گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:سحرم دولتِ بیدار به بالین آمد گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد

❈۱❈
سحرم دولتِ بیدار به بالین آمد گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
❈۲❈
مژدگانی بده ای خلوتیِ نافه گشای که ز صحرایِ خُتَن آهویِ مُشکین آمد
گریه آبی به رخِ سوختگان بازآورد ناله فریادرَسِ عاشقِ مسکین آمد
❈۳❈
مرغِ دل باز هوادارِ کمان ابروییست ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست که به کامِ دلِ ما آن بشد و این آمد
❈۴❈
رسمِ بدعهدیِ ایام چو دید ابرِ بهار گریه‌اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد
چون صبا گفتهٔ حافظ بشنید از بلبل عَنبرافشان به تماشایِ رَیاحین آمد

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۷۶

تصاویر

کامنت ها

مسعود کربلایی
2014-11-06T12:22:42
ظاهرا بعضی از دوستان از رجال الغیب روزگار هستند. چنان با اطمینان از روز و ماه سرایش شعر حرف به میان می آورند که...بگذریم!
خداوندگار آواز: سیاوش
2016-01-20T13:31:53
این غزل زیبا رو حضرت استاد شجریان به زیبایی و استادی تمام خواندند و نکته قابل اشاره اینه که گوشه های راک اعم از عبدالله - ماهور و هندی در حال فراموشی بود که ایشان با بازخوانی این گوشه ها خدمت بزرگی به موسیقی ملی ما نمودند.
امین
2011-03-03T07:21:25
در بیت پنجم در مقایسه با نسخه چاپی دیوان حافظ تصحیح قزوینی، کلمه آخر مصراع اول باید "ابروییست" باشد که در اینجا "ابرویست" آورده شده است.---پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
عادل مجدی مازندرانی
2014-02-19T12:27:49
در هوا چند معلق زنی و جلوه کنیای کبوتر نگران باش که شاهین آمد
شرح سرخی بر حافظ
2014-08-11T01:13:31
تاریخ و شان نزول غزل :تاریخ سرایش غزل سال 767 یعنی بعد از ورود پیروزمندانه ی شاه شجاع است به شیراز و فرار برادرش شاه محمود به بغداد . محتوای غزل مطالبی است شعف انگیز از این پیروزی و از این ورود مجدد شاه به شیراز . این غزل از غزل های بسیار زیبای حافظ در بحر رمل مخبون است . حافظ سحر گاهی که قرار است شاه شجاع وارد شیراز شود نه با صدای دهشت انگیز ماموران شاه محمود که با آوای نرم موسیقی خیال که از ورود شاه شجاع در درون خود احساس می کند از خواب بیدار شده است . روز قبل شاه محمود از شیراز گریخته است و شیراز به دست مردم شیراز فتح شده است و شاه شجاع با لشگریانش آماده ی ورود به شیراز است و از حافظ و بزرگان شیراز دعوت شده است که برای استقبال بروند و حال حافظ با این امید از خواب برخاسته است .این که بخواهیم چنین غزل زیبایی که گویای بخشی از تاریخ شیراز عهد حافظ است با واژگانی تبدیل به مسایل عرفانی کنیم ظلم در مورد حافظ و مردم ایران است . گیرم که تمام غزل را با بهترین واژگان عرفانی تفسیر کردیم و با تفاسیر گوناگون حافظ را عارف بزرگی کردیم دیگر از مولوی که نمی تواند بزرگتر باشد . که پدر در پدر عارف بودند . و به سبب همین عارف بودن از مقابل حمله ی مغول ها به بهانه ی مخالف بودن با حاکم بلخ گریختند و در قونیه آرام گرفتند و مولوی هم طبق پیش بینی عطار شد عارفی بلند پایه و پیرو شمس و شمس من و خدای من گفت و بی خیال از این که ملت ایران در آتش جانسوز مغولان می سوزند . نه کلامی و نه حرفی و نه اشاره ای .اما حافظ هر چند که در پیری و ضعف بود و باید مطیع نفس حریص پیری شود ولی وقتی در مقابل حمله ی تیمور قرار گرفت و کشتاد هفتاد هزار هم وطن اصفهانیش را شنید . با غزل هایی سوزناک مردم را دعوت به مبارزه و همکاری با منصور تنها کسی که با تیمور درافتاده بود کرد . تیمور بعد از کشتار مردم اصفهان به شیراز حمله کرد و شیراز با سیاست بزرگانی چون حافظ از قتل و عام نجات یافت با این حال حافظ با اشعارش مردم را تشویق به مبارزه بر ضد تیمور و کمک به منصور شاه تنها فرد از خاندان مظفری که با تیمور در حال جنگ بود کرد و هم او بود که شیراز را از چنگ تیمور بیرون آورد و حافظ در باره ی او گفت :بیا که رایت منصور پادشاه رسیدنوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسیدجمال بخت ز روی ظفر نقاب انداختکمال عدل به فریاد دادخواه رسیدسپهر دور خوش اکنون کند که ماه آمدجهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسیدز قاطعان طریق این زمان شوند ایمنقوافل دل و دانش که مرد راه رسیدعزیز مصر به رغم برادران غیورز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسیدو تیمور را که ادعای خدا پرستی و دین ایمان می کرد و به نام دین قتل و عام می کرد ( صوفی دجال فعل ملحد شکل ) نامید :کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکلبگو بسوز که مهدی دین پناه رسیدصبا بگو که چه‌ها بر سرم در این غم عشقز آتش دل سوزان و دود آه رسیدز شوق روی تو شاها بدین اسیر فراقهمان رسید کز آتش به برگ کاه رسیدمرو به خواب که حافظ به بارگاه قبولز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید=============================================حال انصاف باید داد که چنین غزل زیبایی که بازگو کننده ی مبارزه ی حافظ است و شاه منصور و مردم شیراز با تیمور خونخوار است عارفانه اش کنیم و بگوییم شاه خداوند است و حافظ بنده ی خدا که برای دیدنش ورد سحری می خواند ....
فضل الله شهیدی
2013-11-17T14:48:13
بنام اواینطورمی فهمیم که هنگام سحر حالتی خوش وملکوتی به حافظ دست داده و آنرا دولت بیدارنامیده که ببالینش آمده وگفته برخیز که شهریار محبوب تو آمد آیا این عشق یادولت بیدارکه گاه گاه به اهل معرفت روی میاورد چیست؟ در اصل حالتی است غیر قابل وصف به قول مولوی در وصف آن”هم قلم بشکست وهم کاغذ درید”ولی با تمثیل وکنایه واشاره ازآن یاد میکنند.وچنین است که غزلیات حافظ پر از استعاره و تمثیل و کنایه است هروقت این عشق متعالی و ملکوتی درمقبلی ظهور کند خودرا مقرون معشوق ازلی احساس مکند در این حال با کل جهان خلقت همسو وهم نفس میشود زمان ومکان از نظرش محو یا بی اهمیت میگردد احساس شکوه وعظمت میکند واین پرتوی از شکوه وعظمت پروردگاش است که برسرش میافتد احساس تجرد و یکتائی میکند وشرک و وابستگی از وجودش رخت بر میبندد فقط اتصال با محبوب ومعبود برایش مغتنم است کثیری از غزلیات حافظ نشان میدهد که اینگونه حالات مبارک ومیمون راگهگاه تجربه کرده ودر مواقع دیگراز درد فراق نالیده ومواقعی به طلب و تمنا روی آورده وغزلیات زیادی را می بینیدکه مبین این سه حالت است اهل معرفت خدارااثبات نمیکنند بلکه اورااحساس میکنندچهار بیت اول این غزل پیرامون همان حالت خوش وعشق متعالی است که سحر گاهی به او دست داده وبعد یادی از عشق کمان ابروی زمینی کرده و اورا همچون کبوتری ضعیف در مقابل شاهین انگاشته که باید نگران ربوده شدن باشد حافظ عشق زمینی و عشق متعالی را غالبا به هم آمیخته وظاهراتفکیکی قائل نشده واینجا با تمثیل کبوتروشاهین ایندو را ازهم متمایز کرده است ودر بیت بعد ظاهرا با توجه به همان کامیابی درسحرگاه میگوید دشمن رفت و دوست آمد ودر بیت بعد میگوید(ولی) ابر بهارچون بدعهدی روزگاررامی بیند بر سمن وسنبل ونسرین میگرید…خواندن وشنیدن شعر حافظ فکرواحساسات انسانرا اوج میدهدو تلطیف میکند و هرچه ذوق وخلوص ما بیشتر باشد تاثیرش هم بیشتر است
تنها خراسانی
2020-01-25T14:28:34
گوش خر بفروش و دیگر گوش خرکاین سخن را در نیابد گوش خرمثنوی معنوی
پاوان
2020-01-04T10:30:06
عالی بودخیلی راضی بودم...
