گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:برو ای طبیبم از سر که خبر ز سر ندارم به خدا رها کنم جان که ز جان خبر ندارم

❈۱❈
برو ای طبیبم از سر که خبر ز سر ندارم به خدا رها کنم جان که ز جان خبر ندارم
به عیادتم قدم نه که ز بی‌خودی شوم به می ناب نوش و هم ده که غم دگر ندارم
❈۲❈
غمم ار خوری از این پس نکنم ز غم خوری بس نظری به جز تو با کس به کسی دگر ندارم
ز زَرت کنند زیور به زرت کشند در بر من بی‌نوای مضطر چه کنم که زر ندارم
❈۳❈
دگرم مگو که خواهم که ز درگهت برانم تو بر این و من بر آنم که دل از تو برندارم
به من ار چه میْ‌پرستم مدهید می به دستم مبرید دل ز دستم که دل دگر ندارم
❈۴❈
دل حافظ ار بجویی غم دل ز تندخویی چه بگویمت بگویی سر دردسر ندارم

فایل صوتی اشعار منتسب شمارهٔ ۴۶

تصاویر

کامنت ها

سلمان
2021-01-27T14:14:58
یه جایی خوندم که انگار حافظ یک کلمه رو در یک بیت تکرار نکرده مگر در دو معنای متفاوت... اگه چنین چیزی درست باشه این شعر حافظ خیلی پیچیده میشه
هاروینا
2020-08-20T13:10:17
به قول نسل غرب‌زده ما عجب غزل underratedایست این یکی! دستش را دراز کرده دارد قلبم را نوازش می‌کند. کاش یکی از اساتید حاشیه‌ای بر این بنویسد که حرف‌های بنده صد من یک اردک هم نیستند! ಥ_ಥ