زرتشت:...
بخش یکم
1
چنین گفت اهوره مزدا :
ای زرتشت اشون !
کسی که پنام بر دهان بندد ، اما کمر بهنگاهبانی دین نبسته باشد
هرگاه بگوید « من آتربانم» دروغ می گوید .
ای زرتشت اشون !
تو او را آتربان مخوان .
چنین گفت اهوره مزدا .
3
کسی که دسته های برسم بر دست گیرد ف اما کمر به ایین نبسته باشد ، هر گاه بگوید : « من آتربانم » دروغ می گوید .
ای زرتشت اشون !
تو او را آتربان مخوان .
چنین گفت اهوره مزدا .
4
کسی که « اشترا ـ میریه » را بکار گیرد ، اما . . . ( دنباله مانند بند 3)
5
کسی که درازنای شب بخوابد ، « یسنه » و « گاهان » نسراید ، در گفتار و کردار پریستار نباشد ، هرگز نیاموزد و نیاموزاند و آرزوی زندگی جاودانه داشته باشد ف هرگاه بگوید . . . ( دنباله مانند بند 3)
6
ای زرتشت اشون !
تو کسی را اتربان بخوان که در درازنای شب بنشیند و جویای خواست خداوندی شود که : آدمی چگونه می تواند از نگرانی رهایی یابد و بادلی گشاده وسری پر امید ، به سرچینود پل برسد و از جهان دیگر ـ جهان اشه ، جهان شکوهمند ، بهترین جهان ( بهشت ) برخوردارشود ؟
7
ای زرتشت ! ای نیکوکار 1
از من بخواه ؛ از من که آفریدگارم ، که بهتر از همه ی افریدگانم ، که داناترینم ، کهبهترین پاسخ گوینده ام هر پرسشی را که از من شود .
از من بخواه که ترا بهتر است ؛ که ترا شادی بخش تر است .
8
زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
چیست انچه نیروی مرشون ـ آن سج روان نهان ـ را می افزاید ؟
9
اهوره مزداپاسخ داد :
کردار کسی است که کیش نادرست را بیاموزد و کسی را گمراه کند .
کردار کسی است که سه سال را کشتی نابسته و گاهان ناسروده سپری کند و بی ستایش ایزد بانوی ابها بگذراند .
10
کردار کسی که ان گرفتار در زندان را ازاد کند ، بهتر از کردار کسی نیست که مردی را زنده پوستکند و سر ببرد .
11
آفرین گویی بر یک تن اشموغ نا اشون تباهکار ، از دهان آفرین گوی فراتر نمی رود .
آفرین گویی بر دو تن اشموغ نا اشون تباهکار ، از زبان آفرین گوی فراتر نمی رود .
آفرین گویی بر سه تن ناسودمند است .
افرین گویی بر چهار تن ، نفرینی بر افرین گوی است .
12
کسی که اشموغ نااشون تباهکار را شیره ی هوم یا پاره ای از میزد آفرین برآن برخوانده بدهد ، کردارش بهتر از کردار آن نیست که با هزار اسب به شهرهای مزداپرستان بتازد و مردمان را از دم تیغ بگذراند و گله ای گاوانرا به تاراج برد .
بخش دوم
13
ای زرتشت . . . ( بند 7 همین فر)
14
زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
کیست سرشاورز فرمانبر سرزش پارسای نیرومند تن ـ منثره ی سخت رزم افزار ، خداوند برتر منش ؟
15
اهوره مزدا پاسخ داد :
ای زرتشت اشون !
مرغی است به نام پرو درش ـ که مردم بد زبان ، او را کهر کتاس می خوانند ـ مرغی که هنگام بامداد پگاه بانگ برمی دارد :
16
ای مردمان !
بپاخیزید و بهترین اشه را بستایید که دیوان را فرو افگند .
اینک بو شاسپ دراز دست برفراز سر شما آید و همه ی آفریدگان را که در همان دم بیدار شده اند ، دیگر باره به خواب فرو برد .
بوشاسپ دیو ، هر یک از مردمان را چنین گوید :
بخواب ! در خواب بمان ! هنوز هنگام بیداری فرا نرسیده است .
17
باز خروس گوید :
هرگز در سه کار نیک ، سستی روا مدار : اندیشه نیک ، گفتار نیک و کردار نیک .
