچه پیشتر بود ، فراخی بخشید و بدان جا رمه ها و ستوران و مردمان فراز رفتند ، به خواست و کا م خویش ، چونان که کام هر کس بود .
16
آنگاه به شهریاری جم ، نهصد زمستان بسر آمد و این زمین پرشد از رمه ها و ستوران و مردمان و سگان و پرندگان و آتشان سرخ سوزان ؛ و رمه ها و ستوران و مردمان ، بر این زمین جای نیافتند .
17
پس من به جم هور چهر آگاهی دادم :
ای جم هورچهر پسر ویونگهان !
این زمین پرشد و بر هم آمد از رمه ها و ستوران و مردمان و سگان و پرندگان و آتشان سرخ سوزان . ورمه ها و ستران و مردمان بر این زمین جای نیابند .
18
آنگاه جم به روشنی ، به سوی نیمروز ، به راه خورشید فراز رفت . او این زمین را به سو ورا ی زرّین برسفت و به اشترا بشفت و چنین گفت :
به مهربانی فراز رو و بیش فراخ شو که رمه ها و ستوران و مردمان رابرتابی .
19
پس جم این زمین را سه سوم بیش ازآنچه پیشتر بود فراخی بخشید و بدان جا رمه ها و ستوران و مردمان فراز رفتند ، به خواست و کام خویش، چونان که هر کس بود .
20
. . . و بدان جا رمه ها و ستوران و مردمان فراز رفتند ، به خواست و کام خویش ، چونان که کام هرکس بود .
بخش دوم
21
دادار اهوره مزدا برکرانه رود دایتیای نیک در ایران ویج نامی ، با ایزدان مینوی انجمن فراز بود .
جشید خوب رمه بر کرانه رود دایتیای نیک در ایران ویج نامی ف با برترین مردمان انجمن فراز برد .
دادار اهوره مزدا بر کرانه رود دایتیای نیک در ایران ویج نامی با ایزدان مینوی بدان انجمن در آمد .
جمشید خوب رمه بر کرانه ی رود دایتیای نیک در ایران ویج امی همگام با مردمان گرانمایه بدان انجمن درآمد .
22
آنگاه اهوره مزدا به جم گفت :
ای جم هور چهر پسر ویو نگهان !
بد ترین زمستان برجهان استومند فرود آید که در آن زمستانی سخت مرگ اور است .
آن بدترین زمستان برجهان استومند فرود آید که پر برف است . برفها بارد بر بلندترین کوهها به بلندای اَردوی .
23
ای جم !
از سه جای ایدرگو سپندان برسند : آنها که در بیم گین ترین جاهایند ؛ آنها که برفراز کوههایند و آنها که در ژرفای روستاهایند بدان کنده مانها .
24
ای جم !
پیش از آن زمستان در پی تازش آب این سرزمینها بارآور گیاهان باشند ؛ اما در پی زمستان و از آن پس که برفها بگدازند اگر ایدر جای پای رمه در جهان استومند دیده می شود ، شگفتی انگیزد .
25
پس تو ای جم آن ور ( ور نام پناهگاه زیر زمینی است که جم به رهنمونی اهوره مزدا برای مردمان و ستوران ساخت ) را بساز ، هریک از چهار برش به درازای اسپریسی و تخمه های رمه ها و ستوران و مردمان و سگان و پرندگان و آتش سرخ سوزان را بدان جا ببر .
پس تو ای جم آن ور بساز ، هر یک از چهار برش به درازای اسپریسی برای زیستگاه مردمان ؛ هریک از چهار برش به درازای اسپریسی برای استبل گاوان و گوسفندان .
26
. . . و بدان جا آبها فراز تازان در آبراهه هایی به درازای یک هاسر .
. . . و بدان جا مرغها برویان همیشه سبز و خرم ؛ همیشه خوردنی و نکاستنی .
. . . و بدان جا خانه ها برپای دار ؛ خانه هایی فراز اَشکوب ، فروار و پیرامون فروار .
27
. . . وبدان جا بزرگترین و برترین و نیکوترین تخمه ها ی نرینگان و مادینگان روی زمین را فراز بر .
. . . و بدان جا بزرگترین و برترین و نیکوترین تخمه های چهارپایان گوناگون روی زمین را فراز بر .

