حافظ:ای ز شرم عارضت گل کرده خوی بر عرق پیش عقیقت جام می
❈۱❈
ای ز شرم عارضت گل کرده خوی
بر عرق پیش عقیقت جام می
ژاله بر لاله است یا بر گل گلاب
یا بر آتش آب یا بر روت خوی
❈۲❈
میشد از چشم آن کمان ابرو و دل
از پی اش می رفت و گم می کرد پی
امشب از زلفت نخواهم داشت دست
رو موذن بانگ می زن گو که حی
❈۳❈
چون بنی عامر بسی مجنون شوند
گر برون آید شبی لیلی زحی
نی دمی لب بر لب مطرب نهاد
چنگ را در زیر ناخن کرد پی
❈۴❈
چنگ را بر دست مطرب نه دمی
گو رگش بخراش و بخروشش ز پی
عود بر آتش نه و منقل بسوز
غم مدار از شدت سرمای دی
❈۵❈
آنکه بهر جرعه ای جان می دهد
جامه زو بستان و جامی ده به وی
با تو زین پس اگر فلک خواری کند
باز گو در حضرت دارای ری
❈۶❈
خسرو آفاق بخش آن کز سخاش
نامه حاتم ز نامش گشت طی
جام می پیش آرو چون حافظ مخور
غم که جم کی بود یا کاووس کی
کامنت ها