همواره ا سه کار بد روی گردان باش : اندیشه ی بد ، گفتار بد وکردار بد .
18
در نخستین پاس شب آتش ـ پسر اهوره مزدا ـ خانهد خدا را به یاری همی خواند و گوید :
19
ای خانه خدا !
از جای برخیز . کشتی برمیان بند . جامه بر تن کن . دستان خویش را بشوی و هیزم برگیر و نزد من آور.
پیش از انکه آزی دیو آفریده بدین جا آید و با مایه ی هستی من بستیزد و مرا نابود کند ، مرا باهیزم پاک و با دستان پاک شسته ، برافروز .
20
در دومین پاس شب ، آتش ـ پسر اهوره مزدا ـ برزیگری را به یاری همی خواند و گوید :
21
ای برزیگر !
از جای برخیز . . . (بند19 همین فر )
22
در سومین پاس شب ، آتش ـ پسر اهوره مزدا ـ سروش پارسا را به یاری همی خواند و گوید :
ای سروش پارسای برزمند !
به یاری من بشتاب تا یکی از مردمان ـ پیش از آن که آزی دیو افریده بدین جا اید و با مایه ی هستی من بستیزد و مرا نابود کند ـ با دستان پاک شسته ف هیزم پاک نزد من آورد .
23
پس انگاه ، سروش پارسا ، مرغی را که پرودرش نام دارد ـ و مردم بد زبان او را کهر کتاس می خوانند ـ بیدار کند و مرغ ، بانگ بر می آورد و دمیدن بامداد رانوید می دهد .
24-25
.............................................................................................................................................................................................................................................................................( بندهای 16 و 17 همین فر)
26
آنگاه همبستران به یکدیگر می گویند:
برخیز . این خروس است که مرا می خواند .
هریک ا ز آن دو که نخست از جای برخیزد ، نخست به بهشت رود .
هر یک از آن دو که نخست با دستان پاک شسته ف هیزم پاک نزد تش ـ پسر اهوره مزدا ـ برد ،آتش از او خشنود شود و بر او خشم نگیرد و آنچه را که نیاز دارد ، بدو بخشد وبرای او چنین خواستار افزونی شود :
27
بشود که گله های گاوان تو افزون شود و از پسران بسیار بهرمند شوی .
بشود که اندیشه و زیرکی تو افزایش یابد .
بشود که روان تو در تکاپو باشد .
بشود که همه ی شب های زندگی را با شادکامی و روان خوشی بسر آوری .
چنین است که افزونی خواهی اتش ، آورنده ی هیزم خشک را ، هیزمی که اشونانه در ورشنایی روز وارسی و پاکیزه شده باشد .
28
کسی که به مهربانی و پرهیزگاری جفتی از این مرغ من پرودرش ـ نرینه ای و مادیه ای ـ به اشون مرد بدهد ، چنان است که خانه ای با صد ستون و هزار تیره و ده هزار پنجره ی بزرگ و ده زار دریچه بدو داده شده باشد .
29
کسی که همچند مرغ من پرودرش گوشت به اشون مرد بدهد ، من ـ اهور مزدا ـ نیازی نمی بیم که از او پرسشی دیگر باره کنم . او یکراست به بهشت خواهد رفت .
بخش سوم
30
سروش پارسا ، گرز آخته در دست ، از دروج پرسید :
ای دروج تیره روز و تبهکار !
آیا تو در جهان استومند ! به تنهایی و بی آن که نرینه ای به تو نزدیک شود ، بارور می شوی ؟
31
پس دورج دیو نیرنگ باز پاسخ داد :
ای سروش پارسای برزمند !
چنین نیست . من در جهان استومند ، به تنهایی و بی آنکه نرینه ای به من نزدیک شود ، بارور نمی شوم .
32
چهار نرینه اند که از آن منند. آن همان گونه مرا ابستن فرزندان می کند که دیگر نرینگان ، مادینگان خویش را .
33
سروش پارسا ، گرز آخته در دست ، از دروج پرسید :
ای دروج تیره روز و تبهکار !
کیست نخستین تن از نرینگان تو ؟
34
پس دروج دیو نیرنگ باز پاسخ داد :
ای سروش پارسای برزمند !
