گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:من و انکارِ شراب! این چه حکایت باشد؟ غالباً این قَدَرَم عقل و کِفایت باشد

❈۱❈
من و انکارِ شراب! این چه حکایت باشد؟ غالباً این قَدَرَم عقل و کِفایت باشد
تا به غایت رهِ میخانه نمی‌دانستم ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد
❈۲❈
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
زاهد ار راه به رندی نَبَرَد معذور است عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
❈۳❈
من که شب‌ها رهِ تقوا زده‌ام با دف و چنگ این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد؟
بندهٔ پیرِ مغانم که ز جهلم بِرَهانْد پیرِ ما هر چه کُنَد عینِ عنایت باشد
❈۴❈
دوش از این غصه نَخُفتَم که رفیقی می‌گفت حافظ ار مست بُوَد جایِ شکایت باشد

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۵۸

تصاویر

کامنت ها

سید عدنان اسلامی
2015-09-17T08:13:35
سلاموزن شعر فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن باید باشد
جمشید پیمان
2015-09-15T08:44:37
امیر عزیز ،سلام. میان بیت اول و بیت آخر تناقضی نیست،. در بیت اول خیلی صریح می گوید که انکار شراب( باد ، می، خَمر) نشان بی عقلی و بی کفایتی است و من ( حافظ) آن قدر عقل و کفایت دارم که به انکار شراب نپردازم. اما در بیت آخر: حافظ در این جا ناراحتی خودش را در برابر سخن رفیقش ابراز می کند و می گوید از این که گفته است مستی حافظ جای شکایت دارد دلخورم و از این دلخوری دیشب تا صبح خواب به چشمم نیامده است.خلاصه، به رفیقش حالی می کند که؛ بی خود از مستی من شکایت داری! در ضمن حافظ در بیت اول غیر مستقیم( شاید هم غیر عمد ـــ عمدی و غیر عمدی آن قابل اثبات نیست ـــ ) به احکام انکار و تحریم باده در قران، اعتراض کرده و آن را نشان بی عقلی و بی کفایتی( لا اقل بی عقلی و بی کفایتی انسانی) دانسته است.
امیر
2015-06-19T17:28:16
سلام عرض شد...بیت اول شراب رو انکار نمیکنه و در بیت آخر ازین که رفیقی بهش گفت مست ناراحت میشه؟؟یکی میشه واسم توضیح بده؟بنظر خودم یه رازی تو بیت پنجم هست...چون یه ایهام عجیب داره این بیت پنجم...!!
محسن
2016-12-14T17:37:52
سلام به همه دوستان بیت 4 این غزل به شکل ذیل صحیح تر به نظر می رسد : بنده پیر مُغانم که ز جهلم برهاند پیر ما هر چه کند عینِ ولایت باشدخصوصاً اینکه حافظ کلمه « عنایت » را در بیت 6 بعنوان قافیه بکار برده است و دوبار استفاده از یک کلمه بعنوان قافیه در یک غزل 7 بیتی ( که البته غزلی مملو از محتوای مفید است ، ) توسط شاعری زبردست همچون حافظ زیاد منطقی به نظر نمی رسد . این بیت در وبسایت های ذیل هم بدین شکل که عرض نمودم آمده است :1 : پیوند به وبگاه بیرونی2 : پیوند به وبگاه بیرونی
سیدعلی ساقی
2016-11-17T19:02:27
من و انکار شراب؟! این چه حکایت باشد؟!‏ غالباً این قدَرم عقل و کفایت باشد! ‏جناب حافظ شیرین سخن دراین غزل بسیار راحت ترازسابق و بی‌ هیچ دغدغه ای ،گویی که از فشار تندروها وافراط گرایان آزادشده باشد،حرفهای دل خود را که همیشه درلفافه ی ایهام وابهام وکنایه می پیچید بامازده است.ضروریست دانسته شودکه حافظ پس ازاینکه درس قرآن راتمام کردمدتی بافقها وعلمای دینی نشست وبرخاست کردومسیری راباهم طی کردند.آنهاخیلی زودبه دوراهی عقل وعشق رسیدند.فقهابه استناد احادیث وروایات فراوان دینی، مسیرعقل راانتخاب کردندولی حافظ که هوای دیگری درسرداشت مسیر عشق رابرگزید.ازهمین مقطع تاریخی بودکه جوانه های باورها وعقایدخواجه حافظ یکی یکی سر برآورده، به مروررشدکرده وگلشنی فرح فزای ومستی بخش وگشاینده ی دل وجان رارقم زدند.رفته رفته اختلافات فکری آنها بزرگ وعمیق تر شد تاآنجا که به غایت رودرروی همدیگر قرار گرفتند.حافظ بامشاهده ی مکرر خودنمایی ها، ریا وتزویر و دروغ اززاهدان ریایی وافراطیون دینی، اشتیاق فراوانی به آزاداندیشی ،عشقورزی بی قیدوشرط، بی آزاری و صداقت پیداکرد وسعی نمودبه مدد مشاهدات ودانش واندوخته های خویش،راه تازه ای پیداکند.کلنگ بنیادمکتبی نو باجهان بینی ویژه،به دست آن دردانه ی روزگاربرخاک کهنه ی زمین فرودآمدومیخانه ی عشق بنیانگذاری گردید.مکتبی که درآن به غیراز مردم آزاری.،هیچ یک ازرفتارهای آدمی گناه محسوب نمی شود وهمگان باعشق ومهر ومحبت درکنارهم روزگارمی سپرند. اما رویارویی حافظ بافقهای افراطی وزاهدان خشک مذهب،خطرات فراوانی نیز برای اوداشت.تاآنجا که تهدیدبه قتل شد،تکفیر شد و........هنگامی که شرایط زمانه نامطلوب بود وخفقان برجامعه سایه افکنده بود حافظ سعی می نمود باورها واعتقادات خویش را درپرده هایی ازایهام و ابهام پیچیده ودوپهلو وگاه چندپهلو ارایه نماید تا بهانه ای به دست افراطیون وبه اصطلاح داعش آن زمان ندهد.اماهرگاه نیز فرصتی مناسب دست می داد اقدام به بیان وانتشارآزادانه ی عقایدخویش می نمود. به نظرمی رسد این غزل نیزدربخش پایانی عمرگرانبهای آنحضرت دریک چنین فرصتی سروده شده است.