گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:مژده ای دل که دگر بادِ صبا بازآمد هدهد خوش خبر از طَرْفِ سبا بازآمد

❈۱❈
مژده ای دل که دگر بادِ صبا بازآمد هدهد خوش خبر از طَرْفِ سبا بازآمد
برکش ای مرغِ سحر نغمهٔ داوودی باز که سلیمانِ گل از بادِ هوا بازآمد
❈۲❈
عارفی کو که کُنَد فَهْم زبانِ سوسن تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد
مردمی کرد و کرم لطفِ خداداد به من کان بتِ ماه رخ از راهِ وفا بازآمد
❈۳❈
لاله بویِ مِی نوشین بشنید از دمِ صبح داغ دل بود، به امّیدِ دوا بازآمد
چشمِ من در رهِ این قافلهٔ راه بماند تا به گوشِ دلم آوازِ درا بازآمد
❈۴❈
گر چه حافظ دَرِ رَنجِش زد و پیمان بِشِکست لطف او بین که به لطف از درِ ما بازآمد

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۷۴

تصاویر

کامنت ها

رامین
2016-09-16T09:31:40
با سلام چون صحبت از حضرت داوود (ع) شد، دیدم خالی از لطف نباشه که توضیحات ذیل بیت دوم رو از کتاب دکتر برزگر خالقی اینجا بنویسیم:"نغمه برکشیدن: سرود و آواز خواندنمرغ سحر: کنایه از بلبلداوود: از پیامبران بنی‌اسرائیل که یازدهمین پشت یعقوب و پدر سلیمان است. اسم کتاب آسمانی او زبور یا مزامیر است. مزامیر سرده و اشعاری است که با آهنگ نی خوانده شود. به هر یک از این ترانه‌ها مزمار یا مزموز و به مجموعه این سروده‌ها مزامیر گویند. به کتاب مزامیر، زبور نیز گفته می¬شود. داوود به خوش‌آوازی معروف است. در آیه 10 سوره سبا می‌فرماید: وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا: همانا دادیم داوود را مزیتی و مفسرین آن مزیت را به صدای خوش و نرم کردن آهن تفسیر کرده‌اند. داوود هنگامی که کتاب خود را با لحن خوش می‌خواند، مرغ از طیران بازمی‌ایستاد و نیز هنگامی که آواز می‌خواند، کوه‌ها با او هم‌سرایی می‌کردند و به عبارت دیگر، رسایل او بودند؛ چنان که در ادامه آیه 10 سوره سبا می‌فرماید:یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَالطَّیْرَ ۖ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ: ای کوهها و ای پرندگان! با او (در تسبیح و تقدیس خدا) هم آواز شوید. همچنین آهن را (همچون موم) برای او نرم کردیم (تا در زره‌سازی نیازی به تافتن آن نداشته باشد(.سلیمان گل: اضافه تشبیهی، گل سرخ که سلطان باغ است، از نظر زیبایی و جاه و جلال، به سلیمان مانند شده است.معنی بیت: ای بلبل، آواز خوش خود را که همچون نغمه داوودی است، بخوان و از سر بگیر، زیرا گل سرخ مانند سلیمان با باد صبا به باغ و چمن آمد."
طباطبایی
2016-04-30T23:21:26
متاسفام ک در مورد پیامبر خدا همچین چیزهایی رو نوشتید
nighthero
2012-02-04T22:19:10
لاله بوی می نوشین بنشید از دم صبح
مصباح
2013-01-24T10:05:14
لطف او بین که به صفا ....
ج مصباح
2013-01-24T17:47:34
مصراع دوم بیت آخر لطف او بین که به صلح از در ما باز آمد
پژو رمضانی
2020-09-08T17:36:44
عارفی کو که کند فهم زبان سوسنکه چرارفت ازین دیر و چرا بازامد
یک دوست
2017-09-06T13:14:25
همین که دروغهایی که راجع به حضرت داوود علیه السلام گفتندرج کردید اما نظر منو ثبت نکردید ماهیت شما رو روشن میکنهاز خدا بترسید
nabavar
2017-07-16T01:24:36
آمیز عزیز گل گفتی و درست
حاجی سیسی
2017-07-15T13:42:45
جناب آمیزچشم ها را باید شستجور دیگر باید دیدو جناب طباطباییکمترین را هم در تاسفتان شریک بدانید.
nabavar
2017-07-15T17:36:43
سلیمان پیغمبر نبوده ، در تاریخ یهود پادشاه استاسلام او را پیغمبر دانسته که با تاریخ یهود مغایر است تأسفی هم ندارد
سهیل قاسمی
2017-04-17T09:12:23
بیت آخر باز آمد یعنی دوباره آمد.با این که حافظ پیمان شکست و ابراز رنجش از یار کرد، لطف و کرم یار را ببین که دوباره با مهربانی و ملاطفت به در من آمد.
مهدی ابراهیمی
2018-11-20T02:48:03
چشمِ من در پیِ آن قافله بس آب کشیدتا به گوشِ دلم آوازِ درا باز آمد"حافظ"جنابِ سایه ی عزیز که عمرَ ش به سایه رفت چنین می فرماید:در نسخه ی یازده (و پانزده) چنین آمده است:چشمِ من در (رهِ) آن قافله ی (راه) بماند. و در نسخه ی شانزده چنین است:چشمِ من در (پیِ) آن قافله بس (آه) کشید. شاید صورتِ اصلی چنین بوده باشد:چشمِ من در (پیِ) آن قافله بس (راه) کشید" حافظ به سعی سایه"اگر جسارتی نباشد همان تصحیح آخرین بهترین و حافظانه ترین نگرش را راه می نُماید. بنگرید:(چشمِ من) (در پیِ آن قافله) (بس آب کشید)"حافظ"1): چشمِ من در پیِ انتظارِ آن قافله سفید شد. (پاکِ پاک)، سیاهی و نورِ چشم از سو و سویِ چشمَ م رَخت بست. چون یعقوب در سوگِ یوسف از فرطِ گریه و بی قراری.2): ز بس چشمِ من در انتظارِ آمدنِ غافله ی یار از چاهِ چشمه ی چشمَ م به دَلو آب کشید که خُشکید. رَنگِ چشم و رُخَ م گواهی اش.خونِ دل عکس برون می دهد از رُخسارم"دارم عجب ز نقشِ خیالش که چون نرفت/از دیده‌ام که دمبدمش کار شست و شوست"سرم ز دست بشد چَشم از انتظار بسوخت/در آرزویِ سر و چشمِ مجلس آرایی"گریه آبی به رُخِ سوختگان (باز) آوردناله فریادرسِ عاشقِ مسکین (آمد)"حافظ"اکنون نیز در رهِ انتظار هر دو برداشت به یادگار برای مان مانده است:چشمم آب نمیخوره"چشمم سفید شد" (ز انتظار)بماند آن گُشایشِ گریه که درِ پریشانی و انتظار را به رویِ چهره اش(باز) و همدستان و هم داستانِ نوایِ ناله ی نایَ ش به دادَ ش ( آمد)ه و آبِ رنگی نیز به رُخِ نازنینَ ش (داد)ه است.چشمم به رویِ ساقی و گوشم به قولِ چنگ/فالی به چشم و گوش درین باب می زدمهرچند کان آرامِ دل دانم نبخشد کامِ دلنقشِ خیالی می کشم فالِ دوامی می زنم"*(دری که به باز... رفت)*(پی ایی که به آب رفت)در گیلان به نور و روشنایی چشم"سو" و به سیاهی و مردمکِ چشم" نی نی" می گویند.
جاوید مدرس اول رافض
2018-04-10T13:58:47
********************************شرح غزل شماره 174********************************وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)********************************1- مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمدهدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد***دگر: دیگر بار، بار دیگر .باد صبا: نسیم باد صبا ، وزش بادملایمی که صبح و غروب از جانب شمال شرقی می وزد. و از روی اصطلاح عرفانی باد رحمت الهی فیض مقدس و نفس رحمانی نیز گویند.هدهد: شانه بسر ،مرغ سلیمان ، پوپک .سبا: نام کشور و قومی در جنو ب غربی جزیره العرب در هزاره اول قبل از میلاد.شهر بلقیسودر اصطلاح عرفانی عالم جبروت را گویندطَرْف: به عربی به معنای چشم ، به معنای ساحل و کناره و جمع آن اطراف است .طَرَف : با فتح اول و دوم به معنای جانب و سو و حافظ کلمه طرف با فتح اول و جزم دوم وسوم را به اضطرار وزن شعر به جای طَرَف آورده است.***شرح عرفانی=بشارت باد ترا ای دل مقبوض ومهجور از نفحات الهی که دگر بار باد رحمت الهی و نفحات ربانی باز برو یکار آمد و آن هدهد خوش خبر قاصدک کوی دلبر از ,الم صفات باز آمد معنی معمول =ای دل، خبر خوش اینکه بار دیگر نسیم صبا وزید و هدهد خوش خبر از جانب کشور سبا برگشت. اشاره به مرغ قاصد هدهد که از طرف ملکه سبا برای سلیمان خوش خبری آورده نمود و صراحتاً امدن سلیمان گل را خبر می دهد****************************************************2- برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی بازکه سلیمان گل از باد هوا بازآمد***مرغ سحر= از روی اصطلاح عرفانی اشارت به دل و روح انسان استهوا = نیز اشارت به عالم بالاست نغمه داوودی : آواز مشابه بهآواز داوود پیغمبر که به خوش آوازی مشهور است .سلیمان گل: ( اضافه تشبیهی ) گل به سلیمان تشبیه شده است.از باد هوا باز آمد : به وسیله باد هوا برگشت . اشاره به باد که مرکب حضرت سلیمان بود .***شرح عرفانی=بر کش ای مرغ سحر نغمه خوب و خوش داوودیت را که نفحات ربانب و غذای روحانی تو از طرف عالم بالا و ملک جبروت باز آمد .***معنی معمول=ای بلبل، آواز خوش داوودی را از سینه برکَش چرا که گل سرخ همانند سلیمان با باد هوا بازگشت .****************************************************3- عارفی کو که کند فهم زبان سوسنتا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد***زبان سوسن: اشاره به گلبرگها و کاسبرگهای مشابه گل سوسن است که به ده زبان مشهور شده است.و اینجا از روی اصطلاح عرفانی اشارت به دل خود است ***شرح عرفانی=میگوید عارفی که او را فهم زبان قلوب و دریافت لسان ارواح حاصل شده باشد کجاست تا بپرسد از سوسن که در زمستان قبض چرا از کار رفت ؟و در بهار بسط چرا بر سر کار باز آمد؟