نخستین نرینه ی من کسی است که اشونی به خانمان وی در آید و او از گنجینه ی گرانبهای خویش ، چیزی ـ هر چه اندک مایه ـ به وی ندهد .( فر 3 ، بند 34)
35
چنین کسی همان گونه مرا آبستن فرزندان می کند که دیگر نرینگان مادگان خویش را .
36
سروش پارسا گرز آخته در دست ، از دروج پرسید :
ای دروج تیره روزگار و تبهکار !
چه چیزی می تواند اوان این کردار باشد ؟
37
پس دروج دیو نیرنگ با ز پاسخ داد :
ای سروش پارسای برزمند !
چنین چیزی آن است که آن مرد به مهربانی به پرهیزگاری و بی آن که از او خواسته باشند ، از گنجینه ی گرانبهای خویش ، چیزی ـ هر چند اندک مایه ـ به یکی از اشونان بدهد .
38
او بدین کار خویش ، فرزندان مرا در زهدان چنان از میان می برد که گرگی چارپای ، کودکی را از زهدان مادری بیرون کشد و بر درد .
39
سروش پارسا ، گرز آخته در دست ، از دروج پرسید :
ای دروج تیره روز و تبهکار !
کیست دومین تن از نرینگان تو ؟
40
پس دروج دیو نیرنگ باز پاسخ داد :
ای سروش پارسای برزمند !
دومین نرینه ی من کسی است که بر همه ی روی پای خویش بشاشد .
41 -42
............................................................................................................................................................................................................................................................................( بند های 35 و 36 همین فر)
43
پس دروج دیونیرنگ باز پاسخ داد:
ای سروش پارسای برزمند !
چنین چیزی آن است که آن مرد پس از برخاستن از شاشیدن و سه گام دور رفتن از آن جا ، سه بار نیایش « اهون و یریه . . . » ، دوبار نیایش « هومتنم . . . » ، سه بار نیایش « هوخشثروتمام » و بار دیگر نیایش « اهون و یریه . . .» و یک بار نیایش « ینگهه هاتم . . . » را برخواند .
44
او بدین . . . ( بند 38 همین فر)
45
سروش پارسا . . . ( بند 39 همین فر با دگرگونی شماره به سومین )
46
پس دروج . . . ( بند 40 همین فر)
سومین نرینه من کسی است که هنگام خواب منی فرو ریزد .
47-48
...........................................................................................................................................................................................................................................................................................( بندهای 35 و 36)
49
پس دروج دیو نیرنگ باز پاسخ داد :
ای سروش پارسای برزمند !
چنین چیزی آن است که آن مرد ، هنگام برخاستن از خواب ، سه بار نیایش . . . ( دنباله مانند بند43 همین فر)
50
او بدین . . .( یس 35 بند 2 ، فر10 بند 4 )
51
پس آنگاه ، آن مرد ( منی در خواب فرو ریخته ) امشاسپند سپندارمذ را بگوید :
ای سپندارمذ !
من این مرد را به تو می سپارم . تو این مرد را در روز بزرگ رستاخیز به من باز پس ده . او را بسان مردی شناسای گاهان و یسنه ، مردی دین آگاه و پاسخ گوی رازهای دین ، مردی خردمند و زیرک و تن منثره به من باز پس ده .
52
پس او را به نام آتش داد یا آتش تبار یا آتش زاد یا آتش بوم یا هر نام دیگری که با آتش پیوند یافته باشد بخوان .
53
سروش پارسا ، گرز آخته در دست ، از دروج پرسید :
ای دروج تیره روز و تبهکار !
کیست چهارمین تن از نرینگان تو ؟
54
پس دروج دیو نیرنگ باز پاسخ داد :
ای سروش پارسای برزمند !
چهارمین نرینه من کسی است ـ خواه مرد ، خواه زن ـ که پس از پانزده سالگی کشتی برتن نبندد و سدره نپوشد .
55
در چهارمین گام ما دیوان ، بی درنگ زبان و مغز او را تباه می کنیم و او از آن پس با نیرومندی گام در راه ویران کردن جهان سپند مینو گذارد و همچون جادوان و زندیکان به تباهی جهان کمر بندد .
56
سروش پارسا ، گرز آخته در دست ، از دروج پرسید :
ای دروج تیره روز تبهکار !
چه چیزمی تواند تاوان این کردار باشد؟
57
پس دروج دیو نیرنگ باز پاسخ داد :
ای سروش پارسای برزمند !
چنین گناهی را هیچ تاوانی نیست .
58
هنگامی که مردی پس از پانزده سالگی کشتی نابسته یا سدره نپوشیده ، گام بردارد . . .
59
در چهارمین گام . . . ( بند 55 همین فر )
بخش چهارم
60
ای زرتشت ! . . .0 بند 7 همین فر )
61
زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
کیست که ترا به تلخ ترین اندوه دچار می کند ؟
کیست که ترا با تلخ ترین درد ، دردمند می کند ؟
62
اهوره مزدا پاسخ داد :
ای سپیتمان زرتشت !
چنین کسی جهی است که به روسپیگری در پی اشون و نااشون ، مزداپرست ودیو پرست و نیکوکار می رود .
63
نگاه او یک سوم از سیلابهای روان کوهساران را می خشکاند .
نگاه او یک سوم از گیاهان رویان زیبای زرّین فام را می پژمراند .
64
نگاه او یک سوم از رستنیهایی را که پوشش زمین است می پژمراند .
نزدیک شد بدو یک سوم از اندیشه نیک ، گفتار نیک و کردار نیک و یک سوم از نیرومندی و توان اشون مرد را می کاهد .
65
ای سپیتمان زرتشت !
براستی من ـ اهوره مزدا ـ می گویم :
چنین آفریدگانی بیش از ماران شیبا ، بیش از گرگان زوره کش ، بیش از ماه گرگی درنده که بر گله شبیخون زند ، بیش از ماده غوکی که با هزار گله از تخم هایش بر آبها فرود آید ، سزاوار کشتن اند .
66
ای زرتشت ! . . .
67-68
زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
اگر مردی دانسته و آگاهانه با زنی دشتان ـ خواه دشتان بهنجار ، خواه دشتان نابهنجار ـ دشتان مرزی کندو آن زن به سازگاری و دانسته و آگاهانه بدین دشتان مرزی تن در دهد ، تاوان و پادافره ی آن مرد برای گناهی که او و آن زن کرده اند ، چیست ؟
69
اهوره مزداپاسخ داد :
اگر مردی . . . ( مانند 67-68 از اگر مردی تا تن در دهد )
70
آن مرد باید اشونانه و پرهیزگارانه هزار سر ستور کوچک را بکشد و اندرونه ی آنها را همراه با زور به آتش پیشکش کند .
او باید استخوانهای شانه را به ایزد بانوی آبها پیشکش کند .
71
او باید اشونانه و پرهیزگارانه هزار بسته هیزم از چوب نرم اوراسنی یا «وهو ـگون » یا « وهو ـ کرتی » یا « هذا ـ نئپا» یا هرگیاه خوشبوی دیگری نزد آتش ببرد
72
او باید هزار دسته برسم را ببندد و ویژه آیین نیایش کند
او باید اشونانه و پرهیزگارانه هزار زور همراه با هوم و شیر به پاکیزگی آماده شده ـ که اشون مردی آنها را از آلایش پالوده باشد ـ همراه با ریشه ی گیاه هذا ـ نئپا پیشکش ایزد بانوی آبها کند .
73
او باید هزار مار بر شکم خزنده و دو هزار از گونه هی دیگر ماران را بکشد .
او باید هزار تا از قورباغگانی را که در خشکی می زیند و دو هزارتا از قورباغگان ابزی را بکشد .
او باید هزار مور دانه کش و دو هزار از گونه های دیگر موران را بکشد .
74
او باید هزار پل بر آبرهه بسازد .
او باید هزار تازیانه با اسپهه ـ اشترا ، هزار تازیانه با سرو شو ـ چرن را برتابد .
75
چنین است تاوان و پاد افره ای که او باید بار آن را بر دوش کشد تا از گناه کردار ناروای خویش پاک شود .
76
اگر او این تاوان و پاد افره را بپذیرد ، به جهان اشونان در می آید ؛ اما اگر آن را نپذیرد ، به جهان دروندان ، بدان جهان تاریک که از تاریکی ساخته شده و زاده ی تاریکی است ، فرو می افتد.
