گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب گفت در دنبال دل، ره گم کُنَد مسکین غریب

❈۱❈
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب گفت در دنبال دل، ره گم کُنَد مسکین غریب
گفتمش مگذر زمانی، گفت معذورم بدار خانه پروردی، چه تاب آرد غم چندین غریب
❈۲❈
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
ای که در زنجیرِ زلفت جای چندین آشناست خوش فتاد آن خال مشکین بر رخِ رنگین غریب
❈۳❈
می‌نماید عکسِ مِی، در رنگِ رویِ مه وشت همچو برگِ ارغوان بر صفحهٔ نسرین، غریب
بس غریب افتاده است آن مور خط، گرد رخت گر چه نَبوَد در نگارستان، خط مشکین غریب
❈۴❈
گفتم ای شام غریبان طُرِّه شبرنگ تو در سحرگاهان حذر کن، چون بنالد این غریب
گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند دور نَبوَد گر نشیند خسته و مسکین غریب

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۴

تصاویر

کامنت ها

س ،م
2015-12-09T16:42:22
اشکالی کوچک کلمه ی مسکین در آخر بیت اول و بیت آخر تکرار شده و این با نظم متداول غزل همخوانی نداردگفت حافظ آشنایان در مقام حیرتنددور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب آیا بهتر نبود جای مسکین غمگین می نوشتگفت حافظ آشنایان در مقام حیرتنددور نبود گر نشیند خسته و غمگین غریب
س ، م
2015-12-09T17:05:08
خسته به معنای امروزی زبان ما نیست ، ما ، خسته را به معنای« مانده » بکار می بریمخسته یعنی زخمیامروز در افغانستان میگویند « مانده شدی » به جای خسته شدی ِ ما ایرانیاندرمابده ، وامانده ، ....
ناشناس
2014-11-15T14:14:45
رخشان می گوید حافظ نام و آوازه ای بزرگ بر جای گذاشته است
میر ذبیح الله تاتار
2016-04-29T11:47:11
سلامگفت حافظ آشنایان در مقام حیرتنددور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریبگفت حافظ آنهایکه باما آشناهستند دچار حیرت و سرگردانی اند؛ عجیب نیست اگر غریبی مثل تو رنجور وخسته وپریشان باشد
امین کیخا
2013-07-09T12:03:15
عکس به معنی بازتاب می باشد ، اولین دوربین وعکاسی در ایران 1840 عکس می گرفت در حالیکه در فرانسه تنها یک سال پیش تر عکس گرفته بود ، یعنی 1839، دلیل ان اهمیت نقاشی در ایران و نیز نرمشپذیری فقیه هان ایرانی بوده است زیرا هنوز بعضی از فقیهان کشورهای مسلمان عکس گرفتن را درست نمی دانند.
پیمان
2020-01-16T21:23:51
رضا دستت درد نکنه من معنی و تفسیر شعر تو رو خیلی دوست دارم و هر جا به مشکل بر می خورم به پست های تو نگاه می کنم ‌پاینده باشی
دکتر صحافیان
2019-04-16T11:48:20
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریبگفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریبدر مقام ناز کشیدن از شاه زیبارویان درخواست عنایت می کند و جواب می آید که غریب این دیار دوری (از حال خوش دیدار) در جستجوی دل راهش را گم می کند(سوزاندن اندیشه و باور لازمه وصول است).بیت 2:از او توجهش را التماس می کند و او پاسخ می دهد آنکه در ناز زیسته غم غریبان را تحمل نکند(وجود نازنینش در شکوه مطلق بی نیاز از توجه است)بیت 3:ادامه بی نیازی مطلق: آنکه بر پوست سنجاب شاهانه خوابیده چه می داند که غریب بر روی سنگ خارا خوابیده.بیت4: زنجیر زلف تو عاشقان زیادی را اسیر خود کرده و آنان باوجود این که تو از روی اوج شکوه به آنها توجهی نمی کنی از خال سیاه زیبایت(حال خوش) بهره‌مندند.بیت 5:ادامه بهره مندی از حال خوش : عکس تو در شراب مانند برگ ارغوان قرمز بر روی نسرین سفید است.( وجود تو کافی است برای خوش بودن حتی اگر در کمال بی نیازی توجهی نکنی)بیت6: میان غربت خود و غربت موی نورسته صورت معشوق وجه اشتراکی می یابد.بیت 7: شدت شوق را با تهدید به تاثیر آه غریب ادامه میدهد.(ابراز نیاز بیشتر )بیت 8: پاسخ آن جناب رفیع:آشنایان این مقام به دیدار غیر ممکن با خداوند نمی اندیشند و در حیرت به مراد(حال خوش) می رسند گرچه در ظاهر چون غریبان دور نشسته اند.دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح  پیوند به وبگاه بیرونی اینستاگرام:drsahafian
مریم
2021-04-06T09:06:52
آقا رضا از توضیحات کامل شما ممنونم
کاظم حافظی
2021-03-25T07:17:42
با سلام خدمت ادمین محترم سایتمعذرت میخوام چرا شما شعرای شاملو رو پوشش نمیدید???
قلندر
2021-02-26T07:14:23
با درود و مهر.ــمیان پرندگان عرش و چرندگان عرض تفاووت بسیار و ستیز بین حکما و علما جاریست اما جمال در نظر رهروان همچنان باقیست.گروهی زندگی ‌و زر و زور را پسندیدند و گروهی دیگر از محبان خوبی به تمنای بهشت و گروهی میانه رو.اما آنان که اهل دل و دلدارند و جان عزم دیدار دیار یار و جمال نگار کردند و ره عشق و بلا را گزیدند اندک.به یقین بی حکمت نبود او که گفت...از هزاران یک نفر اهل دلندمابقی تندیسی از آب و گلِند...عاشقان راه حق نوری در دل و شوری در جان و جنگی در عقل و عزمی بلند در میان دارند ولی عده ای بقول خواجه مدعی و ریاکار و دغلکار و فریبکارند و اهل کام و نازند و در کوی رندی جایگاهی ندارند....خوشا آنانکه در این میان باخبرند و دانسته روند..با سپاس از راهیان کوی حق
رضا
2017-11-19T00:00:56
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریبگفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریباین غزل گفت وشنودِ عاشق و عشق زمینیست. معشوق حافظ نیز مانندِ خودش رند است و پاسخ های رندانه می دهد.معنی بیت:گفتم ای پادشاه خوبرویان برمنِ غریب وبی کس رحم کن گفت: هرکس که به دنبالِ تمنیّات وخواهش های دل ِ خودروان گردد بی تردید راهِ خودرا گم می کند ای بینوای غریب تونیز حق داری که گمگشته و سرگردان شده ای.به دام زلفِ تو دل مبتلای خویشتن استبکُش به غمزه که اینش سزای خویشتن استگفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدارخانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریبگفتم به معشوق لحظه ای درنگ کن ومرو گفت: من درخانه پرورش یافته وازغم غربت وغریبی چیزی نمی دانم! من چگونه می توانم غم واندوه تو وسایرغریبانی که دردنبال دل راه گم کرده اند را درک کنم؟!حافظ اندیشه کن ازنازکی خاطریاربروازدرگهش این ناله وفریادببرخُفته بر سَنجابِ شاهی نازنینی را چه غمگر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریبسنجاب: حیوانی مثل سمور به رنگ خاکستری، که پوستی قیمتی دار. سنجاب شاهی: پوستین یا تشکچه‌ای از پوست سنجاب که برای شاهان ساخته شده باشد.خاره: سنگ سخت، خارادرادامه ی بیت قبلی:من نازپروده ای هستم که همیشه درنازونعمت بوده ودرد ورنج غریبی نچشیده ام! من که همیشه سربربالین نرم گذاشته وبر پوستین سنجاب مخصوص پادشاهان آرمیده ام چگونه می توانم وضعیّتِ غریبی مثل تورا که سربرخشت وسنگ خارا می نهی درک کنم؟ ازمن انتظاری نداشته باش که برتو ترحّم کنم!نگرفت درتوگریه ی حافظ به هیچ رویحیران آن دلم که کم ازسنگِ خاره نیستای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناستخوش فتاد آن خال مُشکین بر رخ رنگین غریبدراین بیت،غریب ایهام دارد. هم به معنای غریبه وبیگانه وهم باتوجّه به حالتِ "خوش" افتادن ِ خال، به معنیِ شگفت انگیزاست. یعنی استثنائیست هیچ خالی برصورتِ معشوق اینچنین خوش ننشسته است. ای که درمیان حلقه های گیسویتِ دلهای دلدادگان زیادی جای گرفته وبه بندکشیده شده اند، آن خالِ سیاهِ زیبایت بر روی رنگینِ تو بسی شگفت انگیزوبی مانندنشسته است. درآمیختن سیاهی خال با دیگررنگهای اجزای صورتت مثل لب وگونه و....جالب واستثنائیست.غریب به معنی غریبه: آشناها درحلقه های زلفت گرفتاروبه بندکشیده شده اند، امّا این خال سیاهِ بی ارزش و غریبه، دربهترین نقطه ی سیمایت چه زیبا برای خودش جاخوش کرده است!.خالِ مُشکین که برآن عارض ِ گندم گونستسِرّ آن دانه که شد رهزن ِ آدم بااوستمی‌نماید عکس مِی در رنگِ روی مَهوش اَتهمچوبرگِ ارغوان بر صفحه ی نسرین غریبمی نماید: نشان می دهد،منعکس می کند.مهوش: مانندِ ماهصورت ماهِ توبس که سپید ونورانیست، عکس باده ای که دردست می گیری درآن می افتد وانعکاس داده می شود مثل این شده که تصویربرگِ گل اَرغوان بر روی صفحه وگلبرگِ نسرین افتاده است، شگفت انگیزاست.دراینجاتشبیه زیبا ولطیفی صورت گرفته است. اوّل اینکه صورت مهوش ِ یار مثل برگ گل نسرین سپید ولطیف است. دوم اینکه تصویرارغوانی رنگِ شراب برروی یاروگونه هایش همانندِ گل ارغوانیست که برروی گل نسرین افتاده باشد.