گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:قوت شاعرهٔ من سحر از فرط ملال متنفر شده از بنده گریزان می‌رفت

❈۱❈
قوت شاعرهٔ من سحر از فرط ملال متنفر شده از بنده گریزان می‌رفت
نقش خوارزم و خیال لب جیحون می‌بست با هزاران گله از ملک سلیمان می‌رفت
❈۲❈
می‌شد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت من همی‌دیدم و از کالبدم جان می‌رفت
چون همی‌گفتمش ای مونس دیرینهٔ من سخت می‌گفت و دل‌آزرده و گریان می‌رفت
❈۳❈
گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من کان شکر لهجهٔ خوشخوان خوش الحان می‌رفت
لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت زانکه کار از نظر رحمت سلطان می‌رفت
❈۴❈
پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان چه کند سوخته از غایت حرمان می‌رفت

فایل صوتی قطعات قطعه شمارهٔ ۵

تصاویر

کامنت ها

علی
2020-01-25T22:38:04
واژه کالبد تنها در این اثر استفاده گردیده است
علی
2020-01-25T22:42:15
واژه قوت شاعره تنها در این اثر استفاده گردیده است
علی
2020-01-25T22:44:48
واژه لابه تنها در این اثر استفاده گردیده است
علی
2020-01-25T22:57:11
بستر تاریخیقطعه سال 785ق/762ش//1383م/پس از رحلت شاه شجاع سروده شده است زنجیره ای برای آن در نظر گرفته ایم بنام{ زنجیرهء شجاع گریان برفت.}در حضور خواجه، در حضور خوانندهبیت 1 : قـوت شـاعره مــن سـحر از فـرط ملال متنفر شده از بنده گــریزان مــیرفت کلمات: قوت:نیرو-شاعره:اندیشه-من:حافظ-سحر:بامداد{لحظات مرگ شجاع}-فرط:شدت- ملال:دل تنگی -متنفر:دل زده-گریزان:بِتندی بسیار می رفت {از دنیا می رفت.}برگردان: شاه شجاع مشوق من در سرودن شعر بود بوقت سحر از بندگان خدا دلزده شده بود به سرعت دنیا را ترک می نمود بیت 2 : نقش خوارزم و خیال لب جیحون می بست با هزاران گله ازملک سلیمان مـیرفت کلمات: نقش:برنامه-خوارزم:ترکمنستان،جیحون:رودخانه ای در ترکمنستان –می بست:می ریخت-گله:شکایت-مُلک سلیمان:شیرازبرگردان: به شجاع خبر رسید نیروهای امیر تیمور سیستان و بلوچستان را اشغال و از این بابت بسیار غمگین و در تدارک بود به ترکمنستان لشکر کشی او را تعقیب نماید.ولی اجل مهلتش نداد و بسیار اندوهگین شد و در 53 سالگی رحلت نمود بیت 3 : میشد آنکس که جز او جان سخن کس نشناخت من همی دیدم و از کالبدم جان میرفت کلمات: می شد:می رفت-آن کس:کسی که –جان:روح- جان سخن:شعر پر مغز-همی :آشکار-کالبد:جسم- می رفت : رحلت می نمودبرگردان: شجاع در حال احتضار و مانند روحی در جسم من بود وقتی او می مرد پنداری روح از تن من خارج می شد بیت 4 : چون همی گفتمش ای مونس دیرینه من سخت میگفت و دل آزرده و گریان میرفت کلمات: چون:وقتی-همی :به تأکید-گفتمش:به او گفتم-مونس:همدم-دیرینه:همنشین سی ساله -سخت: دشواربرگردان: به شجاع نزدیک شدم به او گفتم ای آرام جان سی سال گذشته من مرو ولی او بسختی سخن می گفت و گریان بود زیرا سلطان احمد به ملاقات او آمد و از دیدن او سخت گریست و وصیت کرد بیت 5 : گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من کان شکر لهجه خوشخوان سخندان میرفت کلمات: اکنون:حالا-سخن خوش:شعر-که: چه کسی-کان:که آن- شکر لهجه:شاعر- خوش :زیبا-سخندان : با شعوربرگردان: شجاع در حال مرگ بود با خود اندیشیدم حالا که او می میرد پادشاهی مانند او نیست که شعر بسراید شعر بخواند و سخن خوش بگوید پس من با چه کسی گفتگو کنم بیت 6 : لابه بسیار نمودم که مرو ســود نداشت زانکه کار از نظررحمت سلطان میرفت کلمات: لابه:زاری-مرو:نمیر-زانکه:بداخاطر-کار:تصمیم-رحمت:توجه-سلطان:خداوندبرگردان: هر قدر زاری نمودم که شجاع نمیر ولی سود نداشت چون اجل قطعی رسیده و خدا تصمیم