گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:گل بی رخِ یار خوش نباشد بی باده بهار خوش نباشد

❈۱❈
گل بی رخِ یار خوش نباشد بی باده بهار خوش نباشد
طَرفِ چمن و طوافِ بستان بی لاله عذار خوش نباشد
❈۲❈
رقصیدن سرو و حالتِ گُل بی صوتِ هَزار خوش نباشد
با یارِ شکرلبِ گل اندام بی بوس و کنار خوش نباشد
❈۳❈
هر نقش که دستِ عقل بندد جز نقشِ نگار خوش نباشد
جان نقدِ مُحَقَّر است حافظ از بهرِ نثار خوش نباشد

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۶۳

تصاویر

کامنت ها

عاطفه
2016-11-24T10:34:14
دوستان گرامی cleft palate , cleft lip دو نقص مادرزادی هستند که به نام کام شکری و لب شکری نیز گفته می شود و بیماری محسوب می شوند . این نقایص در هیچ دوره ای با زیبایی همراه نبوده و گمان نمی کنم مقصود حافظ اشاره به این موارد باشد . هردوی این نقایص امروزه نیازمند درمان جراحی هستند و چنان که می دانید بسیاری از این افراد دچار مشکلات کلامی و ... هم هستند.
ملیحه رجائی
2010-11-07T12:05:29
رخ = چهره محبوب باده = شراب طَرف = گوشه و کنار طواف = گردش لاله عِذار = چهره زیبای یارهَزار = بلبل شکر لب = لب شیرینگل اندام = بدنش مانند گل لطیف و نرم نقش = تصویر نقش نگار = صورت محبوب نقد = زر و سیم، سرمایهنثار = آنچه بر سر عروس بپراکنند، بخشیدنمحقر = ناچیز، کوچکمعنی بیت 5: هر تصویری که دست عقل بکشد جز صورت محبوب درآن میان دلپذیر نمی باشد.معنی بیت 6: ای حافظ ! جان یک سرمایه ناچیزی است پس برای نثار و بخشیدن در راه جانان ارزشی ندارد.
شرح سرخی بر حافظ
2014-04-20T00:24:03
فکر کنم cleft palate نام بیماری نباشد بلکه نوعی نقص عضو در ناحیه ی دهان است که بین ما به لب شکری ( نه شکر لب ) مشهور است . شکر به معنای قند و شکر نیست بلکه شکار کردن است . لب شکری لبی که قسمتی از آن شکار شده است .از شکریدن . مانند لبی که قسمتی از آن را گلوله یا تیری دریده باشد .
شرح سرخی بر حافظ
2014-04-20T00:37:15
البته این را هم اضافه کنم که عده ای هم معتقدند لب شتری یا شتر لب بوده است و بعد به لب شکری تغییر داده است .
امین کیخا
2014-04-21T13:27:51
با درود بر شرح سرخ بر حافظ . درست می فرمایید من کمی کلان نویسی و کلی نویسی کردم . راستش را اگر بخواهید cleft lip یک نقص تکاملی در ناحیه دهان و لب است که جز اختلالات mid line defect s است که گروهی نا بسامانی را در بر میگیرد از نبودن کرپوسکلزوم در مغز تا نبود ساکروم و خاج در لگن و بیماریهای سپتوم دهلیز و شکمچه قلبی را هم شامل می شود . من کلی گویی کردم چون می ترسیدم دانشفروشی کرده باشم یا اینکه در این انجمن نرمدل و مهربان سخن نا پیوسته به بحث و جستاری نوشته باشم .
امین کیخا
2014-04-21T13:29:58
نظر حضرت عالی در مورد شکر لب هم در ست است یعنی شکردن و شکار معنی دریدن می دهد هنوز در خوزستان شیک یعنی چاکی که چاقو می دهد .
دکتر ترابی
2014-10-01T17:16:16
بوس و کنار بایاری اگر چه گلندام اما لب شکری گمان نمی برم به مزاج شیرازیان خوش می آمده است یاامروز بیاید!!!. منظور خواجه همان شکرین لب بوده است.
امین کیخا
2013-05-27T00:40:12
حکایت شکر لب شگفت است که در زمان حافظ به یار خوش دهان می گفته اند اکنون نام بیماری ای می باشد به نام cleft palate که در ان لب و کام در پیوستن به هم ناکام مانده اند و لب کفیده و شاق شده است ( شاق همان شق است یعنی ترک و شکاف و فارسی است و به عربی رفته و کفیده و کافیده هم یکیست یعنی شکاف دار )
امین کیخا
2013-05-27T00:43:00
نقد محقر نقد که پول است که پاره هم می گفته اند اما در فارسی پاره از میان رفته است ولی در کردی مانده است محقر هم می شود ناچیز و یا به قول کهنتر نچیز و نچیز را حکیمان ما بجای عدم به کار می برده اند
مادر
2021-03-08T22:54:29
میگن وقتی مساله ریاضی خیلی ساده باشه ، شاگرد اولا و درس خونها غلط جواب میدن. چون باور نمیکنن اینقدر مساله ساده بوده. حالا قضیه " شکر لب" شده معضل و شاگرد اولیهای تاریخ ما مثل امین کیخا و شرح سرخی و دوستان دیگه بحث پزشکی و انومالیهای مادر زادی و چه و چه را پیش کشیدن. عزیزان وقتی حافظ در مورد یار گل اندام صحبت میکنه دیگه لب شکری نداره که بلکه لب شیرین و شکرین داره. تمام
رضا ساقی
2018-06-13T22:10:34
گل بی رُخ یارخوش نباشدبی باده بهار خوش نباشدمعنی بیت: گل هرچندکه عزیزاست لیکن بدون حضوریار و رخسارزیبای اوهیچ لطفی ندارد همچنین "بهار"باآن همه صفا وطراوت ، فقط با وجودشراب است که نشاط انگیزوروح افزامی گردد.حافظ نازنین وعاشق پیشه، اگریاروحودنداشته باشد به جهان وزیبائی های اوهیچ رغبتی ندارد فقط با حضوراوست که جهان درنظرش زیبا وخیال انگیزمی نماید.مرابه کارجهان هیچ التفات نبودرُخ تودرنظرمن چنین خوشش آراستطَرف چمن و طَواف بُستانبی لاله عذار خوش نباشدطَرف :گوشه ، کنار طواف بُستان :سیاحت وقدم زدن دربستان لاله عِذار: لاله روی ، رخسارهمچون لاله لطیف وزیبا.معنی بیت: گردش وسیاحت دربستان وچمن هنگامی که با یاری لاله رخ نباشی اصلاً دلپذیر وفرحبخش نیست.حافظ چنان دربندمحبّتِ دوست گرفتاراست که برای دیداربا او حاضراست علاوه برزیبائیهای جهان حتّاهمه ی نعمت های بُستانِ بهشت رانیزرهاکند.سبزه ی خطّ تودیدیم وزبُستان بهشتبه طلبکاریِ این مِهرگیاه آمده اینرقصیدن سرو و حالتِ گلبی صوت هزارخوش نباشدهزار: بلبلمعنی بیت:رقص درختان سرو وشکل وشمایل زیبای گل، بدون آوازبلبل ذوق بخش ودل انگیزنیست ووقتی سوزوگدازبلبل(عاشق) باکِبر ونازِگُل(معشوق) درهم می آمیزد وآتش رخسارگل خرمن وجودبلبل رامی سوزاند خیال پرور وروح افزامی شود.ای گل خوش نسیم من بلبل خویش رامسوزکزسرصدق می کندشب همه شب دعای توبا یار شکرلب گل اندامبی بوس وکنارخوش نباشدشکرلب: لب شیرین ،سرخ وآبدارمعنی بیت: اگریارشیرین لبِ گل اندام نیزدرکنارت باشد امّا درآغوش نکشی وازلبان سرخ وآبدارش نبوسی وکام نگیری بازهم این درکنارهم بودن زیاد راضی کننده نخواهدبود.بوسیدن لب یاراوّل زدست مگذارکآخرملول گردی ازدست ولب گزیدنهر نقش که دست عقل بنددجز نقش نگار خوش نباشدمعنی بیت: تصمیماتی که عقل می گیردوتصویرات خیالی ازآنها درکارگاه ذهن شکل می گیرد اگردرمورد یار وعکس رخ اوباشد مطلوب ودلپذیراست مابقی تصمیمات وتصویراتی که ازجانب عقل صادرمی گردد بیهوده وبی مورد هستند.عقل درقیاس باعشق، بسیار حقیر وبی مقدار وناتوان است ولی اگر تدابیرش را درتصویر سازی رخساریار بکارگیرد خوب است.قیاس کردم وتدبیرعقل دررهِ عشقچوشبنمیست که بربَحرمی کشد رقمیجان نقد محقّر است حافظاز بهر نثار خوش نباشدنقد: نقدینگی، سکّهمحقّر: بی مقدار، حقیر نثار: تقدیم کردن،هدیه دادنمعنی بیت: ای حافظ ،جان برای هدیه دادن به یار، همانندِ یک سکّه ی بی ارزش است وسزاواریار عزیزوالامقام نیست.نثارخاکِ رهت نقدجان من هرجندکه نیست نقدِ روان رابر ِ تو مقداری
در سکوت
2022-03-19T16:46:01.4619812
این غزل را "در سکوت" بشنوید
دکتر صحافیان
2023-04-18T14:44:32.2842056
نظاره گل بی چهره زیبای معشوق، قرین حال خوش نیست، همان طور که بهار نشاط آور بدون شراب.۲- گردش در باغ و طواف آن(سرایت حس معنوی به حال خوش)، بی یار لاله رخسار حال خوش نمی‌آورد.۳- رقص سرو(شبیه کسی که دو دست در بالای سر به هم داده و درحال سماع باشد) و نشاط گل، بی آواز هزاردستان(بلبل) دلپذیر نیست.۴- با یار شیرین لب و گل اندام(خانلری: خوش اندام)حال خوش، بی بوسه و آغوش ممکن نیست.۵- دست خرد هر نقاشی جز صورت یار بکشد، حال خوش نمی‌آورد.۶- جان در برابر زیبایی‌اش بی ارزش است و برای فدا کردن دلپذیر نیست." اگر از جسم بگذری و به جان رسی به حادثی رسیده باشی. حق قدیم است.از کجا یابد حادث قدیم را؟ نزد تو آنچه بدان بجهی و برهی جان است و آنگه اکر جان بر کف نهی، چه کرده باشی؟عاشقانت بر تو تحفه اگر جان آرندبه سر تو که همه زیره به کرمان آرند"شمس تبریزی، مقالات، ۶۹این بیت را خانلری اضافه دارد:باغ گل و مل خوش است لیکنبی‌صحبت یار خوش نباشددکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح  پیوند به وبگاه بیرونی
Khishtan Kh
2023-10-01T01:33:10.2290483
بربستن بار خوش نباشد  رفتن ز دیار خوش نباشد  رفتی ز بر و غافل از آنی  دور از بر یار خوش نباشد  دل خوش چو کنم با خیالت؟ نشکسته انار خوش نباشد زین بیش چو برم گاه به تباهی؟ دایم انتظار خوش نباشد حالی که شود خزان بهاران  دردا  بچو پار خوش نباشد عمر دو سه چند روزه مارا  بی جان فگار خوش نباشد  زینهار رخ مه، در انزوا شد  غفلت شب تار خوش نباشد  آنجا که ترا نخوانده است کس پایت مگذار خوش نباشد راهی که همه پر از نشیب است بر کام سوار خوش نباشد  خاکی که ز ریشه شورزار است بهر کشتُ کار خوش نباشد بر او که ترا نخواست از دل  بستن دل زار خوش نباشد  بر وی که ز لب شل اختیار است فاشی اسرار خوش نباشد  وآنی که ز رنج بی نسیب است بهر غمگسار خوش نباشد در غیره مبین گوهر یاری  رفاقت مار خوش نباشد   در گوش عجب النطفه لافهم  پند بی شمار خوش نباشد هرجا قلم و صفحه محیاست جز وصف نگار خوش نباشد