گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:کسی که حُسن و خَطِ دوست در نظر دارد محقق است که او حاصلِ بصر دارد

❈۱❈
کسی که حُسن و خَطِ دوست در نظر دارد محقق است که او حاصلِ بصر دارد
چو خامه در رهِ فرمانِ او سرِ طاعت نهاده‌ایم مگر او به تیغ بردارد
❈۲❈
کسی به وصلِ تو چون شمع یافت پروانه که زیرِ تیغِ تو هر دم سری دگر دارد
به پای بوس تو دستِ کسی رسید که او چو آستانه بدین در، همیشه سر دارد
❈۳❈
ز زهدِ خشک ملولم کجاست بادهٔ ناب؟ که بویِ باده مدامم دماغ تر دارد
ز باده هیچت اگر نیست، این نه بس که تو را دمی ز وسوسهٔ عقل بی‌خبر دارد
❈۴❈
کسی که از رهِ تقوا قدم برون ننهاد به عزمِ میکده اکنون رهِ سفر دارد
دل شکستهٔ حافظ به خاک خواهد برد چو لاله، داغ هوایی، که بر جگر دارد

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۱۶

تصاویر

کامنت ها

کمال
2015-07-15T00:40:35
باسلام وتبریک به پایان رسیدن مذاکرات هسته ای چندکشورجهان،(5+1)که بیاری ایزدمتعال به نفع کشورپهناورایران به اتمام رسید.فالی جهت این غزل راتهیه دیده ام که عین آن اینچنین است :ای صاحب فال،ازکینه دست بردارونسبتبه اطرافیان بغض ودشمنی نداشته ،،،،،،،،،،باش به آنهامهربورزوگرنه رنجهای ،،،،،،،،،،،،،بسیاری گریبانگیرتومی شود،سختی ها،،،،راتحمل کن وبه آینده خوش بین باش،،،،،وبرای آنکه راحت زندگی کنی به خوبیها،،توجه کن.یاعلی مدد،شب خوش
محسن خانی
2015-11-13T17:25:40
تعبیرِ «وسوسه‌ی عقل» از تعبیرهای بسیار زیبای حافظ است. عقل، که نزد همه گرامی است، در نظر حافظ گاهی شیطانی است که وسوسه می‌کند و باید از او دوری جُست. در جایی حافظ می‌گوید: «هُش دار که گر گوش کنی وسوسه‌ی عقل/ آدم‌صفت (!) از روضه‌ی رضوان به در آیی». یعنی فریب وسوسه‌ی عقل را خوردن کار آدم است! در این شعر نیز گفته است: «ز باده هیچت اگر نیست، این نه بس که تو را / دمی ز وسوسه‌ی عقل بی‌خبر دارد؟». یعنی اگر هیچ ارزش دیگری برای باده قائل نیستی، آیا همین که تو را دمی از «وسوسه‌ی عقل» می‌رهاند کافی نیست؟
سهیل قاسمی
2016-12-28T03:12:15
زُهد ِ خشک!عین ِ غذا یا شیرینی که می گویند «خُشکه یه ذره آب بیار پایین بِره!»زهد خشک هم ملول می کند. کمی باده بیاور که کمی تَر کند تا بتوان فرو برد!
