گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:می‌دمد صبح و کِلِّه بست سحاب الصَبوح الصَبوح یا اصحاب

❈۱❈
می‌دمد صبح و کِلِّه بست سحاب الصَبوح الصَبوح یا اصحاب
می‌چکد ژاله بر رخِ لاله المُدام المُدام یا احباب
❈۲❈
می‌وزد از چمن نسیمِ بهشت هان، بنوشید دَم به دَم مِیِ ناب
تخت زُمْرُد زده است گل به چمن راحِ چون لعلِ آتشین دریاب
❈۳❈
درِ میخانه بسته‌اند دگر اِفتَتِح یا مُفَتِّح الاَبواب
لب و دَندانْت را حقوق نمک هست بر جان و سینه‌هایِ کباب
❈۴❈
این چنین موسمی عجب باشد که ببندند میکده به شتاب
بر رخِ ساقی پری پیکر همچو حافظ بنوش بادهٔ ناب

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۳

تصاویر

کامنت ها

سپهر
2015-10-17T18:53:05
جسارتا وزن شعر را اشتباه نوشتید زیرا شروع آن جز در مصرع لب و دندانت را حقوق نمک، در سایر مصرع ها فاعلاتن هستش نه فعالان : می دمد صبح و کله بست سحاب 0 فاعلاتن مفاعلن فعلنبا سپاس
سپهر
2015-10-17T18:54:04
فعالان = فعلاتن
حسین
2014-11-20T07:42:18
کله بست سحاب: ابر روی خود را نشان داد(دهخدا) پس شما هم ای اصحاب روی خود را نشان دهید که صبح شده(در مصرع بعد)
سهیل قاسمی
2016-11-25T02:03:11
برای من جالب است بارها بنشینم و این سطر را:لب و دندان ت را حقوق ِ نمکهست بر جان و سینه های کباببه شکل های مختلف بخوانم و حال کنم! اول بگویم که اگر لب و دندان ات را در جان و سینه ی ِ من فرو کنی اشکال ندارد چون بر گردن ِ جان ِ من حق ِ نان و نمک داری. بعد فکر کنم که سینه ی مرغ را که کباب می کنی با نمک خیلی خوشمزه می شود. بعد بگویم که دندان ِ معشوق شبیه ِ سنگ ِ نمک بوده و وقتی در سینه ی کباب ِ من فرو می کند بسیار لذت بخش است! و بعد بگویم که با آن لب و دندان نمکینت زدی همه ی جان ها و سینه ها را کباب کردی و از این دست!
ناشناخته
2016-11-25T04:15:15
آقا سهیل، توصیه میکنم با همان جوجه کباب حال بفرمایید و گرد شعر و ادبیات خط بکشید، به مصلحتتان است، از من گفتن بود
سهیل قاسمی
2016-11-25T01:54:17
«در میخانه بسته اند دگر» و «لب و دندان ت را حقوق ِ نمک» و «که ببندند میکده به شتاب» با فعلاتن شروع شده اند.
سهیل قاسمی
2016-11-25T01:51:03
@ سپهر:همونه فرقی نداره. شاعر می تواند در رکن اول بجای فعلاتن، فاعلاتن بیاورد. در بسیاری از شعرهایفعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلندر برخی مصراع ها فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن می آید. اما بحر شعر همان فعلاتن نوشته می شود. اختیارات شاعری است.
ناشناس
2012-07-20T17:57:50
اگر "دندانت" را با نون (دوم) ساکن بخوانیم به نظرم وزن مشکلی ندارد.