سقف متحرک موسوی
2020-01-01T11:16:59
مطالب عالی بودن
برگ بی برگی
2020-04-23T19:51:16
سحر دولتِ بیدار به بالین آمد گفت برخیز که آن خسروِ شیرین آمد سحر نوید بخشِ صبحی ست که در آن تاریکی بسر آمده و نور و انرژی را برای جهانیان به ارمغان می آورد، دولت یعنی نیکبختی و دولتِ بیداری به بالینِ عاشقانی چون حافظ می آید تا با زمزمه در فرا گوشِ او مژده دهد که اگر از خوابِ ذهن برخیزد آن خسروِ شیرین گفتاری که در جستجویش می‌باشد را به چشمِ جان مشاهده خواهد نمود، خسروِ شیرین که اشاره‌ای به داستانِ عاشقانه خسرو و شیرین این شاهکارِ نظامی دارد در اینجا تمثیلی ست از آن یار زیبا روی  و اصلِ خداییِ انسان که با ورودِ انسان به این جهان و در نتیجه محبوس شدنش در ذهن و ماده از انسان جدا شده و با این جدایی ست که از خسروانی و پادشاهی خلع می شود ، اما اکنون که گاهِ بیداریِ عاشق است  و خروجِ از ذهن، امید می رود که آن خسروِ شیرین نیز بازگردد. برخاستن در اینجا همان قیامتِ فردیِ انسان است که در اختیارِ اوست. قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام  تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد پس‌حافظ شرطِ بازگشتِ کاملِ هشیاری و بیدار شدن از خوابِ ذهن را درکشیدنِ قدحی از شرابِ عشق می داند که انسان را سرخوش و مست نموده، چشمِ عدم بینِ او را بگشاید تا بتواند چگونگیِ بازگشتِ آن نگارِ زیبا روی  را به تماشا بنشیند، درواقع حافظ شرایطِ بازگشتِ نگار و در نتیجه بدست آوردنِ تاجِ خسروانیِ عاشقان را  در غزل بیان می کند تا بگوید آمدنِ خسروِ شیرین اتفاقی نیست و لازمه این حضور  کارِ مستمر و پیوسته عاشق است  که در ادامه به آن می پردازد. مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشایکه ز صحرای ختن آهوی مشکین آمدحافظ اولین مرتبه و شرطِ عاشقی را پس‌از درکشیدنِ قدحی از باده عشق خلوت نشینی می داند که با گوشه گیری تفاوتی بنیادین دارد، پس سالکِ طریقت عاشقی که با خود خلوت نموده است همچون آهویِ خُتن نافه گشایی می کند، یعنی همانطور که آن آهو از درد شکم بر سنگ می ساید تا کیسه حاویِ مُشک پاره شود و آن ماده بینهایت معطر از محلِ زخم بیرون بزند، سالکِ خلوت نشین نیز با رهایی از دردهایِ نهفته درونی نظیرِ خشم، کینه و دشمنی، حسادت،  ترس و استرس، حرص و طمع و نظایر آن و پاک شدن از آلایشهایِ ناشی از دردها، مُشک و عنبر در جهان می پراکند، در مصراع دوم صحرایِ خُتن کنایه از آسمانِ باز شده درونی ست و آهویِ خُتن همان خسرو یا اصلِ خداییِ انسانِ عاشق است که فقط از راهِ صحرایِ ختن یا فضایِ بازِ درونیِ امکانِ حضور می یابد، از این کار در قرآن با عنوانِ شرحِ صدر یاد شده است که لطفِ خدا و قابلیتی ست ذاتی در همه انسان‌ها. گریه آبی به رخ سوختگان بازآورد ناله فریاد رس عاشق مسکین آمد از دیگر شروط اصلی عاشقی در سلوک عارفانه،  فقر و مسکینی میباشد که اظهار  نیازمندی محض در لفظ و عمل به حضرت معشوق  میباشد ، گریه و ناله های شبانه یعنی طلب و اظهارِ نیاز که موجب میشود می ایزدی و آب زندگانی بر او جاری شده و رخسار (باطنِ) سوخته و خشک او را سیراب و تازه گرداند و این کار با درخواست عاجزانه انسان از پروردگار میسر میباشد چرا که لطف او بر ابراز نیازِ عاشقان جاری میگردد . مرغ دل باز هوادار کمان ابروییستای کبوتر نگران باش که شاهین آمد  مرغ دل چنین انسانی که پیش از این مشمول لطف و رحمتش قرار گرفته است ممکن است دوباره دلش هوای معشوق کمان ابروی زمینی از هر نوع آن را داشته باشد خواه عشق به پول و ثروت یا دلبستگی بدون عشق  به زن و فرزندان یا به عبارتی تعلق خاطر ذهنی به آنان و یا عشق به باورهای مذهبی و یا سیاسی ، همچنین عشق به دانش محدود خود و یا عشق به مقام و موقعیت اجتماعی و در یک کلام عشق به هر چیز دیگر جز عشق به حضرت دوست در دل انسان جوانه زند که در آنصورت این کبوتر هم هویت شدگی های او که هر دم به جا و مکانی سرک میکشد قطعا توسط شاهین یا حضرت معشوق شکار خواهد شد و انسانِ باید بسیار نگران آن باشد . این شکار کبوتر دل را ریب المنون  یا برنده شک گویند که حضرت معشوق با هدف قرار دادن دلبستگی انسان یادآوری میکند که انسان از جنس جسم و چیزهای بیرونی برآمده از ذهن نیست ، پس نباید جای خدا را در دل انسان بگیرند .در غزل پیشین نیز حافظ به این مطلب اشاره نموده و این را از غیرت حضرت معشوق می داند . ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست که به کامِ دلِ ما آن بشد و این آمد پس‌از آن شکارِ کبوترِ دل توسط شاهینِ زندگی ست که تغییرِ وضعیتها اثری بر رویِ عاشق نمی‌گذارند و او از اینکه دشمنی برود یا دوستی بیاید و بر مسندی تکیه زند و یا  اوضاعِ بیرونی بر وفق مراد و به کام باشد یا نباشد غمی به دل راه نمی دهد، تنها چیزی که برایِ عاشق اهمیت دارد استمراِرِ دریافتِ میِ عشق از جانبِ ساقی (خداوند یا پیرِ راهنمایِ معنوی ) می باشد،  درواقع این بیت تصوراتِ ذهنیِ همه ما انسانها را از کامیابی یا نامرادی هایی بیان می کند که گمان می بریم توسطِ دشمنان و یا دوستان برای ما رقم می خورد، با دریافتِ میِ خرد ایزدی ست که عاشق از آن پس دیگر به آمد و شدها توجهی نمی کند. رسمِ بدعهدیِ ایام چو دید ابرِ بهار گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد ایام یا روزگار بسیار بد عهد است ‌زیرا وعده رسیدنِ به خوشبختی را در صورتِ کسبِ ثروت یا رسیدن به موفقیت هایِ علمی، شغلی ، خانوادگی و امثال آن به انسان می دهد اما پس از آنکه او به آن موفقیت و شهرت و اعتبار می رسد، اگر نگرش و جهان بینیِ او بر مبنایِ ذهنیت و توهمات ذهنی باشد نه تنها آرامشی حاصل نمی‌شود، بلکه موجبِ درد و غمِ انسان نیز می گردد، برای مثال پدرو مادری در جهتِ موفقیتِ علمیِ فرزندِ خود نهایتِ کوشش و فداکاری را به عمل آورده و در نقشِ خود نیز موفق شده، موجبِ پیشرفت و موفقیتِ فرزند می گردند، بعد از این هرگونه توقعی از فرزندِ موفق یا جامعه در اعتبار بخشی به نقشِ خود در این موفقیت توهمِ است و موجبِ بد عهدیِ ایام می شود، یا در نظر می‌گیریم کسی را که بر اساسِ وعده خوشبختیِ ایام در کسبِ ثروت می کوشد و اتفاقأ به آن دست می یابد اما روزگار بد عهدی نموده و هیچگونه آرامش و سعادتمندی را برای او به همراه نمی آورد، در چنین وضعیتی انسان از این بد عهدی ها غمگین می شود، پس ابرِ بهاری که وضعیتِ اندوه بارِ چنین انسانهایی را می بیند بر احوالِ آنان که بطورِ ذاتی گُل هستند بشدت گریه می کند، سمن نمادِ انسانهایی ست که از چیزهایِ این جهان طلبِ قرار و آرامش می کنند، سنبل نمادِ انسانی ست که نظم  و چیدمانی از چیزها و افرادی که آنها را دوست می داند در ذهن خود آراسته است بنحوی که اگر آسیبی به یکی از گلبرگهای منظمِ ذهنیِ او برسد، برای مثال بخشی از ثروت و املاکِ خود را از دست بدهد احساسِ نقص می کند، نسرین که گلی ست با گلبرگهایِ بسیار نمادِ انسانی ست که عالم را در کثرت و جدایی می بینند و نه در  وحدانیت، دسته بندی هایِ خونی، قومی و نژادی، دسته بندیِ باورمندی هایِ مذهبی، علمی و سیاسی مبنایِ نگرشِ نسرین گونه به زندگی ست و حافظ  می‌فرماید که باید بر احوالِ این گلهایِ زندگی همچون ابرِ بهاری گریست زیرا روزگار و ایام به بدترین شکل ممکن آنان را ناکام نموده و در وعده هایِ خوشبختی به آنان بر اساسِ جهان بینی که دارند بد عهدی می کند. چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل  عنبر افشان به تماشایِ ریاحین آمد بلبل همان حافظ است که زبانِ خداوند یا زندگی شده و به همین سبب چنین گفته هایی بر زبانش جاری می شود، پس‌وقتی صبا از زبانِ بلبل ماجرای حتی یک انسانِ عاشق را می شنود که سرانجام  دولتِ بیدارش به بالین و آهویِ مُشکینش از صحرایِ ختن باز آمده است آنچنان به وجد می آید که عنبر افشان و به نمایندگی از کُلِ کائنات به تماشایِ ریاحین آمده و این سعادتمندی را به نظاره می نشیند، ریاحین مزوج شده ریحان است که واژه ای قرآنی ست و در تفسیرهای مختلف معانیِ متنوعی برای آن شرح داده اند و بنظر میرسد در اینجا بهشتِ امنیت و آرامشی باشد که در هر دو جهان نصیبِ سوختگانی می‌گردد که عاشقانه  آبی به رخسارشان باز آمده باشد.
..
2020-04-25T15:03:47
درودنافه، کیسه‌ای‌ست در زیر شکم آهوی ختن که مشک در داخل آن قرار دارد..
طراحی لوگو
2020-05-13T01:02:43
گوش خر بفروش و دیگر گوش خرکاین سخن را در نیابد گوش خر
طراحی لوگو
2020-05-13T01:04:15
مرغ دل باز هوادار کمان ابروییستای کبوتر نگران باش که شاهین آمد
کامیاب
2020-03-02T13:57:35
مرغ دل باز هوادار کمان ابروییستای کبوتر نگران باش که شاهین آمددر فرهنگ فارسی عمید آمده :"نگران" به معنای بیننده و چشم به راه"شاهین" زبانه و میله ترازوترازو با ابروها و بالهای شاهین شکاری پیوند معنایی دارد.معنی دوم نگران(یعنی چشم به راه)هم همینطور“باز” هم که آقای رضا ساقی نوشته اند ایهام دارد.
مهدی
2019-06-12T09:49:50
استاد عبدالوهاب شهیدی در برنامه گلهای رنگارنگ شماره 297 به زیبایی این غزلیات رو خوندن.این برنامه در چهارگاه با آهنگ استاد موسی معروفیپیشنهاد میدم گوش کنید.
مهدی ربیعی
2019-04-04T08:41:28
درباب آنچه جناب سرخی آورده اند که این شعر مناسبت تاریخی خاص داشته، ضمن تشکر از ایشان بابت تتبع و درج این مهم، اما حفظ این معنی، منافاتی با تفسیر عام عارفانه غزل ندارد...گو اینکه حضرت خواجه اگر میخواست میتوانست طوری شعر بگوید که به جز معنای ظاهر و وابسته به زمان و رویداد مشخص، معنای دیگری بر شعر حمل نشود....نخواسته و تعمدا طوری سرایس فرموده که در هر عصری تناسب داشته باشد و بتوان غزل را در وصف هر ظفرمند حق طلبی و هر شاه شجاعی در هر زمانه خواند....اما جناب سرخی مفهوم عارفانه را از مبارزات اجتماعی و سیاسی جدا می بینند و حضرت مولوی و پدر را به فرار از دست مغولان به بهانه عرفان توصیف کردند که به نظر حقیر روا نیست و بلکه جناب مولوی گرچه در اشعار آسمانی خود متناسب با بلندای پروازش دم از اسامی متعین و زمانمند و محدود به برهه خاصی از تاریخ نزده اما آنچه در اشعار خود از فلسفه فکری و مشرب عرفانی اش به دنیا معرفی کرده، رسواکننده هر جبار طاغوت مستکیر مستبد و برهم زننده عیش هز خود پرست دیوسرشت است و شاید بتوان ادعا کرد برنده تر از شمشیر بیان خواجه حافظ کسی در طول تاریخ ردای زهد و ریا را بهتر ندریده و بهتر از حضرت مولانا کسی عمقی و کاری لطمه به ریشه ی جور و ظلم و استبداد نزده است. به هر کیفیت از مدیریت سایت ارزشمند تاریخ ما و جناب سرخی و دیگر دوستان نظردهنده که خواندن آراء ایشان موجب شاگردی و کسب معرفت است صمیمانه سپاسگزارم.
مجید صالحی
2020-11-26T12:14:10
بسیار دلنشین بود
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
2021-04-23T10:39:12
در برنامه گل های 106 که در راک اجرا شده است استاد شجریان این بیت را هم می خوانندشادی یار پریچهره بده باده نابکه می لعل، دوای دل غمگین آمدحتما ایشان به نسخه ای دسترسی داشته اند که این بیت در آن بوده است و اتفاقا بیت ضعیفی هم نیست
هادی امامی
2020-07-04T12:10:50
شعر بسیار زیبا و مفهومی بودکاش همچین شعرایی الان زنده بودن و از حضورشون لذت میبردیم
دکتر محمد ادیب نیا
2020-06-23T05:53:10
سحرم دولت بیدار به بالین آمددر ادامه سخنان دوستان از جمله آقای فضل الله شهیدی ، نیکو منش ، مهدی ربیعی و تنهای خراسانی خوبست این نکته را اضافه نماییم که دولت بیدار سه بار در غزلیات دیوان لسان الغیب حافظ شیرازی آمده است که هر سه مرتبه معنای معرفتی در عرفان عملی و اخلاق عرفانی می دهد و آن حاکی از نوعی بیداری عرفانی«یقظه» است که در اوایل سیر و سلوک الی الله روی می دهد و اگر این بیداری استمرار داشته باشد از اولین مقامات شمرده می شود که از لوازم حتمی سیر عرفانی است. یقظه(بیداری) در کتاب شریف منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری اولین منزل از منازل صدگانه است. به هر حال حافظ شیرین سخن تجربه عرفانی خود را در این غزل به زیبایی بیان نموده است و از این گنج احیاء به دولت بیداری نام برده که ارزشمندترین ثروت ها می باشد. حافظ خود در غزلی از شدت تاسف بیدار نبودن مخاطبش می گوید: کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیشکی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشیبنابراین حافظ اهل راز بیداری را شرط رفتن می داند و خوابیدن در دنیا را خطری بزرگ می شمارد. از جمله می فرماید:گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کوگفت افسوس که آن دولت بیدار بخفتمسند جم یعنی پادشاهی و ولایت داشتن بر مُلک و ملکوت و جام جهان بین یعنی چشم باطن که مشاهده همه عوالم مُلک و ملکوت را می نماید، همه در گرو بیدار شدن است نه خوابیدن و ندیدن و نفهمیدن و اندیشه نکردن و خلاصه به حقیقت نرسیدن.وصال دولت بیدار ترسمت ندهندکه خفته ای تو در آغوش بخت خواب زده همین معنا در قرآن کریم به زیبایی هرچه تمامتر آمده است؛ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا استَجیبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم ۖ وَاعلَموا أَنَّ اللَّهَ یَحولُ بَینَ المَرءِ وَقَلبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیهِ تُحشَرونَ﴿ سوره مبارکه الأنفال آیه 24﴾ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هرگاه خدا و رسول شما را به چیزی که حیات‌بخش(بیدارکننده) شماست دعوت می‌کنند، بپذیرید و بدانید خداوند، میان انسان و دل او حایل می‌شود(قرارمی گیرد) و به سوی او محشور می‌شوید. آری؛ همواره هوشیاری بعد از بیداری است و تا این بیداری صورت نگیرد هیچ نافه ای از صحرای خُتن نفس آدمی گشوده نمی شود و بویی از آن وجود خاکی ومادی انسان در نمی آید. وجود گلستانی است که بوستانی به بار می آورد. یعنی تا گلستان وجود آدمی شکوفا نشود، بوستانی برای نسیم سحری و در نتیجه از دولت بیداری در سحرگاهان بهره ای نخواهد برد، هر چند آن خسرو شیرین هم بیاید. پس بیاییم؛یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشیم شاید که نگاهی کند، آگاه نباشیم اللهم عجل لولیک الفرج....