آن روزشوق ساغرمِی خرمنم بسوختکآتش زروی عارض ِ ساقی درآن گرفتبس غریب افتاده است آن مور خط گِرد رختگر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریبمور: بسیاری ازشارحان مور را مورچه معنی کرده اند وموهای لطیفِ گِرد صورت معشوق را به صف مورچگان تشبیه کرده اند! تصوّرصفِ مورچه، گِرداگِرد صورت کسی، نه تنها شاعرانه نیست بلکه بسیارمشمئزکننده وچندش آوراست! نمی دانم این شارحان چرا چنین برداشتی کرده وبه خودزحمت نداده اند درموردِ "مور" لغتنامه راورقی زده ومعناهای دیگرآن رابررسی کنند تا هم شانِ خودرا زیرسئوال نبرند وهم اشعار نغزوناب حضرت حافظ رااز زیبایی نیاندازند! به این تفسیری که یکی ازاساتید معروف دانشگاه جناب دکتر....برداشت فرموده اند توجّه فرمائید:(موی گرد صورتت حال غریبی دارد، گویی مورچه دور صورتت را گرفته؛ اگر چه در نگارستان وجود خط سیاه تعجبی ندارد.(هیهات! جناب دکتر! بااین همه مورچه ای که روی صورت معشوق ریخته اید بایدهم حال غریبی داشته باشد!درلغتنامه ی دهخدا درمعنای "مور" موج زدن وتموّج نیز آمده است. دقیقاً معنای موردِ نظرحافظ همین است. خط ِ گِرد رخ: موهای لطیفیست که به ویژه درایّام نوجوانی وجوانی،گِرداگِردصورت می روید وبرزیباییِ صورت می افزاید. درنگاهِ حافظ این موها گرداگردِ صورت معشوق موج می زنند. ضمن آنکه با توجّه به مصرع بعدی،موج وانحنایی که درخطّاطی به حروف وکلمات می دهند نیز مدِّ نظرحافظ نکته بین بوده است.نگارستان: نمایشگاه وکارگاهِ خطاطی ونقّاشی. رخسار معشوق به سببِ همین خطوطِ سیاه رنگ ورنگین بودنِ لب وگونه و.... به نگارستان تشبیه شده است.دربیتِ پیشین دیدیم که خالِ سیاه درمیانِ رنگهای لب وگونه ی یارغریب افتاده بود. حال دراینجا خطوطِ گِرداگرد صورتِ یار غریب(هم به معنی غریبه وبیگانه ،هم جالب و شگفت آورافتاده است.معنی بیت: آن موهای ظریف ولطیفی که گِرداگِردِ رخسارت موج می زند بسی خیال انگیز و شگفت آور وغریب افتاده است! گرچه درنمایشگاه ونگارستانها نیز چنین تموّجی باخطوطِ سیاه رنگ وجوددارند وچیزغریبی نیست.نه تنها دراین بیت بلکه در بسیاری ازغزلها، انحنا وموجِ "خطِّ گِرداگِردِ صورتِ" معشوق،موردِ توجّهِ حافظِ نکته بین بوده است در بیتِ زیر"حُسن"به دایره ای تشبیه شده (گردی صورت) "خال" مرکزاین دایره و"خط" مدار این دایره!ای روی ماه منظرتو نوبهارحُسنخال وخطِ تومرکزحُسن ومَدارحُسن وجالب است که دربیتی دیگر"خط" به جام هلالی تشبیه شده است!عشق من باخطِ مُشکین توامروزی نیستدیرگاهیست که زین جام هلالی مستم.گفتم ای شام غریبان طُرّه یِ شبرنگِ تودر سحرگاهان حَذر کن چون بنالد این غریبطرّه:بخشی ازمو که برپیشانی ریزند.طرّه سرّغریبی دارد وهربیننده رامجذوب خودمی کند وبراندام خیلی ها لرزه می افکند.شبرنگ: مانند شب سیاهرنگشام غریبان: درقدیم کسانی که دردیارغربت، سرگردان بودند معمولاً به علّتِ نداشتن امکانات (چراغ وشمع و...) شبهای غم انگیز، وحشتناک وتاریکی درغربت سپری می کردندازهمین رومعروف شده است. گفتم ای آنکه طرّه ی مشکین تو(ازشدّتِ سیاهی)همانندشام غریبان تاریک است ولرزه براندام آدمی می اندازد! اینقدر سنگدل مباش وبه حالِ عاشقانِ غریب،بی توجّهی مکن، اگر سحرگاهان این مسکینان و غریبان،آه بکشند وناله کنند، ممکن است آتشِ آهشان دامنِ تورافراگیردمواظب باش واز تندخویی پرهیز کن. البته که آه وناله ی عاشقی مثل حافظِ شیدا وشیفته، هرگزباعث ِ وارد شدن صدمه ای به معشوقنمی شود.گرازاین دست مرابی سرو سامان داریمن به آهِ سحرت زلف مشوّش دارمگفت حافظ آشنایان در مقام حیرتنددور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریبحیرت:خیرگی، سردرگمی و سرگردانی، حیرت یکی از منازل سیروسلوک نیزهست. حافظ به زیبایی هردومعنی را درهم آمیخته ومضمون زیبایی خلق کرده است.دورنَبُوَد: بعید نیستمعشوق گفت: ای حافظ چه توقّعی داری؟!هنوز آشنایان (عاشقان قدیمی تر) درمرحله ی سرگردانی وحیرت، سرگشته مانده اند ونتوانسته اند قدمی پیش تر گذاشته ونزدیک من بشوند.! خیلی دورازانتظاروعجیب نیست، چنانچه غریب و بیگانه‌ای مثل تو،اینچنین وامانده وناتوان در گوشه ای بنشیند وخیره بماند. توراهی طولانی درپیش داری وهنوززوداست!هرکه خواهدکه چوحافظ نشود سرگرداندل به خوبان ندهد وازپی ِ ایشان نرود.
یاسین
2017-02-25T03:26:08
در دنبال دل
آشنا
2018-10-16T09:31:23
بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رختگر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریبمعنی مور خط گرد رخ موهای تازه روییده بر صورت است.این بیت در صورتی معنی اش واضح می‌شود که معشوق مد نظر حافظ در این غزل را نوجوان مذکر تازه به مرحله بلوغ رسیده در نظر بگیریم که البته بعید به نظر هم نمی‌رسد.
نگین کشاورز
2019-02-27T17:26:03
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریبگفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریببس غریب افتاده است آن مور خط گرد رختگر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریبمی‌نماید عکس می در رنگ روی مه‌وشتهمچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریبای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناستخوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریبگفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدارخانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریبگفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تودر سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریبخفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غمگر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریبگفت حافظ آشنایان در مقام حیرتنددور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریبحافظ
پدرام ملکی
2018-12-30T19:43:23
درود بر شما شاید این غزل خواجو درباره معنی واژه( مور)راهگشا باشد.گرت چو مورچه گرد شکر برآمده استتو خوش برآی که با جان برابر آمده استبنوش لعل روان چون زمرد سبزتنگین خاتم یاقوت احمر آمده استبگرد چشمهٔ نوش تو سبزه گر بدمیدترش مشو که نبات از شکر برآمده استز خط سبز تو نسخم خوش آمدی و کنونخط غبار تو خود زان نکوتر آمده استتو خوش درآ و مشو در خط از من مسکینکه خط بگرد عذار تو خوش درآمده استشه حبش که ز سرحد شام بیرون راندکنون بتاختن ملک خاور آمده استز سهم ناوک ترکان غمزه‌ات گوئیکه هندوئیست که نزد زره گر آمده استکند بسنبل گردنکشت زمانه خطابکه خادمی تو در شان عنبرآمده استمیان مشک و خطت فرق نیست یک سر مویولیک موی تو از مشک برسرآمده استگمان مبر که برفت آب لعلت از خط سبزکه لعل را خط پیروزه زیور آمده استبیا بدیدهٔ خواجو نگر که خط سیاهبگرد روی چو ماهت چه در خور آمده است
نادر..
2018-04-05T19:18:44
گفت: حافظ! آشنایان در مقام حیرتند...
سید فؤاد علوی
2021-06-10T01:37:16.6779861
آقا رضا؛ چقدر خوب بود این حاشیه. چقدر جامع و کامل و خواندنی بود. از شما  بابت وقت و انرژی که گذاشتید و این مطالب را ارائه کردید ، خیلی ممنونم. 
لیلا حاتمی
2021-08-25T16:20:37.9026385
آقا رضا صمیمانه از زحمات و دانش شما سپاسگذارم
فرزانه
2021-10-02T16:35:59.2393931
معانی لغات سلطان خوبان: زیباترین مَگذر زمانی: لحظه ای بایست سنجاب شاهی: تشکچه ای از پوست سنجاب رای شاهان خفته برسنجاب شاهی: در بستری نرم از پوست سنجاب آرمیده آشنا: در کلام حافظ عاشقی که راهی کوی معشوق است،غریب نیست خال مشکین: خال سیاه رخ رنگین : صورت خوش آب و رنگ عکس: بازتاب عکس می : بازتاب می خورده در صورت ،برافروختگی خارا: نوعی سنگ سخت غریب : بی همتا،قابل تحسین ،بیگانه نگارستان : کارگاه نقاشی شام غریبان : شب اول که در غربت گذرد شبرنگ: تیره ، سیاه مور خط: موهای ظریف و کم پشتِ بناگوش طُرّه مو: مو بالای پیشانی حیرت : سرگردانی
عبدالحمید گودرزی
2021-10-22T08:12:46.0547048
آقا رضا خیلی خیلی لذت بردم و استفاده کردم خیلی وقت گذاشتید دستتون درد نکنه واقعا... ای کاش همه اشعار یا حداقل غزلیات حافظ همچین حاشیه های جامعی داشتن تا آدم های غریبی مثل من بتونن استفاده کنن... به هر حال خیلی ممنون و دم و دست شما گرم
عاشق خدا
2022-01-07T08:00:11.7308346
بسم الله چقدر این آقای رضا زیبا و سلیس و روان تمام شعرهایحافظ رو معنا کردن خدا خیرشون بده انشالله 
در سکوت
2022-03-17T23:28:16.6070387
این غزل را "در سکوت" بشنوید  
بینا
2022-05-31T09:48:40.0025081
رضای گرامی چقدر زیبا و روان این غزل دل‌انگیز حافظ رو شرح دادی  بسیار سپاسگزارم از وقت و انرژی که گذاشتی 
علی
2022-07-07T22:00:39.9754187
سلام و احترام.دوستان،سؤالی برایم پیش آمده،ممنون میشوم در صورت امکان بنده را راهنمایی نمایید:در بیت اول،مصراع دوم،نقش دستوری واژه غریب چیست؟ گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب گفت در دنبال دل، ره گم کُنَد مسکین غریب پیشاپیش از وقتی که برای پاسخگویی قرار میدهید،سپاسگزارم.  
برگ بی برگی
2022-10-07T06:06:39.4296692
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب گفت در دنبال دل  ره گم کند مسکین غریب  سلطان خوبان کسی نیست جز آن یگانه پادشاه عالم که بر مُلک و ملکوت حکمفرماست ، خوبان عاشقانی هستند که در راه سلوک معنوی از راه های دشوار بسلامت گذر کرده و اکنون دلهاشان به عشق زنده شده ، خوب رو و زیبا شده اند و در مقام فنا بسر می برند ، پس‌ نو پوینده راه عشق  که در میانه راه موانع سخت پیش رو را می بیند دست نیاز به درگاه دوست یا سلطان خوبان بلند کرده و طلب استمداد می کند تا مگر رحم کرده و گشایشی در راه پدید آید ، واژه غریب دارای معانی مختلفی ست که در این مصرع به معنی گم گشته در راه آمده است ، پس‌ حافظ از زبان زندگی یا حضرت معشوق در پاسخ به او می‌فرماید این گمگشتگی در راه به دلیل فقر و نبود توشه راه است وگرنه از دل خود دنباله روی نمی کرد ، شرط اصلی موفقیت انسان در پیمایش این راه قرار ندادن هر چیز بیرونی در دل و مرکز خود است ، با نگاهی اجمالی به ابیات بعد بنظر میرسد یکی از معانی مورد نظر حافظ از دنبال دل رفتن ، پندار کمال و تصور برتر بودن سالک باشد نسبت به سایر مردمی که زندگی معمول همراه با تحمل دردها را عادی پنداشته و ادامه می دهند و همچنین سایر دردهای پنهانی که از رسیدن سالک به مراتب بالاتر جلوگیری می کند . غریب در این مصرع  در ادامه مسکین به  معنی فقر معنوی آمده است.  گفتمش مگذر زمانی ، گفت معذورم بدار  خانه پروردی ، چه تاب آرد غم چندین غریب  بار دیگر سالک راه عشق که جای خالی حضور را در قلب و مرکز خود احساس می کند از سلطان خوبان ، یعنی یار یا اصل خدایی خود می خواهد تا مدت زمان بیشتری در دل او بماند ، سلطان و اصل خدایی انسان که قرار است پس از طی طریق تا حد کمال این مقام سلطانی را به انسان تفویض کند پاسخ می دهد او از جنس عشق است و خانه دل ، و پرور ش یافته در خانه عشق ، پس او را تاب چنین غم بزرگی‌ نیست که عاشقش چندین غریبه و بیگانه را در دل خود جای دهد و آنگاه از معشوق که آشنا ست و هم جنس بخواهد او در جوار آن بیگانگان و در یک خانه بسر برد ، غیرت او هرگز تن به این کار نخواهد داد ، چندین غریبه می تواند تعلقات دنیوی از هر نوع آن باشد حتی باورها و پندار کمال ، و خود بزرگ بینی ها که برآمده از ذهن انسان هستند و قرار دادن آنها در دل ، سنخیتی با جنس آن یار ندارد . خفته بر سنجاب  شاهی نازنینی را چه غم  گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب  می‌فرماید حضور یا خویش اصلی انسان که امتداد و از جنس خداوند است همواره در بستر نرم و لطیف شاهانه بسر می برد ، آن نازنین با درد و رنج بیگانه است ، در صورتیکه انسان با قرار دادن چیزهای بیرونی که ثمره ای جز خار و درد برای وی به همراه ندارد بر بستری از خار و خاره می خوابد و شگفت و غریب است که چه خواب راحتی هم میرود ، خواب ذهنی که گویی هزار سال است به درازا کشیده است. حال که انسان به خوابی عمیق در ذهن بسر می برد و قصد بیداری هم ندارد ، پس‌ برای آن یار نازنین چه اهمیتی دارد که او در بین اینهمه درد و رنج به این آسودگی در خواب است و چرا باید غم چنین عاشقی را بخورد.  ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست  خوش فتاد خال مشکین بر رخ رنگین غریب  زلف نشانه تکثر است و تمثیلی ست از جهان ماده که تجلیگاه حق تعالی ست ، آشنا همان خوبان بیت مطلع غزل هستند که به عشق زنده شدند ، پس اکنون حافظ خطاب به حضرت دوست میگوید در حلقه های زنجیر و دام این جهان مادی جای پای خوبان آشنایی به چشم می خورد که دلهاشان به خدا زنده شده است ،پیامبران و اولیا و بزرگانی مانند عطار ، فردوسی ، مولانا  ، سعدی ، حافظ ، نظامی و دیگر بزرگان پارس زبان و بزرگانی با زبان و نژادهای دیگر همگی در زمره این خوبان قرار دارند ، پس حافظ همه آن آشناها و خوبان را دلیلی می بیند که آفرینش انسان بیهوده نبود است و علی‌رغم فساد و تباهی انسان بر روی زمین ، پاسخ خداوند به فرشتگان برای ندانستن دلیل آفرینش چنین مخلوقی ، درخور و شایسته بوده است ، حافظ در مصرع دوم این مفهوم را بیان میکند ، غریب در این مصرع مخلوقی ست بنام انسان که رخسارش رنگین و تیره است ، یعنی هنوز خداوند در او تجلی نیافته تا سپید روی شود ، خال مشکین و سیاه رنگ یا نقطه ، کنایه ای ست از جنس خداوند که همانند آن نقطه سیاه ، فارغ از بعد است ، پس حافظ ادامه میدهد این تدبیر خداوند در نشان کردن انسان با خال خود برای حضور در زمین فرم و آشکار شدن گنج پنهان خداوندی در جهان مادی خوش فتاد و کارگر واقع شده است ، دلیلش حضور همان خوبرویان است در این جهان ، پس این امکان ، یعنی اظهار و بیان خداوند از طریق انسان برای همه انسانها قابل اجراست ،  فیض روح القدس ار باز مدد فرماید / دگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد. می نماید عکس می در رنگ روی مه وشت  همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب  می نماید یعنی اینطور بنظر میرسد ، عکس می یعنی بازتاب شراب ، رنگ‌  روی مه وشت یعنی رنگ زردت که نشانه عاشقی ست ، شراب در اینجا یعنی عشق یا تمثیل خداوند ،  پس‌حافظ در ادامه بیت قبل در باره آشنایان یا انسانهای عاشق به وحدت رسیده با خداوند می‌فرماید وقتی به صورت زرد انسانهای عاشقی که به خدا زنده شدند می نگری ، بازتاب می یا رخسار معشوق را در صورت چنین انسانهایی می بینی و این یعنی تجلی خداوند یا آشکار شدن آن گنج پنهان در انسانی ست که از بعد جسمانی نیز برخوردار است ،‌‌ یعنی صورتشان از شدت گرمای آن می آتشین ارغوانی شده است ، در مصرع دوم باز هم مثالی دیگر می زند ، مانند برگهای گلی ارغوانی رنگ که بر روی صفحه یا سطح گل نسترن که سفید رنگ است و جلوه گری اعجاز گونه و خیال انگیزی  دارد . بس غریب افتاده است آن مور خط ، گرد رخت  گرچه نبود در نگارستان خط مشکین غریب  مور خط یعنی موری را به جوهر آغشته و رها کنی تا خطوطی را ترسیم کند ، این خط و نقش ها کاملأ  بی معنی و درهم و برهم خواهند بود ، حافظ خطاب به حضرت دوست می گوید این خط نوشته های بی معنی گرداگرد رخسار زیبایت غریب افتاده اند ، یعنی منافات و سنخیتی با آن رخسار زیبایت ندارند ، این خط مور مانعی برای رسیدن و دسترسی انسانهای بیشتر و چه بسا همه انسانها به رخسار  زیبای حضرتش می باشد ، این خط مور همان نقشهای بی معنی ست که خود انسان در اطراف صورت زیبای معشوق تنیده و مانعی برای تجلی آن می بر روی مه وش خود ایجاد می کند ، نقش های مور خط همان نام ها هستند ، دکتر ، استاد ، پروفسور ، دانشمند ، پولدار ، هنرمند ، سلبریتی ، نقش پدری و مادری ، همسری و فرزندی ، عابد ، زاهد ، صوفی ، و نقش‌های فراوان دیگری که در خویش اصلی انسان تنیده شده و خویشتن را شکل می دهند ،  از خصوصیات این خویشتنِ انسان ، دانستن است و مباهات به این دانش و اعتبارات دنیوی و پندار کمال ، پس آبروی بدلی این خویشتن که همه چیز را می داند مانعی بزرگ است برای دریافت پیغامهای معنوی که خداوند از طریق آشنایان و خوبان برای بشریت بیان می کند و در نتیجه شخص در نقش‌های مور خط باقی مانده و به رخسار زیبای آن شراب ناب یا عشق دست نخواهد یافت ، حافظ در جایی دیگر این نقشها  را میر نوروزی نامیده است که نباید جدی گرفته شود ، و فقط باید به عنوان یک بازی و شوخی در این دنیا به آن نگاه شود ، کار و نقشِ جدی همان است که آشنایان و خوبان انجام داده و رخسارشان شراب آلود و ارغوانی شد . در مصرع دوم می فرماید  این همه گفتیم ولیکن در نگارستانی که اینهمه نقش و نگارهای گوناگون با رنگهای متنوع وجود دارد خط مشکین  که دیگر چیز عجیب و غریبی نیست ، یعنی اینها که برشمردیم تنها خطوط مشکی و سیاه قلم هستند ، آنقدر نقشهای رنگارنگ و فریبنده در این نگارستان وجود دارند که سیاه قلمها در بین آن گم شده اند . امروزه شبکه های اجتماعی و رسانه ها شاید تعمدا آنقدر این نقشهای رنگ و وارنگ را جلوه داده و زیبا نشانمان میدهند که دیگر کسی یادی از رخسار زیبای یار و اصل خدایی اش نمی کند ، کمتر غزلی از آن خوبان می خوانیم و اگر هم بخوانیم در پی نقشی هستیم تا لذتی از موسیقی شعر ببریم و یا نکات ادبی شعر را بیاموزیم و بر دانسته های خود بیفزاییم تا نقش های ما پر رنگتر شوند ، به همین دلیل ما برای گذر از بیت و غزلی شتاب می کنیم  تا به غزل و بیت دیگری بپردازیم و به همین جهت نیز در معنای آن تأمل نمی کنیم ، بعضا هم تمایل داریم به هر ترفندی از بین این ابیات شراب انگوری مورد نظر خود را بکشیم تا به آن وسیله دقایق و ساعاتی دردهای ناشی از نقش های سیاه سفید و رنگی خود را فراموش کنیم . گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو  در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب  شام غریبان در اینجا چرخ هستی یا روزگار تیره و تار غریبانِ راه و طره شبرنگ جلوه گری نقشها و جذابیتهای این جهان است در شب تاریک ، پس حافظ از روزگار می خواهد در هنگامی که سحرگاه انسانی دمیده شده و به غم غربت خود در این جهان واقف شده و ناله عاشقی سر می دهد دست از جلوه‌گری طره خود بدارد و از این کار حذر کند تا این مسکین غریب ، راه را در دنبال دل خویشتن گم نکرده و مانند خوبان بتواند به اصل خدایی خود زنده شود . گفت : حافظ ،  آشنایان در مقام حیرتند  دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب  مقام حیرت یکی از مراتب سلوک عاشقی ست ، در این مرتبه پوینده راه عاشقی پس از کار فراوان بر روی خود با کمال شگفتی در می یابد که همگی تعلقات دنیوی از او رخت بر بسته ، همچنین از دردهای‌بزرگ و کوچک یا خار و خاره های ایجاد شده توسط خویشتن کاذبش آزاد شده و با حیرت می بیند که دیگر خشمگین نمی شود ، حسادت ندارد ، حسرت گذشته را نمی خورد ، از زندگی و دیگران طلبکار نیست ، حرص و طمع در او مرده است ، بدخواه دیگران نیست ،رنجش و حس انتقامجویی ندارد ، او بطور کلی از همه دردها و زخمها آزاد شده است ، پس‌ زندگی یا خداوند پاسخ میدهد که ای حافظ ، آشنایان در مقام حیرت هستند ، و اگر انسانهایی که از نقشهای خود زخم خورده اند (خستیده اند ) از نقشهای خود کوتاه آمده و بپذیرند که فقیر هستند و سراپا نیاز (در مقام فقر باشند ) و  از نقشهای مور خط خود برخاسته ، بر جایگاه و نقش  اصلی خود بنشینند ، و همچون فرشتگان بگویند نمی دانیم و خاموشی گزینند ، پس رسیدن به مقام حیرانی و مرتبه آشنایان و خوبان دور از دسترس آنان نخواهد بود . این بیت همچنین پاسخی ست به بیت مطلع غزل یعنی روزگار نمی تواند از جلوه گری طره شبرنگ خود جلوگیری کند و رحمی بر این غریب ره گم کرده کند ، تنها راه نشستن است . سمن بویان غبار غم چو بنشینند ، بنشانند  پری رویان قرار از دل چو بستیزند ،‌‌ بستانند          
امیر-مهر-۱۴۰۰
2023-01-08T15:57:53.2733908
برگ بی برگی عزیز، خیلی لذت بردم از خوندن تک تک جملاتی که برای این غزل نوشتین و واقعا تعجب می کنم از کسانی که حتی یک کلمه از اشعار حافظ رو به دنیا و عشق دنیایی که غافل از خدا باشه ربط می دن. حافظ ذوب شده در خداوند بود و شما مشخصه درک کاملی از این موضوع پیدا کردین. خداوند شما رو حفظ کنه و عاقبت همه ما انسان ها رو به خیر ختم کنه. آمین
رضا تبار
2023-02-03T16:07:00.9262529
معنی ابیات  ۱- گفتم: ای  پادشاه خوبرویان( خداوندا) بر من بیگانه( گم کرده راه) رحم کن، - گفت هر کس بدنبال دل(تمنا، وسوسه و خواهش دل) خود  برود؛یقینا سرگردان خواهد شد.   ۲- گفتم لحظه ای درنگ کن( توجه نیاز می کند)، - گفت : آنکه در ناز زیسته، غم غریبان را تحمل نکند(خداوند در شکوه مطلق است و بی نیاز از توجه است)   ۳- آنکه بر پوست سنجاب شاهانه خوابیده، چه غمی دارد، - که غریب بر بستری از خار و بالشی از سنگ خارا سر بگذارد. ( کنایه از بی نیازی مطلق خداوند )   ۴- ای که زنجیر لطف تو ، عاشقان زیادی را اسیر خود نموده است، - با وجود اینکه تو در اوج شکوه به آنان توجه نمی کنی، آنان از خال سیاه بر صورت زیبایت( حال خوش) بهره مندند.   ۵- انعکاس شراب قرمز بر گونه چون ماه تو ، مانند گل ارغوان( قرمز) بر روی گل نسرین( سفید) شگفت آور است. ( خوش بودن به وجود تو کافیست، حتی اگر در کمال بی نیازی به ما توجهی نکنی.ما به تصویر ذهنی از تو دلخوشیم).   ۶- آن موی نو رسته در گرد صورتت، حالت شگفت انگیز و غریبی دارد، - گر چه در نمایشگاه( نگارستان) نقاشی صورتت، وجود خط سیاه چیز غریبی نیست. ( میان غربت خود و موی نو رسته صورت معشوق وجه اشتراک میابد)   ۷- گفتم : ای  که طره( قسمتی از مو که یر پیشانی می ریزد) سیاه تو مانند شام غریبان سیاه است، ( در قدیم کسانی که در دیار غربت سرگردان بودند، معمولا بعلت نداشتن چراغ، شمع و ... شبهای غم انگیز و تاریکی داشتند) - از ناله سحرگاهان این غریب و سرگردان حذر کن! ( به حال عاشقان غریب بی توجهی نکن، شدت شوق را با تهدید به تاثیر آه غریب و با ابراز نیاز بیشتر نشان می دهد)   ۸- گفت: حافظ، آنهایی که با ما آشنا هستند( به دیدار غیر ممکن با خدا نمی اندیشند) و درحیرت (سرگردانی)  به مراد ( حال خوش) می رسند، * بابا طاهر در مورد حیرت میگوید : مادامی که سالک به دریای علم کلی وصل نشده، می پندارد علم و معرفتی دارد، ولی هنگامیکه به دریای ژرف علم کلی وارد شد ، علم جزیی او خودبخود از بین می رود و حالت حیرت به او دست میدهد        
زهیر
2023-06-12T17:01:46.5968395
منظورت بیت ۵ هست.