امین کیخا
2012-10-05T12:54:51
تکرار کلمات احساس ریختن تکراری ژاله وتکرار گرفتن جام را به یاد می اورد
امین کیخا
2012-11-24T20:39:08
کله بستن خیمه زدن
علی هاشمی زنوز
2012-11-15T19:14:56
کله بست سحاب: ابر در آسمان گسترده شده و پرده انداخته.الصبوح: باده صبحگاهیالمدام المدام یا احباب: همیشه و پیوسته باشد ای یاران (این شراب)افتتح ...: بگشا ای گشاینده درهابیت 7: میتوان به دو صورت خواند:... که ببندند میکده به شتابیا... که ببندند میکده بشتاب (عجله کن)
مهدی
2012-12-29T22:09:01
درمصراع آخر اون باده ناب یا باده ی ناب
شهرام
2011-11-06T14:26:17
من حس میکنم در بیت ششم مصراع اول یک ناهماهنگی نسبت به مصراع های دیگر وجود داره. مثلا اگر این بود: لب و دندانت را حق نمکفکر میکنم وزنش درست می بود امکان هم داره من درست نخونم. به هر حال متشکرم
فرنوش
2014-07-13T11:18:57
ببخشید میشه بگید توی این بیت کجاش تشبیه داره؟
تنها خراسانی
2020-04-14T00:28:59
«همچو حافظ بنوش باده ناب»هر متنی از متون دیگر تاثیر پذیرفته است.به عبارتی تحلیل ار متن می گذرد.ژ ولیا کریستوا بطور کامل به این موضوع پرداخته است.به واقع تاثیر پذیری از متن گریز ناپذیر است.حافظ دراین امر ممتاز از بقیه نیست.غزلیاتش تفکر و تاملی ، ازشعرای ماقبلش است. ان عالیجناب عاشق صبح است."قرآن کریم"قوی ترین و جامع ترین متنی می باشد که حافظ مستغرق آن بوده است.باری می باید آب از سرچشمه برداشت!نمی شود مخالف برداشت تاریخی از غزل بود.اما کجا می شود انسانی وارسته ، عاشق پگاه و سپیده دم، کله صبح علی الطلوع ذکر ابو اسحاق یا نقد شاه شجاع نماید.هرچند که نقد و اظهار نظر اجتماعی در غزل حافظ امری است بدیهی! همانگونه که «دعای خواجه تورانشاه» نمودن .... اما خب کله صبح زمان آن نیست.تورا چنانکه تویی هر نظر کجا بیند/بقدر دانش خود هرکسی کند ادراکحافظ هر صبحگاه "باده ناب"می نوشد.«یسقون من رحیق مختوم».از باده ای مهر شده نوشانده شوند(ایه25/سوره مطفففین)در شفق بامداد —بین الطلوعین—آرامشی نهفته است که مولانا ی عزیز آنرا این گونه دیده است.هر بامداد تو جانب ما می‌کشی سبوکای بدیده روی من روی به این و آن مکنآری براستی که حافظ "باده خاص" خورده است و نقل خلاص خورده است بوی شراب هم در تمام غزل هایش استشمام می شود هتا اگر خربزه در دهان کند.اوقات خوش ان بو که با دوست به سر شدباقی همه بی حاصلی و بی خبری بودهر گنج سعادت که خدا دادبه حافظاز یمن دعای شب و درس سحری بود"هو الغنی"
Fatima
2020-05-02T16:57:16
لطفا تخت زمرد ز دست گل به چمن را تشبیه هاشو برام مشخص کنید و این بیت رو معنی کنید
nabavar
2020-05-02T21:50:47
گرامی Fatima تخت زمرد زده است گل به چمنراح چون لعل آتشین دریابچمن سبز را به تخت زمردین تشبیه کرده که گل بر آن نشستهمیگوید درین زمان که گل بر تخت زمرد نشسته یعنی بهارشراب سرخ ِهمچو لعل را از دست منه
سلیم رستم پور
2020-03-12T20:16:09
