گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:جانا تو را که گفت که احوال ما مپرس بیگانه گرد و قصهٔ هیچ آشنا مپرس

❈۱❈
جانا تو را که گفت که احوال ما مپرس بیگانه گرد و قصهٔ هیچ آشنا مپرس
ز آنجا که لطف شامل و خلق کریم توست جرم نکرده عفو کن و ماجرا مپرس
❈۲❈
خواهی که روشنت شود احوال سوز ما از شمع پرس قصه ز باد هوا مپرس
من ذوق سوز عشق تو دانم نه مدعی از شمع پرس قصه ز باد هوا مپرس
❈۳❈
هیچ آگهی ز عالم درویشیش نبود آن کس که با تو گفت که درویش را مپرس
از دلق‌پوش صومعه نقد طلب مجوی یعنی ز مفلسان سخن کیمیا مپرس
❈۴❈
در دفتر طبیب خرد باب عشق نیست ای دل به درد خو کن و نام دوا مپرس
ما قصهٔ سکندر و دارا نخوانده‌ایم از ما به جز حکایت مهر و وفا مپرس
❈۵❈
حافظ رسید موسم گل معرفت مگوی دریاب نقد وقت و ز چون و چرا مپرس

فایل صوتی اشعار منتسب شمارهٔ ۱۴

تصاویر

کامنت ها

behzad
2015-05-23T20:45:11
دوستان به نظر میرسه باد صبا درست و بهتر از باد هوا باشه چون از نظر معنی بعضی از شعرا باد صبا را دروغگو میدانند و غیر قابل قابل اعتمادهمچون خاقانی که میگه،باد صبا دروغ زن است و تو راست گوی آنجا برغم باد صبا می‌فرستمت،،
روفیا
2015-06-04T22:42:08
هر که را جامه ز عشقی چاک شداو ز حرص و عیب کلی پاک شدحتی عشق های زمینی هم اگر حقیقی باشند از این کارکرد بی بهره نیستند و یک استغنای درونی نسبت به خواسته های ابتدایی به ارمغان می آورند .
روفیا
2015-06-04T22:37:25
از دلق پوش صومعه نقد طلب مجوینقد طلب یعنی تنها نقدینگی که آدمی در بازار عشق و معرفت میتواند داشته باشد و حقیقتا چون کیمیا مس وجود انسان را به زر بدل می کند .دلق پوش صومعه یعنی کسی که لباس ویژه ای به تن می کند تا مریدانی بیابد یا تایید خلق را جلب کند . هنوز نقد طلب را نیافته تا از این نیازهای ابتدایی خلاص شود
میثم آیتی
2012-10-23T09:49:43
متن کامل این غزل چنین است:جانا! تو را که گفت که احوال ما مپرس؟حال شکستگان کمند بلا مپرس؟یاران شهر خویش و غلامان خود مجویبیگانه گرد و قصه هیچ آشنا مپرس؟نقش حقوق خدمت و اخلاص بندگیاز لوح سینه پاک کن و نام ما مپرس؟هیچ آگهی ز عالم درویشیش نبودآن کس که با تو گفت که درویش را مپرس!زآن جا که لطف شامل و خلق کریم توستجرم نکرده عفو کن و ماجرا مپرس!ما قصه سکندر و دارا نخوانده ایماز ما به جز حکایت مهر و وفا مپرس!من ذوق سوز عشق تو دانم، نه مدعیاز شمع پرس قصه، ز باد صبا مپرس!خواهی که روشنت شود احوال سر عشقاز ذره پرس حال، ز باد هوا مپرس!در دفتر طبیب خرد باب عشق نیستای دل! به درد خود کن و نام دوا مپرس!از دلق پوش صومعه نقد طلب مجوییعنی ز مفلسان صفت کیمیا مپرس!حافظ! رسید موسم گل، معرفت مگویدریاب نقد وقت ز چون و چرا مپرس!منبع: پیوند به وبگاه بیرونی/
حمیدرضا
2009-05-01T08:47:04
متن این غزل از اینجا نقل شده:پیوند به وبگاه بیرونی
ملیحه رجایی
2010-11-04T16:28:12
که ( ضمیر مبهم = چه کسی ) جانا ( ای محبوب = منادا ) خلق کریم( اخلاق بخشندگی) روشنت شود ( برای تو واضح شود) موسم ( زمان ) معنی ابیات :1: جانا چه کسی به تو گفت که از ما احوالی مپرس ؟ عجبا که تو را از راه بدر کرده که حال و احوال هیچ آشنا را نپرسی به تو گفتم این طور رفتار مکن2: از آنجا که لطف شما شامل همه می باشد پس خلق بخشندگی شما اقتضا می کند جرم و گناهی که از ما صادر نشده عفو کنی و از ما چرا مپرسی 6:از دلق پوش صومعه انتظار عشق جانان داشتن مانند این است که از ورشکستگان درباره اکسیر چیزی سوال کنی چون آنان اهل ریا هستند و از محبت جانان خیلی فاصله دارند 7: در دفتر پزشک عقل باب عشق وجود ندارد پس با عقل درمان عشق میسر نمی باشد پس ای دل با درد و رنج عشق عادت کن و ازداروی آن مپرس
ناشناس
2014-02-05T11:29:39
باد هوارو از کجاتون درآوردید!
اسماء جوان
2020-04-05T10:43:46
ما را وقوف نیست که باد هوا کجاستاز ناشناس پرس تو از آشنا مپرس .
Amirabbas
2020-05-28T11:05:21
سلام، چرا در بیت های سوم و چهارم ، مصرع های دوم تکراریست؟ به نظرم اشتباهی رخ داده،از شمع پرس قصه...
حمیدرضا
2020-09-03T10:07:54
در مقالهٔ «در حاشیهٔ دیوان حافظ خرمشاهی و جاوید» به قلم «رضا ضیاء» منتشره در مجلهٔ «آیینهٔ پژوهش سال 28م شمارهٔ 3م، مرداد و شهریور 96» قابل دریافت از این نشانی صفحهٔ 89 بخش «عدم ذکر غزلهایی که در نسخ شش‌گانهٔ مشورتی هست و در قزوینی نیست» این غزل از غزلیات مسلم حافظ دانسته شده.
گدای درب خانه ی حافظ
2021-06-11T01:32:29.2028709
مشخص است که این اشعار منتسبی در دوره ی جوانیِ حضرت حافظ سروده شده اند