گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:بیا که تُرکِ فلک خوانِ روزه غارت کرد هلالِ عید به دورِ قدح اشارت کرد

❈۱❈
بیا که تُرکِ فلک خوانِ روزه غارت کرد هلالِ عید به دورِ قدح اشارت کرد
ثوابِ روزه و حجِ قبول آن کس برد که خاکِ میکدهٔ عشق را زیارت کرد
❈۲❈
مُقامِ اصلیِ ما گوشهٔ خرابات است خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد
بهایِ بادهٔ چون لعل چیست؟ جوهرِ عقل بیا که سود کسی برد، کاین تجارت کرد
❈۳❈
نماز در خَمِ آن ابروانِ محرابی کسی کُنَد که به خونِ جگر طهارت کرد
فغان که نرگس جَمّاشِ شیخِ شهر امروز نظر به دُردکشان از سرِ حقارت کرد
❈۴❈
به رویِ یار نظر کن ز دیده مِنّت دار که کاردیده، نظر از سرِ بِصارت کرد
حدیثِ عشق ز حافظ شنو نه از واعظ اگر چه صنعتِ بسیار در عبارت کرد

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۳۱

تصاویر

کامنت ها

کمال
2015-07-29T22:46:14
باسلام به اندیشمندان ،شعروادبفالی درمو.رداین غزل:ای صاحب فال،خداوندبه شمامرحمت داردودعاهای شمارامستجاب می کند،بدون هیچگونه تردیدی یکی ازبهترین مژده های بزرگ،رادریافت خواهیدکرد.ایام سختی وناراحتیبه پایان رسیده است،فراموش نکنیدکه ،،،،،،شرط موءفقیت کامل شماپایداری و،،،،،،،،،،،،،استواری است ازخودخواهی دوری کنید،،،،مشکلات رابرای خودکوچک کن تابتوانی،،،،راه حلی برای آنهاپیداکنی.بدرود
سهیل قاسمی
2017-01-04T01:50:41
خوان ِ روزه را می توان اضافه ی تشبیهی در نظر گرفت.ترک ِ فلک را هم اضافه ی تشبیهی.چطور که تُرکان، خوان را غارت می کنند (آن را تمام می کنند و چیزی از آن باقی نمی گذارند)، فلک هم روزه را غارت کرد (ماه ِ روزه تمام شد و چیزی از آن باقی نماند)بیت آخر:آن صنعت بسیار در عبارت کردن را هم می شود که به حافظ نسبت داد و هم به واعظ.1-هرچند که حافظ خیلی صنعت در عبارت می کند (قلمبه سلمبه و دشوار حرف می زند) ولی باز حدیث عشق را از او بشنو و از واعظ نگو.2- اگرچه واعظ با صنعت در عبارت کردن، قصه هایش را فریبنده و جذاب بیان می کند، ولی باز حدیث عشق را از حافظ بشنو از واعظ نشنو.من تعبیر نخست را می پسندم!
د.خ
2010-12-11T16:35:00
با سلامآیا منظور از "خوان روزه" سفره ای است که درماه رمضان گسترده میشود یا معنی دیگری دارد. به نظر میرسد معنی مصراع اول مطلع غزل کمی مبهم است.
جاوید مدرس اول رافض
2014-08-09T11:38:17
حافظ و ماه رضان، (صیام)حافظ به عنوان یک انسان آزاده و راد مرد و انسان کامل (با معیارنسبی) اهل مَستی و راستی در مقابل زاهد ریاکار و مکار جبهه گرفته است و از کلیه موارد وامکاناتی که اسباب ریاکاری برای این ظاهر پرستان و عیب جویانی که خود منشا فساد عظما هستند ،به دید انتقاد و طنز برخورد کرده است تا پرده از ریا و تز ویر این قوم مغرور و سالوس آنها بر دارد و همیشه سر سیتزبا این خود پرستان داشته است.ماه صیام که دوره و فرصتی برای این گران جانان بی خبر از مشی راستی استودر این ماه بر هر مجلس وعظ دامی برای ساده دلان نهاده اند و مست از تزویر و ریای خود بدروغ میلافند وامر بمعروف و نهی از منکر میکنند.حافظ میگوید : *زان می ناب کزو پخته شود هر خامی.......گر چه ماه رمضان است بیاور جامی.* مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد.........که نهاده‌ست به هر مجلس وعظی دامی.* گر زمسجد بخرابات شدم خرده مگیر ......مجلس وعظ درازست و زمان خواهد شد..* عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس ......که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن.و زمانی که ماه رمضان تمام میشود و هلال ماه شوال عید فطر را خبر میدهدحافظ با خوشحالی چنین میسراید.*روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست .....می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست* نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت..........وقت رندی و طرب کردن رندان پیداستهمچنین باز در غزلی دیگر همین مضمون را تکرار میکند و ظنز آمیز بر ریاکاران که در این دوره خودنمایی شایانی دارند میتازد.* ساقی بیار باده که ماه صیام رفت............درده قدح که موسم ناموس و نام رفت* وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم..............عمری که بی حضور صراحی و جام رفت* مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی..........در عرصه خیال که آمد کدام رفت* دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید............تا بویی از نسیم می‌اش در مشام رفتزاهد خود پرست و مغرور خود را ایمن از هر چیز و گناهان و آتش دوزخ میداند بی خبر از اینکه رند گناهکار با مستی راستی خود اهل بهشت است.* زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه......................رند از ره نیاز به دارالسلام رفتشرح بیت: **- زاهد به علت تکبر و غروری که داشت به سلامت و رستگاری راه نیافت ; رند از راه نیاز و فروتنی به بهشت خدا رفت ،دارالسلام : نام یکی از هشت خلد یا هشت بهشت است و به عنوان یکی از القاب بهشت در آیه 127 از سوره الانعام (6) لَهُم دارُالسَلام ِ عِندَ رَبَهِم وَ هُوَ وَلیُهُم بِما کانُوا یَعمَلُون َ نیز آمده است ، معنی لغوی دارالسلام سرای سلامت است ، که با سلامت نبرد راه در مصراع اول مناسبت و ارتباط معنی پیدا می کند،می گوید زاهد بر اثر غروری که به علت زهد و عبادت به او دست داده بود نتوانست از راه سلامت و بی خطر به بهشت راه پیدا کند، ولی رند بی پروا که به عبادت خود مغرور نبود از راه فروتنی و نیاز به بهشت راه یافت ،**.............