با سلام در کتاب جمال افتاب و افتاب نظر شرح دیوان حافظ جلد اول بر گرفته از جلسات اخلاقی علامخ فقید طباطبایی غزل 17 صفحه 140بصورت تب لعل تو را حق نمک امده استبا تشکر
دکتر صحافیان
2019-04-16T11:50:32
می دمد صبح و کله بست سحابالصبوح الصبوح یا اصحابسپیده بامداد دمیده و ابرها پرده زیبایی بر آسمان بسته اند( همه چیز آماده دریافت حال خوش است) ای یاران جانی باده صبح گاهی بیاورید.بیت 2: پیوسته شبنم، قطرات آب را به درون لاله می چکاند.ای دوستان این گونه شراب حال خوش را نوش کنید.بیت 3: در پی حال ما از چمن بوی بهشت می آید.پس همیشه این شراب ناب ( بهشتی) را بنوشید. بیت 4: گل تخت زمردین زده است در میان چمن (پس از ورود حال خوش به جان، بر تمام وجود غلبه پیدا کرده) اکنون شراب آتشین را دریاب که هر چه غیر این حال است را بسوزاند.بیت 5: دوباره در میخانه را بسته اند(اشاره به سخت گیری های تاریخی یا افرادی که در هر زمان مانع حال خوش هستند)بیت 6:ما نمک پرورده زیبایی این لب و دندان هستیم.آنچه ما را به حال خوش رسانده است.بیت 7:در این بهار جان افزا عجیب است که در میخانه را با عجله ببندند.بیت 8: مثل حافظ باده را رویاروی ساقی زیبا اندام( در نهایت وجد و شوق) بنوش.(بیت 6 و 8 در نسخه خانلری نیست)دکتر مهدی صحافیان آرامش و پرواز روح  پیوند به وبگاه بیرونی اینستاگرام:drsahafian
قلندر
2021-02-26T06:12:51
با درود و مهر...عزم دیدار یار خود نشانی دارد و قدح بشرط ادب در دست گرفتن نیز همچنان نشانی... شوق و شور وصل در اصل جانی تازه در دل عاشق اندازد و شیرینیِ فهم تلخی و سختی ره آسان کند و خار مغیلان در بیابان خشک و خشن عقل سرزنش از مرید به دور کند..هرکه دانسته رفته صرفه ز اعداا برده و نصیحت شنو کبر و بغض از درون بزداید.دل در خرابات خراب شده و او که مشتاق بوسه از آستان یار است جان در آستین دارد و بسادگی تقدیم کند ....با سپاس از ره جویان راه حق
رضا
2017-08-29T20:26:54
می‌دَمد صبح و کِلّه بست سَحابالصبوح الصبوح یا اصحابغزلی بسیارزیبا وخیال انگیز که درهربیت آن صحبت ازشراب شده است. شادمانه زیستن،توجّه به زیبائیها ولذّت جُستن ازمظاهرطبیعت وعشقبازی پیام روشن این غزل ناب وامیدبخش است.کِلّه: خیمه زدن،چادرزدنسَحاب: ابرالصّبوح: شراب صبحگاهیاصحاب: یارانمعنی بیت: ای یاران ودوستان،صبح درحال پدیدارشدن است،اَبربربالای سرمان درحال خیمه زدن است ومارابه بزمی که آراسته دعوت می کند. بیائید تاریکی ها وجهالت ها را به شرابِ صبحگاهی ازدل بزدائید وروزخودرابامستی وشادمانی آغازکنید.گداچرانزندلافِ سلطنت امروز؟که سایه سایه ی ابراست وخیمه برلبِ جومی‌چکد ژاله بر رخ لالهالمدام المدام یا احبابالمُدام: ایهام دارد هم به معنای بی وقفه وپیوسته هم به معنای شراباحباب: مُحبّان، دوستداران، شامل هم عاشقان وهم معشوقان نگاه کنید چگونه،آرایشگرطبیعت درحال آماده سازی بساطِ شادمانیست. ژاله وشبنم برروی گلبرگ ها ولاله هانشسته ولطافتِ آنها راصدچندان کرده است.ای محبّان وای دوستداران بی قفه وپیوسته شراب بنوشید وازاین زیبائیها لذّت ببرید.صبح است وژاله می چکدازابربهمنیبرگِ صبوح ساز وبده جام یک منیمی‌وزد از چمن نسیم بهشتهان بنوشید دم به دم می نابازسوی چمن وباغ ودشت،نسیم دل انگیزبهشتی می وزد هان کجائید غفلت نکنید شرابِ ناب دمادم بنوشید وعاشقی کنید وشادباشید.ساقیاجام دمادم ده که درسیرطریقهرکه عاشق وَش نیامد درنفاق افتاده بودتختِ زُمرُد زده است گل به چمنراحِ چون لعلِ آتشین دریابزُمرّد: ازسنگهای زینتی سبزرنگ وگرانبها. دراین بیت به ضرورت وزن،بایدحرف "م" باسکون وحرف"ر"بدون تشدید خوانده شود.راح: نام دیگر شرابلعل: سنگ گرانبها ی سرخ رنگگل به زیبایی دراینجا همانندِ سلطان ِ باغ ودشت ودَمن، برتختِ سبزرنگ چمن تکیه زده است.معنی بیت: ببین چگونه گل برتختِ زمرّدین ِ سلطانی باغرور وعشوه تکیه زده است، پس تونیزدست بکارشو وشرابِ لعلگون وسرخرنگ را دریاب وبه عیش ونوش بپرداز. افسرسلطان گل پیداشدازطَرفِ چمنمقدمش یارب مبارکبادبرسرو وسَمندر میخانه بسته‌اند دگراِفتتح یا مُفتّح الاَبوابافتتح: بگشایمُفتّح الابواب: گشاینده ی درهادرچنین شرایطی خدایا میخانه هارابسته اند توکه گشاینده ی درهای بسته هستی کرمی کن تا دوباره درمیکده ها گشوده گردد.چراکه بابسته شدن درمیخانه ها،امکان ِ گشوده شدن درِخانه های تزویر ودروغ متصوّراست.درمیخانه ببستندخدایامَپسندکه درخانه ی تزویر وریابگشایندلب و دندانت را حقوق نمکهست بر جان و سینه‌های کبابدندانت: دراینجا باید حرفِ "ن" دوّم دندان نیز به سکون تلفّظ گرددتابه وزن شعرلطمه نخورد.لب ودندان توآنقدربانمک هستند که برجان وسینه های سوخته ی عاشقان حق نمک دارند،حقوقی برگردنِ عاشقان دارند، صاحب اختیارند وهرکاری بخواهندمی توانند انجام دهند.عاشقان نمک پرورده ی توهستند. سینه های کباب شده ی عاشقان با لب ودندان تورابطه ی معنایی وصورتی دارند. سینه ی عاشق وقتی ارزشمنداست که کباب شود،کباب نیزوقتی دلپذیراست که نمک داشته باشد! پس دراینجانیز حافظ پارادُکس زیبایی رقم زده است. سینه وجان عاشقان ازحسرتِ لب ودندان ِ بانمک توکباب شده اند ومتقابلاًسینه ها وجانِ عاشقان که سوخته وکباب شده اند بدون نمکِ لب ودندان توبه دردی نمی خورند.ای دل ریش مرا بالبِ توحقِّ نمکحق نگه دارکه من می روم الّلهُ مَعکاین چنین موسمی عجب باشدکه ببندند میکده به شتابدرچنین موسمی که طبیعت نیز باکِلّه بستن سحاب وبه تخت نشستنِ گل وچکیدن ژاله ووزیدن نسیم بهشتی، صاحبدلان رابه عیش وشادمانی دعوت می کند، بسته شدن درمیکده ها جای شگفتی دارد.! چرا وبه چه منظوری اینچنین به شتاب درمیکده هارا می ببندند؟ لابُد اینان شادی مردم رابرنمی تابند! گفتم هوای میکده غم می بردزدلگفتاخوش آن کسان که دلی شادمان کنندبر رخ ساقی پَری پیکرهمچو حافظ بنوش باده ناب"به روی کسی شراب خوردن" یعنی به عشق کسی یابه سلامتی وخوشی ِ کسی،یابه یادکسی شراب خوردناگرمی خواهی شادمان زندگی کنی وازنعمت های خداوندبهره ببری،تونیزهمانندِ حافظ به عشق ویادِ روی ِ ساقی گلچهره وپری اندام شرابِ خالص وگوارا بنوشنغزگفت آن بتِ ترسابچه ی باده پرستشادی روی کسی خور که صفایی دارد.
بهار
2017-10-03T06:19:04
البته این برداشت شخصی من از بیت " لب و دندانت را حق نمک..." این است که: مصرع اول توصیف لب و دندان معشوق با اصطلاح رایج " نمکین بودن"که امروز هم در گفتار عامیانه به کار میرود اما با خوندن مصرع دوم حداقل به ذهن من این معنی خطور میکنه که این جذابیت به دل کباب شده من مثل نمک میمونه، که یادآور اصطلاح نمک به زخم است یعنی دل من رو به درد میاره که البته درد عشق مورد نظر هست. البته این فقط تعبیری که به ذهن من رسیده و دفاعی ازش ندارم.
تماشاگه راز
2018-09-30T13:26:28
معانی لغات غزل 013می دمد: طلوع می کند.کِلّه: پرده، سایبان، خیمه، چادر.کِلّه بستن: سایبان بستن و خیمه زدن با پارچه های نازک بهاره.الصّبوح: باده بامدادی، مخفّف اَتونی الصبّوح یعنی باده صبحگاهی را به من ده.صبوحی: باده یی که صبحگاهان می نوشند.اصحاب: جمع صاحب، دوستان، یاران.ژاله: شبنم.مدام: شراب.احباب: جمع حبیب، دوستان، یاران.هان: کلمه تنبیه برای آگاهی دادن.زُمرُد: مخفّف زمرّد از احجار کریمه سبز رنگ.تخت زُمرُد: (استعاره) چمن سبز.راح: شراب قرمز.افتتح: بگشا، باز کن.مفتّح الابواب: گشاینده درها.موسم: فصل، هنگام، وقت.معانی ابیات غزل(1)سپیده بامدادی در حال دمیدن، و ابر خیمه و سایبان زده است ای یاران باده بیاورید! باده بیاورید!(2)شبنم بر چهره لاله می چکد. ای دوستان شراب! شراب بیاورید!(3)نسیم بهشتی از سوی چمن وزان است، دَم به دَم شراب ناب بنوشید.(4)گل سرح در چمن بر تخت زمرّد نشسته است. شراب آتشین سرخ فام را دریاب.(5)در میخانه را دگر بار بسته اند. ای خداوندِ گشاینده درها آن را بگشای.(6)لب و دندان تو بر جانها و سینه های سوخته و کباب شده حقّ نمک دارند.(7)در چنین موسم و فصلی شگفت آور است که اینطور با عجله و شتاب در میکده ها را به بندند!(8)با نگریستن به روی ساقیِ زیبا و پری پیکر، مانند حافظ باده خالص و ناب بنوش.شرح ابیات غزلوزن غزل: فاعلاتن مفاعلن فعلانبحر غزل: خفیف مسدّس مخبون مقصور*1-خواجو کرمانی:طَلَع الصُّبح مِن وَراءِ حِجابعَجِّلو بِالرحین یا اَصحاب*و حافظ تحت تأثیر خواجو در اوّلین فصل بهاری که شاه شجاع به اقتضای سیاست عوام فریبانه، همانند پدرش در میخانه ها را بسته است این غزل را سروده است.2-در این غزل هشت بیتی، شاعر در پنج بیت مؤکداً و تکراراً دوستان را به باده نوشی فرا می خواند و این ناشی از روح مغرور و شجاعانه اوست که تسلیم ریاکاری و تظاهر نشده به شاه شجاع می فهماند که ما همانیم که هستیم و همان خواهد بود.3-شاعر در سه بیت دیگر نیز به موضوع بستن میخانه ها اشاره و اظهار شگفتی کرده و در بیتی به شاه شجاع می فهماند که تو حقّ نمک بر دل سوخته من داری و این کنایتی است که وگرنه شدیدتر از این سخن می گفتم.4-ردیف ابیات این غزل به نحوه غزل چاپ قزوینی – غنی است و بطور وضوح مشهود است که جای ابیات ششم و هفتم باید با هم عوض شوند تا خللی در معنا به وجود نیاید و از اینگونه موارد کم نیست و چون سلیقه ها مختلف است، چاره کار در دست یک شورای عالی ادبی است که از طرف مقامات رسمی به این موضوع و حذف بعضی ابیات و در مواردی اضافه کردن ابیاتی از نسخ مهجور موجود اقدام و یک نسخه رسمی دیوان حافظ پیشنهاد نمایند تا بسیاری از مشکلات از میان برخیزد.***شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
محمدرضا
2019-01-12T13:22:18
در لحجه شیرازی کله به معنی خیمه ای که با چوب و خشت سازند کٌله خوانده میشود..نه کـِله
آیدین آذری
2021-08-05T22:03:56.2676676
ابیات اضافی که در سایر نسخه‌ها از همین غزل آمده است: زاهدا می بنوش رندانه || فاتقوالله یا اولی الالباب ***** گر نشان ز آب زندگی جوئی || می نوشین بجو ببانگ رباب ***** چون سکندر حیات اگر طلبی || لب لعل نگار را دریاب ***** دلبرا غم مخور که شاهد وصل || عاقبت درکشد ز چهره نقاب حافظا غم مخور که شاهد بخت || عاقبت برکشد ز چهره نقاب ***** حافظ بی نوا بسوز و بگو || دل ز دستم برفت و شد خوناب
آیدین آذری
2021-08-05T22:53:58.8350614
اختلاف نسخه‌ها در ابیات مشابه این غزل به شرح زیر است: میدمد صبح و کله بست سحاب میدمد صبح و کله بسته سحاب میدمد صبح و کله بسته نقاب ***** میچکد ژاله بر رخ لاله میچکد ژاله از رخ لاله ***** هان بنوشید دم به دم می ناب پس بنوشید دایما می ناب بس بنوشید دایما می ناب خوش بنوشید دایما می ناب ***** تخت زمرد زدست گل بچمن تخت سبزه زدست گل بچمن تخت سرمد زدست گل بچمن تخت زرین زدست گل بچمن تخت زمردست گل بچمن تخت گل از زمردست بباغ بچمن زد گل از زمرد تخت ***** راح چون لعل آتشین دریاب می چون لعل آتشین دریاب ***** در میخانه بسته اند دگر در میخانه بسته شد دیگر در میخانه بسته اند مگر ***** افتتح یا مفتح الابواب افتح یا مفتح الابواب ***** لب و دندانت را حقوق نمک || هست بر جان و سینه‌های کباب لب لعل ترا حقوق نمک || هست بر جان و سینه‌های کباب لب و دندان تو حقوق نمک || داشت بر جان و سینه‌های کباب ***** این چنین موسمی عجب باشد در چنین موسمی عجب باشد ***** که ببندند میکده بشتاب که ببستند میکده بشتاب
فرزانه
2021-10-02T16:37:17.7351618
معانی لغات کلّه: چتر، خیمه کله بستن : خیمه زدن، پوشاندن سحاب ابر صبوح:انچه در صبح می خورند، اینجامی گساری الصبوح:بساط می گساری اصحاب: یاران ژاله: شبنم المُدام:شراب، می احباب: دوستان زُمُرُد: اینجا سبزه های باغ راح: شراب مُفَتح الابواب: باز کننده درها حقوق نمک:حق محبت و حمایت بررُخ: به سلامتی روی او
رضا عباسی
2021-11-05T23:03:25.2171538
غزل خوانی شماره 13 حافظ را از اینجا گوش دهید
در سکوت
2022-03-17T23:27:47.7533484
این غزل را "در سکوت" بشنوید  
طاهر
2022-12-04T20:56:14.0755921
این خیلی غزل عجیبیه، احساس میکنم اصلا ردیف و قافیه در حد اشعار حافظ نداره؟! منظورش چیه از این اشعار؟!
میر ذبیح الله تاتار
2023-01-17T14:23:03.3866793
zabihullah123@gmail.com 💋 لب و دندانت را حقِ نمک هست بر جان و سینه‌های کباب   لب ودندان توآنقدربانمک هستند که برجان و سینه های سوخته ی عاشقان حق نمک داشته، و برگردنِ عاشقان حقوق دارند، صاحب اختیار بوده وهرکاری بخواهندمی توانند انجام دهند. عاشقان نمک پرورده ی توهستند، سینه های کباب شده ی عاشقان با لب و دندان تو رابطه ی معنایی وصورتی دارند.    سینه ی عاشق وقتی ارزشمنداست که کباب شود،کباب نیز وقتی دلپذیراست که نمک داشته باشد! پس در اینجا نیز حافظ پارادُکس زیبایی رقم زده است.  سینه و جان عاشقان ازحسرتِ لب و دندان ِ بانمک تو کباب شده است ومتقابلاً سینه ها و جانِ عاشقان که سوخته وکباب شده اند بدون نمکِ لب ودندان توبه دردی نمی خورند.
رضا تبار
2023-02-03T15:30:49.5695802
معنی ابیات ۱- صبح  می دمد و ابر سایبان زده است، ای یاران باده صبحگاهی بیاورید، باده صبحگاهی بیاورید. (صبح حضور در حال پدیدار شدن است و ما را به بزمی آراسته دعوت می کند.دوستان بیایید تاریکی و جهالت را با عشق صبحگاهی از دل بزدایید و روز خود را با شادمانی آغاز کنید)    ۲- (آرایشگر طبیعت در حال آماده سازی شادمانی است)قطرات شبنم روی گلبرگ لاله نشست( و لطافت را صد چندان کرده)  ای یاران باده  بیاورید! باده بیاورید،( ای دوستان پیوسته از باده عشق بنوشید و شادمانی کنید).   ۳- نسیم بهشتی از سوی چمن ( کنایه از بهشت) می وزد، غفلت نکنید، پیوسته، پیوسته، می ناب( عشق خالص، شادمانی) بنوشید.   ۴- گل سرخ در چمن بر تخت سبز نشسته است، شراب آتشین  سرخ فام را دریاب ( ببین گل سرخ به زیبایی مانند سلطان با غرور بر تخت سبز چمن تکیه زده ، تو هم دست بکار شو و به عیش و شادی بپرداز)   ۵- بار دیگر در میخانه ها(مکان عرضه عشق/ محفل عشاق) را بستند، ای خداوند گشاینده درها( تو گشایشگری)آن را بگشا ی! ( کرمی کن تا دوباره گشوده گردد)   ۶- لب و دندانت آنقدر با نمک است، که بر جان و سینه های عاشقان حق نمک دارد ( سینه و جان عاشقان از حسرت لب و دندان با نمک تو کباب شده اند)   ۷- در چنین موسمی( که سایه ابر، به تخت نشستن گل، چکیدن شبنم از لاله، وزیدن نسیم بهشتی صاحبدلان را به عیش و شادی دعوت میکند) جای شگفتی است! که به چه منظوری اینچنین با شتاب در میکده ها را می بندند.( آنها شادی مردم را بر نمی تابند)   ۸- تو هم( اگر  میخواهی شادمان زندگی کنی و از نعمت های خداوند بهره ببری) مانند حافظ به روی( به یاد/ به عشق / به سلامتی) ساقی گلچهره و پری اندام( کنایه از خدا و صفات او) شراب خاص شادی و عشق را بنوش. -    
جاوید مدرس اول رافض
2023-11-06T18:01:42.9370423
تضمین غزل شماره ۱۳ حافظ.....................بشتاب، عمر میرود بشتاب صد  هزارش بُود بدست رکابعزم باید کنی بکار صواب............می‌دمد صبح و کِلِّه بست سحابالصَبوح الصَبوح یا اصحاب*********چشم میگون و چار و ده سالههر شب از مه سپر کند هاله لاله را از رخش چکد ژاله................می‌چکد ژاله بر رخِ لالهالمُدام المُدام یا احباب*********کاتب،، عهدازل چنین چو نوشتچار گوهر بود بتن ز سرشتوقت رحلت ز دست  باید هشت.................می‌وزد از چمن نسیمِ بهشتهان، بنوشید دَم به دَم مِیِ ناب*********با صبامیرسید بوی سمنهر سحر گه چو می دمید به تن بشنو این راز جان دل تو زمن.............تخت زُمْرُد زده است گل به چمنراحِ چون لعلِ آتشین دریاب*********نشود میکده چو باز اگرمیشود زین خبر کباب جگرظلم و بیداد محتسب بنگر.‌‌‌‌‌‌‌.................درِ میخانه بسته‌اند دگراِفتَتِح یا مُفَتِّح الاَبواب********* گر فلک بیخت خاک ما ز الک نتوان بست بر فلک چو کلک کوی میخانه را کشیم سرک..................لب و دَندانْت را حقوق نمکهست بر جان و سینه‌هایِ کباب*********بسته نرخی گزاف را چو بلببوسه را میکند خراج طلبلولیان را کمک بکن یارب رب.............در چنین موقعیتی چه عجبکه ببندند میکده به شتاب*********شیخ را عقل در پی کوثرعقل را لعل باده چون جوهرچشم ما را شفا بود دلبر..............بر رخِ ساقی پری پیکرهمچو حافظ بنوش بادهٔ ناب*********جاوید مدرس رافض
جاوید مدرس اول رافض
2023-11-06T18:02:38.6974472
تضمین غزل شماره ۱۳ حافظ.....................بشتاب، عمر میرود بشتاب صد  هزارش بُود بدست رکابعزم باید کنی بکار صواب............می‌دمد صبح و کِلِّه بست سحابالصَبوح الصَبوح یا اصحاب*********چشم میگون و چار و ده سالههر شب از مه سپر کند هاله لاله را از رخش چکد ژاله................می‌چکد ژاله بر رخِ لالهالمُدام المُدام یا احباب*********کاتب،، عهدازل چنین چو نوشتچار گوهر بود بتن ز سرشتوقت رحلت ز دست  باید هشت.................می‌وزد از چمن نسیمِ بهشتهان، بنوشید دَم به دَم مِیِ ناب*********با صبامیرسید بوی سمنهر سحر گه چو می دمید به تن بشنو این راز جان دل تو زمن.............تخت زُمْرُد زده است گل به چمنراحِ چون لعلِ آتشین دریاب*********نشود میکده چو باز اگرمیشود زین خبر کباب جگرظلم و بیداد محتسب بنگر.‌‌‌‌‌‌‌.................درِ میخانه بسته‌اند دگراِفتَتِح یا مُفَتِّح الاَبواب********* گر فلک بیخت خاک ما ز الک نتوان بست بر فلک چو کلک کوی میخانه را کشیم سرک..................لب و دَندانْت را حقوق نمکهست بر جان و سینه‌هایِ کباب*********بسته نرخی گزاف را چو بلببوسه را میکند خراج طلبلولیان را کمک بکن یارب رب.............در چنین موقعیتی چه عجبکه ببندند میکده به شتاب*********شیخ را عقل در پی کوثرعقل را لعل باده چون جوهرچشم ما را شفا بود دلبر..............بر رخِ ساقی پری پیکرهمچو حافظ بنوش بادهٔ ناب*********جاوید مدرس رافض