چه شیعه باشیم وچه سنی وچه یک آزاداندیش فرامذهبی ،ناچاریم بپذیریم که حضرت حافظ نیز به ماننداغلب شعرا به استناداشعارویادداشتهایی که از آنان باق مانده است، دربحث شراب وباده گساری دستی برآتش داشته وگهگاه به مستی ومیخواری می پرداخته است.اگرچه تعدادزیادی ازغزلیات حافظ ،سندی بسیار محکم برای این مطلب هست که منظورحافظ از شراب وشرابخواری،شراب انگوری نبوده ومراد ازبیان آنها،اشاره به مستی حضور دوست ووصال و.....هست اما به تعداد همین غزلها،متقابلن غزلهایی نیز دردیوان حافظ وجود دارد که نشان می دهدمستی شراب انگوری رانه یک بار بلکه بصورت حرفه ای تجربه کرده است.بنابراین حافظ هم ازشراب حقیقی وهم ازشراب مجازی بهره می برده است.دربیت اول این غزل نیزبه روشنی وباصراحت تمام تاکیدمی فرمایدکه من هرگزشراب راانکار (نفی)نکرده ونمی کنم،این چه داستانی هست که درست کرده اید؟به قول خودمونی:این چه حرفیه؟ شاعربه منظوررفع هرگونه ابهام درمخاطب، درمصراع دوم بیت اول در ادامه ی سخن اظهار می نماید:حداقل اینقدرعقل وشعوردارم ومتوجه هستم که چه می گویم....به اصطلاح عریضه نویسان امروزی: درکمال صحت وسلامت عقلی این مطلب را بیان می کنم. انتخاب «عقل و کفایت»ازسوی شاعرو نشاندن آنها در کناریکدیگر،به این دلیل است که مخاطبین شعردچاراشتباه نشوندوباآسمان وریسمان به هم بافتن وبرداشت های شخصی،معناهای دیگر اختراع نکنندتا به غایت٬ ره ِ میخانه نمی‌دانستم ور نه مستوری ما، تا به چه غایت باشد؟! غایت: پایان،نهایت، مقصود، مقصدو نهایت آرزو کمال مطلوب آرمان .‏«تا به غایت» در بیت دوم به معنای: تا این اواخر یا تاکنونتاحالا من نمی دانستم که میخانه کجاست ونمی دانستم که درمیخانه چه حالتی به آدمی دست می دهد(اشاره به زمانی که با فقها وزاهدان نشست وبرخاست می کرده وناگزیربوده پرهیزگاری پیشه کند)‏مستوریی :به معنای زهد و پرهیزکاری است.‏وگرنه (اگرزودترمی فهمیدم که درمیخانه چه می گذرد)این همه بیهوده پرهیزگاری نمی کردم.خودراسرزنش می کندکه پرهیزگاری تابه کی باید ادامه داشته باشد؟زاهد و عُجب و نماز و، من و مستی و نیاز تا تو را خود ز میان٬ با که عنایت باشد؟زاهدان وعابدان ریاکار واعمال خوپسندی ونمازبه پاداشتن یک طرف، من ومستی شراب وتهیدستی ونیازمندی یکطرف. تاتوخودقضاوت کن وببین وجدانن میل دل وتوجه قلبی تو به کدام طرف است؟ بااین جبهه گیری که حافظ اختیارنموده است (قراردادن زاهد وخودپسندی ونمازیک جبهه وحافظ ومستی ونیازمندی جبهه ی دیگر) تردیدی نمی ماند که حافظ نمازنمی خوانده و ازیک مقطع تاریخی به بعد ازمذهب خارج شده وآزاداندیشی بامحوریت عشقورزی پیشه کرده ودرغایت، شکل گیری یک مسلک جدیداتفاق افتاده است.زاهد ار راه به رندی نبَرَد، معذور است!‏ عشق، کاری است که موقوف هدایت باشد!"رندی"تازمان حافظ به مفهوم لاقیدی ولاابالیگری بوده، اما حافظ همانگونه که دوست داشت درهمه چیز نوآوری کند رندی رانیزمتحول ساخت و معناهای جدیدوباارزش ومنحصربفردی رابه این واژه اضافه کرد وجایگاهی رفیع به رندی بخشید.رنددرنظرگاه حافظ کسی است که ضمن آنکه پایبند به اصول شریعت نیست، بسیارداننده،زیرک، صادق وجوانمرد،عاشق وباهوش وآزادوشجاع است.زاهدازاینکه نمی تواندیک رند باشد ومفهون رندی رادرک کند گناهی نداردوعذرش پذیرفتنی هست. زیرا رند بودن ورندی پیشه کردن که همانا عشقورزی بی قیدوشرط است کاری نیست که همینطوری وبدون عنایت حق تعالا صورت پذیرد.به بیان دیگر می فرماید: من اگررندی اختیلرکرده وراه خودرا ازراه فقها وزاهدان جدا کرده ام به لطف وعنایت حق بوده است.من که شب‌ها، ره ِ تقوا زده‌ام با دف و چنگ، این زمان، سر به ره آرم٬ چه حکایت باشد؟!غزل بگونه ای شروع وخاتمه یافته که گویی ازحضرت حافظ سئوالی شده که :آیا شماهنوز مسلمانی نمازمی خوانی؟ یاشراب میخوری وازمذهب خارج شده ای؟ حافظ نیزدرجواب این شبهات این غزل راسروده تا ابهامات برطرف گردد.آخرانصاف دهید.....من که شبها(حتا آن زمانی که با فقها وعابدان همنشین بودم) باپرداختن به موسیقی سعی می کردم با تقوا وپرهیزگاری بجنگم حال چگونه می توانم به ویژه الان که موردعنایت حق قرارگرفته ام دوباره به راه قبلی بازگردم وبا زاهدان وعابدان دریک مسیرگام بردارم؟ این چه حرفیه؟ این چه سئوالیه؟! این چه توقعی هست که ازمن دارید؟!من که همانندزاهدان تظاهروریاکاری نمی کنم همگان بایدبدانند که من چه مسلکی دارم.بنده ی پیر مُغانم که ز جهلم برهاند پیر ما هر چه کند، عین عنایت باشد!گرچه به روشنی مشخص نیست که «پیر مغان» چه کسی هست که حافظ این همه به اوارادت می ورزد واحترام خاصی به اوقایل است.اما باکمی تحقیق دراشعارآنحضرت، بنظرچنین میرسدکه ممکن است منظورحافظ ازپیر مغان « حضرت زردتشت » بوده باشد. مغان جمع مغ به معنی روحانیان مذهب زرتشت است. درمذهب زرتشت شرابخواری انکارنشده است.سخنانی که اززرتشت باقی مانده است همه در راستای عشقورزی ، راستی، مهرورزی ومهربانیست. سخنانی که حتا درحقوق بشرامروزی جایگاه ویژه ای دارد وهرگزازجنگ وخون ریزی ستایش نشده است.بسیاری ازاندیشمندان وفیلسوفان جهان مثل نیچه و...... احترام خاصی به زرتشت قایل هستند.پس دور ازانتظارنیست که پیرمغان حضرت حافظ هم اوبوده باشد.گفتم شراب وخرقه نه آیین مذهب استگفت این عمل به مذهب پیر مغان کنندبه هرحال پیرمغان حضرت حافظ ،هرکه باشد نماد یک انسان کامل ومرشددانا وفرزانه هست و مسلّماً از این پیر فرزانه، هر چه سر بزند،قابل قبول، خداپسندانه وشایسته استدوش از این غصّه نخفتم که رفیقی می گفت:‏حافظ ار مست بودجای شکایت باشد.این بیت درتاییدمطلبی هست که درشرح بیت پنجم بیان گردید.همگان باید دانسته باشند که من می میخورم ....من غصه می خورم وقتی کسی مراخوب نمی شناسد وبه اشتباه تصورمی کند من یک شخصی هستم که مشغول عبادت وزهد ورزی وپرهیزگاری هستم.دیشب ازاین غصه تا صبح خواب به چشمانم نرفت چون شنیدم یکی ازرفقا چنین اظهارنموده که ازحافظ انتظارمستی نداشتیم اگرحافظ مستی کرده باشدشکایت دارم.حافظ ازغصه ی اینکه چرامردم باورنمی کنند که حافظ مستی می کند که خافظ نماز نمی خواند که حافظ ازمذهب خارج شده وراه دیگری درپیش گرفته،خواب به چشمانش نیامد......
همیشه بیدار
2015-12-30T10:48:30
یا مَنِ إسمهُ دَواء و ذِکرِهُ شِفاءیکی درد و یکی درمان پسنددیکی وصل و یکی هجران پسنددمن از درمان و درد و وصل و هجرانپسندم آنچه را جانان پسنددما که با عمل نمیتوانیم شکر کنیم، پس همین شکر زبانی را انجام بدهیم. در هر حال برای شما آرزوی سلامتی و سعادت و از همه مهمتر عاقبت به خیر بودن میکنمخدایا چنان کن سرانجام کارتو خشنود باشی و ما رستگار
روفیا
2015-12-28T00:35:44
محدث گرامیفرض محال؟What about hidden games behind the scene??!!
محدث
2015-12-30T07:00:23
روفیای ارجمندنوشته ها و نظرات جدی من الکی است؛ چه رسد به نوشته های الکی و آبکی ام؛ و نظر بالا از همان آبکی های به توان دو است.منظور من از محال، محال عقلی و استحالۀ در برابر امکان نبوده؛ چرا که عقلاً نمی توان نسبت به آیندۀ خود و دگرگونی یا همواری اش، اظهار نظر قطعی کرد مگر اینکه خداوند یا اهل عصمت به انسان خبر داده باشند و بداء را نیز نفی فرموده باشند.من از نگاه غیر فلسفی و با سنجش داشته ها و وضع کنونی، نسبت به سال آینده قضاوت کردم و این اصلا درست نیست چرا که به فرمایش زیبای حافظ نازنین(با اندکی تصرف): باشد اندر پرده بازیهای پنهان، مردمان!تدبیر بر تقدیر نمی تواند غالب آمده و پیروز گردد. مهم برای آدمی؛ در حال، زیستن؛ تشخیص وظیفه و تکلیف و عمل بدان است. نتیجه محوری-که البته نافی آینده نگری نیست- کار ما نیست و هم بی ادبی است(که: ما نبودیم و تقاضامان نبود/لطف او ناگفته ما می شنود) و هم به ما هم ربطی ندارد.آقایی بود در همین مدرسۀ فیضیۀ قم، درس! اخلاق می گفت. گاهی لطیفه ای تنبه زا در میان گفته هایش می آورد. خدایش بیامرزد. شبی در میان درسش گفت:«شخصی به ملانصرالدین گفت: همسایه ات مراسم عروسی گرفته.ملا گفت: به من چه؟آن شخص گفت: تو را هم دعوت کرده.گفت: به تو چه؟»خیلی از کارهای ما و تفکرات و اندیشه های ما نیز همین طور است. فرشته های موکّل رزق و روزی و زندگی و تغییر و تحول و غیره، قاه قاه می خندند و غش ریسه می روند که این ها، این آدم های حسابگر و غرق در توهم، گمان می کنند می توانند بر تقدیر غلبه کرده و قضا را تغییر دهند… زهی توهم باطل..زهی خیال محال….سپاس از نظر شما؛ کاش من هم از این زبان های خارجکی بلد بودم تا مثلا در جوابتان می نوشتم: تجری الریاح بما لا تشتهی السفن؛ یا از این جور مزخرفات! اوقاتتان خوش آدم اندیشمند منعطف.
محدث
2015-12-30T07:28:45
سلام آقای بیدار محترم. متشکرم از لطف شما.شوخی:حال مرا نپرس که هنجارها مرا / مجبور می‌کنند بگویم که: بهترم.مگر در این گونه روزگاری می توان خوب و خوش بود!!!!اما خدا را در همه حال شکر.قربان شما.نفسی می آید و می رود و به قول دوست! روفیا شخص آسم گرفته ای چون سعدی باید قدر همین نعمت بزرگ و نادیدنی را بداند....کم پیدایی ما معلول همان حال خوب من است! دوست عزیز :)
محمد فخارزاده
2015-12-25T22:36:02
دکتر شفیعی کدکنی در مصاحبه ای که سال 69 در آلمان کرده این غزل را بهترین شعر حافظ می داند. (مقدمه گزیده اشعار، انتشارات مروارید)
محدث
2015-12-25T23:02:41
به نظر من خیلی شاعران دیگر شعرهایی دارند که از این شعر حافظ قشنگ تر است. چه برسد به خود حافظ نازنین، که بسیاری از غزل هایش از این غزلش قشنگ ترند.اگر چه زیبایی و جمال، در نگاه ما انسان ها که از زمین و زمان و نوع نگرش بسیار تاثیر میپذیریم، زنگ به زنگ می شود. ممکن است من در سال 94 با توجه به حال دگرگونی که دارم غزل "ساقی به نور باده برافروز جام ما" در چشمم بهترین شعر هستی بیاید و در سال 95 با اوضاع مساعدی که- بر فرض محال- خواهم داشت این غزل را برترین شعر گیتی بدانم: قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود...البته استاد شفیعی کدکنی، متخصص فن هستند و لابد ایشان اشارت های ابرویی را در خشت خام این شعر می بینند که ما جوانان خام در آیینه ی موی این شعر هم نمی بینیم.