در عزلی دیگر باز مژده میدهد که گردش روزگار مثل ترکان یغما گر سفره گسترده ماه رمضان را غارت کرده ودر این سفره اعم ازاعمال صحیح و اعمال ریاکارانه همه را جمع و با خود برده است . حلول هلال ماه شوال عید فطررا به ارمغان آورده و هلال ماه تازه به دور قدح اشاره میکند باید می خورد و تزویر و ریای یک ماهه ریاکاران گران جان که به هر مجلس وعظ دامی نهاده بودند را فراموش کرد.و باید دانست که اعمال صحیح واجبات زمانی درست و مقبول است که بی ریا و برای رضای حق و خلق باشد و آن زمانی امکاندارد که انسان عاشق و ضمیرش عاری از ریا و تزویر باشد.* بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد............هلال عید به دور قدح اشارت کرد* ثواب روزه و حج قبول آن کس برد ................که خاک میکده عشق را زیارت کردو ازین سبب است که میگوید آمدن ماه صیام هرجند موهبتی است برای تذهیب نفس و دوری از منکرات از طرفی دیگر رفتنش نعتمی است بدان سبب که بازار خود فروشان و خودپسندان دروغین از گرمی میافتد و خودنمایی آنان تمام میشود.* روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل ............صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی تهیه و تدوین جاوید مدرس رافض
جاوید مدرس اول رافض
2014-08-07T19:29:44
شرح غزل ( بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد )حافظ در این غزل استادانه ،عرفان را با ملاحت طنز ممزوج و رندانه،غرور زاهدان ظاهر ساز و ظاهر پرست و رفتارشان با دیگران را به چالش و انتقاد میکشاند.واز حقیقت ماه رمضان و ظاهر و باطن این ماه صحبت میکند از طرفی ( می= باده) که سکر آور و مستی آفرین است،در غزلیات حافظ بدو حالت استفاده شده یکی می انگوری و دیگرمی معرفت و استغراق در عالم معنی و معارف است، کسی از می انگوری مست میشود و عارف و سالک راه حق و خراباتی همیشه از باده معرفت و عشق مست میباشد و ساکن میخانه عشق است.. و میگوید :زان می عشق کزو پخته شود هر خامی .....( گرچه)، تا که ماه رمضانست بیاور جامی شرح غزل::::::::::::::: 1-**بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد..هلال عید به دور قدح اشارت کردترک و غارتگری=:تا تارها از قبایل ترک مشهور به غارت و چپاولخوان =سفره ،متمولان سفره های بسیار وسیع میگستردند با انواع خوراکی و اشربه که جماعت با خوردن و بردن آنرا نمیتوانستند تهی کنند. ولی ترکان غارتگر( تاتار ها) هویی میزدند و در یک چشم بهم زدن همه را غارت میکردند.هلال عید =بازگشت و حلول هلال ماه شوال بعد از رمضان ( عید فطر)دور قدح= گردش یا گردانیدن قدح در مجلس یا شکل قدح که گرد است اشاره به آن دارد.و سمبل آن میشود.شرح بیت:: گردش ایام و گذران جبری زمان همچون ترکی غارتگر مظاهرو ظاهر سفره گسترده ماه رمضان را غارت کرد و برد این مظاهر که وسیله ای بود برای ظاهر پرستان و زاهدان خشک ازبرای خود نمایی و بازار گرمی و جولان در این ایام روزه ، همه با گردش ایام به غارت رفت .اما باطن این سفره ماه رمضان که معرفت و استغراق و قرب حضرت حق است هر گز به غارت و چپاول نمیرود و هیچ عاملی قدرت غارت آنرا ندارد. چرا که حضرت حق فرموده (کُلُّ عَمَل ِابنِ آدَمَ هُوَ لَهُ غَیر الصِّیامِ هُوَ لی وَ اَنا اجزی بِهِ همه اعمال بنی آدم برای اوست ، مگر روزه که خاص من است و من جزای آن هستم )اینک حلول ماه شوال و عید فطر و نیم دایره هلال آن اشارت و سمبل، قدحی شده که حاوی باده معرفت و استغراق به حق است. بدور از غارت و تعدی.در بیتی گوید: عشق من با خط مشکین تو امروزی نیست.......دیرگاه است کز این جام هلالی مستمگرچه ظاهر ماه رمضان غارت شد و رفت ولی باطنش که همان می معرفت و استغراقست هنوز در قدح ایام پر و باقیست و در دسترس انسان های وارسته و سالکین راستین راه حق در گردش است تا از آن باده خود را مست گردانند. در بیتی دیگر فرماید:جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید...........هلال عید در ابروی یار باید دید2-** ثواب روزه و حج قبول آن کس برد.. ......که خاک میکده عشق را زیارت کرداین بیت قویاً تفسیرو تائید بر مضمون بیت اول است میگوید ثواب و سود این ایام و حتی حج را کسی میبرد که بدور از کبر و غرور عبادات و ظاهر پرستی ،عاشقانه از می معرفت ماه رمضان و اعمال حج بهره مند و مست میشود.و لایق قرب حق میشود.چرا که او به باطن ماه رمضان توجه داشته واز روی محبت و عشق بدور از تزویر و ریا از میکده معرفت خویش را مست و بهره مند ساخته است و هلال عید پر بودن قدح وجود او از می معرفت را تائید میکند.3-** مقام اصلی ما گوشه خرابات است.......خداش خیر دهاد آن که این عمارت کردخرابات = محل خراب شدن سالک است یعنی این خرابی،درجهت مظاهر و تعلقات دنیوی و نفسانیات و شهوانی اوست (شیخ شبستر خرابات و خراباتی را چنین بیان میکند)خراباتی شدن از خود رهایی است...... خودی کفر است ور خود پارسایی استنشانی داده‌اندت از خرابات.............. .که «التوحید اسقاط الاضافات»خرابات از جهان بی‌مثالی است....... ..مقام عاشقان لاابالی استخرابات آشیان مرغ جان است.... خرابات آستان لامکان استخراباتی خراب اندر خراب است... که در صحرای او عالم سراب استخراباتی است بی حد و نهایت..... نه آغازش کسی دیده نه غایتبا این اوصاف از خرابات و خراباتی سالک خویش را متصف این اوصاف کرده ودر قدح عشق از می معرفت و استغراق شرب مدام دارد.