28
. . . و بدان جا تخم همهی رستنیهایی را که بر زمین بلند ترین و خوشبو ی ترینند ، فراز بر .
. . . و بدان جا تخمه ی همه ی خوردنیها یی را که بر این زمین خوردنی ترین و خوش بوی ترینند ف فراز بر .
. . . و آنها را برای ایشان جفت جفت کن و از میان نارفتنی ؛ برای ایشان که مردمان ماندگار در آن ور اند .
29
مباد که گوژ پشت ، گوژ سینه ، بی پشت ، خل ، دریوک ، دیوک ، کسویش ، و یزباریش ، تباه دندان ، پیس جدا کرده تن و هیچ یک از دیگر داغ خوردگان اهریمن ، بدان جا راه یابند .
30
بدان فراز ترین جای نه گذرگاه کن ، بدان میان شش و بدان فروردین سه .
هزار تخمه ی نرینگان و مادینگان را به گذرگاههای فراز ترین جای ، ششصد تا را بدان میانه و سیصد تا را بدان فروردین ، فراز بر .
31
آنگاه جم با خود اندیشید :
ـ چگونه من این ور را بسازم که اهوره مزدا به من گفت ؟
پس اهوره مزدا به جم گفت :
ای جم هور چهر ، پسر ویونگهان !
این زمین را به چاشنه بسپر و به دست بورز ؛ بدان گونه که اکنون مردمان خاک شفته را نرم کنند .

32
آنگاه جم چنان کرد که اهوره مزدا خواست : این زمین را به پاشنه بسپرد و به دست بورزید ؛ بدان گونه که مردمان اکنون خاک شفته را نرم کنند .
33
آنگاه جم آن ور را بساخت ، هر یک از چهاربرش به درازای اسپریسی و تخمه ی رمه ها و ستوران و مردمان و سگان و پرندگان و آتشان سرخ سوزان را بدان فراز برد .
آنگاه جم آن ور را بساخت ، هریک از چهاربرش به درازای اسپریسی برای زیستگاه مردمان ؛ هریک از چهار برش به درازای اسپریسی برای استبل گاوان و گوسفندان .
34
پس بدان جا آبها فراز تازاند در آبراهه هایی به درازای یک هاسر .
. . . و بدان جا مرغ ها برویانید همیشه سبز و خرّم ؛ همیشه خوردنی و نکاستنی .
. . . وبدان جا خانه ها برپای داشت ؛ خانه هایی فراز اَشکوب ، فروار و پیرامون فروار .
35
. . . وبدان جا بزرگترین و برترین و نیکوترین تخمه های نرینگان و مادیگان روی زمین را فراز برد .
. . . و بدان جا بزرگترین و برترین و نیکوترین تخمه های چهارپایان گوناگون روی زمین را فراز برد .
36
. . . و بدان جا تخم همه ی رستنیها یی را که بر این زمین ، بلند ترین و خوشبو ترینند ، فراز برد .
. . . و بدان جا تخمه ی همه ی خوردنیها یی را که بر این زمین ، خوردنی ترین و خوش بوی ترینند ، فراز برد .
. . . وآنها را برای ایشان جفت جفت کرد و از میان نارفتنی ؛ برای ایشان که مردمان ماندگار در آن ور اند .
37
. . . و بدان جا راه نیافتند گوژ پشت ، گوژ سینه ، بی پشت ، خل ، دریوک ، دیوک ،کسویش ، و یزباریش ، تباه دندان ، پیس جدا کرده تن و هیچ یک از دیگر داغ خوردگان اهریمن .

38
بدان فراز ترین جای نه گذرگاه کرد ، بدان میان شش و بدان فروردین سه .
هزار تخمه ی نرینگان و مادینگان را به گذرگاههای فرازترین جای ف ششصد تا را بدان میانه و سیصد تا را بدان فرودین ، فراز برد .
آنها را به سو ورا ی زرّین ، بدان ور براند و بدان ور دری و روزنی خود روشن از درون بنشاند .
39
زرتشت پرسید :
ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
پس ان رو شنیها از چه اند ـ ای اهوره مزدای اشون ـ که چنین در آن خانه های ور جمکرد پرتو می افشانند؟
40
آنگاه اهوره مزدا گفت :
روشنیهای خود آفریده و هستی افریده .
بدان جا پدیدار و پنهان شدن ستارگان وماه و خورشید یک بار در سال دیده می شود .
41
و ایشان ( ساکنان ور) روز را چون سالی می پندارند . وبدان جا از آمیزش جفت مادینه و نرینه به چهل زمستان ، نرینه ای و مادینه ای زاده شود ، همچنین است از ستوران گونه گون .
و این مردمان در آن خانه های ور جمکرد ، نیک زیست ترین زندگانند .
42
ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
چه کسی دین مزدا پرستی را بدان جا ، بدان خانه های ور جمکرد برد ؟
آنگاه اهوره مزدا گفت :
ای سپیتمان زرتشت !
کرشفت مرغ ( کرشفت نام پرنده ای است اساطیری)
43
ای دادار جهان استومند ! ای اشون!
چه کسی ایشان را مهتر و رد است ؟
آنگاه اهوره مزدا گفت :
ای زرتشت !
او روتت نر ( نام پسر زرتشت ) و تو که زرتشتی .

فایل صوتی جلد دوم کتاب اوستا فرگرد دوم بخش یکم

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها