شرح زندگانی جواد کهلان مفرد

شرح مختصری از زندگی این جانب جواد مفرد کهلان محقق تاریخ اساطیری ایران

پدر تحصیل نکرده ام عزیز، خدمتکار پیر ارباب بزرگ روستاهای اطراف مراغه اسدالله آصف بود و مادر بیسواد و مسلولم دورنا مسئولیت خانه مان در روستای چیکان را داشت. بیشتر بچه های خانه از مرض سل مادر تلف می شدند. تنها بچه مسلول که به واسطه فیزیک نیرومند زنده ماند من بودم. سه تن هم که بدین مرض مبتلا نشده بودند زنده ماندند. خواهر بزرگ دختر و برادرم هاشم و خواهر کوچکتر از خودم مهین. از این میان برادرم که ۵ سالی از من بزرگتر بود درس می خواند و راهگشای آیندۀ من بود چه او با کتابهای تاریخ و جغرافی و کتابهای اساطیری از جمله شاهنامه به نثر آذری و فارسی که در خانه گرد می آورد من را عاشق و شیفتۀ تاریخ و اساطیر ایران کرده بود. استعداد درسی من هم علاوه بر اینها در ریاضیات خوب بود و شاگرد اول کلاس مشرک ۱۰ نفری روستای چیکان و روستاهای اطراف آن بودم و در سال ششم ابتدائی معدلم بالای ۱۹ بود . بهار سال ۱۳۴۸ هجری از بنای قسمت جدید مسجد روستای چیکان که در کنار خانۀ مان بود ۲ مُهر اوستایی/ پهلوی بیرون آمد که من کلاس ششمی و روحانی روستا نور الله آن را به اشتباه کوفی پنداشتیم. در این ایام من در اراضی روستای مجاورمان علمدار بقایای یک آتشکده به نام قاین گبه (دخمۀ استوار یا منسوب به اسب شاهی) را که مسجد روستا به آجرهای سبز ویرانۀ آن آراسته شده بود تشخیص داده بودم. مردم این روستا به حق اراضی روستای خود را بقایای شهری می پنداشتند چه آجرهای پختۀ شکسته و حتی سالم در اغلب اراضی این روستا قابل رؤیت بودند و یکی از خویشاوندان ما، پسر خالۀ پدرم، عبدالرحمان که در روستای قره بلاغ زندگی می کرد به هنگام عبور از رودک این روستا کوزه ای با محتوای مقدارقابل توجهی طلا پیدا کرده و در شهر مراغه به نان و نوایی رسیده بود. خود اراضی روستای چیکان پر از دخمه غارها و بقایای تنورها و قناتهای متروکه بود. اینها معلوماتی بود که من دانشجوی سال اول آبیاری دانشگاه تبریز و تازه خلاص شده از مرض ارثی مادری در دست داشتم. درهمان سال با مطالعۀ آثار اوستایی استاد پور داود خصوصاٌ یشتها و یسنا ها و گزارش زاد و بوم زرتشت دکتر جمشید جی مودی در یافتم که روستای زادگاهی من چیکان همان شی چیکان (یعنی محل قضاوت یا محل سد روستایی) پعنی محل نگهداری اوستا در دورۀ ساسانیان بوده و آن آتشکده ویرانه که بعدها تبدیل به دخمه شده بوده ، آتشکدۀ معروف آذرگشنسب بوده که استاد پور داود با پیروی از مارکوارت با حسرت به درستی مکان ویرانه آن را در اراضی شهرستان مراغه حدس زده بود. از همان سال شروع به گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران نمودم و دراواخر بهار سال ۱۳۵۷آنها را در ۱۵ صفحه به وزارت فرهنگ وهنر گزارش کردم و تنها جواب تشکرآمیز و نا کافی آن را در اردوی عمران ملی بندر عباس دریافت کردم. در پاییزاستاد ادبیاتمان دکتر بهروز ثروتیان خواست که آنرا از فصلنامه دانشکدۀ ادبیات منتشر سازد که با طوفان انقلاب اسلامی مصادف گردید. در ادامه گزارش نتوانستم استادان سرکاراتی و ایرج افشار در تبریز و تهران به کشف این اماکن آستانه در خود متقاعد سازم و پیشنهاد حقیرانۀ انجمن زرتشتیان تهران را هم که می خواست آن را در ۱۵۰ صفحه به صورت کپی منتشر سازد مقبول طبع نیافتم. دو سال بعد به سبب عضویت در دانشجویان پیشگام دانشگاه تبریز از دانشگاه اخراج شده و سه سال بعد به طور قاچاقی سر از ترکیه در آوردم. در اینجا در جواب دوست پیشگام نزدیکم در جواب این سؤال که چگونه این گونه قاطعانه ادعا می کنی که زادگاه زرتشت را در یافته ای در صورتیکه این همه ایرانشناش خارجی و داخلی نتوانسته اند آن را کشف کنند، گفتم من زادگاه زرتشت را پیدا کرده و روی آن نشسته ام و به ریش بلند پروفسوری هم می خندم که این گونه حریصانه در دور و نزدیک به دنبال زادگاه زرتشت می گردد . دوستم اعتراف کرد که این پاسخ تو مرا ضربه فنی کرد. سال بعد من و دوستم در سوئد بودیم و اکنون بیست  و اند سال از آن می گذرد و ادامه گزارشها تبدیل به ۱۶ کتاب ریز و درشت شده که ۶ تای آنها در سوئد و ایران منتشر شده است. با عرض احترام جواد مفرد کهلان