1
چنین گفت اهوره مزدا :
ای زرتشت اشون !
کسی که پنام بر دهان بندد ، اما کمر بهنگاهبانی دین نبسته باشد
هرگاه بگوید « من آتربانم» دروغ می گوید .
ای زرتشت اشون !
تو او را آتربان مخوان .
چنین گفت اهوره مزدا .
3
کسی که دسته های برسم بر دست گیرد ف اما کمر به ایین نبسته باشد ، هر گاه بگوید : « من آتربانم » دروغ می گوید .
ای زرتشت اشون !
تو او را آتربان مخوان .
چنین گفت اهوره مزدا .
4
کسی که « اشترا ـ میریه » را بکار گیرد ، اما . . . ( دنباله مانند بند 3)
5
کسی که درازنای شب بخوابد ، « یسنه » و « گاهان » نسراید ، در گفتار و کردار پریستار نباشد ، هرگز نیاموزد و نیاموزاند و آرزوی زندگی جاودانه داشته باشد ف هرگاه بگوید . . . ( دنباله مانند بند 3)
6
ای زرتشت اشون !
تو کسی را اتربان بخوان که در درازنای شب بنشیند و جویای خواست خداوندی شود که : آدمی چگونه می تواند از نگرانی رهایی یابد و بادلی گشاده وسری پر امید ، به سرچینود پل برسد و از جهان دیگر ـ جهان اشه ، جهان شکوهمند ، بهترین جهان ( بهشت ) برخوردارشود ؟
7
ای زرتشت ! ای نیکوکار 1
از من بخواه ؛ از من که آفریدگارم ، که بهتر از همه ی افریدگانم ، که داناترینم ، کهبهترین پاسخ گوینده ام هر پرسشی را که از من شود .
از من بخواه که ترا بهتر است ؛ که ترا شادی بخش تر است .
8
زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
چیست انچه نیروی مرشون ـ آن سج روان نهان ـ را می افزاید ؟
9
اهوره مزداپاسخ داد :
کردار کسی است که کیش نادرست را بیاموزد و کسی را گمراه کند .
کردار کسی است که سه سال را کشتی نابسته و گاهان ناسروده سپری کند و بی ستایش ایزد بانوی ابها بگذراند .
10
کردار کسی که ان گرفتار در زندان را ازاد کند ، بهتر از کردار کسی نیست که مردی را زنده پوستکند و سر ببرد .
11
آفرین گویی بر یک تن اشموغ نا اشون تباهکار ، از دهان آفرین گوی فراتر نمی رود .
آفرین گویی بر دو تن اشموغ نا اشون تباهکار ، از زبان آفرین گوی فراتر نمی رود .
آفرین گویی بر سه تن ناسودمند است .
افرین گویی بر چهار تن ، نفرینی بر افرین گوی است .
12
کسی که اشموغ نااشون تباهکار را شیره ی هوم یا پاره ای از میزد آفرین برآن برخوانده بدهد ، کردارش بهتر از کردار آن نیست که با هزار اسب به شهرهای مزداپرستان بتازد و مردمان را از دم تیغ بگذراند و گله ای گاوانرا به تاراج برد .
بخش دوم
13
ای زرتشت . . . ( بند 7 همین فر)
14
زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
کیست سرشاورز فرمانبر سرزش پارسای نیرومند تن ـ منثره ی سخت رزم افزار ، خداوند برتر منش ؟
15
اهوره مزدا پاسخ داد :
ای زرتشت اشون !
مرغی است به نام پرو درش ـ که مردم بد زبان ، او را کهر کتاس می خوانند ـ مرغی که هنگام بامداد پگاه بانگ برمی دارد :
16
ای مردمان !
بپاخیزید و بهترین اشه را بستایید که دیوان را فرو افگند .
اینک بو شاسپ دراز دست برفراز سر شما آید و همه ی آفریدگان را که در همان دم بیدار شده اند ، دیگر باره به خواب فرو برد .
بوشاسپ دیو ، هر یک از مردمان را چنین گوید :
بخواب ! در خواب بمان ! هنوز هنگام بیداری فرا نرسیده است .
17
باز خروس گوید :
هرگز در سه کار نیک ، سستی روا مدار : اندیشه نیک ، گفتار نیک و کردار نیک .