و این اولیا ی حق و عارفان بنام بودند کهخرابات را عمارت کردند و راه را برای سالکان نشان دادند خدا از آنها راضی باشد و خیرشان دهد. 4-**بهای باده چون لعل چیست جوهر عقل....بیا که سود کسی برد کاین تجارت کردباده چون لعل = عشق و معرفت به حق قبل از شرح این بیت که باده در آن می معرفت است به ابیاتی اشاره میکنیم که منظور از باده در آن می انگوریست و عقل همان عقل معاشست:ز زهد خشک ملولم کجاست باده ناب................که بوی باده مدامم دماغ تر داردز باده هیچت اگر نیست این نه بس که تو را........دمی ز وسوسه عقل بی‌خبر داردگویا این بیت بیت الغزل است: کسانی که در وادی معرفت راه ندارند همیشه عقل را در تقابل عشق میدانند آری عقل معاش و حسابگر چنین است چون غرق در تعلقات دنیوی و نفسانیات است و تمییز اودر این حد است چون هنوز خراب نشده است و خراباتی نیست.و این کسان که چنین میپندارند عقلشان در این حد است. کسی کو عقل دوراندیش دارد......بسی سرگشتگی در پیش داردز دوراندیشی عقل فضولی............یکی شد فلسفی دیگر حلولیخرد از دیدن احوال عقبا..................بود چون کور مادرزاد دنیاورای عقل طوری دارد انسان..........که بشناسد بدان اسرار پنهانلذا عقل در هر طریق با سالک است چنانکه عقل مراحل و مراتبی دارد عقل چراغ راه سالک است سالک قبل از طلب صاحب عقل معاش و حسابگر است و در بند نفسانیات و تعلقات دنیوی در مرحله طلب او خراب میشود و اهل خرابات میگردد و پا به مرحله عشق میگذارد در مرحله عشق چراغ عقل او نورانی تر میشود. و نام آنرا دل نیز میتوان گفت عطار گوید:دل شناسد که چیست جوهر عشق.......عقل را ذره‌ای بصارت نیست(عقل معاش)شیخ شبستر هم فرماید:چو عشق آمد چه جای عقل و هوشست.........چو گوید عشق عقل آنجا خموش استدر آن منزل که آمد عشق کاری.........................در آمد عقل چون طفلان بزاریاگرچه کارها از عقل شد راست...........................ولیکن کارها با عشق بالاستسالک در این مرحله در نیت و قصد دنیا داری نیست بلکه در قصد بذل و بخشش است. بخشیدن برای او همان گرفتن و بدست آوردن است و منطق درست اینست.سالک در طی طریق و با پشت سر گذاشتن هر منزل عقلش کاملتر و فربهتر میشود . او این گوهر عقل و نور این چراغ را با می معرفت و استغراق در حق معامله میکند و خرج و صرف آن میکند. و در این معامله سود ازآن اوست. چون نه تنها از مایه اصلی گوهر عقلش در این خرج کردن ها کاسته نمیشود بلکه افزونتر میشود.بنابر این بدون گوهر عقل نمیتوان صاحب معرفت شد.که بهای معرفت گوهر عقل است5-** نماز در خم آن ابروان محرابی............کسی کند که به خون جگر طهارت کرداین بیت اشاره و تلمیح دارد به سخنان حلاج و و ماجرای قتل او حلاج میگفت (رکعتانی فی عشق لایصح الوضوهما الا بدم ) یعنی در عشق دو رکعت نماز هست و وضوی ان صحیح نیست مگر با خون خود.و بخون جگر طهارت کردن هم اشاره به مصائب و سختی های راه سالک است که با بجان خریدن آن مشکلات در جهت وصول به حضرت حق و معشوق ابدی میکوشد.این دشواریها جان سالک را سوخته پاک و منزه میکند تا ملاقی حضرت حق کردد در بیتی دیگر گوید : خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد...به آب دیده و خون جگر طهارت کردویا طهارت ار نه بخون جگر کند عاشق........به قول مفتی عشقش درست نیست نمازمحراب هم جای عبادت است و زیبایی مطلق که به ابروان یار تشبیه شده است همان حضورعاشق و معشوق را نشانه است. و محل وصال. جهان چون زلف و خط و خال و ابروست........که هر چیزی به جای خویش نیکوستتجلی گه جمال و گه جلال است.........................رخ و زلف آن معانی را مثال است6-** فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز....نظر به دردکشان از سر حقارت کردنرگس جماش =چشم دریده شوخ و فتنه انگیز.در اینجا با حالات چشم غضب و خشم و تحقیرنگاه کردن در عربی به معنی نیشگون و نیش زدن هم آمده.مغازله و ملاعبهشیخ مزّور و ظاهر پرست و ظاهر ساز شهر که از معرفت بویی نبرده در ایام روزه به عبادات و اعمال خود مغرور گشته و توجه مردم را بخود جلب میکند..و از طرف دیگر رندان دردی کش و از می معرفت نوشیده که ساکن میخانه عشق هستند بر عکس شیخ بدون تظاهر، بلکه با برانگیختن تکفیر مردم نسبت بخود و ملامت شنیدن غرور و کبررا ازخود دور ساخته و از باطن ماه رمضان برخودار شده اند و از می معرفت نوشیده اند .حال این شیخ مغرور که توجه مردم را نیز پشتوانه دارد با چشم خشم و غضب نسبت به این رندان دردی کش نگاه میکند و تحقیر و تحدیدشان میکند.7-** به روی یار نظر کن ز دیده منت دار.......که کار دیده، نظر از سر بصارت کردبصارت=چشم دل ،دیده جان بین،کار دیده =خبره ، کار دان حافظ: دیدن روی تو را دیده جان بین باید...............وین کجا مرتبه چشم جهان بین من استفردوسی: به بیندگان آفریننده را................نبینی مرنجان دوبینده رادهلوی: لیکن چه کنم روی تو دیدن نتواند.............چشمی که درو، نی بصرست و نه بصارتسیف فرغانی: چو آسمان اگرش صدهزار باشد چشم.......همیشه کور بود مرد بی‌بصارت عشقسعدی: آن را که بصارت نبود یوسف صدیق...................... جایی بفروشد که خریدار نباشدیعنی بعد از آنی که بخون دل طهارت کردی و و جوهر عقل صرف باده معرفت و وحدت نمودی حال در محضر آن ابروان محرابی مقام حضور را دریات وغرق در استغراق باش و اینک مشاهده آن جمال زیبا بنما و خود را سیراب ساز و از این چشم کار دیده و خبره خود منت پذیر که این دیده جان بین هر کسی را نشاید و نباید 8-** حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ.......اگر چه صنعت بسیار در عبارت کردحدیث عشق =رمزو راز عشقی و علم معرفت صنعت = هنر و استادی در فن بدیع ، حیله و ظاهر سازیصنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت......عشقش به روی دل در معنی فراز کردحافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی.......بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می‌کنممیگوید بیا رمز و راز عاشقی و معرفت را از حافظ بشنو منی که حقیقت عشق و معرفت حاصل از ماه رمضان و در کل را با تو عاشقانه و رندانه بیان میکنم.راز درون پرده زرندان مست پرس......کین حال نیست زاهد عالی مقام را بیا و بشنو که جان مطلب و حقیقت در سخنان منست واعظ بی خبر از عالم عشق مغرور عبادات و حیله گر با طمطراق و لفاظی در وعظ هایش و فریبایی ریایی اش در عبارات به بازار گرمی خودش مشغولستدر بیتی میگوید: * عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس........................ که وعظ بی عملان واجب است نشنیدنمولا نا گوید : طمطراق این عدو مشنو گریز............کو چو ابلیسست در لـَجّ و ستیزدر غزلی دیگر که باز مربوط به رمضانست حافظ میفرماید:مرغ زیرک به در خانقه اینک نپرد........که نهادست به هر مجلس وعظی دامیورای دیگر حافظ اینست * روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل ............صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی
دوستادار جناب دکتر دینانی
2014-07-07T08:02:03
منظور شما کاملا صحیح است. خوان روزه یا همان ضیاقت الله است که با دیده شدن هلال ماه شوال برچیده می شود و به نظر میرسد ابهام خاصی در مطلع وجود نداشته باشد.
برگ بی برگی
2020-04-14T20:23:28
بیا که تُرکِ فلک خوانِ روزه غارت کرد هلالِ عید به دورِ قدح اشارت کرد تُرکان اول به زیبا رویی شهره بودند و دوم به غارتگری اما بیشتر بنظر میرسد به لحاظِ دل بردنشان در ادبیات عاشقانه نمادِ غارتگری شده اند، پس محتمل است حافظ زیباییها و جاذبه هایِ این جهان  را که فلک یا روزگار از آنها برای غارتگری و دلبری از انسانها بکار می بندد دستمایه ای برای مفهومِ موردِ نظرِ خود قرار داده باشد، خوانِ روزه نیز می‌تواند دارای ایهام باشد، یعنی هم به معنی سفره های رنگینِ سحری و افطار در ماهِ رمضان باشد که توانگران می گسترند و هم به معنی ثواب و بهره معنویِ روزه داران در پایان ماه، اما آیا همه روزه داران  چنین بهره ای از یک ماه روزه داری می برند؟ قطعآ پاسخ منفی ست و حافظ اشاره به گروهی دارد که در پایانِ ماه همچنان که در آن یکماه از خوان هایِ گسترده آنچنانی لذت می بردند اکنون و پس از آن به اصطلاح روزه داری نیز بار دیگر دلبسته جذابیت‌های این جهان گردیده و برای جبرانِ مافات و اندک امساکِ چند روزه، محدودیت ها را مرتفع پنداشته و اگر هم پرهیزگاری در کار بوده است آن را به فراموشی سپرده، رها از قیود به خانه اولِ خود باز گشته و بارِ دیگر در دامِ فریبِ فلک گرفتار شود ، حافظ می‌فرماید تُرک فلک و زیباییِ یا جذابیت هایِ ظواهرِ این جهانی خوان و بهرمندی صائم  را غارت کرده و از آن چیزی بر جای نمانده است، در مصراع دوم هلالِ عید و ماهِ نو شباهتی با دورِ قدح که مُدور است دارد و ضمنِ اشاره‌ به دورِ فلک که موجب نو شدنِ ماه ها می گردد یادآورِ قدح است که با زبانِ زندگی چنین انسانی را به باده نوشی دعوت می کند زیرا آن یک ماه هیچگونه دستاوردِ معنوی برای چنین روزه داری در بر نداشته است، .پس اکنون از او می خواهد به باده نوشی آنهم با قدح روی بیاورد که بسیار بزرگتر از جام است تا شاید جبرانِ یکماه امساک او شده و به این آبِ معرفت تغییر و تحولی درونی را که در این ماه در پی اش بوده و باید به آن می رسید از این طریق بیازماید . ثوابِ روزه و حجِ قبول آن کس بُرد که خاکِ میکدهَ عشق را زیارت کرد بیتِ بسیار مهمی ست ، حافظ روزه و حج و دیگر واجباتِ دینی را نفی نمی کند، بلکه ثواب و ثمر بخش بودنِ چنین اعمالی را مشروط به زیارتِ خاکِ میکده عشق می داند، میکده ای که خارج از  زمان و مکان است و در آنجا شرابِ حقیقیِ عشق را سِرو می کنند و نه هر شرابِ موهوم دیگری ، زیارتِ خاکِ درِ میکده عشق یعنی خاکِ چنین میکده ای را سرمه چشم کنند تا بینایی یابند و جهان را از دریچه چشمِ خداوند که نگاهی سراسر عاشقانه به جهان است بنگرند، همچنین خاک درِ میکده کنایه ای ست از گشاده کردنِ فضای درونی یا همان شرحِ صدر که در ادیان آمده است، پس‌ نماز و روزه و دیگر اعمالِ مذهبی انسانی مورد قبول قرار می گیرد که علاوه بر اخلاص و حضورِ قلب در انجامِ این عبادات ، نگاهش به جهان و دیگر انسانها نگاهی عاشقانه باشد و در تضاربِ عقاید با سعه صدر برخورد کند  و پندارِ کمال نداشته باشد ، عابد و زاهدی که با خشم و کینه و نفرت به دیگر هم کیشان و حتی همنوعانِ خود با هر باوری بنگرد اگر هم عبادتِ ثقلین را بجای آورد کمترین بهره و ثوابی معنوی از آن نخواهد برد و تنها مشقتِ راه و گرسنگی را به جان خریده است. حافظ در غزلی دیگر انجام فریضه های دینی را با بدی نکردن به دیگران جمع بسته ، در باره خود می‌فرماید: فرضِ ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم/ وآنچه گویند روا نیست نگوییم رواست مقام اصلی ما گوشه خرابات استخداش خیر دهاد آن که این عمارت کردپس معلوم میشود انسان دارای دو اقامتگاه است ، یکی اقامتگاه فرعی و موقت که ذهن است ومقامی برای شناسایی این جهان مادی که برای بقای انسان از ضروریات است و از بدوِ تولد شروع میشود و بهترین زمانِ بازگشت از آن، سنین جوانی ست و دیگر مقام اصلی که غالباً بایستی در آنجا بسر برد و آن خرابات است که درآنجا انسان با می معرفت از عقل جزوی خود جدا شده به شادی و آرامش و خوشبختی میرسد و حافظ دعا و شکر میگوید برای ایجاد و عمارتِ چنین اقامتگاهی چرا که آنجا از درد و غم خبری نیست .عمارت در مقابلِ خرابی می آید که معنی آبادانی می دهد، اولین عارفی که چنین خراباتی را عمارت کرد می تواند ابراهیم نبی ، سلیمان یا جمشید و یا زرتشت باشد که برخی نیز همگی آنان را یک نفر می دانند . بهای باده چون لعل چیست جوهر عقلبیا که سود کسی برد کاین تجارت کرداما همانطور که باده انگوری زایل کننده عقل انسان است ، آن باده و می معرفت گرانبها نیز جوهرِ عقلِ ارزشمند که لازمه زندگی روزمره و تامین معاش است را از میان برداشته و عقل ارزشمند تری که عقل کل است و کاینات را اداره میکند جایگزین آن می نماید ، پس عقل معاش اندیش و مصلحت گرای انسان بهایِ آن می و باده عشق میباشد ، حافظ می فرماید ای انسان بیا به این میکده یا خرابات چرا که بهترین سود در این تجارت است یعنی دادن عقل جزوی خود و دریافت می معرفتی که علاوه بر سرمستی، انسان را به عقل کلی متصل میکند که کاینات را اداره میکند و این عقل کل قطعاً امورات دنیوی انسان را نیز بهتر از آن عقلِ جزوی اداره میکند، تجارت خوب و پر منفعتی ست . نماز در خَمِ آن ابروانِ محرابی  کسی کند که به خونِ جگر طهارت کرد شاید حافظ این بیت را با یادِ بیتِ معروفِ در نمازم خمِ ابرویِ تو با یاد آمد ،،، سروده باشد ، و می فرمایدِ نمازِ حقیقی در خمِ ابروانِ محرابی شکلِ حضرتِ معشوق است، و محرابِ منحنی نمادِ تسلیم است در برابر اتفاقات یا رخدادهای زندگی، اتفاقاتی که عرفا معتقدند بوسیله قضا و کن فکان الهی رقم می خورند، خونِ جگر کنایه ای ست از تحملِ دردِ آگاهانه و رضایت کامل برای همه اتفاق و رخدادهای لحظه به لحظه بدون اینکه آنها را به خوب و بد تقسیم بندی کنیم، پس‌حافظ می‌فرماید نمازِ صرفآ خم و راست شدن نیست در حالیکه الفاظی را بیان می کنیم اما ذهن و فکرِ ما در آینده و گذشته سیر می‌کنند ، کسی در فضای تسلیم و رضایتِ محرابِ آن ابروان نمازِ می‌گذارد که با خونِ ناشی از آن دردها طهارت نموده و یا وضو ساخته باشد ، حافظ در بیتِ بعد مثالی در این رابطه می آورد. فغان که نرگسِ جَماشِ شیخِ شهر امروز نظر به دُرد کشان از سرِ حقارت کرد جماش در اینجا به معنی مست است اما مستِ غرور ، پس‌ حافظ می‌فرماید چشم و نگاهِ شیخِ شهر  که مستِ غرورِ عبادتها و سجده هایِ طولانیِ خویشتن است امروز با نظر و دیده حقارت به دُرد کشان یا شراب خواران نگریست، این دُرد کشان می تواند شراب خوارانِ انگوری باشد و یا عارفانی که شرابِ عشق می نوشند، تفاوتی از نظر معنایی نداشته و از دیدِ زندگی شیخِ شهر با نگاهِ محدودیت اندیشی که خود مستِ عبادتِ خدایِ ساخته ذهنش می‌باشد چنین حقی ندارد تا به دیده تحقیر بر دیگر مستان نظر کند، حافظ از چنین نگرشی فریاد و فغان بر آورده، هشدار می دهد که چنین نگاهی ستیزه گری ست و عدمِ تسلیم ، زاهدی تسلیم بوده و رکوع و سجودی حقیقی دارد که با مشاهده دُرد کشان بر رویِ آنان لبخندِ عاشقانه زده، خود را از آنان جدا و برتر نبیند. به رویِ یار نظر کن ز دیده منت دار که کار دیده، نظر از سرِ بصارت کرد در ادامه بیت قبل به شیخِ شهر و هرآنکه چنین نگاهی به دیگران دارد پند داده، می فرماید با نظر به رویِ دیگران رُخسارِ یار یا حضرتِ معشوق را ببین، چرا که ذاتِ همه انسان‌ها از جنسِ خداوند است و جلوه ای از رخِ آن یگانه در این جهان، در مصراع دوم کار دیده یعنی کسی که کارِ معنوی را به خود دیده است، پس اگر کسی عبادتی حقیقی را بجای آورده باشد حتمآ چنین بصیرتی نیز بدست‌آورده و با این نظر به سایرین می نگرد، چه ناباور باشند و چه باورمند، راهِ میخانه را برگزیده باشند و یا راهِ مسجد و صومعه، نگاهِ جماش یا مستِ حقیقی چنین نگاهی ست . حدیثِ عشق ز حافظ شنو نه از واعظ  اگرچه صنعتِ بسیار در عبادت کرد      
حمیدرضا غفاری
2021-01-29T09:57:27
مقام اصلی ما گوشه خرابات استخداش خیر دهاد آن که این عمارت کردسلام. نمیدانم چرا کسانی که میدانند حافظ با آنها انس و الفتی ندارد و به قول معروف گروه خونی شان با حافظ متفاوت است قصد تفسیر حافظ میکنند. در این شعر حافظ علنا از ماه رمضان بیزاری میکند و نه تنها به خاطر ریایی بودن بلکه به این خاطر که اصلا در این ماه شراب نمی شود خورد. در زمان امیر مبارزالدین آخوند ها حاکم بودند و میکده ها تعطیل شده بود . شراب خواران به خارج شهر و مکانهایی که خرابه گفته میشد و هنوز هم در اطراف شهر ها و دهات دیده میشود میرفتند و گرد هم جمع شده و شرابی میخوردند و میکده ای در خرابات به راه انداخته بودند. حالا معنی شعر چه ساده میشود.مقام اصلی ما گوشه خرابات است. بعد می گوید خداش خیر دهد هر که این عمارت کرد. یعنی یه گوشه خلوت که همه اینجا مثل هم شرابخور هستند و ریا کار نیستند درست شد خدا خیر بده کسی که این کار رو کرد. البته به طعنه می گوید.از لحاظ علمی خوردن شراب باعث تحریک بخش راستگویی مغز میشود و دیده اید که اکثر مست ها سخنانی از سر راستی میگدیند که در حالت عادی ننی گویند. به همین دلیل است که حافظ مستی رو از ریا کاری بهتر میداند.
