حافظ:بلبلی خونِ دلی خورد و گلی حاصل کرد بادِ غیرت به صدش خار پریشان دل کرد
❈۱❈
بلبلی خونِ دلی خورد و گلی حاصل کرد
بادِ غیرت به صدش خار پریشان دل کرد
طوطیی را به خیالِ شکری دل خوش بود
ناگَهَش سیلِ فنا نقشِ اَمَل، باطل کرد
❈۲❈
قُرَّةُ الْعینِ من آن میوهٔ دل یادش باد
که چه آسان بشد و کارِ مرا مشکل کرد
ساروان بارِ من افتاد، خدا را مددی
که امیدِ کرمم همرهِ این مَحمِل کرد
❈۳❈
رویِ خاکیّ و نمِ چشمِ مرا خوار مدار
چرخ فیروزه طربخانه از این کَهگِل کرد
آه و فریاد که از چشمِ حسودِ مهِ چرخ
در لحد، ماهِ کمان ابرویِ من منزل کرد
❈۴❈
نزدی شاهرخ و فوت شد امکان حافظ
چه کنم؟ بازی ایام مرا غافل کرد
کامنت ها