گرفته بود او بمیرد بیت 7 : پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان چه کند سوخته کز غایت حرمان میرفت کلمات: پادشاها:خداوندا-لطف:مهربانی-زسر:از روی-کرم:بزرگواری-بازش:نجاتش –خوان:صدا بزن -سوخته:بشدت بیمار-غایت:منتها-حِرمان:ماَیوسبرگردان: خداوندا لطف و کرم کن مگذار او بمیرد ولی نه او بسیار سخت بیمار و ناتوان است و خواهد مرد در حضور اندیشهشجاع سال 785ق/ 761 ش/1382 م/بسوی غرب ایران لشکر کشید ابتدا به ایزج رفت در باز گشت بر پسرش شبلی غضب نمود در حال مستی دستور داد او را نابینا کنند بلافاصله پشیمان شد . بسوی شوشتر برای سرکوبی شاه منصور رفت ولی به علت طغیان رودخانه نتوانست بجنگد و او را سرکوب نماید بسوی شیراز عزیمت نمود به او خبر رسید امیر تیمور شرق قلمرو او را که سیستان و بلوچستان باشد را تصرف نموده ، بسیار پریشان خاطر شد وقتی به شولستان رسید در شرابخواری افراط کرد بیمار و در بستر افتاد او را به شیراز آوردند اقدامات درمانی موثر نیفتاد وقت سحر روز 22/8/786ق/5/8/762ش/27/10/1383م رحلت نمود در رویداد مرگ ناگهانی و نابهنگام او که مردی 53 ساله بود حافظ حاضر و ناظر بودسرود هائی دارد که این یکی از آنهاستحافظ این قطعه و قطعه 28 سودی و چندین غزل سروده که همه تحت عنوان شجاع {غزیده شجاع گریان برفت} گرد آوری و طبقه بندی شده استبرگردان روانشاه شجاع مانند روحی در کالبد من بود زیرا هم شاعر بود و هم شعر را می فهمید بسیار خوب سخن می گفت ، خطی خوش داشت ، قرآن را حفظ بود من او را از سی سال قبل می شناختم و با او دوست بودم دشواریهای بسیاری برای او پیش آمد بسیار رنجور ، بیمار و بحال مرگ افتاد در لحظات مرگ در بالین اوحاضر بودم بسیار غمگین و گریان بود بسختی سخن می گفت دریافتم خواهد مرد از خداوند خواستم نجات یابد ولی بشدت بیمار بود و امکان نجاتش وجود نداشت هرچند تیمور شرق قلمرو او را تصرف کرده و او در تدارک حمله به ترکمنستان و رفتن به لب جیحون بود ولی گویا خدا اراده فرموده بود که بمیرد و آه و ناله و استعانت های ما هم برای نجات ثمری نداشت سر انجام وقت سحر از دنیا رفت و خیال رفتن به لب جیحون را باخود بگور برد.تعمققطعه 20 با 7 بیت در واقع یک سند تاریخی شاعرانه زیر ا:بیت 1 شجاع قوت شاعرهء حافظ بوده عطش شجاع اورا وادار می کرده شعر[تر] بسراید کمااینکه دلنشینترین اشعار را در یزد سروده. بیت 2 حافظ محرم اسرار شجاع بوده زیرا شجا ع برنامه حمله به سمرقند و رفتن به لب جیحون را که در واقع یکی از اسرار نظامی و کشوری بوده با او در میان گذاشته و حافظ از آن مطلع بوده.بیت 3 حافظ می گوید و درست می گوید شجاع شعر را می فهمیده روح آن را دریافت می نموده و در واقع اولین حافظ شناس تاریخ است.بیت 4 در لحظات آخر به راحتی سخن نمی گفته و سخت گریان بوده زیرا هنوز جوان و آرزوهای بسیار داشته از جمله لشکر کشی به خوارزم و لب جیحون و شاید به دلیل چند دستگی که در دودمان مظفر بوده می گریسته .بیت 5 حافظ می گوید شجاع خوش لهجه و خوش الحان و مونس جان من بوده علی رغم بی وفایی و جفاکاری شجاع درست می گوید.بیت 6 و بالاخره بیماری او بسیار سخت بوده که با لابه و دعا بهبود نیافته و اجل حتمی بوده است.بیت 7 سرانجام حافظ آخرین دعا را در حق او می کند {خداوندا او را نجات بده}آیا از گناهان او صرفنظر نمودهشناسه غزلحافظ بر بالین بیماری شاه شجاع گذشته نزدیک را مرور می کند وقت سحر روز 22/8/786ق/5/8/762ش/27/10/1383م او میمیرد و حافظ را عزادار می کند.طبقه‌بندی غزلشجاع گریان برفت 785 هجری قمریمنبع:پیوند به وبگاه بیرونی
نادر..
2017-07-26T07:35:18
می‌شد آن کس که جز او جان سخن کس نشناختمن همی‌دیدم و از کالبدم جان می‌رفت...