گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:ستاره‌ای بدرخشید و ماهِ مجلس شد دل رمیدهٔ ما را رفیق و مونس شد

❈۱❈
ستاره‌ای بدرخشید و ماهِ مجلس شد دل رمیدهٔ ما را رفیق و مونس شد
نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله‌آموزِ صد مُدَرِّس شد
❈۲❈
به بویِ او دلِ بیمارِ عاشقان چو صبا فدایِ عارضِ نسرین و چشمِ نرگس شد
به صدرِ مَصطَبه‌ام می‌نِشانَد اکنون دوست گدایِ شهر نِگَه کُن که میرِ مجلس شد
❈۳❈
خیالِ آبِ خِضِر بست و جامِ اسکندر به جرعه‌نوشیِ سلطان ابوالفَوارِس شد
طرب‌سرایِ محبت کنون شود مَعمور که طاقِ اَبرویِ یارِ مَنَش مهندس شد
❈۴❈
لب از تَرَشُّحِ مِی پاک کن برایِ خدا که خاطرم به هزاران گُنَه مُوَسوِس شد
کرشمهٔ تو شرابی به عاشقان پیمود که عِلم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد
❈۵❈
چو زر عزیزِ وجود است نظمِ من، آری قبولِ دولتیان کیمیایِ این مس شد
ز راهِ میکده یاران عِنان بگردانید چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۶۷

تصاویر

کامنت ها

روفیا
2015-09-04T16:45:24
براستی نمیخواهم بدانم چه کسی مکتب نرفته و خط نانوشته با غمزه صد مدرس را درس داد .که تنها میخواهم ببینم آیا میتوانم مکتب نرفته و خط نانوشته با غمزه مساله ای به مدرسی بیاموزانم یا نه ...
بابک
2015-08-19T16:34:37
پرده نشین عزیز،همانطور که خود بیان کردی این یک تشبیه و تمثیل است، و فقط همان.-اینکه ماهیت ستارگان آن باشد که در نتیجه فعل و انفعالات اتمی از خود درخشندگی ساطع کنند را، فیزیکدانان و ستاره شناسان در یکی دو سه قرن اخیر از آن آگاهی یافته اند.-اگر شخصی بیان کند که فلانی "مثل ماه می ماند" گمان کنم کمتر کسی توقع برداشت علمی از آن داشته باشد.در پیش رو خلاصه ای از آنکه چرا ماه اهمیت زیاد داشته و چنین تشبیهاتی در ذهنیت مردمان جا افتاده.منظر اول مشخصاً در پاسخ پرسش شماست.-----از منظر رویت،*در آسمان دو از اجرام از دیگران مهمترند، خورشید و ماه.ماه کامل در آسمان اندازه اش برابر خورشید است که خسوف و کسوف را خود می دانید و نیاز به بیان نیست. ضمناً ماه تنها جرم دیگریست که برخی مواقع در طی روز نیز مشاهده می شود.( زهره و مشتری و زحل را در زمانهایی کمی پس از سحر و یا قبل از غروب نیز توان دید)*درجه درخشندگی که به چشم آید را (Apparent magnitude) گویند که خورشید 26-، ماه کامل 13-، زهره 4-، مشتری 2-، و درخشنده ترین ستاره شب سیریوس (Sirius) 1.5- درخشندگی دارند. ستارگان دیگر درخشندگی بسیار پایینتری دارند.یعنی آنکه پس از خورشید، ماه درخشنده ترین جرم یا اختر آسمان است.(دقیقاً یاد ندارم که چشم غیر مسلح تا چه مگنیتودی را قدرت دید دارد، ولی اگر حافظه خطا نکند تا مثبت 6 یا 7 باشد.)-از منظر گاهشماریمی دانید که بسیاری از اقوام و فرهنگشان تقویم خود را بر مبنای ماه یا قمر بنا نهادند. اقوام سامی، هند، چین و ....-در کشاورزیدر کشاورزی و در کنار رودخانه ها از دیرباز بر اساس سیکلهای جزر و مد، ماه مهمترین اختر بوده. آنچنانکه در بین النهرین و مصر و بسیاری دیگر از نقاط ...-در دریانوردی و راهیابیاینان در شب و توسط ستارگان مسیر را راهیابی می کردند، حتی در بیابانها و صحراها نیز.از خود خواجه:"در این شب سیاهم گم گشت راه مقصوداز گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت"که البته منظور نظر چیز دیگر ولی اشاره به این راهیابی است.-از منظر تأثیر فیزیکی و مادیجزر و مد را که پیشتر گفتم، ولی برخی تحقیقات نشان داده که تنی از حیوانات ( مثلاً برخی لاک پشتهای دریایی ) با سیکلهای ماه تخم گذاری و یا مهاجرت و سفر می کنند.*در باب تاثیری از ماه بر انسان اهل علم امروزی آنرا رد می کنند، ولی در باب خورشید این را می دانند که در مناطقی که نور خورشید کمتر است فی المثال آمار خودکشی بالاتر. یا در روزی ابری مردم شاید افسرده تر و در روز آفتابی سرحالتر. آیا در شب مهتابی نیز مردمان با نشاط ترند؟باری، تا آنجا که من دانم تحقیق و تفحص جامع و کامل و قطعی در این باب نبوده یا راه به جایی نبرده. یا به عبارتی حداقل از دید این بنده جزء نادانسته هاست.*(برخی نیز بر این عقیده اند که چون حدود 70٪ از بدن انسان را مایعات تشکیل می دهند ماه بر بدن و خلق و خوی انسان نیز تأثیر گذار است که هنوز چیزی به اثبات نرسیده و یا اگر رسیده من نمی دانم.)*از منظر فرامادی و متافیزیکی-از منظر علم نجوم یا هیأتدر این علم یا شبه علم و یا خرافه، حال بستگی به باور شخص که کدام دید را دارد، تمامی اجرام اختر شناخته می شوند.و باز هم ماه مهمترین اخترست!یعنی آنکه جایی (برجی) که ماه در آن قرار گرفته اولویت دارد به جایی که خورشید و یا دیگر اختران در آن باشند.(در برخی از رسوم، ستاره ای که هنگام تولد شخص در حال طلوع در شرق باشد مهمترین رکن است)----ولی بازهم نکته مهمتر آنکه خواجه اینرا در اینجا "یک تشبیه" بیان کرده و نه یک نظریه علمی.
ادب دوست
2015-08-19T21:08:38
مرضیه گرامی، شاید دلیل به کار بردن اسکندر به جای کیخسرو رابطه خضر و اسکندر که هردو در جستجوی آب حیات بوده اند، بوده باشد وگر نه جام جم بود که به کیخسرو رسید جام جهان نمای
ادب دوست
2015-08-19T21:16:03
پرده نشین، فراموش نشود ، با چشم غیر مسلح حافظ ستارگان انچنا ن که امروز می شناسیم و میدانیم ثوابت درخشانی در دوردست کیهان نبوده اند. ببند یک نفس ای آسمان دریچه صبحبر آفتاب، که امشب خوش است با قمرمو مهوش ،مهسا، مه سیما ، مهشید، مه پاره، مه روی و مهدخت و...
محدث
2015-09-24T11:09:02
جناب روفیا! در مقابل شما سخن گفتن بی ادبی است و سکوت بهین کار در برابر شماست. اما جسارتا عارضم که جواب سوال شما-اگر چه قاعدتا از باب تجاهل العارف می نماید- مثبت است. می توان مدرسه نرفت و قبل از ابجد خوان بودن، پروفسورها را هم ضربه ی فنی کرد. کمی چاشنی رندانه می خواهد و حضرات فلاسفه ی کافر فرموده اند بهترین دلیل بر امکان یک چیز، واقع شدنش است(ادل دلیل علی امکان الشیء وقوعه).....و الکلام ذو شجون.
مجتبی خراسانی
2015-09-15T17:49:05
بسمه تعالیدانیال جان، سپاس از شما، استفاده کردیم؛ موفق باشید.
دانیال
2015-09-15T14:18:37
با سلام خدمت دوستان گرامی و عرض تشکر به خاطر سایت غنی وخوبتونمن پانزده سال سن دارم ودر حدی نیستم که بخواهم اظهار نظر کنم اما از نظر من این شعر به پیامبر «صلی الله»باز میگردد چون ایشان قبل از بعثت سواد نداشته و امی بوده اند که در قرآن سوره ی عنکبوت آیه ی چهل و هشت این مسئله ذکر شده است که خود موهبت و کاری برنامه ریزی شده از طرف خدابوده است زیرا اگر پیامبر سواد و دانش داشتند مشرکان و منتقدان میگفتند:چون محمد«صلی الله علیه وآله»سواد دارد میتواند این چنین سخن براند و دلیل راحت تری برای تکذیب حضرت داشتند.امیدوارم خوشتان آمده باشد.D.B
دانیال
2015-09-15T14:17:36
با سلام خدمت دوستان گرامیو عرض تشکر به خاطر سایت غنی وخوبتونمن پانزده سال سن دارم ودر حدی نیستم که بخواهم اظهار نظر کنم اما از نظر من این شعر به پیامبر «صلی الله»باز میگردد چون ایشان قبل از بعثت سواد نداشته و امی بوده اند که در قرآن سوره ی عنکبوت آیه ی چهل و هشت این مسئله ذکر شده است که خود موهبت و کاری برنامه ریزی شده از طرف خدابوده است زیرا اگر پیامبر سواد و دانش داشتند مشرکان و منتقدان میگفتند:چون محمد«صلی الله علیه وآله»سواد دارد میتواند این چنین سخن براند و دلیل راحت تری برای تکذیب حضرت داشتند.امیدوارم خوشتان آمده باشد.D.B
حسین
2015-01-25T13:05:31
از ویژگی های منحصر به فرد شعر حافظ این است که شش پهلو صحبت می کند !!! آخر چرا ؟؟
عرفان
2014-12-21T11:27:12
عنکبوت، 48 از قرآن کریم"و ما کنتُ مِن قَبله ی مِن کِتاب و لا تَخُطُّه و بِیَمینِکَ اِذَا لَارْتابَالْمُبطِلونَ" ترجمه " و پیش از آن هیچ نوته ای نمی خواندی و با دست خود آن را نمی نوشتی که در آن صورت کجروان به شک می افتادند" امّی بودن پیامبر (ص) توسط کلام خدا و مورخان و تاریخ نویسان تایید شده و شکی در این موضوع نیست به نظر من هم این شعر به پیامبر خدا (ص) برمی گردد.
جلال
2015-05-24T22:56:03
با سلام خدمت همه ی دوستان مخصوصا دوستانی که صاحب نظر هستنداز خودم کلامی نمیگم که خاطر تاریخ مایان مکدر شوداز مولایم علامه حسن زاده -جانم به فدایش- میگویم که حساب کار دست همه ی به اصطلاح حافظ شناسان و استادان ، بیاید….ایشان در بیان عظمت دیوان حافظ فرمودند که :یک دوره اسفار ملا صدرا، یک دوره اشارات ابن سینا، یک دوره از تفاسیر شریف قرآن مجید ، همه اینها را که خواندید وفهمیدید تازه دیوان حافظ را خواهید فهمید.پس لطفا نظرات شخصی و سبک را برای تفسیر از نظر شخص خودتون نگه دارید و نگویید حافظ شناس هستید
زهرا ز
2015-06-15T14:59:18
با سلام.مگر نمی شود برای یک بیت دو مصداق در نظر گرفت؟ از لحاظ تاریخی به شاه شجاع مربوط می شود و این راه هم نمی شود انکار کرد اشاره ی واضح به پیامبر دارد.
شبرو
2015-04-27T10:33:57
سلام آقای رضاسعدی خود را گدای شهر می خواند نه شخصی را که در ابیات قبل درباره ایشان می گفت. اگر به مصراع اول بیت چهارم دقت کنید خواهید دید که صحبت از سوم شخص غایب تمام شده و اشاره به اول شخص است.
رضا
2015-04-26T22:46:43
دوستان من تاریخ تولد حافظ و اون شاه رو دیدم حافظ 200 سال قبل تر به دنیا اومده ممکن نیست برای او باشد این شعرمنبع = ویکی پیدیا
رضا
2015-04-26T22:50:27
نکته دیگه هم گدای مجلس خوندن یه شاه زاده با عقل جور در نمیاداما پیامبر خب همه میدونیم که وضعش خوب نبوده
منصور
2015-04-21T23:08:44
اگر اظهارات برخی دوستان مثل جناب سرخی صحیح باشد باید گفت حافظ نه یک عارف که شاعری متملق و چاپلوس و مجیزگوی قدرت بوده!!!
محمد حسین
2015-04-30T16:15:17
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) قیل از پیامبر شدن هم سواد داشته است
سیاوش بابکان
2015-04-30T19:28:14
جناب خراسانی،آیه‌ی 48 از سوره‌ی مبارکه‌ی عنکبوت چنین میفرماید:" قبل از این ، نه کتابی آسمانی خواندی و نه بادست خود آنرا نوشتی، در آنصورت ایراد گیران دچار شک و تردید می شدند" ناگفته پیداست که منظور خواندن و نوشتن کتاب آسمانی است و صد البته نمی شود آنرا به نوشتن و خواندن حضرت ختمی مرتبت به طور عموم تعمیم داد و معنای آن این نیست که پیامبر کتاب دیگری نخوانده و یا چیزی ننوشته باشند.
رضا
2015-04-30T00:28:07
بله دیدم اشتباه متوجه شدماما تاریخ تولد رو تو سایت ویکی پیدیا ببنید 200 سال فاصله دارند از هم
ناشناس
2016-02-08T23:40:18
با احترام به ساحت بلند شعر و ادب ایران زمینجناب کیخا!جناب شرح سرخی بر حافظ!منابع و مراجع مطالعات شما محترم. اما بسنده کردن به همین منابع گاه فضا را برای درک ابعاد مختلف اشعار حافظ برای ما محدود می سازد چرا که حافظ شاعری نیست که فقط در یک بعد آنهم مجیز گویی شخصی شعر بگوید.موضوع بیسواد بودن حضرت ختمی مرتبت بارها و به کرات در روایات متعدد عنوان شده و این موضوع بجهت شناخت و آگاهی از چگونگی زندگی آن حضرت، آنقدر حائز اهمیت بوده که در قران نیز بدان اشاره شده، پس گمان نمیرود بیان موضوعی اینچنین مهم، توهینی به آن حضرت تلقی گردد. هستند ستارگان که همیشه از خود نور دارند و پر نورتر از ماهاما از منظری که ما به آسمان نگاه میکنیم، این ماه است که اغلب در تشابهات و استعارات جهت ستایش و تکریم از معشوق یا شخصی مورد منظور بکار میرود، لذا از این منظر هیچ ستاره ای ماه نمی شود مگر به کنایه.حافظ خلاف آنچه که اغلب ما تصور داریم، طناز است و اهل کنایه. لذا بهترین منبع برای درک اشعارش مطالعهٔ مستمر دیوان آن بزرگمرد است، آنهم با تأمل و تعقل...پاینده باشید.
عباس
2016-01-28T19:09:48
میگویند این غزل را در رابطه با ابواسحاق آل اینجو که از دوستان حافظ بوده و حافظ مدت چهارده سال در جوانی به دربار پر فتوت او رفت و آمد داشته و همچنین در ذمّ شاه شجاع گفته است.دلیل هم بیتی ست که از ابولفوارس نام میبرد.لغت نامه دهخداابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) شاه شجاع بن مبارزالدین محمد از آل مظفر:خیال آب خضر بست و جام کیخسروبجرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد.گمان غالب برین است که ابواسحاق فقط سواد قرآنی داشته ولی نوشتن نمی توانستهآنچه شنیده بودم نوشتم مانا در نهانخانه ی دل سراینده
مهدی
2016-05-30T17:58:08
ظاهرا ابوشجاع که مشهور به ابوالفوارس بوده، اصلا معاصر حاضر نبوده است. یا شاید هم من اشتباه میکنم و نظر دوستان را درست متوجه نشده‌ام.لغتنامه دهخدا:ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) ابن بهاءالدوله بویهی . مشهور به قوام الدوله . سلطان الدوله ابوشجاع بن بهاءالدوله پس از پدر بجای او نشست و از جمله ٔ برادران خود جلال الدوله را ببصره فرستادو حکومت کرمان به ابوالفوارس داد و ابوالفوارس در کرمان مکنتی بیندوخت و روی بمخالفت سلطان الدوله آوردو بولایت فارس شد و بر شیراز مستولی گشت و سلطان الدوله بمحاربه ٔ برادر توجه کرد و ابوالفوارس شکست یافت و بکرمان گریخت و از آنجا بجانب خراسان شتافت و بسلطان محمود غزنوی پیوست و ...دوستان دقت دارند که حافظ در قرن هشتم میزیسته و سلطان محمود قرن چهارم هجری
میر ذبیح الله تاتار
2016-04-17T15:03:33
این شعر جناب لسان الغیبخیلی زیباو ودلنشین در وصف پیامبر بزرگوار که امی بود سروده شده است . درود
MARZIEH
2012-05-11T21:49:24
در مصرع پنجم(خیال آب خضر بست جام اسکندر)در بعضی از جاها جام کیخسرو گفته شده است.کدام یک درست تر است؟
مرضیه
2012-05-04T17:18:48
این شعر در وصف پیامبر اکرم گفته شده و بسیار دلنشین است.
ﮐﻤﯿﻞ
2012-11-03T23:21:53
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﻣﯿﮕﻦ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﯾﮏ ﯾﺎ ﺩﻭ ﺑﯿﺖ ﺩﺭ ﻭﺻﻒ ﺣﻀﺮﺕ ﺧﺘﻤﯽ ﻣﺭﺗﺒﺖ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ را ﺩﺭ ﻭﺻﻒ ﺍﻭ ﺳﺮﻭﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
هستی اسدی
2012-11-14T15:41:10
سلام دوستان. همان طور که همه میدانید این شعر در وصف پیامبر اکرم سروده شده. بسیار بسیار زیبا و دلنشین است و بسیار هنرمندانه اشاره به امی بودن پیامبر اکرم کرده.
مبارزه با مصادره کننده گان حافظ
2013-01-26T19:47:25
ابوالفوارس مذکور (شاه شجاع)،به همراه برادرانش پدر خود (بها ءالدوله)را در اصفهان کور کرد تا به قدرت رسد . وی که خواندن و نوشتن هم نمیدانست از هیچ ظلم و خونریزی فرو گذار نکرد و اوست که ممدوح حافظاست نه پیام آور اسلام ! هنر نکرد به مکتب نرفت و خط ننوشت ولو معلم صدها چو تو موسوس شد عجب ز شاعر جویای درهم و دینار به هر که زر دهد او را انیس و مونس شدبی گمان ، زیباترین اشعار فارسی از آن حافظ است و دیوان وی آکنده ازمضامین بلند عرفانی ، انتقادی و... می باشد ولی شاید همین زیباییبه همراه چند وجهی بودن پاره یی مفاهیم ، کاربرد برخی اصطلاحات واستعارات خاص و عدم توجه خواننده به جغرافیای زمان و مکان پدیده ، خواننده و مخاطب را در برداشت ها ، گاهی دچار خطا و سو ء تفاهمنموده باشد .
ناشناس
2008-05-20T07:32:43
بنام خدانظر مشهور راجع به بیت اول ودوم آنست که اشاره به رسول گرامی اسلام دارددروصف آن حضرت سخن بسیاراست اما جگونه است که بیان حافظ زنده تروجذابتر ازتوصیفات معمولی به نظر میآیدپاسخ آنست که در شعر خوب معانی خارج ازقالب های ذهنی وتفکرات روزمره مطرح میشود وتاثیر دیگری دارداگرما بتوانیم هرمطلبی را که در حافظه داریم خارج از قالبهای ذهنی به شکل نو وزنده بفهمیم توفیق مهمی استاصولا کیفیت دانستن نکته ای مهم است ولی غالبا در تعلیم وتعلم کمیت را کافی میدانیم وگمان داریم که این دانستگی ها که داریم مارا کفایت میکند ولی کفایت نمیکندمثلا شاید گمان داریم که معنی لااله الا الله را دانسته ایم ولی اینطور نیست هرکس این معنی را درست بفهمد رستگار است "قولو لا اله الا الله تفلحوا"
شرح سرخی بر حافظ
2014-04-24T01:58:22
درود بر دوستان عزیز :این که پیامبر اکرم مقامش بالاست حرفی نیست ولی این که به مکتب نرفته و خط ننوشته توهین بسیار بزرگی بر پیامبر عظیم ما است . خداوند می فرماید ما به او وحی می کنین و خداوند به او می فرماید بخوان یا محمد( ص) و... و ما انسان های قشری فریاد می زنین او بی سواد بوده است و معلم ندیده و خط ننوشته است . ؟؟؟؟!!!! زهی جای بی شرمی معلم او خدای بزرگ و سرچشمه ی علمش وحی خداوند و حالا ما آ»ده ایم سخن یک عده زاه%D
شرح سرخی بر حافظ
2014-04-24T02:05:09
ملاک قرار دادهایم . این غزل اصلا به پیامبر گرامی مربوط نیست و کسانی که مربوط می کنند اصلا یا منتوجه نیستند یا مطالعه ندارند . ابوالفوارس دائم الخمر کجا و پیامبر بزرگ اسلام . منبع علم پیامبر از مخزن وحی است و منبع علم ابوالفوارس سخنان مثلا ملا قاصی عضد و غیره .
شرح سرخی بر حافظ
2014-04-26T01:32:00
بحر و وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن ( بحر مجتث مثمن مقصور )تاریخ و شان نزول غزل :در غزل های پیشین به عرض رسانیدیم که ابو اسحاق برای میانجگری بین او و امیر مبارزالدین دانشمند مجلس خویش( مولانا عبدالرحمن بن احمد بن عبدالغادر ) و به زبان ساده تر مولانا قاضی عضدرا به دربار امبر مبارزالدین می فرستد. هر چند امیر با احترام فراوانی با او روبه رو می شود و پنجاه هزار سکه نیز تقدیم ایشان و ده هزار هم تقدیم همراهانش می نماید ولی قرار داد صلح را نمی پذیرد . در ایامی که مولانا عضد در دربار امیر مبارزالدین بوده شاه شجاع فرزند کوچک امیر علاقه ی وافری نسبت به او پیدا کرده و در همان ایام کم مطالب بسیار مهمی از او می موزد و به قولی یک شب راه صد شبه می پیماید و این از هوش سرشار شاه شجاعی بوده است که در هفت سالگی قرآن را حفظ بوده است و عربی را نیز خوب می دانست و اشعار عربی بسیار زیبا می سرود و گویند شعر عربی را با یکبار شنیدن حفظ می کرد و این کودک مدرسه نرفته فقط در ارتباط با چنین دانشمندانی توانست یکی از نوابغ عصر خود گردد . چهره ی زیبا و اندام سرو مانند و قدرت او در شمشیر زنی و تیراندازی و از طرفی دانستن جمیع علوم زمان خود ، از این نوجوان مردی بسیار فاضل و دوراندیش ساخته بود که از قصای روزگار با حافظ در یک راستا قرار گرفت و حافظ که خود شاهد بود این نوجوان مدرسه ای نرفته و خطی از خطاطی نیاموخته است و فقط مطابق ذوق و شوق خود از هر دانشمندی که در مسیرش واقع می شد مطالبی آموزنده می گرفت و حفظ می کرد نوشت :ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده مـــا را رفیق و مونس شدنگار من کــــه به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شدبنابراین دوستانی که این را به پیامبر نسبت می دهند و غیره ، بیشتر باید تحقیق نمایند . تاریخ سرایش غزل قبلا به عرض رسانیده این 760 سال پیروزی شاه شجاع بر پدرش امیر مبارزالدین است شرح غزل 176بیت1ستاره‌ای بدرخشید و مـاه مجلس شددل رمیده مــا را رفیق و مـونس شدشرح :ستاره و ماه مجلس استعاره از شاه شجاع است که در سال 760 سال با اسیر کردن پدر جای او نشست .شاه شجاع در این سال ( متولد 733 ق ) بیست و هفت داشت و این جوان رشید و هنرمند که در سن هفت سالگی قرآن را حفظ بود و به زبان عربی و ترکی و فارسی مسلط بود . به دلیل هوش سرشاری که داشت توانست از دانشمندان زمان خود بهره های فراوانی ببرد به طوریکه در مقدمه گفته شد در مدت زمانی که قاضی عضد برای برقراری صلح بین ابواسحاق و امیر مبارزالدین به سپاه او رفته بود ، شاه شجاع نوجوان توانست شرح مختصر ابن حاجب را که از تالیفات مهم قاضی عضد بود نزد او فرا گیرد . علاقه ی او به شعر باعث شده بود که شاعران بزرگ شیراز مانند خواجوی کرمانی ، عبید زاکانی ، حافظ و... گرد خود جمع کند و قبل از تصرف شیراز نیز با این شاعران مکاتبه می کرد . حال آن کودک دیروزی امروز چون ماهی درخشان دل از پیر و جوان برده و با دانش و علم و معرفتی که دارد همدم و مونس بزرگان علمی شیراز چون حافظ گشته است .حافظ در این بیت بسیار دقیق مراحل رشد و نمو شاه شجاع را به نمایش می گذارد . از زمانی که در یزد نزد پدر بوده و با او مکاتبه داشته است تا زمانی که جای پدر تکیه زده و مجالس علمی او را دانشمنادان بزرگی چون عماد فقیه و حافظ و ... تشکیل می دادند .بیت 2 نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشتبه غمزه مسئله آموز صــــد مـدرس شدشرح :شاه شجاع اگر چه مکتبخانه ندیده ولی از دیگران آن چه آموخته کمتر از مدرسه نبوده است . در تاریخ آل مظفر می خوانیم که امیر مبارزالدین از آغاز کار گرفتار جنگ های داخلی و مخصوصا با ابو اسحاق بوده است و اکثرا فرزندانش در این جنگ ها همراه او بودند و مشاورینی که او را همراهی می کردند در حقیقت در طی سفر شاهزادگان را نیز آموزش می دادند . چنان که شاه شجاع در هفت سالگی سر آمد علوم زمان خود بود و گفتیم در تصرف شیراز وقتی مولانا عبدالرحمن بن احمد بن عبدالغفار یعنی همان قاضی عضدالدین ایجی وقتی برای ایجاد صلح به اردوی امیر وارد شد چند ماهی که در اردوی امیر بود ، امیر از او خواست تا علومی را که می داند به فرزندش شاه شجاع بیاموزد و او که از مشاهیر زمان خود بود شرح مختصر ابن حاجب که از تالیفات خودش بود با او مباحثه کرد و این خود یکی از سرمایه های علمی و ادبی شاه شجاع بود . بنابراین شاه شجاع مدرسه نرفته بود ولی نشست و برخاستش با اهل علم او را در تمام امور سرآمد روزگار خویش کرده بود واین که این بیت در شان شاه شجاع سروده شده است طبق نوشته ی بزرگانی چون دکتر غنی و عباس اقبال و ... شکی نیست . اما افرادی هستند که آن را به پیامبر هم نسبت می دهند . نسبت دادن این غزل به پیامبر عظیم الشان اسلام صحیح نیست . چون پیامبر به منبع لایزال وحی متصل بود و این که می گویند بی سواد بوده است اصلا صحیح نیست . چون با این سخن که من شهر علمم و علی درب آن جور در نمی آید . می ماند نوشتن و خط . شاه شجاع هم در هفت سالگی چندان آشنا به خط نبود . قرآن را حفظ بود و جواب مسایل فقهی قیهان بزرگی چون عماد را می داد ولی خط و نوشتن را بعدا آموخت . و این که حافظ می فرماید نگار من به مکتب نرفت واقعیت است . شاه شجاع مکتبخانه ای که رسم زمانش بود نرفته بود ولی استفاده ی او از بزرگان و ادیبان تا آن حدی بود که در هفت سالگی خود مدرس مسایل مختلف باشد . اما بعد ها در خطاطی هم از خط نویسان بزرگ زمان خود شد و شرح کشاف به خط شاه شجاع سند بسیار با ارزشی از زیبا نویسی این شاه جوان است .شاید بهترین واژه برای بیان این مطلب امی دانا ضمیر باشد . نه امی بی سوادی که گیج و گنگ باشد . به هرحال خواجه می فرماید :درست است که شاه شجاع به مکتبخانه نرفته بود ولی در علوم زمان خود چنان مهارتی داشت که مسله آموز صد مدرس گشته بود و بزرگان علمی کشور از او رفع اشکال می نمودند .بیت 3 به بوی او دل بیمار عاشقان چو صــبافدای عارض نسرین و چشم نرگس شدشرح :همان طور که باد صبا خود را فدا می کند تا گل های نسرین و نرگس را شکوفا کند ، عاشقان شاه شجاع هم در آرزوی دیدن عارض چون ماهش جان خود را فدا می کردند . یعنی عاشقان شاه شجاع آرزو داشتند که جان خود را فدای یک لحظه دیدن او نمایند بیت 4به صدر مصطبه‌ام می‌نشاند اکنون دوستگدای شهر نـــگه کن که میر مجلس شدشرح :گفتیم در زمان حکومت امیر مبارزالدین به علت دلبستگی خاصی که حافظ به ابو اسحاق داشت مورد نظر امیر مبارزالدین واقع نشد و از کار دیوانی کنار گذاشته شد و حافظ با فقر و فلاکت زندگی می کرد و اگر یاری دوستانش نبود چه بسا از گرسنگی می مرد . اما ظلم های امیر مبارزالدین ، دامن خود را نیز گرفت و شاه شجاع با کودتایی او را از تخت پایین کشید و خود جای او نشست و پدر را کور و زندانی نمود . از آن جایی که شاه شجاع دور از چشم پدر با حافظ رابطه داشت و او را یاری می کرد و نیز در نوشتن و آموزش شعر از او کمک می گرفت با دست یافتن به قدرت حافظ نیز جانی تازه گرفت و چنان که می بینیم می فرماید از گوشه ی میخانه مرا بر سر ایوان نشاند و این گدای شهر را آورد و امیر مجلس بزرگان کرد . این بیت کاملا تاریخ سرایش آن را نشان می دهد یعنی سال 760 سالی که به تخت نشسته است و حافظ را از فلاکت نجات داده است . بیت 5خیال آب خضـــر بست و جام اسکندربه جرعه نوشی سلطـان ابوالفوارس شدشرح :حافظ دست از نوشیدن شراب خضر و جام اسکند برداشت که امیدش آن بود که جرعه ای ای از شرابی را که شاه شجاع می نوشد به او بنوشاند که این جرعه ای که از جان شاه شجاع می نوشید و از آب خضر و جام سکندر برایش باارزش تر بود . بیت 6:طربسـرای محبت کنون شود معمورکه طاق ابروی یار منش مهندس شدشرح :خانه ی طرب و شادمانی حال دیگر آباد خواهد شد زیرا مهندسی آن را کمان ابروی یار من شاه شجاع بر عهده گرفته است و چنین ساختمانی که مهندسش شخصی چون شاه شجاع باشد خراب نخواهد شد . منظور این است که دوران امیر مبارزالدین تمام شده است و دوران شادی و شعف جای آن را فراگرفته است و هر گز پایانی ندارد .بیت 7لب از ترشح می پاک کن برای خــداکه خاطرم به هزاران گنه موسوس شدشرح :لبانت را از قطرات شرابی که از اطراف آن می چکد ترا به خاطر پاک کن که این قطرات شراب به نظرم می آورد که مرتکب هزاران گناه گشته ام . چرا که مرا تشویق به نوشیدن شراب می نماید و وسوسه می کند که دگر باره شراب بنوشم . بیت 8کرشمــــــه تو شرابی به اشقان پیمودکه علم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شدکرشمه های تو ( شاه شجاع ) چنان شرابی را بمن نوشانده است که با نوشیدن آن علم از کار افتاد و عقل کاوش گر از حرکت باز ماند یعنی مستی این شراب علم و عقل را از کار انداخت .بیت 9چو زر عزیز وجود است نظم من آریقبول دولتیان کیمیای ایــن مس شدشرح :نظم من مانند زر عزیز و ارزشمند است زیرا که که مورد پذیرش شاه شجاع قرار گرفته است و و آثارم را هم مانند زر همه گرامی خواهند داشت زیرا که دولتمردان هم آن را پذیرفتند و و چون کیمیایی یلافتند این که دولتمردان اشعار مرا ارزش نهادند گویی اشعارم مسی بود که با نظر کیمیایی آن ها به زر تبدیل شد . بیت 10ز راه میکده یاران عـــــــــنان بگردانیدچرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شدشرح : از راه میکده ای دوستان باز گردید که حافظ از این راه رفت و هست و نیست خود را فدای شراب کرد و مفلس و بیچاره باز گشت .
شرح سرخی بر حافظ
2014-04-25T01:32:20
اما اینکه حافظ این غزلرا در مورد پیامبر نوشته است خطاست . اگر شاه شجاع پدر خود امیر مبارزالدین را کور و زندانی کر برای جلوگیری از ظلم بیشتر بود چیزی که رسم آن روزگار بود و حتی در دوره ما پدر پسر را به خاطر عقاید فاسد می کشد . اما شاه شجاع خیلی ملایمتر از پدر گام بر می دارد و هر جا می لغزد حافظ نیش طنز را به سراغش می فرستد . حافظ 26 سال در دربارراین شاه بوده و او را ستوده است و سرزنش کرده است . هیچ کسی جرات سرزنش شاه شجاع را نداشت جز حافظ . هم نوش داشت و هم نیش . اما در دوره ی دوم حکومت شاه شجاع از سال762 به بعد که شاه شجاع پای جای پای پدر می گذارد و به مردم ظلم می کند حافظ هم سر ناسازگاری باز می کند و تا پای دار هم می رود و دوسال تبعید یزد را هم به جان می خرد . باشد سرفرصت شرح این غزل را خدمت دوستان عرضه کنم . غزل در مورد شاه شجاع است .
شرح سرخی بر حافظ
2014-04-26T01:21:19
این هم شرح کوتاهی بر غزل فوق ک=======================تاریخ و شان نزول غزل :در غزل های پیشین به عرض رسانیدیم که ابو اسحاق برای میانجگری بین او و امیر مبارزالدین دانشمند مجلس خویش( مولانا عبدالرحمن بن احمد بن عبدالغادر ) و به زبان ساده تر مولانا قاضی عضدرا به دربار امبر مبارزالدین می فرستد. هر چند امیر با احترام فراوانی با او روبه رو می شود و پنجاه هزار سکه نیز تقدیم ایشان و ده هزار هم تقدیم همراهانش می نماید ولی قرار داد صلح را نمی پذیرد . در ایامی که مولانا عضد در دربار امیر مبارزالدین بوده شاه شجاع فرزند کوچک امیر علاقه ی وافری نسبت به او پیدا کرده و در همان ایام کم مطالب بسیار مهمی از او می موزد و به قولی یک شب راه صد شبه می پیماید و این از هوش سرشار شاه شجاعی بوده است که در هفت سالگی قرآن را حفظ بوده است و عربی را نیز خوب می دانست و اشعار عربی بسیار زیبا می سرود و گویند شعر عربی را با یکبار شنیدن حفظ می کرد و این کودک مدرسه نرفته فقط در ارتباط با چنین دانشمندانی توانست یکی از نوابغ عصر خود گردد . چهره ی زیبا و اندام سرو مانند و قدرت او در شمشیر زنی و تیراندازی و از طرفی دانستن جمیع علوم زمان خود ، از این نوجوان مردی بسیار فاضل و دوراندیش ساخته بود که از قصای روزگار با حافظ در یک راستا قرار گرفت و حافظ که خود شاهد بود این نوجوان مدرسه ای نرفته و خطی از خطاطی نیاموخته است و فقط مطابق ذوق و شوق خود از هر دانشمندی که در مسیرش واقع می شد مطالبی آموزنده می گرفت و حفظ می کرد نوشت :ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده مـــا را رفیق و مونس شدنگار من کــــه به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شدبنابراین دوستانی که این را به پیامبر نسبت می دهند و غیره ، بیشتر باید تحقیق نمایند . تاریخ سرایش غزل قبلا به عرض رسانیده این 760 سال پیروزی شاه شجاع بر پدرش امیر مبارزالدین است شرح غزل 176بیت1ستاره‌ای بدرخشید و مـاه مجلس شددل رمیده مــا را رفیق و مـونس شدشرح :ستاره و ماه مجلس استعاره از شاه شجاع است که در سال 760 سال با اسیر کردن پدر جای او نشست .شاه شجاع در این سال ( متولد 733 ق ) بیست و هفت داشت و این جوان رشید و هنرمند که در سن هفت سالگی قرآن را حفظ بود و به زبان عربی و ترکی و فارسی مسلط بود . به دلیل هوش سرشاری که داشت توانست از دانشمندان زمان خود بهره های فراوانی ببرد به طوریکه در مقدمه گفته شد در مدت زمانی که قاضی عضد برای برقراری صلح بین ابواسحاق و امیر مبارزالدین به سپاه او رفته بود ، شاه شجاع نوجوان توانست شرح مختصر ابن حاجب را که از تالیفات مهم قاضی عضد بود نزد او فرا گیرد . علاقه ی او به شعر باعث شده بود که شاعران بزرگ شیراز مانند خواجوی کرمانی ، عبید زاکانی ، حافظ و... گرد خود جمع کند و قبل از تصرف شیراز نیز با این شاعران مکاتبه می کرد . حال آن کودک دیروزی امروز چون ماهی درخشان دل از پیر و جوان برده و با دانش و علم و معرفتی که دارد همدم و مونس بزرگان علمی شیراز چون حافظ گشته است .حافظ در این بیت بسیار دقیق مراحل رشد و نمو شاه شجاع را به نمایش می گذارد . از زمانی که در یزد نزد پدر بوده و با او مکاتبه داشته است تا زمانی که جای پدر تکیه زده و مجالس علمی او را دانشمنادان بزرگی چون عماد فقیه و حافظ و ... تشکیل می دادند .بیت 2 نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشتبه غمزه مسئله آموز صــــد مـدرس شدشرح :شاه شجاع اگر چه مکتبخانه ندیده ولی از دیگران آن چه آموخته کمتر از مدرسه نبوده است . در تاریخ آل مظفر می خوانیم که امیر مبارزالدین از آغاز کار گرفتار جنگ های داخلی و مخصوصا با ابو اسحاق بوده است و اکثرا فرزندانش در این جنگ ها همراه او بودند و مشاورینی که او را همراهی می کردند در حقیقت در طی سفر شاهزادگان را نیز آموزش می دادند . چنان که شاه شجاع در هفت سالگی سر آمد علوم زمان خود بود و گفتیم در تصرف شیراز وقتی مولانا عبدالرحمن بن احمد بن عبدالغفار یعنی همان قاضی عضدالدین ایجی وقتی برای ایجاد صلح به اردوی امیر وارد شد چند ماهی که در اردوی امیر بود ، امیر از او خواست تا علومی را که می داند به فرزندش شاه شجاع بیاموزد و او که از مشاهیر زمان خود بود شرح مختصر ابن حاجب که از تالیفات خودش بود با او مباحثه کرد و این خود یکی از سرمایه های علمی و ادبی شاه شجاع بود . بنابراین شاه شجاع مدرسه نرفته بود ولی نشست و برخاستش با اهل علم او را در تمام امور سرآمد روزگار خویش کرده بود واین که این بیت در شان شاه شجاع سروده شده است طبق نوشته ی بزرگانی چون دکتر غنی و عباس اقبال و ... شکی نیست . اما افرادی هستند که آن را به پیامبر هم نسبت می دهند . نسبت دادن این غزل به پیامبر عظیم الشان اسلام صحیح نیست . چون پیامبر به منبع لایزال وحی متصل بود و این که می گویند بی سواد بوده است اصلا صحیح نیست . چون با این سخن که من شهر علمم و علی درب آن جور در نمی آید . می ماند نوشتن و خط . شاه شجاع هم در هفت سالگی چندان آشنا به خط نبود . قرآن را حفظ بود و جواب مسایل فقهی قیهان بزرگی چون عماد را می داد ولی خط و نوشتن را بعدا آموخت . و این که حافظ می فرماید نگار من به مکتب نرفت واقعیت است . شاه شجاع مکتبخانه ای که رسم زمانش بود نرفته بود ولی استفاده ی او از بزرگان و ادیبان تا آن حدی بود که در هفت سالگی خود مدرس مسایل مختلف باشد . اما بعد ها در خطاطی هم از خط نویسان بزرگ زمان خود شد و شرح کشاف به خط شاه شجاع سند بسیار با ارزشی از زیبا نویسی این شاه جوان است .شاید بهترین واژه برای بیان این مطلب امی دانا ضمیر باشد . نه امی بی سوادی که گیج و گنگ باشد . به هرحال خواجه می فرماید :درست است که شاه شجاع به مکتبخانه نرفته بود ولی در علوم زمان خود چنان مهارتی داشت که مسله آموز صد مدرس گشته بود و بزرگان علمی کشور از او رفع اشکال می نمودند .بیت 3 به بوی او دل بیمار عاشقان چو صــبافدای عارض نسرین و چشم نرگس شدشرح :همان طور که باد صبا خود را فدا می کند تا گل های نسرین و نرگس را شکوفا کند ، عاشقان شاه شجاع هم در آرزوی دیدن عارض چون ماهش جان خود را فدا می کردند . یعنی عاشقان شاه شجاع آرزو داشتند که جان خود را فدای یک لحظه دیدن او نمایند بیت 4به صدر مصطبه‌ام می‌نشاند اکنون دوستگدای شهر نـــگه کن که میر مجلس شدشرح :گفتیم در زمان حکومت امیر مبارزالدین به علت دلبستگی خاصی که حافظ به ابو اسحاق داشت مورد نظر امیر مبارزالدین واقع نشد و از کار دیوانی کنار گذاشته شد و حافظ با فقر و فلاکت زندگی می کرد و اگر یاری دوستانش نبود چه بسا از گرسنگی می مرد . اما ظلم های امیر مبارزالدین ، دامن خود را نیز گرفت و شاه شجاع با کودتایی او را از تخت پایین کشید و خود جای او نشست و پدر را کور و زندانی نمود . از آن جایی که شاه شجاع دور از چشم پدر با حافظ رابطه داشت و او را یاری می کرد و نیز در نوشتن و آموزش شعر از او کمک می گرفت با دست یافتن به قدرت حافظ نیز جانی تازه گرفت و چنان که می بینیم می فرماید از گوشه ی میخانه مرا بر سر ایوان نشاند و این گدای شهر را آورد و امیر مجلس بزرگان کرد . این بیت کاملا تاریخ سرایش آن را نشان می دهد یعنی سال 760 سالی که به تخت نشسته است و حافظ را از فلاکت نجات داده است . بیت 5خیال آب خضـــر بست و جام اسکندربه جرعه نوشی سلطـان ابوالفوارس شدشرح :حافظ دست از نوشیدن شراب خضر و جام اسکند برداشت که امیدش آن بود که جرعه ای ای از شرابی را که شاه شجاع می نوشد به او بنوشاند که این جرعه ای که از جان شاه شجاع می نوشید و از آب خضر و جام سکندر برایش باارزش تر بود . بیت 6:طربسـرای محبت کنون شود معمورکه طاق ابروی یار منش مهندس شدشرح :خانه ی طرب و شادمانی حال دیگر آباد خواهد شد زیرا مهندسی آن را کمان ابروی یار من شاه شجاع بر عهده گرفته است و چنین ساختمانی که مهندسش شخصی چون شاه شجاع باشد خراب نخواهد شد . منظور این است که دوران امیر مبارزالدین تمام شده است و دوران شادی و شعف جای آن را فراگرفته است و هر گز پایانی ندارد .بیت 7لب از ترشح می پاک کن برای خــداکه خاطرم به هزاران گنه موسوس شدشرح :لبانت را از قطرات شرابی که از اطراف آن می چکد ترا به خاطر پاک کن که این قطرات شراب به نظرم می آورد که مرتکب هزاران گناه گشته ام . چرا که مرا تشویق به نوشیدن شراب می نماید و وسوسه می کند که دگر باره شراب بنوشم . بیت 8کرشمــــــه تو شرابی به اشقان پیمودکه علم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شدکرشمه های تو ( شاه شجاع ) چنان شرابی را بمن نوشانده است که با نوشیدن آن علم از کار افتاد و عقل کاوش گر از حرکت باز ماند یعنی مستی این شراب علم و عقل را از کار انداخت .بیت 9چو زر عزیز وجود است نظم من آریقبول دولتیان کیمیای ایــن مس شدشرح :نظم من مانند زر عزیز و ارزشمند است زیرا که که مورد پذیرش شاه شجاع قرار گرفته است و و آثارم را هم مانند زر همه گرامی خواهند داشت زیرا که دولتمردان هم آن را پذیرفتند و و چون کیمیایی یلافتند این که دولتمردان اشعار مرا ارزش نهادند گویی اشعارم مسی بود که با نظر کیمیایی آن ها به زر تبدیل شد . بیت 10ز راه میکده یاران عـــــــــنان بگردانیدچرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شدشرح : از راه میکده ای دوستان باز گردید که حافظ از این راه رفت و هست و نیست خود را فدای شراب کرد و مفلس و بیچاره باز گشت .
دکتر ترابی
2014-04-10T23:19:06
در باب امی بودن حصرت ختمی مرتبت، برخی بر این باورند که واژه امی منسوب به مکه معظمه است که گویا ام القرا خوانده میشده است. بهتر است از نسبت دادن واژه های نگار و غمزه به حضرت بپرهیزیم و به یاد بداریم که در گذشته نگاران اگر به مکتب هم میرفته اند، خط نوشتن نمی آموختند، که گفته اند:لا تعلموهن الکتابت. و الله اعلم
زهرا
2014-04-11T14:16:59
لطفا معنی کامل این شعر رو بذارید من برای تحقیق لازم دارم اما هر جا میرم فقط معنی کلمات رو گذاشته ممنون از شما.
زهرا
2014-04-11T14:49:13
لطفا معنی هر بیت این شعر را بنویسید من برای یک تحقیق لازم دارم اما توی هر سایتی می روم شعر را نوشه اما فقط معنی کلمات رو نوشته بود ممنون
سارینا
2014-04-06T20:25:37
با سلام لطفا معنی غزلیات را بنویسید
عیسی
2014-07-10T13:38:14
آقای ترابی، درست است که در گذشته نگارها بعلت دیگری در مکتب خانه ها ممکن بود حضور بهم رسانند. ولی نگار من که به مکتب "نرفت". ضمنا وقتی کمان ابرو جای انتساب به خداوند دارد، چه اشکالیست برای کابرد نگار در مورد حضرت ختمی مرتبت؟ چه اشکالیست اوج دوست داشتن را فریاد زدن؟ چه اشکالیست برای اثبات دوست داشتن زیباترین و جذاب ترین لغات را در بنیان هم فرو بردن و ترکیب بی بدیلی برای تحسین شخصی که لولاک لما خلقت الافلاک است، ساختن؟ مناقشه برآنچه بدیهی است، جای شگفتی دارد.
مریم
2013-05-26T12:56:00
در شان ختمی مرتبت سروده شده
امین کیخا
2013-05-26T13:05:08
اگر این شعر هم در مقام حضرت ختمی مرتبت نباشد جانم به قربانش اما درود به کسی که تعصب و توزش پیش نگیرد و با انانکه مثل ما فکر نمی کنند سخت گیری نکند که مهربانی و بزرگواری و برتابیدن دیگران بنیادی است که نمی شود انرا نادیده گرفت و تند روی چهره پاک ختمی مرتبت جانم و جان فرزندانم به قربانش را تیره می نماید درود به مومن بزرگوار به درستکار درون بین و مدارای با مردم و کمتر ازاری و بیش بخشی
لادن
2013-10-13T10:24:47
مصرع دوم بیت اول :دل رمیده ما را انیس و مونس شد
حمید
2013-07-28T17:30:42
سلام . خیلی ممنون . اللهم صلّی علی محمّد و آل محمّد .
تنها خراسانی
2020-02-12T09:25:19
گرامی"نابارور"باور من این است.این قلب شکسته است در او غیر خدا نیستیک لحظه خدا از دل بشکسته جدا نیستشهریارشاید هم این حدیث جعلی باشد. اما خداوند بعضی افراد را ویژه و روشنی دهد.اگر دقت داشته باشید اکثر افراد که از کودکی یتیمی را تجربه کرده باشند مورد عنایت ویژه خاص در گاه حق قرار گرفته اند. وقتی آن راهب مسیحی پیامبر را دید جمله ای گفت، «خدا در کنج قلب های شکسته است» این فقیر معتقد است که پیامبر با یتیمی و چوپانی از شهر و تبلیغات سهمگین روح پاک و بی آلایش را در کودکی تجربه نمود.او ساخته دست پروردگارش شد تا انذار دهد.
nabavar
2020-02-12T00:58:35
گرامی تنها خراسانیباور نمی کنم این حدیث از امام رضا باشد و باید جعلی باشد چون صرف یتیم بودن و داستان اوردن دلیل بر صادق بودن کسی نیست هزار دلیل محکم دیگر میتوان آورد بر صدق
تنها خراسانی
2020-02-12T10:54:58
روفیاچرا که نه؟بحث حکمت با دانش امری متفاوت است.همچون تفاوت خرد و عقل!پاسکال می گوید« دل برای خود دلایلی دارد که عقل از ان غافل است»به انیشتن گفتن چگونه به این درجه رسیدی ؟فرمود نود ونه درصد الهام بود و یک درصد تلاش!مولی صدر ا در مقدمه معروف ترین و کامل ترین اثر خود—حکمت متعالی در اسفار عقلی اربعه— اینگونه اعتراف می‌کند: همانا من از خداوند طلب آمرزش و عفو بسیار دارم از برای آنکه پاره ای از عمر خویش را به بررسی آرا مدعیان فلسفه و جدال کنندگان اهل کلام و نازک بینی ها آنان و آموختن سخنان و شیوه های بحثی آنان به پوچی گذراندم.تا اینکه سر انجام در پرتو فروغ ایمان و تایید خداوند منان دریافتم که واقعا قیا سات آنها بی نتیجه است و صراط آنها غیر مستقیم است.از این رو زمام کار خویش را به خداوند و فرستاده بین دهنده و هشدار دهنده—انذار—او سپردم.به آنچه از رسول خدا به ما رسیده بود تماما ایمان آورده و تایید نمودم.و در صد جستجوی توجیه عقلی و روش علمی برای فرمایشات رسول بر نیامدم بلکه پیروی از هدایت و اجتناب از نواهی او را پیشه خود ساختم.و همچنان که حق تعالی فرموده :«آنچه از دستورات که پیامبر برای شما آورده بگیرید و پیروی کنید و از آنچه نهی فرموده دوری کنید».تا اینکه خداوند بر قلب ما گشود آنچه را که گشود.و به برکت این دنباله روی از رسول به فلاح و و رستگاری رسید.
تنها خراسانی
2020-02-12T11:01:15
همکاری داشتم دکتری مکانیک ، اما به اندازه خری نافهم.
تنها خراسانی
2020-02-12T11:47:14
تصحیح می کنم ! قبلا جایی دیگر خوانده بودم یک در صد تلاش و نود و نه درصد الهام! اما شاید صحیح نقل قول انیشتن این باشد.« ده درصد نبوغ را الهام تشکیل می دهد و نود درصد آن سخت کوشی و عرق ریختن است.»
تنها خراسانی
2020-02-12T14:16:30
«دل هم دلایلی دارد » نام کتابی است از استاد بهاالدین خرمشاهی که اگر اشتباه نکنم قبلا با نام دیگر(از شک تا یقین) منتشر شده بود.اثری است در خصوص روانشناسی دین که ویلیام جیمز در کتابی بنام« اراده معطوف به ایمان» به آن پرداخته است.(ایمان از اقناع دل پدید می آید)استاد خرمشاهی در مصاحبه ای در روزنامه خراسان :منظور ما از دل، عضو صنوبری شکلی که در سمت چپ قفسه سینه قرار دارد و خون را پمپاژ می‌کند، نیست؛ دل، مظهر قوای دَرّاکه انسان است. جالب است که در همه زبان‌هایی که پیشینه فرهنگی سترگی پشت سر آن هاست، دل در همین معنای مرکز احساسات و قوای دَرّاکه انسان مورد استفاده قرار می‌گیرد. در این معنا، دل، مرکز تجلیات معنوی و شهودی نیز هست.
تنها خراسانی
2020-02-12T10:59:07
هرکس چهل روز ( خود و کار خود را)برای خدا خالص کند چشمه های حکمت از "دلش" بر زبانش ظاهر گردد.رسول خدا محمد مصطفی که درود خدا بر او خاندانش باد.
تنها خراسانی
2020-02-11T02:59:40
در حاشیه به آیه سوره عنکبوت اشاره شد در خصوص "امی"بودن مصطفی که کامل تر و باز ارزش تر از ایشان را برای حصرت آدم فرزندی نخواهد بود. صلوات و درود پروردگار برایشان که اسمش جلا دهنده قلب هاست است. آنچنان که یاد خدا !پرسش این است، لزوما هر با سوادی عالم است یا هر بی سوادی جاهل؟باری !امام رضا ـ علیه‌السلام ـ در مناظره با علما ی ادیان مختلف خطاب به رأس الجالوس (عالم یهودی) فرمودند: «از جمله دلایل صدق پیغمبر ما آن است که او شخصیتی یتیم، تهی‌دست و چوپان بود، هیچ کتابی نخوانده و نزد هیچ استادی نرفته؛ با این حال کتابی آورد که حکایت پیامبران و خبر گذشتگان و آیندگان در آن آمده بود.»نقل حدیث از طبرسی، الاحتجاج.
تنها خراسانی
2020-02-11T03:24:39
سلطان والعارفین ، دعا مه متناهی با یزید بسطامی ان خلیفه الهی که ریاضات و کرامات و حالات و کلمات او را اندازه نبود و در اسرار و حقایق نظری نافذ، و جدی بلیغ داشت، و دایم در مقام قرب و هیبت بود. و غرقه انس و محبت بود پیوسته تن در مجاهده و دل در مشاهده داشت، و روایات او در احادیث عالی بود، و پیش از او کسی را در معانی طریقت چندان استنباط نبود که او را گفتند که در این شیوه همه او بود که علم به صحرا زد و کمال او پوشیده نیست، تا به حدی که جنید گفت: بایزید در میان ما چون جبرائیل است در میان ملائکه.و شیخ ابوسعید ابوالخیر رحمةالله علیه می‌گوید: هژده هزار عالم از بایزید پر می‌بینم و بایزید در میانه نبینم. یعنی آنچه بایزید است در حق محو است. در خصوص دانش خود می گوید شما علم از مردگان و کتاب ها می گیرید و ما بواسطه دل مستقیم از خود باری تعالی!امام صادق نیز در حدیث عنوان بصری می گوید علم نوری است که خداوند بر دلهای بند گان خاص خود می تابد.به عبارتی این بنده با ایمان.خواه خواسته باشد انیشتن باشد یا خواه این سینا!در واقع نور اوست که بنده ناتمام را تمام می کند وگرنه چه زیبا اشاره نمود شیخ الرئیس:«ابله به رستگاری نزدیک تر است تا دانای نا تمام!»باد تند است وچرا غم ابتریزو بگردانم چراغ دیگریمولانا
تنها خراسانی
2020-02-11T03:33:17
تصحیح می کنم سلطان العارفین ،دعامه نامتناهی و همچنین ابن سینا که این سینا تایپ گردیده.
تنها خراسانی
2020-02-11T03:57:28
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز و صد مدرس شد. اشاره به گرفتن علم از "حی القیوم" است.( یا حی القیوم!)آن‌قدر برای عرفای بعدی جالب است که در «فتوحات»، ابن عربی 13 یا 14 بار آن‌را استفاده کرده است. بایزید می‌گوید «کسانی که سراغ علم مرده می‌روند، خداوند را مرده تلقی کرده‌اند یا ارتباطشان را با خدا قطع کرده‌اند، چون خد را زنده تلقی کنیم، نو به نو از او تجلیات تازه‌ای را می‌گیریم»
تنها خراسانی
2020-02-11T04:36:14
تهیدستی و یتیمی را از بابت فضل الهی تجربه نکردم.هر چند آنهم خیری است برای بنده ای که او برایش بر گزیده باشد! اما تاریخ ما نشینان چوپانی ، چوپانی... تجربه ای است شاید که ندانید! براستی اینجا ست که دل —در بیابان هایی که عطر گیاهان کوهی علی الخصوص عطر مست کننده "درمنه" فضا را با موسیقی دلنشین بع بع" مال های بهشتی "—طراوت و پاکی را به مرحله ظهور رسانیده و آماده تفکری ازجنس نور خواهد گردانید.آری ! حکمت چوپانی تمامی پیامبران این است.تجربه ای است بس دلنشین!صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را /که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را
تنها خراسانی
2020-02-12T14:23:10
سخن به درازا کشیده شد.شرمسارم عذر خواه.
نگار نصیری
2020-02-19T17:52:48
به طور کاملا محسوس این شعر با توجه به احترام بسیار بسیار بالاتر پیفمبر خاتم ص، به یک تحقیق ناشی از یک ارتابط عاطفی مهم و تأثیر گذار، در چگونگی ظه.ر حضرت مهدی عج اشاره دارد، بالاخص در این بیت«طربسرای محبت کنون شود معمور»، بحث به ساختن و معماری اشاره دارد با تطابق با یک شعر دیوان حافظ هم بحث ساخته شدن یک شهر بسیار مهم است. مسأله اینجاست که ادیبان ما اشعار را منفک بحث می کنند و غیرعاشقانه تر از این حرفها تصور کردند، این اشعار همه عاشقانه و راهبرانه برای ظهور حضرت مهدی عج هستند و باید فرضیه توقیع نامه بودن این دیوان به جد مورد تحقیق قرار گیرد، چرا که وجود نایب پنجم کاملا منطقی و عقلایی است و این نایب هم خانم است.
محمدحسن
2019-11-09T18:56:07
برای تفسیر کلام یک شاعر توجه به تاریخ عصر وی ضروری است ولی مهمتر از آن توجه به آثار خود شاعر است.گویا دوستانی که این شعر را فقط در مدح پادشاه می‌دانند از تاریخ شخصی حافظ و آثار وی بی‌اطلاع هستند حافظ در رساله شرح مرادات حافظ اصطلاحات خود را برای امیر سید علی همدانی خیلی روشن و شفاف توضیح داده و نسخ خطی رساله موجود است بهصراحت گفته که منظورش از می و زلف و نگار و ... همه اصطسلاحات عرفانی خاص اوست و ربطی به معانی لغوی آن ندارد و تمام تاریخ نگاران وی را یک عارف تمام عیار حافظ قرآن اهل سوز و نیاز نیمه شب و معرض از دنیا دانسته‌اند و او را شخص کاملا متشرع و متادب به آداب شرع و عاشق قرآن و پیامبر تا آخر عمر معرفی نموده‌اند و ...آن وقت با غفلت از همه شواهد تاریخی ناگهان او را یک شاعر ساده و مداح دربار معرفی کردن کاری غیرعالمانه است از روشهای شایع میان اهل دل است که برای رعایت تقیه از حاکمان اشعاری که در عشق خدا و اولیاء خدا می‌سرایند از باب توریه طوری بیان می‌کنند که متناسب برخی ز ابنالء دنیا هم باشد و حتی چه بسا ظاهر شرا با ایشان مطابق تر جلوه می‌دهند و البته اقتضاء فن توریه چنین است و برای مراد حقیقی خود قرانی در شعر قرار می‌دهند که اهل تدبر می‌یابند ابوالفوارس از القاب شاه شجاع است ولی لغة کاملا منطبق بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است که به تعبیر امیرالمومنین علی علیه السلام در همه جنگها شجاع‌تر از همه و پشتیبان همه بودند و حضرتش به حسب مشهور تاریخ خواندن خط بلد بودند ولی نمی‌خواندند و نمی‌نوشتند حافظ دقت کرده و نگفته حضرت بی سواد بودند یا خط خواندن و نوشتن بلد نبودند بلکه فرموده خط ننوشت و ننشوتن اعم است از ندانستن پیامقبر در آغاز ولادت بسان ستاره در دل تار شب گمراهی بودند و سپس ماه شب تار شد و از این رو به خورشید تشبیه نفرمود که آن حضرت همواره هدایتگر امت در متن تاریکیهای جهل و کفر بوده و هست و لذا مانند ماه می‌باشد ظاهر شعر این است که این ماه پس از ماه شدن رفیق و مونس دل شاعر شده است ولی شاه شجاع از همان ستاره بودن انیس و رفیق شاعر بوده است ...
محمدحسن
2019-11-09T19:15:56
در رساله شرح مرادات حافظ، جناب میر سید علی که شرح اصطلاحات را از خود حافظ شنیده می‌فرماید:یار و محبوب و دوست: حقیقت روحی را گویند.غمزه و بوسه: فیض و جذبة باطنی را گویند که نسبت بر سالک واقع شود و هر جا که لب و دهان گویند، صفت حیات باشد... و صبا: مراد، آنکه میان عاشق و معشوق میانجی و خبری می‌آورد و معنی مهتر جبرئیل علیه السلام را نامند و پیغمبرصلی الله علیه و سلم، را فرود آید و نیز به روایتی [32] حضرت حق سبحانه و تعالی و جناب حضرت محمد را صلی الله علیه و سلم عاشق و معشوق گویند. بدین سبب صبا را به پیک منسوب و قرار دادند و بوی معشوق به عاشق رساند چنانچه بوی پیراهن مهتر یوسف علیه السلام به حضرت یعقوب علیه السلام رسیدی.می: ذوق و شوقی را که سالک از آغاز مشاهدة انوار غیبی ادراک می‌کند.الی آخره
تنها خراسانی
2020-02-23T08:20:11
گنجینه معارف گفتاری در باب علوم و هنرها»تاریخ انتشار : 1389/2/28 بازدید : 1533 منبع : مجله معرفت، شماره 68 , ژان ژاک روسو/ محسن رضوانیگزارشی از مقالهمقدمهروسو یکی از بزرگ ترین فیلسوفان سیاسی عصر روشنگری است؛ عصری که در آن روش تحقیقی قرون وسطا (اسکولاستیک) جای خود را به روش تجربی داد. آثار و اندیشه های روسو تأثیر بسزایی بر اندیشه های فیلسوفان سیاسی مدرن گذاشت. مقاله «گفتاری در باب علوم و هنرها» یکی از اولین دست نوشته های روسو است. اگرچه روسو خود نسبت به این مقاله خوشبین نبود، اما همین مقاله بود که پایه ها و مبانی آثار مهم بعدی اش، یعنی امیل و قرارداد اجتماعی را شکل داد. این مقاله برای اولین بار در سال جاری توسط آقای عبدالکریم رشیدیان، در مجموعه «متن هایی برگزیده از مدرنیسم تا پست مدرنیسم»، به زبان فارسی ترجمه شده است. گزارش حاضر در دو بخش «زمینه های نگارش» و «محتوای مقاله» تهیه شده است.بخش اوّل: زمینه های نگارش مقالهدر سال 1749، روزی روسو تصمیم گرفت برای رفع خستگی، در راه چیزی برای مطالعه همراه داشته باشد. بنابراین، روزنامه «مرکور دو فرانس» را به همراه خود آورد و در حال راه رفتن آن را مرور می کرد که ناگهان آگهی مسابقه «آکادمی دیژون»، که جایزه اش مربوط به سال بعد بود، توجه اش را جلب کرد. در این آگهی آمده بود: به مقاله ای که در باب موضوع زیر نوشته شود، جایزه ای پرداخت خواهد شد: «آیا پیشرفت علوم و هنرها به پیرایش اخلاق کمک کرده است یا به انحطاط آن؟»(1)روسو درباره عکس العمل خویش پس از دیدن و مطالعه این آگهی می گوید: «از لحظه ای که این آگهی را خواندم، دنیای دیگری به نظرم جلوه کرد و آدم دیگری شدم، با این که خوب به یاد دارم از خواندن آن حالی به من دست داد، از وقتی که پاسخ آن را به وسیله آقای مالمرت فرستادم جزئیات این حالت کاملاًاز یادم رفته است.»(2) روسو در نامه ای که به مالمرت (مالزرب) نوشت، حالتی را که به وی دست داد چنین توصیف می کند: «اگر چیزی به سان الهام ناگهانی وجود داشته باشد، همان انگیزه ای است که پس از خواندن آن آگهی در من جوشید. ناگهان احساس کردم ذهنم گرفتار هزار نور خیره کننده شده است و خیل اندیشه های جالب، یکباره چنان به شدت و درهم به مغزم هجوم آورد که به تشویشی وصف ناشدنی دچار شدم. احساس کردم دچار سرگیجه مستی شده ام. تپش شدید قلبم آزارم می داد، به نفس نفس افتادم و چون دیگر نمی توانستم در حال راه رفتن نفس بکشم، زیر یکی از درختان در کنار جاده نشستم و در آن جا نیم ساعتی را در حالتی چنان پریشان به سر بردم که وقتی برخاستم متوجه شدم که جلوی پیراهنم از اشکی که بی اختیار ریخته ام نمناک است. آه، آقا، اگر می توانستم حتی یک چهارم از آنچه زیر آن درخت دیدم و حس کردم بنویسم، با چه موضوعی می توانستم تمام تضادهای نظام اجتماعی را باز نمایم، با چه قدرتی می توانستم تمام بدکاری های نهادهایمان را شرح دهم و با چه عبارات ساده ای می توانستم نشان دهم که آدمی سرشتی نیکو دارد و فقط این نهادها موجبات بد شدن او را فراهم آورده اند.»(3)روسو، پس از آن که آن حالت به وی دست داد، تصمیم قاطع گرفت تا در این باره مقاله ای بنویسد. از این رو، با دیدرو، دوست صمیمی اش، مشاوره کرد. دیدرو به وی قول داد که در نگارش مقاله، کلید پاسخ آن را در اختیارش قرار دهد. بنابراین، روسو در مقاله ای پرشور و حماسی که به سبک کتاب مقدس نوشته شده بود، بر هنر و علم تاخت و آن ها را عامل انحطاط اخلاق و زندگی اخلاقی بشر دانست. اهمیت این مقاله از آن جاست که بر دیگر آثار مهم روسو، همچون امیل و قرارداد اجتماعی، تأثیر گذاشته و مبانی آن ها را شکل داده است.روسو، پس از نگارش مقاله، آن را به دیدرو نشان داد. بعدها دیدرو بیان داشت که از خواندن آن مسرور گشته و در بعضی از جاها هم اصلاحات لازم را به عمل آورده است.(4) برخی از شارحان معتقدند که این مقاله در ردّ دایرة المعارفی است که آن زمان با سرپرستی امثال دیدرو در حال نگارش بود و حتی خود روسو نیز در آن مقالاتی ارائه نمود،(5) اما این نکته با مطلبی که روسو در کتاب اعترافات بیان می دارد، سازگاری ندارد؛ زیرا همان گونه که بیان شد، روسو در نگارش این مقاله از دیدرو کمک خواست و پس از نگارش هم آن را به وی نشان داد و دیدرو با دیدن مقاله وی، مسرور گشته و اصلاحاتی به پاره ای از عبارات مقاله صورت داد. البته شاید بتوان گفت، اگرچه روسو و دیدرو خود متوجه این حقیقت نشده اند، اما بعدها خوانندگان و شارحان چنین برداشتی را ابراز نموده اند، اما این مسأله نکته ای نیست که بتوان به راحتی به روسو و دیدرو نسبت داد.روسو در مقاله خود، که با شور و حرارت بسیار نوشته شده است، توانسته دلایل و شواهدی برای مدعای خویش ارائه کند، اما ظاهرا خود وی از آن راضی نبود، وی می گوید: «این مقاله گرچه دارای حرارت زیاد و اساس محکمی بود، فاقد منطق و ترتیب بود و شاید ارزش آن از تمام نوشته های من کم تر بود؛ زیرا دلایل و استدلال آن بسیار ضعیف و در بعضی جاها، هماهنگی نداشت. در آن وقت بود که دانستم هنر نویسندگی کار بسیار مشکلی است و کسی که می خواهد نویسنده بشود نمی تواند یک دفعه، تمام نکات را فرا بگیرد.»(6)آکادمی دیژون هرگز در انتظار چنین مقاله ای نبود؛ مقاله ای که دیدگاه کاملاً منفی نسبت به علوم و هنرها داشت و آن را زمینه انحطاط و عقب ماندگی فضیلت در جامعه می دانست. با این حال، آکادمی تصمیم گرفت جایزه مسابقه را به روسو اعطا کند. حتی روسو هم در این باره چندان مطمئن نبود که بتواند به جایزه دست یابد: «دو سال بعد از نگارش مقاله، با این که هیچ به فکر مقاله ای که به دانشگاه دیژون داده بودم، نبودم ناگهان شنیدم که مقاله من در مسابقه دانشگاه برنده شده و جایزه این مسابقه به من تعلق خواهد گرفت.»(7)بخش دوّم: محتوای مقاله1. فرضیه روسو: روسو در پاسخ به این سؤال که «آیا پیشرفت علوم و هنرها به پیرایش اخلاق کمک کرده است یا به انحطاط آن»، فرضیه ای را به گونه تلویحی، که بعدها آشکار می شود، بیان می کند. وی معتقد است: اساسا آنچه موجب تلطیف اخلاقیات می شود، «فضیلت» است نه «علم و هنر». همان گونه که فضیلت باعث رشد و شکوفایی اخلاقیات در فرد و جامعه می شود، به همان نسبت عکس آن نیز در علوم و هنرها جاری است؛ یعنی علوم و هنرها باعث انحطاط اخلاقیات در جامعه می گردد.روسو در ناسازگاری علم و فضیلت، آنچنان از سقراط تأثیر پذیرفته که وجود و حقیقتِ وی را به عنوان نمونه کاملی از فضل بیان می دارد و قسمت پایانی مقاله خویش را اساسا به تأثیرپذیری از این فیلسوف و بیانات مهم وی در اثبات مدعای خویش، اختصاص داده است. فضیلت در نگاه روسو آنچنان حایز اهمیت است که اساسا داشتن و نداشتن آن موجبات بقا و انحطاط جامعه را فراهم می آورد. فضیلت آن گونه نیست که با علم و هنر و دانش به دست آید، فضیلت اساسا آموختنی نیست، بلکه یافتنی است. سقراط هم معتقد بود فضیلت آموختنی و یاد دادنی نیست، فضیلت دست یافتنی است. اما علوم و هنرها «فضیلت زدایی» را در جامعه زنده کرده اند.2. ترس از بیان حقیقت: روسو برای بیان مطلبی که اساسا هیچ گونه سازگاری با زمانه اش ندارد، با نوشتن عبارات احساسی و عاطفی، خوانندگان مقاله را وادار می نماید تا به مطلب وی به صورت جدی بنگرند. اساسا طرح ایده ای که با اندیشه حاکم بر جامعه قرن ها فاصله دارد، برای خوانندگان شوک برانگیز است: «چگونه جرأت کنم علوم را در برابر یکی از فرهیخته ترین انجمن های اروپا نکوهش کنم، از جهل در یک آکادمی مشهور ستایش کنم و تحقیر نسبت به مطالعه را با احترام نسبت به دانشمندان حقیقی آشتی دهم؟»