همواره ا سه کار بد روی گردان باش : اندیشه ی بد ، گفتار بد وکردار بد .
18
در نخستین پاس شب آتش ـ پسر اهوره مزدا ـ خانهد خدا را به یاری همی خواند و گوید :
19
ای خانه خدا !
از جای برخیز . کشتی برمیان بند . جامه بر تن کن . دستان خویش را بشوی و هیزم برگیر و نزد من آور.
پیش از انکه آزی دیو آفریده بدین جا آید و با مایه ی هستی من بستیزد و مرا نابود کند ، مرا باهیزم پاک و با دستان پاک شسته ، برافروز .
20
در دومین پاس شب ، آتش ـ پسر اهوره مزدا ـ برزیگری را به یاری همی خواند و گوید :
21
ای برزیگر !
از جای برخیز . . . (بند19 همین فر )
22
در سومین پاس شب ، آتش ـ پسر اهوره مزدا ـ سروش پارسا را به یاری همی خواند و گوید :
ای سروش پارسای برزمند !
به یاری من بشتاب تا یکی از مردمان ـ پیش از آن که آزی دیو افریده بدین جا اید و با مایه ی هستی من بستیزد و مرا نابود کند ـ با دستان پاک شسته ف هیزم پاک نزد من آورد .
23
پس انگاه ، سروش پارسا ، مرغی را که پرودرش نام دارد ـ و مردم بد زبان او را کهر کتاس می خوانند ـ بیدار کند و مرغ ، بانگ بر می آورد و دمیدن بامداد رانوید می دهد .
24-25
.............................................................................................................................................................................................................................................................................( بندهای 16 و 17 همین فر)
26
آنگاه همبستران به یکدیگر می گویند:
برخیز . این خروس است که مرا می خواند .
هریک ا ز آن دو که نخست از جای برخیزد ، نخست به بهشت رود .
هر یک از آن دو که نخست با دستان پاک شسته ف هیزم پاک نزد تش ـ پسر اهوره مزدا ـ برد ،آتش از او خشنود شود و بر او خشم نگیرد و آنچه را که نیاز دارد ، بدو بخشد وبرای او چنین خواستار افزونی شود :
27
بشود که گله های گاوان تو افزون شود و از پسران بسیار بهرمند شوی .
بشود که اندیشه و زیرکی تو افزایش یابد .
بشود که روان تو در تکاپو باشد .
بشود که همه ی شب های زندگی را با شادکامی و روان خوشی بسر آوری .
چنین است که افزونی خواهی اتش ، آورنده ی هیزم خشک را ، هیزمی که اشونانه در ورشنایی روز وارسی و پاکیزه شده باشد .
28
کسی که به مهربانی و پرهیزگاری جفتی از این مرغ من پرودرش ـ نرینه ای و مادیه ای ـ به اشون مرد بدهد ، چنان است که خانه ای با صد ستون و هزار تیره و ده هزار پنجره ی بزرگ و ده زار دریچه بدو داده شده باشد .
29
کسی که همچند مرغ من پرودرش گوشت به اشون مرد بدهد ، من ـ اهور مزدا ـ نیازی نمی بیم که از او پرسشی دیگر باره کنم . او یکراست به بهشت خواهد رفت .
بخش سوم
30
سروش پارسا ، گرز آخته در دست ، از دروج پرسید :
ای دروج تیره روز و تبهکار !
آیا تو در جهان استومند ! به تنهایی و بی آن که نرینه ای به تو نزدیک شود ، بارور می شوی ؟
31
پس دورج دیو نیرنگ باز پاسخ داد :
ای سروش پارسای برزمند !
چنین نیست . من در جهان استومند ، به تنهایی و بی آنکه نرینه ای به من نزدیک شود ، بارور نمی شوم .
32
چهار نرینه اند که از آن منند. آن همان گونه مرا ابستن فرزندان می کند که دیگر نرینگان ، مادینگان خویش را .
33
سروش پارسا ، گرز آخته در دست ، از دروج پرسید :
ای دروج تیره روز و تبهکار !
کیست نخستین تن از نرینگان تو ؟
34
پس دروج دیو نیرنگ باز پاسخ داد :
ای سروش پارسای برزمند !
نخستین نرینه ی من کسی است که اشونی به خانمان وی در آید و او از گنجینه ی گرانبهای خویش ، چیزی ـ هر چه اندک مایه ـ به وی ندهد .( فر 3 ، بند 34)
35
چنین کسی همان گونه مرا آبستن فرزندان می کند که دیگر نرینگان مادگان خویش را .
36
سروش پارسا گرز آخته در دست ، از دروج پرسید :
ای دروج تیره روزگار و تبهکار !
چه چیزی می تواند اوان این کردار باشد ؟
37
پس دروج دیو نیرنگ با ز پاسخ داد :
ای سروش پارسای برزمند !
چنین چیزی آن است که آن مرد به مهربانی به پرهیزگاری و بی آن که از او خواسته باشند ، از گنجینه ی گرانبهای خویش ، چیزی ـ هر چند اندک مایه ـ به یکی از اشونان بدهد .
38
او بدین کار خویش ، فرزندان مرا در زهدان چنان از میان می برد که گرگی چارپای ، کودکی را از زهدان مادری بیرون کشد و بر درد .
39
سروش پارسا ، گرز آخته در دست ، از دروج پرسید :
ای دروج تیره روز و تبهکار !
کیست دومین تن از نرینگان تو ؟
40
پس دروج دیو نیرنگ باز پاسخ داد :
ای سروش پارسای برزمند !
دومین نرینه ی من کسی است که بر همه ی روی پای خویش بشاشد .
41 -42
............................................................................................................................................................................................................................................................................( بند های 35 و 36 همین فر)
43
پس دروج دیونیرنگ باز پاسخ داد:
ای سروش پارسای برزمند !
چنین چیزی آن است که آن مرد پس از برخاستن از شاشیدن و سه گام دور رفتن از آن جا ، سه بار نیایش « اهون و یریه . . . » ، دوبار نیایش « هومتنم . . . » ، سه بار نیایش « هوخشثروتمام » و بار دیگر نیایش « اهون و یریه . . .» و یک بار نیایش « ینگهه هاتم . . . » را برخواند .
44
او بدین . . . ( بند 38 همین فر)
45
سروش پارسا . . . ( بند 39 همین فر با دگرگونی شماره به سومین )
46
پس دروج . . . ( بند 40 همین فر)
سومین نرینه من کسی است که هنگام خواب منی فرو ریزد .
47-48
...........................................................................................................................................................................................................................................................................................( بندهای 35 و 36)
49
پس دروج دیو نیرنگ باز پاسخ داد :
ای سروش پارسای برزمند !
چنین چیزی آن است که آن مرد ، هنگام برخاستن از خواب ، سه بار نیایش . . . ( دنباله مانند بند43 همین فر)
50
او بدین . . .( یس 35 بند 2 ، فر10 بند 4 )
51
پس آنگاه ، آن مرد ( منی در خواب فرو ریخته ) امشاسپند سپندارمذ را بگوید :
ای سپندارمذ !
من این مرد را به تو می سپارم . تو این مرد را در روز بزرگ رستاخیز به من باز پس ده . او را بسان مردی شناسای گاهان و یسنه ، مردی دین آگاه و پاسخ گوی رازهای دین ، مردی خردمند و زیرک و تن منثره به من باز پس ده .
52
پس او را به نام آتش داد یا آتش تبار یا آتش زاد یا آتش بوم یا هر نام دیگری که با آتش پیوند یافته باشد بخوان .
53
سروش پارسا ، گرز آخته در دست ، از دروج پرسید :
ای دروج تیره روز و تبهکار !
کیست چهارمین تن از نرینگان تو ؟
54
پس دروج دیو نیرنگ باز پاسخ داد :
ای سروش پارسای برزمند !
چهارمین نرینه من کسی است ـ خواه مرد ، خواه زن ـ که پس از پانزده سالگی کشتی برتن نبندد و سدره نپوشد .
55
در چهارمین گام ما دیوان ، بی درنگ زبان و مغز او را تباه می کنیم و او از آن پس با نیرومندی گام در راه ویران کردن جهان سپند مینو گذارد و همچون جادوان و زندیکان به تباهی جهان کمر بندد .
56
سروش پارسا ، گرز آخته در دست ، از دروج پرسید :
ای دروج تیره روز تبهکار !