محدث
2015-12-25T23:07:16
اگر درست در خاطر ضعیفم باشد دکتر شفیعی کدکنی در دهۀ چهل، بهترین غزل نوع غزل فارسی را غزل طرز نو-سبک هندی- می دانست. بعدها تبدل رأی برای ایشان رخ داد و همین غزل سبک عراقی را بهترین نوع غزل عنوان نمود.گویا در مقدمۀ کتاب شاعری در هجوم منتقدان و نیز در کتاب با چراغ و آیینۀ ایشان این را خوانده ام. دقیق یادم نیست.
همیشه بیدار
2015-12-26T01:02:17
با عرض سلام و درود خدمت جناب محدث گرامی! مرقومه شما را دقیق نخوانده بودم. شما هم کم پیدا شدی. شما خوب هستید دوست گرامی؟
همیشه بیدار
2015-12-26T00:45:10
به نظر حقیر حافظ ابیات بسیار قشنگتری هم دارددر اَزَل پرتو حُسنت ز تجلّی دم زدیادوش وقت سحر از غصه نجاتم دادندیا زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم (از نظر ادبی )یاسالها دل طلب جام جم از ما میکردالبته فقط این نظر حقیر است. چندی پیش از فارسی زبان دیگری شنیدم که ایشان هم این غزل را که به ظاهر تبلیغ می می کند بهترین غزل میداند که اگر فقط همین هدف است که باید در جواب از زبان خواجه گفت:مستی عشق نیست در سر تو،رو، که تو مست آب انگوری
موعود
2016-01-25T09:14:08
مستی ما از شراب معنوی است نقل ما نای نوای مثنوی است باده چبود تا به ما مستی دهد عقل چبود تا به ما هستی دهد باده در جوشش گدای جوش ماستعقل در گردش اسیر هوش ماست باده از ما مست شد نی ما ازوعقل از ما هست شد نی ما ازو ......برای بیت چهارم هم :ای بیخبر از سوختن و ساختنی عشق آمدنی بود نه آموختنی
حسن خدابخش
2019-11-13T10:23:14
با سلام خدمت دوستانبه نظر من آزاداندیشی جناب حافظ فرازمان است. اگر دوستان چارچوبی را برای حضرت حافظ تصور می کنند به دلیل آنست که آزاداندیشی مطلق نمیتواند وجود داشته باشد ولی مهم است که چارچوب شما چه باشد و ایا جنبه محدودکنندگی و تزویر دارد یا نه به جقیقت وجودی نزدیک است. صحبت هایی نیز که بعضا میشه که منظور حافظ از شرای می حقیقت است ناشی ازتصورات مفسر است. حافظ یک جهانشمول متکی بر حقیقت و واقعیات زندگی است که معنویت هم جزو آنست. در این شعر حافظ مراحل تکامل خود را بیان می کند. ابتدا شراب نمیخورده که برخی حمل بر انکار شراب از طرف حافظ می کرده اند. اما با کنار رفتن و عقب زدن پرده ی جهل که مظهر آن زاهدان ریایی هستند به حقیقت ازادگی دست می یازد و آخرین جسارت فکری و آزادی را حافظ به معرض نمایش می گذارد که حتی یاران قدیمی نیز بخاطر آن به حافظ خرده می گیرند و او را می رنجانند.کسانی که آزادگی حافظ را به زمان خودش محدود می کنند توجه کنند که اگر حافظ الان بود چه سرنوشتی می داشت؟!!!! پس حافظ فرازمان است.
امیر
2019-03-20T21:44:46
سلام خدمت دوستان و عزیزانمن نوشته های اقای ساقی را در ذیل اشعار مختلف جناب حافظ مطالعه کردم. چیزی که در دیدگاه ایشان مشهود است، اینکه حافظ آزاداندیش فرامذهبی بود و اساسا مذهبی بودن، با ازاداندیش بودن تعارض دارد و اینکه برای حافظ هیچ چیز مقدس نیست، الا عشق. ایرادات متعددی به این دیدگاه به ذهن حقیر می رسد که مجال طرح همه انها نیست، اما از همه مهمتر اینکه با این نگاه خود حافظ مخالف ازاداندیشی است؛اگر ازاداندیشی به معنای برداشتن حرمت و تقدس از امور است، پس سرسپردگی حافظ به عشق و می و خرابات و پیر مغان و استاد و ....همه را باید مغایر ازاد اندیشی دانست!ایراد دوم اینکه این نگاه تعارض اشکار با اشعار و گفته های دیگر حافظ دارد.
مهرداد پارسا
2019-07-25T23:00:34
سطح آزاداندیشی حافظ در قیاس با روزگار خودش خیلی خوب بوده. حافظ هر چند در اشعارش گاهی پا را فراتر ار حدود مذهب می گذارد اما بی شک در زندگی شخصی خودش یک مذهبی محسوب می شده و مردم او را با این شهرت می شناختند که اگر جز این بود او در جامعه خود دوام نمی آورد و خیلی زود کشته می شد.اما چیزی که هست، همین سطح از آزاداندیشی و گام زدن در وادی های فرامدهبی و عبور از خط قرمزهای جامعه ولو در حد شعر و بیان اشتیاق های درونی، در حدود 7 قرن پیش شاهکاری فکری است. توجه کنیم که در همین غرب هم تا حدود یک قرن پیش اشعار امثال حافظ و خیام توسط مراکز رسمی جامعه به دیده تردید و توبیخ نگریسته می شد. پس اندیشه حافظ و ارزش امروزی آن را باید به محک قرون و دوره ای که در آن می زیسته سنجید.
مادر
2021-03-01T10:52:18
آقا رضای عزیز و بزرگوار، (آقا رضا ساقی، سید علی ساقی) نمیدونم چرا اینهمه اسم، ولی بسیار از مطالب شما استفاده میکنم. از زحماتی که میکشید و خط به خط غزلیات را شرح میدهید سپاسگزارم. خدا حافظ و نگهدارت باشد.
نادر
2020-07-11T11:41:55
با عرض سلام و احترام ،در بیت :تا به غایت ....غایت در مصراع دوم در معنای پرچمی است که برای مشخص شدن میخانه ها بر بام می افراشتند .
نادر
2020-07-12T13:47:06
ببخشید غایت در مصراع اول
ستاره سهیل
2020-08-16T22:28:53
با تقدیم سلام حضور همه‌ی بزرگواران ..و اما گمان می‌کنم که هیچ کس همچو حضرت لسان الغیب، نتواند منظور خویش را از پیر مغان بر ما بیان نماید. آنجا که حضرتش فرموده:" مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخچرا که وعده تو کردی و او بجای آورد .."گمان برخی بر این است که حافظ اشارتش به وعده‌ی نخوردن گندم آدم ابوالبشر است و بجای آوردن این وعده توسط حضرت ابوتراب ..و برخی دیگر چنین پنداشته اند که اشاره‌ی حضرت حافظ به وعده‌ی قربانی کردن فرزند است از حضرت ابراهیم خلیل و تحقق آن وعده توسط حضرت حسین غریب ..هرچه هست، خدای حافظ بهتر می‌داند و خود او ..
محسن
2017-05-26T17:06:15
نظرات تمام بزرگواران رو خوندم.سپاس از همگی.یه مطبی هست که فکر کنم دوست گرامی سید علی ساقی نوشته بودن.گفته بودن مغ پیشوای کیش زرتشتی هستند.دوست گرامی مغ پیشوای کیش مهر هستند و پیشوای کیش زرتشت رو موبد میگن.یه موضوع دیگه که شاید من اشتباه کنم کتابی که من دارم بعد از اون بیت چهارم که اینجا گذاشتیدیه بیتی هست که اینحا نیستزاهد از راه به رندی نبرد معذور است عشق کاریست که موقوف هدایت باشدمن که شبها ره تقوا زده ام با دف و چنگ این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد
جاوید مدرس اول رافض
2018-02-02T16:17:06
دوش از این غصه نخفتم که حکیمی می‌گفتحافظ ار مست بود جای شکایت باشدنسخه‌ها و شارحان در این بیت دچار اختلاف و مشکل‌اند. اعم اغلب نسخ “حکیمی” دارند و اقل نسخ، شاید به این دلیل که با ضبط حکیمی مشکل داشته‌اند، آن را به “فقیهی” و “رفیقی” و…تبدیل کرده‌اند.بی‌شک حافظ که طبق ابیات همین غزل اهل انکار شراب نیست و تکلیف خودش را با زاهد معلوم کرده عجب و نماز را به او اختصاص داده و مستی و نیاز را برای خودش برداشته هرگز از سخن یک فقیه بدخواب نمی‌شود چه رسد به اینکه بی‌خواب شود!رفیق هم که لابد هم‌پیاله حافظ است هرگز او را به دلیل مستی شماتت نمی‌کند و بکند هم آن‌چنان بر حافظ گران نمی‌اید که خواب از چشم او برباید!بدیهی است که با توجه به آنچه گذشت و نیز قدمت و کثرت نسخه‌بدل حکیمی نوبت به فقیهی نمی‌رسد چه رسد به رفیقی و حسودی و رقیبی و عزیزی که ضبط‌های کمیابی هستند.برخی شارحان برای رفع ابهام بیت مصراع دوم را سوالی خوانده‌اند: “حافظ ار مست بود جای شکایت باشد؟! ” که باز هم رفع مشکلی نمی‌کند، چون دلیلی برای رنجش حافظ از یک استفهام ساده که شاید انکاری هم باشد وجود ندارد. ضمن اینکه انشایی خواندن عبارات، مثلا پرسشی خواندن آن‌ها به دلیل بلاغی نیاز دارد و خبری خواندن عبارت بر انشایی خواندن، علی‌القاعده، مرجح است.بعضی از شارحان نیز در توضیح بیت توقف کرده و در برابر مفهوم آن سپر افکنده‌اند.به نظر می‌رسد که باید در مورد کلمه “حکیم” دقت و درنگ بیش‌تری کرد. حافظ حکیم را در دیوان خود در چند معنی به‌کار برده است. یکی از این معانی خدای حکیم است:گفتم این جام جهان‌بین به تو کِی داد حکیم؟گفت آن روز که این گنبد مینا می‌کردقطعا این معنی در بیت مورد نظر نیست. معنی دیگر کلمه حکیم در دیوان حافظ اهل حکمت و شخص داناست، اما این معنی هم نباید مورد نظر باشد، چون حافظ نه تنها از پند حکیم نمی‌رنجد بلکه از آن استقبال هم می‌کند:پند حکیم عین صواب است و محض خیرفرخنده بخت آن‌که به سمع رضا شنیداو حتی در برابر عیب‌جویی حکیم نیز بی‌طاقت نمی‌شود و با احترام به او پاسخ می‌دهد:عیبم مکن به رندی و بدنامی ای حکیمکاین بود سرنوشت ز دیوان قسمتماما سومین معنی حکیم در شعر حافظ که، به نظر می‌رسد همین معنی در این‌جا مدنظر است، طبیب است، چنان‌که در این دوبیت نیز به همین معنی است:فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کندرد عاشق نشود بِهْ به مداوای حکیممزاج دهر تبه شد در این بلا حافظکجاست فکر حکیمیّ و رای برهَمَنیدر بیت مورد بحث کلمه “شکایت” نیز که یادآور شکایت بیمار از درد است همین معنی را تقویت می‌کند. اگر این معنی را برای کلمه حکیم بپذیریم، بیت این‌گونه قابل تفسیر است:دیشب از این غصه پریشان و دچار بی‌خوابی شدم که طبیبی (به تکرار) می‌گفت اگر حافظ باده بنوشد برای سلامت او زیان دارد و باعث بیماری و شکایت او از درد خواهد شد، یا جای آن خواهد بود که طبیب به خاطر ناپرهیزی از او گله کند.بر این اساس علت ناراحتی و بی‌خوابی حافظ سخن طبیب است که او را از باده پرهیز داده است و البته معلوم است که چنین پرهیزی برای حافظ به هیچ وجه خوشایند نیست و خواب را از دیده او می‌رباید!
گمنام
2018-02-03T23:33:14
درود بر شما جناب مدرس در گذشته ای نه چندان دور و ُ ای بسا هنوز در برخی شهرها) مطب را محکمه و طبابت را حکمت می گفتندو می گویند.
۸
2018-06-15T04:28:36
جناب ساقیاولین معنایی که درذهن جناب عالی شکل گرفته استبه نظر درست نمی نمایدنفرمودید کی و کجا موبدان به کار می و میخانه سر گرم می کرده اندقومی دیگر که از قضا زلف دوتا هم دارند ، در این کار بوده و هستند.
رضا ساقی
2018-06-15T01:04:56
جناب آقای محسن، وقتی درلغتنامه ی معتبری مثل دهخدا ومعین "دیرمغان" به معنی معبد وعبادتگاه زرتشیان وکوی مغان به معنی کوی زرتشیان آمده است قطع یقین اولین معنایی که درذهن شنونده از"پیرمغان" شکل می گیرد همان پیشوایان زرتشتیست وبس. اگرحضرتعالی تعبیربهتری دارید بفرمائید تادوستداران حافظ واین حقیرمستفیض گردند.
تماشاگه راز
2018-06-24T15:12:35
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدنددوستان مذهب حافظ مذهب عشقههر کسی از ظن خود شد یار مناز درون من نجست اسرار من
تماشاگه راز
2018-06-24T15:15:16
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیشرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیشرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیشرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیشرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیشرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی:سلمان ساوجی :بر منت نازوستم گرچه به غایت باشد حاش لله که مرا از تو شکایت باشد. جهان ملک خاتون : گرچه بیداد و جفای تو به غایت باشد ( حـاش لله کـه مـرا از تـو شـکایت باشد)*این غزل در اوایل حکومت امیر مبارزالدین در استقبال از غزل ساوجی که احتمالاً به مسابقه گذاشته شده بوده است سروده شده است . از غزل سلمان ساوجی همانطور که در بالا مشاهده می شودجهان ملک خاتون نیز استقبال و مصراعی از مطلع غزل سلمان را در مطلع غزل خود آورده است. زمان سرودن این غزل مصادف است با نهی منکرات امیر مبارزالدین و زیر فشار بودن حافظ در ترک میخوارگی و بدین سبب شاعر موضوع باده نوشی و استمرار آن را موضوع غزل خود قرار داده و در طول غزل با دلایل عرفانی از خود دفاع می کند. در مجموع ، این غزل نیز یک لایحه دفاعیه منطبق بر معیارهای عرفانی و قرآنی است .
۸
2018-06-09T07:13:31
جناب ساقی، این همه آوردید ، در هیچ نوشته زردشتی کهنه یا نو دیده اید که موبدان را مغان خوانده باشند؟؟؟
ساقی
2018-06-09T03:33:59
جناب محسن خان جهت استحضارحضرتعالی، درمورد "مغ"درلغت‌نامه دهخدا می خوانیم:مُغ: مؤبد زردشتی ، نزد نویسندگان قدیم از کلمه ی"مغ " پیشوای دینی زرتشتی اراده شده است. گبر آتش پرست باشد از ملت ابراهیم . (لغت فرس چ اقبال ص 224). آتش پرست را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ). آتش پرست و مغان جمع آن . (فرهنگ رشیدی ). طایفه ای از پارسیان را که پیرو زردشت اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). مجوسی . (دهار) (منتهی الارب ). اوستائی «مگه » ، «موغو» ، پارسی باستان «مگو» ، پهلوی «مگو» . فردی از قبیله ٔ مغان و جمله ٔ آتش پرستان را مغ گفته اند. (مجمل التواریخ و القصص ص 420).مغ را که سرخ رویی از آتش دمیدن است فرداش نام چیست سیه روی آن جهان . (از فرهنگ فارسی معین ) : چو شب رفت و بر دشت پستی گرفت هوا چون مغ آتش پرستی گرفت و....‌‌مغ /moq/فرهنگ فارسی عمید(اسم، صفت) [پهلوی: móg] [قدیمی] پیشوای مذهبی زردشتی؛ مرد روحانی زردشتیو.... الی آخرارادت حافظ به حضرت زرتشت قابل انکارنیست به احتمال قریب به یقین منظور حافظ از"پیرمغان" حضرت زرتشت است اما این ارادت دلیل زرتشتی بودن یا گرایش داشتن حافظ به دین زرتشت نیست. ارادت او به سبب مترقیّانه بودن افکارجهانشمول، پاک وانسانی زرتشت است نه چیز دیگر. همانگونه که اندیشمندان بزرگی مثل نیچه ودیگران درمقابل افکارزرتشت سرفرومی آورند حافظ نیز ازاین منظر به آن انسان پاک اندیش وپاک کردار ارادت می ورزد.به باغ تازه کن آئین دین زرتشتیکنون که لاله برافروخت آتش نمرود
عمو سعید
2021-08-30T08:05:49.8385694
این بیت حافظ هم رفت تو لیست بیت هایی که هیچ کس نتونسته  از ابهامش سر در بیاره تا به غایت ره میخانه نمی دانستم ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد من فقط تعجبم از کسانیه که این بیت رو معنی کردن خوب برادر مگه مجبوری وقتی نفهمیدی چی میگه، میای معنی می کنی یاد اون بیت حافظ افتادم که حتی حافظ پژوهان هم نفهمیدن ولی متاسفانه کسی اعتراف نکرد: خواب بیداران ببستی وانگه از نقش خیال تهمتی بر شبروان خیل خواب انداختی  
در سکوت
2022-03-18T20:17:16.2348036
این غزل را "در سکوت" بشنوید
Mahmood Shams
2022-06-19T19:14:55.9142436
با سلام و درود بنظر بنده با احترام به نظرات دیگران و جناب ساقی عزیز استفاده از یقین و بدون تردید بخصوص در شعر حافظ صحیح نیست و نمیشه با اطمینان و یقین نظر داد که حضرت حافظ شراب خوار بوده اند یا نه !! نماز می خوانند یا نه !! و ..... چرا که از اساتید و صاحب نظران ادبیات شنیده ایم یکی از خصوصیات شعر خیال پردازی ، اغراق و غلو در بیان و مفهوم است که باعث زیباتر شدن میشه همچون هنرهای دیگر مثل پویا نمایی و‌ سینما و طنز نویسی و ....... شاید حافظ در خیال و افکارش چنین حس هایی رو پرورش می داده و تصویر سازی ذهنی می کرده و می نوشته چون بساری از ما که در خیال و اندیشه و آرزویی تصویر سازی و رویا بافی می کنیم .
دکتر صحافیان
2023-02-05T08:38:39.2583966
چه حکایت غریب و باورنکردنی است، انکار شراب ازسوی من( پس از چشیدن طعم وقت و حال خوش) این قدر عقل و کاردانی دارم که چنین نکنم.۲-راه میخانه عشق را به درستی نشناخته بودم، وگرنه هرگز از این شراب پرهیز نمی‌کردم.۳- زاهد و خودبینی ونمازش، و من با شراب حال خوش و نیازم، تا تو ای معشوق دیرین، کدام را انتخاب می‌کنی و می‌پرورانی؟!(بی‌تردید نیاز؛ رند از ره نیاز به دارالسلام رفت)۴-عشق و حال خوشش در گرو هدایت اوست و زاهد از رسیدن به شاهراه رندی معذور است.۵- من که هر شب در حال خوشم، با نوای دف و چنگ، راهزن پارسایی‌ام، اکنون سر به راه شوم، این چه حکایتی است؟!۶-(و سرانجام بدان!) در تسلیم پیر مغانم که از نادانی(خودبینی و دین ظاهری) رهایی‌ام داد، پیر ما آنچه انجام دهد عین توجه حق است(خانلری: عین ولایت باشد)شمس تبریزی: معنی ولایت چه باشد؟ آنکه او را لشگرها و شهرها و دیه‌ها؟نی، بلکه ولایت آن باشد که او را ولایت باشد بر نفس خویشتن، و بر احوال، صفات، کلام و سکوت خویشتن و قهر در محل قهر و لطف در محل لطف.( مقالات ۸۶- ۸۵)۷- و دیشب از ناراحتی خوابم نبرد، که یار همراهی(خانلری: حکیمی) می‌گفت: مستی و سرخوشی حافظ جای گلایه دارد!دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح  پیوند به وبگاه بیرونی
برگ بی برگی
2023-05-26T05:51:08.3270916
من و انکارِ شراب! این چه حکایت باشد؟ غالباً این قدرم عقل و کفایت باشد بنظر میرسد غزل در پاسخ به سطحی نگرانِ جامعه آن روزِ حافظ است که وی را شرابخوار می خواندند ، البته امروزه نیز چنین پنداری از سویِ دو گروه مطرح می شود، یک گروه آنان که زبانِ حافظ را نشناخته و تصوری از کنایه و استعاره هایِ خاصِ او ندارند و بعضاً که بر بزرگیِ او واقفند چنین نمادهایی را مُجَّوِزی برای لذت هایِ زودگذرِ باده نوشیِ خود می دانند، و گروهِ دیگر دلواپسانی هستند که معانی را دریافته اند اما اندیشه هایِ نابِ حافظ را بر نتابیده و بر طبلِ احکام و شریعت کوبیده، دین را همین پوسته ظاهری می‌پندارند، پس‌ بمنظورِ حافظ (عشق) زدایی و انکارِ حقیقتِ دین که عاشقی ست به زعمِ خود حافظ را در زُمره فاسقان و شرابخواران  معرفی می کنند تا ترویجِ تفکرات و خرافاتِ چندین هزار ساله خود را موجه و به حق جلوه داده، پیروانِ خود را گوش و چشم بسته از جامهایِ شرابِ عشق بازداشته، در مسیری قهقرایی تا ناکجا آبادهایِ نفرت همچون کمربندِ انتحاری و جامهایِ اسید سوق دهند. پس‌حافظ در پاسخ به هر دو گروه می فرماید حافظ و انکارِ شراب؟ این چه حکایتِ غریبی ست و بلادرنگ در مصراع دوم لزومِ داشتنِ عقل و شایستگی برای پذیرش و نوشیدنِ شرابِ عشق را گوشزد می کند تا خطِ بطلانی بر ذهنیتِ مسمومی کشد که یا معنیِ شراب را نمی داند و یا مغرض است، نوشیدنِ شرابهایِ مجازی و انگوری نیازمندِ کفایت و شایستگی نیست و البته که عقلِ زندگی نیز نه تنها توصیه به چنین کاری نمی کند، بلکه بدلیلِ زایل شدنِ عقل در پیِ این باد نوشی که غالبن نیز افراطی ست ، بازدارنده است، یعنی اگر انسان تعقل ورزد باده نوشیِ انگوری را کاری بیهوده و در جهتِ برآورده شدنِ امیالِ ذهنی خود می داند که تنها برای مدتی کوتاه و زودگذر می تواند مرهمی بر زخم و دردهایِ بیشمارش باشد. تا به غایت رهِ میخانه نمی دانستم ور نه مستوریِ ما تا به چه غایت باشد بنظر میرسد مراد از غایت در مصراع اول تقدیر و سرنوشت یا همانطور که حافظ در ادامه بیان می کند هدایتِ الهی باشد که تا شاملِ انسانی نگردد راهِ میخانه را نخواهد دانست و در کوچه هایِ جهل سرگردان گشته،‌ با آدرس هایِ دروغینِ هر رهگذرِ ناآگاهی در کوره راه های نادانی گم شده و در نهایت نیز راه به جایی نمی‌بُرد، در مصراع دوم غایت در معنایِ اصلیِ خود که اندازه و نهایتِ چیزی ست ِآمده است، پس‌حافظ ادامه می دهد که اگر این لطف زودتر از اینها و هنگامی که در قیل و قالِ مدرسه غرق شده بود شاملِ حالش گردیده بود که این باده نوشیِ خود را تا چنین حدی مستور و پنهان نمی نمود، بزرگان جملگی بر مستور ماندنِ باده نوشی در میکده عشق تاکید می کنند تا از گزندِ بدخواهان در امان بوده و از راهِ عاشقی باز نمانند، و حافظ می‌فرماید اگر آدرسِ میخانه را می دانست تا چنین حد و غایتی بهرمندیِ خود از باده معرفت را پنهان نمی نمود بلکه تا آنجا که لازم بود به این مستوری می پرداخت. زاهد و عُجب و نماز و من و مستی و نیاز تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد عُجب یعنی تکبر و نازیدن به چیزی، و زاهد نسبت به نماز و عباداتِ سطحیِ خود چنین می کند و با عُجب از اینگونه کارهایِ ذهنی طلبِ سعادتمندی اُخروی دارد ، اما حافظ یا عاشقی که شایستگی راه بردن به میخانه را بدست آورده، مستی و نیازمندیِ محض به حضرتِ معشوق را پیشه خود قرار می دهد، پس خطاب به حضرتِ دوست قضاوت را به عهده او می گذارد که در این میان عنایت و توجهش با کدامین خواهد بود، با زاهدی که بدلیلِ عباداتش خود را مستغنی و دارایِ کوله باری مطمئن می داند و یا با عاشقی که نسبت به عقلِ جسمانیِ خود مست شده و خود را سراپا نیازمند به او می داند، البته که پاسخ روشن است و هم او که به غایت و مقدراتِ خود راهِ میکده را می‌نماید، لطف و عنایتش شاملِ این مستی و نیازمندی که تنها در این میخانه بدست می آید نیز می گردد.  زاهد ار راه به رندی نَبَرَد معذور است عشق کاری ست که موقوفِ هدایت باشد رندی از نگاهِ حافظ تعریفی گسترده دارد که به اختصار می توان آنرا زیرکی و چالاکی در راهِ معنویت از طریقِ عاشقی عنوان نمود که راهی ست میان بُر و نتیجه بخش، اما زاهد از راهیابی به این راه، یعنی رندی معذور و درواقع از آن محروم است و حافظ در ادامه بیت قبل می‌فرماید کارِ عاشقی و رندی کاری ست که موقوف و مرهونِ هدایتِ الهی ست، یعنی بسته به لطف و عنایتِ حضرتِ دوست است که مشیتش بر هدایتِ انسانی عاشق قرار گیرد و آنگاه است که او می‌تواند توفیقِ راهیابی به رندی و عاشقی را بدست آورد. من که شب ها رهِ تقوا زده ام با دف و چنگ این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد؟  راهِ تقوا را زدن یعنی جلوگیری از ورودِ پرهیزگاری به ذهن به گونه ای که انسان زاهد مآبانه خود را از مواهب و نعمتهای موجَّهِ عقلانی در این جهان محروم کند و این کار ممکن نیست مگر بوسیله دف و چنگ که نوا و ریتمِ شادی بخشِ زندگی ست که در شبِ تاریکِ ذهن به کمکِ رندِ عاشق آمده و راهِ این تقوا را می‌زند، یعنی مانعی می گردد برایِ طلبِ سعادتمندی از تقوایِ ذکر شده، حافظ در مصراع دوم می‌فرماید او که شبهای بسیاری به این کارِ مبادرت ورزیده و مانعِ ادامه راهِ چنین تقوایِ ذهنی شده است اکنون بارِ دیگر سرِ ذهنیِ خود را به راه و خانه اول باز گرداند چه حکایت و داستانی ست؟ حافظ که در جایی دیگر در تعریفِ رندی می فرماید: "فرضِ ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم/ وآنچه گویند روا نیست نگوییم رواست " پس در اینجا نیز راهِ پرهیزگاریِ حقیقی را نمی زند بلکه تقوایِ توهمیِ ریاکارانه و زاهدانه موردِ نظرِ است که به امیدِ پاداش و نعمتهای مضاعفِ موعود در بهشت انجام می‌ پذیرد و حافظ راهِ چنین تقوایی را می‌ زند. بنده پیرِ مغانم که ز جهلم برهاند پیرِ ما هرچه کند عینِ عنایت باشد پیرِ مغان در اینجا انسانِ کامل و یا رمزِ خداوند است که پیر و قدیم است و هم اوست که با لطف و عنایت و هدایتش حافظ و انسانِ دارایِ طلب را از جهل و تاریکیِ شب رهانیده است، پس‌ عاشق بندگیِ چنین پیری را رها نمی کند زیرا او هرچه کند دارایِ حکمت و عینِ عنایت است نسبت به همه بندگانِ خود و شاید وقتی دیگر آن زاهد نیز موردِ رحمت و هدایتش واقع شود، درواقع حافظ به ما گوشزد می کند تفاوتِ دیدگاه ها امری ست که حکمت و مصلحتش را خداوند می داند و اگر اراده و مشیتش بنا بر یکسان اندیشیِ همه انسان‌ها بود با کن فکانش به این کار مبادرت می فرمود، پس‌ هرچه کند عینِ مصلحت و عنایت باشد . دوش از این غصه نخفتم که رفیقی می‌گفت حافظ ار مست بُوَد جایِ شکایت باشد رفیق در اینجا یعنی کسی که هم رأی و همراه است و حافظ از اینکه رفیقِ و همراه یا آشنایِ راه نیز همانندِ مردم کوچه و بازار معنیِ مستیِ موردِ نظرِ وی را درک ننموده و شراب را همان شرابِ انگوری در نظر گرفته و از مستیش گله‌مند می‌باشد، غصه دار شده و شب گذشته از این غم بخواب نرفته است، یعنی از رفیقان و آشنایانِ راه توقعی بیش از چنین سطحی نگری هایی می رود، عوام اگر معنایِ استعاره هایی چون شراب و مستی را درک نکنند جایِ غم و غصه نیست اما از رفیقانِ راه انتظار نمی رود از مست شدنِ لحظه به لحظه حافظ به زندگی که جز این هم انتظارِ دیگری از او نیست شاکی و گله مند باشند .          
حسین فرزند ماه جمال و منصور محمدنظامی
2023-07-19T09:02:00.8704596
با بخش زیادی از گفته های شما موافق هستم. یک مفهومی هست به نام پیر درون. شاید هر کس توانایی دیدارش را نداشته باشد. احتمالا حافظ به این مرحله رسیده است. حافظ سیر تکاملی داشته است. از صورت به سیرت، از ظاهر به باطن رسیده است. شاید یکی از آخرین ابیاتش این بوده باشد: جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند. حقیقتی که حافظ به آن رسیده است چه بوده است؟