Nazanin
2020-06-22T20:36:48
جناب جاوید مدرس، دو شرح بر این شعر نوشته اند ، ضمن تشکر از وقتی که برای این مرقوم گذاشته اند دو نکته قابل تصحیح است. اول : در شرحی که خودشان مرقوم کرده اند، معنی خلوتی نافه گشای را ، گوشه نشین مشکل گشا معنی نموده اند در صورتیکه معنی نافه گشا ، بر میگردد به عطر آگین کردن ! در واقع منظور حافظ از تشبیه " خلوتی نافه گشای" خودش و شعرش میباشد، شعر خود را عطر اگین و مفرح تشبیه نموده است که بسیار هم نیکو و به جاست و خلوتی هم در دو معنی است، یکی محرم اسرار و دیگری گوشه نشین.دوم : در شرح جلالی بر حافظ، در بیت سوم که حافظ می فرماید: که ز صحرای ختن ، آهوی مشکین آمد، آهوی مشکین، همچنان که گفته شده، مراد شاه شجاع است اما مراد از صحرای ختن، شیراز نیست بلکه اشاره ایست به جد مادری شاه شجاع که شاهزاده خانمی از نسل قراختاییان بوده است. در واقع با این بیت به درستی میتوان استدلال کرد که این شعر در مورد شاه شجاع و رسیدن او به سلطنت گفته شده و معانی عرفانی که از این ابیات ، استدلال میکنند، صرفا برداشت شخصی خواننده یا صاحب نطر است.
آمیز
2020-08-24T17:48:25
ممنون عزیزان بابت نظرات ارزشمند،مرغ دل باز هوادار کمان ابرویی ستکه کمین صید غمش جان و دل و دین آمد...این بیت، بنظرم زیباسترابطه ی کمان، و شکار، و دام رو همه میدونیمشکارچی، دام رو میگسترانه تا شکار رو فریب بدهو کمانی که ابزار شکارهاما اینجا مرغی رو میبینیم که هوادار شکارچیستو اوردن کلمۀ "باز" بمعنی دوباره که تداعی کننده ی پرنده ای به همین نام نیز هست و با مرغ جناس دارهدل رو به مرغی تشبیه کرده، که شکاره، اما با این حال همچنان هوادار شکارچی خودشهو اون تشبیه زیبای کمان ابروی یار، به کمان شکارچیو مصرع بعدی که میفرمایندکه کمین صید غمش جان و دل و دین آمدکمین به معنی کمترینکه از اونطرف تداعی کننده ی کمین و دام هم هستیعنی با این وجود که این معنی رو میرسونه که کمترین صیدی که میکنه جان و دل و دینهبا اینحال باز هم با اوردن کلمه ی کمین و صید، همون فضای شکار و شکارچی رو باز تداعی میکنه و میگه درسته که به شکار ِ کمتر از جان و دل و دین رضایت نمیده اما باز مرغ دل، هوادار ِ این کمان ابروست...خیلی لذت بردم از خوندن نظرات عزیزان و استفاده کردمبا تشکر
مرتضی
2017-08-27T14:34:17
وزن شعر فعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لناست. چنانچه صلاح می دانید تصحیح فرمایید.
پرنـد
2017-06-15T15:55:54
به نام ِ بی‌نام ِ اوعرض ادب خدمت تمامی دوستاندر بیتِ پنجم, نگران از مصدرِ نگریستن به معنای چشم به راه و نظاره گر آمده:ای کبوتر! نگران باش که شاهین آمدچونان که در ابیاتی دیگر شاعر می‌گوید:ارغوان, جام ِ عقیقی به سمن خواهد دادچشم ِ نرگس به شقایق «نگران» خواهد شدیا:چشمم آن دم که ز شوقِ تو نهد سر به لحدتا دم صبحِ قیامت, «نگران» خواهد بودیا در جایی دیگر, از هر دو معنی استفاده شده:دلدار که گفتا به تو ام, دل, نگران استگو می‌رسم اینک به سلامت! «نگران» باش!با سپاس؛
نادر..
2017-06-15T17:35:24
پرند عزیز..با توجه به این که در مصرع مورد اشاره، شاهین و کبوتر رودرروی هم قرار می گیرند، بلافاصله معنای دیگرِ "نگران" تداعی می شود.. یادآوری به جا و زیبایی بود دوست گرامی.. سپاسدر ضمن، "بی نام" هم برای خود نامی است..
بهزاد
2017-05-02T08:08:27
زیبایی این غزل دوچندان میشه اگر اون رو با صدای استاد شجریان و نوازندگی مسحورکننده پرویز یاحقی و فرهنگ شریف، در برنامه گلهای تازه شماره 106 بشنوید...
داریوش ابونصری
2018-11-03T19:21:37
از دوستان آشنا با گیاهان یویژه در شیراز کسی همت بکند و این گیاه گل نسرین را که از خانواده گل سرخ است اما گلهای کوچک صد برگ و سفید و خوشبو دارد را در لب جویبار های شیراز شناسایی کرده و در باره اش در اینترنت مطالبی بنویسد و عکس آنرا بگذارد تا ایرانیان این گل را که در ادبیات مورد گفتگوی شاهران است را بشناسند . برخی میگویند گل نسرین همان نسترن است که درست نیست و این گل یکی از اقسام گل رز هنذیست که در بیشتر جا های خاور میانه میروید و گل مشکین یکی از اقسام آنست اما بدلایلی دیگر در میان ایرانیان شناخته نیست . باید بدوستان یادآوری بکنم که پیش از هر گونه قضاوت و نظر دهی در باره نسرین به لغتنامه دهخدا رجوع کنند و با توجه به سخنان مرحوم دهخدا در باره این گل پژوهش بکنند تا تصورات خود را بجای واقعیات در باره این گل فراموش شده گسترش ندهند تا این گل دوباره شناخته و توسط ایرانیان کشت آن دوباره رونق بگیرد. بلندی این گل حدود هفتاد و پنج سانتی متر است و دهها گل سفید و یا بگغته حافظ "صد گل آرد بار " دارد. اگر این گل را شناختید لطف کرده و مرا هم از آن مطلع بکنید . حافظ شناسان بویژه در شیراز و دوستدار طبیعت میتوانند این گل را پیدا بکنند. با سپاس از کوشش دوستانی که در این باره پژوهش خواهند کرد . این گل نباید اندازه اش بزرگتر از یک تا یک اینچ و نیم باشد و باید حتما سفید و خوشبو باشد وگرنه آن گل نسرین نیست.
حمید سجادی
2018-11-09T02:46:42
با سلام.برخی از دوستان کاملا حق به جانب می گویند این غزل و "دولت بیدار" مربوط به اقبال فلان دولت و روی کار آمدن فلانی است! من نمی گویم ایت غزل کاملا عرفانیست، اما سیاسی بودن یا زمینی بودن آن را هم نفی میکنم.در جایی حافظ میگه "وصال دولت بیدار ترسمت ندهندکه خفته ای تو در آغوش بخت خواب زدهمیبینین که دولت بیدار به معنای معنوی و عرفانی اون تلقی شده.بهترین کار در مورد غزلیات حافظ قضاوت نکردن و لذت بردن از اونه.بگذارین هر کسی هر جوری دوست داره معنیش کنه.غزلیات حافظ مثل آیینه است که هر کسی خودشو توش نگاه میکنه!ضمنا فراموش نکنیم که غزلیات حافظ همه رمز نگاری شده است!خود خواجه میگه من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست،تو هم ی روی کرامت چنان بخوان ک تو دانی!حالا ما نشستیم هی داریم تفسیر میکنیم.
مهدی
2019-02-19T02:13:25
تشکر فراوان می کنم از حاشیه مفصل و مفید جناب جاوید مدرس (رافض)،همچنین از جناب فضل الله شهیدی.به دوستانی که به مطالب عرفانی علاقه دارند توصیه می کنم این دو حاشیه را مطالعه کنند.طبق برداشت شخصی حقیر، ظاهرا این غزل هم بعد عرفانی دارد و هم تاریخی.از همه سروران حاشیه نویس تقاضا میکنم بجای نفی دیگران، نظر مستقل خودشان را عنوان کنند.چه اشکال دارد اگر کسی مطلبی نوشته که از نظر شما کاملا اشتباه است، شما بدون عنوان کردن اینکه فلانی اشتباه می گوید، مطلب خودتان را بنویسید.درجواب سوال سرور عزیزم جناب رضا ساقی که فرموده بودند:"مگرمعشوق ازلی همیشه درهمه جا حاضروناظرنیست؟ مگرغیبتی داشته وجایی رفته بوده که سحرگاهان بازگشته باشد؟؟"عرض می کنم خیر این عاشق است که غایب می شود نه معشوق.حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ
محمد طرفی جابری
2018-12-16T00:37:06
ضمن سلام و درود و سپاس بی کران از مدیریت بسیار ممتاز و فوق العاده ی سایت تاریخ ما، احتراماً به عرض می‌رساند در بیت هفتم، مصرع دوم نوشته است «گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد»، بنده به تصنیف ابر بهار با صدای استاد همایون شجریان که گوش میدهم، می‌گوید:( گریه اش بر سمن و سوسن و نسرین آمد ) و از آن جایی که از استاد همایون شجریان هیچ کلمه ی اشتباهی در آواز سر نمی‌زند، احتمال بسیار زیاد واژه ی «سوسن» درست است نه واژه ی «سنبل» که در این سایت نوشته است. ضمن گوش دادن و تحقیق لطفا بیت را اصلاح نمایید. با سپاس
جاوید مدرس اول رافض
2018-04-17T16:16:46
شرح غزل شماره (176) حافظ*******************************وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)********************************1- سحرم دولت بیدار به بالین آمدگفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد***دولت: بخت و اقبال و کام دولت بیدار:در اصطلاح اشارت است به محبوب حقیقی، بیدار صفت دولت وبخت است ، در برابر دولت و بخت خفته که خفته صفت دولت وبخت است. بالین: بالش بزرگ ، بالشت بزرگ ، کنایه از دوشک و تُشک و در اینجا به معنی بستر است.خسرو:خسرو عاشق شیرین ، شاه .شیرین : معشوق خسرو که دختری از نژاد ار منی بود ، خوش حرکات و دلپذیر .***تأویل عرفانی= درباب عرفانی منظور حق تعالی است ،آن پادشاه خوبان و سلطان شیرین دهنان که سالها آرزوی قرابت و شهود اورا داشتی خود به دولن و اقبال بر سر بالین تو آمد***معنی معمول= به هنگام سحر ، بخت وطالع بیدار بر بستر من حاضر شد و گفت برخیز که آن پادشاه شیرین حرکات باز گشت .********************************2- قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرامتا ببینی که نگارت به چه آیین آمد***در کشیدن : سر کشیدن ، نوشیدن . سَرخوش : شادان و مست و شنگول.به تماشا بخرام: به سیر و گشت و گذار بپرداز و اطراف را تماشا کن .آیین : قاعده و قانون ، شیوه و رفتار ، سیرت ، طبع ، رسم ، عرف وعادت .***تأویل عرفانی = قدحی از باده شوق و محبت درکش و سر خوش شده به تماشای جمال در سکر و شهود بخرام تا متوجه بشوی که محبوب ازلی به چه رسم و آرایش آمد و نزول فرمود***معنی معمول= بر خیز و صبوحی بزن و شاد و شنگول برای تماشا روان شو تا ببینی که محبوبت با چه رسم و رفتار فرّ و شکوه باز آمده است********************************3- مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشایکه ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد***مژدگانی : اِنعام برای خبر خوش .خلوتی : در اصطلاح مجرد از ماسوی الله بود/ خلوت نشین ، گوشه گیر ، مجرد .خلوتی نافه گشای : گوشه گیری که در کلامش مشکل گشا و سخن راه گشا باشد.صحرای ختن : در اصطلاح اشارت به عالم جبروت است/ تاتارستان و ترکستان شرقی و محل زندگی آهوانی که نافه مشک ختن دارند .***تأویل عرفانی = آن خسرو شیرین (محبوب ازلی) بعد از نزول و تجلی جمالش طلب جان و دل از بابت مژگانی میکند زیرا که خبر رسیدن خود از عالم جبروت با دولت آن نافه های مشکین را میدهد.***معنی معمول=ای گوشه نشین مشکل گشا و باارزش ، مژدگانی به من بده که از صحرای ترکستان آهوی مشک دار وارد شد.********************************4- گریه آبی به رخ سوختگان بازآوردناله فریادرس عاشق مسکین آمد***گریه آبی به رخ سوختگان باز آورد : گریه آب و طراوات به چهره محنت رسیدگان سوخته دل باز آورد و آنها رنگ و آب طراوتی باز یافتند.*** تأویل عرفانی = بواسطه اینکه سالکان ره عشق در حجاب هجرمطاعی جز گریه نیم شبی و آه سحری در بساط ندارند، واین مطاع فریاد رسی شد به جحت مشاهده جمال محبوب مطلق ***معنی معمول = اشک شادی که ناشی ازآمدن توست بر چهره سوخته دلان محنت زده آب و رنگ و طراوت دوباره بخشید و ناله به داد دل عاشق بیچاره رسید.********************************5- مرغ دل باز هوادار کمان ابروییست ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد***مرغ دل = (اضافه تشبیهی )هوادار : طرفدار ، مشتاق.کمان ابرو: ابرو کمانی ، یاری با ابروان منحنی مانند کمان .شاهین:پرنده گوشتخوار ، عقاب کوچک ، باشه ، باز.***تأویل عرفانی = مرغ دل به سبب لذت مشاهده و دیدار یار باز هوادار وشایق آن ذوالجلال قهار شد.که کمین و کهین صید راه او دل و جان و دین ما شد.***معنی معمول =دوباره مرغ دل به سوی معشوق کمان ابرویی میل دارد. ای کبوتر دل مراقب باش که این شاهین شکاری است. چرا که تقدیر وقضای طبیعی برای مرغ شکار شدن است********************************6- ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوستکه به کام دل ما آن بشد و این آمد***تأویل عرفانی = ساقی مهربان می شوق و محبت بده و غم از تردد دشمنی رقیب و صلح حبیب زیرا که درین وقت ***معنی معمول= ساقی شراب بده و از دشمنان و دوستان در اندیشه مباش چرا که چنانچه آرزو داشتیم دشمن رفت و دوست بازآمد.********************************7- رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهارگریه‌اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد***تأویل عرفانی =سرعت انتقال وقت و گردش ایام روزگار ،امروز و فردا در شکنجه خزان مغلوب میشوند پس تو هم ای ساقی بر مریدان پرورده خوان خود رحمی فرما ودر اعطای باده محبت و شوق تأخیر منما که آفت هاست در تأخیر و طالب را زیان دارد.***معنی معمول=به هنگامی که ابر بهاری ، بی مهری و رسم بی وفایی روز گار را مشاهده کردبه حال سمن و سنبل و نسرین باغ گریه کرد و اشک بارید.********************************8- چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبلعنبرافشان به تماشای ریاحین آمد****ریاحین: جمع ریحان ، اِسپَر غم ها ، کنایه از گلهای باز.***تأویل عرفانی =چون صبا این غزل حافظ را از لسان بلبل هزاردستان بشنید از غایت اهتراز و انتعاش عنبر افشان و نثار کنان به تماشای ریاحین که تکیه بلبل بینواست آمد. معنی معمول=نگاه که نسیم صبا ، گفته حافظ را از زبان هزار دستان شنید در حالی که مشک بیزان بود به تماشای سبزه وریحان آمد .*********************************شرح و تدوین از جاوید مدرس (رافض)**********شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیاین غزل درروزهای اول ورود مجدد شاه شجاع به شیراز پس از فراری شدن شاه محمود یعنی در ماه ذیحجّه 767 سروده شده است و می توان ردیف یکی از بهترین غزلها و شاهکارهای حافظ به حساب آوردزیرا دارای مشخصّات وویژگیهایی به شرح زیر است:1- قالب ظاهری غزل عاشقانه و یکدست و از لحاظ وزن و ردیف و قافیه و مضامین به کار گرفته شده کاملاً با دستگاههای آواز موسیقی ایرانی تناسب دارد و این محسّنات سبب می شود که تا زبان فارسی و موسیقی ایرانی زنده است ، زنده و برزبانها جاری و نام سراینده را جاوید نگهدارد .2- آز انجایی که حافظ در دیوان شعرای ماقبل و در اشعار شعرای معاصر خود غور وبررسی کامل و مضامین زیبا را دست چین و انتخاب می کرده و به مانند نگین جواهر ، مضامین زیبا را بار دیگر در حالت و کیفیّت بهتر و برتری تراش کاری کرده است. ودر غزلهای خود در معرض قضاوت دیگران قرار می داده است ،این غزل نمونه بازر این هنر حافظ است که می توان به عنوان شاهد این هنر معرفی کرد . حافظ بدون شک مثنوی های نظامی را به دقت مطالعه و به کمک هوش و حافظه اعلای خود ، مضامین زیبای آن را دست چین و تعدادی از آنها را در این غزل عاشقانه به سبب کمال تناسبیکه موجود بوده است بازگو کرده که به شرح آن می پردازیم .الف- از شروع غزل تا سه بیت ، حافظ از مضامین نظامی در خسرو شیرین بهره برده و غزل عاشقانه خود را بدان می آراید .در بیت نخست ، آوردن عنوان خسرو شیرین برای معرّفی محبوب خود عنوان مناسبی است زیرا هم کلمه خسرو وهم شیرین دارای معنایِ در خور انتساب به محبوب ومعشوق است . خسروبه معنای شاه و شیرین باز گو کننده شیرین حرکات و شیرین کلام و شیرین رفتار است و از طرف دیگر ایندو نام مشهور قهر مانان یک عشق بزرگ داستانی زبان فارسی است که نظامی ،داستان آن را به شعر کشیده است .ب- در بیت دوم حافظ می فرمایدکه بلند شو و قدحی درکش و ببین که شیرین با پای خود به دیدارت آمده است . و این اشاره واضحی است به آمدن شیرین با پای خود به دیدار خسرو که در داستان خسرو و شیرین توسط نظامی به بهترین و شیرین ترین بیان باز گوشده است . از طرفی دیگر حافظ با گفتن ( تا ببینی که نگارت به چه آیین آمده ) اشاره واضحی دارد به شکوه و جلال آوردن شیرین به حضور خسرو که نظامی به شعر کشیده ومی گوید : هزار شتر سیاه چشم سرخ موی و هزار اسب بازین ولگام زرّین و هزار کنیز زیبا روی برای آوردن شیرین توسط خسرو فرستاده شد .ج-در بیت سوم شاعر می گوید ، ای خلوتی نافه گشای، یعنی ای شاپور ندیم خسرو که مژده آمدن شیرین را به او داد و مژدگانی طلب کرد . و آنها که این داستان را خوانده اند از این تناسب کلام و ایهام موجود کمال لذّت را می برند و مختصر داستان چنین است که خسرو قصد دیدن دیدار شیرین را می کند و به سوی او می رود و شیرین دفعه اول خسرو را از خود می راند بعد پشیمان شده خود به سوی شکار گاه خسرو می رود و شاپور گماشته خسرو را می بیند و با سرعت به خوابگاه خسرو رفته او را از خواب بیدار کرده می گوید که مژده بده که شیرین با پای خود به دیدار او آمده است و خسرو از این مژده بسیار خوشحال شده و به شاپور چنین می گوید :ستایش کرد بر شاپور بسیار که ای من خفته و بختم ، تو بیدارد-در بیت چهارم حافظ می فرماید گریه آبی به رخ سوختگان باز آورد و این یادآوری گریه وزاریهای فرهاد در داستان خسرو وشیرین به تفضیل در این باره سخن رفته است .ﻫ -در بیت پنجم حافظ با آوردن کلمه باز و شاهین به تشبیهات در داستان خود چه نظامی بارها در مثنوی خود خسرو را باز شکاری و شاهین و شیرین را کبوتر و کبک نامیده است که دو بیت آن یاد آور می شود :نه مهمانی تو ای باز شکاری طمع داری به کبک کوهساریکبوتر بچه چون آید به پرواز زچنگ شه فُتَد در چنگل بازهمینطور ابیات 6، 7و 8 این غزل از مضامین و خط سیر داستان خسرو شیرین نظامی و آب وهوای تشبیهات آن بهره مند است . به عنوان مثال آنجا که حافظ می فرماید : ( مرغ دل باز هوادار کمان ابرویی ست ) تشبیه دل به مرغ ، از نظامی است که مخزن الاسرار می گوید :با قفس ِ قالب از این دامگاه مرغ دلش رفت به آرامگاه3- مقصود و منظور اصلی شاعر از سرودن این غزل نه وصف بهار و نه بازگو کردن مضامین و نکات داستان خسرو شیرین نظامی است بلکه این هم از حسن سلیقه مهارت و تسلّطی است که شاعر در کار خود دارد.و هدف اصلی او تبریک به شاه شجاع است ودر بافت جملات و تشبیهات ظاهری غزل ایهامات و تعبیراتی دیگر نیز نهفته و ساخته و پرداخته شده است که شاعر پس از مدّت چند سال تحمّل حکومت شاه محمود و دوری شاه شجاع ، در بیت مطلع غزل می گوید:بخت بیدار من سحر گاه به بالین آمد وگفت از جای بر خیزکه شاه شجاع باز گشت و در بیت دوم می گوید برخیز و صبوحی را بزن و برای تماشا بیرون بخرام و نگاه کن و ببین که محبوب تو شاه شجاع با چه تشریفاتی و کبکبه یی به شیراز مراجعت کرده است . در بیت سوم می فرماید : دولت بیدار که به بالینم آمده بود به من گفت که ای خلوت نشین ِ فعّال و ای عنصر مؤثری که پاره یی اقدامات تو در این مدت سبب نافه گشایی و باز گشت شاه شده است به من مژدگانی بده زیرا آهوی مشکین یعنی شاه شجاع به صحرای ختن شیراز برگشته است . در این بیت هاله هایی از اشارات وایهاماتی به چشم می خورد که می رساند حافظ یکی از کار گزاران دقیق ومؤثر دربار شاه شجاع بوده و در یکی دو غزل دیگر که شاه شجاع از شیراز دور بوده همانند این ایهام ( خلوتی نافه گشای ) را شاعر در غزلهای خود گنجانیده است .شاعر در بیت چهارم اثر گریه و استغاصه و دعا را باز گو کرده و در بیت پنجم مبادرت به یک پیش بینی و پیشگویی می کند که بسیار با معنا و نشانه بر این است که حافظ شاه شجاع را کما هُوَ حقّه می شناخته و می دانسته (آنکه روزم سیه کند این است ) چرا که در این بیت می گوید این مرغ دلم هنوز از کسی هواداری می کند که در دست کمان کشیده ای برای شکار دارد و به دل خود می گوید: ای کبوتر نگرانباش که شاهین آمد . و همانطور که می دانیم شاه شجاع در ثلث آخر دوره حکومت خود به مخالفین را راضی کند به قول عیبد زاکانی : گربه شد عابد و مسلمانا و در قدم اول دوست وفادار و یکر نگ و بی ریای خود حافظ را که متهم فسق و کفر گویی بود فدا کرد. نخست از او کناره گیری و سپس او را به یزد تبعید و در بازگشت هم چندان روابط صمیمانه یی با او نداشت . شاعر در بیت ششم از اینکه شاه محمود رفته و شاه شجاع باز گشته است اظهار مسرت و محمود را دشمن و شاه شجاع رازیر نام دوست یاد می کند که می رساند هنوز به آینده خود و بازگشت اوضاع امیدوار است . شاعر در بیت مقطع متوجه زیبایی کلام خود و خوش آهنگی غزل سروده شدهخود گردیده و می فرماید تا بلبل باغ این غزل را بر خواند ، باد صبا عنبر افشان به تماشای گل و ریحان باغ آمد .اینک می توان به این نکته اذعان کرد که حافظ تنها شاعر هنر مندی بزرگ و فاضلی چیره دست در لسان عربی و فارسی است که می توان اشعار او را به نام آیات محکمات قرآن فارسی زبانان به حساب آورد.شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی***************تهیه تدوین (جاوید مدرس) (رافض)
نیکومنش
2018-01-20T06:52:29
درود بیکران بردوستان جان -سحرم دولت بیدار به بالین آمدگفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد معنی و مفهوم ابیات:به وقت سحر پیک سعادت بخش بیداری به بالینم امد وگفت برخیز که وقت نیایش و همدمی با نگار بلند بالا قد شیرین دهن میباشد2-قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرامتا ببینی که نگارت به چه آیین آمدجام وجودت را از می عشق لبریز کن و مستانه به تماشای نگار زیبا و روح بخش بپرداز چرا که آیین نگار سرمستی و سر خوشی عاشقان خویش می باشد.3-مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشایکه ز صحرای ختن آهوی مشکین آمدای عاشق دردمند که به دنبال استشمام بوی یار (نافه گشا)هستی مژدگانی بده که اکنون (دمادم سحر)آن زمانی است که آهوی ختن از صحرا به سمت تو آمده است که بتوانی از نافه آن بهره مند شوی (استشمام نفخات محبوب به وقت سحر بر اساس عهد ازلی )4-گریه آبی به رخ سوختگان بازآوردناله فریادرس عاشق مسکین آمدبه وقت سحر عاشقان دل سوخته به ستایش محبوب خویش پرداخته و با سرازیر شدن اشک از چشمانشان فریاد دستگیری از محبوب سر می دهند5-مرغ دل باز هوادار کمان ابروییستای کبوتر نگران باش که شاهین آمدمرغ دلم باز دل در گرو کمان ابروی زیبایی داده هست و ای کبوتر دل ایمن از شکار شاهین نظر این زیبا روی نخواهی بود 6-ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوستکه به کام دل ما آن بشد و این آمدای ساقی می جان افرا در جام دلم به ریز و از دوست و دشمن باکی نداشته باش چرا که از جهت بر آوردن کام دل ما دشمن برفت و دوست پدیدار شد7-رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهارگریه‌اش بر سمن و سنبل و نسرین آمداین یاسمن و سنبل و نسترنی که در وقت بهار در طبیعت مشاهده می کنید و بارانی که ابر بر سر آنها فرو می ریزاند در واقع گریه ایست که ابر به حال آنها می کند که فقط در بهار از زندگی بهره مند می شوند و روزگارشان تا پایان سال اعتباری ندارد واین گریه جانسوز عاشقان نیز بر وضعیت وصال بی اعتبار با محبوبشان هست که مدام این وصال اتفاق نمی افتد.-چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبلعنبرافشان به تماشای ریاحین آمدچون صبا همانند حافظ ،بلبل را در نغمه خوانی و میگساری و جان افشانی دید به تماشای گل ها و ریاحین خوشبو آمده و بو معطر و معنبر انها را در فضا پراکنده کرد و به سوی عاشقان به ارمغانی ارزانی داشتسر به زیر کامیاب
رضا ساقی
2018-07-02T03:11:19
سحرم دولت بیدار به بالین آمدگفت برخیز که آن خسرو شیرین آمدبعضی ازعرفان زدگان خودشیفته بدون توجّه به شان نزول غزل، ازاین غزل نیزبرداشت عرفانی کرده وچنین تعبیرنموده اند که سحرگاهان حالتی ملکوتی به حافظ دست داده! طالع بیداربه بالینش آمده وگفته برخیزبه عبادت وبندگی بپرداز که هنگام نیایش وستایش آن معشوق ازلیست!!این عرفان زدگان خودشیفته ازاین نکته غافل شده اند که خسروشیرین یا به تعبیرآنهامعشوق ازلی کجا بوده که اینک آمده وطالع بیدارحافظ راازخواب بیدارکرده وبه اوگفته برخیز به نیایش بپرداز!! مگرمعشوق ازلی همیشه درهمه جا حاضروناظرنیست؟ مگرغیبتی داشته وجایی رفته بوده که سحرگاهان بازگشته باشد؟؟! کاملاً روشن است که مخاطب غزل معشوق زمینیست که مدّتی حضورنداشته واینک بابازگشت اوبخت خواب آلودِ شاعربیدارشده ووجد وشادمانی رانصیب اوکرده است. شاید این پرسش درذهن دوستداران حافظ مطرح گردد که مگرمی شود حافظ این عبارات ظریف ومضامین لطیف عاشقانه رادر مدح پادشاه بکار گرفته باشد؟باید درپاسخ گفت که آری یکی از ویژگیهای منحصربفرد حافظ همین است. اوبه مددِ نبوغ خود قادراست نه تنهاعباراتِ عاشقانه بلکه نکات ومفاهیم عرفانی را نیز دربیان عواطف واحساسات شخصی باهنرمندی وزیبایی وشیوایی بکارگیرد. اودرتغییرکاربری مفاهیم عرفانی ومضمامین عاشقانه، مهارت فوق العاده ای داشته ویک اعجوبه ی بی بدیل به شمارمی رود. اتّفاقاً یکی ازرازهای ماندگاری حافظ، همین شکستنِ شجاعانه ی انحصار و خارج کردن اصطلاحاتِ عارفانه-عاشقانه ازانحصارعدّه ای خاص وآوردن آنها به میان عامّه ی مردم است.دولت بیدار: بخت و اقبال بیدار ، بختِ کامرانی درمقابل بخت خواب زدهخسروشیرین: محبوب شیرین حرکات، امّا حافظ شاعری نیست که واژه ها راتنها برحسب ضرورت وزن وقافیه انتخاب کند او باوسواس تمام واژه ها رابگونه ای انتخاب می کند که رساننده ی شخصیّت وروحیّات مخاطب غزل بوده باشند. "خسرو" بیانگر این نکته هست که مخاطب دراین غزل یک پادشاه خوش سیما وشهریاری خوش حرکات است که دل ازحافظِ عاشق پیشه ربوده وگرفتار خویش نموده است وصدالبته که این پادشاه خوش قد وبالا کسی نیست جزشاه شجاع،انیس ومونس صمیمی وهمدمی که علاوه بررابطه ی شاه وشاعر، پیوندعمیق عاطفی وروحی باحافظ دارد واین پیوند دراغلب غزلیّات اومشهود ومحسوس می باشد. هم اوکه مدّتی توسط برادرش شاه محمود ازشیراز رانده شد واینک دوباره با بسیج نیروها وشکست شاه محمود به عرصه ی قدرت بازگشته وخوشحالی وشعف حافظ رابرانگیخته است.معنی بیت: سحرگاهان بخت واقبال بیداربه بالین من آمد وبشارت داد که برخیز پادشاه خوبرویان (شاه شجاع) آن همدم محفل انس وهم پیاله ی قدیمی دوباره به عرصه ی قدرت بازگشته وخوشبختی وکامرانی به ماروی کرده است.چشم بد دورکزآن تفرقه ات بازآورددولت نامور وطالع مادرزادتقدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرامتا ببینی که نگارت به چه آیین آمدقدح: جام بزرگ، کاسه ای که دونفررا سیراب گرداند.درکش: بنوش،سربکشبخرام: باناز وغرور راه برومعنی بیت: درادامه ی سخن، دولت بیداربه شاعرتوصیه می کند: برخیز وجام شرابی بنوش و سرمست وشادان با ناز وغروربنگرکه نگارتوباچه شوکت وباچه طنّازی بازگشته است.برکش ای مرغ سحر نغمه ی داوودی بازکه سلیمان گل ازبادهوابازآمد.مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشایکه ز صحرای خُتن آهوی مشکین آمدخلوتی: گوشه نشیننافه: کیسه ی معطّر ومُشکین باارزشی که درشکم بعضی ازآهوان دشت خُتن وجود داشته وازآن درتهیّه ی عطرهااستفاده می شد. درنظرگاه حافظِ عاشق، گیسوی یارنیز همان نافه ی خوشبو رادرچین وشکن خود دارد.نافه گشا: گشاینده ی نافه. "خلوتی ِنافه گشا" همان عاشقیست که در گذشته مدّتی ازنعمت وصال برخوردار بوده وازگیسوان یارنافه گشایی می کرده است لیکن اینک در فراق ِ معشوق خویش خلوت نشینی پیشه گرفته ودرعالم خیال، به یادگذشته اززلف یارنافه گشایی می کند.صحرای خُتن: دشتی که به داشتن آهوان نافه دارمعروف بوده است.همچنان دولت بیدار است که به بالین شاعرآمده وبا اوسخن می گوید.معنی بیت:ای نافه گشای خلوت نشین، برخیزکه دوران خیالپروری به پایان رسید بنگرکه اینک آن آهوی مشکین(شاه شجاع) آمده است. دل خوش دار ومژدگانی بده که همانندِ گذشته درمحفل انس همنفس یارشده و ازگیسوان اونافه گشایی خواهی کرد. حافظ چونافه ی سرزلفش به دست توستدَم درکش اَرنه باد صباراخبرشودگریه آبی به رخ سوختگان بازآوردناله فریادرس عاشق مسکین آمدآبی به رخ سوختگان آورد: ایهام دارد: 1- اشک چشم راروان نمود 2-ازآنجاکه گریه کردن به دل آدمی صفا وآرامش می بخشد همچون آبی برآتش،مایه ی تسکین دل سوختگان شدمعنی بیت: گریه هایی که دراندوهِ فراق یارکردیم آبی به رخ دلسوختگان آورد. هم شدّت اندوه دوری، اشگ عاشقان رادرآورد هم گریه کردن سبب تسکین وآرامش دل گردید.گریه ی شام وسحر شکرکه ضایع نگشتقطره ی باران ما گوهریکدانه شدمرغ دل باز هوادار کمان ابروییستای کبوتر نگران باش که شاهین آمدمرغ دل: دل به مرغ تشبیه شده است"باز"ایهام دارد: 1-دوباره 2- مرغ شکار،شهباز. دراینجا معنای دوم فقط به سبب اینکه باسایرواژگان مثل: (مرغ،کبوتر،هوادار،شاهین) پیوندمعنایی داشته باشد مدّنظرقرارگرفته است.هوادار: دوستدار،خواهان،عاشق، هوای کسی راداشتن ، پروازکردن درهوای بام کسیمعنی بیت: آتش اشتیاق آن معشوق کمان ابرو دوباره دردلم شعله ورشده وکبوتر دلم شیفته وبیقراراوشده است. ای کبوتر(دل من) مواظب باش که شیدا ومفتون آن شکاری جنگنده شده ای، مراقب خودباش که تودرمقابل اوصید کمترینی بیش نیستی.حافظ گرمدد ازبخت بلندت باشدصیدِ آن شاهدمطبوع شمایل باشیساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوستکه به کام دل ما آن بشد و این آمد"آن بشد" ایهام دارد:1- آن اتّفاق رخ داد. 2- آن(اشاره به دشمن) بشد(رفت)این(اشاره به دوست) آمدمعنی بیت: ای ساقی شراب بیاور واززخم زبان وکینه ی دشمنان اندوه به دل راه مده وغم فراق یار رانیز فراموش کن که دوست(شاه شجاع) به سلامتی بازگشته وسایه ی دشمنان ازسرمابرداشته شده است.حافظ شبِ هجران شد روزخوش وصل آمدشادیت مبارک بادای عاشق شیداییرسم بدعهدی ایّام چو دید ابر بهارگریه‌اش بر سمن و سنبل و نسرین آمدمعنی بیت: ابربهاری،دوران سیاه اختناق گذشته رادید وبرحال گلزاران وسمن وسوسن ونسرین گریست. باغ وچمن به لطف عنایت ابربهاران،سرسبزوباصفا ونشاط انگیزشدند. مطربا مجلس انس است غزلخوان وسرودچندگویی که چنین رفت وچنان خواهدشد.چون صبا گفته ی حافظ بشنید از بلبلعنبرافشان به تماشای ریاحین آمدمعنی بیت: هنگامی که نسیم صبا،آواز خوش بلبل رابشنید که ازغزلیّات حافظ می خواند با ذوق و شعف وشادی درحالی که عطرافشانی می کرد به تماشای گلشن آمد.هرمرغ به دستانی درگلشن شاه آمدبلبل به نواسازی حافظ به غزلخوانی
حنّان
2021-08-29T10:20:39.069273
با سلام و احترام ممنون از نکته ارزشمند شما
در سکوت
2022-03-24T19:14:27.1449721
این غزل را "در سکوت" بشنوید
مهدی هزاران
2022-08-27T17:21:43.8587326
سلام این همه تنوع دیدگاه از یک شعر یا یک بیت، اوج توانایی و مهارت شاعر را نشان می‌دهد.
گنگِ خواب دیده
2023-03-03T15:28:15.5401766
مرغ دل باز هوادار کمان ابروئیست ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد. ساقیا می بخور و غم مخور از دشمن و دوست که به کام دل ما این بشد و آن آمد
غزل نیازی
2023-07-26T22:02:39.234703
چقدر من دوست دارم نشانی از شما پیدا کنم
دکتر صحافیان
2023-08-12T08:58:19.6801865
سحرگاه، پادشاهی همیشه زنده عشق همراه آگاهی به خوابگاهم آمد.گفت: برخیز و آگاه شو! که پادشاه شیرین به پیشت آمده است.۲- از شراب آگاهی قدحی با شوق سر کش و به تماشای یار بنشین( ایهام: گشت و گذار) تا مشاهده کنی که معشوق دلکشت با چه زیبایی و آرایشی آمده است( ایهام به فلسفه هستی: آگاهی و سرخوشی از حضور دوست)۳- ای خلوت نشین عارف و آگاه! که جانت بوی خوش آگاهی می‌پراکند، مژدگانی بده که آهوی مشکین دوباره از صحرای ختن بازگشته است( بازگشت حال خوش؛ صحرا رمزی برای عالم بالا)۴-( در پی بازگشت حال خوش آگاهی) گریه، چهره سوختگان عشق را طراوت و آبرو داده است و ناله شیرین، یاری رسانشان شده است.۵- آری! دوباره پرنده دلم، به کمان ابرویی دل باخته، پس ای کبوتر! نگران باش که شاهین شکارچی آمده است( نگرانی عشق؛ دلهره شیرین)۶- ساقی! شراب بده و نگران دشمن و دوست نباش! دشمن رفته و دوست( حال خوش) آمده است.۷- آنگاه که ابر بهاری، بی‌وفایی روزگار را دید، بر گل‌های پاک(سفیدی سمن، سنبل و نسرین) مشتاقانه گریست( حسن تعلیل باران تند بهاری)۸- آنگاه که باد صبا، شعر حافظ را از بلبل شنید، بوی خوش پراکند و به تماشای گل‌های خوشبو آمد.دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح پیوند به وبگاه بیرونی