نون و قلم
2016-12-29T15:22:27
در شرح قبلی اشتباه تایپ شده و لاله حاصل آب و خاک است
نون و قلم
2016-12-29T02:18:37
بسم الله الرحمن الرحیماین شعر می خواد بگه کسی که خداوند را همیشه در نظر میگیره قطعا حاصلی از دیده بصیرتش نصیبش می شود و از مشخصات این نوع افراد این است که در برابر خواست معشوق(خداوند عزوجل) همیشه سر تسلیم فرود می آورند بطوری که اگر صد بار هم سرشان را در راه او دهند باز هم حاضرند که جان فشانی کنند (ممکن است اشاره داشه باشد به یاران آقا امام حسین ع )و کسی به وصال حق خواهد رسید که خاک در درگاه خداوند باشد( تواضع و عشق)و همچنین کسی می تواند در این راه رستگار شود که عشق داشته باشد و نه زاهد خشک یا نه عقل زمینی(منظور ماتریالیستی و مادی نگری و حسابگری ...است)و نهایتا نیز آثار عشق را بر میشمرد که دلشکستگی و جگرسوزی ست و انگار برگشتن به عناصری است که از آن بوجود می آییم خاک و هوا و آتش و تلویحا به نظرم به آب هم اشاره شده چون خاک حاصل آب و خاک است و این به بالاترین درجه عشق اشاره دارد که همان مقام وحدت است باشد که مقبول افتد
جاوید مدرس اول رافض
2016-02-14T11:15:02
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>******************************************************************************** ز زهد خشک ملولم .... بادۀ نابکه بوی باده مدامم دماغ تر داردبیار: 28 نسخه (801، 803، 813، 818، 819، 821، 823، 824، 825، 836، 843 و 17 نسخۀ متأخر، بسیار متأخر یا بی‌تاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایهکجاست: 6 نسخه (827 و 5 نسخۀ متأخّر یا بسیار متأخّر) قزوینی- غنی، خرمشاهی- جاویدغزل 112 و بیت فوق را 34 نسخه دارند. نسخۀ مورخ 822 فاقد این غزل است.******************************************************************************
علی
2016-03-02T05:14:28
تمام ابیات این غزل (مخصوصاً دو بیت آخر) فقط و فقط برای یک کلمه سروده شده است ، لاله . بله کلمه لاله. به بیت آخر توجه کنید : به خاک خواهد برد ، لاله ، داغ بر جگر و از همه مهمتر هوا . لاله نماد شهید راه آزادیست ، شهید راه آزادی چه داغی بر جگر دارد : آزادی ، از کلمه هوا (هوس ) استفاده شده برای دل شکسته حافظ به جای عشق و محبت و هر چیز دیگری چون آزادی هوسی است در دل لاله(شهید راه آزادی) . به نظر بنده یکی از سیاسیترین غزل های حافظ ، از اولین بیت نا امیدی و داغ بر جگر احساس میشود ولی به سختی ، زیرا هنرمندانه سروده شده است.
ایرج فیروزی
2012-03-25T19:49:26
خط دوست = موی چهرهخامه = قلمپروانه = اجازه
ملیحه رجائی
2010-11-11T09:03:56
حُسن = جمال محبوبخط = سبزه چهره محبوب درنظر دارد = تماشا می کندبَصَر = بیناییخامه = قلمتیغ = شمشیرتر = تر و تازهپای بوس تو = بوسیدن پای توآستانه = درگاهملول = به تنگ آمدهباده ناب = می خالصمدام = همیشهاین نه = این بس نیستمعنی بیت 1: آن کسی که زیبایی جمال و سبزه محبوب را تماشا می کند، به درستی از بینایی خویش بهره حقیقی را بدست آورده است.معنی بیت 2: مانند قلم از فرمانبرداری محبوب ، سر تسلیم خارج نمی کنم تا اینکه جانان سرما را با شمشیرخود جدا کند.معنی بتی 3: آنکس به وصال تو اجازه پیدامی کند که در زیر شمشیرعشق، باهر ضربه ، سری جدید برای نثار کردن ، بیابد مانند شمع که هر بار سرش را می برند، سر جدیدی برای یار تقدیم می کند.
نسرین ایرانی
2014-02-23T14:53:34
یک اشاره: مدام به جز همیشه معنی دیگری هم دارد: شراب!
امیرالملک
2020-07-08T23:28:24
در بیت دوم خط فرمان درست تر از ره فرمان است چرا که خط فرمان همان قضای انسان است. نمونه‌ا‌ی بسیار نزدیک که در آن خامه سر بر خط فرمان می‌نهد این بیت از عطار بزرگ است. هر که او سرسبزی خط تو دید چون قلم سر بر خط فرمان رود
محمدامین
2017-03-06T10:25:48
سلام و درودکلیدوازه این غزل «حاصل بصر» است.به یاد «نسیم تبریزی».
رضا
2018-04-06T00:37:08
کسی که حُسن وخط ِدوست درنظرداردمُحقّق است که او حاصلِ بَصر داردحُسن: جاذبه وزیبایی،هم می توان حُسن را به تنهایی درنظرگرفت که شامل همه ی زیبائیها ومحاسن دوست گردد هم می توان حسنِ خط عذاردوست رادرنظر گرفت که درآنصورت فقط جاذبه ی خط رخساردوست راشامل می شود.خط: موهای لطیفی که گِرداگردصورت می روید وبه جاذبه ی معشوق می افزاید ودل ازعاشق می رباید. اوج جلوه وجاذبه ی این خط ازآغازنوجوانی تااواخر جوانیست. تاثیروگیراییِ آن، دریک رابطه ی عاشقانه وعاطفی به همان میزان ِ تاثیرافسون چشم وکشش زلف وجادوی خال و....می باشد محقّق: خط محقق از شیوه‌های مهم خوشنویسی اسلامی و از جمله خطوط ششگانه است که ابداع یا سامان دادن آنها را به ابن مقله نسبت داده‌اند. برخی از خطاطان خط محقّق را پدر خطوط (عربی) گفته‌اند. خط محقق نزدیکترین خط به کوفیساده‌است. در این خط اشکال حروف یکدست، یکنواخت و درشت اندام است که با فواصل منظم و بدون تداخل حروف می‌باشد.گرچه دراینجا "محقّق" به معنای مُسلّم، درست وحقیقت آمده است امّا براساس سلیقه ای که ازحافظ شناخت وسراغ داریم اوشاعریست که با یک معناگرفتن ازیک واژه قانع نمی شود وتلاش می کند همیشه یک معنا یاگاه چندمعنای دیگر نیزازواژه ی انتخاب شده استخراج نماید. دراغلب ابیات،علاوه برمعنای اصلی، رشته ای نامرئی، واژه ها رابه یکدیگرپیوند می زنندومعناهای متفاوتِ دیگری تولید می کنند. دراینجا نیزباتوجه به خطِ دوست درمصراع اول، که بجزموی صورت، دست خطّ دوست را نیزتداعی می نماید، واژه ی "محقّق" بسیارهوشمندانه وحافظانه بکارگرفته شده تا درلایه ای دیگرازمعنای اصلی بیت،دستخطِ دوست نیز به خط زیبای محقّق، تشبیه وتوصیف گردد. امّااعجازحافظ درپیوند زدن واژه های خط ومحقّق به یکدیگر درهمینجاتمام نمی شود. حافظ بازی دیگری دارد او دراینجاهنرمندانه، چیدمان ومرتب بودنِ موهای لطیفِ رخسار معشوق رانیزبه چیدمانِ منظّم وچشم نواز خط محقّق تشبیه کرده است. چیدمانی که درآن حروف بافاصله های منظمی بدون تداخل درکنارهم می نشینندوزیبایی خاصی می آفرینند.بصر: بینایی،چشممعنی بیت: کسی که ازرمزوراززیبائیِ رخساروچشم وزلف ولب ودهان دوست وتاثیرجادوی خط وخال او باخبراست وآنهارادرکانون توجّهات ونگاهش قرارداده ، مُسلّم است که اوتوانسته ازنعمتِ بینایی، بهترین فیض وبهترین بهره راببرد. چنین کسی نعمت بینایی راهدرنکرده وآن رابه درستی بکاربُرده است. نگاهِ زیبا داشتن ونظربر زیبائیها انداختن، آدمی را زیبا می سازد وبه زیبائیها می رساند همانگونه که زیبا اندیشان به زیبائی می رسند ومحصولات زیبائی نیزبدست می آورند. "زاهد" چشمان خودرابه بهانه ی پرهیزازگناه !برزیبائی ها وگوش خودرا به بهانه ی شیطانی بودن! برموسیقی می بندد وهیچ حاصلی رانیزبدست نمی آورد. امّا کسی که قوّه ی بینایی رابرای زیبادیدن بکارمی گیرد درحقیقت اواین قوّه رابه کمال می رساند واین بهترین روش ِسپاسگزاری ازخالق این نعمت می باشد واوراخشنودمی سازد.حافظ که خودسرحلقه ی نظربازان بوده، مارابه زیبادیدن ونظربرزیبائیها انداختن دعوت می کند تافقط برزیبائیها نگاه کنیم. اوازراهنما وپیرافسانه ای خویش یاد گرفته که درهرشرایطی،زیبانگاه کند ودرپیِ کشفِ زیبائیهای پیرامون باشد.نیکیِ پیرمغان بین که چو مابدمستانهرچه کردیم به چشم کرَمش زیبابود.چوخامه دررهِ فرمانِ اوسرطاعتنهاده‌ایم مگر او به تیغ برداردازلحن کلام،جنس واژه ها وحال وهوای غزل چنین بنظرمی رسد که مخاطبِ این غزل محبوبی والامقام (پادشاه) می باشد. به احتمال قوی این پادشاه کسی جزشاه شجاع نیست.خامه: قلماین بیت باالهام گرفتن ازشیوه ی قط زنی درخوشنویسی خَلق شده است. استاد قلمتراش یاخطّاط،پس ازتراش قلم، درپایان کار نوک قلم را به اندازه ی مشخصی قطع می کند که این عمل را قط زنی گویند. حافظ که به استنادابیاتی ازاین دست،احتمالاً خودنیز درخوشنویسی دستی داشته، قط زنی رابستری مناسب برای بیان عواطف واحساساتِ درونی دیده ومضمونی زیبا آفریده است. این مضمون درادامه ی بیت پیشین، که خط دوست به خط زیبای محقّق تشبیه شده بود بسیارشایسته،زیبا ومرتبط پردازش شده تا پیوندِ عمودی ابیات رانیزحفظ وتقویت نماید. دربیت پیشین دوست درجایگاهِ خوشنویس خط محقّق نشسته ودراین بیت عاشق خودرا درجایگاهِ قلمی دراختیار خوشنویس دیده است تا به فرمان او آخرین مرحله ی تراش قلم که همان قط زنی است انجام پذیرد. عاشق وقتی خودرا همچون قلمی درمیان انگشتان معشوق درنظرمی گیرد ودرآغوش انگشتان دوست می غلتد حظّی روحانی ازجنس وصال تجربه می کند وشعف وشادمانی وجودش رافرامی گیرد.معنی بیت : همانندِ قلم که درعملِ قَط زنی، دراختیارکاملِ خوشنویس قرارمی گیرد تابه میل واراده ی اوسرازبدنش جداگردد ماعاشقانِ دوست نیزسربندگی واطاعت درمقابل دوست برزمین نهاده ایم تابه فرمان اوسرازبدن ماجداشود ومابه کمال برسیم. قلم نیزوقتی سرازتنش جدامی شود قابلیّتِ زیبانوشتن پیدامی کندوبه کمال می رسد.زیرشمشیرغمش رقص کنان بایدرفتهرکه شدکُشته ی اونیک سرانجام افتادکسی به وصل تو چون شمع یافت پروانهکه زیرتیغ تو هر دَم سَری دگر دارددراین بیت حافظ خوش ذوق اینبار سرسپردن ِشمع به تیغ فتیله زنی رادستمایه ی خویش قرارداده است. درقدیم هرازچندی سرشمع یاهمان فتیله ی آن را باوسیله ای به نام گاز یا مقراض می بُریدند تاروشناییِ بهتری دهد."پروانه" دراینجا به معنای اجازه ومجوّزاست که شمع پس ازآنکه بارها سرخودرا به زیرتیغ می سپارد ودَم برنمی آوَرَد دریافت نموده وواردِ حرم دوست شده است. امّا حافظِ رند "پروانه" رادرجائی که شمع حضور داردبگونه ای هنرمندانه به معنای اجازه بکارگرفته که درپس زمینه ی ذهن مخاطب، تصاویری ازصحنه های خیال انگیز سرنهادنِ عاشقانه ی پروانه به زیرتیغ ِ آتش شمع رانیزنمایان سازد. هنری جذّاب وجالب که تنها ازعهده ی حافظ شیرین سخن برمی آید.معنی بیت: به حرم وصال توهرکسی به سهولت وآسانی نمی تواندواردگردد. شمع نیز به واسطه ی آنکه بارها سرخودراعاشقانه به مقراض عشق توسپرده وبارها ایثارگری نموده، اینچنین پاداش گرفته وبه خلوتگاهِ تودسترسی پیداکرده است.رشته ی صبرم به مقراض غمت ببریده شدهمچنان درآتش درمِهرتوسوزانم چوشمعبه پای بوس ِتو دستِ کسی رسیدکه اوچو آستانه بدین در همیشه سر داردآستانه : پیشگاه ودرگاهِ ورودیِ خانه "آستانه" ازاینکه مدام سربردرگاه ِدوست نهاده،همانند شمع پاداش خودراگرفته ،به یاردسترسی دارد وهمیشه درحال پای بوسی اوست.معنی بیت: هرکس همانندِ آستانه ی بارگاهِ تو،سرخودرابه این درنهاده باشد سرانجام به فیض پای بوسی تونایل می گردد همانگونه که آستانه ی بارگاه توبه این سعادت وافتخاررسیده است.به وجهِ مرحمت ای ساکنانِ صدرجلالزروی حافظ واین آستانه یادآریدززُهد خشکِ مَلولم کجاست باده ی نابکه بویِ باده مُدامم دماغ تر داردحافظ بیشترازهرچیزی اززُهدِخشک وتعصّبی وآمیخته به خرافات بیزاراست ودوست ندارد درچنین مکانهای ملال انگیزی حضورپیدا کند. اواهل خرابات است، آنجاکه ازهمه ی نامها وننگ ها، تعلّقات،بندها واسارت هاآزاد می شود وبه رهایی می رسد. مُدام: ایهام دارد هم به معنای همیشه ، هم به معنای شراب است.دماغ را تَر دارد : مغز را باطراوت و شاداب نگاه داشته وازخشکه مقدّسی بازمی دارد. معنی بیت: اززهدِجاهلانه ودرآمیخته باخرافات بیزارم، نمی توانم بپذیرم که خداوند اززهدِخشک خشنودخواهدشد درنزدِمن باده خواری ِبی روی و ریا بهتراززهدِ آلوده به ریا وجهالت می باشد کجاست باده ی زلال وخوشگواری که روح وروانم رالطیف وباطراوت وتازه می سازد؟مسلّماً حافظِ فرهیخته این نکته راکشف کرده وبهترازهرکسی می داند که یک دل شادمان وشنگول هزاران باربهترازیک دل عبوس وگرفته می تواند در شادی بخشی وبدست آوردن دلِ غمدیدگان تاثیرگذارباشد.صوفی گلی بچین ومرقّع به خاربخشوین زهدِخشک به می خوشگواربخشزباده هیچت اگرنیست این نه بس که تو رادَمی ز وَسوسه ی عقل بی‌خبر دارد؟حافظ ازعقل ِ مصلحت اندیش نیز به همان میزان که اززهدخشک ملول است بیزاری می جوید چراکه عشق دروجود اوجریان یافته وسرشارازهیجان وشوق وشعف است وهیچ نیازی به عقل مصلحت گرا ندارد. عقل درنظرگاهِ عاشقی همچون حافظ، هیچکاره است وهمه ی تصمیمات ازجانبِ حضرت عشق اتخاذمی گردد. حافظ این بیت راخطاب به کسانی سروده که عقل رابرعشق ترجیح داده ودل ِ خودرابه مصلحت اندیشیِ عقل خوش کرده اند. منظورازوسوسه ی عقل، تصمیماتیست که دمادم وبی وقفه ازجانب عقل مصلحت اندیش اتخاذوبه صاحبش ابلاغ می گردد وتوجّه اورابه مصلحت اندیشی سوق می دهد ووسوسه تولیدمی کند. درنظرگاه حافظ فرمانهایی که ازجانب عقل صادرمی شوند آزارنده،خشک وغیرقابل تحمّل هستند.رندِ عالم سوز رابامصلحت بینی چکار / کارمِلک است آنکه تدبیروتامّل بایدش حافظ به طنز وطعنه به عاقلانی که به حکم عقل ازباده خواری پرهیزمی کنند یادآوری می نماید که باده بنوشید نه تنها ازباده زیان نخواهیددید بلکه ازمستی وبیخودی لذّت برده وبرای مدّتی نیزازفضولیِ عقل درآرامش واَمان خواهیدبود.معنی بیت: ای عاقلی که باده رانفی می کنی، اگرباده برای توهیچ سود وحاصلی ندارد، همین بس نیست که برای ساعاتی تورا ازتبلیغات وپیشنهادات عقل آسوده می گرداند؟هرنقش که دستِ عقل بنددجزنقش نگار خوش نباشدکسی که ازرهِ تقوا قدم برون ننهادبه عزم ِمیکده اکنون رَه سفر دارددراین بیت حافظ خودرامثال می زند که عمری درطریق تقوا وپرهیزگاری سپری کرد لیکن اززمانی که به حقیقتِ عشق واعجازآن پی برده روی به این طریق نهاده وازخانقاه وعبادتگاه خارج شده وبه میخانه می رود.معنی بیت: درادامه ی بیتِ قبلی ،ای عاقل، ببین جاذبه وجادوی میکده را ،ببین کسی که عمری تقوا وپرهیزگاری پیشه کرده چگونه روبه سوی میکده نموده است! زخانقاه به میخانه می رود حافظمگرزمستی زهدریابه هوش آمد!دل شکسته ی حافظ به خاک خواهد بردچو لاله داغ هوایی که بر جگر دارد دل ِ مایوس وخونین حافظ افسوس وحسرت توراباخودبه زیرخاک خواهد برد همانندِ لاله ای که دردلِ خود داغ عشقی دارد وباآن زاده می شود وباآن به خاک فرومی رود.خیال خال توباخودبه خاک خواهم بُردکه ازخیال توخاکم شودعبیرآمیز
نگار
2018-02-21T22:47:26
علی، چرا راه دور میرید؟ قسمت سیاه رنگ پایینی گل لاله داغ لاله نامیده شده و اینجا هم حافظ به همین مطلب اشاره کرده
ابو سعید
2021-11-22T00:50:44.3100204
مرور کنیم باهم آیه‌ی شریفه‌ی: یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة کسی به وصل تو چون شمع یافت پروانه... این وصل و این ارجاع و برگشت رو نمیتوان به کسی جز امام حسین مصداق گرفت همانطور که نفس مطمئنه همان امام حسین هست به نظر میرسه مراد از عقل در این غزل عقل معاش باشه و یا نفس ناطقه که صرفا یک نفس ظاهری هست حال آنکه نفس مطمئنه بالاترین درجه‌ی نفس هاست و برای رسیدن به این نفس باید کمی از نفس های سطح پایین دست کشید تا شاید بتوان حسین شد، مانند خود حسین و یا یارانش که در زیارت عاشورا آورده "حلت بفنائک" یعنی یاران حسین در خود وجود مبارک او حل شدند و هرکدام نمونه‌ی بارزی از او شدند
دکتر صحافیان
2022-01-01T08:13:44.8325704
آنکه زیبایی چهره دوست را نظاره گر است، بی تردید اوست که بهره بینایی را برده است(ایهام: بصر: آگاهی -در نظر داشتن: تمرکز درونی)چو خامه در ره( خانلری: خط) فرمان او سر طاعتنهاده ایم مگر او به تیغ بردارد به سان قلم، در راه سر سپردگی اش، سر فرمانبرداری نهاده ایم و فقط شمشیرش می تواند این ملازمت را جدا کند.( ایهام: امید است که جدا کند و به نیستی برساند)۳- (چه آنکه) کسی اجازه دیدارت را می یابد که مانند شمع هر لحظه در زیر شمشیرت سر دیگری برای "نیستی" دارد.۴- و کسی به پابوسی تو می رسد که همچون درگاه، پیوسته خاکسار سرایت باشد.( ردیف کردن تمثیلها- تمرکز،قلم،شمع و درگاه- در ۴ بیت برای تسلیم که در تکرر تمثیلها به شیوه مولانا نزدیک می شوددر ۳ بیت بعد راه رسیدن به این شوق را باده عشق معرفی می کند)۵- از پارسایی بی روح که حال خوش قرینش نیست دلگیرم، شراب ناب کجاست، که از بویش پیوسته دماغ جان تازه است( به دور از افکار و حالات ویرانگر)۶- اگر گمان می کتی شراب هیچ فایده ای ندارد، همین کافی است که از وسوسه های بی فایده عقل مصلحت اندیش، دورت می کند( و آماده حال خوش)۷-( و از تاثیر شراب)آنکه تا کنون پاک دامنی که از راه بیرون نرفته، به شوق میکده عزم سفر دارد(خانلری: در تقوی-سر سفر)۸- دل شکسته و نامراد حافظ، مانند لاله داغ عشقی( دیدار با ذات حق)را که بر جگر دارد به خاک خواهد برد( طلب از طالبان در هر دو جهان برنخیزد زیرا که جلال و جمال مطلق را نهایت و غایت نیست، شرح عرفانی ختمی لاهوری، ص۱۴۷۹)دکتر مهدی صحافیان آرامش و پرواز روح  پیوند به وبگاه بیرونی
در سکوت
2022-03-18T00:11:11.4997376
این غزل را "در سکوت" بشنوید
برگ بی برگی
2023-02-10T05:40:07.8880488
کسی که حُسن و خطِ دوست در نظر دارد  محقق است که او حاصلِ بصر دارد  حُسن یعنی خوبی و زیبایی های بینهایتِ خداوندی که حد و نهایتی ندارد و در اسماءالحُسنی متجلی می شود ، خط نیز زیبایی و خوبیهایِ خداوند در این جهانِ مادی ست که محدودیت است و تمثیلِ آن خطوطِ سبزی ست که در چهره زیبارویان گرداگردِ  و محیطِ رخسار در دورانِ نو جوانی می روید و بر زیبایی و جذابیت‌ وی می افزاید ، پس‌حافظ می‌فرماید کسی که هر دوی این حُسنِ بینهایت و خط یا زیبایی هایِ محدود این جهان را توأمان با هم ببیند ،‌پس به تحقیق معلوم است که چنین شخصی به حاصلِ خوب نگاه کردنِ به جهان دست یافته است ، اگر محقِق بخوانیم یعنی آن شخص با نظر و به تحقیق به چنین بینشی رسیده است و نه از رویِ تقلید ، شاید هم هر دو معنی موردِ نظرِ حافظ بوده است . چو خامه در رهِ فرمانِ او، سرِ طاعت  نهاده ایم ، مگر او به تیغ بردارد  پس‌چنین انسانی که صاحبِ نظر شده و همزمانِ حُسنِ بینهایتِ حضرت دوست و همچنین زیبایی هایِ محدود و مادی این جهان را با هم می بیند و انسانی تک بعدی نیست ، مانند خامه یا قلمی ست که تسلیمِ اراده نویسنده است و هرچه او فرمان دهد قلم یا انسانِ صاحبِ نظر و جهان بینیِ خدایی همان را می نویسد ، او سرِ طاعت به امرِ حضرت دوست نهاده است مگر اینکه حضرتش با تیغ و اجبار چنین انسانی را از طاعت و تسلیم باز گرداند ، یعنی تا پایِ جان سرِ طاعت و پیروی از صاحبِ قلم دارد . مولانا نیز در ارتباط با چنین انسانِ صاحب نظری می فرماید  ؛ " خفته از احوالِ دنیا روز و شب / چون قلم در پنجه تقلیبِ رب   آنکه او پنجه نبیند در رقم / فعل پندارد به جنبش از قلم " کسی به وصلِ تو، چون شمع یافت پروانه  که زیرِ تیغِ تو هر دم سری دگر  دارد  "کسی"یعنی سالکان و عاشقانی که به وصلِ حضرتِ معشوق رسیده باشند ، اما همه کس نمی تواند مانند شمع روشنی بخشِ جانهای تیره باشد و پروانه هایی بیابد که عاشقانه گِرد وجود و پرتوِ انوارش بگردند و کسبِ معرفت کنند ، یعنی هر عارف و سالکی به مراتبِ بالایی که بزرگانی مانندِ حافظ و مولانا به آن رسیدند نمی تواند دست یابد مگر آنکه بوسیله تیغِ کن فکانِ حضرتِ دوست هر لحظه سر و فکری نو بیافریند ، تقلید از گذشتگان و بزرگان می تواند انسانِ عاشق را به مراتبِ معرفتی نزدیک و شخص می تواند خود را از آن چشمه سیراب کند ، اما خلاقیت و آفرینندگی ست که تشنگانِ بیشماری را از سراسرِ جهان ، پروانه وار گردِ آن شمع جمع می کند ، این مطلب در باره سایرِ علوم و هنرها نیز صدق می کند ، هنرمندِ خلاق یا آفریننده و هنرمندِ مقلد هر دو هنرمند هستند اما این کجا و آن کجا . شمعی که دارای سر است نیز مثالِ خوبی ست که باید با تیغ زده شود تا سری تازه یافته ، خوب بسوزد و نور و گرمای بیشتری تولید کند ، این امر در رابطه با ادیان نیز کاربرد دارد ، چنانچه مولا علی می فرماید" فرزندانِ خود را با زمان تربیت کنید "و نه آنگونه که ما سعی می کنیم افکارِ پوسیده هزاران ساله و ضبط شده تقلیدیِ خود را به آنان دیکته کنیم که البته در اکثریتِ جوانان مردود می شود  و کار نمی کند ، حافظ و دیگر عرفای بزرگ با تیغِ حضرتِ دوست هر دَم سری نو وتازه یافته اند که این مطلب از تعالیِ ابیات و غزلهای آن بزرگان در ادوارِ مخلف کاملآ  آشکار است . مولانا می فرماید؛ هر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آرد / شیرین تر و نادرتر زان شیوه پیشینش  به پای بوسِ تو دستِ کسی رسید که او  چو آستانه بدین در، همیشه سر دارد  اما سالکِ طریقِ عشق چگونه می تواند به چنین مراتبی دست یابد که خداوند هر دَم تیغ نوآوری بر شمعِ افکار و اندیشه او بزند ؟ حافظ می‌فرماید کسی که می تواند  به پای بوسیِ حضرت دوست دست یابد می تواند به تیغِ کن فکانش مفتخر گردد ، و کسی می‌تواند به مقامِ پای بوسی برسد که همیشه و پیوسته در  درگاهِ حضرتش سرِ تسلیم فرود آورد ، تسلیم یعنی پذیرش و باز کردنِ درون و شرحِ صدر در رابطه با اتفاقاتِ لحظه به لحظه زندگی که ما به خطا و با ذهنِ خود آنها را به خوب و بد تقسیم بندی می کنیم . زِ زهدِ خشک ملولم، کجاست باده ناب؟ که بویِ باده مُدامم دماغ  تر دارد در ادامه بیتِ قبل می فرماید زهدِ خشک نمونه ای از عدمِ آفرینندگی و خلاقیت است که ملالت بار است ، ادعیه و ذکرهایِ تکراری که برخی حتی درکی از معانیِ آنها نداشته و فقط مقلد هستند و طوطی وار تکرار می کنند ، اینگونه زهد هایِ خشک و مقدس مآبانه نه تنها به شخص کمکی در رسیدن به خداوند نمی کند ،‌ بلکه موجبِ ملالت و دین گریزیِ اطرافیان و بخصوص جوانان می گردد ، پس‌حافظ طلبِ باده ناب و میِ بی غش می کند ،‌ آن باده عشق و خردِ ایزدی که بویِ آن نیز  هر لحظه دماغ و اندیشه های انسان را تر و تازه می کند چه رسد به دریافت و نوشیدنِ چنین باده ای . زِ باده هیچت اگر نیست، این نه بس که تو را  دمی ز وسوسهٔ عقل بی خبر دارد؟ وسوسه عقل یعنی تردید در سرِ طاعت نهادن در آستانه حضرتِ دوست و ترس از ضرر کردن که القایِ عقلِ جزوی و معاش اندیشِ انسان است ، همین وسواس مانعی می شود برای تغییر و نو اندیشی ، پس انسان گاهی تا پایانِ عمر سری به همان سیاقِ پدرانِ خود دارد و تحول یا دگرگونی در اندیشه اش پدید نمی آید ، حافظ می‌فرماید شرابِ عشق و باده خرد اگر برای زاهد هیچ سودی نداشته باشد همین بس نیست که دم و لحظه ای انسان را از عقلِ جسمانی رها و بی خبر می کند؟ شاید در همان یک لحظه بی خبری درهای رحمتِ خداوند باز شده و چنین انسانی که باده را مضر می داند و شمعِ وجودش سَر دارد هشیار شود و به خرد و هشیاری اولیه یا اصلِ خود بازگردد و بویِ باده دماغ و مغزش را از خشکی برهاند . کسی که از رهِ تقوا قدم برون ننهاد  به عزمِ میکده اکنون رهِ سفر دارد  کسی در اینجا اشاره به شخصِ حافظ است که هیچگاه از راهِ تقوی و پرهیزگاری قدم برون نگذاشت ، این مصرع  خطاب به آنانی ست که منظورِ حافظ از باده و شراب را شرابِ مجازی و انگوری پنداشته اند و حافظ را انسانی خارج از راهِ تقوی ، پس حافظ تأکید می کند اینچنین باده نوشیِ ذکر شده دقیقآ در راهِ تقوی ست و بلکه لازمه پرهیزگاری حقیقی و آنچه باعث می شود حافظ از زُهدِ تقلیدی بسوی میکده راهِ سفر در پیش گیرد عدمِ کارکردِ چنان زهدِ ملال آور است که خشک مغزی نتیجه آن می باشد ، او می رود که به بویِ باده خرد ایزدی دماغ تر دارد . دلِ شکسته حافظ به خاک خواهد برد  چو لاله، داغِ هوایی که بر جگر دارد  حافظ ضمنِ اشاره به دلشکستگی از سخنان و تصوراتِ جاهلان در باره خروجش از راهِ تقوا و پرهیزگاری می فرماید تنها ترسِ او این است که همچون لاله عاشق داغِ هوا و آرزویی که در دل دارد را به خاک ببرد و قبل از وصال به معشوق از این جهان برود که افسوسِ ابدی را بدنبال خواهد داشت . در واقع روی سخن با همه انسان‌ها ست تا فرصت و شانسی را که زندگی در اختیارِ انسان قرار داده است از دست ندهند تا با عمل به بند بند ابیاتِ غزل دلها به عشق زنده شوند .        
Hadi Golestani
2023-03-11T02:37:11.6256451
بسم الله  ضمن تشکر فروان  از تفسیر فوق‌العاده شما اقا رضا بیت اول خود بگونه ای خارق العاده حضرت حافظ شخصیت  و ثمره عمر خویش رو معنی کرده و دربیت دوم امضای زیر بیت اول کرده به معنی تایید محکم وبیت سوم اشاره ای به تایید منعی دو بیت پیشین و نشان دادن راه برای سلوک حقیق،. چرا که او تمامی عمر خویش را طی سلوک کرده گویی