سپهر
2020-08-25T17:30:05
دروددیشب در کتاب مجموعه مقالات اخوان ثالث به نام حریم سایه های سبز جلد اول، مقاله ای را میخواندم پیرامون افسانه ها و داستان هایی که گرد حافظ گفته و شنیده شده و میشوند. مطلبی هم درباره ی مقطع این غزل وجود داشت مبنی بر اینکه گویا حالت نخست آن اینگونه بوده : "حدیث عشق ز حافظ شنو نه از سعدی..." و گویا در برخی نسخه ها این بیت به این صورت است که مضبوط است، ولی بعد خود حافظ ازین تعریض به استاد مسلمی چون سعدی نادم شده و به شکل کنونی تغییرش داده. بعضا حتی نوشته اند که سعدی به خواب حافظ آمده و چهره در هم کشیده و چه و چه که خب محتملا احلام تذکره ای باید باشد. ولی به قول اخوان بزرگ، اصل داستان بی راه میتواند که نباشد، علی الخصوص با توجه به این نکته که واژه ی واعظ کاملا نیز در بیت خوش ننشسته، چرا که در قاموس حافظ و کلا قاموس ادب فارسی، از واعظ حدیث عشق شنیدن، آن هم آنگونه که آراسته به صنایع بسیار باشد ملموس نمی نماید. بهرحال پنداشتم شاید این ماجرا برای کسی جالب توجه باشد. باآرزوی تندرستی و پیروزی
فرخ مردان
2017-07-27T22:16:41
طیق نسخه قزوینی: حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ...اگر چه صنعت بسیار در "عبادت" کرد
افسرده
2017-06-26T23:32:48
درود براساتید وادیبان گرامی . نکات بسیار زیبایی درخصوص این غزل مرقوم فرمودید . اما دوستان یک نکته را توجه نکردند . همانگونه که میدانید حافظ بی دلیل واز روی زیبایی کلامی.را در شعرخود استفاده نمیکرده الا اینکه مقصودخاصی داشته . در بیت اول این غزل نیز باید دانست که مقصود حافظ از کاربرد ترکیب ترک فلک چه بوده این ترکیب ترکیبی نیست که خواجه بی دلیل اورده باشد .در متون کهن ترک فلک به مفهوم سیاره مریخ و ترک کیان به مفهوم سیاره زهره کاربرد داشته . اما کاربرد ان در این غزل چه بوده . در علم نجوم امده که هر 15سال یک بار سیاره مریخ زهره مشتری از مواقع دیگر به هلال ماه نزدیک میشوند و حدودا یک ماه در نزدیکی یکدیگر میباشند و کم کم دوباره فاصله انها زیاد میشود . به این اتفاق درعلم نجوم همنشینی گفته میشود . حال با توجه به مفهوم بیت بعید نیست که درهمان سال چنین اتفاقی روی داده است و حافظ نیز از این اتفاق استفاده کرده . با توجه به این موضوع باید این بیت را اینگونه شرح داد . مریخ چون غارتگران امده تا سفره رمضان را برچیند . و به این ماه مبارک خاتمه دهد .و در مقابل ان , هلال ماه مژده رسیدن فصل شادمانی وگشوده شدن میخانه ها را میدهد .چنانچه دربیت دوم نیز میفرماید اگرچه حج و روزه ثواب دارد اما ان کسی به ثواب کامل میرسد که قدم در مسیر طریقت نهاده و به شناخت عرفان بپردازد چرا که از روزه وحج چیزی حاصل نخواهد شد الا اینکه در ان عمل شناخت باشد . امیدوارم که جسارت بنده را عفو بفرمایید . موید باشید
بنده
2018-11-29T02:07:15
با سلامشرح این غزل توسط دکتر ابراهیمی دینانی در برنامه معرفت:پیوند به وبگاه بیرونی
رضا
2018-04-24T20:13:29
بیا که تُرکِ فلک خوان روزه غارت کردهلالِ عید به دور قدح اشارت کردحافظِ رندِعاشق پیشه ی خرابات نشین، دراین غزل ناب ونغز، عُصاره ی جهان بینی وافشرده ی باورها واعتقاداتِ شخصی خود رابه مخاطبین غزل ودوستاران خویش هدیه کرده است.تُرک فلک : چرخ فلک، به غارتگران تُرک تاتاری مانندشده است. تاتارهای چپاولگر، به یغما وتاراج کردن بی رحمانه شهرت داشتند وبه صغیروکبیررحم نمی کردند. ازهمین واژه ی آغازین غزل"تُرکِ فلک" کاملاً پیداست که حافظ ازبرچیده شدن بساطِ روزه بسیارخرسند وشادمان است. چراکه درآن روزگاران، ماه رمضان پیش ازآنکه ماهِ تزکیه ی نفس ومیهمانی خدا بوده باشد عرصه ی جولانِ متعصّبین یکسویه نگرو زاهدان ریاکاربود وبازار فریب وریا دراین ایّام بسیار گرم وپررونق می گردید. ضمن آنکه حافظِ رند،"تُرکِ فلک" رابگونه ای بکار گرفته که دلواپسانِ عرفان زده، باآسمان وریسمان به هم بافتن نیزنتوانندازاین غزل ناب منفعت طلبانه برداشت معنا نمایند.خوان: سفرهخوان ِروزه: سفره وبساط ماهِ رمضانهلالِ عید: قوس ونیم دایره ی ماهِ نو(شوّال)قدح: کاسه ی بزرگ شراب به اندازه ای که دونفررا سیرگرداند.دورقدح: شکلِ دایره ای کاسهنیم دایره ی ماه(هلال) به دایره ی کاسه (قدح) اشارت دارد.حافظ دراین غزل زیبا، رندان، هم پیاله ها وهمفکران خودراخطاب قرارداده است. معنی بیت: بیاکه انتظارما بسررسید وچرخ روزگار بسانِ تُرکان تاتاری،بساط روزه رابرچید. هلال ماهِ شوّال حلول کرده است ببین که چگونه قوس ماه نو، تورابه کاسه ی شراب دلالت می کندتافرارسیدن عید وپایان ماهِ رمضان راجشن بگیری وبه عیش ونوش بپردازی.روزه یکسوشد وعیدآمد ودلهابرخاستمی زخُمخانه به جوش آمد ومی بایدخواستثوابِ روزه و حجّ ِ قبول، آن کس بُردکه خاکِ میکده ی عشق را زیارت کردثواب: پاداش وجزای نیک حجّ ِقبول:حجّی که ازهرنظر درست انجام شده ومقبول درگاه خداوند واقع شده باشد."میکده ی عشق" درغزلهای حافظ،درتقابل باعبادت زاهدانه وریاکارانه هست. مکان ومحلّ دورهمیِ رندان وباده گساران وعاشقان است. مکانی که برخلافِ عبادتگاههای زاهدانه و صوفیانه، خالی ازریا و تظاهر وخودنمائیست.معنی بیت: پاداشهایی که برای حجّ ِ مقبول وروزه داری صادقانه برشمرده اند درحقیقت نصیبِ کسانیست که طریق عشق رابرگزیده وبابندگان خدا وخالق هستی عشقبازی می کنند.درنظرگاه حافظ، تنهاراه رسیدن به حقیقت ،سعادت ورستگاری، عشقبازیست وبس.نقطه ی عشق نمودم به توهان سهومکنورنه چون بنگری ازدایره بیرون باشیمقام ِاصلی ما گوشه ی خرابات استخداش خیر دهاد آن که این عمارت کردمقام: جایگاهخرابات: ویرانه ای که درآنجا برخلافِ عبادتگاههای عابدان،بنیادِ دروغ وجاه ومقام فرومی ریزد وآدمی به گنج بی پایان تواضع وفروتنی می رسد. مکانی که رندان درآنجا بی غرور وبی ریا، راستی ودرستی تمرین کرده وازقید وبندِ تعلّقاتِ دُنیی ودینی رها می شوند.معنی بیت: شایسته ترین مکان وجایگاه اقامت برای ما رندان،خرابات است همانجا که رهایی ازدروغ وخرافه وجاه ومقام میسّرمی گردد خداوند برای هرکس که بنیادِ خرابات رابنانهاد خیر وپاداش عنایت کند.گرزمسجدبه خرابات شدم خُرده مگیرمجلس وعظ درازاست وزمان خواهدشدبهای باده ی چون لَعل چیست جوهرعقلبیا که سود کسی بُرد کاین تجارت کردلَعل: سرخ، گرانقدرهمچون جواهراتجوهر:اصل ومایه ی هرچیز،هرسنگ گرانبهاحافظ درخَلق مضامین وسواس عجیبی دارد وتلاش می کند تاآنجاکه ممکن است همه ی واژه ها وکلمات، ازلحاظ صورت ومعنا، ازنزدیکان وخویشاوندان همدیگرباشند. دراینجا نیز باتوجّه به واژه ی "لعل" که رساننده ی معنای جواهر نیزمی باشد برای بیان عقل ازواژه ی جوهر استفاده کرده که معنای هرسنگِ گرانبها نیز دارد و توازن هردومصراع راتنظیم می کند.معنی بیت:قیمت وارزش باده ی سرخ رنگِ همچون جواهرات ارزشمند چه چیزی می تواندباشد؟ آری همین اصل ومایه ی عقل که خودش ارزش جواهرات را دارد می تواند قیمتِ باده بوده باشد. بیا که سود کسی می بَرد که واردچنین تجارت سودمندانه ای شود.البته دراین بیت طنزی لطیف نیزوجود دارد وآن اینکه حافظ بارندی،ابتداعقل راارزشمند مثل جواهرات معرّفی می کند تا درقبال باده ی ارزشمند بپردازد وبااین تجارت دوسود بدست آورد. یکی اینکه باده به چنگ آورده دوم اینکه ازشرّ وسوسه ی عقل وفضولی های او خودراراحت کرده است.نهادم عقل رارَه توشه ازمیزشهرهستی اَش کردم روانهنمازدرخم ِآن ابروان محرابیکسی کند که به خونِ جگر طهارت کردمحرابی: به شکل محراب دارای قوس وکمان است. طهارت: پاکی، وضوگرفتن وخودراشستناین نماز خواندن با نمازخواندن عابدان وزاهدان تفاوتهای بنیادین دارد. این قنوت ورکوع وسجودندارد سراپا اظهارنیاز واشتیاق وارادتِ عاشق به معشوق است. قبله ومحراب این عبادت تیزهمان کمان ابروی جانان است وبس. دراین نمازابتدا باید به خون جگرخودراشست وپاک کرد وسپس واردنمازشد. باید دست ازجان بشویی وباخون جگروضوکنی.معنی بیت: ازشرط های لازم برای برگزاری نماز درمحراب ابروان معشوق، شستشووطهارت به خون جگراست می بایست خون جگرها خورد به این راحتی نیست.طهارت اَرنه به خون جگرکندعاشقبه قول مُفتی عشق اَش درست نیست نمازفغان که نرگس جمّاش ِ شیخ شهرامروزنظربه دُردکشان از سر حقارت کردنرگس: کنایه ازچشم استجمّاش: شوخ وگستاخ،چشم دریدهدُرد: رسوبات وماده ی کدری که درته ظرف مایعات جمع می شود.حقارت: خواری،زبونی وپَستیدُردکشان: رندان باده نوشی که ازتهیدستی ناچاربه خرید شرابهای ته مانده وآلوده به دُرد می کردند وازنوشیدن شراب زلال وگوارا محروم بودند.معنی بیت: فریاد که چشمان دریده وگستاخ شیخ شهر، امروز به دُردنوشانِ پاک باطن، به چشم خواری و پَستی نگاه کرد وآنها را تحقیرنمود.نکن به چشم حقارت نگاه درمن مستکه نیست معصیت وزهد بی مشیّتِ اوبه روی یار نظر کن ز دیده منّت دارکه کاردیده نظر، از سر بصارت کردزدیده منّت دار: ازنعمت بینایی بهرمندشو وشکرگزارباشکاردیده :باتجربه، کارآزمودهبصارت:بینش معنوی ، نگاه کردن باچشم ِ دل ودیده ی معرفت وداناییمعنی بیت: ازنعمت بینایی که برخوردارهستی به درستی استفاده کن ودیدگاه خودرا با معرفت ودانش، عمیق تر کن(همانندِ زاهد سطحی نگرمباش) به زیبائیهای یار نظرکن وپی به منبع زیبائیها ببر.چراکه کسی که باتجربه وکارآزموده بوده باشدمی تواندبه پیرامون خویش اینچنین نگاه کند وزیبائیها راببیند وشکرگزارباشد نه عیب هارا.کمال سِرّمحبّت ببین نه نقص گناهکه هرکه بی هنرافتد نظربه عیب کندحدیثِ عشق زحافظ شنونه ازواعظاگر چه صنعتِ بسیار در عبارت کرد"صنعت" دراینجا به معنای تظاهر، هنرمندی ومهارت در زبان آوری وچرب زبانیست که توسط واعظ صورت می پذیرد ومخاطبین خودرابااین مهارت تحت تاثیرقرارمی دهد. معنی بیت: واعظ ازرازو رمزعشق هیچ بویی نبرده است،اگرمی خواهی معنا و مفهوم عشق ودلدادگی رابدانی بهترآن است که اززبان حافظ بشنوی اگرچه واعظ با تظاهروزبان بازی، فنون ومهارت سخنرانی راپیداکرده وبا چرب زبانی،مخاطبین خودرا تحت تاثیرقرارمی دهد. لیکن حرفهای اوتصنّعی ،ساختگی وبی پایه واساس است.رموزمستی ورندی زمت بشنونه ازواعظکه باجام وقدح هرشب ندیم ماه وپروینم
در سکوت
2022-03-18T00:16:23.8317423
این غزل را "در سکوت" بشنوید
یزدان نامداری
2022-04-08T23:35:11.7499377
به روی یار نظر کن ز دیده منت دار که کار دیده نظر از سر بصارت کرد در نگاه حافظ بین دو مقوله نظر بازی و هوسبازی تفاوت است این بیت اشاره به این موضوع دارد و حافظ نگاهی که از سر بصیرت و درک و شعور به  یار می شود را نظر بازی دانسته و ان را کار افراد کار دیده و باتجربه می داند    
دکتر صحافیان
2022-06-25T11:39:05.9188108
بیا(خطاب به خود -جان یا فرامن- ساقی و یا هر مشتاق حال خوش-غزل ۳۷ نیز در ابتدا آمده و ۷ بار"بیا" تکرار شده-)که ماه؛ سپید اندام فلک بساط روزه را برچیده و گردی هلالش مژده دور(ایهام: گردی قدح- چرخیدن شراب در مجلس- زمان باده نوشی) قدح شراب می‌دهد.۲-روزه و حج کسی قبول می‌شود که نخست خاک میکده عشق را زیارت کند و عاشق شود(خداوند را دو خانه است یکی در آفاق و یکی در انفس، حج بر سه گونه است: شریعت، طریقت و حقیقت.حج شریعت: رسیدن به سرزمین عرفات و خانه خدا.طریقت: رسیدن به خانه خدا در انفس و رسیدن به خود و خدا را شناختن- سفر در باطن- حج حقیقت:رسیدن به خداوند خانه چون ابراهیم: وجهت وجهی للذی فطر السموات...در حج شریعت ترک شهر و در طریقت ترک ظاهر و در حج حقیقت ترک هستی خود باید کرد(کشف الحقایق، خواجه عبدالله، ص ۲۲۹)۳- پس جایگاه اصلی جانمان گوشه خرابات عشق است، خداوند به کسی که این آبادانی جاودان را ساخت خبر دهد( تعریض و طنز به زاهد)۴- اما بهای این شراب سرخ بی‌خود کننده، عقل محاسبه گر است، بیا که هر که چنین تجارتی کند سود فراوان برد( به حال خوش و بهشت نقد برسد)۵-اگر نماز عاشقانه در برابر محراب ابروهای معشوق آرزو داری، نخست باید با خون جگر(دلخونیهای عشق) وضو بگیری.۶- ای وای و فریاد! که چشمان گستاخ شیخ شهر درد کشان را کوچک می‌شمارد.۷- پس منت چشمت را بکش تا به روی معشوق بنگرد، که انسان خردمند از روی آگاهی به معشوق می‌نگرد( این بیت در نسخه خانلری در بیت ۴غزل بعدی آمده که مضمونی شبیه همین غزل دارد و به جای"نطر" "همه دارد)۸- حکایت عشق را از حافظ بشنو نه از واعظ و مدعی، هر چند نکات ظریف در کلامش بیاورد.دکتر مهدی صحافیان آرامش و پرواز روح  پیوند به وبگاه بیرونی