گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:خوش آمد گُل وز آن خوشتر نباشد که در دستت به جز ساغر نباشد

❈۱❈
خوش آمد گُل وز آن خوشتر نباشد که در دستت به جز ساغر نباشد
زمانِ خوشدلی دریاب و در یاب که دایم در صدف گوهر نباشد
❈۲❈
غنیمت دان و مِی خور در گلستان که گُل تا هفتهٔ دیگر نباشد
ایا پُرلعل کرده جامِ زَرّین ببخشا بر کسی کِش زر نباشد
❈۳❈
بیا ای شیخ و از خُمخانهٔ ما شرابی خور که در کوثر نباشد
بشوی اوراق اگر همدرسِ مایی که عِلمِ عشق در دفتر نباشد
❈۴❈
ز من بنیوش و دل در شاهدی بند که حُسنش بستهٔ زیور نباشد
شرابی بی خمارم بخش یا رب که با وی هیچ دردِ سر نباشد
❈۵❈
من از جان بندهٔ سلطان اویسم اگر چه یادش از چاکر نباشد
به تاجِ عالم آرایش که خورشید چنین زیبندهٔ افسر نباشد
❈۶❈
کسی گیرد خطا بر نظمِ حافظ که هیچش لطف در گوهر نباشد

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۶۲

تصاویر

کامنت ها

سراج
2015-11-22T19:27:35
با سلام و درودها در » حافظ به سعی سایه « این دو بیت زیر موجود است و اینجا نمی باشد میشه لطف کرده و توضیح دهید، سپاسگزارم از مهرتان ...عجب راهی ست راه عشق کانجاکسی سر بر کُنَد کش سر نباشدبنام ایزد بتی سیمین تنم هستکه در بتخانهٔ آزر نباشد
دکتر ترابی
2014-12-03T22:21:47
جناب دکتر کیخا گرامی،با سپاس از مهربای و بزرگواریتان، بیت زمن بنیوش و دل در شاهدی بند که حسنش بسته زیور نباشد مرا به یاد واژه نغوشاک ( پیروآیین مانی ) انداخت نیوشاک بوده است همان که امروز شنونده میگوییم از نیوشیدن ( نغوشیدن )مستمع آنکه می نیوشد و پیروی می کند ( مقلد است؟ تقلید؟) و رگه های بسیار از جهابینی کهن ایرانی در آیین پیروانی( شیعه) می بینیم. از آن همه حکیم توس از زبان جمشید می فرماید :منم ، گفت ، با فره ایزدیهمم شهریاری و هم موبدی. !!!!
دکتر ترابی
2014-12-04T04:12:16
جنان دکتر کیخای گرامیبا سپاس از مهربانی و بزرگواریتان، بیت زمن بنیوش و دل در شاهدی بند،،،،،، مرا به یاد واژه‌ی نیوشاک ( نغوشاک پیرو آیین مانی ) انداخت که از همین ریشه است از نیوشیدن به مانای شنونده ، مستمع و هم شنودن و شنود که امروزه گویا به جای استراق سمع به کار میرود ،
آموزگار
2015-12-23T10:47:26
درودمن نیز به گمانم منظور از "دفتر" همان قرآن باشدچه بپسندیم یا نه غیر از این نمی تواند باشدمی توان کسی که خوشش نمی آید بگوید حافظ بد گفت و نادرست گفت، ولی نمی تواند برای خودش حافظی که می پسندد بسازد
س ، م
2016-01-20T15:38:01
بهرام خانیکبار دیگر دقت کنید ، وزن درست است بشوی اوراق اگر همدرس ماییکه علم عشق در دفتر نباشداگر به جای بشوی ، شوی بگذاریم وزن به هم می ریزدU---U---U--مفاعیلن مفاعیلن فعولنهزج مسدس محذوف
بهرام مشهور
2016-01-20T14:12:14
بشوی اوراق اگر همدرس مایی ایراد وزنی دارد . همه مصرع های این غزل هرکدام دارای ده و حداکثر یازده بخش هستند و این ب گذاشتن بر سر این مصرع تعداد بخشهای آن را به دوازده عدد می رساند . درست آن این است : شوی اوراق اگر همدرس مایی
فرهاد
2016-03-16T12:43:05
جناب جبرییل،گر که خواندی شعر همچون آفتاب، (منظور شعر حافظ هست، با شعر خودتون اشتباه نشه) گر که خواندی شعر همچون آفتاب،رو ز روی روشنش تو برنتابمن نوشتم هرچه حافظ گفته بودتو سرم کردی به شعرت زیر آب! از چه رو خواندی مرا تو نابکار،تلخ کام و کافر و هم زیر بار؟گر نیامد گفت من دلخواه توتو بزن گوی سخن، معنی بیار!
شرح سرخی بر حافظ
2014-04-02T20:56:43
لطفاً از درج مطالب غیرمرتبط با متن این شعر خاص خودداری فرمایید اما گاهی گویا چاره ای نیست . به هر حال در مورد این غزل مطالب فراوانی هست که امیدوارم از دوستان بخوانیم .
دکتر ترابی
2014-10-01T17:06:49
دکتر کیخای گرامی:از نظم و نرم گفتید و مرا به یاد واژه ای انداختید:نژم با صدای زیر به مانای مه و اینکه نژم شبانه میبارید ( میبارد هنوز؟) و نژم پگاهی که ابرهارا میکند، پراکنده می ساخت.و چه زیباست زبان ایرانی پراکندن و ساختن چگونه باهم می سازند!!
امین کیخا
2014-10-02T09:10:57
به رسم پیشداشت و هدیه یک رشته وازه هم تقدیم به شما دکتر ترابی بزرگوار چاکر که در بیت سوم از پایان هست یک لغت زیبای دیگر هم دارد .زواره که نام برادر ناخوب رستم است از همین واژه است یعنی پیشکار و خدمتکار و به عبارتی سرویس دهنده ! که در یک لغت اگر بخواهیم جمع کنیم می شود ندیم . فردوسی با گزینش نام زواره این برادر ناخوب را زیردست و خدمت رساننده نامیده است . حالا چاکر که زاور می شود یک خوبی دیگر هم دارد .زاور با سَروَر وارون آن است همخوان و هماهنگ است از نظر صوتی . زاویدن هم که میشود خدمت رسانی یعنی همان to serve , پس به server اینترنت هم می گوییم زاویر ! ساختن صفت فاعلی با er ویژه ی انگلیسی نیست فارسی هم نمونه های زیادی دارد یکی از آنها دبیر است . زاویر هم بر ساخت و به دنبال آن درست شده است . زاو به معنی نیرو هم می باشد که با توجه به اینکه چند لغت برای نیرو داریم ایدون ( فعلا ) نیازی به این معنای زاو نداریم ولی to serve لغت ریشه دار مناسبی نداشت که به این ترتیب پیش کش می شود .
امین کیخا
2014-10-02T08:56:18
درود دکتر ترابی همیشه نوشته های گهربارتان را می خوانم .خوشهالم که شما هم نمونه ای از این واژه ی گمنام را به یاد دارید .
فرهاد
2014-05-19T08:56:59
این غزل زیبا و پر معنی حافظ نزدیکی فوق العاده ای با رباعی معروف خیام دارد:ساقی گل و سبزه بس طربناک شده‌ستدریاب که هفته دگر خاک شده‌ستمی نوش و گلی بچین که تا درنگریگل خاک شده‌ست و سبزه خاشاک شده‌ستستد دیگری از نزدیک شدن افکار حافظ به خیام.
جبرئیل
2014-07-27T03:02:29
به نام بخشنده بخشایشگرجناب فرهادچرا بار خود بر دوش حافظ می نهیکفر بر لب خاموش‌ حافظ می نهیچون شهد قرآن در دل تلخت نرفت تلخی‌ات در نوش حافظ می نهی؟
م.ساغشکی
2013-06-28T02:56:02
لال، لاک، لک از ریشه لوک میتواند باشد که از لغات ریشگی هندواروپایی از جمله فارسی و انگلیسی است و دو مفهوم "جمع و محل" بنیاد آنست. به این نوشتارم توجه فرمایید:پیوند به وبگاه بیرونی
امین کیخا
2013-06-28T10:18:28
مهرای جانم پیوندت را برخواندم نیک نگاشته ای به نگاه من هم کاربری واژگان محلی بدون شرمساری باید همه گیر شود اینها شاخاب های این دریا هستند در فارسی لوکیدن معنی چهاردست و پا رفتن کودک است و به انگلیسی این کار را locomotion می گویند و locomotive بازهم در لوکو ی ان فارسی است چون از لوکیدن است . لوکه به لری تختی است که در تابستان با تخته و نی می سازند و در باغ ها می گذارند برای ارمیدن . مهرای چشم من همیشه به خراسان است که مردان وزنان شیوا سخن دارد. درود به تو
امین کیخا
2013-05-27T00:11:50
همیشه بحث نظم است ولی نزم در فارسی فراموش شده است و ان معنی بخار اب میدهد و به لری وشت معنی بخار و دود می دهد مثلا وشت گوله یعنی دود شلیک گلوله ، وشتن به فارسی رقصیدن است
امین کیخا
2013-05-27T00:25:16
شباهت میان کلمات فارسی وعربی با معانی مختلف باعث حذف انها از زبان جامعه شده است یکی همان نزم است چون به نظم شبیه بوده است نوشته نشده تا حذف شده است نمونه های زیادی هست دیگری هامی یعنی سرگردان ولی با حامی یعنی پشتیبان امیخته و حذف شده است بعضی کلمات بدلیل تغییر و گردانش در دوره های مختلف معانی مبهم پیدا کرده اند حذف شده اند مثلا شیب و تیب که یعنی سرگشته وحیران که با شیب فارسی مشکل دارد و امیخته می شود بهرسو درود به انکس که از بر بکند و بیاموزد به دیگران ، تا کی کودکانمان به دانستن car , ball , red بنازند همتی می خواهد که فارسی اموزانده شوند به پسرم یاد دادم به لاغر بگوید نزار و به چاق فربه و به نیرو مند، ستنبه ،باشد اگر میان انجمن سخن گفت فرهمند و رده ( باکلاس) به چشم بیاید ایدون باد
امین کیخا
2013-05-27T00:46:57
طرف یعنی کنار به عربی و به فارسی یعنی کیسه پول و همیان و طرف بر بستن یعنی پول دار شدن ولی هنوز داریم اشتباه می نویسیم انرا باید ترف بر بستن بشود
امین کیخا
2013-05-27T00:53:17
لعل واژه مشکوک به فارسی بودن است زیرا لال و لاک و لک همه یعنی سرخ دیگر کلمات با معنی سرخ کرمز است که با crimson یعنی قرمز همریشه است و با خود رنگ کرم ، سهر هم یعنی قرمز مثل سهراب و سور هم یعنی قرمز و سور وارون شده است و رز یعنی گل سرخ ولی به فرانسه دیگر امیغ و ترکیب میان فارسی و فرانسه روز است که در فرانسه ژور شده است درست مثل سور و روس یا روز یا رز ، زهی شکرپاره پارسی
مادر
2021-03-16T12:14:51
با سپاس از امین کیخا . توضیحات در مورد واژه های فارسی به جای عربی بسیار مفید و راهگشاست. سایه شما و سایر عزیزانی که در پاسداشت زبان فارسی تلاش میکنند مستدام باد.
مهراب
2020-10-03T00:55:02
نمیدونم چرا همش یاد کمثل الحمار... الاغهایی که کتاب حمل میکنن میفتم
فرخ مردان
2017-08-06T09:56:39
@ سپهر:با شما موافقم. ظاهرا هنوز بعضی ها متوجه نشدن که حاشیه نویسی باید مخاطب عام داشته باشه. این فرق یه همچین وب سایتی با شبکه های اجتماعیی مث فیسبوک و توییتر و تلگرام هست که افراد میتونن بدلخواه "مزخرفات(ذیل یکی از غزلیات مرقوم فرموده بودن " زارت و زورت(!)" شما رو دنبال کنن یا نه.آخه یه مشت اظهار افتادگی الکی و بعد اظهار فضل بی ربط و تعریف بیخود از دیگران( لابد به امید اقدام متقابلشون=نون قرض دادن) که ارزش خوندن نداره. سر درد گرفتم!
ارسلان
2017-12-27T09:23:02
واقعا چرا باید یک نفر که درک و شناخت درستی از حافظ نداره درباره حافظ شاعر بزرگ ایران زمین نظر بده. آقای فرهاد این نظرات کوبنده رو برای خودتون نگه دارید و به حافظ نسبت ندید. قبل از این که ما هر چیزی باشیم ما ایرانی هستیم. حافظ هم همینطور اما حافظ مخالف اسلام هم نیست کجا به قرآن توهین کرد غیر از این که این موارد فقط در تفسیرهای افرادی مثل شماها است.
Javadst
2017-04-26T00:25:29
فکر کنم این صحیح تر باشه : بسوز اوراق اگر همدرس‌ مایییکه درس‌ عشق را دفتر نباشد
امین میهن‌دوست
2018-04-05T12:29:40
گذاشتن یا گزاردن؟پرسش"سیاست‌گذار" یا "سیاست‌گزار"، کدام‌یک درست است؟پاسخ"عده‌ای گمان می‌کنند که اگر گذاشتن دلالت بر عملی عینی و ملموس نکند یا، به بیان دیگر، اگر مفعول آن جسم نباشد، باید با حرف "ز" نوشته شود. مثلا قانون یا بدعت یا بنیان چون جسم عینی و ملموسی نست در ترکیب با این فعل لابد می‌شود قانونگزار یا بدعتگزار یا بنیانگزار. این تصور نادرست در وهله‌ی نخست ناشی از خلط معنای حقیقی و معنای مجازی گذاشتن و در وهله‌ی بعد ناشی از خلط معنای این فعل با معنای گزاردن است. گذاشتن، در معنای حقیقی کلمه، «قرار دادن به طور عینی و مشهود» است، مثلا: "لیوان را روی میز می‌گذارم». اما گذاشتن مجازا به معنای «قرار دادن، وضع کردن، تاسیس کردن» است و چون مقصود از قانونگذار کسی است که قانون را وضع و بنا می‌کند( و نه فرضا کسی که قانون را اجرا می‌کند.) باید به همین صورت، یعنی با حرف «ذ» نوشته شود. ایضا بنیانگذار، به معنای «موسس»، کسی است که بنای کاری یا موسسه‌ای را می‌گذارد و نوشتن آن با حرف «ز» غلط است."نجفی، ابوالحسن.(1384). غلط ننویسیم. تهران: مرکز نشر دانشگاهی. ذیل گذاشتن/گزاردنپیوند به وبگاه بیرونی
nabavar
2018-04-04T20:04:24
امین میهن دوست جانگویا درست همان” طبابت را کنار بگزاری“ آقای شمس الحق است.چون : طبابت نه ماده است و نه قابل جابجایی ، پس با ” ز “ درستتر می نمایدزنده باشی
امین میهن‌دوست
2018-04-04T14:12:09
این شعر وزین و زیبا پیش از انقلاب توسط *کامبیز کابلی* به زیبایی هرچه تمام‌تر در سبک پاپ/راک خوانده شده که البته بسیار نایاب است.
عباس
2018-02-14T21:49:43
این بحث گسترده ای که در مورد بیت : بشوی اوراق اگر همدرس ماییکه علم عشق در دفتر نباشدبین دوستان درگرفته است بسیار معنای واضحی دارد و آن اشارت حضرت حافظ به واقعه اولین دیدار شمس و مولاناست که در آنجا بعد از اتمام مجلس درس و بحث مولانا در مسجد قونیه بهمراه شاگردان و مریدان ، شمس او را دم حوض صحن مسجد میبیند و بعد از گفتگوی کوتاهی یا بلندی ، به او میگوید علم عشق در نوشته و کتاب و درس و بحث نیاید و در ریاضات عمل برآید ! و میگویند کتاب درس مولانا را از دستش میگیرد و در آب حوض می اندازد و حافظ به شیرینی و رندی بدان واقعه اشاره میفرماید . والله اعلم
تماشاگه راز
2018-06-30T04:11:58
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیاین غزل همانطور که ابیات الحاقی آن به آن گواهی می دهد ، برای سلطان اویس انتخاب و ارسال شده است، لیکن برخلاف نظریه آنهایی که عقیده دارند این غزل در پاسخ دعوتنامه سلطان اویس سروده شده ، باید گفت که فرق است بین غزلی که اراده تامه ، برای موضوع و شخص معینی سروده شده باشد با غزلی که قبلاً با انگیزه دیگری سروده شده و با الحاق چند بیت به آن در زمان دیگری ، برای شخصیتی ارسال شود.روی سخن در غزل بالا به هیچ وجه با سلطان اویس نیست . این غزل از یازده بیت تشکیل شده که هفت بیت اولیه غزلی است مستقل و چهار بیت پایانی آن را شاعر به هنگامی که مایل بوده است تا پاسخی به دعوت نامه سلطان اویس بدهد ، به آن ضمیمه کرده و برای او ارسال نموده است .بنابراین در اینجا سه مطلب بایستی مورد شرح قرار گیرد:1- شأن نزول این غزل مستقل اولیه و منظور شاعر از سرودن آن .2- نظر شاعر درباره سلطان اویس و دعو ت او ومفهوم واقعی سه بیت الحاقی .3- سخنی درباره بیتی که شاعر تخلص خود را در آن آورده است .*1- دقت در معانی هفت بیت اولیه این غزل و مقایسه برداشت کلام با مفاهیم مشابه و مکرّری که با همین مضامین در غزلهای دیگر سروده شده ما را به این نتیجه می رساند که شاعر ، این غزل را در دفاع از نظریه و برداشت خود از نحوه زندگی و آنچه را که زیر نامِ فلسفه زندگانی هرکس می توان نام برد ، سروده و روی سخنش با رقیبان و مخالفین اصولی خود ناصحینِ متشرّع بوده و به منظور مقابله با آنها نظرّیات خود را به نحوی به زیور کلام و تشبیهات آراسته که در قالب طنز ، برداشت شخصی خود را از مفهوم و تفسیر آیاتی چند از قر ان کریم نیز بازگو کرده باشد ، امری که همیشه مورد مخالفت متشرعین صاحب نفوذ وقت ، و سر منشاء مقابله آنها با حافظ بوده است.حافظ از آنجا که استاد ایهام و طنز در این دو هنر ، کار پردازی بی نظیر است . ، بعضی از مضامین خود را به نحوی بازگو می کند. و با کلمات آرایش می دهد. که طرف مخالف بلافاصله ذهنش متوّجه آیه یی از آیات قرآن شده و منظور حافظ را در می یابد ، منظوری که چندان موافق با برداشت اصولی طرف مخالف نیست و این هنر شاعر در مجالس خواصّ اهل شریعت برای حافظ در دسرمی آفریده است .برای توضیح بیشتر می پردازیم به شرح ایهامات و کنایاتی که مسلماً از روی قصد و در قالب طنز در این غزل به کار گرفته شده است :شاعر مطلع غزل را با آمدن گل در اوّل بهار شروع کرده و بر ساغر کشیدن و شراب نوشیدن تأکید دارد . شاید در بدو امر ، خواننده امروزی آن را امری طبیعی قلمداد کند اما برای شاعری که متّهم شاعر به تجاهر به فسق و اِبا حَهِ شراب و منکرات شده و مخالفین کمر بسته مواظب در مقابل خود دارد اگر شروع غزلی باز دم از باده و ساده بزند ، این اقوی دلیلی بر استقامت و پافشاری بر عقیده و مبارزه جویی او است .شاعر در بیت دوم و در مصراع دوم صحبت از گوهر وصدف می کند که اینهم به ظاهر امری طبیعی است اما ایهام مورد نظر شاعر ، آیه 24 سوره طور و آیه 22 سوره واقعه است که به ترتیب : وَ یَطُوفُ عَِلَیهِم غِلمانٌ لَهُم کَاَنَّهُم لُؤلُؤمَکنُون . (وگرداگرد آنها می گردند غلامانی که مال آنهاست و به مانند مروارید در صدف اند . ) وَ حُورٌعَینٌ کَاَمثالِ اللُّؤلُؤءِ المَکنُونِ . و ( حوران سیاه چشم چون امثال مرواریدی که در صدف نگاشته شده اند.) و ما می دانیم که در سورة طور خداوند متعال با سوگند های مکرّر در تأکیدعذاب گناهکاران تأکید دارد و همانطور که ذات احدیّتش مبشّر و منذر است پس از آن به پرهیزکاران وعدهای بهشتی می دهد. که آیه 24 یاد شده یکی از آنهاست . همینطور در سوره واقعه خداوند متعال از واقع قیامت و اهل بهشت سخن می گوید و مزایای اوُلئِکَ المُقَرّبون را بر می شمارد که آیه 22 آن سوره را برای آنها : جَزاءً بُما کانوُایَعمَلون می داند و هر دو این سوره ها در سفارش به تقوی و اطاعت از دستورات شرع این دنیاست تا به بنده مؤمن در آخرت این نعمتها ارزانی شود، اما حافظ در بیت دوم غزل خود در مقام مقابله با مفاد آیات سخن گفته و می گوید :زمان خوشدلی دریاب دُریاب که دائم در صدف گوهر نباشدیعنی بالصّراحه می گوید نقد امروز را به نسیه به فردا مده و در جای دیگر معلوم نیست که این گوهر ها در صدف باشد یا نباشد!ملاحظه کنید که این گونه سخن گفتنها در پرده ایهام که هنوز پس از 700 سال اکثر خوانندگان پی به عمق نظرّیه شاعر نمیبرند تا چه حدی به زیبایی ماهرانه در لفافه ایهام پیچیده شده است ! امّا این دلیل نمی شود که از چشم خواصّ ، مخصوصاًمشایخ شریعت زمان حافظ که چهار چشمی مواظب اعمال و اقوال او هستند دور بماند .شاعر در بیت سوم باز مطلب وقت را غنیمت دان که سکّوی عقیدتی اوست، را تکرار و مردم را به باده نوشی دعوت می کند که در واقع پافشاری بر عقیده و مقابله بیشتر با مخالفین خود است و در بیت چهارم مفاد مضمون : اگر شراب خوری جرعه یی فشان بر خاک را به صورتی دیگر صورتی دیگر توصیه و مستحقان بی پول ( منظور شاعر ، خود اوست ) را اولی تر می شمارد و در سه بیت 5، 6 و 7 سخن به صراحت کشیده شده در پوشش نازکی از تعابیر عرفانی ، به شیخ توصیه می کند که بی جهت به امیدشراب کوثر منشین و اگر شراب می خواهی بیا و از خمخانه ما نوش کن ودست از این محتویات کتابهای شرع بردار که بو سیله آنهایی پی به واقعیت امر نمی بری و بایستی از راه عشق و عرفان یعنی راهی که من انتخاب کرده ام بروی. به عبارت دیگر اگر می خواهی همدرس من بشوی همان کن که من می کنم و می گویم و از من بشنو (و دل در شاهدی بند که حسنش بسته به زیور نباشد) و اینجاست که باز شاعر یک مطلب اصولی را تفهیم متشرّع می کند و به او می فهماند که عقیده یی را بپذیر که طبیعت فهم بشری آن را قبول کند نه عقیده یی که با هزار گونه زیور تشبیهات و امثله و تشویقات و تنذیرات چشم و گوش فطرت تو را بسته به وعد ه دل خوش دارد . این بود شرح غزل هفت بیتی که شاعر در همان حول وحوش دعوت سلطان اویس سروده بوده و با رسیدن دعوتنامه ، از ان سود جسته و با اضافه کردن سه بیت برآن برای او ارسال داشته است امّا :1 – نظر حافظ در باره دعوت سلطان اویس و سه بیت الحاقی به غزل ، باید گفت که به قول خود حافظ که می فرماید: ( غالباً اینقدرم عقل و کفایت باشد ) به دو دلیل او هر گز از دربار شاه شجاع ، به سوی سلطان اویس نمی رفته ، یکی اینکه استقرار و استمرار حکومت شاه شجاع را علانیه می دیده و دیگر آنکه در دربار سلطان اویس ،سلمان ساوجی از مدتها قبل جاخوش کرده و مقرب السلطان بوده است.حافظ فراموش نکرده که سلمان چون به فراست دریافت که نوجوانی به نام حافظ عنقریب گوی سبقت را از او بر می دارد با انگیزه حسادت بر اشعار حافظ ایراد می گرفته بنابراین رو به چنین درگاهی نمی کند. به همین دلیل در بیت هشتم که بیت تلفیقی به منظور ارتباط یک غزل از پیش سروده شده با ضمیمه بعدی است می فرماید خدایا کاری کن که برای من دردسر تازه ای آفریده نشود و منظورش این است که با رفتن به دربار سلطان اویس دشمنی علانیه شاه شجاع را برای خود نَخَرد.3- شاعر از آنجایی که که می داند خواهی نخواهی این غزل به دست سلمان خواهد رسید پس از سرودن دو بیت نهم ودهم وتعریف وتمجید از سلطان اویس که آنهم دارای ایهامی است و با اینکه اورا دعوت کرده حافظ می خواهد به او بفهماند که تو برای این دلسوزی نمی کنی و مسائل رقابتی بین دو دربار تو و شاه شجاع است که میخواهی از آن بهره برداری کنی ، در آخر سر در مقطع کلام و بدون هیچ تهمیدی سلمان را به بی ذوقی و بی سلیقگی متهم می کند که این اتهام می تواند درباره اظهار نظرهای قبلی این شاعر درباره اشعار حافظ به جا و به مورد هم باشد و در این مورد قبلاً هم حافظ پاسخ دندان شکنی به او داده است ( صفحه 706 شرح ابیات غزل 119 این دفتر ).
رضا ساقی
2018-06-13T04:20:56
خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشدکه در دستت به جز ساغر نباشدبه استناد بیت نهم، مخاطب این غزل سلطان اویس حاکم بغداد وتبریزاز قبیله ی آل جلایر از ایلاتِ مغول می باشد. میان او و حضرت حافظ دوستی ورفاقتی برقرار بوده وظاهراًسلطان اویس بارها ازحافظ دعوت نموده تا به بغداد عزیمت کند تااینکه حافظ این غزل ناب را درپاسخ به دعوت اوسروده وارسال کرده است. گرچه بعضی براین باورند که غزل هایی ازاین دست که اسم مخاطب درآن ثبت وذکر شده قبلاً بدون درنظرگرفتن مخاطب خاصی سروده می شده وحافظ درموقعیّت ها ومناسبتهای مختلف، با اضافه کردن یک یا چندبیت وآوردن نام مخاطب، آن رابه اوارسال وتقدیم می کرده است.بنظر می رسد چنین باوری نادرست وبرساخته ی ذهن بعضی ازشارحین محترم بوده باشد. چراکه درآن روزگاران اغلب پادشاهان، وزیران وبزرگان ولایت، خصوصاً مخاطبین حافظ که بااو نشست وبرخاست کرده وانس والفتی داشتند همه اهل فن، ادیب ونکته پرداز وبسیاری خودنیزشاعر وسخن شناس بودند وقطع یقین همانگونه که پس ازگذشت قریب به هزارسال این شارحین محترم ازاین موضوع مطّلع شده اند! آنها نیزازاین بی احترامی که نسبت به آنها صورت گرفته آگاهی پیدامی کردند ودر نتیجه وجهه ی اجتماعی حافظ که در دستگاههای دولتی و اجتماعی وسیاسی جایگاه ویژه ای داشته خدشه دارمی گشت. به همین دلیل ساده، نگارنده ی این سطوربراین باوراست که حافظ ِ فرزانه،فرهیخته ترازاین بوده که مرتکب چنین رفتارعامیانه وتوهین آمیزی شده باشد. بی شک اوهرگز چنین بی حُرمتی درحق هیچیک از دوستان ومخاطبین خود روانداشته وهمه ی غزلهایی که نام کسی ازدوستان شاعر در متن آن ذکرشده تماماً با اراده ی شخصی شاعر وبرای همان مخاطب مورد نظرسروده شده است. ازآنجا که حافظ اغلب غزلها را بستری برای بیان عقاید وباورهای شخصی، ومیدانی مناسب برای مبارزه با ریا وریاکاری وآگاهسازی مردم می دانسته، به هرمنظوری که اقدام به سرودن غزل می کرده ابتدابه بیان اندیشه های ناب حافظانه و روشنگری مردم می پرداخته ودرنهایت دریک یاچند بیت به مخاطب موردنظر و منظور اصلی(دعوت ویاهرمورددیگری) اشاره می نموده است همین امرنیزموجب به خطارفتن شارحینی شده که به اشتباه چنین بپندارند که چون غزل باکلّی گویی آغازشده وازمسایل گوناگونی سخن به میان آمده بنابراین غزل قبلاً سروده شده بوده وحافظ به منظوررفع تکلیف وصرفاً دلخوش کردن مخاطب،این غزل راانتخاب واسم مخاطبی رابدان اضافه وبه اوارسال کرده است!درست است که این غزل باخوشآمدگویی به آمدن ورویش گل آغازشده لیکن بااندکی تامّل درمی یابیم که حافظ رندانه وبصورت غیرمستقیم،درحال صحبت کردن بامخاطب وطرح باورها واعتقادات خویش وتشویق ودعوت اوبرای پذیرش مَسلکِ حافظانه هست که خودبااندیشه های ناب پی ریزی کرده است.معنی بیت: (دراین موسم نشاط انگیزبهار) روئیدن وشکوفایی گل بسیارخوش ونیکوست امّا ازاین خوشتر وازاین نیکوترآن است که به دورگل باشراب وشاهد بنشینی و به عیش ونوش بپردازی.به دورگل منشین بی شراب وشاهد وچنگکه همچوروزبقا هفته ای بودمعدودزمان خوشدلی دَریاب ودُر یابکه دایم درصدف گوهر نباشدبی گمان حافظ درمضمون سازی این بیت،گوشه ی چشمی به وعده های داده شده به مومنان وپرهیزگاران در آیات 24 سوره ی طور و 22 سوره ی واقعه داشته است: ("......وگرداگردِ آنها غلامانی می گردند که مال آنهاست و به مانند مروارید در صدف هستند.... حوران سیاه چشم، امثال مرواریدی که در صدف نگاهداشته شده اند....") چنانکه ملاحظه می شود دراین آیات، سفارش به تقوی و اطاعت از دستوراتِ شرع شده و به مومنین و پرهیزگاران وعده های بهشتی داده شده وغلامان وحوریان، به دُر ومرواریدهای دردرونِ صدف تشبیه شده اند. در این بیت حافظ رندانه با بکارگیری واژگان (دُر وصدف) مضمونی زیبا ونکته دارخَلق نموده وتلنگری نیز به شیخ وزاهد والبته به (سلطان اویس مخاطب غزل) زده است. حافظ دلسوزانه سفارش می کند که منتظرفردا وبه امید نسیه نباشیددراین فصلی که دردسترس است به عیش ونوش بپردازید واین فرصتِ درحالِ گذر وناپایداررا دریابید تا به جواهرو مرواریدهایی که درصدفِ خوشدلی قرار دارد درهمین دنیابرسید وبصورت نقدی کامرانی کنید درنگ جایز نیست که این فرصت موقّتی هست دلخوش به فردای نامعلوم نباشید ومپندارید که هروقت بخواهید می توانید جواهرو مرواید ازصدف استخراج کنید پس بشتابید که فردا معلوم نیست دردرون صدف دُر وگوهری باشدیا نباشد.ای دل اَرعشرت امروزبه فردافکنیمایه ی نقدبقاراکه ضمان خواهدبود؟غنیمت دان ومی خوردر گلستانکه گل تا هفته ی دیگر نباشدغنیمت دان: اهمیّت فرصت رادریاب وغافل مشومعنی بیت: زمان شکوفایی گل و فرصتِ خوشدلی وخوشباشی رادرک کن ودرگلستان درکنارگل وسبزه به عیش ونوش بپردازغافل مباش که مجالِ ناپایدار عشرت، به سرعتِ سپری شدن یک هفته،درحال گذراست وخیلی زود دیر خواهد شد.چوامکان خلودای دل دراین فیروزه ایوان نیستمجالِ عیش فرصت دان به فیروزی وبهروزی ایا پرلُعل کرده جام زرّینببخشا برکسی کش زَر نباشد"لعل" جواهروسنگ گرانبها به رنگ سرخ، دراینجاکنایه ازشراب استجام زرّین: جامی که ازطلا ساخته شده یانشانهایی ازطلا داشته باشد. جام های شراب پادشاهان ،سلاطین وبزرگان با طلا ونقره آراسته می شدند. دراینجامستقیماً با، سلطان اویس سخن می گوید.معنی بیت: ای سلطانی که جام جواهرنشانِ شاهانه دراختیارداری حال که جام طلایی ات پرازشراب ناب است وروزگاروفق مُرادت می چرخد،ازروی کرم و بخشش، حال فقیران را دریاب وازتهیدستان دستگیری کن.توانگرادل درویش خود بدست آورکه مخزن زَر وگنج درم نخواهدماندبیا ای شیخ وازخُمخانه ی ماشرابی خورکه درکوثر نباشدباتوجّه به اینکه سلطان اویس درظاهر وانمودبه پرهیزگاری ودینداری می کرده وبه توسعه ی مکانهای مذهبی همّت می گماشته حافظ دراین باخطاب قرار دادن شیخ، درواقع مستقیماً باسلطان اویس سخن می گوید.معنی بیت: ای شیخ وای زاهد که دل به شرابهای بهشتی بسته وبدین امید و آرزو پرهیزگاری پیشه کرده ای بیاازشراب ما جُرعه ای بنوش که خوشگوارترازاین شراب حتّا درحوض کوثر بهشت نیزپیدا نخواهی کرد.گرچه بعضی هااین بیت را نشانه ای روشن ازتاثیر پذیری حافظ از افکار اپیکوری وفلسفه ی خیّامی می دانند. امّا بنظرنگارنده حافظ خود دارای فلسفه ای منحصربفرد ونگرشِ خاصّی به خدا،زندگی،عرفان،عشق ،لذت وجهان فانی وباقی دارد وانتساب اوبه هرفلسفه و مکتبی بی انصافی وکم لطفی درحقّ این اندیشمند فرهیخته هست. شاید نگرش حافظ بابسیاری ازصاحبان اندیشه ها،در بعضی جهات موازی ومشابه بوده باشد لیکن این دلیلِ قانع کننده ای برای برچسب زدن مارک وانتساب اوبه یک فلسفه ی خاص نیست.حافظ دراینجا شیخ ویاهمان سلطان اویس راکه بخاطر مشروعیّت بخشیدن به حکومت خود ازمذهب استفاده می کند دعوت به خوشباشی وشادمانه زیستن کرده واورابه غنیمت شمردنِ فرصت،گرفتن ِنقد وچشم پوشی ازنسیه (وعده های بهشتی)ترغیب کرده است.بهشت عدن اگرخواهی بیاباما به میخانهکه ازپای خُم اَت یکسربه پای کوثراندازیمبشوی اوراق اگرهمدرس ماییکه علم ِعشق در دفتر نباشداین بیت نغزکه بسیارپُربار وپُرمعنیست و شایدزیباترین بیتِ دیوان گُهربارحضرت حافظ بوده باشد درادامه ی بیت قبلی وخطاب به شیخ یاهمان سلطان اویس است. حافظ دریک جمله ی به ظاهرساده امّابسیارنکته دار، شالوده وبنیان فکری مکتبِ حافظانه راطرح نموده واتاق فکری شیخ وعابد وصوفی راباخاک یکسان کرده است.منظورازدفتر دراینجا همه ی کتابها ونوشته جاتیست که شیخ وزاهد وواعظ بااستنادبه آنها،پایه های اعتقادات و باورهای خویش را پی ریزی نموده وبراساس آنهابه بندگی ،پرهیزگاری وموعظه می پردازد.معنی بیت: عشق واژه ایست که درکتابها ودفاتردینی نمی گنجد وشرح آن به تحصیل دانش وبیان وقلم میسّرنیست. بنابراین اگرتمایل داری به جمع عاشقان بپیوندی و طریق عشق برگزینی هرچه کتاب ودفترداری به کناری بنه. بادرس خواندن واَزبرکردن ومشق نوشتن عشق حاصل نمی شود.عشق لطیفه ای نهانیست،عشق شعله ورشدن آتش اشتیاق دردل وجان است عشق دلدادگی،دلباختگی و محبّت ومهرورزیست. عشق سوختن وساختن است وسوز وگدازراهرگزنمی توان در مدرسه و مکتب تحصیل وتدریس کرد.ای که ازدفترعقل آیت عشق آموزیترسم این نکته به تحقیق نخواهی دانست.زمن بنیوش و دل در شاهدی بندکه حُسنش بسته ی زیور نباشدبنیوش: بشنو، بپذیرشاهد: معشوق، دلستاننده، کسی که همیشه درفکر ودل وجانِ دوستدارخود حاضر باشد وعاشقِ خود رادرگیر خودش کند.حُسن: زیبایی وجمالبسته ی زیور: وابسته به زینت وزیورآلاتمعنی بیت: ازمن بشنووبپذیر دل به دلستانی ببازکه زیبائیهای اوذاتی ،باطنی وخدادادی باشد نه ظاهری. زیبائی هایی که برخاسته اززینت وزیور آلات بوده باشد باحذف آنها زیبائی ها نیزحذف می شوند امّا چنانچه زیبائیِ کسی خدادادی باشد به آسانی وبا هر اتّفاقی ازبین نمی رود.دلفریبان نباتی همه زیور بستنددلبرماست که باحُسن خدادادآمدشرابی بی خمارم بخش یا ربکه با وی هیچ دردِ سر نباشدخُماری: سردرد،بی حوصلگی وبیقراری که پس ازپایان مستی دست دهد.معنی بیت:خدایا برای من شرابی عنایت فرما که پس ازمستی، دردسر وبیقراری نداشته باشد. شراب انگوری خماری درپی دارد امّا شراب عشق ودلدادگی خماری وسردرد ندارد وغم واندوه وبیقراریهایش نیزلذّت بخش وروح نوازند.روزگاریست که سودای بُتان دین من استغم اینکار نشاط دل غمگین من استمن از جان بنده ی سلطان اویسماگر چه یادش از چاکر نباشدمن ازصمیم دل وجان دوستدار وغلام سلطان اویس هستم بااینکه اوهیچوقت یادی ازچاکرخودنمی کند.احمد الله علی معدلة السلطاناحمد شیخ اویس حسن ایلخانیخان بن خان و شهنشاه شهنشاه نژادآنکه می‌زیبد اگرجان جهانش خوانیبه تاج عالم آرایش که خورشیدچنین زیبنده ی افسر نباشدعالم آرا: زینت بخش عالممعنی بیت: قسم به تاج شاهنشاهی جهان آرای سلطان اویس که خورشیدهم باآن همه زیبندگیش نمی تواند به زیبایی این تاج شاهی، عالم رابیاراید.داور دارا شکوه ‌ای آن که تاج آفتاباز سر تعظیم بر خاک جناب انداختیکسی گیرد خطا بر نظم حافظکه هیچش لطف در گوهر نباشدمعنی بیت: کسی بر شعر حافظ خُرده وایراد می گیرد که هیچ ذوقی دروجودش نباشد. کسی که طبع خشک دارد روشن است که ازفهم لطایف وظرایف شعر نیز عاجزوناتوان خواهدبود.زشعردلکش حافظ کسی بودآگاهکه لطفِ طبع وسخن گفتن دری داند.
در سکوت
2022-03-19T16:45:28.8816563
این غزل را "در سکوت" بشنوید
دکتر صحافیان
2023-04-18T14:45:34.4990202
به بهار( زنده و زنده کننده)و گل‌های چشم‌نوازش خوشامد می‌گوییم، که حال خوشی بهتر ازین نیست و مناسب این خوش‌دلی جز ساغر شراب نیست.۲- لحظه حال خوش را بسیار غنیمت شمار، که همیشه در صدف دل، شاه مروارید حال خوش نیست.۳- در گلستان بهاری شراب را غنیمت شمار، که عمر گل کوتاه است.۴- تو که جام طلایی را از شراب یاقوتی( حال خوش) پر کرده‌ای، به آنکه طلا ندارد( مس وجودش هنوز طلا نشده) ارزانی کن.۵- ای پیر! بیا تا از خمخانه ما شرابی خوری که در چشمه کوثر بهشت نیست( اوج حال خوش لسان الغیب را به دو ادعای بزرگ واداشته: ۱ - شرابی بالاتر از شراب بهشتی۲- ارزانی کردن این شراب به پیر. همچنین ادامه بیت ۴ می‌تواند باشد برای پیر مدعی)۶- اگر با ما مشق عشق می‌کنی، دفتر دانش را به آب بشوی! عشق را در دفتر دانش نخواهی یافت(دانش و ایمان نردبان است و توقف روی آن خطا)۷-پس از من بپذیر و دل در زیبارویی ببند که زیبایی حقیقی دارد نه آرایش ساختگی!۸- پروردگار محبوبم! شرابی ارزانی‌ام کن که سردرد و خماری ندارد.شراب عشق بنوشیم و بار عشقم کشیمچنانکه اشتر سرمست در میان قطار... ز هر چه غیر خدا شکوفه کنداز آنکه غیر خدا نیست جز صداع و خمارمولانا غزل ۱۱۳۵۹- من از عمق جان پذیرای سلطان اویسم(آل جلایر در بغداد. ایهام: اویس قرنی) گرچه او یادی از چاکرش نکند.۱۰- سوگند به تاج پادشاهی‌ اش که زینت بخش جهان است، خورشید نیز در خور این تاج نیست.۱۱- کسی بر شعر حافظ خرده می‌گیرد که در گوهر جانش لطافت نیست.دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح     پیوند به وبگاه بیرونی
قادر نسودی دبیر بازنشسته ادبیات - تبریز
2023-06-03T08:21:44.403881
""  که درس عشق در دفتر نباشد  "" صحیح تر به نظر می رسد  و با کلمه هم درس بار موسیقایی و جناس و گوشنوازی ایجاد می کند ؛ ولی کلمهء علم در اینجا کمی ایجاد غریبی و نامانوسی  می نماید ..   بشوی اوراق اگر هم درسِ مایی که درس عشق در دفتر نباشد  
برگ بی برگی
2023-06-08T02:39:58.948698
خوش آمد گُل وز آن خوشتر نباشد که در دستت بجز ساغر نباشد گُل استعاره ای ست از انسان که به تازگی پای در جهانِ هستی گذاشته و حافظ با خوش آمدگویی به جمیعِ انسانها بلادرنگ ضمیر را به دوم شخص مبدل می‌کند تا فرد فردِ ما را مخاطبِ خود قرار داده باشد و سپس ادامه می دهد هیچ چیزی از این خوشتر نیست که حضورت در جهان در حالی ست که هنوز ساغرِ شرابِ عشقی که در الست از ان نوشیده ای را در دست داری و بجز این ساغر چیزِ دیگری به همراه نداری، درواقع نیز اگر نیک به کودک و طفلِ از راه رسیده بنگریم بجز لطافت عشق در او چیزی نمی بینیم، وجودی که عاری از هرگونه آلودگی‌هایِ جسمانی و ذهنی ست، نه کینه‌ای در دل دارد و نه حسادت و خشمی. زمانِ خوشدلی دریاب و دُر یاب که دائم در صدف گوهر نباشد زمانِ خوشدلی یعنی مادامی که بجز ساغر چیزِ دیگری در دست نیست و عمومأ تا هفت یا هشت سالگی ست که هنوز انسان واردِ زندانی به نامِ ذهن نشده است و گوهر یا ذاتِ ارزشمند و خداییِ او در صدف محفوظ است، پس‌ حافظ می‌فرماید این مدتِ کوتاه را دریاب و بر دُرِ وجودت بیفزای زیرا چندی نمی پاید که اطرافیان و بویژه پدر و مادر آن صدفِ حفاظت شده را را باز نموده و گوهرِ ارزشمندِ جانِ خدایی ات را ربوده و به تاراج می برند، با از دست رفتنِ گوهرِ ذات است که انسان چشمِ جان بینِ خود را از دست داده و بتدریج عاشقِ چیزها و اجسام می گردد و دلی که خوش و خُرَّم بود تبدیل به مخزنِ غم و درد می‌گردد. غنیمت دان و می خور در گلستان که گُل تا هفته دیگر نباشد پس‌حافظ راهکارِ حفاظت از گوهرِ ذاتِ خدایی را غنیمت شمردنِ همین مدتِ کوتاهی که انسان در این گلستان و سرایِ گلها بسر می برد دانسته و گُل یا انسان را توصیه به نوشیدنِ شراب می کند، زیرا عمرِ انسان نیز همچون گُل کوتاه است و در آخر گویی هفته ای بیش در این گلستان بسر نبرده ایم. پس هر گُلی که دم را غنیمت دانسته و در این گلستان هرجه بیشتر می و شرابِ عشق و خردِ ایزدی بنوشد به سعادتمندی و نیکبختی خواهد رسید. ایا پُر لعل کرده جامِ زرین ببخشا بر کسی کِش زر نباشد مخاطب در اینجا خداوند است که جامِ زرینِ وجودِ انسان را پُر از شرابِ خرد نموده و او را به این جهان فرستاده است، کِش زر نباشد یعنی کسی که او زر و سیمی نداشته و فقیر است، پس‌ حافظ از خداوند می خواهد این شرابِ عشق و خرد را به همه انسانها که علیرغمِ داشتنِ جامِ زرینِ وجود و شرابی که از لعل ارزشمند تر است همچنان در فقر بسر می برند ببخشاید زیرا انسانی که مشمولِ چنین رحمت و بخششی گردیده و قدرِ جامِ زرین و لعلِ درونش را بداند بدونِ شک سعادتمند خواهد شد.  بیا ای شیخ و از خُمخانه ما شرابی خور که در کوثر نباشد احتمال دارد شیخ یا انسانی که از باورهایِ خود طلبِ شرابِ کوثر می کند و در معنا یا تفسیرِ شرابِ الهی و بهشتی دچارِ خطا شده است معنایِ ذکر شده در بیتِ قبل را به خود گرفته و متوهمانه خود را شایسته دریافتِ شرابِی که از حوضِ کوثر و بهشت است بداند، پس‌حافظ بمنظورِ رها نمودنِ شیخ از چنین توهمی که بر اثرِ تفسیرِ اشتباهِ سوره کوثر به وی دست داده است از او می خواهد تا شراب و لعلِ ذکر شده را در میخانه ای که معدن و خُمره هایِ شراب در آنجاست جستجو کند زیرا شرابِ موردِ نظر که شرابِ عشق است نه در حوضِ کوثر و نه در هیچ جایِ دیگری بجز خُمخانه حافظ یافت نمی شود. بشوی اوراق اگر همدرسِ مایی که عِلمِ عشق در دفتر نباشد اوراق همان تفسیرها و احادیثِ نامعتبر است که نه تنها در باره کوثر، بلکه در باره بسیاری از آیاتِ قرآن بیان شده است و به نشرِ هزاران هزار جلد کتاب و مقاله انجامیده است اما دریغ از ذره ای عشق و شرابِ خردی که از آنها تراوش کرده و خوانندگانش را سیراب کند، دلیلِ این مُدعا نتیجه بخش نبودنِ اینهمه اوراق و دفتر در غنی ساختنِ فقیرانی ست کِش زر ندارند، بجز انگشت شمار انسانهایی که آنان نیز سرانجام از دفتر و اوراق بسمتِ میخانه حافظ تغییر جهت دادند تا به عشق زنده شدند، پس حافظ می‌فرماید اگر هم فکر و هم مکتبِ او هستی این اوراق و کتاب‌ها را از ذهنِ خود بشور و پاک کن زیرا عشقِ آن یگانه معشوق که بینهایت است در قالبِ محدودِ کتاب و دفتر نمی‌گنجد. ز من بنیوش و دل در شاهدی بند که حُسنش بسته زیور نباشد شاهد کسی را گویند که به شهود رسیده و زیبا شده است ، یعنی انسانِ کاملی که به عشق زنده شده باشد، پس‌حافظ به شیخ و همه انسانها توصیه می کند که اگر می خواهند به شرابِ عشق دست یابند باید در چنین شاهدی دل ببندند و البته نه بر او، بر او یعنی به صورت و زیباییِ رخسارِ او اما" در شاهد" یعنی به درونِ شاهد یا انسانِ کاملی چون حافظ و مولانا  دل ببند، درونِ شاهد عشق و بی نهایتِ خداوند است، و حُسن یا زیباییِ او بستگی به زیور و تزیین هایِ تصنعی ندارد، یعنی حُسنِ او متأثر از درونِ زیبای اوست و نه سر و شکلِ ظاهری و یا عناوینی چون پروفسور و استاد و علامه یا کتاب و اوراقی که خود را به آن مُزَین کرده باشد، پس حافظ می فرماید اگر کسی قصدِ حضور در خُمخانه او را دارد ابتدا باید این پند او را به گوشِ جان بشنود و چنین شاهدی را برگزیند زیرا راه راهیست پر خطر که از عهده هر کسی بر نمی آید و حتمأ به راهنمایِ حقیقی نیازمند خواهد بود. شرابی بی خمارم بخش یا رب که با وی هیچ دردِ سر نباشد خمار در اینجا یعنی ملالت و کسالتی که بعد از نوشیدنِ شراب به انسان دست می دهد و همچنین به دردِ سرِ پس از باده نوشی نیز اطلاق می گردد،  این توصیفات و آثارِ شرابِ انگوری ست اما در قرآن وعده شرابِ طهور به مؤمنان داده می شود که چنین آثارِ و عوارضِ زیانباری ندارد، پس حافظ با استناد به آیاتِ قرآن می فرماید اتفاقأ شرابی را که از آن صحبت می کند و در خُمخانه او یافت می شود خصوصیاتش همان شرابِ طهوری ست که ساقیِ آن نیز خداوند است و در قرآن آمده است، پس بوسیله این دعا از درگاهش می خواهد تا همین شراب را به او و همه عاشقان بنوشاند تا انسانِ کج فکری گمان نبرد شرابِ حافظ از رنگ و بویی بجز آنچه در خُمخانه ازلی ست برخوردار می باشد. من از جان بنده سلطان اویسم اگرچه یادش از چاکر نباشد برخی شارحانِ بزرگوار منظور از سلطان اویس را حاکمِ بغداد تصور نموده اند که از حافظ دعوت می کند تا برایِ دیدارش عازمِ بغداد گردد اما حافظ در مصراع دوم اشاره می کند آن سلطان یادی از چاکرِ خود نمی کند که این مطلب با آن دعوتنامه خیالیِ دیدار در تضاد می‌باشد، از طرفی حافظ هیچگاه خود را بنده و چاکرِ انسانی نمی‌خواند مگر اینکه آن شخص به عشق زنده و از جنسِ خداوند شده باشد، پس منظور اویسِ قرنی ست که اینچنین بود، او که از یمن به قصد دیدارِ پیامبر به مدینه عزیمت کرده بود پس از ورود به شهر دریافت که پیغمبر برای جنگ وجهاد عازمِ دوردست‌ها شده است، پس‌ بدونِ حصولِ دیدارِ به دیارِ خود بازگشت ، پس‌از بازگشتِ حضرتِ رسول و شنیدنِ ماجرا اویس را از یارانِ خود خواند و از آن پس اویسِ قرنی تمثیلی شد از انسانی که بدونِ پیشوا و راهنما و بدونِ دیدار به حضور رسیده است و  حافظ که انسانِِ به وحدت رسیده با خداوند را سلطان و پادشاه و یکی شده با اصلِ زندگی می داند می‌فرماید از جان و دل بنده اوست حتی اگر او یادی از حافظ نکند و او را بخاطر نیاورَد ، همچنین این بیت اثبات می کند که حافظ علیرغم اینکه سالکان و عاشقان را به گزینشِ شاهدی زیبا شده توصیه می کند و در غزلی دیگر می‌فرماید: "به کویِ عشق منه بی دلیلِ راه قدم / که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد" اما او خود بدونِ پیر و مرشد و راهنما به چنین معرفتِ والایی دست یافته است و اصطلاحن عارفی اویسی ست و خود آموز و نه پیروِ عارفانِ پیشِ از خود و دانش آموخته مکتبی خاص، بلکه هرچه کرده و بدست آورده است را از قرآن  می داند. صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ؟ هرچه کردم همه از دولتِ قرآن کردم به تاجِ عالم آرایش که خورشید  چنین زیبنده افسر نباشد در ادامه بیتِ قبل و توصیفِ عاشقی چون اویسِ قرنی ست که رنجِ سفرِ دور و دراز را بر خود هموار نمود و در انتها با رسیدنِ به شهرِ حضرتِ رسول او رادر آنجا نیافت، پس با اشگ و اندوه به دیارِ خود بازگشت اما در شمارِ یارانِ حضرتش در آمد، پس به چنان افسر و تاجِ سلطانی دست یافت که که خورشیدِ عالم افروز نیز زیبنده و سزاوارِ قرار گرفتن به جایِ تاجِ پادشاهیِ او نیست، اوجِ عظمتِ انسانِ عاشق و به وحدت رسیده با خداوند را بیان می کند که عالم آرا ست و شکوهِ سلطانیِ او می تواند بر جهان و جهانیان تاثیرِ مثبت گذاشته و کائنات را بیاراید. کسی گیرد خطا بر نظمِ حافظ  که هیچش لطف در گوهر نباشد یکی از خطا و ایرادهایی که شیخ بر این غزل می‌گیرد اعتقادِ حافظ بر شستنِ اوراق و دانشِ کتابی و علومِ کسب شده چند هزار ساله ادیان است که نود و نه درصد به اثباتِ حقانیتِ مذهبی خود و نفیِ دیگران می‌پردازند و لاجرم عشقی در آن کتاب‌ها وجود ندارد، همچنین شیخ برآشفته می گردد که این چه شرابی ست که بهتر و گواراتر از شرابِ برگرفته از کوثر است؟ و حافظ می‌فرماید اینچنین خطا پنداشتن و کج فهمی ها نشانه عدمِ لطافتِ جوهرِ شیخ و انسانهای ایرادگیر است همانطور که در غزلی دیگر سروده است؛ چو بشنوی سخنِ اهلِ دل مگو که خطاست سخن شناس نه ای جانِ من خطا اینجاست و در غزلی دیگر؛ تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوشِ نامحرم نباشد جایِ پیغامِ سروش          
میر نور الدین علوی
2023-10-09T17:54:50.980959
بیت ششم به بیانی دیگر از جامی، که ظاهرا متأثر از همین بیت حافظ سروده است: سر عشق از کتاب نتوان یافت لیس تلک الرموز فی الأوراق   و شاید تعبیر (سر عشق) در این بیت جامی به لحاظ مفهوم و معنا، دقیق تر و منسجم تر است از تعبیر (علم عشق) در بیت حافظ؛ مگر اینکه (علم) را به معنای وسیعتر آن در نظر بگیریم.