گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:من و صلاح و سلامت کس این گمان نبرد که کس به رند خرابات ظن آن نبرد

❈۱❈
من و صلاح و سلامت کس این گمان نبرد که کس به رند خرابات ظن آن نبرد
من این مرقع دیرینه بهر آن دارم که زیر خرقه کشم می کسی گمان نبرد
❈۲❈
مباش غره به علم و عمل، فقیه! مدام که هیچکس ز قضای خدای جان نبرد
اگر چه دیده پاسبان تو ای دل به هوش باش که نقد تو پاسبان نبرد
❈۳❈
سخن به نزد سخندان ادا مکن حافظ که تحفه کس در و گوهر به بحر و کان نبرد

فایل صوتی اشعار منتسب شمارهٔ ۷

تصاویر

کامنت ها

میثم آیتی
2012-10-23T08:45:23
بیت سوم دو سیلاب کم دارد که اصل بیت چنین است:اگر چه دیده بُوَد پاسبانِ تو ای دل به هوش باش که نقد تو پاسبان نبرد
میثم آیتی
2012-10-23T08:51:42
سایتی بعنوان مثال:پیوند به وبگاه بیرونی
حمیدرضا
2009-04-30T21:36:37
متن این غزل از این نشانی برداشت و نقل شده است:پیوند به وبگاه بیرونی
سیامک خاکسارحقانی
2013-10-12T02:23:29
سیامک خاکسارحقانی نوشته:در دیوان حافظ به تصحیح مرحوم خلخالی، انتشارات “حافظ نوین” ، سال 1379 ، صفحه ی 348، ابیات این غزل به صورت زیر آورده شده است:من و صلاح و سلامت کس این گمان نبرد/که کس به رند خرابات ظن آن نبردمن این مرقع دیرینه بهر آن دارم/که زیر خرقه کشم می کس این گمان نبردمباش غره به علم و عمل، فقیه مدام/که هیچکس ز قضای خدای جان نبردمشو فریفته رنگ و بو قدح در کش/ که زنگ غم ز دلت جز می مغان نبرداگر چه دیده بود پاسبان تو ای دل/به هوش باش که نقد تو پاسبان نبردبسعی کوش اگر مزد بایدت ای دل/کسی که کار نکند اجر رایگان نبردسخن به نزد سخندان ادا مکن حافظ/که تحفه کس در و گوهر به بحر و کان نبرد
سیامک خاکسارحقانی
2013-10-12T02:17:48
در دیوان حافظ به نصحیح مرحوم خلخالی، انتشارات "حافظ نوین" ، سال 1379 ، صفحه ی 348، ابیات این غزل به صورت زیر آورده شده است:من و صلاح و سلامت کس این گمان نبرد/که کس به رند خرابات ظن آن نبردمن این مرقع دیرینه بهر آن دارم/که زیر خرقه کشم می کس این گمان نبردمباش غره به علم و عمل، فقیه مدام/که هیچکس ز قضای خدای جان نبردمشو فریفته رنگ و بو قرح در کش/ که زنگ غم ز دلت جز می مغان نبرداگر چه دیده بود پاسبان تو ای دل/به هوش باش که نقد تو پاسبان نبردبسعی کوش اگر مزد بایدت ای دل/کسی که کار نکند اجر رایگان نبردسخن به نزد سخندان ادا مکن حافظ/که تحفه کس در و گوهر به بحر و کان نبرد
محمدامین
2019-05-01T13:19:36
سلام و درودمباش غرّه به علم و عمل، فقیه زمانکه هیچکس، ز قضای خدای جان نبرددیوان حافظ، چاپ قدسی، غزل 248، ص201.