و سوسن به گوش عارف این این راز خواهد گفت که از خزان قبض و قهرو جلال باید گریخت و با بهار بسط و لطف و جمال باید آویخت والله اعلم بالصواب ***معنی معمول= دانا و آگاه دلی کجاست که زبان سوسن را فهم کرده و از آن سِرّ، سَرْ در آورده که چرا سال پیش پژمرده و چرا امسال دوباره سر از خاک برآورد. ****************************************************4- مردمی کرد و کرم لطف خداداد به منکان بت ماه رخ از راه وفا بازآمد***لطف یا (بخت )= در اصطلاح سعادت ازلی را گویند که داد الهی است و سعی بنده را در آن دخلی نیست شرح عرفانی= مردمی و کرم کرد بخت خدا داده و سعادن ازلی با من ،که آن محبوب بی نیاز و مستغنی مطلق –که بواسطه صدور ذنبی یا ترک ادبی از من ملول شده بود از بهر خدای خود باز بر سر صلح آمد و دولت بسط ارزانی فرمود***معنی معمول=بخت واقبال خدا داده با من به لطف و جوانمردی رفتار کرد که آن محبوب سنگدل بار دیگر با من بر سر مهر آمد .****************************************************5- لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبحداغ دل بود به امید دوا بازآمد***داغ دل : داغ بر دل ، دل پرحسرت ، شکسته دل .(دل سیاه لاله به داغ تشبیه شده)مراد از لاله همان دل خودش است که از آتش قبض و فراق داغدار هست***شرح عرفانی= یعنی این دل سوخته از خزان قبض و قهر بوی شوق و جذبه استشمام نمود و از دم نفحات ربانی که جذاب قلوب انسانی است به امید دریافت بسط از آن نفحات امید وار شد***معنی معمول=لاله از وزش نسیم سحری بوی شراب خوشگوار شنید و چون دلش داغدیده بود به امید اینکه دارویی برای درد دل خود بیاید بار دیگر شکوفا شد و بازگشت.****************************************************6- چشم من در ره این قافله راه بماندتا به گوش دلم آواز درا بازآمد***آواز دَرا: آواز زنگ بزرگ کاروان ، آواز جَرَس که برای اطلاع مسافرین به صدا در می آمده است. دَرِ رنجش زد: رنجیدگی نشان داد ، رنجیدگی را دستاویز خود قرار داد.قافله =از روی اصطلاح اشارت است به قافله نفحات ربانی ***شرح عرفانی=میگوید که چشم در پی قافله نفحات حیات سمات تو ای محبوب که از من بواسطه صدور تقصیر ،غیبوبت بس آب اشک کشید و ریخت تا بگوش دل من آواز الهامات و خطابات تو ای محبوب باز آمد ،و از علت قبض رهانید و به دولت بسط رسانید.***معنی معمول=آنقدر چشم من در انتظار این قافله ، در کنار راه حالت انتظار بماند تا اینکه صدای زنگ کاروان به گوش دلم رسید.****************************************************7- گر چه حافظ در رنجش زد و پیمان بشکستلطف او بین که به لطف از در ما بازآمد***شرح عرفانی= اگر چه ما عهد شکستیم و گناه کردیم به نظاره غیر و ماسوی .با این وصف لطف آن لطیف و رأفت آن رؤوف ببینید و مشاهده کنید که به صلح از در ما باز آمد.و دولت بسط عطا فرمود***معنی معمول=هر چند حافظ رنجیدگی خاطر را دستاویز قراداده و عهد و پیمان خود را شکست . محبت ومهربانی محبوب را ببین که با صلح و آشتی به سوی ( حافظ ) باز گشت. ***جاوید مدرس (رافض)
رضا ساقی
2018-06-25T16:05:29
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمدهُدهُدِ خوش خبر از طَرف سبا بازآمداحتمالاً این غزل در بازگشت پیروزمندانه ی شاه شجاع به شیراز سروده شده است.باد صبا: نسیم باد صبا که درادبیّات ما به رابط میان عاشق ومعشوق معروف است. بادملایمی که صبح و غروب از جانب شمال شرقی می وزد.هُدهُد: شانه بسر ،مرغ سلیمان دراینجا کنایه از بادصباست که خبرورود پیروزمندانه ی شاه شجاع راآورده است.سَبا: نام کشور و قومی در جنوب غربی جزیره العرب در هزاره اول قبل از میلاد.دراینجاکنایه ازمحلّ اقامتِ شاه شجاع دراطراف شیرازاست.طَرْف: طَرَف، جانب ، به مقتضای وزن شعر "ر" ساکن خوانده می شود.معنی بیت: ای دل مژدگانی بده که بادصبا پیام آورعاشقان، ازجانبِ معشوق(شاه شجاع) پیام فتح وپیروزی آورده است.صبا به خوش خبری هُدهُدِ سلیمان استکه مژده ی طَرَب ازگلشن سباآوردبَرکش ای مرغ سحر نغمه ی داوودی بازکه سلیمانِ گل از بادِ هوا بازآمدنغمه ی داوودی : آوازخوش ودلکش. آوازی به دلپذیری آواز داوود، پیغمبری که به داشتن صدای خوش مشهور است.سلیمان گل: گل به سلیمان تشبیه شده است. کنایه از شاه شجاع که فرمانروای شهرگل وبلبل(شیراز) است.از بادِ هوا باز آمد : باتوجّه به اینکه شاه شجاع به سلیمان تشبیه شده وسلیمان نیزبا باد ازشهری به شهری می رفت بنابراین شاه شجاع نیز به وسیله ی باد آمده است.معنی بیت: ای مرغ سحری به میمنتِ ورود سلیمانِ گل(فرمانروای شهرگل وبلبل شاه شجاع) آوازداوودی بخوان وازاو استقبال کن.چوگل سوارشودبرهوا سلیمان وارسحرکه مرغ درآید به نغمه ی داوودعارفی کو که کند فهم زبانِ سوسنتا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمدعارف : دل آگاه وفرزانه سوسن: گلی که دارای چهارتا پنج گلبرگ وپنج کاسبرگ است و به ده زبان شهرت دارد.معنی بیت: کجاست آن فرزانه ای که به زبان گل سوسن آشنا باشد ودریابد که به چه دلیل این گل زیبا می روید پژمرده می شود ومیمیرد ودوباره زندگی ازسرمی گیرد؟دراینجاحافظ بصورت غیرمستقیم وپنهانی، رفتن وبازآمدنِ شاه شجاع (سلیمان گل) را به زیبایی به رویشِ مجدّد گلها پیوند زده وآمدن دوباره ی اورا باآمدن بهار قیاس کرده است.بهارعمرخواه ای دل وگرنه این چمن هرسالچونسرین صدگل آردبار وچون بلبل هزارآردمردمی کرد و کرم لطف خداداد به منکان بُت ماه رخ از راه وفا بازآمدمعنی بیت: لطفِ خداوندی بامن بود ونسبت به من عنایت ویژه داشت که آن ماه روی زیبا(شاه شجاع) دوباره برسرمهروفاآمد وبه شیرازبازگشت.بنده ی طالع خویشم که دراین قحطِ وفاعسق آن لولی سرمست خریدارمن استلاله بوی می نوشین بشنید از دَم صبحداغ دل بود به امیّدِ دوا بازآمدمعنی بیت: نسیم سحرگاهی وزید ولاله ی داغدار بوی می ناب وگوارا به مشامش خوردبه امید آنکه بانوشیدن این باده، داغ ِدلش راتسکین بخشد دوباره روئیده است.چولاله درقدحم ریزساقیا می ومُشککه نقش خال نگارم نمی رود زضمیرچشم من در رهِ این قافله ی راه بماندتا به گوش دلم آواز درا بازآمد دَرا: زنگ . جلجل . زنگله . ژنگله . زنگ که بر اشتر و استر و خر آویزند.زنگی که با کاروانیان بوده وبه هنگام حرکت،خارج شدن ازشهر یاوارد شدن به شهربه صدادرمی آوردند وبه مسافرین اطلاع رسانی می کردند. معنی بیت: ازبس که من چشم به راهِ این قافله در انتظار بسربُردم سرانجام به کام خویش رسیدم وبه گوش دلم "آوازدرا" رااز کاروان معشوق (شاه شجاع) شنیدم وشاهدورودِ قافله شدم.یارب این قافله رالطف اُزل بدرقه بادکه ازوخصم به دام آمد ومعشوقه بکامگر چه حافظ در رنجش زد و پیمان بشکستلطف او بین که به لطف از در ما بازآمددَرِ رنجش زد: رنجیده خاطرشد.معنی بیت: اگرچه حافظ ازرفتن معشوق رنجیده خاطرشد وپیمان عاشقی بشکست امّا لطف وکرم معشوق را بنگر که ازسربزرگواری برسر صلح وسازش آمد وعاشق خویش رامورد عنایت قرارداد.من که باشم که برآن خاطرعاطرگذرملطف ها می کنی ای خاک درت تاج سرم
برگ بی برگی
2021-05-24T13:24:11.5773678
مژده  ای دل که دگر  باد  صبا باز آمد  هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد حافظ در این غزل زیبا همانند سایر آثار  و درسهای خود از تمثیل های عرفانی و قرآنی برای رساندن پیغام عشق به ما بهره برده میفرماید ای دل داغ دار و غمدیده  ، مژده که یک بار دیگرباد صبا از جانب حضرت معشوق بمنظور دمیدن در جسم بی جان عاشق و زنده کردن او (انسان) بازگشته است ، همانگونه که هدهد پیغام عشق سلیمان و بلقیس در سبا را به آنها میرساند ، باد صبا نیز چنین میکند، باد صبا از طرف حضرت معشوق  مانند هد هد خوش خبر بوده ، به حافظ یا انسان عاشق میگوید که غمگین مباش و  دل خوش دار که گمشده تو ، یا به‌عبارتی اصل خدایی و هشیاری اصیلت بار دیگر به سوی تو باز خواهد گشت.  برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی  باز  که  سلیمان گل ،  از  باد هوا  باز  آمد  سلیمان گل همان  انسان عاشقی ست که داغ فراق از حضرت معشوق  بر دل دارد  و  همانطور  که هدهد خوش خبر ، پیغام عشق بلقیس را به سلیمان  رسانده  و او را به عشق بلقیس زنده و امیدوار میکند ، پس باد صبا  نیز  بر گل وجود انسانِ عاشق وزیده و  او را شکوفا و باز میکند ، و با این شکوفایی گل است که برای مرغ سحر یا بلبل  که عاشق گل است درنگ جایز نیست و  نغمه سرایی داوود گونه خود را آغاز می‌کند ، مرغ سحر یا بلبل تمثیلِ غزل سرایِ بزرگی چون حافظ است  که با شکوفایی گل وجود انسان غریو شادی سر داده و آهنگ زندگی، خوش و زیبا میگردد ، غم و درد رخت بربسته و جای خود را به شادی ذاتی و بدون عوامل بیرونی میدهد و  کل کاینات با  این نغمه های  داوودی هماهنگ و هم نوا  شده و به انسان عاشق  برای رسیدن به مقصد اصلی خود که زنده شدن کامل به خدا میباشد یاری می‌رسانند  . سلیمان گل از باد هوا باز آمد یعنی سلیمان (انسان) از بادِ هوا  و نفسانیات خود باز گشت و تاج پادشاهی خود را به لطف باد و نفخه الهی باز پس گرفته و گل وجود اوشکفته شد . عارفی کو ؟ که کند فهم زبان سوسن  تا بپرسد که  چرا رفت و چرا باز آمد ؟ سلیمان  که پادشاه و رمز خدا و در اینجا خداییت انسان است زبان مرغان را میداند ،   و حافظ آنرا تشبیه میکند به فهمیدن و درک زبان سوسن  یا گل که نماد انسان زنده شده به خدا ست و با زبان دل  سخن میگوید ، (درواقع سوسن و گل را به مرغ سلیمان تشبیه میکند ) فقط انسانهای عاشق  یا عارف زبان عشق  را فهم کرده و می‌توانند پاسخ  دهند که این یار ، یا  اصل خدایی انسان چرا  رفت  و چرا باز  آمد ؟ یار   ، اصل خدایی انسان و هشیاری حضور  تداوم حضور در انسان ندارد همانطور  که حافظ در غزلی دیگر میفرماید  :  حافظ ، دوام وصل میسر نمیشود   شاهان کم التفات  به حال گدا کنند  مولانا  هم فرموده است :  مرو مرو  چه سبب زود زود می بروی ؟  بگو بگو که چرا دیر دیر می آیی ؟ هشیاری حضور یا اصل خدایی انسان از جنس بینهایت  خداست  و  جسم و جان جسمانی انسان از جنس محدودیت  و محدودیت گنجایش پذیرا بودن بینهایت را برای همیشه ندارد  مگر خاصان و اولیای  خدا  که همه ابعاد چهار گانه  آنها نیز قائم  به ذات خدا ست.  خضر  با وجود جسمانی خود جاودانه شد و مسیح با جسم  خود به آسمان عروج کرد ، همچنین معراج  پیامبر اسلام  از آن گونه بود . اما عاشقان و عارفان با کار  بسیار و پیوسته  و با تحمل هشیارانه  درد فراق و بقول حافظ ورد و دعای شبانه ،  هشیاری خدایی خود را باز می یابند و پس از آن برای نگهداری از او مراقبت بسیار کرده و حافظ میشوند .  مردمی کرد و کرم ، لطف خداداد به من   کان بت ماه رخ از راه وفا  باز آمد  ریشه مردمی مرد است به معنی انسان ، اعم از زن و مرد  . در اینجا به معنی مروت و جوانمردی یا انسانیت است و حافظ بازگشت اصل خدایی خود را مرهون کرم و لطف همیشگی خدا میداند ، خداداد یعنی که این لطف  در انسان به ودیعه گذاشته شده و مشروط به طلب و درخواست شخصِ انسان است و پس از آن است که  لطف خدا شامل او خواهد شد ، حافظ در همین مختصر قضیه جبر و اختیار را حل نموده و پاسخی منطقی به آنهایی میدهد که میگویند اگر خدا بخواهد که لطفش شامل آنان نیز میشود و رستگار میشوند ، پس هرگونه  جهدی در این راه از سوی انسان بی معنا ست ! در مصرع دوم سخن خود را تکمیل نموده  می‌فرماید این بت ماه رخ یا اصل خدایی و زیبای انسان پس از اظهار  طلب به لفظ و به قلب و با لطف و عنایت خدا بنا بر وفای به عهد انسان است که باز می گردد ، وفای به عهد الست یعنی که انسان قلبن و با عمل خود تصدیق کند که از جنس و ادامه خداست و باید به اصل خود رجعت کرده و با جسم  خود در این جهان فرم به خدا زنده شود . حافظ راهکار دیگری را برای بازگشت آن بت ماه رخ ارائه  نمیکند . لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح  داغ دل بود ، به امید دوا  آمده  بود  لاله در اینجا همان عاشق بیقرار  یا سالک کوی دوست است که داغ عشق یار را در دل دارد و از دم صبح یا همان باد و نفخه صبحگاهی حضرتش،  بوی می به مشامش رسید ، یعنی دانست که نفخه الهی بدون دلیل در اول صبح نمی دمد ، بلکه آمده است تا می نوشین زندگی بخش خود را به خواستاران  خود بچشاند و آنها را به خود زنده کرده ، گل وجودشان را شکوفا کند و دارویی باشد برای زخم و داغ دل لاله گون  آنان . چشم من در ره این غافله راه بماند  تا بگوش دلم آواز  درآ   باز آمد  لاله داغ دل یا حافظ و  انسان عاشق  که چشم انتظار  دم صبحگاهی  نشسته است تا از این غافله یاران و همراهان باز نماند نیز چشم طمع به آن شراب الهی که درواقع  دوای درد و داغ دل اوست دارد که بگوش دل خود ندای درآ را می‌شنود  ، و این همان ندای ارجعی حضرت معشوق است که او را نیز لایق  کاروان عشق  دانسته و دعوت به همراهی میکند . گرچه حافظ در رنجش زد و پیمان بشکست  لطف او بین که به لطف از در ما باز آمد  رنجش حافظ بدلیل تاخیر  بازگشت یار یا حضرت معشوق بوده است  و  خود ، این رنجش را نیز پیمان شکنی و بر خلاف عهد الست میداند ، یعنی برای بازگشت اصل خدایی و هشیاری  حضور  نباید عجله  کرد و بلکه باید همراه با کار بر روی خود صبورانه به انتظار بازگشت آن بت ماه روی  نشست ، تا پس از رسیدن موعد دیدار  ، لطف خدا شامل انسان عاشق شده و او به اصل خدایی خود زنده شود  ،حافظ  بیقراری همراه با رنجش را نکوهش کرده ، خلاف پیمان میداند .در مصرع دوم حافظ از  زیادت لطف و عنایت خدا شگفت زده می‌شود  و می‌فرماید  ببین که با وجود پیمان شکنی که صبر  نیز جزیی از آن پیمان بوده است بازهم  حضرت معشوق لطف خود را از او دریغ نداشته و از  در او باز آمده ، درون و بیرون او را به نور خود زیبا و روشن کرده است . باز آمد  یعنی دوباره آمد و نشانه این است که از آغاز یا ازل نیز او درون انسان بوده است و اکنون پس از کوشش بسیار و تحمل داغ فراق است که او باز می گردد . چرایی رفت و بازگشت آن بت ماه روی  را عارفی باید بیان کند که زبان سوسن را فهم کند یعنی اگر جهان بینی انسان خداگونه شده و از منظر خدا جهان را بنگرد ، پس از این شناخت خود و  هستی  ، خود پاسخ چرایی این رفت و بازگشت را خواهد یافت و نیاز به پرسش از دیگران نیست .  
در سکوت
2022-03-23T18:06:49.4525877
این غزل را "در سکوت" بشنوید
محمدجواد تقوی
2023-04-23T23:05:28.2906723
مژده در شعر حافظ به تعدد تکرار شده به نحوی که وقتی خواننده به همچین ابیاتی میرسه انگار نسیم خنکی بر خاک مرده وجوده اش ریخته میشه و زنده میشه. مثلا در همین بیت که ایشون میفرماییند :  مژده ای دل که دگر بادِ صبا بازآمد هدهد خوش خبر از طَرْفِ سبا بازآمد خواننده با خواندن این بیت آنهم در ابتدا شعر حس بسیار خوبی رو دریافت میکنه و امیدواری در دلش جوانه میزنه .
دکتر صحافیان
2023-07-08T09:51:18.0941546
(در ادامه بسط و حال خوش درونی) ای دل! رسیدن دوباره باد زنده کننده صبا بر تو مبارک!شانه‌سر( پیک سلیمان)با خبرهای خوش از سرزمین سبا آمده است! ۲- ای بلبل سحری! اکنون که گل‌ها چون سلیمان از هوای جانبخش بهاری سر رسیده اند، نغمه بیهوش کننده داوودی سرده! ۳- کجاست عارفی که از زبان گل سوسن آگاه باشد؟!تا از راز شکوفا شدن و پژمرده شدنش پرده بردارد (در جواب ابهام بیت قبلی که چگونه بلبل داوود و گل سلیمان باشد؟) ۴- تقدیر مهربانی حق، به دادم رسید و سر ازلطف یار زد، آری معشوقی که هیچ اعتنایی به غیر خود ندارد، راه وفا پیش گرفت( خانلری: بخت خداداد- بت سنگدل) ۵- گل لاله که رنگ سیاه درونش، داغ و علامت عشق است، بوی شراب شیرین( حال خوش) بامداد شنیده، آری برای درمان داغ درونی دوا می‌خواهد( حسن تعلیل برای شکوفایی) ۶- چشم انتظار همین قافله حال خوشم تا این‌که خبر خوش وصال با صدای زنگ به گوش دلم رسید. ۷- اگر چه حافظ رنجیده خاطر شد(با وجود این حال خوش) و پیمان شکست، اما مهربانی بی اندازه‌‌اش را ببین که از در آشتی به پیشم آمد!(خانلری: به صلح از در ما بازآمد) دکتر مهدی صحافیان آرامش و پرواز روح پیوند به وبگاه بیرونی