چه چیزمی تواند تاوان این کردار باشد؟
57
پس دروج دیو نیرنگ باز پاسخ داد :
ای سروش پارسای برزمند !
چنین گناهی را هیچ تاوانی نیست .
58
هنگامی که مردی پس از پانزده سالگی کشتی نابسته یا سدره نپوشیده ، گام بردارد . . .
59
در چهارمین گام . . . ( بند 55 همین فر )
بخش چهارم
60
ای زرتشت ! . . .0 بند 7 همین فر )
61
زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
کیست که ترا به تلخ ترین اندوه دچار می کند ؟
کیست که ترا با تلخ ترین درد ، دردمند می کند ؟
62
اهوره مزدا پاسخ داد :
ای سپیتمان زرتشت !
چنین کسی جهی است که به روسپیگری در پی اشون و نااشون ، مزداپرست ودیو پرست و نیکوکار می رود .
63
نگاه او یک سوم از سیلابهای روان کوهساران را می خشکاند .
نگاه او یک سوم از گیاهان رویان زیبای زرّین فام را می پژمراند .
64
نگاه او یک سوم از رستنیهایی را که پوشش زمین است می پژمراند .
نزدیک شد بدو یک سوم از اندیشه نیک ، گفتار نیک و کردار نیک و یک سوم از نیرومندی و توان اشون مرد را می کاهد .
65
ای سپیتمان زرتشت !
براستی من ـ اهوره مزدا ـ می گویم :
چنین آفریدگانی بیش از ماران شیبا ، بیش از گرگان زوره کش ، بیش از ماه گرگی درنده که بر گله شبیخون زند ، بیش از ماده غوکی که با هزار گله از تخم هایش بر آبها فرود آید ، سزاوار کشتن اند .
66
ای زرتشت ! . . .
67-68
زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
اگر مردی دانسته و آگاهانه با زنی دشتان ـ خواه دشتان بهنجار ، خواه دشتان نابهنجار ـ دشتان مرزی کندو آن زن به سازگاری و دانسته و آگاهانه بدین دشتان مرزی تن در دهد ، تاوان و پادافره ی آن مرد برای گناهی که او و آن زن کرده اند ، چیست ؟
69
اهوره مزداپاسخ داد :
اگر مردی . . . ( مانند 67-68 از اگر مردی تا تن در دهد )
70
آن مرد باید اشونانه و پرهیزگارانه هزار سر ستور کوچک را بکشد و اندرونه ی آنها را همراه با زور به آتش پیشکش کند .
او باید استخوانهای شانه را به ایزد بانوی آبها پیشکش کند .
71
او باید اشونانه و پرهیزگارانه هزار بسته هیزم از چوب نرم اوراسنی یا «وهو ـگون » یا « وهو ـ کرتی » یا « هذا ـ نئپا» یا هرگیاه خوشبوی دیگری نزد آتش ببرد
72
او باید هزار دسته برسم را ببندد و ویژه آیین نیایش کند
او باید اشونانه و پرهیزگارانه هزار زور همراه با هوم و شیر به پاکیزگی آماده شده ـ که اشون مردی آنها را از آلایش پالوده باشد ـ همراه با ریشه ی گیاه هذا ـ نئپا پیشکش ایزد بانوی آبها کند .
73
او باید هزار مار بر شکم خزنده و دو هزار از گونه هی دیگر ماران را بکشد .
او باید هزار تا از قورباغگانی را که در خشکی می زیند و دو هزارتا از قورباغگان ابزی را بکشد .
او باید هزار مور دانه کش و دو هزار از گونه های دیگر موران را بکشد .
74
او باید هزار پل بر آبرهه بسازد .
او باید هزار تازیانه با اسپهه ـ اشترا ، هزار تازیانه با سرو شو ـ چرن را برتابد .
75
چنین است تاوان و پاد افره ای که او باید بار آن را بر دوش کشد تا از گناه کردار ناروای خویش پاک شود .
76
اگر او این تاوان و پاد افره را بپذیرد ، به جهان اشونان در می آید ؛ اما اگر آن را نپذیرد ، به جهان دروندان ، بدان جهان تاریک که از تاریکی ساخته شده و زاده ی تاریکی است ، فرو می افتد.
❈۱❈
کامنت ها