علی میراحمدی
2023-07-19T22:54:51.7895122
خفته بر سنجابِ شاهی نازنینی را چه غم؟ گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب کنایه از استغنای الهی اساسا زیباتر ازین نمیتوان گفت.  عطار در فصل استغنا کتاب منطق الطیر چندین بیت در شرح استغنا خداوند دارد که آن هم شاهکار است ، اما هنر خواجه در همین است که مطالب فراوانی را گاهی در یک دوبیت می گنجاند.   
علی محمدی
2023-09-25T14:23:08.394063
باز هم ممنون آقا رضا. 
جاوید مدرس اول رافض
2023-11-08T22:38:24.6067663
تضمین غزل شماره ۱۴ حافظ...............با شراب و خرقه سوزی رند را آئین غریبعشق شوی عقل آمد ،دل در آن کابین، غریبچهره و خط تو بر صورتگران چین غریب...............گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریبگفت در دنبالِ دل، رَه گُم کُنَد مسکین غریب************خواب و راحت را طمع در این جهان ایدل مداربهر ما از خاکدان غم بدل بس شد غبارگفت دولت آن بود بیخون دل آید کنار...............گفتمش مَگذر زمانی، گفت معذورم بدارخانه پروردی، چه تاب آرد غم چندین غریب************ناچشیده زان لبان اینجا بمیرم؟ ای صنم عیب کردم بی دلان را، بی دلم من لاجرمدل مقیم آنجا به شیدائی ،سقیم اینجا تنم...........خفته بر سنجابِ شاهی نازنینی را چه غم؟گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب************ چشم چپ بستم نبیند دیده درتو جز براستهر کجا باشی تفرج نیز آنجا شد بجاست شرط عشق از احتمال اما محبت از وفاست................ای که در زنجیرِ زلفت جایِ چندین آشناستخوش فتاد آن خالِ مشکین بر رخِ رنگین غریب************بس کمانداران  ناوک دور  چشم دلکشتدام ره لعل می صاف لبان بی غشتنشکفد لبها مگر با نکهت خُلق خوشت..............می‌نماید عکسِ مِی، در رنگِ رویِ مَه وَشَتهمچو برگِ ارغوان بر صفحهٔ نسرین، غریب************ گرچه میبالم بخوداز فر واز فرهنگ تو دل نیازارد مرا ای نازنین از جنگ توچون ربابم گوش مالی، نالم اندر چنگ تو..................جان دل شامِ غریبان طُرِّهٔ شبرنگِ تودر سحرگاهان حذر کن، چون بنالد این غریب************ عاقلان را نیست ،گر دیوانگان با جراتندجمله درویشان و پاکان صاحبان همتنددوستان در دور، رویت شاکران نعمتند................گفت حافظ آشنایان در مقامِ حیرتنددور نَبوَد گر نشیند خسته و مسکین غریب************ جاوید مدرس رافض  
جاوید مدرس اول رافض
2023-11-08T22:44:38.1393906
تضمین غزل شماره ۱۴ حافظ...............با شراب و خرقه سوزی رند را آئین غریبعشق شوی عقل آمد ،دل در آن کابین، غریبچهره و خط تو بر صورتگران چین غریب...............گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریبگفت در دنبالِ دل، رَه گُم کُنَد مسکین غریب************خواب و راحت را طمع در این جهان ایدل مداربهر ما از خاکدان غم بدل بس شد غبارگفت دولت آن بود بیخون دل آید کنار...............گفتمش مَگذر زمانی، گفت معذورم بدارخانه پروردی، چه تاب آرد غم چندین غریب************ناچشیده زان لبان اینجا بمیرم؟ ای صنم عیب کردم بی دلان را، بی دلم من لاجرمدل مقیم آنجا به شیدائی ،سقیم اینجا تنم...........خفته بر سنجابِ شاهی نازنینی را چه غم؟گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب************ چشم چپ بستم نبیند دیده درتو جز براستهر کجا باشی تفرج نیز آنجا شد بجاست شرط عشق از احتمال اما محبت از وفاست................ای که در زنجیرِ زلفت جایِ چندین آشناستخوش فتاد آن خالِ مشکین بر رخِ رنگین غریب************بس کمانداران  ناوک دور  چشم دلکشتدام ره لعل می صاف لبان بی غشتنشکفد لبها مگر با نکهت خُلق خوشت..............می‌نماید عکسِ مِی، در رنگِ رویِ مَه وَشَتهمچو برگِ ارغوان بر صفحهٔ نسرین، غریب************ گرچه میبالم بخوداز فر واز فرهنگ تو دل نیازارد مرا ای نازنین از جنگ توچون ربابم گوش مالی، نالم اندر چنگ تو..................جان دل شامِ غریبان طُرِّهٔ شبرنگِ تودر سحرگاهان حذر کن، چون بنالد این غریب************ عاقلان را نیست ،گر دیوانگان با جراتندجمله درویشان و پاکان صاحبان همتنددوستان در دور، رویت شاکران نعمتند................گفت حافظ آشنایان در مقامِ حیرتنددور نَبوَد گر نشیند خسته و مسکین غریب************ جاوید مدرس رافض