(8) اما به هر حال، روسو با بیاناتی زیبا و دلربا توانست این بت را در هم فرو ریزد و آنچه را در نای جان خویش داشت، بیان نماید.3. نگاهی به وضعیت اروپا: تمدنی که روسو در آن زندگی می کرد، حاصل تلاش های فراوان از جمله مسلمانان بود. هرچند روسو نگاهی نابخردانه در مورد مسلمانان دارد، اما معتقد است آنان سبب شدند تا این تمدن از نو در اروپا متولد شود و پس از انقلاب فرانسه به اوج خود برسد. در این دوران است که علوم، هنر و دانش به طور فزاینده ای رشد می یابد و تمام جامعه اروپا را فرا می گیرد؛ زیرا اساسا همان گونه که بدن نیازهایی دارد، ذهن نیز نیازهایی دارد، نیازهای بدن اساس و شالوده های جامعه اند و نیازهای ذهن آرایش های آن، که در قالب علوم و هنرها جلوه می کنند.(9)4. بردگی انسان: گسترش علوم، ادبیات و هنر نه تنها باعث شکوفایی جامعه نشدند، بلکه انسان ها را به بردگی کشاندند. بردگی انسان توسط علوم و هنرها، آن گونه نیست که دولت ها و حکومت ها انجام می دهند، بلکه با ظرافت خاصی است که مختص این گونه امور است. اگرچه نیازمندی انسان، زندگی اجتماعی را برای وی به ارمغان آورد، اما این علوم و هنرهاست که توانسته اجتماعات انسانی را استوار نگه دارد. علوم و هنرها همانند حلقه های گل هستند که بر زنجیر آهنینی که بر سر انسان ها سنگینی می کند، گسترانیده شده اند. دولت ها و حکومت ها با کمک علوم و هنرها، حس آزادیخواهی انسان را خاموش می کنند و با ظرافت و لطافت خاصی آن ها را در حالتی قرار می دهند تا بردگی خویش را دوست بدارند.(10) این همان چیزی است که به آن «تمدن» می گویند. «مردم بی وقفه از امور رایج متعارف و نه از نبوغ خود پیروی می کنند، دیگر جرأت نمی کنند همان بنمایند که هستند. در این اجبار دایمی، انسان های تشکیل دهنده گله ای، که جامعه نامیده می شود، اگر در شرایط یکسانی قرار گیرند، همگی عمل واحدی انجام می دهند، مگر این که انگیزه های قوی تری مانع آن ها شود.»(11)5. دوران علوم و هنرها: روسو آنچنان از وضعیت بحرانی دوران علوم و هنرها به صراحت سخن می گوید که آشکارا تجربه خویش را در پاریس تعمیم می دهد: «دیگر اثری از دوستی های صادقانه، احترام های واقعی و اعتمادهای مستحکم نیست. سوءظن ها، بدگمانی ها، ترس ها، سردی ها، احتیاط ها، نفرت ها و خیانت بی وقفه خود را زیر نقاب متحدالشکل و ریایی ادب، زیر این مدنیّت مورد ستایش، که ما آن ها را مدیون روشن گری قرن خویشیم، پنهان می کنند. دیگر با سوگندها به نام خدای عالم بی حرمتی نمی کنند، بلکه با کفر به آن اهانت می کنند بی آن که گوش های حساس ما از آن آزرده شوند. هیچ کس از شایستگی های خود ستایش نمی کند، بلکه شایستگی های دیگران را خوار می کند.»(12) روسو وجود معلول را در جامعه مسلّم می پندارد و معتقد است تباهی واقعی که همان معلول است، به دنبال علتی می گردد که این معلول واقعا از آن ناشی شده باشد. در نگاه روسو، این علّت همان گسترش علوم و هنرهاست. وی می گوید: «ارواح ما به همان اندازه که علوم ما و هنرهای ما به سوی کمال پیش رفته اند، فاسد شده اند.»(13)6. فضیلت گریزی: چه نسبتی میان گسترش علوم و هنرها و فضیلت وجود دارد؟ روسو معتقد است «هر چه انوار علوم و هنرها در افق ما بیش تر طلوع کند، فضیلت بیش تر می گریزد.»(14) وی برای اثبات این مدعا دست به یافتن شواهد تاریخی می زند و معتقد است آنچه باعث زوال و انحطاط تمدن های بزرگ گذشته مانند مصر، یونان و روم که روزی در اوج قدرت و اقتدار بوده اند شده است، گسترش فزاینده علوم و هنرها در این تمدن ها بوده است. «اگر علوم، اخلاقیات را تلطیف و پالوده می کرد، اگر به انسان ها می آموخت که خونشان را در راه میهن بریزند، اگر شهامت را برمی انگیخت، مردم چین باید خردمند، آزاد و شکست ناپذیر بودند.»(15)7. آن روی سکه: روسو پس از نکوهش علوم و هنرها، در آن روی سکه تلاش می کند، اهمیت و ضرورت «فضیلت» را نشان دهد. وی در این بخش نیز ابتدا سعی می کند با شواهد تاریخی، تمدن های با فضیلت را به عنوان نمونه ذکر نماید. در این میان، به پارسیان نخستین، سکاها، ژرمن ها و روم در زمان فقر و نادانی اش اشاره می کند. از اسپارت به دلیل تاختن بر هنرها و هنرمندان، دانش و دانشمندان نام می برد و با بیانی از آتنیان، خود آنان را به مسخره می گیرد. «در آن جا انسان ها با فضیلت متولد می شوند، حتی هوای آن سرزمین گویی فضیلت القا می کند.»(16) آتنیان در حالی این سخن را به زبان جاری می ساختند که خود را در اوج شکوفایی علوم و هنرها می دیدند، اما از آن میان تنها عده ای معدود که خود را از سیلاب خروشان رذایل دور نگاه داشتند، سر برنیاوردند. آنچه توانسته آنان را امروز در جهان نامور سازد، تمدن، علوم و هنرهای یونان نبود، بلکه فضیلت اینان بود.8. سقراط: روسو به حمایت و طرفداری از سقراط می پردازد و او را خردمندترین و دانشمندترین انسان برمی شمارد که به ستایش جهل پرداخته است: «پس اینک خردمندترین آدمیان به داوری خدایان و دانشمندترین آتنیان به عقیده کل یونان، یعنی سقراط است که به ستایش جهل می پردازد.»(17) روسو در این عقیده که اگر سقراط امروز زنده بود عقیده اش را تغییر نمی داد و به آنچه گفته، پای بند بود، هیچ شک و تردیدی نداشته و معتقد است: «این انسان درستکار به تحقیر دانش های بیهوده ما ادامه می داد؛ ابدا به فربه شدن این انبوه عظیم کتاب ها که ما را با آن ها از هر سو غرق می کنند، کمک نمی کرد و همان طور که نشان داد، یگانه دستورالعملی که برای مریدان خود و نوادگان ما باقی می گذاشت چیزی جز سرمشق و خاطره فضیلت اش نبود. تعلیم انسان ها بدین گونه والاست.»(18)روسو وضعیت و زمانه خود را با سقراط مقایسه می کند و معتقد است: اگر سقراط در زمان خویش جام شوکران نوشید، وی با تحقیرها و تمسخرهایی که نسبت به او صورت می پذیرد، جامی تلخ تر از شوکران نوشیده است. وضعیت و زمانه ای که وی در آن زندگی می کند، به مراتب بدتر از وضعیت و زمانه سقراط است، اگرچه شباهت های زیادی با هم دارند. «حقیقت آن است که سقراط در میان ما شوکران نمی نوشید، بلکه جامی را می نوشید که باز هم تلخ بود؛ تحقیر و تمسخر اهانت آمیز که هزاربار از مرگ بدترند.»(19) روسو با این بیان خود را سقراط زمانه می داند که باید همانند او بسازد و بسوزد.تجملات، انحطاط و بردگی مجازات انسان هایی است که با تلاش های مغرورانه، از جهل سعادتمندانه، که خرد ابدی ما را در آن قرار داده است، خارج گردیده و خود را در سراشیبی انحطاط قرار داده است: «می بینیم چگونه تجملات، انحطاط و بردگی در همه زمان ها مجازات تلاش های مغروران های بوده اند که ما برای خروج از جهل سعادتمندانه ای که خرد ابدی ما را در آن قرار داده است، انجام داده ایم.»(20)9. خواسته طبیعت: روسو به صراحت بیان می دارد که خواسته طبیعت آن گونه نیست که ما مردمان به دنبال آن هستیم: «ای مردم، یک بار هم که شده بدانید طبیعت خواسته است شما را از گزند علم حفظ کند، همان گونه که مادری سلاح خطرناکی را از دست کودکش می گیرد. بدانید که همه اسراری که از شما پنهان می دارد شروری هستند که شما را از آن ها حفظ می کند و رنجی که برای آموزش خود می کشید در زمره کم ترین مهربانی های او نیست. انسان ها فاسدند، اما اگر از بخت بد دانشمند هم زاده شوند، از این هم بدتر می شوند.»(21) روسو با این بیان نه تنها علوم و دانش ها و هنرها را زیر سؤال می برد، بلکه نتایج حاصل از آن را نیز نفی می کند، اکتشافات را بیهوده جلوه می دهد و زندگی بر مسیر طبیعت را می ستاید.پی نوشت ها1و2 ژان ژاک روسو، اعترافات، بهروز بهزاد، تهران، مؤسسه مطبوعاتی فرخی، 1346، ص 323.3 ب. مازلیش و ج. برونوفسکی، سنت روشن فکری در غرب از لئوناردو تا هگل، لیلا سازگار، تهران، آگاه، 1379، ص 381.4 ژان ژاک روسو، پیشین، ص 324.5 برونوفسکی، پیشین، ص 382 / فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه از ولف تا کانت، ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، تهران، علمی و فرهنگی و سروش، 1373، ج 6، ص 79.6و7 ژان ژاک روسو، پیشین، ص 324/ ص 325.8الی 21 لارنس کون، متن هایی برگزیده از مدرنیسم تا پست مدرنیسم، مقاله «گفتار درباره علوم و هنرها»، ژان ژاک روسو، عبدالکریم رشیدیان، تهران، نی 1381، ص 42/ ص 43/ همان/ ص 44/ همان/ ص 45/ همان/ص 46/ ص 47/ ص 48/همان/ ص 49/ همان/ همان.
تنها خراسانی
2020-02-23T08:25:19
علم و ادب ظاهر مردم را آراسته می کند؛ اما باطن را فاسد می سازد، طبع را منحرف می نماید و به دل و دماغ حالتی مصنوعی می دهد. مختصر اینکه مردم عالم هنرمند می شوند؛ اما آدم نمی شوند.رسوسیر حکمت در اروپا/محمد علی فروغی
تنها خراسانی
2020-02-23T08:27:12
باز هم از این همه پرحرفی احساس شرمساری می کنم!«آهن ربای جذب رفیقان کشید حرف»
Mir
2020-03-28T02:04:43
با عرض سلام و عذر خواهی از همه بزرگان دوستان را به دو بیت از حضرت حافظ دعوت میکنمهزار نکته باریک تر زموی اینجاست نه هر که سر بتراشد قلندری داندز شعر دلکش حافظ کسی شود آگاه که لطف طبع و سخن گفتن دری داندقصد توهین به هیچ کسی نیست اما برای شناخت حافظ نباید به یک یا دو بیت از او کفایت کرد بلکه باید تمام اشعار او را با تمام وجود حس کرد تا مگر بتوان اندکی از عرفان او را درک کرد...
ز
2019-07-05T16:06:47
جالبه که افراد به دو دلیل میگن این شعر درباره ی پیامبر نیست. یک عده افراد مذهبی هستن که فکر می کنند به مکتب نرفتن و بی سواد دانستن پیامبر توهین به ایشون هست . در جواب این دوستان باید گفت همانطور که بقیه هم گفتند این موضوع در قرآن هم ذکر شده. البته که حضرت محمد از آموزه های پایانی بهره مند بودن ولی به مکتب نرفته و سواد خواندن و نوشتن نداشتن و این خودش یکی از دلایل وحی بودن قرآنهاون عده هم که معتقدند حافظ اعتقادات دینی نداشته و دلایل تاریخی می آرند که در وصف فلان پادشاه سروده شده به نظر شخص بنده توهین بزرگی به حافظ کرده اند . شعر حافظ بسیار بالاتر از شعر درباری و چاپلوسی شاهان قدیمه . حافظی که من می شناسند عارفی اندیشمند بوده نه یک شاعر در خدمت دربار.
امیر محمد
2020-12-06T15:57:59
من اول شنیدم اینو گفتم مال پیامبره ولی بقیه چیزای جالبی میگن منم سوادم چندان نیست ولی این تحلیلی که برای رد این که در مورد پیامبرص هست مشکل داره چون تو شعر نگفته بی سواده اگه بی سواد بود چطور مسئله اموز شد گفته که به مکتب نرفت و خط ننوشت پس برهانتون بنظرم درست نیست
امیر محمد
2020-12-06T16:39:06
سلام تنها خراسانی بنظرم یه چی اوردی گذاشتی که خیلی ایده های خطرناکی داره این ایده هان که باعث رشد میشن ولی خطرناکن هر چی رو نباید نقل کرد باید بزارید هر کی میخواد بره دنبالش شاید اینم جز اونا بوده باشه این ایده علم مخالف فضیلت یک موضوعه که دقیقا به این شکل نیست و موضوع خیلی بزرگتر و گسترده تر از چیزیه که بنظر میاد البته خیلی سریع هم میشه بستش من طبق تجربه شخصی کلا این حرفا رو میزنم ولی بهتون میخوام بگم این از سختی های راه هست و اصلا یکی از دلایلی دانشمندان داری مقام و فضیلتی هستند اینه که مسائل و مصائبی رو رد کردن برای یه ساکن تاریکی قطره نور زیاد خواهد بود و شاید بدون اون راهشو بهتر بره چون نور چشمشو میزنه ولی اگه عادت کنه راهشو میتونه انتخاب کنه که یکی از خطرات بعد این موضوعه بدون پیر راه میخانه خطرناکه شما همه چیز رو شاید نبینی و پا به راه وحشتناکی بزاری شاید برای همین علم ظرفیت میخواد و این از سختی های راهه یه جا تو قران میگه ما شبو بر روز و روزو بر شب میپوشانیم اگه یکی همین طور میموند چی میشد و شما فکر کنید و این اینجا بنظرم به اون میتونه مربوط باشه شما تو روز با نور ستاره ها هدایت نمیشید در حالی که نور عظیم خورشیدو دارید که پارادوکس جالبیه احساس میکنم حرفام ناپختن ولی احساس کردم در حد خودم بد نیست بگم البته حرف زیاد میشه زد ولی میترسم بیشتر از این تو حرفام اشتباه داشته باشم
جمال سعادتی راد
2021-04-02T23:13:57
با ادای احترام فراوان به نظر بنده بیت آخر نشان می دهد که این غزل در وصف شاه شجاع است نه در وصف پیامبر. حافظ خود را ملامت می کند که در خدمت دستگاه شاه شجاع است با تشکر
تنها خراسانی
2021-03-10T23:07:20
امیر محمد عزیز اینجا بیشتر "علم لدنی" مطرح است.
بیژن
2020-08-26T13:32:50
دکتر قاسم غنی که در حافظ شناسی او جای هیچ تردید نیست در کتاب “تاریخ عصر حافظ” از صفحه ی 362 به بعد مینویسد “اینک گفته های دیگر خواجه را که در باره شاه شجاع است، در اینجا نقل میکنیم و بطوری که ملاحظه میشود، چند مورد به صراحت راجع به شاه شجاع است و موارد دیگر با قرائنی که ذکر خواهد شد، به احتمال قوی راجع به اوست. از جمله غزلهائی که مصرحأ در مدح ابوالفوارس شاه شجاع است غزل ذیل است:ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد ....دیگر از غزلهائی که صریحأدر مدح شاه شجاع است، غزل ذیل است:هاتفی از گوشه ی میخانه دوش ...غزل دیگری که بالصراحه در مدح شاه شجاع است، غزل ذیل است:قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع ....دیگر از غزلهائی که با تصریح در وصف و مدح شاه شجاع است،غزل ذیل است:بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع ....اما غزلیاتی که با قرائن میتوان حدس زد در مدح شاه شجاع است، غزلهای ذیل است:آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است ...غزل دیگررواق منظر چشم من آشیانه ی تست....غزل دیگردلم جز مهر مهرویان طریقی بر نمیگیرد ....دیگر غزلدیدم به خواب خوش که بدستم پیاله بود ...غزل دیگر در عهد پادشاه خطا بخش جرم پوش....غزل دیگرای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل....غزل دیگرای قبای پادشاهی راست بر بالای تو....“بدون کم و کاست از کتاب دکتر غنی نقل شد. شاید کمکی باشد برای آن معدودی که این غزل را در وصف پیامبر اسلام فرض کرده اند.
بنی آدم
2020-09-24T02:19:33
درود بر مخاطبان حافظحافظ خود را رند می نامد و رندی که او باشد بسیار پیچیده تر از تصور ما رفتار خواهد کرد. شگفت انگیز ورمزآلود. تو در تو و سر به مُهر. آری اشارات هنرمندانه حافظ به پیامبر اسلام (ص) و شاه شجاع در لابلای تعبیرهای حیرت انگیز این غزل، بسیار فرح بخش و فریبنده است، اما از نگاه حقیر به جای شنا بر آب این دریای بیکران، شایسته است در آن غرق شد.
۷
2017-07-19T10:59:54
خیال آب خضر بست و جام اسکندرخیال بستن به معنی پنداشتن و انگاشتن،تصور کردنسرخی خیال کرده خیال بستن یعنی بستن در و کرکره خیالهر آنکه تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست خیال بسته و بر باد عمر تکیه زده به پنجروز که در عیش و در تماشاییحافظ میگوید پنداشتم خیال باطل بسته ام ولی نه باطل نبود
۷
2017-07-19T10:11:13
خیال آب خضر بست و جام اسکندربه جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شدآرزوی(نشدنی) رسیدن به آب زندگانی و جام اسکندر را در سر میپروراند(خیالبافی میکرد و امید چندانی نداشت)به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد:ولی به برکت همنوشی با شاه شجاع چنین شد(به آرامش رسید).....................................................................و اما شرح سرخی نوشته:شرح :حافظ دست از نوشیدن شراب خضر و جام اسکندر برداشت که امیدش آن بود که جرعه ای ای از شرابی را که شاه شجاع می نوشد به او بنوشاند که این جرعه ای که از جان شاه شجاع می نوشید و از آب خضر و جام سکندر برایش باارزش تر بود عجیب و غریب
همایون
2017-07-21T19:27:07
با احترام به ساحت بلند شعر و ادب ایران زمین شرح سرخی بر حافظ نظر برخی دوستان را خلاف نظر خود خوانده و معتقدند با گفتمان به حافظی که خود می شناسند خواهند رسید. ای کاش کمی درباب شخصیت حافظ از دیدگاهتان سخن میگفتید تا راهنما و راهگشای ما باشد و زودتر به نتیجه برسیم.پیشتر هم در حاشیه‌ای(47) عرض کردم, نمی شود برای شناخت درست و پی بردن به افکار حافظ به تاریخ و وقایع عصر او اکتفا کنیم. هرچقدر هم که تاریخ را درست ورق بزنیم, وقایع را دقیق بررسی کنیم باز هم نمی توانیم از این مسیر بدرستی به مضمون و مفهوم اشعار حافظ پی ببریم. تاریخ بما میگوید حافظ این غزل را در روزگار شاه شجاع سروده است. اما محال است بتواند از حس و حال حافظ و آنچه که در سر او بوده کلامی بما بگوید. دوستان و عزیزانی که حافظ را نه با مطالعه و تحقیق در وقایع عصر, بلکه با مطالعه ی مستمر اشعار او شناخته و با ایدیولوژی آن بزرگمرد آشنا هستند خوب میدانند که اغلب این وقایع و همنشینی ها با دولتیان, بهانه ای بوده تا حافظ کلام خود را در راستای افکار و عقایدی که داشته است بیان کند. بنده از اشاره به مخاطب ابیات نخست غزل بطور واضح, صرف نظر و به این موضوع بسنده میکنم که؛ هیچ مخاطبی در مقام منزلت چون ستاره ای هرچقدر هم درخشان, یارای رقابت با ماه را از منظری که همه ی ما از جمله شاعر می بینیم, ندارد. مگر به طعنه...!و چون عاقلانه بنگریم, هیچ نگار مکتب نرفته ای نیز یارای رقابت با هیچ مدرسی را ندارد. شاید برای آموختن و یاد گرفتن برخی علوم, نیروی ذهن کفایت کند و نیاز به سواد خواندن و نوشتن نباشد اما این نوع فراگیری محدود است و برای آنکه بتوان اینگونه مسیله آموز شد و در حل مسایل فایق آمد, باید مدام مشاوره و راهنمایی گرفت, درست شبیه مخاطب مجهول قصه ی ما که هنوز مرددیم سواد داشته است یا نه!القصه...حافظ طناز است. در این بیت و خیلی ابیات دیگر طنازی می کند. از جمله؛ اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را بخال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را...اغلب ما در این بیت نیز به اشتباه به تحقیق و تجسس در تاریخ می پردازیم تا ترک شیرازی را بشناسیم یا از موقعیت سمرقند و بخارا در آن روزگار مطلع شویم. و یا حافظ را چنان عاشقی می پنداریم که حاضر است ایالتی را به ترک شیرازی در قبال دلدادگی ببخشد! در صورتیکه کلام, کلامی طنزآمیز است و وضع زندگی حافظ بر همگان روشن. کافیست حافظ را خرقه پوش تصور کنیم که پس از خواندن این بیت خنده ای مستانه میزند. تا مفهوم کلام برایمان روشن تر شود. پایدار باشید و اشعار حافظ را با تأمل و تعقل بیشتر بخوانید.
حاجی سیسی
2017-07-15T13:07:51
از خرمن نگاشته های برخی دوستان خوشه ها برداشتپیرامون این غزل و نیز حواشی عزیزان بسیار می توان گفت و شنید. بنده عنان کلام را به سوی امی بودن حضرت ختمی مرتبه می گردانم.برخی اعزه امی بودن را منافی مقام نبوت و علم و آگاهی حضرتش دانسته اند.ولی باید توجه داشت که امی بودن به معنای مکتب نرفته و درس نخوانده و معلم ندیده است. نه به معنی بی سواد و جاهل.علم در انسان های معمولی کمالی است که با نقصی تلازم دارد.نفس علم و عالم بودن شخص کمال استولی استاد دیدن و نیاز به تعلم نقص است. تعلم یعنی شخص قبلا نمی دانست (جهل سابق) و برای دانستن محتاج دیگری است.حضرت امی است؛ یعنی از آن دو نقص که لازمه علم در انسان های عادی است مبرا است. هر چند خود کمال علم را بدون نقص داراست.و در منابع دینی عالم بلا معلم در وصف معصومین مکرر است؛ و عالم بدون تعلم کمال بی نقص است و منافی منزلت حضرت نیست.ولی آن عزیزی که معلم حضرت را ذات مقدس خداوندی دانست و وصف امی بودن را نفی کرد دید ژرفی یافت. آری عزیز دل! هر چند پیامبر مکرم از تعلیم مردمان بی نیاز است ولی به تعلیم الهی محتاج می باشد.وصف امی در مقایسه با تعلیم انسان است
حاجی سیسی
2017-07-15T13:19:31
از اطاله سخن شرمگینمدر تتمیم پست قبلی و نیز حاشیه ای به سخن برخی دوستان باید عرض کنم:خواجه هیچگاه نگفت که حضرت بی سواد است بلکه دقیقا امی بودن را معنی کرد: "به مکتب نرفت و خط ننوشت"مکتب رفتن را نفی، و علم عالی را برای حضرتش اثبات کرد: به غمزه مساله آموز صد مدرس شد"یاد دادن فرع بر عالم بودن هست ولی حضرت به دانش آموزان مکتبی یاد نداد بل به مدرسان مکتب یاد داد. معلم دیگران شاگرد حضرت است.و نیز یاد دادن به مدرس با کلاس رسمی و گفت و شنید نبود؛ بل با غمزه تعلیم سخن کرد. اگر لب شکرخا را می گشودو می گفت چه می شد!!!*: خط ننوشتن ملازم با بی سوادی نیست.
فرخ مردان
2017-08-07T15:52:13
سخن کم گوی تا بر کار گیرند ....که در بسیار، بد بسیار گیرند ؛ عزیز برادر!
نادم
2017-12-11T11:53:40
شبی در خواب نور پیامبر اکرم (ص) رو دیدم که هر گاه این نور جهان تاب رو که پهنه وسیع برهوت ظلمانی رو روشن میکرد ناخود آگاه بلند فریاد میزدم:ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شددل رمیده ما را انیس و مونس شدخدا می داند هرگاه این خوابم رو به خاطر میارم اشکم جاری میشه تنم به لرزه درمیاد.اللهم عرفنا رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرفک حجتک
ساقی
2017-03-06T23:42:20
باعرض پوزش ازاساتیدمحترم،حقیر برداشت شخصی خودم را می نویسم وهیچ اصراری برصحت آن ندارم.شایداشتباه کرده باشم امّا نظرمن این است:ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شددل رمیده ی مارا رفیق و مونس شداین غزل یکی اززیباترین ودرعین حال بحث انگیزترین غزلیّات حضرت حافظ است.به این سبب که بعضی "دانسته وبعضی نادانسته" ،درتفسیر وبرداشت معنابه خطا رفته وآن را درمدح پیامبراسلام (ص)شمرده اند."دانسته" ازاین جهت که این گروه، سخت علاقمند هستند ودوست دارند"حافظ" راکه دارای اعتبارجهانیست،درکنارخود داشته باشند.این گروه گرچه خودبهترازدیگران دریافته اند که حافظ این غزل رادرمدح سلطان ابولفوارس (شاه شجاع) فرموده ،امّا همچنان پای اصرارمی فشارند تا حافظِ دوست داشتنی متعلّق به آنها باشد.!"نادانسته" ازاین جهت که این گروه هیچ دانش ادبی وتاریخی ندارند وفقط باهدف ِ تصاحب ِ حافظ و اختصاص دادن ِ او به خود وشریک شدن باشهرت واعتبار جهانی او، با استنادبه: واژه هایی مانند"خط ننوشت وبه مکتب نرفت"،دل خوش کرده وبابوق وکَرنا جارمی زنند که حافظ ازآن ِ ماست!مگرهرکس که به مکتب نرفت وخط ننوشت استنادقابل قبولی برپیامبربودن اومی تواندبوده باشد؟!هردو گروهِ به خطا رفته،اگراندکی تامّل نموده وازخودشان این پرسش رابکنند که راستی چرا حافظ هیچ اسمی ازپیامبر اکرم(ص) دراین غزل نیاورده امّا از"سلطان ابولفوارس" نام برده است؟ به خطای خودپی برده وقانع خواهندشدکه این غزل درمدح پیامبر نبوده است.! انتساب این غزل به پیامبراکرم(ص) جفای نابخشودنی به پیامبر وشاعراین غزل است.راستی درآن دوره که حاکمیّتِ مطلق اسلام بوده،واغلب نقاط ایران سنّی مذهب بوده اند چرا حافظ اسمی از پیامبر اکرم یا امامان معصوم (ع)نمی برند؟ مگرحافظ ازپیامبر مشخصاً اسم می برد مورد ملامت یا مخالفت کسی قرارمی گرفت،که ناگزیربوده باشد باکنایه ودرپرده سخن گوید.! حافظ که عادت داشته از دوستان وعلاقمندانش ازخواجه قوام الدین گرفته تاشاه شجاع وووو درغزلیّات خودبارها وبارهااسم بِبَرد،به چه دلیل اسمی از پیامبر اکرم(ص) نبرده است؟پاسخ روشن است.چه مسلمان باشیم چه غیرمسلمان،چه سنّی باشیم چه شیعه، باید بپذیریم که حافظ گرچه درنوجوانی حافظ قرآن واحادیث بوده امّامذهبی باقی نمانده وبعدهادرگذر زمان،تفکّرات جدیدی پیداکرده است.تفکّرات وجهان بینی حافظ اصلاً درچارچوب شریعت نمی گنجد:مباش در پی آزار وهر چه خواهی کنکه درشریعت ماغیرازاین گناهی نیست.درست است که حافظ خواسته" آزار"رابدترین گناه وغیرقابل بخشش معرفی نماید،امّاروشن است که این موضوع: " درشریعت ماغیرازاین گناهی نیست" باهیچ یک ازمعیارهای شریعت تطابقی ندارد.اصلاًمگرحافظ متوّلی ِ"شریعت" است ومگراجازه شرعی دارد ومی تواندچنین فتواهایی صادرکند؟ از منظر حافظ کسی که به نوشیدن شراب و می‌خواری بپردازد برتر از انسانی است که با تظاهر به دینداری قرآن را دام تزویری برای فریب عوام قرار می‌دهد:حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولیدام تزویر مکن چون دگران قرآن رادرست است که حافظ می خواسته بگوید ریاکاری بدترازمی خواریست. ولی باید درنظرداشت که ازنظرشریعت این چنین نیست که می خواری ورندی بهتر ازریاکاری بوده باشد! وصدها دلیل ازاین دست وجود دارد که باورهای حافظ فرا مذهبیست وباقاطعیّت می توان گفت که حافظ آزاداندیش بوده وبرای خودش یک مَسلک نو ومکتبی مستقّل ازمذاهب،بنانهاده است. جنگ هفتاد ودوملّت همه را عذربنهچون ندیدندحقیقت ره افسانه زدند.حافظ فقط "عاشق است" واگرازعاشق بپرسی که چه مذهبی داری؟ عاشق پاسخی نداده وفقط به پرسش ما خواهدخندید!این غزل به استناد تک تک بیت ها که توضیح داده خواهدشددرمدح "سلطان ابولفوارس" معروف به شاه شجاع است .حافظ در این غزل دقیقاً به ابعادشخصّیت آن پادشاه ادب دوست ودانشمندپرداخته و مراحل رشد و نموّ شاه شجاع را به نمایش گذاشته است. امیر مبارزالدین پدرشاه شجاع ،پادشاهی ظالم وستمگربود.عاقبت ظلم وستم او دامن خود را نیز گرفت و شاه شجاع فرزند امیرمبارزالدین با کودتایی او را از تخت پایین کشید و خود جای او نشست و پدر را کور و زندانی نمود.برتخت نشستن جوان ادب دوست ِ خوش ذوق وخوش سیما به درخشیدن ستاره درآسمان ظلمانی آن دوره تشبیه شده است.از آن جایی که شاه شجاع قبل ازبه تخت نشستن، به دور از چشم پدر با حافظ رابطه ی صمیمانه ای داشته وازحافظ در نوشتن و آموزش شعر کمک می گرفته است ،با دست یافتن به قدرت،زحمات اورا ارج نهاده و درقدردانی ازحافظ،اوراانیس ومونس خودساخته است. نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشتبه غمزه مسئله آموز صد مدرّس شد شاه شجاع اگر چه مکتب خانه ندیده ولی از دیگران آن چه آموخته بوده کمتر از مدرسه نبوده است . در تاریخ آل مظفر می خوانیم که امیر مبارزالدین از آغاز کار گرفتار جنگ های داخلی و مخصوصاّ با ابو اسحاق که میانه ی بسیارخوبی باحافظ داشته بوده است و اکثراً فرزندانش در این جنگ ها همراه او بودند و مشاورینی که او را همراهی می کردند در حقیقت در طی سفر شاهزادگان را نیز آموزش می دادند . چنان که گویند شاه شجاع در هفت سالگی به سبب ِ داشتن نبوغ فوق العاده مورد توّجه عام و خاص بوده وپاسخ بسیاری ازعلوم زمانه ی خودرامی دانسته است.او در هفت سالگی قرآن را همانند ِ اغلب کودکان آن دوره حفظ بود ولی خط و نوشتن را بعداً آموخت . و این که حافظ می فرماید" نگار من به مکتب نرفت و...." واقعیت است . اما بعد ها در خطاطی هم از خط نویسان بزرگ زمان خود شد و شرح کشّاف به خط شاه شجاع سند بسیار با ارزشی از زیبا نویسی این شاه جوان است.معنی بیت :محبوب دوست داشتنی من (شاه شجاع) که به مکتبخانه نرفته بود وآموزش رسمی برای خواندن ونوشتن ندیده بود ولی در علوم زمان خود چنان مهارتی داشت که مسئله آموز صدها مدرس گشته وحیرت آنها رابرانگیخته بود.به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبافدای عارض نسرین و چشم نرگس شدمعنی بیت :همانگونه که باد صبا خود را درراه خدمتگزاری به گل های نسرین و نرگس فدا می کند وآنهارا شکوفا کند ، عاشقان شاه شجاع(سربازان وهواداران) هم به امید دیدن عارض همچون ماهش، جان خود را فدا کردند.به صدرمصطبه ام می نشاند اکنون دوستگدای شهر نگه کن که میر مجلس شدصدر:بالاترمصطبه : جایی مخصوص برای بزرگان که کمی بلند ترازسطح باشد.گدای شهر: منظور خود شاعر است.هم ازروی شکسته نفسی وهم به سبب اینکه حافظ درزمان امیرمبارزالدین ازلحاظ اجتماعی ،سیاسی،مالی و....شرایط سختی داشته است. امیرمبارزالدین پادشاه ظالمی بوده وحافظ نه تنها اوراهرگزمدح وستایش نکرد بلکه بارها به طعنه وکنایه اوراسرزنش و نکوهش نیزکرد.شاعران بزرگی مانندخواجوی کرمانی اورا مدح ها کردند تاجایگاهی دردرباراوبدست آورند.امّا حافظ اگرپادشاهی مثل شاه شجاع یا ابواسحاق یا وزیری مثل تورانشاه رامدح می کرد به سببِ خوی نیک رفتاری ونیک پنداری آنان بود.ضمن اینکه رابطه ی عاطفی وصمیمانه نیزدلیلی مضاعف بر مدح وستایش آنان بوده ودرلابلای مدح،حافظ آنان رابه توسعه ی عدالت وآعطای آزادی وبخشندگی تشویق وترغیب می نمود. امیرمبارزالدین حافظ را به همین سبب درتنگنای سختی قرارداده بود.حال باپیروزی شاه شجاع حافظ ازآن شرایط سخت خارج شده و به شکرانه ی رهایی ازآن تنگنا وتشکّر ازشاه شجاع می فرماید:دوست(شاه شجاع) اکنون مرا در جایگاه والایی قرار داده است ، ببین که من ِگدای شهر، بزرگ مجلس شده وبرمصطبه تکیه زده ام .خیال آب خضر بست و جام اسکندربه جرعه نوشی سلطان ابو الفوارس شدمعنی بیت :حافظ ازاین به بعد، اندیشه ی به دست آوردن آب حیات راکه خضر واسکندر درپی آن بودند ازسر بیرون کرد.به این امید که جُرعه ای ازجام سلطان ابوالفوارس نصیبش شود. جرعه ای ازشرابی را که شاه شجاع می نوشد اگرنصیب حافظ شود بهتر وباارزش ترازآب حیات است.طرب سرای محبت کنون شود معمورکه طاق ابروی یار منش مهندس شدمعنی بیت:خانه ی طرب ونشاط و شادمانی(دل)ازاین به بعد آبادان خواهد شد، زیرا معماری ومهندسی آن را کمان ابروی یار من( شاه شجاع) بر عهده گرفته است. ساختمانی که مهندسش شخصی چون شاه شجاع باشد خراب نخواهد شد . منظور این است که دوران امیر مبارزالدین تمام شده است و دوران شادی و شَعف جای آن را فراگرفته است . لب از ترشّح می پاک کن برای خدا که خاطرم به هزاران گنه موسوس شدخطاب به شاه شجاع است.:محض خاطر خدا آن قطراتِ وسوسه انگیز مِی راکه از روی لبانت می چکد پاک کن که دل من هم با دیدن آن به وسوسه ی هزاران گناه می افتد. ازفَحوای کلام پیداست که بابه تخت نشستن شاه شجاع، وسرنگونی امیرمبارزالدین،پادشاه متعصّب وستمگر، همه جاراجشن وسُرور وشادمانی فرا گرفته است.حافظ بیشترازهمه شادمانست.کرشمه ی تو شرابی به عاشقان پیمودکه علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد کرشمه :نازوغمزه و اشاره ی چشم و ابرو، ازمنظرعرفان به معنی تجلّی جلال است. دلربایی و جلوه گری تو(شاه شجاع) چنان عاشقان را سرمست وشادمان کرده که علم و عقل از کف داده اند.دوران مصلحت گرایی وعقل ورزی تمام شده ودوران عشق ونشاط وسرمستی آغازشده است. چو زَر عزیز وجود است نظم من آری قبول دولتیان کیمیای این مس شد دولتیان : نیک بختان و بزرگان حکومتی(منظورشاه شجاع واطرافیانش) طلا برای هرکس گرانبها و ارزشمند است ،اشعار من نیز به یُمن اینکه مورد پذیرش ِ حکومتیان(شاه شجاع ویارانش)واقع شده، همچون طلا گرانقدر وباارزش شده است.شعرهای من درحدّ ارزش مس بودند،ازوقتی که موردتوّجه دولتیان شده تبدیل به طلاگردیده است. زِ راه میکده یاران عنان بگردانیدچرا که حافظ از این راه رفت و مُفلس شدعنان بگردانید: راه را کج کنیدو برگردیدمُفلس : بی چیز ، تهیدست این بیت تنها جایی است که حافظ به نرفتن به میکده را سفارش می کند می فرماید : دوستان از پرداختن مداوم به میگساری ورفتن به میکده ها منصرف شوید که حافظ همه ی هستی اش را در این راه از دست داد.البته دراینجا نیز به هیچ پیامد منفی ازمی ومیکده اشاره نمی کند فقط چون هزینه اش زیادبوده،به دوستانش سفارش می کند که به میکده نروند. بنابراین ازیک زاویه ،می توان گفت که حافظ رفتن به میکده وشرابخواری رانکوهیده نمی داند بلکه چون هزینه اش زیاداست می فرماید ای دوستان عنان بگردانید که اگربروید وطعم شرابخواری رابچشید دیگرنخواهید توانست دست بردارید.براستی که دیوان خواجه ی شیراز، جعبه ی اسرارآمیزیست که راز ِ سربه مُهرش تاکنون ناگشوده مانده وبنظرچنین می رسد که همچنان نیزخواهدماند . این رند راه نشین کیست که ساکنان حرم ستر ِعفافِ ملکوت با او باده ی مستانه می زنند و اوازمناعت طبع سر به دنیا و عقبی فرو نمی آرد ؟! رندی که شعرش در زمان آدم ،در باغ خُلد ،رونق دفتر نسرین و گل است و این همه لطیفه های عجب زیر دام و دانه ی اوست ! پیر مغانش کیست که سجّاده را به می ِ رنگین می خواهد و درویشان درگاهش گنج را از بی نیازی خاک برسر می کنند !هم او که نازبرفلک وحکم برستاره می کند،چگونه وقتی باپادشاهی مانند شاه شجاع، که رابطه ی عاطفی بااوداردجُرعه نوشی اورابه آب حیات ترجیح می دهد واین چنین درتوصیف اوعاشقانه ترین غزلش رامی سُراید! ودرجایی دیگردرپافشاری بر باورهایش ومبارزه با ریا وتزویر تاپای چوبه ی دارمی رود، وتکفیروتبعیدبرجان می خرد.!حافظ نهادِنیک توکامت برآوَردجانهافدای مردم نیکونهاد باد.
منصور خضری
2017-03-23T23:55:16
در بیا آخر حافظ دوباره با ناامیدی از راه میخانه برمیگرده شاید اون میخانه ای که ایشان رفته اند یا راهش ندادند یا کسی انجا بوده که نخواسته او را ببیند چنانچه در جایی دیگر میگوید به کوی میکده گریان و سر فکنده روم البته اینجا دوباره شکایت از جایی دیگر دارد و در کل حافظ سری ناسازگار با دنیای دوروبرش داشته.
محمدامین زمانی
2017-01-29T01:20:33
--------------------------------------------------------------------سلام..پس از مطالعه‌ی دقیق نظرات دوستان سه نکته در نظرم آمد که خالی از لطف نیست:1 - در پاسخ آقای بابکان لازم دانستم که این مطلب را در معنای آیه‌ی شریفه‌ی 48 از سوره‌ی مبارکه‌ی عنکبوت ذکر کنم:وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَاز دو جهت در آیه تصریح بر این آمده که پیامبر گرامی اسلام، پیش از بعثت کتابی (مطلق نوشته) نخوانده بودند. نخست آن که ظرف زمان در آیه نامحدود فرض شده است به جهت استفاده از لفظ «من قبله» به جای «قبله» که حاکی از این است که در هر پاره‌ای از زمان گذشته (و نه تنها قسمت کوتاهی از آن، پیامبر نوشته‌ای نخوانده بودند؛ و دوم استفاده از لفظ «کتاب» به صورت نکره است (به همراه علامت تنوین نکره) که در ادبیات عرب نشان‌دهنده‌ی آن است که مطلقِ هر نوشته مدنظر است و تنها نوشته‌های آسمانی (و ...) مدنظر نبوده‌اند.2 - اگر گفته شود نبی مکرم (ص) پیش از بعثت بی‌سواد بوده‌اند گفته‌ای گزاف و منافی علم لدنی حضرت نگفته‌ایم. چه آن که سواد و علم -حتی در عرف جامعه- معنای متفاوت دارند؛ و ما -حسب میزان ادراکمان از شعر حافظ، که لزوما قطعی نیست-، از «مکتب نرفتن و خط ننوشتن مخاطب شعر»، ردّ علم مخاطب را نیافتیم، حال آن که درست بر خلاف این مدنظر شاعر بوده و علم حقیقی را در مصراع بعد به مخاطب نسبت داده است. و نیز نسبت به این آگاهیم که با رد نظر اساتید در مورد امی بودن پیامبر، باز دلیل قطعی برای این که شعر را به پیامبر نسبت دهیم در دست نیست و رندی حافظ نیز چنین ایجاب می کند.3 - بر اساس مطالعات مختصری که شد دانستیم که میان عصر حافظ و شاه شجاع، بر خلاف نظر یکی از دوستان، اختلافی وجود ندارد و شواهد در شعر حافظ نیز این را تایید می کند که شعر حافظ نیز نظر ویژه‌ای به او داشته است؛ و احتمالا اشتباه آن عزیز در مشتبه شدن نام شاه شجاع و ابوشجاع بوده است. اما با این که این ایراد در رد نظر صاحبان نظر وارد نیست، باز آگاهیم که نمی‌تواند دلیل قطعی بر این باشد که شاه شجاع مخاطب شعر حافظ بوده باشد و در این مورد، ترجیح می‌دهیم سکوت اختیار کنیم. الله علم.
سیاوش
2017-05-03T09:27:13
بنده خواهشی از دوستان دارم: لطفا برای اثبات سواد نداشتن حضرت رسول از قرآن با ترجمه فارسی دلیل نیاورید که به هیچ عنوان قابل قبول نیست.زبان عربی وضعیتی بسیار متفاوت دارد و با تغییر یکی یا دو اعراب ممکن است معنای کل جمله تغییر کند.در ضمن در زبان عربی امی به معنای گنگ است و نه بیسواد.کما اینکه در دوران اعراب نوشتن و خواندن چندان مورد توجه نیز نبوده است.اعراب به حفظیات توجه بیشتری داشتند و سواد برای آنها معنای متفاونی داشت. درضمن پیامبر اسلام پیش از بعثت مقام پیشکاری و تجارت برای همسرشان حدیجه را داشتند.معنایش اینست که ایشان قطعا باسواد بوده اند. اگرنه از پس حساب و کتاب و جابجائی و نوع واردات و صادرات برنمی آمدند.پس این غزل در باره شاه شجاع است و نه حضرت محمد
محمد
2018-11-04T14:20:26
حافظ فقط در یک بیت آن هم به صورت تلویحی به علی (ع) اشاره دارد و در سایر اشعار خود اشاره ای به پیامبر یا خلفا یا ائمه نکرده است و آن هم بیت زیر است:حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
محمد
2019-02-25T00:04:26
این روزا فکر کنم این درستش باشه بنویسیم نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشتبه لطف پول وَ پارتی، یِهو مهندس شد!
گلی
2019-02-08T01:34:03
سلام خدمت تمام حافظ دوستان و اساتید. امیدوارم دوستان از نظر من ناراحت نشن ولی اگر قبل از نوشتن حاشیه، حاشیه های قبل رو بخونید از تکرار یک سوال جلوگیری می شه. اینجا بیشتر از نیمی از حاشیه ها درباره این هست ک این شعر در مدح پیامبر هست و یا نه. که با خوندن حاشیه ها ب راحتی می شه جواب گرفت. خیلی ممنون از همگی و ببخشید اگه این موضوع رو مطرح کردم.
Behzad Behzadi
2018-11-28T16:42:20
پیامبر ختمی مرتبت والاترین بشر نزد خداست اما اگر کمی واقع بین باشیم و کمی هم تاریخ ایران را بشناسیم و از روابط فی مابین شاه شجاع و حافط مطلع باشیم بی گمان این شعر را در مدح شاه شحاع میدانیم
جاوید مدرس اول رافض
2018-03-03T15:20:02
****************************************************شرح ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شدبنام خدا 1- ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شددل رمیده ما را انیس و مونس شد*دربیت اول کلمه (انیس) را بعضی نسخ (رفیق )ضبط کرده اندظاهرا در این غزل حافظ رندانه با یک تیر دو نشان میزند ظاهرا مدح شاه شجاع میکند و از طرفی اشارات و تلمیحاتروی در مدح حضرت محمد (ص) دارد مخاطب حضوری که شاه شجاعست از دیدگاه روانشناختی بعد از استماع این مدیحه حتما خود را در حد حضرت محمد که نباشد در آن حول و حوش احساس کرده است (عجب رندی تو حافظ )در شرح بیت اول : ابوالحسن عبدالرحمان ختمی لاهوری (تصحیح وتعلیقلات بهالدین خرم شاهی )چنین مینگارد:که این غزل در نعت استدر نعت سیدالابرار –صلّی الله و آله و سلّم (ستاره عبارت است از ذات آن سرور وماه مجلس نیز کنایت از آن سرور باشدکه در بیت دوم نیز اشارت بر علم لدنی وی دارد تضمین بیت: از رافضچو شعر حافظ شیراز جان مجلس شدبه پیش نظم گهربار، شعرما مس شد هزار شاکله الهام بر "مدرس" شد * ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شددل رمیده ما را انیس و مونس شد.............................................................2- نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشتبه غمزه مسئله آموز صد مدرس شد*نگار در اصطلاح عرفانی ذاتی را گویند که جامع جمیع تعینات کثرات کمالیه را باشد(محبوب العالمین) حضرت محمدغمزه به چشم اشارت کردن و مژه بر هم زدن به ناز و حرکت چشم ( بطوری که یکی از معجزات حضرتش به لحاظ امی بودنش علم لدنی اوست) و مراد از (مدرس) دانایان یهود و فصحای عرب است .تضمین این بیت (رافض)هر آنکه جانب حق را زدست خویش بهشتبه آخرت دِرود آنچه را که ناحق کشتنعیم علم لدنی نواله ای ز سرشت*نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشتبه غمزه مسئله آموز صد مدرس شد................................................................................3- به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبافدای عارض نسرین و چشم نرگس شد*نرگس گلیست خوشبو که هندی سیوتی همچنان عبدالرحمان ختمی لاهوری بنوعی این بیت را در تمجید و تعریف حضرت میدانددل عاشقان که بیمار شوق آن بوست حتی صبا بوی عطر آمیز حضرت محمدتضمین بیت :از رافضهر آنکه در ره میثاق خود نکرد وفا جفا همی کشد ازچرخ در ازای بهامنم که عاشق آن حضرتم زکید رها*به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبافدای عارض نسرین و چشم نرگس شد........................................................................................4- به صدر مصطبه‌ام می‌نشانی اکنون دوستگدای شهر نگه کن که میر مجلس شد*مصطبه :خَمّار خانه و این لغت گویا بغدادی استدر اصطلاح مقام محبت را گویند میر مجلس :امیری که متصدی ساقیگری و نظارت در تهیه انواع اشربه و اطعمه سفره خانه سلطان بوده استسنایی گوید :میر مجلس گرتوباشی با جماعت در نگر خام در ده پخته را و پخته در ده خام را میر مجلس از دیگاه عرفانی ختمی لاهوری :عبارت است از جمیع امم ماضیه و لقب امت مرحومه و ملقب به خیر الاممتضمین بیت: از رافضکشیده جور و جفا اشکت ازچه گلگون دوست بیا که از غم ما چهره تو زرگون دوستبنزد دل شده ای در وفا تو بیچون دوست*به صدر مصطبه‌ام می‌نشانی اکنون دوستگدای شهر نگه کن که میر مجلس شد.....................................................................................................5- خیال آب خضر بست و جام اسکندربه جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد*خیال بستن :تصور کردن ، پنداشتن ،توهم کردن،تخیلآب خضر: آب حیاتظاهرا خطاب به شاه شجاع و در نیت رندانه حافظ خطاب بر حضرت محمد است یعنی خاطر من نقش آرزوی آب حیات جام کیخسرو میبست که آب حیات از جام کیخسرو بخوردشکر خدا که به جرعه نوشی سلطان دین و دنیا شد و آرزوی خود حسب المدعا حاصل کردتضمین بیت: از رافضبه دست یار دل ما مثال یک کفتربرای وصل تو، ازهجر راه ما ششدردل حزین مرا عشق یار شد مصدر*خیال آب خضر بست و جام اسکندربه جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد..........................................................................................................6- طربسرای محبت کنون شود معمورکه طاق ابروی یار منش مهندس شد*طربسرا :جا ی عشرت و طرب و تفریحمهندس :در اصل مهندز بوده است و هندسه هم در اصل هندزه بوده استهنداز در لسان عرب به معنی اندازه استختمی لاهوری در شرح این بیت کمان ابروی حضرت و خم ابروی اورا طربسرای محبت ضبط کرده است. و حضرتش را مهندس آن طاق میداندتضمین بیت: از رافضبدل شرار وهوس، لیک عاشق و محجوربسر خیال شراب لبش ولی مخموررسم زجانب اهل نظر به فیض حضور*طربسرای محبت کنون شود معمورکه طاق ابروی یار منش مهندس شد...............................................................................7- لب از ترشح می پاک کن برای خداکه خاطرم به هزاران گنه موسوس شد*معنی متداول وساده نیاز بر شرحش نیست و برهمگان معلوملذا در معنی عرفانیش ختمی لاهوری گوید :حافظ به حضرت التماس میکند که لب دل مرا !!! به عبارتی هوا و نفس مرااز ترشح و تجرع با می محبت ذاتیه بشوی از بهر خدا چرا که خاط من خاطی باشد که به سبب هزاران گناه و هوس فقدان استعداد پیدا کرد ( والله اعلم بصواب)تضمین بیت :از رافضچو رفته حاصل عمر و دماغ پر زهوا لبم خموش و درون پر فغان و پرغوغا زعکس دلبر ما شد پیاله غیب نما*لب از ترشح می پاک کن برای خداکه خاطرم به هزاران گنه موسوس شد................................................................................ 8- کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمودکه علم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد*واج آرایی حرف شین در مصرع اولکرشمه:بر وزن فرشته ناز و غمز و اشاره به ابروشراب هم از دیگاه عرفانی محبت ذاتیه را گویند یعنی اشارت به ارشاد و بشارت تو آن قسم مستی را در ما عاشقان جمال روحانی آن حضرت ایجاد کرد که عقل تمامی انسان ها از علم مجرد و مفلس شدند.تضمین بیت : از رافض بدل مده شرر و غم ز جوروطعن حسود زچشم مست تودر یک نگه توان که غنودطبیت عشق شرابی چو از لبت فرمود*کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمودکه علم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد.................................................................................9- چو زر عزیز وجود است نظم من آریقبول دولتیان کیمیای این مس شد*در بعضی نسخ این بیت چنین ضبط شدهچو زر عزیز جهان گشت شعر من آریقبول دولت او کیمیای این مس شدکه ختمی لاهوری ضمیر (او) را به سلطان ابوالفوارس که از روی تاویل اشارت استبه حضرت محمد میداندیعنی از جایکه این غزل بی بدل را خالصا و مخلصا در نعت آن حضرت گفتم و قبول ان درگاه شدلاجرم مثل زر عزیز جهان گشت یعنی دولت حضرتش کیمیایی بر مس شعر من شد و آنرا زر کردتضمین بیت :از رافضغزال شعر،غزل بوده و، زدل ساریسرود دل چو ز حافظ گرفته خط باری بنظم وشعر مرا بوده او چو دلداری*چو زر عزیز وجود است نظم او آریقبول دولتیان کیمیای این مس شد...................................................................................10- ز راه میکده یاران عنان بگردانیدچرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد*معنی ظاهری پر واضح استگویا در نصیحت به یاران میفرماید که راه عشقبازی نه کاری بوالهوسانه و سرسری است در این را ه از جمیع علایق دنیا و عقبی باید مفلس ومجرد شدتضمین بیت:رافضاگر که جمله حریفان راه عرفانیدچرا به عشق ز موج بلا گریزانیدزمی زیاده چو "رافض" کشیده افتانید *ز راه میکده یاران عنان بگردانیدچرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شدمن الله توفیق
جاوید مدرس اول رافض
2018-03-03T15:24:05
*****************************************************ترجمه ترکی (ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد)................ایشیقلا نیپدی بیراولدوز او ماه مجلیس اولوپاویار بیزیم کونوله هم انیس و مونیس اولوپنگارا باخ کی نه مکتب گوروپ ،یازیپ اوخومازفقط او غمزه ایله ، یوزلره مدرس اولوپعاشیق کونولر اونون عطرینه مثالی صبافدا ی عارض نسرین و چشم نرگیس اولوپاتوردوری یوخاری باشدا ایندی دوست منیگدای شهریمیزه باخ کی میر مجلیس اولوپخیال آب حیات ایله جام جم باشداگئدیپدی جرعه کش شاه ابولفوارس اولوپطرب سرای محبت عمارتینده کونولیارین کمان قاشی اول طاقینه مهندیس اولوپسووزور شراب لبیونن گئه سیل سن الله اونی گناه ائتمه یه خاطیریم گئنه موسوِس اولوپاو ناز و غمزه ایله مست اولورلار عاشیقلر خبر سیز عالیمین عقلی اونونلا بی حیس اولوپقیزیلدی همده عزیر قوشدوقوم بو شعر غزلقبول اهل نظر کیمیای بو میس اولوپگئلون دونوپ قادیداخ ای وفالی یولداشلارباخون کی حافظ او میخانه دن دی مفلیس اولوپجاوید مدرس (رافض)
جاوید مدرس اول رافض
2018-03-04T23:20:04
نگار
2018-02-27T22:38:21
مبارزه با مصادره کنندگان حافظ، دم شما گرم و باریکلا بابت لقب درخوری که انتخاب کردید. شدت توافق من با فرمایشات جناب عالی در کلمات نمیگنجد
جاوید مدرس اول رافض
2018-03-06T15:11:57
تضمین غزل حافظ ( 167 )مسمط مخمس*******************************چو شعر حافظ شیراز جان مجلس شدبه پیش نظم گهربار، شعرما مس شد هزار شاکله الهام بر "مدرس" شد * ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شددل رمیده ما را انیس و مونس شد******************************هر آنکه جانب حق را زدست خویش بهشتبه آخرت دِرود آنچه را که ناحق کشتنعیم علم لدنی نواله ای ز سرشت*نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشتبه غمزه مسئله آموز صد مدرس شد*******************************هر آنکه در ره میثاق خود نکرد وفا جفا همی کشد ازچرخ در ازای بهامنم که عاشق آن حضرتم ز شید رها*به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبافدای عارض نسرین و چشم نرگس شد********************************کشیده جور و جفا اشکت ازچه گلگون دوست بیا که از غم ما چهره تو زرگون دوستبنزد دل شده ای در وفا تو بیچون دوست*به صدر مصطبه‌ام می‌نشاند اکنون دوستگدای شهر نگه کن که میر مجلس شد********************************به دست یار دل ما مثال یک کفتربرای وصل تو، ازهجر راه ما ششدردل حزین مرا عشق یار شد مصدر*خیال آب خضر بست و جام اسکندربه جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد*******************************به دل شرار وهوس، لیک عاشق و محجوربسر خیال شراب لبش ولی مخموررسم زجانب اهل نظر به فیض حضور*طربسرای محبت کنون شود معمورکه طاق ابروی یار منش مهندس شد*******************************چو رفته حاصل عمر و دماغ پر زهوا لبم خموش و درون پر فغان و پرغوغا زعکس دلبر ما شد پیاله غیب نما*لب از ترشح می پاک کن برای خداکه خاطرم به هزاران گنه موسوس شد ******************************به دل مده شرر و غم ز جوروطعن حسود زچشم مست تودر یک نگه توان که غنودطبیب عشق شرابی چو از لبت فرمود*کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمودکه علم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد******************************** غزال شعر،غزل بوده و، زدل ساریسرود دل چو ز حافظ گرفته خط باری بنظم وشعر مرا بوده او چو دلداری*چو زر عزیز وجود است نظم او آریقبول دولتیان کیمیای این مس شد******************************* اگر که جمله حریفان راه عرفانیدچرا به عشق ز موج بلا گریزانیدزمی زیاده چو "رافض" کشیده افتانید *ز راه میکده یاران عنان بگردانیدچرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد
احسان
2018-04-13T22:55:03
بیسواد پنداشتن حضرت ختمی مرتبت عین بیسوادی است حضرت سواد خواندن و نوشتن داشته اند ولیکن بنابر مصالحی نمینوشتن خود جناب حافظ میگوید به مکتب نرفت و خط ننوشت نه اینکه خط نوشتن نمیداست
نوید محقق
2018-04-14T20:03:55
بسم الله الرحمن الرحیم. بسیار جای تاسف است که عده ای از روی جهل این غزل را مدحی برای حضرت محمد (ص) می دانند حال ان که اشارات مستقیم حافظ نظیر ذکر نام ابولفوارس گواهی است بر رد مدعی ایشان. عده ای هم دوباره از روی نادانی واژه ی امی را به بی سواد برمیگردانند حال ان که امی منظور اهل مکه است، چرا که مکه ام القراست و اهل مکه را از همین روی امیین می خوانند.
سلیمی
2018-04-05T18:49:03
بنام آنکه جان را فطرت آموختچراغ دل به نور جان بر افروخت درود بر تاریخ مایان1عزیز،من در مورد اینکه منظور حافظ از این غزل کی بوده کار ندارم چون نه از تاریخ ونه از هیچ قرینه وشاهد دیگر نمی توان به مقصود اصلی هیچ گوینده ای پی برد تا چه رسد به حافظ که خود از خداوند گاران استعاره،تمثیل وکنایه است اما در مورد مصرع دوم از دوبیت اول تا جایکه حافظه ام قد میدهد همیشه این شعر را اینگونه بیاد میآرم:ستاره ای بدرخشیدو ماه مجلس شددل رمیده ای مارا انیس ومونس شد،اما در اینجا به جای انیس رفیق آمده است البته گفته ای من مستند به هیچ نسخه‌ای نیست امید وارم در این مورد دست اندرکاران عزیز تاریخ ما روشنی اندازند.
امیر پیمان
2018-06-22T13:25:00
متاسفانه برخی به تصور اینکه تمثیل تبدیل شدن بیسواد به مدرس معطوف به پیامبر است این غزل را از اساس اشتباه فهمیده اند. این غزل هیچ ارتباطی به پیامبر ندارد. غمزه به معنای عشوه و لوندی است. داستان خیلی ساده است. معشوقه حافظ به مکتب نمیرود ولی به غایت زیباست و با ناز و عشوه همه را شیفته میکند.مشابه این تمثیل حتی در اشعار امروزی نیز یافت میشود و صد البته ربطی به پیامبر ندارد.
در سکوت
2022-03-21T11:37:52.7350942
این غزل را "در سکوت" بشنوید
توکل
2022-03-26T17:53:39.9449497
این معانی بی ربط چیه آوردید عزیز؟ بیت پنجم گفتید حافظ شراب خضر را دیگه ننوشید تا شاه شجاع از شراب خودش بهش بدهد و همه بیت ها را با اشاره به شاه شجاع معنی کردید و درمعنی یک بیت هم آوردید که در زمان امیر مبارزالدین حافظ گدا شده بود و گدایی میکرد و حتی نزدیک بود بمیرد .
RAMINKHAZAI۱۳۵
2022-05-09T23:36:43.1620539
به روایت تاریخ از نوع و سطح رابطه دوستانه ای که حافظ با شاه شجاع داشت میتوان اینگونه دریافت که این غزل همچون برخی از دیگر اشعارحافظ در وصف شاه شجاع باشد نه شخص دیگر
میرزا رنجبر
2022-06-01T03:15:58.3099976
سلام دوستان و صاحب نظران من فردی بیسواد هستم و این غزل حافظ برای زیبایی و خوشکلی شاه شجاع سروده است و نه عرفان در او است و نه بعد معنوی دارد او همانند غزل اگر آن ترک شیرازی .....فقط به شاه شجاع نظر داشته چون زمانی که شاه شجاع دنیا می آید حافظ پانزده ساله بوده و حدود سی ودو سال با شاه شجاع بوده و هر کجا نام خال آورده منظور خال شاه شجاع که در صورت داشته و چون شاه شجاع بسیار زیبا بوده اند که حتی نوشته شده است که زنان برای دیدن شاه شجاع به کوچه آمده و منتظر می ماندند تا او عبور کند تا بتوانند ببینندش .حافظ از شاه شجاع می گوید و بس چرا که ما غزلی حتی به نام پدرش و یا مادرش ندارد چرا چون شاه شجاع با پدر و مادر خود چکار کرد و حافظ هم یکی از طرفداران شاه شجاع است و شاهی که با نامادری خود ازدواج می کند و به چشم پدر خود میل می کشو و او را کور می کند و بعد هم به زندان می افکند آیا نسبت دادن این شعر به پیامبر اسلام درست است .پیامبر اسلام معدن اخلاق و سفارشات در  مورد پدر و مادر است و شاه شجاع  چکار کرد  برخلاف سخن پیامبر حرکت کرد و حافظ نیز حامی و مداح او بود و در آخر بگویم که هرکه با ملا نشیند عاقبت ملا شود   
علی ضیغمی
2023-01-27T16:36:22.5911902
بسیار غزل زیبایی است این یکی از بهترین غزل هایی بود که از حافظ شنیدم
علی ضیغمی
2023-01-27T16:39:05.0818108
اگر بی سوادی چه طوری تایپ کردی
غلامحسین مرادی
2023-02-19T09:55:45.5199691
صدای ارغوانی شادروان محمودی خوانساری ویولون لطیف و گوش نواز  حبیب الله خان بدیعی  در برنامه گلهای رنگارنگ شماره ۵۳۳ با این غزل حافظ  حس وحال غریبی دارد
دیانا درویشان
2023-04-16T00:32:15.9998207
به نظر بنده و با وجود دانایی اندکم، با توجه به اینکه شاه‌شجاع مورد توجه و التفات حافظ بوده و خیلی از غزل ها در مدح او بوده و با توجه به مصراع دوم بیت پنجم که ابوالفوارس لقب شاه شجاع بوده، این غزل در مدح وی است.
دکتر صحافیان
2023-05-20T08:16:27.8559576
ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ما را رفیق و مونس شد(167) در آسمان جان، ستاره‌ای درخشید و ماه مجلسمان شد و برای دل ناآراممان هم‌نشین و هم‌دم گشت.نگار من که به مکتب نرفت و خط ننونشتبه غمزه مساله آموز صد مدرس شدمحبوب من که هیچ نیاموخت و هیچ ننوشت، با کرشمه‌ای از غیب، دشواری‌های صدها مدرس را گشود.(این بیت بیش از هر کسی زیبنده پیامبر(ص) است.تنها کسی که جز پیامبر بدون مکتب صاحب علم شده آدم است که اینجا مراد نیست. حسینعلی هروی این‌که شاه شجاع به مکتب نرفته را رد می‌کند. اما مدح ابوالفوارس؛ شاه شجاع در بیت ۵- بیت ۹ خانلری-: حافظ چند شعر با بیش از یک ممدوح دارد و ساختار شعر فارسی مانع آن نیست. سلمان-دیوان ص ۳۴۳- نیز قصیده‌ای با نعت پیامبر و سلطان اویس دارد. شرح شوق، ۲۲۱۲)۳-به آرزوی دوست، چون باد بیمار صبا، که افتان و خیزان می‌وزد، دل عاشقان فدایی چهره چون نسرینش و چشم چون نرگسش شد.۴- اکنون با این شوق و ارادت، دوست مرا صدرنشین میخانه می‌کند( در دریافت حال خوش)۵- پس دلم به آرزوی رسیدن به آب حیات و جام جهان‌بین کیخسرو، به بزم شاه شجاع پیوست(خانلری: جام کیخسرو- بیت نهم است)۶- عشرت‌سرای عشق، آباد گشت، اکنون که طاق ابروی معشوقم مهندس آن شد.۷- برای خدا، لبت را از تراوش شراب پاک کن که دلم را به هزاران گناه وسوسه می‌کند.۸- چشمانت با کرشمه‌ای چنان شرابی به عاشقان داد که علم ناآگاه گشت و خرد از دریافت فروماند‌.۹- شعرم چون طلا ارزشمند است. آری! پذیرش نیکبختان و آزادگان کیمیاگری کرد.۱۰- دوستان! برگردید از راه میکده عشق، که حافظ ازین راه رفت و همه چیزش را از دست داد( دانش، خرد و ...)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح  پیوند به وبگاه بیرونی
مسعود میرزایی
2023-06-19T23:38:00.4831559
خدا ز بعثت اوعشق را مؤسس شد فضای خانه ی دل خالی از هواجس شد درون هر دل سرگشته نور او حس شد به صدر مجلس سودائیان  چو جالس شد "ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد        دل رمیده ی مار ار انیس و مونس شد" بلند مرتبه سلطان بارگاه بهشت وجود عالی هستی و ذات پاک سرشت مبری از بدی و خصلت و صفات زشت هرآنچه را که سر راه وصل بود بهشت "نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد" نسیم وصل رخش چون وزید درهمه جا چو مرده زنده شد از این نسیم خوش جان ها مشام جان معطر ازین عطر روح افزا نگر که جذبه ی او از کجاست تا به کجا "ببوی او دل بیمار عاشقان چو صبا  فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد" هر آنچه خوبی و لطف و صفاست ازوست جمال جان و جهان زیر طاق آن ابروست نکویی دو جهان هم به یمن او نیکوست میان این دل و او جذبه است یا جادوست؟ "بصدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست    گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد" اگر به گوشه ی دل لحظه ای کنی تو نظر چو بارگاه الهی شود همان منظر وگر به کوچه ی دل نیز افتد از تو گذر برون زشوق تو آید ز هر دری یک سر "خیال آب ، خضر بست و جام ، اسکندر      به جرعه نوشی سلطان ابولفوارس شد" به پیش حشمت احمد بود سلیمان مور به دست بوسی او موسی آمده از طور مسیح از دم او کرد کسب فیض حضور برون زپرده چو شد مست ازآن شراب طهور "طرب سرای محبت کنون شود معمور     که طاق ابروی یار منش مهندس شد" جهان منور ازین تابناک نور هدی هم اوست نورخدا نی زاصل نور جدا به هوش ساکنان زمین!اهل فرش! شاه و گدا ! رسید سوی محبان ز اوج عرش ندا "لب از ترشح می پاک کن برای خدا      که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد" تو اسم اعظم حقی که کنز مخفی بود تو مظهر همه اسماء حق زبود و نبود چو خالقت به تو از اوج کبریا فرمود توآن حبیب و عزیزی و احمد و محمود "کرشمه ی تو شرابی به عاشقان پیمود   که علم بیخبر افتاد و عقل بیحس شد" اگر زروی چو ماهت نقاب برداری پری رخان همه گویند ترک عیاری به پیش روی تو گلها چو خار از خواری چو یک نظر به نوشتار من فرو آری "چو زر عزیز وجود است نظم من آری قبول دولتیان کیمیای این مس شد" شما که مدعی علم و فضل و ایمانید هزار نکته گر از سر این جهان دانید به پیش علم محمد هنوز نادانید ازین سروده امید آنکه این سخن خوانید "زراه میکده یاران عنان بگردانید     چرا که حافظ ازین راه رفت و مفلس شد" ✍🏻 مسعود میرزایی – 27 رجب 1428  
گنگِ خواب دیده
2023-06-24T16:26:51.7586714
طرب‌سرایِ محبت کنون شود مَعمور که طاقِ اَبرویِ یارِ مَنَش مهندس شد...   خلاصه از ترم ۳ و ۴. ۳. تیر
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
2023-10-02T01:21:19.4726111
دو نکته ای که فرمودید ایراد دارد اولا بین حافظ و شاه شجاع فاصله نیست حافظ هم معاصر و ندیم شیخ شاه ابو اسحاق بوده، هم معاصر مبارزالدین محمد (محتسب - گربه زاهد) و هم معاصر و ندیم شاه شجاع به علاوه گدای شهر منظورش شاه یا شاهزاده نیست. منظورش خود شخص حافظ است که توسط شاه شجاع به مصطبه و مقام رسید هرچند بعدها بینشان اختلاف افتاد به صدر مصطبه‌ام می‌نشاند اکنون دوست گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد دوست (شاه شجاع) مرا به صدر مصطبه می نشاند و گدای شهر (حافظ مفلس) را ببین که امیر و بزرگ مجلس شاه شد
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
2023-10-03T07:50:56.1974983
احتمالا اشتباه گرفته اید و یک شاه شجاع دیگر بوده است چون 4 نفر با این نام وجود دارند وقتی اطلاعات منحصر به یک سرچ ویکی‌پدیا بشود این مشکلات را دارد بد نیست کمی بر تاریخِ زمانی که می خواهیم در باره آن نظر بدهیم تسلط داشته باشیم. حداقل کتاب «از کوچه رندان» اثر ارزشمند استاد دکتر زیرین کوب را خوانده باشیم.