۱۰ دیدگاه‌

  1. من از سال ٢٠٠٠،نوشته های تاریخی آقای جواد مفرد کهلان را میخوانم. چون زبان مادری من “کردی گۆرانی ” است ؛ و این گویش کمترین آسیب را از یورش تازیان دیده(شاید سرشت جۆگرافیایی یاری رسانده)،هنوز بسیاری از واژه های اوستایی و پهلوی ،با همان گوی سدهاسال پیش؛ کاربرد دارند.
    من از اورامان هستم و،بسیاردوست میدارم که باآقای کهلان،درپیوندباشم.اکنون ٢٣سالست که در ونکوور کانادا بسرمیبرم. پژوهشهای تاریخ باستانی ایشان را در هفته نامه ی “شهروند بی سی” میخوانم . به ایشان وپشتکارشان درود میفرستم .
    کیومرث نیک رفتار

    [پاسخ]

    جواد کهلان مفرد پاسخ در تاريخ اسفند ۱۳ام, ۱۳۹۰ ۱۲:۰۷ ب.ظ:

    ممنون از لطف فراوان شما

    [پاسخ]

  2. مسعود گفت:

    با عرض سلام و خسته نباشید
    من مدتی هست که اسطوره شناسی تطبیقی و باستا شناسی علاقه مند شده ام و تمام ۹جلد کتاب آقای مفرد کهلان رو مطالعه کرده ام و بهره بردم و میخواستم برای فعالیت در عرصه اسوره شناسی از راهنماییهای ایشان استفاده بکنم ،اگر ایمیل من را در اختیار ایشان قرار بدهید تا با ایشان ارتباط داشته باشم واقعا ممنون میشم.

    [پاسخ]

    جواد کهلان مفرد پاسخ در تاريخ اردیبهشت ۳ام, ۱۳۹۱ ۳:۰۳ ب.ظ:

    j_mofrad@yahoo.com آدرس ایمیل جواد مفرد کهلان است.

    [پاسخ]

  3. علیرضا گفت:

    سلام.. کارشناس ارشد تاریخ ایران باستان هستم.کارهای شما را دنبال میکنم.کار سخت و پر باریست.خسته نباشید.لطفا اجازه دهید با شما در تماس باشم

    متشکرم.

    [پاسخ]

    جواد کهلان مفرد پاسخ در تاريخ شهریور ۲۷ام, ۱۳۹۲ ۶:۳۱ ق.ظ:

    خوشحال خواهم شد. آدرس ایمیل من j_mofrad@yahoo.com است.

    [پاسخ]

  4. اکبر گفت:

    با عرض ادب و اخترام
    می خواستم معنی آخولا را که اشاره کرده بودید به نام جولاندرق بدانم.
    باتشکر

    [پاسخ]

    جواد کهلان مفرد پاسخ در تاريخ شهریور ۲۸ام, ۱۳۹۲ ۵:۲۷ ب.ظ:

    نام آخولا به صورت آخوله در زبان کُُردی به معنی کاهدان است. نام جولاندرق را می توان به معنی دارای دره پیچ در پیچ یامحل خارپشت بزرگ و یا به معنی دره محل پُر جو گرفت. این معنی سوم مشابهتی بانام آخوله پیدا می کند. چه ممکن است جولاندرق خبر حمدالله مستوفی مصحف خولاندرق (آخولاندرق) یعنی محل دارای کاه یا محل پرنده خوش آواز باشد.

    [پاسخ]

  5. علی رضا گفت:

    با سلام و احترام
    لطفا در صورت امکان ایمیل یا آدرس تلگرامی‌‌تان را بفرمایید جهت موضوعی از جناب‌عالی مشورت بگیرم.

    سپاس فراوان

    [پاسخ]

  6. بهار گفت:

    سلام. اینکه می فرمایید وجه تسمیه باخرز: باخ(غ) + رز( باغ انگور) است از چه منبعی می شود پیدا کرد. برای رفرنس مقاله لازم داریم که به یک منبع مکتوب موثق ارجاع دهم. با تشکر. لطفا پاسخ دهید.

    [پاسخ]

پاسخ دادن به بهار لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *