گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:دوش از جنابِ آصف پیکِ بشارت آمد کز حضرتِ سلیمان عشرت اشارت آمد

❈۱❈
دوش از جنابِ آصف پیکِ بشارت آمد کز حضرتِ سلیمان عشرت اشارت آمد
خاکِ وجود ما را از آبِ دیده گِل کن ویرانسرایِ دل را گاهِ عمارت آمد
❈۲❈
این شرحِ بی‌نهایت کز زلفِ یار گفتند حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد
عیبم بپوش زنهار ای خرقهٔ می آلود کان پاکِ پاکدامن بهرِ زیارت آمد
❈۳❈
امروز جایِ هر کس پیدا شود ز خوبان کان ماهِ مجلس افروز اندر صدارت آمد
بر تختِ جم که تاجش معراج آسمان است همت نگر که موری با آن حقارت آمد
❈۴❈
از چشمِ شوخش ای دل ایمانِ خود نگه دار کان جادویِ کمانکش بر عزمِ غارت آمد
آلوده‌ای تو حافظ فیضی ز شاه درخواه کان عنصرِ سَماحت بهرِ طهارت آمد
❈۵❈
دریاست مجلسِ او دَریاب وقت و دُر یاب هان ای زیان رسیده وقتِ تجارت آمد

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۷۱

تصاویر

کامنت ها

Arman
2020-05-11T14:36:17
بر تخت جم که تاجش ( خورشید ) آسمان است درست است،نه معراج آسمان
مهدی
2020-04-09T22:32:52
سلام، به نطر من هم،بیت یکی مانده به آخر سماجت درست است.
الهام
2017-10-10T10:03:16
بیت یکی مانده به آخر ، همان سماحت (سَ حَ ) درست است به معنی جوانمردی ، بلند همت و بخشندگی
فرخ مردان
2017-08-08T09:27:19
1- در بیت دوم منظور از "آب دیده" ،"اشک شوق" هست بخاطر شادی شنیدن خبر دعوت به بارگاه سلطان.2- یک معنی نزدیکتر برای بیت چهارم این هست که:ای خرقه می آلوده، عیب من رو بپوشان و وانمود کن که یک فردِ پاک و پاکدامن به زیارت شاه آمده.
نادر
2017-01-30T09:12:42
بیت یکی مانده به آخر سماجت درست است
سهیل قاسمی
2017-04-17T09:45:37
بیت دوم: عمارت (تعمیر و ساختمان). اشاره به آب و خاک و گِل بنّایی است،زمان بازسازی خانه ی ویران دل آمده است. آب دیده (اشک) ما را بر روی خاک وجود ما (بشر از خاک آفریده شده) بریز و از آن گِلی درست کن برای مصالح عمارت (تعمیر)بیت سوم: این شرح ِ بی نهایت که از زلف ِ یار گفتند، تازه یک حرف است از هزاران حرف! که قابلیت آن را داشته که در قالب عبارت و کلمات بگنجد.بیت چهارم: ای خرقه ی می آلود، عجله کن و عیب من را بپوشان که آن پاک ِ پاک دامن به دیدن ِ من آمده است. مبادا عیب های من را ببیند.بیت پنجم: امروز وقت آن رسیده است که خوبان جایگاه واقعی و شایسته ی خود را بیابند چون آن ماه ِ مجلس افروز برای صدارت آمده است. ماه، مجلس را روشنی خواهد بخشید و جایگاه خوبان را روشن و آشکار خواهد کرد.بیت آخر. مجلس ِ او (با او نشستن) مانند ِ دریا است. از فرصت استفاده کن و دُرّ ِ دلخواه ات را از این دریا بیاب. تو که زیان رسیده (ورشکسته) بودی، الان وقت تجارت است (که زیان هایت را جبران کنی)
سید یاسر حکیمی
2018-09-17T18:07:26
بیت1 : آصف وصی جناب سلیمان است و علی بن ابی طالب وصی پیامبر. این سروده وصف عید سعید غدیر است. بیت2:در روایات مختلف ولایت به آب تشبیه شده است. شیعتنا خلقوا من فاضل طینتا و عجنوا من ماء ولایتنا. این آب حیات از چشمه غدیر می جوشد و عمارت ویران ما را آباد می کند. بیت3: زلف یار یعنی همان سلسله موی دوست که از علی شروع می شود و تا مهدی ادامه دارد. همان حبل المتین همان عروه الوثقی...بیت4: می گوید اگر دل را پر از محبت به آن ها کردی عیب هایت پوشیده می شود و به دیدار او نائل می شوی. بیت 5 : جای هر کس پیدا شود یعنی عدالت بر قرار شود چون عدالت یعنی وضع شیء موضعه... بیت6 : تخت جم یعنی عرش الهی که بر ماء است یعنی ولایت. (و کان عرشه علی الماء). مور انسان های ضعیف الایمانی هستند که با محبت این خاندان به درگاه شاهی بار داده می شوند. بیت7 : می گوید اگر در حب علی و آل علی غرق شوی چنان شخصیت آن ها جامعیت دارد که فکر می کنی ایمانی که داری ایمان نیست و باید دوباره مسلمان شوی. بیت8: می گوید هرچند آلوده هستی ولی اگر محبت باشد او بر تو می بخشد و تو را پاک می کند. بیت 9 : می گوید از انس با اهل بیت چه علم حدیث چه تفسیر چه عزاداری چه معرفت دینی چه توسل تا می توانی استفاده کنید.
کریم
2019-02-19T03:15:28
انسان از خاک آفریده شده است و آب دیده باعث میشود این خاک تبدیل به گل شود و با گل میتوانید ویرانی دلتان را تعمیر کنید.یعنی اگر میخواهید گناهانتان بخشیده شود چاره اش گریه کردن در درگاه خداوند است.خیره آن دیده که آبش نبرد گریه عشقتیره آن دل که در او شمع محبت نبودحافظ توصیه میکنه به اینکه با چشمی گریان به درگاه خداوند برویم و از او طلب آمرزش بکنیم.
جاوید مدرس اول رافض
2018-03-16T22:49:59
***********************تضمین غزل شماره 171 **********************خون رزان کنون در، نقش امارت آمدساقی بیا که که دیگر گاه ادارت آمد از خُمره، جسم و جانرا میل قصارت آمد********دوش از جناب آصف پیک بشارت آمدکز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد***************************** ای یار جانی ما منزل به کنج دل کندر گردش پیا پی ساقی کمی عجل کنهم با فروغ باده اسباب غم خجل کن********خاک وجود ما را از آب دیده گل کنویرانسرای دل را گاه عمارت آمد*************************** زیبا چکامه ها در وصف بهار گفتندبس قصه ها که از گل در جنب خار گفتندوان نغمه ها که از دل در زلف تار گفتند********این شرح بی‌نهایت کز زلف یار گفتندحرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد*************************** عاشق چو تارعشقست،معشوق هم بود پود تسبیح یا که زنّارلطفست هرچه فرموددنیا و دینم اکنون از مکرها بفرسود********عیبم بپوش زنهار ای خرقه می آلودکان پاک پاکدامن بهر زیارت آمد************************************ دل ره برد برندی از مکرخرقه پوشانساقی لبت و دهانت چون خضر و آب حیوانزان مژده پای کوبان گشتیم شاد و خندان********امروز جای هر کس پیدا شود ز خوبانکان ماه مجلس افروز اندر صدارت آمد ********************************** میدان کون و هستی گوی ترا مکانسترازست عشق و عالم درحدس ودر گمان استهر کس بقدر فکرش از عشق در بیان است ********بر تخت جم که تاجش معراج آسمان است همت نگر که موری با آن حقارت آمد********************************** سربسته حرف گفتی پیش آی و پرده برداردر خانقه نگنجد عشقست و گنج اسراروان نرگست طبیبی از بهر قلب بیمار******** از چشم شوخش ای دل ایمان خود نگه دارکان جادوی کمانکش بر عزم غارت آمد********************************** رخشان شود زحسنت هرشب فروغ با ماه ساقی بریز باده عشقست و قصه کوتاهما را هوس براه نی منصب است و نی جاه*******آلوده‌ای تو حافظ فیضی ز شاه درخواهکان عنصر سماحت بهر طهارت آمد******************************** از من طمع مدارید آرام و راحت و خواب ما را رفیق و مونس شعرست و باده ناب آن جعد و بوی مُشکش دل ها و آفت تاب********دریاست مجلس او دریاب وقت و دُر یابهان ای زیان رسیده وقت تجارت آمدجاوید مدرس (رافض)
جاوید مدرس اول رافض
2018-03-16T15:55:55
********************************************* شرح غزل" 171"از دیوان خواجه شیراز لسان الغیب حافظ جان : 1-دوش از جناب آصف پیک بشارت آمدکز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد *****شان نزول غزل: این غزل منظومه دیگری است که حافظ درآن به ستایش خواجه قوام الدین محمد صاحب عیار ، وزیر فاضل و خوشنام شاه شجاع می پردازد . غزل به هنگام انتصاب صاحب عیار به مقام وزارت سروده شده و حافظ اظهار مسرت و شادمانی و امیدواری می کند که از این پس قدر و مقام واقعی هر کسی در دستگاه حکومتی معلوم خواهد شد و به خود هشدار می دهد که از این موقعیت حاصله تا می توانی بهر ه برداری کن. آصف:آصَف بن بَرخیار وزیر حضرت سلیمان و کنایه از وزیر و حافظ این عنوان را برای وزرای شاه شجاع مثل خواجه قوا م الدین صاحب عیار به کار می برد.پیک بشارت:قاصدخوش خبر. قاصدخوش خبر =استعاره مصرحهحضرت سلیمان :کنایه از شاه شجاع. و بنابه قول در نسخه شرح عرفانی ختمی لاهوری حضرت محمد میباشدعشرت اشارت آمد: به عیش و شادی اشاره شد. ************شرح عرفانی: در شرح ختمی لاهوری غزل را اندر بعث حضرت رسول اکرم میداند سلیمان اشارت به خضرت رسول و آصف جبریل است یعنی در عهد نبی امی جبریل امین رسید و مژده عشرت به امتش آورد که خداوند در رحمتش بگشاد و صلای عام در داد که (لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿53﴾************شرح ساده: شب گذشته از درگاه آصَف قاصدی خوش خبر آمد و از جانب حضرت سلیمان فرمان خوشدلی و کامرانی که صادر شده بود را آورد .************************************************************** 2- خاک وجود ما را از آب دیده گل کنویرانسرای دل را گاه عمارت آمد************خاک وجود:وجود خاکی، پیکره خاکی ، کنایه از جسم واندام.گاه عمارت آمد:هنگام آبادانی و تعمیر شد.شرح بی نهایت : توصیف بی پایان.ویرانسرای دل =استعاره مصرحه************شرح عرفانی:باده محبت ذاتیه را گویند ،خطاب به مرشد خبر میدهد که خاک وجود ما را از عشق محبن ذاتیه گِل کن وتخمیر فرما زیرا که سرای دل را که از بلیه غم ویران بود با متاع محبت وقت آبادانیش رسید.************شرح ساده : خاک پیکره ما را با شراب مرطوب و به گِل مُبدّل ساز . زمان آن رسیده که خانه ویرانه دل بازسازی و تعمیر شود .************************************************************* 3- این شرح بی‌نهایت کز زلف یار گفتندحرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد************کاندر عبارت آمد: در بیابان آمد، به لفظ جاری شد .شرح عرفانی: هر کس هر آنچه را که در وصف و شرح بینهایت خضرت محمد گفته حرفیست از هزاران که این کار از حد بشر خارج است (وصف حضرت محمد)************شرح ساده: ین شرح مفصلی که از زیبایی چهره یار گفتند یکی از هزارن سخنی است که بیان شده است************************************************************* 4- عیبم بپوش زنهار ای خرقه می آلودکان پاک پاکدامن بهر زیارت آمد************زنهار: هشیار باش، آگاه باش.زیارت در بعضی نسخه ها = کفارت آمدهکفارت= - کفارت کردن ؛ کفاره دادن . پوشاندن و پنهان کردن گناه را با عملی************شرح عرفانی: میگوید خرقه می آلود کنایت از وجود است چنانچه اگر تابع و پیرو آن پاکدامن (حضرت رسول) باشی که حضرت برای غفران و عفو گناهان عاصیان آمده شرح ساده: ای خرقه آلوده به شراب ، مواظب باش که عیب مرا بپوشانی زیرا آن محبوب پاک سرشت پاکیزه خو به دیدار من آمد.************************************************************* 5- امروز جای هر کس پیدا شود ز خوبانکان ماه مجلس افروز اندر صدارت آمد************صدرات:مقام ومنصب صدرات، صدر اعظمی ، وزارت مناسبت بیت: شاعر در بیت پنجم به خود این امیدواری را می دهد که از این به بعد هر کس بر حسب شخصیت و قابلیتش جایگاه مناسب وواقعی خود را در دستگاه سلطان بدست آورد شرح عرفانی:امروز با بعث حضرت نبی اکرم جایگاه و رتبه حضرتش در میان پیامبران کرام و و اولیای عظام و اولوالعزم پیدا و به اثبات میرسد . زیرا که آن ماه مجلس افروز عالمیان برای بالانشینی و که در ازل مقرر بد آمده است.شرح ساده: امروز جایگاه واقعی و پایگاه هر کدام از نیکان مشخص خواهد شد چرا که آن محبوب مجلس آرا بر صدر مجلس ( و مقام صدرات جای گرفت) ************************************************************* 6- بر تخت جم که تاجش معراج آسمان استهمت نگر که موری با آن حقارت آمد************مناسبت مصرع اول: بر تخت پادشاهان جم، تصویر خورشیدی نصب شده بود که بعدها علامت رسمی پرچم ایرانیان شد و تا بهامروز هم ساختمانِ مبلهای چوبی بزرگ در قسمت بالای پشتی آن تصویر برجسته خورشید منبت کاری می شود و همینطور در گچ بریها ی بالای ایوانها یک خورشید در وسط گچ بریها و در صدر جای می گیرد . شاعر می خواهد بگوید: این علامت خورشید تخت شاه به منزله نردبانی است که به خورشید آسمان راه می برد و زهی به همت صاحب عیار که خود را به نز دیکی این پایگاه و جایگاه رفیع کشانیده است.مناسبت مصرع دوم: اشاره به آیه 17 و 18 سوره نمل دارد وَ حُشِرَ لِسُلَیمانَ جُنُودُهس مِنَ الجِنِّ وَ الطَّیرِ فَهُم یُوزَعُونَ17 حَتّی اِذا آتَوا عَلی وَ اَدِ النَّملِ قالَت نَملَهُ یا ایها النَّمل ادخُلُوا مَساکِنُکُم لا یَحطَمِنَّکُم سُلَیمانُ وَ جُنُودُهُ وَهُم لایَشعُرونَ18 ( وبرای سلیمان تمام لشکریان از جن و اِنس و پرندگان را جمع کرد و چون به وادی در آمدند موری به موران دیگر گفت ای موران وارد سوراخهایتان شوید که سلیمان و لشکریانش شمارا درهم نشکند که ایشان نا آگاهند.)************معراج: نردبان و هر وسیله یی که بتوان باآن به بالا صعود کرد، صعود رسول اکرم (ص) به آسمان.تخت جم : تخت جمشید و در اینجا کنایه از تخت حضرت سلیمان است ، تخت سلیمان .همت: همت:کوشش ، اراده. / حقارت : ذلت ، خُردو خُرد پیکری. ************شرح عرفانی: همت انسان ضعیف را بنگر که با وجودی که خلقتش از تراب است مرکب خویش میدواند و به مرتبه اعلی علیین باز میرساند . تا آنکه از ممکن با واجب میرسد اشاره به ( سیر کمال و تطور در انسان)شرح ساده: کوشش و اراده را تماشا کن که مور ناچیزی خود را به تخت سلطنت سلیمان رسانید.************************************************************* 7- از چشم شوخش ای دل ایمان خود نگه دارکان جادوی کمانکش بر عزم غارت آمدچشم شوخ : چشم آشوبگر ، گستاخ ، جسور.جادوی کمانکش: جادوگری که دست به کمان است.غارت: چپاول ، تاراج.************شرح عرفانی:میگوید که از چشم غیور و نگاه غیرتناک آن سرو خیرالبشر،تو ای متشیخ مرایی ایمان خود نگه دارزیرا که آن کاشف اسرار قلوب و رازدان دلها و دل آور در راستی ها در نشأۀ دنیا بر عزم غارت و سلب ایمان اهل نفاق و ریا آمد تا صادق ازکاذب و موافق از منافق و حق از باطل را جدا سازد.************شرح ساده: ای دل، در برابر گستاخی چشم جسورش ، دین و ایمان خود را محافظت کن زیرا آن چشم جادوگر دست به کمان ، به عزم چپاول دل ودین آمده است.************************************************************* 8- آلوده‌ای تو حافظ فیضی ز شاه درخواهکان عنصر سماحت بهر طهارت آمدفیضی ز شاه در خواه:از شاه طلب فیض کنسَماحَت: جوانمردی .طهارت: پاک گردانیدن.************شرح عرفانی: تو ای حافظ فیضی از جناب نواب آن شاهنشاه دین پناه( حضرت رسول) در خواه و طلب نمایا زیرا که آن عنصر جوانمردی و مروّت در نشأۀ دنیا محض، بهر طهارت آلودگیها آمد و ظهور فرمود.************شرح ساده: حافظ توبه گناه قصور آلوده یی از شاه طلب فیض کن . زیرا آن شخصّیت جوانمرد ، برای پاک گردانیدن آلودگان آمده است.************************************************************* دریاست مجلس او دریاب وقت و در یابهان ای زیان رسیده وقت تجارت آمددریاب و دُر یاب =جناس خطیدریاست مجلس او =استعاره مکنیهدر یاب : وقت را دریاب، غنیمت شمار.دُریاب :گوهر به چنگ آور، بهره برداری کن.هان: (شبه جمله) آگاه باش.************شرح عرفانی: سستی مکن و کاهلی را کار مفرما دریاب شرف مجلس اشراف امت او،دریاب سعادت و عهد او تا دُر یابی که وقت تجارت و نفع دین و دنیا آمد و رسید************شرح ساده: مجلس این شاه حکم دریا را دارد وقت را غنیمت دان و از آن بهره برداری کن ای کسی که ضررها کرده ای مواظب باش که اکنون وقت سود بری و تجارت است جاوید مدرس (رافض)
بیگانه
2018-03-28T13:47:17
این شرح بی‌نهایت کز زلف یار گفتندحرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد...
رضا ساقی
2018-06-18T04:19:07
دوش از جناب آصف پیک بشارت آمدکز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمدجناب : درگاه ، مجازاً به معنی ازسوی و جانبدراصل "آصف" همان آصف ابن برخیا وزیر و مشاور حضرت سلیمان است. امّا حافظ این لقب رامعمولاً به وزیران لایق وفاضلی همچون خواجه جلال الدین تورانشاه و خواجه قوام الدّین محمدصاحب عیارداده وازآنهابه سببِ لیاقت وکاردانی، با عنوان آصف یادمی کرده است. این دووزیر باکفایت، هردوبا حافظ انس والفتی داشته اند. این غزل احتمالاً به هنگام به وزارت رسیدن صاحب عیار سروده شده است. "حضرت سلیمان" نیزکنایه از شاه شجاع است. بدان سبب که شیراز ازدیرباز با تختگاه سلیمان و یا ملک سلیمان مترداف بوده، وشاه شجاع نیز دارای قدرت وشوکت بوده وبراین آب وخاک حکمرانی می کرده حافظ این لقب رابه اوبخشیده است.پیک ِ بشارت: قاصد خوش خبرمعنی بیت : دیشب از جانبِ خواجه صاحب عیار ،قاصد ِخوش خبری ، پیام خوبی آورد که حضرت سلیمان(شاه شجاع) شادی و شاد خواری را آزاد کرده است. شاه شجاع پادشاهی ادب دوست ،شاعر ومردم داربود ودرموردِ شراب وعیش وعشرت،سخت گیری نمی کرد تااینکه بعدها ازسوی متشرّعینِ متعصّب تحت فشارقرارگرفت ورابطه اش باحافظ نیز تحت تاثیر فشارهای دلواپسان روبه سردی وتیرگی گرائید. حافظ با رندی،درچند غزل اورا به اعطای آزادی، برقراری عدالت وتامین امنیت در جامعه تشویق کرده تاهمچنان درمقابل تندروها مقاومت کند.سحرزهاتف غیبم رسید مژده به گوشکه دورشاه شجاع است می دلیربنوشخاک وجود ما را از آب دیده گِل کنویرانسرای دل را گاه عمارت آمددربعضی نسخه ها ازآب باده ثبت شده است. امّا باتوجّه به خویشاوندی واژه ها(خاک وجود، آب دیده، ویرانسرا، عمارت) آب دیده بنظر حافظانه ترمی نماید.آب دیده : اشک چشم عمارت : تعمیرکردن ، آبادکردن معنی بیت : اکنون با این خبر ِخوش دربیت ِ قبلی (اعطای آزادی ِعیش وعشرت) خاک ِوجودِ ما را با اشک شوق، دوباره گِل کن و ما راباتوّجه به دگرگونی ِ اوضاع، نوسازی و بِهسازی کن تا درشرایط جدید،با فراغت وآسودگی ِ خاطر، به عیش وعشرت بپردازیم وبادلی آباد به استقبال ِشرایطِ تازه برویم. به مِی عمارت دل کن که این جهان خراببرآن سراست که ازخاک مابسازدخشتاین شرح بی ‌نهایت کز زلف یار گفتندحرفیست از هزاران کاندر عبارت آمدگرچه ازاین بیت بعضی معنای عرفانی برداشت می کنند. امّا بنظرمی رسد که روی سخن با سلیمان زمانه شاه شجاع است که فرمان آزادی عشرت صادر وازطریق وزیرباکفایت ابلاغ نموده است. حافظ دراینجا به زبانی عاشقانه وعارفانه درحال تعریف ازاین پادشاه مردم دار وخوش نیّت است. وبه مخاطبین این نکته رامی رساند که این اعطای آزادی همه ی ماجرانیست واین اقدام به مثابهِ مشتی ونمونه ای ازخرواراست ومردم درآینده ازچنین اقدامات شایسته فراوان خواهنددید چراکه این پادشاه هم سیرت زیبا دارد هم صورت زیبا.معنی بیت : این توصیفی که از جاذبه ودلفریبی زلف یار (شاه شجاع یا عماد ادّین) کرده اند بازگوییِ یک حرف از هزاران ویژگی های خیال انگیزآن زلف است که به زبان وبیان درآمده است. ویژگیهای بسیاری درزلف دلکش یار وجود دارد که به زبان وبیان درنمی آید ونمی توان آنها رادرگفتگوآورد وبازگونمود.بی گفت وگوی زلف تودل راهمی کشدبازلف دلکش تو که راروی گفتگوست؟عیبم بپوش زنهار ای خرقه ی می آلودکان پاکِ پاکدامن بهر زیارت آمدزنهار : آگاه باشخرقه:شولا ،ردا ،لباس مخصوص صوفیان که ازتکّه های گوناگون درست می شودصوفیان ودرویشان آن را برتن کرده وهررنگش معنای خاصی داشت. خرقه هابیشتر‌ سیاه وسفید، ملمّع (رنگارنگ، به‌سبب تکه‌های مختلف آن) یا ازرق (کبود) بوده که رنگ اَزرق رواج بیشتری داشته به‌نحوی که خرقه به این رنگ معروف بوده است. ازنظرگاهِ حافظ خرقه پوشی به دلیل اینکه جدا ساختنِ خود ازمردم می باشد ودرواقع به این معناست که گویی خرقه پوش با به تن کردنِ خرقه فریادمی زند: آی مردم بدانیدکه من صوفی یا درویش یازاهد وعابدهستم من پرهیزگارم ومن چنین ومن چنانم. بنابراین درنگرش حافظانه،خرقه پوشی عملی ریاکارانه، مردم فریبی و چیزی فراتر ازنمایش دادنِ خود نیست. حافظ براین نظر است که عبادت وبندگی می بایست بدون نام و نشان صورت پذیرد و پرهیزگاری دردرون و قلب آدمی باشد نه در ظاهر ولباس. حافظ دراینجا بارندی درتحقیر خرقه می فرماید: تنها ویژگی ِ مثبت ِ خرقه ، پوشاندنِ بعضی از گناهان مثل ِ حمل کردن ِ پنهانی ِ شراب است وبس!معنی بیت : ای خرقه ای که خودت آلوده به می هستی مواظب باش که هنگام ملاقات با شاه شجاع یاوزیرخواجه قوام الدّین صاحب عیار فرا رسیده است او فردیست پاکدامن و بی آلایش ، بنابراین عیب های مرا بپوشان تابتوانم دراین دیدار آبروداری کنم.خرقه پوشیّ ِ من ازغایت ِ دینداری نیستپرده ای برسر ِ صدعیب ِ نهان می پوشم.!امروز جای هر کس پیدا شود ز خوبانکان ماهِ مجلس افروزاندر صدارت آمد صدارت : وزارت ، به معنی صدر نشینی ، دراینجا منظورهمان به وزارت رسیدن خواجه قوام است.پیش ازآنکه اوبه تخت وزارت تکیه بزند ظاهرن اوضاع ِ وزارت،بی سرو سامان بوده و چاپلوسان و ریاکاران در راس ِ امور بودند و جایی برای خوبان وپاکدامانان ونیک اندیشان وجود نداشت وآنها به حاشیه رانده شده بودند. معنی بیت : امروز که آن ماه زیبا روی ( خواجه قوام ) به مسندِ وزارت تکیه زده، امورات وزارت سروسامان یافته و جایگاه و مقام ِواقعی هر کسی مشخص و چاپلوسان ومتظاهران به حاشیه رانده خواهند شد و صداقت پیشگان درسر ِ جای خود خواهندنشست.خوش به جای خویشتن بوداین نشست ِ خسرویتانشیند هرکسی اکنون به جای ِخویشتنبر تختِ جَم که تاجش معراج آسمان استهمّت نگر که موری با آن حقارت آمدتخت جم : تختِ جمشید وتختِ سلیمان که معمولاً ازدیربازهردو یکی گرفته شده اند. دراینجا به سبب حشمت وشکوه کنایه از تختِ پادشاهی ِ شاه شجاع است. معراج : اسم وسیله ای که به واسطه ی ِ آن به بالا بروند مثل ِ نردبانتاج تخت نشان خورشید بوده،اشاره به همین مطلب است.حقارت : محقّر وکوچک ، موری با آن حقارت آمد ، اشاره ایست به داستان "مور و سلیمان" است.درمورد صحبت های سلیمان ومور حکایت های شیرینی بازمانده ودرادبیّات ما راه پیدا کرده است. ازجمله اینکه درجریان یک داستان،سلیمان ازحرف های حکمت آمیز مورچه درمورد ناپایداری قدرت عبرت ها می گیرد و.... بعضی ازشارحین براین عقیده هستند که دراینجا "مور" کنایه از خواجه قوام الدّین است. امّا باتوجّه به مقام وزراتی که خواجه قوام داشته بعید است که حافظ درغزلی که درمدح اوسروده شده ،اورا اینچنین خوارو خفیف کرده ولقب "مور" داده باشد!بنظرنگارنده، حافظ دراینجا شکسته نفسی نموده وبه خودش لقب مور داده که به بارگاهِ سلیمانی راه یافته است. "حقارت" نیز اشاره به زمان قبل ازشاه شجاع است که شاعردرشرایط سختی بسر می برده وبا روی کارآمدن شاه شجاع به بارگاه دولت راه یافته است. ضمن آنکه حافظ بدان سبب خودرا مور وشاه شجاع راسلیمان لقب داده که بابی پروایی همانندمورچه دربرابر سلیمان، اونیز دربرابر شاه شجاع بازبانی صریح وحکمت آمیز ازریاکاری اطرافیان وناپایداری قدرت سخنهای عبرت انگیزمی گوید.معنی بیت : بارگاهِ شاه شجاع بااینکه بسیارباشکوه و بسیار بلند مرتبه است وتاجش سینه ی آسمان رامی شکافد اما همّت واراده ی مور(حافظ)رابنگرکه چگونه بدان بارگاه راه یافته است .نظرکردن به درویشان منافیّ بزرگی نیستسلیمان باچنان حشمت نظرها بودبامورشاز چشم شوخش ای دل ایمان خودنگه دارکان جادوی ِ کمانکش بر عزم غارت آمدشوخ : فتنه انگیز ، آشوبگر کمانکش : کمان کشنده و تیراندازغارت : تاراج ، چپاول معنی بیت : ای دل مواظب ِ دین و ایمان و اعتقاداتِ خود باش. اوچشمانِ شوخ و بسیار فتنه انگیزی دارد. انگار که با آن کمان ِابرو و تیر ِمژگانش برای تاراج ِ وغارت ِدل و دین آمده است.دلیل ِ بارز ِبکارگیری مضامین ِ عاشقانه، درچنین شرایطی که روی ِ سخن پادشاه است، وجودِ روابط دوستی ِ فی مابین است. حافظ بامهارتی که دارد توانایی ِآن را دارد که عبارات ومضامین عاشقانه را که ویژه ی ِ معشوق است،بابه خدمت گرفتن ِ واژه های ِ مناسب ودرخور ِ مقام ِمخاطب، درجایی غیراز محلِّ عشقبازی، همانندِ این غزل که محلِّ عرض ارادتِ شاعر به یک شاه ووزیر است بکارگیرد ودرعین حال هیچ لطمه ای به کلّ ِ مطلب نیز وارد نگردد. آلوده‌ای تو حافظ فیضی ز شاه درخواهکان عنصر سماحت بهر طهارت آمدفیض خواستن : طلبِ بخشش و عطا کردن عنصر : ذات و وجودسماحت : بخشندگی ، جوانمردی دراین بیت که مخاطب(شاه شجاع) به صفتِ بخشندگی وکرم وجوانمردی،آراسته است، حافظ ازروی ِ شکسته نفسی وتواضع وصدالبته رندانه، خودرا نقطه مقابلِ او فرض می کند تاهم جوانمردی وکرم وجودِ مخاطب برجسته تر ونمایان تر شود وهم زمینه ای فراهم گردد که ازلطف ِ شاهانه نیز بهره ای حاصل آید. حافظ برای این منظور ازواژه یِ " آلوده " بصورت ِ کلّی استفاده کرده تا هرشنونده ای بوی ِ تعارف بودن ِآن را استشمام کند وبه شاه چنین تلقین نماید که توپاک هستی وآلوده نیستی! ضمن آنکه ازواژه ی ِ آلوده، معنای فقرمادّی وتهیدستی برنمی آید تا کسی نتواند حافظ رامتّهم به گدایی ازشاه کند! آلوده بیشترمعنای گناهکار وخطاکار بودن را می رساند،حافظ رندانه ازشاه درخواست فیض وعفو گناهان رامی نماید! وهمگان نیک می دانند که شاه جز بااعطای ِپول وامکانات ِ مادّی ومعیشتی چگونه می تواند آلودگی ِ حافظ راپاک نماید واین همان رندی حافظانه هست پیشترگفته شد.معنی بیت : ای حافظ توغرق گناهی و آلوده وگناهکارهستی، حال که خداوند پادشاهی کریم و جوانمرد رابرتخت نشانده، ازاو عطا و بخششی بخواه که آن عنصرسماحت (آن پادشاه ِبخشنده) برای از بین بردن ناپاکی ها،آلودگی ها وبخشش وکرم آمده است .پادشاهی که ازاواینگونه استقبال شود،وچنین صفات ِ ارزشمندی را به اونسبت دهند، چنانچه کرامت وبخشندگی وجوانمردی نیز دروجودش نباشد،قطعن به خودآمده وسعی خواهد کرد حداقل برای حفظ ظاهر، اندکی بخشندگی وجوانمردی، چاشنی کار خود کند تا بخشی ازانتظاری که ازاوایجادشده برآورده گردد.رندی حافظ نه گناهیست صعبباکرم پادشهِ عیب پوشدریاست مجلس او دَریاب وقت و دُر یابهان ای زیان رسیده وقت ِ تجارت آمد هان: آگاه باش معنی بیت : بارگاه ِ شاه شجاع همچون دریای سرشار از درّ و گوهر است اکنون ای زیان دیده، آگاه باش که هنگام تجارت است پس وقت را غنیمت بدان و از این دریا درّ و گوهربدست آر.باتوجه به اینکه شاه شجاع قریحه ی ِ شاعری نیزداشته، وبه شاعران واهل ادب و معرفت احترام خاصی قایل بود وبیشترین لطف وعنایتش رابه این طبقه مبذول می داشت حافظ ازاین موضوع بسیارخشنود است واشعار نغز وپر محتوایی که درآن مجالس اُنس واُلفت خوانده می شده رابه دُر وگوهر تشبیه کرده است.حافظا علم وادب ورز که درمجلس شاههرکه رانیست ادب لایق صحبت نبود
در سکوت
2022-03-21T16:18:49.899734
این غزل را "در سکوت" بشنوید
دکتر صحافیان
2023-06-17T07:49:20.0523246
دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد(۱۷۱) دیشب از پیشگاه آصف بن برخیا( وزیر سلیمان) پیک شادی سررسید، که از پادشاه جهان اشارت خوشگذرانی و حال خوش رسیده است.(وزیر شاه شجاع نیز آصف بوده است که بر خلاف پدرش مبارز الدین سختگیر نبود)۲- خاک وجودمان را با شراب عشق گل کن( دیشب فرازمانی ابتدای خلقت است و البته هر لحظه باید ادامه پیدا کند)، آری زمان آبادانی ویران‌سرای دل فرا رسید.( خانلری: آب باده)۳- ( اکنون که دیدارش فراهم است در می‌یابم که)وصف‌های بی‌اندازه که از موهای دلکش یار گفته‌اند، یک حرف از هزار بیش نبوده است( خانلری: حسن یار- محور ابیات بر وصف دیدار است)۴-لباس مستی‌های من! عیبم را بپوشان! که معشوق پاک‌دامن برای دیدار آمده است( خانلری: کان پاک دامن اینجا)۵- امروز جایگاه زیبارویان مشخص می‌شود، زیرا ماه زیبای من در صدر مجلس نشسته است( معیار ارزیابی زیبایی است)۶- همت مور را می‌ستایم که بر تخت جمشید( سلیمان) که جایگاهش در اوج آسمان است، حضور دارد( خانلری: معراج آفتاب)روزی بر وادی نمل می‌گذشت.موری نامش منذره می‌گفت: ای موران در خانه‌های خویش شوید تا لشکر سلیمان شما را نکوبند. ایشان ندانند.باد سخن را به گوش سلیمان رسانید.آن مور را حاضر کرد و گفت: از من چرا می‌ترسید، شادروان من در هواست و شما بر زمین؟مور: بلی تو در هوایی و لکن ملک دنیا را بقا نیست من ایمن نیم که از نفس تا به نفس ملک تو را زوال آید، به زیر افتی، ما کوفته گردیم( قصص قرآن، ۲۸۳)۷- ایمانت را از چشمان دلربایش نگاهدار، که آن جادوگر، کمان ابروها را به قصد غارت ایمان و‌داشته‌هایت کشیده است( و البته چه غارت خوبی)۸-هنوز آلوده‌ای حافظ، از فیض شاه زیبارویان، پاکی بخواه! که معشوق معدن جوانمردی است( خانلری: آلوده‌ای چو حافظ)۹- دیدارش دریاست، لحظه را دریاب، دریاب!(مروارید بیاب یا تاکید) ای ورشکسته!( سرمایه از دست داده) هنگام تجارت و سود است.دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح  پیوند به وبگاه بیرونی
برگ بی برگی
2023-06-28T04:38:20.6154879
دوش از جناب ِ آصف پیکِ بشارت آمد کز حضرتِ سلیمان،  عشرت اشارت آمد دوش در اینجا یعنی در دَم یا همین لحظه، جنابِ آصف رمزِ اولیای خدا و پیامبران است و پیکِ بشارت کنایه از بزرگانی همچون مولانا و عطار و حافظ، که با واسطه یِ پیامبران از سویِ حضرتِ سلیمان که پروردگار ِ یکتا و پادشاهِ جهان است انسان را بشارت می دهند به عشرت، این اشارت و جهت دهیِ انسان بسویِ عشرتِ حقیقی وقتی ست که این بزرگان مشاهده می کنند انسان یکسره در غم و رنج و درد بسر می بَرَد و حافظ در ابیات بعد به همین مطلب می پردازد.  خاکِ وجودِ ما را از آبِ دیده گِل کن ویرانسرایِ دل را گاهِ عمارت آمد حافظ ادامه میدهد علتِ نیازِ انسان به عشرتِ پایدار این است که وجود یا دلِ انسان بدلیلِ اینهمه رنج و درد و غم همانندِ گِل و خاک خشک و تبدیل به ویرانسرا شده، چونان کلوخی فرو پاشیده است، پس‌ نیازمندِ آب دیده یا طلب است که با اظهارِ نیاز به درگاهِ احدیت حاصل می شود و فقط به این وسیله است که انسان می تواند آن کلوخ و خاکِ خشکیده را بار دیگر تبدیل به گِل و سرشتِ اولیه نموده، آن معماریِ نخست و روزِ ازل را عینا بازسازی نماید، پس‌می‌فرماید هنگامِ این عمارت فرا رسیده است زیرا چیزی از آن دلِ اولیه که لبریز  از جامِ میِ الست بود برجای نمانده است.  این شرحِ بینهایت کز زلفِ یار گفتند حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد زلفِ یار نمادِ زیبایی و جلوه خداوند در هر چیزِ مادی و جذابِیت هایِ بیشمارِ این جهانی ست که اندیشمندان و گذشتگان بسیار به شرحِ آن پرداخته اند، پس حافظ تبدیل شدنِ دلِ انسان  که در اوانِ کودکی آبادان بوده اما بتدریج با رشدِ او و افزایشِ سن مبدل به ویرانسرا می گردد را نتیجه دل بستنِ او به زلفِ یار و غفلت از رویِ او دانسته، معتقد است اینهمه که راجع به آن صحبت شده بسیار کم است و شاید تنها یک حرف از هزاران عبارتی که می توان گفت را گفته اند، یعنی ریشه تمامی درد و غمها یا ویران شدن دلها، توجه انسان به زلفِ یار و قرار دادنِ جذابیت هایِ این جهانی همچون پول، زیبایی و جوانی،  قدرت بدنی، مقام، شهرت و محبوبیت،  علم و دانش، باورها و اعتقاداتِ گوناگون، همسر و فرزندان، و عشقِ بسیاری از چیزهای لذت بخش دیگر را که در دل قرار داده است و اگر انسان ورایِ این زلف رخسارِ زیبایِ یار را نبیند و بر مبنایِ ذهن بخواهد از زلف بهره ببرد بدونِ هیچ شکی آن لذات مبدل به غم و درد شده و دل ویران خواهد شد. عیبم بپوش زنهار ای خرقه می آلود کان پاکِ پاکدامن بهرِ زیارت آمد  در ادامه بیت قبل می فرماید همه آن دلبستگی ها به چیزهایِ جذابِ این جهانی که ذکر شد به یکدیگر وصله شده و انسان بوسیله جمیعِ این وصله ها که خرقه ای از تعلقاتِ وی را تشکیل داده اند قصدِ شراب کشیدن و نوشیدنِ میِ تاییدِ دیگران و خوشبختی از چیزها را دارد که عرفا و بزرگان تشکیلِ چنین خرقه می آلوده ای را عیب یا گناه و خطابی بزرگ می دانند ، زنهار در اینجا به معنیِ حمایت و پشتیبانی آمده است و اکنون که گاهِ دیدار و زیارتِ آن یار یا اصلِ خداییِ انسان و عمارتِ دلِ ویران شده بر اثرِ این خرقه می آلود آمده و قرار است آن پاکِ پاکدامن جایگزینِ آن درد و غمها شود حافظ از چنین خرقه ای می خواهد تا آبرویِ وی را نزدِ آن پاکِ پاکدامن که بهرِ زیارت می آید حفظ کند زیر اگر آن یار تشخیص دهد که حافظ یا سالکِ عاشق هنوز قصدِ نوشیدنِ شراب از اینگونه تعلقات را دارد بدونِ شک قیدِ این زیارت و دیدار را زده و از همان راهی که آمده بازخواهد گشت. امروز جایِ هر کس پیدا شود ز خوبان کان ماهِ مجلس افروز اندر صدارت آمد خوبان همه آنانی هستند که با آبِ دیده و طلب می خواهند خاکِ دلهاشان را گِل کرده و بارِ دیگر آن ویرانسرا را عمارت کنند، با توجه به بیتِ مَطلعِ غزل و همچنین اشاره به معراج در بیتِ بعد، احتمالآ حافظ این بیت را در روزِ بعثتِ پیامبرِ اکرم سروده، و می‌ فرماید امروز آن ماه که نورِ خود را از آن یگانه خورشیدِ عالم برگرفته و در اختیارِ خاکیان می گذارد و مجلسِ این جهان را می افروزد و روشنی می بخشد به صدارت آن یگانه پادشاه جهان مبعوث شده است، پس‌ خوبان می توانند با بکارگیریِ آن پیغامهای الهی خاکِ خشکِ وجودشان را تبدیل به گل نموده، و با عمارتِ دل منزلت و جایگاهِ حقیقی  خود را بدست آورند . بر تختِ جم که تاجش معراجِ آسمان است همت نگر که موری با آن حقارت آمد تختِ جم همان تختِ پادشاهی و سلطنت است و حافظ ضمنِ اشاره به معراجِ پیامبر اکرم می‌فرماید هر یک از خوبان که با بکارگیری پیغامهایی که از طرف خداوند آمده است وجودِ خاکیِ خویش را عمارت نموده و به جایگاه اصلی خود بازگردد بز تختِ جم یا سلطنت تکیه خواهد زد و تاجِ چنین سلطنتی به بلندایِ معراج (عروج)تا آسمان بینهایتِ یکتایی خواهد بود، حافظ می‌فرماید رسیدن به چنین منزلتی از عهده هر انسانی ساخته است حتی اگر به اندازه مورچه ای حقیر و ناتوان باشد، اما با همتِ مثال زدنی که همان مور دارد می تواند با کار و تلاش مستمرِ معنوی به چنین تختِ پادشاهی برسد. حقارتِ انسان اشاره ای ست به سوره نساء که در آن به حقارت و ضعفِ آدمی در مواجهه با زلف یار و جاذبه هایِ این جهانی تاکید شده است. از چشمِ شوخش ای دل ایمانِ خود نگه دار کان جادویِ کمانکش بر عزمِ غارت آمد چشمِ شوخِ و زیبایِ حضرت معشوق با نظرِ لطف و عنایت به خوبان و عاشقانِ دارایِ طلب می نگرد، پس‌ حافظ می‌فرماید ایمانِ خود را نگه دار و گمان مبر که نگاهِ لطفِ او از سرِ نیاز است، بلکه چشمانِ جادویِ خداوند یا زندگی با نظرِ عنایتِ خود حکمِ کمانکشی را دارد که تیر در چله نهاده و آماده هدف قرار دادنِ انواعِ دلبستگی های ذهنی و دنیویِ تو می باشد و عزمِ خود را برای غارتِ آن خرقه می آلود و توهمیِ تو جزم نموده است، یعنی سالکِ عاشق حتی اگر سر مویی از وصله هایِ ذهنیِ خرقه می آلوده خود را بخواهد حفظ کند از کارِ معنوی و رسیدن به تختِ پادشاهیِ جم خود را محروم خواهد نمود. آلوده ای تو حافظ فیضی ز شاه درخواه کان عنصرِ شماحت بهرِ طهارت آمد در ادامه می فرماید حافظ نیز خرقه ای آلوده به می دارد و از چیدمان هایِ این جهانی و ذهنیِ خود طلب خوشبختی و برتری نموده است،‌ پس‌ ای حافظ از پادشاهِ عالم تقاضایِ فیضِ بنما تا با آن جادویِ کمانکشِ خود تیرها را بر وصله هایِ رنگارنگِ خرقه ات زده و با از میان برداشتنِ آنها راه  را برای رسیدن به تختِ جم و سلطنت تو هموار کند، در مصراع دوم عنصرِ سماحت یعنی آن ذاتِ بخشنده و جوانمرد که می تواند اشاره ای باشد به پیامبرِ اکرم ، هم او که رسالتش مطهر و پاک نمودنِ ابنایِ بشر  بوده است . دریاست مجلسِ او دَریاب وقت و دُر یاب هان ای زیان رسیده وقتِ تجارت آمد مجلس یا مجالست با پیامبر یعنی همنشینی و اُنس با قرآن و آموزه هایِ آن که دریایِ معرفت است و حافظ می‌فرماید وقتِ گرانبها را دریاب و از دست مده، در این دریا غواصی کن و دُر یا گوهرهایِ ارزشمندِ آن را بیاب و در زندگی بکار بند، زیرا همه انسان‌ها بنا بر سوره والعصر زیان دیده هستند که تنها با این غواصی ست که می توان جبرانِ ضرر و زیانِ یک عمر غفلت و اتلافِ وقت را نمود، حافظ خود چنین کرد و از متنعمان و بهرمندانِ این دریا شد. صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ؟  هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم