گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:ساقی به نور باده برافروز جامِ ما مطرب بگو که کارِ جهان شد به کامِ ما

❈۱❈
ساقی به نور باده برافروز جامِ ما مطرب بگو که کارِ جهان شد به کامِ ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم ای بی‌خبر ز لذتِ شربِ مدامِ ما
❈۲❈
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریدهٔ عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و نازِ سَهی قدان کآید به جلوه سرو صنوبر خرام ما
❈۳❈
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری زنهار عرضه ده بَرِ جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
❈۴❈
مستی به چشمِ شاهدِ دلبندِ ما خوش است زآن رو سپرده‌اند به مستی زمام ما
ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست نانِ حلالِ شیخ، ز آب حرام ما
❈۵❈
حافظ ز دیده دانهٔ اشکی همی‌فشان باشد که مرغِ وصل کند قصدِ دام ما
دریای اخضر فلک و کشتی هلال هستند غرق نعمت حاجی قوام ما

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۱

تصاویر

کامنت ها

سید امیر حسین طباطبائی
2015-10-08T19:09:31
میدونم از لحاظ وزنی صحیح نیست اما تازه کارماگر به ذوق ادبیتون برخورده معذرت میخوام.لطفا در موارد مشابه در محتوای پیامتان تامل بفرمایید.
محمد دامک
2015-02-23T10:34:18
آیا بیت آخر معتبر است یعنی واقعا از حافظ است؟
فواد
2014-11-10T04:19:59
جناب رافض محشر بود
حسین
2016-12-19T13:15:26
یه امیر حسین طباطبایی تو دگر طالب پرخاش مشو کاس گرمتر از اش مشوتکفیر حضرت لسان الغیب طلب توبه از حافظو .....ک میکنم کافی باهبرای عدم صلاحیت شما اقای دلواپس
میر ذبیح الله تاتار
2016-04-25T07:56:01
درود به حضرت لسان الغیب
میر ذبیح الله تاتار
2016-04-25T10:16:48
ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواستنان حلال شیخ ز آب حرام مامن بیم آنرا دارم که به هنگام پرسش وپاسخ روز رستاخیز ، نان حلالی را که شیخ (از محل جیره موقوفات مدرسه تحت نام مهتمم و.... ) خورده است امتیاز وفضیلتی از شراب حرامی که ما خورده ایم نداشته باشد.
مسلم گرگری
2012-07-06T11:49:32
بیت 9 = مرغ را با دانه می فریبند ومرغ وصال را با زاری میتوان فریب داد .یعنی باید گریه کرد ومتوسل به اشک شد تا اینکه معشوق دلش به حال عاشق بسوزد و روی خوشی نشان دهد. معنی بیت=ای حافظ دانه اشکی از چشم ات بفشان تا مرغ وصل قصد دانه ما را بکند وبه دام بیفتد.
یونس
2012-11-22T12:16:13
پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود، بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا نام خدا نبردن از آن به که زیر لب، بهر فریب خلق بگوئی خدا خدابگذار تا به طعنه بگویند مردمان، در گوش هم حکایت عشق مدام! ما “هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است در جریده عالم دوام ما فروغ فرخزاد
جمشید پیمان
2012-10-19T23:11:48
در غزل بالا، بیت پیش از آخر را اینگونه تغییر داده ام:یادش به خیر پیرِ خراباتِ می پَـرستکاندیشه های اوست به گیتی مرام ما
شادان کیوان
2011-01-20T03:49:27
بنظر میرسد آسمان رو به تیرگی غروب که رنگ آسمان از آبی به سبزی میگراید بهمراه هلال ماه، برای خواجه بسیار الهام بخش بوده چرا که ترکیب "دریای اخضر فلک و کشتی هلال" را لااقل یکبار دیکر هم باین صورت آورده که: مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
ملیحه رجایی
2011-01-05T09:27:42
شُرب مدام = باده گساری همیشگیاَحباب = جمع حبیب ، دوستان مرغ وصل = پرنده وصالحاجی قوام = وزیر محبوب ابوسحاق اینجونور باده = می نابمُطرب = نوازنده سهی قدان = دلبرانصنوبر خرام = دلیری که مانند سرو جلوه صنوبر کندجَریده = دفتر بزرگ آب حرام = کنایه از خَمر و شرابصَرفه = زیادی و افزونی ( فضیلت )روز بازخواست = روز قیامتنان حلال = نان وقف و فتوح صوفیانسپرده اند = تسلیم کرده اند ، حواله کرده اندفشان = نثار کن معنی بیت 1: ای ساقی با فروغ می ساغر مار ا روشن کن و ای موسیقی دان و نوازنده این ترانه را بخوان و بساز که عالَم به مراد دل ما شد.معنی بیت 6: (ای باد صبا به یار من) بگو چرا از روی عمد ، نام مرا از یاد می بری؟ روزگاری خواهد آمد که خود بخود نام مرا از یاد ببری.
مهدی فرخ اناری
2014-04-18T15:16:54
مدام ایهام داردیک : شراب دو : پیوسته و مداوم
فرهاد
2014-08-31T00:03:54
عجب توانایی در شعر دارید جناب جاوید مدرس! زیبا بود ... بسیار زیبا :)
جاوید مدرس اول رافض
2014-08-07T19:49:02
دیر مغان شدست دلا گرمـُقام ماعشقست راه و پیرمغانش هُمام ماآبش چو آتشست و پزد عقل خام ماساقی بنور باده بر افروز جام ما.. مطرب بگو که دور فلک شد بکام ماتلخی روزگار بسی گر چشیده ایموز مدعی هزار کنایت شنیده ایماز خود گذشته تا به خدایی رسیده ایمما در پیاله عکس رخ یار دیده ا یم.. ای بیخبر زلذت شرب مدام مااین دل زرشّ نور ازل بنده شد بعشقوز بند تن برید چو افکنده شد بعشقجنت بهشت هرکه چو آکنده شد بعشقهرگزنمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق.. ثبت است بر جریده عالم دوام مااز اشک دیده راز نهانم شود عیانجوئیست همچو رنگ شفق بر رخم روانتیر جفا روانه مکن ازخم کمانچندان بود کرشمه و ناز سهی قدان.. کاید بجلوه سرو صنوبر خرام مابر چشم و دل بجز رخ او نیست منظریمجنون صفت دلا چو به لیلا تو ننگریدر عشق هرگزت نبود میل همسریای باد اگر بگلشن احباب بگذری.. زنهار عرضه ده بر جانان پیام ماایمان بیابد عاشق از آئین کافریبُِردست دین و دل زکف آن ماهرو پریای دل زعشق جوی تو رندی و افسریگو یاد ما زیاد بعمدا چه میبری ..خود آید آنکه یاد نیاری زنام مابرق نگاه مست نگارم چو آتشستفلاح دل ز خرمن عشقش مشوشستهر روز و شب میان من و دل کشاکشستمستی به چشم شاهد دلبند ما خوشست .‌.زانرو سپرده اند بمستی زمام ماعیسی دمست باد سحر گه چو جان فزاستوی کز کرامتت همه جا کار ماست راستتا جام پـُر مُدام ز وصلت بدست ماست ترسم که صرفه ای نبرد روز باز خواست ..نان حلال شیخ زآب حرام مااز کشتی پیاله ندید ست کس زوالروز ازل ز رحمت حق باده شد حلالزان مستی ام همی رسد آوازه کمالدریای اخضر فلک و کشتی هلال ..هستند غرق نعمت حاجی قوام مااز عرش ،مرغ جان زچه آمد به خاکداندر دام تن شدیم صباحی چو میهمانرافض بترک تن بجهان کوش دف زنانحافظ زدیده دانه اشکی همی فشان.‌ باشد که مرغ وصل کند قصد دام ماجاوید مدرس اول (رافض)
چنگیز گهرویی
2014-05-20T12:02:01
به نظر حقیر .بیت .مستی به چشم شاهد دلبند....میتواند بیت دوم یا سوم این غزل باشد و بیت حافظ ز دیده دانه اشکی ... بیت اخرین غزل باشند
فرهاد
2014-05-21T22:18:51
نهی از شراب و شاهد و مستی چه میکنی؟"ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما"رو جام باده بزن زان که نیست به (بهتر)"نان حلال شیخ زآب حرام ما"
رضا
2013-07-03T09:13:44
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق...ثبت است بر جریده عالم دوام مافرمود: ولاتحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقونو هرگز مپندارید(هرگز نمیرد) آنها که در راه خدا کشته شدند(دلش زنده شد به عشق) مرده اند...اینها زنده اند(ثبت است)و نزد خدا(جریده عالم) روزی می خورند(داوم ما)
رضا س
2019-12-14T16:45:32
جناب مهدی ممنون از توجهتون. شاید دادن حکم کلی از طرف من درست نبوده چون حافظ غزلی عرفانی و بسیار قوی داره با مطلع:در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد/ عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زدولی باز برای نمونه میشه به این غزل عرفانی اشاره کرد:عشق تو نهال حیرت آمد/ وصل تو کمال حیرت آمدکه البته زیباست ولی به قدرت سایر غزلهای حافظ نیست.
حسین
2020-04-12T01:15:18
چقدر عالی حضرت فرمودهگر طمع داری از آن جام مرصع می لعل ای بسا دُر که به نوک مژه ات باید سفتبه نظر من تنها اسنادی که میتواند به ما کمک کند که به درک حال درستی از ایشان برسیم غزل های ایشان است.از این بیت فوق العاده که با لطافت و زیرکی بهت آور سروده شده است شاید بتوان فهمید که اولا ،جام مرصع می لعل اگر همان شراب زمینی است لازم نیست برای رسیدن به آن(گر طمع داری!) بسیار گریه و زاری کنی و در اصطلاح عارفانه در حال تضرع باشی( و در ابیات دیگر نیز 1-چشمه چشم مرا ای گل خندان دریاب که به امید تو خوش آب روانی دارد 2-سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب این همه از نظر لطف شما می‏ بینمکه بیانگر حال تضرع و گریه زاری دائم ایشان برای رسیدن به حقیقت است و البته در دیگر غزلیات حضرت) ثانیا ، کسی که بتواند این حالت تضرع را اینگونه بیان کند و تشبیهی به چنین لطافت و زیبایی استفاده کند (همانطور که شما دوستان اهل ادب میدانید در این بیت گریه کردن که در آن اشک از چشمان سرازیر میشود و دور مژه ها را میگیرد همانند این است که دُر( مروارید) قطره های اشک شماست که از صدف چشمانتان بیرون می آید و با طناب (طناب گردنبند و زینتی ) مژه هایتان سفته میشود بارها و بارها باید اتفاق بیفتد(ای بسا!)به نظر بعید می آید که شرابخوار باشد و ...
فرهاد
2020-05-03T14:04:52
بنظرم دست مریزاد یعنی اینکه چیزی از دستت نریزد ،چیزی از دست ندهی،داغ دوری و فراق نبینی
مسلم روان
2020-02-29T14:06:04
مدهوش کرد عشق عالم را ز مرام ما/"زان رو سپرده اند به مستی زمام ما"عمری است دست به شرابیم زان/"ثبت است بر جریده عالم دوام ما"(مسلم روان)
فررانه
2019-06-27T00:14:08
و باز هم چون سابق یک بیت جا افتاده:بگرفت همچون لاله دلم در هوای سروای مرغ بخت کی شوی آخر تو رام مادیوان،انجوی شیرازی
ح صادقی
2019-06-24T10:58:04
دیرینه یاری که ایام با او گذشت هرگزنمی رود خاطره اش زیادوکلام ماساقی به هرکجاست تواش حواله کن هرصبح جامی به عافیت و نوش مدام ماگررنجشی زدوست براید نه جای گلایه استاین چندروزعمر نیرزد که کندتلخ کام مامارا به فیض عظیم خویش مستفیض کرد ورفتآنکه تربت از تراب دل ریخت در جام مامطرب رسان به ساز وسوز هرشبت به اوکای سرو چون نسیم صبح بشنو این کلام مادل با تو است هرکجا و دیده به سوی توستگرنیک بشنوی می رسد هرصبح به کویت سلام ما
دکتر صحافیان
2019-04-16T12:02:33
ساقی به نور باده برافروز جام مامطرب بگو که کار جهان شد به کام ماهم ساقی با شراب نورانی و هم نوازنده با خبر خوش کامروایی بر هستی، نشان از حال بسیار خوش حافظ دارد.بیت2:در این پیاله (حاوی شراب نورانی)انعکاس صورت یار را می بینیم و تو (شاید خطاب به آنکه ذوق این حال را ندارد و یا آنکه شراب انگوری می خورد)از شراب و مستی دائمی ما(استمرار حال خوش درونی) بی خبری.بیت 3:تولد دوباره از عشق جاودانگی است(این بیت ضرب المثل شده)جایگاه بیت مهم است که پس از وصف کامل حال خوش است گویا حال خوش همان جاودانگی است.بیت 4تا 6: بیان حال خوش در جلوه گری معشوقان و ناز کشیدن.بیت 7:مستی از چشمان مست دلبر ما خوش است.از این رو ما را به مستی دائمی سپرده اند.بیت 8:نان حلال زاهد از آب حرام ما در روز جزا سبقت نخواهد گرفت.(برتری حال خوش ناشی از شراب بر زهد)بیت9:اگر می خواهی مرغ وصال به دامت بیفتد دانه اشکی بریز.( ابراز نیاز در برابر ناز معشوق)بیت 10:آسمان که از ستارگانی که در آن روییده چون دریای سبز است و هلال ماه چون کشتی ؛ همه غرق نعمت های حاجی قوام(از بزرگان سخاوتمندکه مالیات شیراز را بخشیده بود و ... ) هستند.دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح  پیوند به وبگاه بیرونی اینستاگرام:drsahafian
میثم
2019-04-12T12:01:11
با سپاس از همه دوستان به ویژه حاشیه اقا رضا .
حکیم
2019-10-07T18:27:16
در بیت دوم حافظ علیه الرحمه که میگوید ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم منظور چیزی هست که خداوند در پیاله ی اب به او نشان داد و در مصرع بعد ای بی خبر زلذت شرب مدام ما طاعات و عباداتی هست که حافظ در این راه کرده هستوَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ کِتَابًا فِی قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ ???و اگر مکتوبی بر روی صفحه ای بر آنها نازل کنیم و (علاوه بر دیدن) آن را با دستهای خود لمس کنند باز کافران می‏گویند این چیزی جز یک سحر آشکار نیست! (7 سوره نمل)
مهدی
2021-01-16T09:07:49
به نظر بنده در مورد اشعار حضرت حافظ یک مغالطه ی منطقی همیشه وجود داره. از اونجا که بعضی دوستان معنا و مفهوم اشعار رو با معیارهای زمینی (شراب و دلبر و عشق و ...) میتونند تطبیق بدهند، از این گزاره جهت رد سایر مفاهیم (مفاهیم ماورایی از این گزاره ها) استفاده می کنند. در صورتی که رد کردن مفاهیم ماورایی از اشعار حافظ نیاز به تخصص در این رشته ها دارد. به عبارت دیگر کسی می تواند بگوید که حضرت حافظ منظورش از دلبر و می و اینها مفاهیم ماورایی نبوده است که خود مبادی عرفان و عشق به خدا را طی کرده باشد و بعد بگوید خیر، شعر حافظ هیچ ارتباطی با این مفاهیم ندارد. یک مثال عرض کنم خدمتتان این است که مثلا کسی درد شکم و تهوع پیدا می کند و دوستش به او مشورت می دهد که این علایم را من نیز تجربه کرده ام و علایم مسمویت است. و همین بیمار به نزد پزشک می رود و با معاینه دقیق تر می گوید ممکن است مسمومیت باشد ولی بیماری ویروسی بیشتر به بالین و شرح حال بیمار می خورد. دوست ایشان احاطه ای به علم طب نداشته است لذا نمی توانسته قطعا و یقینا بگوید که بیماری شما مسمومیت است و اگر بگوید هم خطا گفته. چون رد کردن آن نیاز به احاطه به دانش و علم بالاتری دارد. مگر آنکه وی کلا علم طب را قبول نداشته باشد. یعنی اصلا به عرفان و عرفا اعتقادی نداشته باشد که در جواب آنها سخنی ندارم
Korish
2021-01-24T09:45:07
لطفا معانی و ارایه ها رو بگین اساتید
طاها یزدان دوست
2021-01-25T12:06:25
با سلام حاشیه آقای جمشید پیمان و جواب آقای سید امیر حسین طباطبائی رو میخواستم انگار پاک شده
میرمهدی
2021-04-30T17:12:06
مصرعی که نوشته اید «گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری»، صحیح آن به این صورت است: «گو نام ما ز یاد به عمد از چه می‌بری»درواقع طعنه است به کسی که ادعا میکند نام گوینده را به یاد نمی آورد، اما در حقیقت او را می شناسد. حافظ می گوید آنروز می رسد که (از فرط پیری) واقعا این نام را از یاد ببری، اما الان نیاز به تظاهر به این مطلب نیست!
nabavar
2021-04-30T18:06:46
گرامی میرمهدیهمان:گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بریدرست است.آنچه شما نوشته ای را کاش منبعی ذکر می کردی، ولی اگر من درآوردی ست که دست در شعر شعرا بردن کار ادیبان نیستنمونه ی دیگر { عمدا } در قصیده ی معروف خاقانی ست:گردون نقاب صبح به عمدا برافکندراز دل زمانه به صحرا برافکند
قلندر
2021-02-23T07:00:52
با درود و مهر...نور یزدان همواره در پیش روی عاشق عطرافشانی میکند ...او مشتاقانه مست وجود دلدار خواب و خوراک و قرار از تن ربوده و دل دیوانه وار از هر سوی رفته و پریشان خاطری را در وجود آورده ،، زمان آنجا معنا دارد که دلدار در پرده ی ابهام برای عقل ایهام آورده ،، لیک آنزمان که دل طاقت از دست داد و عقل عاجز ماند از فهم!، ،مرغ جان از قفس عشق رها گردد و جانانه در آسمان معرفت جانفشانی خواهد کرد برای جانان....چو خود را به چشم حقارت بدیدصدف در کنارش به جان پرورید...با سپاس از ره جویان راه حق.
عرفان
2020-07-02T00:38:49
سلام وقتتون بخیر.یک پیشنهاد داشتم؛شما که انقد سایت خوب و جامعی دارید؛پس لطفا این عالی بودن رو به مرحله اعلا برسونین.چطوری حالا)لطفا حدالمقدور هر بیت یا2بیت رو تحلیل کنین که اونی که میخونه لذتش کامل باشه؛درسته پایین یک چیز هایی نوشته شده ولی مرتبش یک چیز دیگس
مینا
2020-09-01T22:50:17
با سلامآقای رضا عزیز نه هر که چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سکندری داند...........هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند............ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاهکه لطف طبع و سخن گفتن دری دانددر کلام ما بایست شرافت وجود داشته باشه و داشتن شرافت کلام مستلزم آگاهی هست و امیدوارم تفاوت دانش با آگاهی بر کسی پوشیده نباشه چرا که دانشمند بسیار هست و.....
امیر
2017-09-10T21:07:50
توانایی حضرت لسان الغیب بسیار تحسین برانگیز است
دوست
2017-09-21T11:10:34
حامد نیک‌پی بسیار خوش نواخته است این غزل را:پیوند به وبگاه بیرونی
محمد
2017-07-20T18:40:19
جاوید مدرس (رافض) بسیار عالی بودسید امیر حسین طباطبائی بسیار عالی بوددست مریضا به شما، مرحبا
محمد
2017-07-20T18:43:08
شما دو دوست شاعرانی نو ظهورید در این بزم
۷
2017-07-20T20:35:40
دست مریزاد نه دست مریضادیعنی از دستت چیزی نریزد،خدا کند دچاز لرزش دست نشوی(پیر نشوی)یک پیرمردی داشتیم بچه که بودم تا کاری برایش انچام میدادیم میگفت پیر بشی و من خیلی ناراحت میشدم و پرسیدم گفتند یعنی اینقدر عمر کنی که پیر شوی.برخی هم میگویند پیر نشی یعنی همیشه سرزنده بمانی.حالا این دست مریزاد معادل همان پیر نشوی یا بشوی است.دهخدا گفته که منظور از دست مریزاد این است که دچار لرزش دست نشوی ولی به نظرم معنی کاملش این است که پیر نشوی که دچار دست لرزه بشوی(زنده باشی)دست+مریزادمریزاد شکل دعایی مریزد میباشد مانند:کند(کناد)-بود(بواد)-نماند(نماناد)-نشیند(نشیناد)-مرود(مرواد)بریز آب رزازدست ای پریزادکه هرگز زخمهٔ دستت مریزادزبان در فشان تو مریزادبجز دُر از زبان تو مریزادعطاردست و تیغ تو مریزاد، که از پرتو اوشد چراغان جگر خاک ز خونین کفنانصائببنازیم دستی که انگور چیدمریزاد پایی که در هم فشردحافظنشان خال تو بر دل نگاشت ابن حسامکه هرگزش مرواد از دل آن نشان سیاهابن حسامساقیا آمدن عید مبارک بادتوان مواعید که کردی مرواد از یادتای قصر دل افروز که منزلگه انسییا رب مکناد آفت ایام خرابتحافظبه راندن از تو شکایت کنم خدا مکنادشکایت ار کنم آزار بیش ازین دارموحشی
نیکومنش
2017-12-21T16:30:48
با درود فراوان پیشگاه ادب و بینش دوستان عزیز ،رضای بزرگوار توجه به این نکته خالی از لطف نخواهد بود اگر خدا بخواهدان یار کز او گشت سر دار بلند جرمش ان بود که اسرار هویدا می کرد حافظ عاشق عارفی است که به وصال رسیده و چهره مقصود بر او هویدا شده چرا که خود در حق خود می گوید عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ. قران زبر بخوانی با چهارده روایت که گویای تحولات روحی و دستاوردهای شخصی است که در راه مطلوب خویش مجاهده کرده و با چندین سبک الرسم قران را حفظ داشته و طریق زاهدی در پیش داشته که با توجه به نوید قرانی الذین جاهدوا فینا لنهدیین سبلنا به راه روشنایی و شهود رسیده است و دنیای عشق و شهود و مکاشفه که دنیای غیر قابل تصور برای مردمان عادی است برای حافظ افاضه گردیده و حافظ که مرغ زیرکی است به زیبایی می داند که از رموز و سر ان مکاشفه اگر به زبان اورد غیرت معشوق خروشیدن خواهد گرفت که در عشق الهی غیرت برازنده معشوق حرام بر عاشق است لذا حافظ که جام جم خویش را پر ز انوار الهی می بیند و انچه می بیند را دوست دارد باز گو کند ولی چون سر نوشت فاش کنندگان راز را می داند که چیست زبان هنرمندانه عشق را اختیار کرده وبا وارونگی گری بالاترین مفاهیم عشق الهی را باز گو می کند که فقط محرمان راز به ان پی برنددر این که حافظ تجربه گر عشق زمینی بوده هیچ شکی نیست چرا که المجاز و قنطره الحقیقه و ان چنان که خود می گویدچندان بود کرشمه و ناز سهی قدان که اید به جلوه سرو صنوبر خرام ما یعنی درسته من این کرشمه و ناز معشوقان راست قامت را می بینم ولی به همت کشف و شهودم جلوه گریهای محبوب ازلی را می بینم که که هر زیبا یی که در عالم هست منشا و مبدا ان معشوق ازلی است او زیباست و زیبایی را دوست دارد و چون هرچه هست فروغ رخ ساقی است پس این زیایی ها به سرعت از منظر قلبی حافظ زیبایی معشوق را جلوه می دهدلذا در ترجمه اشعار حافظ می توان دو روش در نظر گرفت یک ترجمه کاملا ظاهری بدون اینکه از خود در مورد اندیشه های حافظ داوری کنیم دوم از منظر معرفتی که سر دمداران این ادبیات عرفانی عارفانی چون ابن عربی عطار عین القضات احمد غزالی و...بوده اند که هر کدام از واژه های کلیدی در منظر ان معرفت شناسی گویای مفاهیم خاص عرفانی بوده و یا اینکه با اودن واژه (تعبیر بنده )به این شکل هست بیان داریم که خدای نکرده انتقال دهنده مفاهیمی نباشیم که مولف اثر و متن هر گز به دنبال ان نبوده باشد ولذا امانت داری در ترجمه بسیار مهم بوده و در صورت برداشت خاص بیان برداشت بنده و تعبیر بنده بسیار زیباتر خواهد بودچراکه اشاعه این جهانبینی که میگساری و باده نوشی امر مورد توصیه حافظ بوده چون ظرفیت فرهنگی کنونی جامعه چیز متفاوتی می باشد از لحاظ امانتداری مفاهیم مورد نظر حافظ و پیشامدهای اجتماعی غیر قابل تصور غیر قابل قبول خواهد بود به قول خود حافظ روندگان طریقت به نیم جو نخرند قبای اطلس انکس که بی هنر باشد و دایم الخمر بودن به اذعان فرهنگ اجتماعی هر زمانی بی هنری بوده ویا اینکه صد نکته غیر حسن به باید که تا کسی مقبول طبع مردم صاحب هنر شود لذا اگر قرار باشد که از زبان حافظ توصیه ای به مردم داشته باشیم بهتر است توصیه به هنرمدی و زیرکی و معرفت داشته باشیم که در انها حافظ هیچی استعاره ای نداشته است با درود فراوان بر جویندگان و پویندگان راستی
نام علیرضا باغبانی
2018-01-03T17:21:19
«شرب مدام» همان عشق است به اعتبار اینکه گفته در پیاله عکس رخ یار را دیده . در بیت بعد همین مضمون تکرار شده کسی که عاشق می شود هرگز نمی میرد. به واقع با عشق انسان به جاودانگی می رسد. که همان «eternal time » است.در بهشت هم انسان برای جاودانه شدن به دنبال عشق رفت اما او بواقع جاودانه بود اما خود آگاهی نداشت برای اینکه به این خود آگاهی برسد به زمین هبوط کرد.و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم .افلا تبصرون . افلا تبصرون یعنی آیا خودآگهی ندارید .اگر انسان در بهشت به خودآگاهی می رسید که به نظر غیر ممکن آید دیگر نیازی به ارض (زمین ) نبود.و فی انفسکم کافی بود.
رضا
2017-11-18T14:52:33
ساقی به نورباده برافروز جام مامُطرب بگو که کارجهان شدبه کام ماساقی: شراب دهنده، دربسیاری ازغزلیّات حافظ ساقی خودِ معشوق است. امّادراینجا همان شراب دهنده است.نورباده: درخشندگی وروشنایی باده ی انگوری،مُطرب: نوازنده وآوازه خوانمعنی بیت: ای ساقی باده بریز و پیاله های مارا باروشنایی باده بیفروز. ای نوازنده آهنگی بنواز وباصدای دلکش به همه بگوکه ماکامیاب هستیم.دراینجا منظورازروشنایی ِباده همان شفافیّت ورساننده ی زلال بودن باده ی انگوریست. گرچه بعضی هاکه دررشته ی آسمان و ریسمان به هم بافتن، تبحّرو مهارت بالایی دارند، دراین بیت نیز، معنایِ روشنایی ِ باده را (دانش وآگاهی!) وجام را "دل ِ آدمی" درنظرگرفته وبراین باورپای اصرارمی فشارند که شاعراز ساقی درخواست کرده دلش رابه نور معرفت وآگاهی فروزان کند!ازآنجاکه این بافندگان عزیزآسمان وریسمان، نتوانسته اند دقیقاً "ساقی" رامشخّص کنندکه شاعردقیقاً چه کسی رابا عنوان ساقی خطاب قرارداده واز چه کسی انتظارداردتا دلش رابه نور دانش بیفروزد؟ ناگزیر"ساقی" را استعاره ازخداوند گرفته ومعتقدند که حافظ ازخداوندطلبِ دانش وآگاهی می کند؟! این دسته براین عقیده هستند که شاعران به ویژه عارفان، بنا به دلایلی ناچاربودند حرفهایشان را درلفّافه واستعاره وکنایه پیچیده وبه زبانی رمزآلود سخن گویند تا نامحرمان ازدرک وفهم آن عاجزباشند. جل الخالق!!آخرچه لزومی دارد شاعریا عارفی که ازخداوند طلبِ دانش وآگاهی داشته ،سخنان خودرا با واژه های باده وساقی و....و رمزآلود بگوید؟ مگرچنین درخواستی چه زیانی می توانسته برای شاعر ودیگران داشته باشدکه ناگزیربه سخن گفتن رمزآلود بوده باشد؟ حکومتِ وقت نیزکه بحمدلله، حکومت اسلامی بوده وقطعاً باچنین دعاها ودرخواستهای عارفان وشاعران نه تنها مخالفتی نداشته بلکه خودِ دست اندرکاران حکومت که بسیارمتشرّع ومتعصّب تشریف داشتند هرروز چنین دعاهایی را چندین بار به درگاهِ خداوند روانه می کردند و بنظرنمی رسد که سخنان اینچنینی جُرم وگناه محسوب بوده می شده است.! اتّفاقاًبرعکس! الفاظی مثل :(ساقی وباده ومستی و....) الفاظ ممنوعه بوده و بکارگیری این واژه ها به تنهایی جُرمهای سنگینی محسوب می شده ومجازاتِ شلّاق وزندان وتبعید وتکفیر درپی داشت. حافظ نیز به جُرم ِهمین گویش وبکارگیریِ این الفاظ بود که بارهاوبارها ازسوی متشرّعین ِ متعصّب مورد آزار واذیت قرار گرفت.!خلاصه اینکه اگرمنظور حافظ درخواست علم ازدرگاه خداوند بوده،باواژه های دیگری نیزمی توانسته شعر بسراید! وخیلی راحت تربگوید:یارب به نورعلم برافروزجان مابنابراین حافظ درخلقِ این غزل نه تنها حرفهای خودرادرلفّافه نپیچیده، بلکه متهوّرانه درآن جامعه ی بسته ومتعصّب،سخن ازشراب وساقی ومستی زده ومیل عیش وعشرت نموده است.ازمنظرشریعت، خداوندازباده و باده خواری،آنقدربیزارو ناخشنود است که آن راحرام اعلام کرده وبرنوشندگانِ آن مجازات تعیین نموده است. چه ضرورتی دارد که عارف یاشاعر، درخواستِ دانش ومعرفت را، درلفّافه ی واژه هایی مانندِ ساقی وشراب به پیچد که خداوند ازآنها سخت بیزار است؟!بنابراین می بینیم که برداشتهای عرفانی ازابیاتی که عرفانی نبوده ومجازی وزمینی هستند،دردرجه اوّل جفای بزرگ درحقِّ عرفان، شریعت وخداست ودوّم جفا درحق خودِ شاعر! بگذریم..... دراین غزل می بینیم که هرچه که متشرّعین و متعصّبین، سعی می کنند باتهدید وتبعید وتکفیر، حافظ راازراهی که در پیش گرفته است، بازدارند کمتر موفّق می شوند! وحافظ بیشتروبیشتر برباورها واعتقاداتِ خویش پای اصرارمی فشارد. راهِ حافظ طریقِ عشق وانسانیّت، محبّت و دلدادگیست.به استناد غزلهایی که اوازشرابِ انگوری سخن می گوید احتمالاً، گهگاه شراب هم می نوشیده وباپرداختن به عیش وعشرت، غبارغم واندوهِ زندگانی ازدل می زدوده است. امّاهرگزبرای رسیدن به منافع شخصی،ازقرآن وشریعت برای دیگران دام نمی نهاد. حافظا می خور ورندی کن وخوش باش ولیدام تزویرمکن چون دگران قرآن را حافظ به برکتِ یافته های خویش ازقرآن،مذاهب ،فرقه ها و مسلکهای گوناگون، به یک جهان بینی فراقومی وفرامذهبی رسیده بودوبه مددِهمین نگرش ِ جهانشمول است که اومحبوب قلبها وموردِپسندِ متفکران واندیشمندان باگرایشهای گوناگون دینی وغیردینیست. همه ی مذهب ها وفرقه ها ومسلکها سعی دارند بااستنادبه چندبیت ازدیوان او، اورا به خودمنتسب کرده ودر اعتبار وشهرت جهانی وی شریک گردند! غافل ازاینکه او فقط به عشق وانسانیّت ودلداگی تعلّق دارد ودرقالبِ هیچ مذهب ومَسلکی نمی گنجد!اوابتدا تعصّبِ خشک وجاهلانه ی قومی- فرقه ای وخرافات راازدل خود زدود وبا عشق ورزیِ بی قید وشرط به انسانیّت، موفّق شد ازتعلّقاتِ دنیوی رسته ونسبت به خود، خدا، مذهب، زندگانی، عبادت، عیش وعشرت وهمه ی پدیده ها و مسایل پیرامونی، از وَرای عینکِ آزادی ورندی بنگرد. اوباهوشمندی ، درایت وصدالبته ازروی احساسِ مسئولیّتی که می نموده، نبوغ ِ خدادادی وطبع روانِ شعریِ خویش را صرفاً به منظور آگاهسازی، زدودنِ خرافات ازباورهای مردم وبرمَلاکردن ِ شیوه های حُقّه بازان وریاکاران بی باکانه بکارگرفت وهرگزدراین راهِ پُرخطرقدمی پاپَس نگذاشت. او خونِ دلها خورد و درآرزوی ازمیان بُردن تاریکی های راهِ پرپیچ وخم زندگانی، غالبِ ایّام ِعمر خویش، همچون شمعی دل افروز،با سوزوگداز سوخت. دروفای عشق تومشهورخوبانم چوشمعشب نشین کوی سربازان ورندانم چوشمعما درپیاله عکس ِ رُخ یاردیده‌ایمای بی‌خبر ز لذّتِ شُربِ مُدام ِمامُدام : شراب انگور، خَمر، پیوسته وهمیشهشُرب مُدام:شرب دائم،شرب همیشه، شربِ شراب.معنی بیت: ای آنکه ازاین لذّتِ دَمادَم مابی خبروبی اطلّاع هستی وماراسرزنش می کنی،ما (عاشقان) هنگامی که پیاله رابرمی داریم تاباده بنوشیم،عکس محبوب ومعشوق خویش را دردرون پیاله می بینیم. بیشترین لذّت وعلًتِ اصلی مستیِ ما،مدیون ِ همان عکسیست که درپیاله می بینیم نه شرابی که می خوریم! وشما ازاین حقیقت بی خبرید.حافظ نیک می داند که ازمنظر شریعت،به علّتِ بادنوشی،مجرم و فردی گناهکاراست. ازهمین رو دراین بیت، درجهتِ توجیه ودردفاع ازعملکردِ خویش فریاد می زند که ما (عاشقان ِ باده نوش) آن نیستیم که شمامتشرّعین می پندارید!. ماباده نمی خوریم که باقمه وقدّاره درسرکوچه به شرارت بپردازیم. گرچه بظاهر شراب می خوریم وگناهکاریم،امّا اینگونه نیست که از فضیلت ونیکی وبندگی رویگردان شده وهدفمان فقط شراب و شرابخواری بوده باشد. مابا شرابخواری درگردابِ پلیدیها وبدیها غوطه ورنمی شویم. اتّفاقاً برعکس، ما به یُمن ِعکسِ رُخ یار که دردرون پیاله مشاهده می کنیم،به حسّی روحانی از راستی و درستی وازخودبیخودی می رسیم. ماچنانچه درپیاله به جای عکس یار، پلیدی وپَلشتی می دیدیم هرگزآن راسرنمی کشیدیم!.چه مَلامت بُوَدآن راکه چنین باده خورد؟این چه عیب است بدین بی خردی وین چه خطاست؟باده نوشی که دراو رنگ وریایی نبودبهتراززهدفروشی که دراوروی وریاست!هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشقثبت است بر جَریده ی عالم دَوام مااین بیت شاید مشهورترین،پُرمایه ترین وبهترین بیتِ دیوان حافظ باشد.گرچه شعرحافظ همه بیت الغزل معرفت است .جَریده: دفتری که وقایع رادرآن ثبت می کنند. دفترروزگاردَوام: جاودانگیهرکس که باعشق آشناشد ودراین طریق پای گذاشت،هرگزبرای اومرگ ونابودی نخواهد بود. دلی که با عشق به حقیقت،پاکی وانسانیّت بطپد وقلبی که مالامال ازمحبّت ودلدادگی باشد اوزنده ی جاویداست. این نکته که عشقورزان ودلدادگان به جاودانگی می رسند دردفتر روزگاران به ثبت رسیده وتایید شده است. دراین دنیا هیچ چیزوهیچ کس ازمرگ دراَمان نیست ودیریازود شترمرگ بردرخانه ی همگان خواهد رسید وهمه چیزوهمه کس را باخودخواهدبُرد. امّا آنها که باتمام وجودعشق ورزیده ودراین طریق ازدنیا می روند، به برکتِ عشقی که دردل وجانشان ریشه کرده،به جاودانگی نایل شده وهرگزنمی میرند. با اکسیرعشقی که حافظ پیامبرآن است می توان ازمرگ ونابودی نجات یافت وبه جاودانگی وابدیّت رسید. البته که این ادّعایی گزاف نیست وحقیقتی انکارناپذیر است. نمونه ی بارز این ادّعا خودِ حافظِ عاشق پیشه می باشد که به رغم گذشتِ قرنها ازمرگِ ظاهری او، هنوززنده تر ازخیلی های به ظاهرزنده، نفس می کشد، آوازمی خواند، شعرمی سراید، انیس ومونس ِ صاحب نظران ،جویندگان حقیقت واندیشمندان است، به خلوتگاهِ عاشقان ومعشوقان، همچون بادصبا دسترسی دارد،فال می گیرد، امیدو انرژی می بخشد، ره گمکردگان راراهنمایی کرده واندرزمی دهد، مَرهمی بر زخم دلشکستگان وعاشقان می نهد،شراب می نوشد وبه رقص وسماع درمی آید و..... واینگونه که پیداست تاجهان وزمان ومکان باقیست آوازه وشهرت ویاد ونام اوبرجریده ی عالم طنین انداز خواهدبود.برسرتُربتِ ماچون گذری همّت خواهکه زیارتگهِ رندانِ جهان خواهدبود.چندان بود کِرشمه و ناز سَهی قدانکآید به جلوه سرو صنوبرخَرام ما"خرام" را هم به خ ِ هم خ َ هم خ ُ می خوانند وهرسه به معنای رفتاریست که از روی ناز وسرکشی و زیبائی باشد.سَهی قد: راست قامت،سروسانصنوبر: سپیدار،استعاره از معشوقمعنی بیت: نازواَدای بالابلندانِ عشوه گر،هرچه قدرهم خیال انگیزو دلکش باشد،فقط تااندازه ایست که محبوب ومعشوق مارا به جلوه گری وا دارد. بیش ازاین نیست‌،تنهاجلوه گریِ معشوقِ ماست که تاحدِّ کمالست وبه ما حظّی روحانی می بخشد. عشوه گری آنها همانندِ دست گرمی برای جلوه گریِ معشوق ماست.اگرچه حُسن فروشان به جلوه آمده اندکسی به حُسن وملاحت به یارما نرسدای باد اگر به گلشنِ اَحباب بگذریزنهار عرضه ده بَر ِ جانان پیام ماگلشن ِاَحباب: جمع دوستان و عاشقانی که گِردمعشوقند ودر خدمتِ او.زنهار: اَمان، دراینجا به معنی به یادداشته باش وفراموش مکن،حتمنعرضه ده: به عرض برسانبرِجانان: مَحضرجانانمعنی بیت:ای بادصبا ای پیغامبرعاشقان، چنانچه به جمع ِ باصفای یاران ودوستان(کوی معشوق) گذرت افتاد، حتمن به خاطرداشته باش وپیغام مرا به جانان برسان.پیغام دربیت بعدیست:گونام ما ز یاد به عَمدا چه می‌بریخود آید آن که یاد نیاری ز نام ماعمدا :عمداً، به قصدازجانبِ من به عرض معشوق برسان وبگو: چراخودت رابه زحمت انداخته وبه عمدتلاش می کنی که نام عاشق خودرابه فراموشی بسپاری؟ نگران نباش، خودبخود آن روزبه همین زودی فراخواهد رسید که مارافراموش کرده باشی!حافظ دراین پیام با ذکراین مطلب که من می دانم تو درگیر من هستی وسعی می کنی به من فکرنکنی وازیادببری.....رندانه قصددارد توجّه ِ معشوق را به خودجلب کند واربیشتر درگیر سازد!. حافظِ رند خوب می داند که معشوق اگرپیام رابشنود و لحظه ای به این موضوع بیاندیشد که "آیا واقعاً روزی فرا خواهد رسیدکه من حافظ رابه فراموشی بسپارم"، خودبخود حافظ بیشتر وبیشتردرذهن واندیشه ی اوفرو خواهدرفت واین یک همان چیزیست که حافظ می خواهد! کس نیارَد بَرِاودَم زندازقصّه ی مامگرش بادِ صباگوش گذاری بکندمستی به چشم شاهدِ دلبند ما خوش استزان رو سپرده‌اند به مستی زمام مامستی:حالتِ خوشِ مستی(سرخی چشمان وخماری که به جاذبه وزیبائیِ چشم معشوق می افزاید)شاهدِ دلبند: استعاره ازمعشوقِ دلسِتانزمام:عِنان و اختیارمعنی بیت: حالتِ مستی فقط درچشمان محبوبِ مادیدنیست، هرکسی که باده نوشی کند چشمانش چنین جادویی و زیبانمی شود. چشمان ِ معشوق ما چون بدون مستی هم سِحرآمیز است، حالتِ خوش مستی، جاذبه ی آن رافزونی می بخشد،مستی زیبنده ی چشمانِ یارماست. ازهمین روست که ما اینقدربه مستی اشتیاق داریم، ازروزازل، اختیار واراده ی مارابه مستی سپرده اند. نرگس همه شیوه های مستیازچشم خوشت به وام دارد. ترسم که صَرفه‌ای نَبَردروز بازخواستنان ِ حلالِ شیخ ز آبِ حرام ماصرفه ای نبرد: سودی نبرد ، امتیازی نداشته باشد.آب حرام: باده وشرابای شیخ وزاهد وعابدِ ریاکار، که به نانِ به ظاهرحلالِ خویش می نازی وامیدواری که درروز رستاخیز، محکمه ی الهی رابه سودِ تورقم زند،زیادخوشبین مباش وغُرّه مشو،ممکن است وضعیّتِ ما باده نوشان بهتراز تو بوده باشد ونانِ حلالی که بدان می نازی، امتیازی نسبت به شرابخواری ما نداشته باشد!این بیتِ پُرمایه ونغز،درراستای مبارزه ی تمام ناشدنی ِ حافظ، با قشریّون ِمتعصّب،ریاکاروخشک مغزان است. قشری که تفکّراتی مشابهِ تفکّراتِ پوسیده ی داعش امروزی داشتند ودرآن روزگاران به واسطه ی زُهد وپرهیزگاریِ دروغین،خودرامنزّه نشان داده و کسبِ جاه ومال ومنال می کردند. این بیت نکاتِ مهمی دردل خود دارد:اوّل اینکه:ای شیخ متظاهر، نان به ظاهر حلال تو چندان هم حلال نیست ونانی که باریاکاری وتزویرحاصل گردد امتیازی درمحکمه ی الهی نخواهد داشت. این نانیست که با خون خلق پخته شده ودرآن روزبازخواست توبیشترموردِ غضبِ الهی قرارخواهی گرفت. روانشاد استاد شهریارکه پرورش یافته ی مکتبِ رندی وحافظانه بود بیتِ زیبایی بااین معنادارد:باشیخ ازشراب مگوئید که شیختاخون خلق هست ننوشدشراب رادوّم اینکه:گناهِ باده وآبِ حرامی که ما می خوریم درمقابلِ بخشش ولطفِ خداوندی بسیارناچیزاست وچه بساکه امتیازمنفی برای ما نداشته باشد.لطفِ خدا بیشترازجرم ماستنکته ی سربسته چه دانی خموش سوّم اینکه:درخوشبینانه ترین حالت،چنانچه شیخ ریایی، خون خلق راهم ننوشیده باشد، نان ِ به ظاهر حلالش که حاصل عرق ِ جبین ودسترنج وزحماتِ او نبوده وبه برکتِ چرخاندن ِ تسبیح بدست آمده باشد،بازهم درنظرگاهِ خدا ارزشی نخواهد داشت.ترسم که روزحَشرعنان درعنان رودتسبیح ِ شیخ وخرقه ی رندِ شرابخوار! حافظ ز دیده دانه یِ اشکی همی‌فشانباشد که مرغ ِ وصل کند قصدِ دام مامرغ وصل: وصال درنگاهِ شاعرانه ی حافظ به مرغی تشبیه شده، که به قطره ی اشگ چشم عاشق جذب می شود وبه اصطلاح به دام عاشق می افتد وعاشق بدینوسیله به وصال می رسد.ای حافظ،اگرقصدِ وصال داری باید گریه کنی تاشاید مرغ وصل بامشاهده ی دانه ها وقطراتِ اشگِ چشم توبه سوی توبیاید ودر دام ِعاشقی تو بیافتد وتوازوصلتِ معشوق مستفیض گردی.نقشی برآب می زنم ازگریه حالیاتاکی شودقرین حقیقت مجازمندریایِ اَخضرِ فلک و کشتی هلالهستند غرقِ نعمتِ حاجی قوام مااخضر: سبز،کبود،نیلی رنگ،گُنبدِ اخضر،منظور آسمان وچرخ فلک است. درقدیم آبیِ آسمان راسبز می گفتند. هنوزهم دربعضی ازشهرهای مرزی به رنگِ آبی سبزمی گویند. حافظ آسمان را به دریایی تشبیه کرده وهلالِ ماه را نیز همانندِ کشتی ِ درحال حرکت دیده است.حاجی قوام : ازدوستان صمیمی حافظ ودردستگاهِ دولت ِ شیخ ابو اسحاق مشغول خدمت بوده ،حافظ باابواسحاق نیزهمانندِ شاه شجاع رابطه ی صمیمانه ای داشت ودرچند غزل هم ازاوهم ازخواجه قوام به نیکی یادکرده است. معنی بیت: حاجی قوام ما به قدری قدرتمنداست ومال ومنال دارد که دریای سبز(آبی) سپهرِ گردون و کشتی هِلال ماه، تماماً در دریای نعمتِ حاجی قوام ماغرق هستند.!درکفِ غصّه ی دوران دل حافظ خون شدازفراق رُخت ای خواجه قوام الدّین داد
رضا س
2018-11-03T03:23:17
خانم شهلا منظور از می در اکثر اشعار حافظ همین می زمینی هست. حافظ مرید خیامه و نه عارفان و بزرگان دینی. دیگه تاریخ رو نمیشه که عوض کرد. همه میدونن و از اشعار حافظ هم کاملا مشخصه که حافظ با شاه ابواسحاق و شاه شجاع (به غیر از دوره ای کوتاه) بسیار خوب و صمیمی بود. هر دوی اینها شرابخوار بودن و از باز بودن میکده ها حمایت میکردن. برعکس امیرمبارزالدین که منفور حافظ بود فردی بود مذهبی که میکده ها رو بست و شرابخواران رو شلاق میزد و حافظ رو هم از کار دولتی برکنار و خونه نشین کرد. دیگه تاریخ رو که نمیشه عوض کنیم و بگیم اونها هم شراب عرفانی میخوردن یا درِ میکده های عرفانی رو گشوده یا بسته بودن. حافظ البته چندتا غزل عرفانی هم داره و خودشو در این زمینه هم محک زده که اتفاقا از نظر من موفق نیست و به نمونه های والای این اشعار در تاریخ ادبیات فارسی نمیرسه. برعکس وقتی از زمین و شرایط موجود و مسائل اجتماعی میگه، تکرار نشدنی به نظر میاد و شعر فارسی رو به بالاترین کیفیت ممکن و قله های دست نیافتنی میرسونه.
همیشه مست
2018-10-23T15:25:11
اینگونه نیز نیکوست؛ساقی به نور باده برافروز جام مامطرب بزن که کار جهان شد به کام ما!
بنده
2018-11-27T07:29:44
با سلامشرح این غزل توسط دکتر ابراهیمی دینانی در برنامه معرفت:پیوند به وبگاه بیرونی
حسام بیگ مرادبیگ
2018-12-21T05:51:13
عزیز گرامی رضا س محترمفرموده های شما بنظر درست میآد و صد البته شمس الدین محمد با داشتن روحیه ای لطیف و دلی عاشق پیشه و سری پر شور بی شک در میگساری ید طولایی داشته و این مسئله هیچ از فضائل خواجه کم نمیکنه.نهایت مرتکب فعل حرام شده و بقول خودش لطف و کرم خداوند بیشتر از گناه اوست .در ثانی زندگی شخصی ایشان به خودشان مربوط میشه و مثل هر آدمی مختار به انجام هر گناه و ثوابی بوده.اما غزلیات بقول شما روحانی خواجه که ساختار ضعیف تری نسبت به غزلیات جسمانی دارند را چگونه متوجه شدید و در صورت امکان چند غزل مد نظر را نام ببرید لطفا.بسیار ممنونم که در شناخت ماهیت سروده های خواجه تشریک مساعی نمودید.بسیار قابل تقدیر است
مرتضی
2018-12-22T15:58:34
به نظر حقیر در بیت هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشقثبت است بر جریده ی عالم دوام مامقصود از (آنکه) نوع انسان هست و مقصود از (زنده شد) خلق شدن و هستی پیدا کردن هست و بنظرم منظور حضرت حافظ از (دوام ما) دوام نوع انسان هستبطور کلی فکر میکنم منظور حضرت حافظ این بوده : نوع انسان خلق شد به خاطر عشقی که خداوند بهش داشت بود و مخلوقی که معلول عشق باشه نیستی براش وجود نداره و این مرگ برای انسان فقط ظاهری هست و دوام انسان رو خدا در دفتر عالم ثبت کرده
شهلا
2018-03-16T23:07:51
درود برشما جناب نیکومنش، چه سطحی نگری و غفلت تأسف باری است که حضرت حافظ را مشوق باده نوشی بدانیم و مفاهیم بلند و فاخر اشعار ایشان را درحد سبکسری و جهالت میگساران تنزل دهیم، سپاس ازشما
فرزانه
2021-10-02T16:39:14.5907047
معانی لغات: آب روی خوبی: آبی که به روی خوبی طراوت می بخشد چاه زنخدان: گودی چانه همدستان: هم رای و موافق خرابی: مستی و بی پروایی جان من و جان شما: جان مرا مثل جان خود عزیز دار و حفظ کن جم: جمشید
ایهام
2021-11-15T17:34:11.640926
درود بر بیت الغزل معرفت
محسن قاف
2022-01-11T21:49:07.170562
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم......چه ادب و حیایی داره....محشره.سر پایین.توجه فقط به پیاله ولی حواسش به ساقی... که حیا داره ساقی رو نگاه کنه اما عکس ساقی رو رو پیاله رندانه نظر میکنه.
در سکوت
2022-03-17T23:27:00.4438184
این غزل را "در سکوت" بشنوید  
علی مرادنیا
2022-04-02T21:45:00.3325513
بیت ۳ هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دام ما   آنکه توان عشق ورزیدن یافت، مرگ از او هیچ کم نکرد، تاریخ بخوانید تا صحت این موضوع روشن شود.  
Amirmohammad Karamati
2022-08-28T00:05:25.590062
هرگز نمیرد آنکه علی شد امام او ثبت است بر جریده عالم دوام او
برگ بی برگی
2022-10-05T05:07:04.4726565
ساقی به نور باده برافروز جام ما  مطرب بگو که کار جهان شد بکام ما ساقی در اینجا رمز خداوند، و جام کلِ وجود انسان است در همه ابعاد، برافروز یعنی مشتعل کن به عشق،  تنها باده عشق و معرفت الهی ست که نور مطلق است و با چنین نوری ست که انسان بینا شده میتواند دارای جهان بینی بر مبنای نگرش خداوند به هستی باشد، یعنی با چشمِ نظر یا چشم خداوند جهان را ببیند و این همان عشقی ست که سایر باشندگان عالم و حتی ملایک از آن محروم هستند پس زندگی یا خداوند بر انسان منت گذاشته، آتش این عشق را در دل انسان برافروخته و مشتعل نموده است، نکته قابل تأمل اینکه هر عقلِ سلیمی می داند باده و شرابِ انگوری فاقدِ نور است و بلکه خود با نورِ حسی قابلِ مشاهده‌ می باشد. مصرع دوم حافظ ادامه می دهد با این لطف و عنایت ویژه ای که خداوند به انسان داشته و دارد مطرب زندگی هر لحظه می گوید کار جهان به کام انسان شده است، مطرب همان آهنگ و ساز شادی بخش جهان است که با ریتم و نظم خاص خود هر لحظه این پیغام را به کل هستی و کائنات  مخابره می کند، نغمه خوش پرندگان، صدای امواج دریا و حرکت آب جاری در رود ، چرخش منظم ماه و ستارگان، تغییر فصلها ، باز شدن گلها، نقش های بال پروانه ها و مکانیسم منظم جسمانی انسان تنها گوشه هایی از هزاران هستند که این مطرب شادی بخش هستی می نوازد و در دایره هستی فقط انسان  به لطف باده عشق این ساز و نوا را شنیده و درک می کند  پس با حضور انسان در این جهان است که کار آفرینش به کام  او محقق شد و به انجام رسید اما این حضور  آغاز کار وی در این جهان است . ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ای بی خبر از لذت شرب مدام ما  ما در اینجا یعنی همه انسانها، و حافظ در ادامه با مباهات به برگزیده شدن انسان برای دریافت آن شراب نورانی می‌فرماید در جهان تنها انسان است که‌ در الست و هنگام دریافت باده عشق  عکس رخسار آن یگانه ساقی را در پیاله دید، عکس یار درواقع تصویر خودِ اصلی انسان است که پیش از حضور در این جهان با زندگی یا خداوند  در وحدت و یگانگی بوده است، در مصرع دوم باز هم شأن و منزلت انسان در این جهان را به ما یادآوری کرده و سایر باشندگان عالم هستی را بی خبرانی می داند که از لذت نوشیدن آن شراب خرد و معرفت الهی بی بهره هستند پس شکرانه گرامی داشت انسان توسط خداوند، وفای به عهد او ست  برای بازگشت  دگر باره و وصال او . هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق  ثبت است بر جریده عالم دوام ما  شاه بیت معروفی که زبانزد عشاق جهان است به این مطلب می‌پردازد که چون انسان از آغاز الست و  پیمان مهم با خداوند اقرار به یگانگی با آن یار همیشگی می کند، پس‌از حضور در این جهان مادی اگر بر سر پیمان خود با  خداوند پابرجا بوده، به عهدش برای بازگشت به اصل خدایی خود عمل کند و بار دیگر دلش به عشق و زندگی زنده و با خداوند به وحدت برسد، یعنی با نظر به پیاله باز هم عکس رخ یار را ببیند که در اینصورت به جاودانگی خواهد رسید و صفت بینهایت و جاودانگی خداوندی نیز در او به فعل در می آید، حافظ در مصرع دوم می‌فرماید این تضمین برای جاودانگی چنین انسان عاشقی در دفتر عالم به ثبت رسیده و جای هیچ شک و شبهه ای نیست، حافظ خود نمونه بارز چنین عاشقی ست و همه ما امروزه با خواندن این ابیات و غزلیات حافظ در هر محفل و مجلسی حضورش را به وضوح حس می کنیم  . چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان  کاید به جلوه سرو صنوبر خرام ما  بکار بردن تمثیل، کنایه و استعاره برای رساندن پیغامهای معنوی ضرورتی ست غیر قابل تبدیل زیرا اصولأ توصیف جهان معنا بوسیله ذهن و ابزار بیان یعنی گفتار و نوشتار ممکن نیست، پس همانگونه که خداوند قابل توصیف نبوده و کسی را به ذاتش راه نیست، عرفا برای توصیف کلامی هر چه مرتبط با آن عالم است بناچار به بهره بردن شبیه ترین تمثیلهای این جهان هستند تا با این ابزار بتوانند منظور خود را به بهترین شکل ممکن بیان کرده و مشتاقان معرفت را سیراب کنند، عرفا بیشتر این تمثیلها، از جمله شراب و مستی را از قرآن آموخته اند و حافظ نیز در این بیت مثال دلبران  زیبا روی و بلند قامتی را تصویر می کند که با ناز و کرشمه می خرامند و دل عاشق بیچاره را به لرزه می آورند، سهی قدان کنایه از عاشقانی ست که دلهاشان به عشق زنده شده و همچون سرو تعالی یافته و جاودانه شده اند، ( عاشقانی مانند حافظ و مولانا ) این ارتعاش و لرزه به اندازه ای هست و کفایت می کند تا آن سرو وصنوبر یعنی معشوق ازلی در خرامیدن نو پویندگان راه معرفت جلوه کرده و آنان را با لطف و عنایتش در راه عاشقی  یاری رساند. هر عاشقِ مشتاق به حضور  که اندکی از کرشمه و ناز  زنده شدگان به عشق را ببیند قطعآ  دلش به لرزه در آمده و جلوه گری حضرت معشوق بر خرام او موجب تشدید آتش این عشق خواهد شد . ای باد اگر به گلشن احباب بگذری  زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما  گلشن احباب نیز از جمله تمثیلهایی ست که توصیفِ ذهنیِ ماهیت آن نا ممکن است، از آن با عنوان ملکوت خدا، عالم یکتایی و عدم، فضای بینهایت خداوندی نیز یاد شده است، می‌توان گفت لامکانی که فارغ از زمان و مکان است، می بینیم که تصورش غیر ممکن است زیرا  ما در جهان فرم و جسم ،فقط  اجسام را بخوبی می شناسیم، پس‌حافظ از آن با عنوان گلشن احباب یاد می کند، یعنی گلستانی که دوستان و یاران (گلهای شکفته شده هستی یا سرو قامتان ) در آن حضور دارند و با خداوند یا زندگی به وحدت رسیده اند، پس حافظ جانان یا حضرت معشوق یا خداوند را نیز جدای از جمع احباب نمی بیند و از باد صبا می خواهد تا اگر گذارش به این جمع  واحد افتاد پیغامی را بگوش حضرتش برساند. زنهار در اینجا تاکید است برای رسانیدن این پیغام . گو نام ما ز یاد به عمدا چه می بری ؟ خود آید آن که یاد نیاری ز نام  ما  پس ای باد صبا، به جانان عرضه دار که  حافظ یا انسان عاشق می داند که از روی عمد پیوسته نام او را یاد می کنی تا بداند که این عشق یکسویه نیست و تا جذبه ای از آن سوی نباشد چه کسی می تواند عاشق شو ، پس ای جانان هر جانی،  سرانجام روزی خواهد آمد که نام و نشانی از ما به یاد نیاوری، یعنی انسانی با مشخصات فعلی که هنوز در ذهن بسر می برد و بطور کامل از دلبستگی های دنیوی رها نشده است با کار معنوی روز افزون خود آن نام پیشین را ننگ خود دانسته و از عنوان و نقش‌های  استاد و پروفسور، نقش پدر یا مادری، مقام و منصب، ثروتمندی، هنرمندی، خَیّری و نامهای بسیارِ دیگر  رهایی خواهد یافت و آن زمان است که با لطف و عنایتت او را بدون نام و نقش در آن گلشن احباب خواهی یافت که به جمع احباب و دوستان پیوسته، با زندگی یکی شده و به جاودانگی رسیده است . مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است  زان رو سپرده اند به مستی زمام ما  پس از رهایی از نام و نقش است که آن شاهد دلبند یا حضرت معشوق  اینچنین مستی را از حافظ یا انسان عاشق به چشم می بیند، از او خوشنود می شود و تاثیر شرابهای عشق را بر او مشاهد کرده، او را در گلشن احباب و جمع مستان پذیرفته و مستان به او سلام می کنند، پس حضرت معشوق خود تایید می‌کند که چه حکیمانه زمام امور عاشقان را بدست مستانی چون حافظ سپرده است . ترسم که صرفه ای نبرد روز  بازخواست  نان حلال شیخ ، ز آب حرام ما  شیخ و زاهد که فقط  پوسته دین را دیده اند و کارهایی را بر خود فرض نمودند تا از این طریق به بهشت دست یابند کار حرامی نکرده اند و عبادت به جهت پاداش نیز کاری حلال است، نان در اینجا کنایه از طمع بهشت و جوی شیر و عسل، یا حوریان بهشتی  ست ، و حافظ می‌فرماید او از این بیمناک است برای شیخ که در  روز بازخواست از انسان برای چگونگی صرف عمر با ارزشش در جهان و زمین که او متضرر شود و بدون شک صرفه با او نخواهد بود و تاثیر  آب یا شرابی را که شیخ حرام می خواند به مراتب بیشتر از عبادات از روی تقلید و ذهن شیخ و زاهد باشد، حافظ در جمع احباب و سرو قامتان است و با خداوند به وحدت رسیده است اما شیخ بشرط صداقت در عبادات حداکثر  از همان نان یا شیر و عسل  بهره می برد، تو ببین که تفاوت از کجاست تا بکجا . حافظ ز دیده دانه اشکی همی فشان  باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما  حافظ در بیت پایانی غزل رسیدن انسان به چنان مرتبه ای را که در جمع احباب با خداوند به وحدت برسد  مستلزم  طلب از روی صدق می داند که با سوز عشق منجر به شکست دل می شود ، امید آنکه دانه های اشک شوق حضور  را مرغ صیاد ببیند و اندیشه به دام انداختن حافظ و انسانهای عاشق را در سر بپرورد .  دریای اخضر و فلک  و کشتی هلال  هستند غرق نعمت حاجی قوام   
حمید سجادی
2022-10-17T14:14:54.6735006
خوش به حال حاجی قوام که در این شعر که چه عرض کنم، تابلوی نقاشی به درازای عمر انسان جاودان موند. چقدر سرخوشانه و زیباست این شعر. هیچی نمیشه گفت. فقط باید سکوت کرد.
رضا تبار
2023-02-01T20:03:42.7949707
معنی ابیات ۱-ساقی (خدا/ پیر یا انسان کامل) جام(دل) ما را به نور باده(نصرت الهی) روشن کن، - ای مطرب( نوازنده نغمه های  شادی بخش / اشراقات قلبی پیر و راهنما  برای تنظیم حرکات و سکنات سالک جهت دست یافتن به کمال ذوق و شوق) تو هم آواز بخوان که دنیا بر وفق مراد ما شد.   ۲- ما در جام( دل) جلوه های انعکاس خدا را دیده ایم، تو  از شراب مدام( شراب عشق  وحدت/عشق که عارف همواره از آن می نوشد) اطلاعی نداری!   ۳- هر کسی که دلش به عشق زنده شد، هرگز نمی میرد، - جاودانگی عاشقان در دفتر روزگار ثبت شده است. ( از نظر حافظ عشق احیا گر دل است، بنابراین عاشق همیشه  زنده است و بی نصیب از عشق مرده ای بیش  نیست)   ۴- ناز و کرسمه  زیبارویان بلند قامت( وسوسه های دنیوی) تا زمانی است که، - یار صنوبر قامت خوش خرام ما ( کنایه از جلوه صفات و اسما  الهی/ زیبایی مطلق خداوند) به جلوه گری درآید.   ۵- ای باد( پیک) اگر گذرت به گلشن دوستان (باغ /گلزار/  جهان روحانی/مقام انس با خدا)  افتاد، - حتما این پیام را به جانان( محبوب الهی) ما برسان.   ۶- بگو چرا از روی قصد ما را فراموش کرده ای؟ ( چرا نام مرا عمدا از محفل یاران و دوستان خودت حذف کرده ای ؟ )، - روزی خواهد آمد که ( ما می میریم ) و بخودی خود نام مرا از یاد خواهی برد.   ۷- در چشم محبوب دلبند ما بیخود شدن از عشق زیبنده است، - به همین دلیل عنان و اختیار ما را به مستی( بیخود شدن از عشق) داده اند.   ۸- از آن می ترسم که در روز قیامت،  نان حلالی که شیخ( از جیره موقوفات) خورده است ، - هیچ برتری و امتیازی بر شراب( به ظاهر) حرام ما نداشته باشد. ( حافظ با استهزا و کنایه نان ایشان را حلال گفته، یعنی نان حرام،یا  به عبارتی دیگر  نان به ظاهر حلال تو چندان هم حلال نیست و شبهاتی دارد و امتیازی در محکمه الهی بر شراب ما( عشق   الهی) که تو آنرا حرام میدانی نخواهد داشت!.   ۹- حافظ از دیده همواره اشکی بیفشان، - باشد که با این شیوه وصال حق  را صید کنی( به دست آور ی)  
آسمان آبی
2023-08-06T23:08:50.3557639
با سلام خدمت آقا رضا که شراب حافظ رو همان شراب انگوری میدانند،وخداوند رو بیزار از شراب میخواهم از ایشان بپرسم که پس چرا خداوند در قرآن به بهشتیان وعده شراب وحورالعین میدهد؟،همچنین اینکه آیا تصور شما از جمله« لذت شرب مدام ما» این است که حافظ نشسته ودائما چندین جام شراب انگوری دورش را گرفته در حال باده خواری است؟!!!
رضا محمدزاده
2023-09-13T14:04:26.7408478
ممنونم از توضیحات کامل آقا رضا حقیقتا لذت بردم دم شما گرم
ایمانوئل
2023-09-21T12:20:38.5457892
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم ای بی‌خبر ز لذتِ شربِ مدامِ ما
جاوید مدرس اول رافض
2023-11-05T00:27:33.6660675
تضمین غزل حافظ شماره ۱۱.............. ای مرغ وصل سایه فکن روی بام ماکه عنقا توجهی نکند سوی دام ماخورشید باده گر بپزد عقل خام ما.........ساقی به نور باده برافروز جامِ مامطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما**********طرف چمن نسیم سمن زار دیده ایمسردار عشق را به سرِدار دیده ایم در نور عشق گرچه تب نار دیده ایم..............ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایمای بی‌خبر ز لذتِ شربِ مدامِ ما********** با جد وجهد طالب حق، بنده شد به عشق آثار جهلِ دل،چو پراکنده شد به عشقره یافت دل به مهر،چو بالنده شد به عشق....‌............هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشقثبت است بر جریدهٔ عالم دوام ما********** صحبت ز نیک نامی ما نیست با بَدانبی ناخنیم و خیره نگردیم با دداندل را قرار نیست درین تیره خاکدان...............چندان بُوَد کرشمه و نازِ سَهی‌قدانکآید به جلوه سرو صنوبرخرام ما**********در ساحل ار زفکرت گرداب بگذریاز این جهان چو عاشق و بیتاب بگذری دنیا همه بدولت و در شاب بگذری.............ای باد اگر به گلشن اَحباب بگذریزنهار عرضه دِه بَرِ جانان پیام ما**********سرًیست از خدا چه تفاوت، به هر سریجز میکده نرفته  ندانم دگر دریتا مه قران کنی بشکن قوس مشتری.............گو نام ما ز یاد به عمداً چه می‌بری؟!خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما**********آن ناوکی که رفت بپرواز و شد ز شستبازش توان ندید هرآنرا زشست، جستمن شهره ام به باده کشی از دم الست..........مستی به چشمِ شاهدِ دلبندِ ما خوش استزآن رو سپرده‌اند به مستی زمام ما**********هر چند رنج و سختی دنیا ز بهر ماستشادان نه افزونی و  افسرده نی ز کاستگر رنجه ای تو هیج نرنجیم ما ز راست............ترسم که صرفه‌ای نَبَرَد روز بازخواستنانِ حلالِ شیخ، ز آب حرام ما**********اوصاف دل به شرح بگویم ولی چساناز عشق آیتی ز وفا بر دلم نشان هرگز نمیرود زدلم یاد مهوشان..........‌‌‌‌...حافظ ز دیده، دانهٔ اشکی همی‌فشانباشد که مرغِ وصل کُند قصدِ دام ما***********مقبل کسی که میل کند، دوست را کمالباشد که یاد خوش بُوَد از دوره وصال در هر طریق همره ما روی تو خیال..‌......‌..........دریای اخضر فلک و کشتی هِلالهستند غرق نعمت حاجی‌قوام ما***********جاوید مدرس رافض
جاوید مدرس اول رافض
2023-11-05T00:30:59.9877198
تضمین غزل حافظ شماره ۱۱.............. ای مرغ وصل سایه فکن روی بام ماکه عنقا توجهی نکند سوی دام ماخورشید باده گر بپزد عقل خام ما.........ساقی به نور باده برافروز جامِ مامطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما**********طرف چمن نسیم سمن زار دیده ایمسردار عشق را به سرِدار دیده ایم در نور عشق گرچه تب نار دیده ایم..............ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایمای بی‌خبر ز لذتِ شربِ مدامِ ما********** با جد وجهد طالب حق، بنده شد به عشق آثار جهلِ دل،چو پراکنده شد به عشقره یافت دل به مهر،چو بالنده شد به عشق....‌............هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشقثبت است بر جریدهٔ عالم دوام ما********** صحبت ز نیک نامی ما نیست با بَدانبی ناخنیم و خیره نگردیم با دداندل را قرار نیست درین تیره خاکدان...............چندان بُوَد کرشمه و نازِ سَهی‌قدانکآید به جلوه سرو صنوبرخرام ما**********در ساحل ار زفکرت گرداب بگذریاز این جهان چو عاشق و بیتاب بگذری دنیا همه بدولت و در شاب بگذری.............ای باد اگر به گلشن اَحباب بگذریزنهار عرضه دِه بَرِ جانان پیام ما**********سرًیست از خدا چه تفاوت، به هر سریجز میکده نرفته  ندانم دگر دریتا مه قران کنی بشکن قوس مشتری.............گو نام ما ز یاد به عمداً چه می‌بری؟!خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما**********آن ناوکی که رفت بپرواز و شد ز شستبازش توان ندید هرآنرا زشست، جستمن شهره ام به باده کشی از دم الست..........مستی به چشمِ شاهدِ دلبندِ ما خوش استزآن رو سپرده‌اند به مستی زمام ما**********هر چند رنج و سختی دنیا ز بهر ماستشادان نه افزونی و  افسرده نی ز کاستگر رنجه ای تو هیج نرنجیم ما ز راست............ترسم که صرفه‌ای نَبَرَد روز بازخواستنانِ حلالِ شیخ، ز آب حرام ما**********اوصاف دل به شرح بگویم ولی چساناز عشق آیتی ز وفا بر دلم نشان هرگز نمیرود زدلم یاد مهوشان..........‌‌‌‌...حافظ ز دیده، دانهٔ اشکی همی‌فشانباشد که مرغِ وصل کُند قصدِ دام ما***********مقبل کسی که میل کند، دوست را کمالباشد که یاد خوش بُوَد از دوره وصال در هر طریق همره ما روی تو خیال..‌......‌..........دریای اخضر فلک و کشتی هِلالهستند غرق نعمت حاجی‌قوام ما***********جاوید مدرس رافض
امیررضا رجبی
2023-11-08T05:30:53.0175724
چقدر زیبا هزار آفرین 👌♥️