گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:حَسْبِ حالی نَنِوشتی و شد ایّامی چند محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند؟

❈۱❈
حَسْبِ حالی نَنِوشتی و شد ایّامی چند محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند؟
ما بدان مقصدِ عالی نتوانیم رسید هم مگر پیش نَهَد لطفِ شما گامی چند
❈۲❈
چون مِی از خُم به سبو رفت و گُل افکند نقاب فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چند
قندِ آمیخته با گُل نه علاجِ دلِ ماست بوسه‌ای چند برآمیز به دشنامی چند
❈۳❈
زاهد از کوچهٔ رندان به سلامت بگذر تا خرابت نکند صحبتِ بدنامی چند
عیبِ مِی جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو نفیِ حکمت مکن از بهرِ دلِ عامی چند
❈۴❈
ای گدایانِ خرابات خدا یارِ شماست چشمِ اِنعام مدارید ز اَنعامی چند
پیرِ میخانه چه خوش گفت به دُردی کشِ خویش که مگو حالِ دلِ سوخته با خامی چند
❈۵❈
حافظ از شوقِ رخِ مهر فروغِ تو بسوخت کامگارا نظری کن سویِ ناکامی چند

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۸۲

تصاویر

کامنت ها

روزبه
2015-09-28T14:42:10
ننوشتی یا ننوشتیم...من به شخصه کار به سخن دیگران ندارموقتی شجریان بخواند ننوشتیم پس ننوشتیم درسته...
م میرزاخانی
2015-07-28T13:49:27
سلام خدمت ادب دوستان گرامی ' بنظر حقیر درمورد بحثی که در مورد بیت اول شد (ننوشتیم) درست تر می آید مصرع دوم همان بیت می تواند قرینه مناسبی برای این ادعا باشد چون عاشق می خواهد از حال خودش و ومیزان عشق و علاقه ی خود به معشوق خبر دهد و با افسوس بیان می دارد فرصت گذشت و نه از چگونگی حال خود و درد هجران و عشق به یار حسب حالی نوشتیم که یار بداند در غم عشق و دوری از او چه ها بر ما رفت و نه محر می هست که از این حال من برای یار خبری ببرد.
روفیا
2015-02-13T15:14:18
مرتضای گرامیخیر به نظر میرسد متلک یا تکه یا طعنه باشد .زیرا در فرهنگ عرفانی می یا هر چیزی که موجبات مستی و سنت شکنی و رندی می شود شفا بخش است .امروزه در علم روانشناسی نیز می گویند انسان هایی که identity و personality انها یعنی بود و نمود شان برهم منطبق تر است از سلامت نفس بیشتری برخوردارند و انانکه بود و نمودشان متفاوت تر باشد بیمارترند .و از دیدگاه حافظ زاهد بود و نمودش یکسان نیست بلکه به جنبه های صوری دین پرداخته و از جنبه های معنوی ان غافل شده است . این رباعی خیام نیز بر شفابخشی می صحه میگذارد :می خور که ز دل قلت و کثرت ببرداندیشه هفتادو دو ملت ببردپرهیز مکن ز کیمیایی که ازویک جرعه خوری هزار علت ببرد
چنگیز گهرویی
2014-11-11T12:09:55
اقای دکتر ترابی .در مورد مصرع اول بیت نخست نوشتید :حسب حالی ننوشتیم :درست تر مینماید .دقت بفرمایید .1.اگر بدین صورت باشد ان وقت با فعل مصرع دوم همین بیت (حسب حالی ننوشتیم و ...محرمی کو که فرستم به...)ملاحظه میفرمایید که اصلا ...ودر صورتیکه فعل مصرع دوم نیز (حسب حالی ننوشتیم و...محرمی کو که فرستیم به...)در این صورت نیز نمی تواند درست باشد .2.حسب حالی ننوشتیم و شد...هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند. : .میبینید که با صورت پیشنهادی شما این شعر کلا به هم میریزد .3.اگر در درون و حال و هوای شعر باشی متو جه میشوی انگار شاعر با کسی در خلوت خود درد ودل میناید خصو صا در بیت دوم و سوم این برداشت محرزتر مینماد .
چنگیز گهرویی
2014-11-11T12:20:49
راجع به شرح بالا .در بیت دوم و سوم و چهارم واضح است که مخاطب شاعر (شما )میباشد.بنابر این در مصرع اول نیز در ننوشتی که مخاطب (شما )میباشدبسیار درست و بجا میباشد.
مهدی
2014-12-13T10:54:31
با سلام خدمت همه ی عزیزان، بویژه دست اندرکاران و زحمت کشان سایت،1- مصراع اوّل در نسخه ی غنی و قزوینی، همان «حسب حالی ننوشتیّ و شد ایّامی چند» ضبط شده و با توجّه به خطاب «تو» در مصراع دوم، منطقی تر به نظر می رسد. 2- بین اِنغام و اَنعام در بیت هفتم، جناس ناقص وجود دارد؛ نه ایهام. 3- «قند آمیخته با گل» «یعنی «گل قند»: «گلشکری (ترکیبی از برگ گل و شکر) که در آفتاب تربیت یافته باشد نه بر آتش. و آن را گلشکر و گلنگبین نیز گویند.» (خرمشاهی، 1372: ج1/668 به نقل از لغت نامه دهخدا و او به نقل از میزان الادویه ص 357)
گیومرد ریاضی
2016-12-02T01:06:10
این شعر رو استاد شجریان در مجلسی خصوصی ،عشق بازی کردن ،پیشنهاد میکنم ،گوش کنید.داغ دل اسم آواز هست.
فرجیان
2016-10-19T04:07:44
سلام به محضر ادب دوستان گرامی.اگر برای پیشنهاد دکتر ترابی عزیز نسخه ای هست؛ حتما با معنای مصرع دوم و بیت دوم هم سازگارتر است.زیرا می فرماید در نبود محرمی، حسب حال ما بدان مقصد عالی نمی رسد و ملتمسانه درخواست می کند که لطف جناب یار به پرسان حال بیمار، گامی چند پیش نهد.اشکال جناب گهرویی هم چندان وارد نمی نماید؛ زیرا ضرورتی ندارد که در تناظر با ننوشتیم، در مصرع بعد، فرستیم، بیاید.
محمدرضا
2016-10-23T11:53:06
ننوشتی درسترست و حضرت حافظ در گفتگو پا خود است و گویا درستکاری نیافته که به دوستش یا دلدرش پیامی برساند
سینا
2016-10-09T00:53:25
علیرضا افتخاری در آلبوم سرمستان به زیبایی هرچه تمام این شعر رو اجرا کرده اند که واقعا از کارهای ماندگار است.
حسن
2016-06-18T13:52:08
با سلامیکی از دوستان گرامی جناب آقای پژوهش از پدر بزرگ خود نقل می کرد در مورد بیت "قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست بوسه ای چند برآمیز به دشنامی چند" که گفته اند منظور حافظ در این بیت دوا و داروی قند برای دل درد نیست بلکه قند منظور دندان, و گل, لبهای یار است که وقتی به لبخند گشوده می شود دندان ها دیده می شود. حافظ با این کلمات به زیبایی لب و لبخند یار را بیان نموده نه دوا و درد را.و چون در مصرع بعد بوسه و دشنام را آورده که از لب جاری می شود تعبیر زیبایی است
ملیحه رجایی
2011-01-03T15:55:13
حسب حالی = گزارش حال ، حال خود را اطلاع دادنشد ایامی چند = روزگار گذشتمحرم = راز دارمقصد عالی = منزلگاه محبوب گل افکند نقاب = گل پرده از چهره برگرفت عیش = خوش ، زندگی قند آمیخته با گل = شربت گلابدشنام = ناسزاکوچه رندان = کوی قلندران وارستهدشنامی = رسواییانعام = به دو معنی( ایهام) : در مصراع اول اِنعام = بخشایش ، در مصراع دوم اَنعام = چهارپایان، حیواناتدل سوخته = عاشقمعنی بیت 7: ای فقیران میخانه عشق خداوند مددکار شماباشد. ازچند مالدار که چون حیوانات بی خرد می باشند، امید نعمت بخشی و احسان نداشته باشید.معنی بیت 9: حافظ دراشتیاق دیدار خورشید رخسار تو گداخت. ای به کام دل رسیده به عاشقان محروم، از سر محبت و احسان نظر افکن.
مرتضی
2014-07-17T22:48:26
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر/ تا خرابت نکند صحبت بدنامی چندبه گمانم در مصرع دوم «تا» به معنای هشدار یا آگاهی دادن باشد. این‌طور نیست؟
علی
2020-02-08T04:45:03
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذرتا خرابت نکند صحبت بدنامی چندبا پیشکش درود خدمت دوستان جان،برداشت بنده از بیت بالا طعنه زدن حضرت حافظ به زاهد است اما دلالیل من چیست: در طی قرون اساسا دو مسیر کلی جهت رسیدن به حق و یکی شدن با خداوند ارایه شده است 1/ مسیر مناسک دینی و فقه و شریعت که نماد ان زاهد است . در این مسیر رسیدن به حق ( متافیزیک یا هرانچه در ان متریال نیست) از کوچه اعمال و مناسک و مفاهیم ذهنی ( که عملا از جنس متریال و ماده هستند ) میگذرد. فکر ( هر فکری) از جنس اختلاف پتانسیل الکتریکی در نورون های مغزی است که عملا ماده است.2/ مسیر وصل بلافصل ذات خداگونه انسان با خداوند، یا همان مسیر عرفان که حضرت مولانا بعد از عبث یافتن مسیر اول به ان روی اورد. در این مسیر انسان با دانستن قوانین حاکم بر وجود خویش و تلاش در اصلاح فکر و اعمال خود در جهت به حداقل رساندن عوامل مزاحم درونی ( من ذهنی) قدم قدم طعم شادی اصیل و مانا ( همان وصل به حضرت حق، که در این غزل رسیدن به ان را مستلزم مورد عنایت قرار گرفتن و استمرار در نوشیدن ، بیت دوم و سوم میداند) را میچشد. وقتی شراب شادی اصیل و مانا از خم ( منبع بی انتهای شادی) به سبو ( جان انسان که گنجایش همه ان شادی را در یک لحظه برای بار اول ندارد) جاری شود و اثار روحی و جسمی ان در وی ( گل افکند نقاب )ایجاد شود ، ضروری است که قدر این لحظه وصل ( این لحظه میتواند هر گونه عمل شبه خدا باشد مانند عیب پوشی، صبر، کنترل خشم، رعایت قانون جبران، سخاوت، ابتکار و خلاقیت ، شادی بی دلیل، بخشش و...) دانسته شده و به نوشیدن بیشتر از خم شراب ( یعنی ادامه این سبک زندگی) ادامه داده شود. نکته جالب ان است که این سبک زندگی الزاما حاوی مناسک قابل لمس مذهبی نیست لذا در طول تاریخ پیروان این مسیر رسیدن به شادی و برکت بی پایان به ملحد و دهری بودن متهم میشدند چون اعمال قابل رویت و قابل لمس مذهبی را شرط رسیدن به حق نمیدانستند . لذا: حضرت حافظ به طعنه می گوید ای زاهد انشالله از این کوی رندان ( افرادی که مانند حافظ و مولانا فکر میکنند) به سلامت رد شوی و الوده تفکرات ان ها نشوی. خداوند شما رو حفظ کند،علی
برگ بی برگی
2020-04-25T20:32:55
حسبِ حالی ننوشتی و شد ایًامی چند محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند بنظر می رسد مخاطب همه سالکانِ طریقتِ عاشقی هستند از دوره حافظ تا زمان حاضر و قرنهای پس از این، حافظ از سالکِ طریقت احوالاتِ وی را سؤال نموده، می فرماید ایام و روزگار بسرعت سپری می گردد و چند وقتی ست که از چگونگیِ حالِ درونیِ خود خبری نداده ای و چیزی ننوشتی، آیا اینهمه ابیات و غزلهایِ عارفانه راهگشا بوده اند یا خیر؟‌ بیت نشانگرِ لزومِ بررسی و حتی نوشتنِ تغییرِ احوالات پوینده راهِ عاشقی ست تا در ادامه راه به خودآگاهیِ لازم برسد، حافظ در مصراع دوم ادامه میدهد او نیز در جستجویِ محرمِ اسراری ست تاچند پیغامِ تازه ای را برایِ سالکانِ طریقت بفرستد اما محرم و امانت داری که پیغام را و بدونِ کم و کاست و یا بدونِ تغییرِ واژگان و معنیِ ابیات برابرِ سلیقه خود بخواهد منتشر کرده و بدست مخاطبش برساند بسختی یافت می شود، اما او با اینهمه در این غزل نیز پیغامی چند را بدرقه راهِ مشتاقان و رهپویانِ راهِ عاشقی می نماید. ما بدان مقصدِ عالی نتوانیم رسید هم مگر پیش نهد لطفِ شما گامی چند مقصدِ عالی ورایِ همه مقاصدِ خوبی ست که مربوط به این جهان و اهدافِ پیشرفت در راهِ دانش و کسب مهارت و یافتنِ شغل و ازدواج و فرزند آوری و سایرِ کارها می باشد، آن مقصدِ عالی که منظورِ اصلیِ انسان برای پای نهادن در جهان است زنده شدن به عشق یا خداوند است تا جاودانگیِ او محقق شود، حافظ می‌فرماید به آن منظورِ اصلی و عالی نخواهیم رسید مگر اینکه انسان به خود لطف نموده و چند گامی پیش گذارد و آنگاه است که نه تنها عرفا، بلکه کلِ کائنات نیز به کمک و همکاری با سالکانِ طریقت می شتابند، حافظ جمع بسته و می فرماید نتوانیم رسید، یعنی خود را از این کاروان جدا ندیده و پیشرو هم نمی داند، کاری گروهی ست که ساقی و میگسار یا هدهد و مرغان با یکدیگر می‌پیمایند تا سرانجام به دیدارِ سیمرغ نایل گردند. چون می از خُم به سبو رفت و گُل افکند نقاب فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چند حافظ آمدنِ پیغامهایِ تازه را مستلزمِ ریخته شدنِ شراب از خُمره و منبعِ اصلی به به سبو یا کوزه می داند که نظرِ لطف و کارِ آن ساقیِ بزرگ است، پس‌ از آن است که گُلهایی همچون مولانا و فردوسی و حافظ نقاب از چهره افکنده، با رخسار و زبانِ آن یگانه ساقیِ جهان یکی می شوند و خداوند است که از زبانِ آنان سخن می گوید، در مصراع دوم می‌فرماید پس سالکِ رند و زیرک باید بدونِ معطلی فرصتِ عیش را غنیمت شمرده و چند جامی بزند تا روشن شود. قندِ آمیخته با گُل نه علاجِ دلِ ماست بوسه ای چند برآمیز به دشنامی چند حافظ و دیگر بزرگان دلِ انسان را بیمار می بینند و به همین دلیل توصیه می کنند تا فرصتِ عیش و نوش را از دست ندهیم، ما غالبن برای علاجِ دلِ خود به قند و گلاب و امروزه به قرص هایِ آرامبخش پناه می بریم تا قدری از دردهای خود کاسته و شب بتوانیم بخوابیم، اما همه اینها مُسَکِن بوده و علاجِ قطعی نمی کنند، پس‌حافظ همین شراب یا پیغامهایِ زندگی بخش را کارساز و علاجِ قطعیِ دلِ بیمارِ انسان می داند، این پیغامها که توسطِ بزرگان به ما می رسد ممکن است حاویِ نکاتی دشنام گونه و توهین آمیز هم باشند اما به بوسه و کامیابی هایی در راهِ عاشقی منتهی می گردند، بزرگانی همچون مولانا در بکار بردن واژگانی چون حیوان، خرِ لنگ یا پای در گِل مانده و حتی الفاظِ رکیک ابایی ندارد تا سرانجام شاید به ما بر خورده و از خوابِ ذهن بیدار و با پیوستن به کاروانِ عاشقان از بوس و کناری چند برخوردار شویم. زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر تا خرابت نکنند صحبتِ بدنامی چند کوچه رندان همان طریقتِ عاشقی ست که حافظ بارها بیان نموده که از طریقِ زهد به طریقت عاشقی سویچ کرده و این راه را برگزیده است، پس‌ از زاهد می خواهد تا اگر روزی از سرِ کنجکاوی یا تجربه گذارش به کوچه رندان افتاد با سلام و تهنیت و احترام به عاشقان گذر کند تا صحبت و همنشینیِ رندان بدنام خرابت نکنند، یعنی هرطور به رندان و عاشقان بنگری با همان اندیشه قرین خواهی شد، اگر آنان را بد نام و فاسق ببینی تو نیز به جهتِ همنشینی با آنها بدنام و خراب خواهی شد و اگر آنان را رند و خراباتی و عاشق ببینی، از قرین با آنان تو نیز خراب و مستِ شراب و پیغامهایِ زندگی بخشِ عرفا خواهی شد. عیبِ می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو نفیِ حکمت مکن از بهرِ دلِ عامی چند زاهدی که سری هرچند گذرا به کویِ رندان زده باشد به حکمت و فلسفه بکارگیریِ واژه شراب برای رساندنِ پیغام هایِ شفابخش آگاه می شود اما بخاطرِ دلِ مردمِ عامی و کوچه بازار بر موضعِ خود باقی مانده و بر نفیِ تمثیلِ شراب اصرار می ورزد با این استدلال که چنین کاربردی جنبه ترویجِ فسق را داشته، پس‌ عیبش بیشتر از نفعی ست که عارف از آن در اشعارش بهره برده و منظورِ خود را بیان می کند، حافظ چنین نظری را رد کرده، پس به زاهد می فرماید تو از عوام الناس بیم نداشته باش و حکمت یا فلسفه بهره گیریِ عرفا از واژه شراب را اگر می دانی برای مردم بیان کن تا به هنرِ شگفت انگیزش در گشودنِ راهِ معنویت بر انسانها نیز واقف شوند، آنگاه مردم با آگاهی و خردِ ذاتیِ خود راهِ درست را تشخیص خواهند داد. ای گدایانِ خرابات خدا یارِ شماست چشمِ اِنعام مدارید ز اَنعامی چند گدایانِ خرابات همان رهپویانِ راهِ عشق هستند که حافظ پیشتر نیز گفته است خداوند و کُلِ کائنات یارِ سالکِ طریقتِ عاشقی ست و همین او را بس، پس چشمِ امیدواری به یاری و کمکِ کسانی که همچون چارپایان حاملِ کتاب‌ها و دانشِ کتابی هستند نباید و نشاید داشت زیرا از آنها آبی گرم نخواهد شد، دانشِ زاهد نیز تقلیدی ست و نه تحقیقی، پس‌ نه در خرابات بکار می آید و نه برایِ خودش در راستایِ رسیدن به کمال مؤثر واقع می شود، احتمالأ حافظ بیتِ معروفِ سعدی را در نظر داشته است که می فرماید؛ نه محقق بُوَد نه دانشمند / چارپایی بر او کتابی چند پیرِ میخانه چه خوش گفت به دُردی کشِ خویش که مگو حالِ دلِ سوخته با خامی چند پیرِ میخانه همان ساقی ست که آن ساقیِ کُل می را از خُم  در سبویِ جانش ریخته است، پس‌ او به دُردی کش یا شراب نوشِ خویش (که با ساقی و خداوند از یک جنس و خویش است) توصیه می کند و چه خوش پیغامی می دهد که مبادا حالِ دلِ سوخته و عاشقِ خود را بر انسانهایِ خام بیان کنی، پیرانِ میخانه از عطار و مولانا گرفته تا حافظ و دیگران به کرات توصیه می کنند که سالکِ طریقتِ عاشقی به کارِ پنهانی پرداخته و از کارِ معنوی بر رویِ خود چیزی به دیگران نگوید. دی عزیزی گفت حافظ می خورد پنهان شراب  ای عزیز من نه عیب،  آن به که پنهانی بُوَد  بیانِ شوق چه حاجت؟ که سوزِ آتشِ دل / توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد حافظ از شوقِ رُخِ مهر فروغِ تو بسوخت کامگارا نظری کن سویِ ناکامی چند رُخِ مهر فروغ، رُخِ یگانه ساقیِ هستی ست که هر فروغ و پرتوِ نورش سراسر مهربانی و لطف است و حافظ از عشق و شوقِ دیدارِ چنین رُخی ست که می سوزد، پس‌ای خداوند و پادشاهِ کامیاب و خوش اقبال، نظرِ لطف و عنایتی به سویِ ناکامانِ طریقِ معنوی بنما زیرا بدونِ مهر و لطفت امکانِ رسیدن به آن مقصدِ عالی برای هیچکس وجود ندارد.              
مصیب مهرآشیان مسکنی
2020-03-08T15:43:58
حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چندمحرمی کو که فرستیم بتو پیغامی چندگلایه از هجران است و عمر بی بنیاد و ازرزبان همه حافظ سخن میگوید و میفرماید نکته ای از حال خود را ننوشتیم حال هم واحدی از ایام است که میتواند یک دقیقه یا کمتر و یا یک روز و یا یک قرن باشد ولی انچه مسخص است در این غزل کمتر از یک روز و حتی یکساعت است و حافظ پیک را کسیکه در ارتباط مستقیم بدا خداست مانند نبی مکرم و امامان معصوم است و وقتی نیفرماید مگر لطف حق گامی چند جلو بگذارد اشاره به زمان ظهور است که شیعه و سنی مسیحی و یهودی و زردشتی که امید به نواده زردشت دارند و از او به عنوان سوش و یوش نام برده اند
اسد ابریشمی
2020-03-22T12:02:02
"ننوشتیم" به نظر صحیح میاید! دوستانی که اشکال گرفته اند که فعل "ننوشتیم" اول شخص جمع است و با فعل اول شخص مفرد در مصراع دوم همخوانی ندارد و حافظ خود را ما خطاب نکرده توجه نداشته اند که در در مصراع دوم هم حافظ عینا فعل اول شخص جمع برای خود استفاده کرده: "ما به دان مقصد عالی نتوانیم رسید"ضمن اینکه کل معنای بیت اول دلالت بر این دارد که چون محرمی وجود ندارد "حسب حالی ننوشتیم"
مؤدب
2021-03-30T20:07:50
یا للعجب
خلیل
2021-02-25T10:16:53
با سلام و سپاسبه گمانم « کامگار » در مصرع آخر باید کامکار باشد،
میلاد
2020-05-25T12:23:27
چرا باید درمورد واضحات انقدر تفاوت نظر باشه" حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند " عامیانه = یه چند مدت گذشته و از احوالت خبری ندادی"محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند "عامیانه = منم آدمه مطمئنی پیدا نمیکنم که بفرستمش ازت خبر بیاره بیت بعدش هم که دیگه واضح گفته تا خودت پا پیش نذاری و خبری نفرستی ، من کاری ازم بر نمیاد به همین سادگی : )
میلاد
2020-05-25T12:31:14
تصحیح "محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند "منم آدمه مطمئنی ندارم که بفرستم از حالِ من برات خبر بیاره
محمد ضیا احمدی
2017-10-26T12:59:46
حسب حالی ننوشتی , صحیح است یعنی به محبوبش میگوید نامه ای از خود برای من نفرستادی , در حالیکه حسب حالی ننوشتیم ایفاد مقصود نمیکند .
محمدصبا
2017-02-17T12:52:15
هرکسی بر حسب فهم گمانی دارددوست عزیزمون نگفت پیشنهاد،گفت در برخی نسخ ،،نوشتیم،،آمدهاول مفهوم شعر رو دریابید بعد دنبال تطبیق فعل ها بریدننوشتیم،،،من و تو ننوشتیم...شاعر در مصرع اول خودش رو هم مورد اتهام بی وفایی قرار میدهدر مصرع دوم میگه،،،محرمی کو یا قاصدی کو که فرستم به تو پیغامی...یعنی من نوشتم و کسی نیست مه بیاره واستپس باز بی وفایی رو به طرف مقابل نسبت میده که هر دو از نظر معنی درستنبعضی شکسته خوانند،بعضی نشسته خوانندچون نیست خواجه حافظ،معذور دار ما را....گل ،استعاره ی مصرحه از صورت(بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایبان دارد)قند ،،استعاره از لب و دهانقند آمیخته با گل،،،لبخند ی در صورت زیبا ،، ربطی به گلاب و ... نداره
حسین بلند
2017-05-18T00:08:45
با سلام خدمت دوستان.این غزل در دستگاه چهارگاه با صدای استاد بنان خوانده شده که به عزیزلن پیشنهاد مبکنم از دست ندن.ضمن آنکه استاد بنان هم مصرع اول «ننوشتیم" میخوانند که با توجه به مصرع دوم بیت به نظر صحیحتر می آید.
پریشان روزگار
2017-05-18T00:51:57
ننوشتیم و نمی گوید ننوشتم و در مصراع بعدی در جستجوی محرمی است تا پیغام و پسغامی به یار بفرستد و البته نه به خود !! در دو بیت نخست سخن از هردو است عاشق و معشوق و جان کلام در بیت تخلص:....،کامکارا ! نظری کن سوی ناکامی چند
امین
2017-05-27T04:25:45
با تشکر از حسن، تعبیر نقل شده توسط ایشون از قند آمیخته با گل ... بسیار بسیار زیبا و دلنشین بود و حال ما رو دگرگون کرد از درک زیبایی نهفته ای که در کلام حافظ هست. ضمنا استاد شجریان این غزل رو در یک اجرای آلبوم نشده با کمانچه هابیل علی اف در دستگاه ماهور اجرا کرده اند که توصیه می کنم حتما گوش کنید
رضا
2018-07-11T13:05:43
قند آمیخته با گِل نه علاج دل ماست؟ (قند ناخالص) بوسه ای چند برآمیز به دشنامی چند!
رضا ساقی
2018-07-13T19:14:51
حسب حالی ننوشتیّ و شد ایامی چندمَحرمی کو که فرستم به تو پیغامی چندبعضی ازشارحان محترم معتقدند "ننوشتیم" به جای "ننوشتی" درست است امّا بنظرنگارنده همان "ننوشتی" مناسب تراست چراکه شاعردرمصرع اوّل به مخاطب یا معشوق می فرماید: شرحی ازحال وروزخویش ننوشتی ودرمصرع دوّم می فرماید: من هم به محرمی دسترس ندارم تا به تونامه بنویسم. یعنی دراینصورت هست که موازنه وتعادل دریک بیت برقرارمی گردد توازن وتعادلی که موردپسندحافظ بوده و همیشه سعی کرده دراغلب بیت ها برقرارنماید. ظاهراً پیش ازاین مخاطب این غزل باحافظ مکاتباتی داشته وازطریق نامه نگاری ازاحوالات یکدیگرمطّلع می شده اند لیکن بنابه دلایلی مدّتی سپری شده واین ارتباط قطع گردیده بوده که حافظ اقدام به سرودن این غزل نموده است.حَسب حال: شرحی از حال وروزمعنی بیت: ای محبوب، مدّتیست که نامه ای ازشرح حال خودننوشتی وماازاحوالات توبی خبریم‌. مانیزبه مَحرم قابل اعتمادی دسترسی نداریم تا به تونامه ای نوشته وارسال کنیم.احتمالاً مخاطب این غزل شاه شجاع جوانِ خوش سیمائیست که به واسطه ی جریانات سیاسی از شهرشیرازخارج یابه بیرون رانده شده است.آن غالیه خط گرسوی مانامه نوشتیگردون ورق هستی ما درننوشتیما بدان مقصد عالی نتوانیم رسیدهم مگر پیش نهد لطف شما گامی چندمعنی بیت: ما(عاشقان) توان وامکانِ آن رانداریم که به منزلگاهِ متعالی شما بیائیم ودرچنین شرایطی امکان دیدارمیسّر نخواهد شد مگراینکه شما تدبیری بیاندیشید وبه طرف عاشقان خویش قدم رنجه فرمائیدتادیدارمحقّق شود.می خواستم‌که میرمش اندرقدم چوشمعاوخودگذربه ماچونسیم سحرنکردچون مِی از خُم به سبو رفت و گل افکند نقابفرصت عیش نگه دار و بزن جامی چندخُم: ظرف بزرگی که داخل آن کشمش یاخرما یا....می ریزند تا پس ازمدّتی معیّن تبدیل به باده گردد.سبو: ظرف بزرگی که ابتدا باده ازخُم بدان منتقل شده وسپس به درون صُراحی(پارچ امروزی) ودرنهایت به قدح وپیاله ریخته می گردد وتوسط میخواران نوشیده می شود. معنی بیت: زمانی که باده رسید وازخُم به داخل سبورفت وآنگاه که بهاران فرارسید وگل پرده ی حجاب بردرید وشکوفاشد تونیزدَم راغنیمت بشمار قدرفرصتِ عیش وعشرت رابدان وچند پیاله ای باده بنوش ووقت را باشادی وشادخواری بگذران.خوشترزعیش وصحبت باغ وبهارچیست؟ساقی کجاست گوسبب انتظارچیست؟قندِ آمیخته با گل نه علاج دل ماستبوسه‌ای چند برآمیز به دشنامی چندقندآمیخته باگل: درقدیم وحتّا امروزه نیزدر بسیاری ازشهرها، ازمخلوط گل محمدی وقند نوعی مربّا بنام "گل قند" درست می کردند که بسیارمفرّح ومقوّی بوده وبه عنوان دارونیزاستفاده می شد. بدینصورت که قندراپودر کرده وباگل محمدی درآمیخته ومدّتی درمقابل آفتاب می گذاشتند تا کاملاً پخته شده وقابل استفاده گردد.اشاره به همین مطلب است.معنی بیت: (خطاب به محبوب، گرچه ماعاشقان بیماروضعیف وناتوان هستیم) لیکن برای مداوای ماگل قند کارسازنیست اگرمی خواهی مارا مداواکنی لطف کن به جای "گل قند" بوسه ای رابا چندکلامی حتّا دشنام بیامیز وبه ما اعطا کن که برای ماشفابخش است وهزاران بارگواراتر ازشربت قند وگلاب می باشد.کنون که چشمه ی لعل اَت چوقندنوشین استسخن بگوی وزطوطی شکردریغ مَدارزاهداز کوچه ی رندان به سلامت بگذرتا خرابت نکند صحبت بدنامی چند"زاهد" درنظرگاه حافظ،کسیست که ظاهراً پرهیزگار وپاکدامن است لیکن باطنی آلوده وگناهکار دارد ودایم درکاردیگران فضولی می کند به مال ومنال دنیا شدیداً مشتاق است ودرپی بدست آوردن مقام وموقعیّت اجتماعیست."رند" نیز درفرهنگ حافظانه کسیست که برعکس زاهدان،ظاهری گناهکار ولااُبالی دارد، بدنام است امّا ازوابستگی به هردو جهان آزادشده ودارای صفای باطن ومرام ومعرفت ومردانگیست وبه هیچ چیزجزعشق ومحبّت وانسانیّت تعلّق خاطرندارد.معنی بیت: ای زاهد مراقب باش! ازمحلّه ی رندان عبورمکن ،پای درکفش رندان مکن، فضولی درکار این آزادگان سرانجام خوشی برای تونخواهد داشت. هرکس که بااین فرهیختگان وفرزانگان دربیافتد به خاک حقارت وپستی فرومی افتد. ای زاهد احتیاط پیشه کن مبادا همصحبتی با رندان سبب بدنامی شما گردد!چومهمان خراباتی به عزّت باش بارندانکه دردسرکشی جاناگرت مستی خُمارآردعیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگونفی حکمت مکن ازبهر دل عامی چندمعنی بیت:ای زاهد، به منظورفریب مردم عادی وکسب رضایت خاطر ساده دلان، معایب ومضرّات باده نوشی را برشمردی وباده وبادنوشان راتخریب کردی! انصاف داشته باش وقتی معایب چیزی رامی شماری محاسن آن رانیزبشمار. درشرح حکمتِ شرابخواری منصفانه هم معایب رابشمار هم محاسن را.زباده هیچ اَت اگرنیست این نه بس که تورا دَمی زوسوسه ی عقل بی خبردارد؟ای گدایان خرابات خدا یار شماستچشم اِنعام مدارید ز اَنعامی چندگدایان خرابات: فقیران وتهیدستان ازنظرمال ومنال دنیا، گدایان خرابات نیازمندان درگاه مشقوق اَزلی هستند،کنایه ازرنداناِنعام:نعمت دادن، کرم ورزیدناَنعام:چهار پایان، کنایه ازکسانی که ظاهرانسانی دارند وباطن حیوانیچشم اِنعام مدارید: چشمداشت وتوقّعی نداشته باشید به امیداینکه توانگران به ظاهرانسان به شماصله وخلعتی ببخشند وانعام دهند.معنی بیت: ای رندان و خراباتیان، به تبلیغات دروغین زاهد هیچ توجّهی نکنید که خداوند ازباطن همه خبردارهست ودوستدار شما رندان و وارستگان می باشد بنابراین ناامیدمباشید وچشم امیدتان تنهابه سوی خداوند باشد. چشم ِتوقّع ِ پاداش گرفتن از توانگرانِ انسان نما رافرو ببندید مبادا به طمع گرفتن صله وهدیه، چشم امید بسوی توانگران ودنیاداران ِ حیوان صفت بازکنید.بردراَربابِ بی مروّت دنیاچندنشینی که خواجه کی بدرآید؟پیر میخانه چه خوش گفت به دُردی کش خویشکه مگو حال دلِ سوخته با خامی چندپیرمیخانه: کنایه ازپیرباده فروش ِفرزانه ایست که اغلب درمقام راهنما وراهبر رندان وسالکانِ طریق رندیست ونکات آموزنده وعبرت انگیزی به آنها گوشزد می کند.خام: نادان وناآزمودهمعنی بیت: پیرباده فروش به رندِ دُرد نوش خویش چقدرزیبا ونغزگوشزدنمود که : هرگزسفره ی دل خود را درپیش هرنادان وناآزموده بازمکن وآنها راازاسرارخویش آگاه مکن.خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشقدریادلی بجوی دلیری سرآمدیحافظ از شوق رُخ مِهر فروغ تو بسوختکامگارا نظری کن سوی ناکامی چندکامگار: کامیاب ، به کام دل رسیده معنی بیت: حافظ ازآتش شوقِ دیدارآفتابِ رخسار توسوخت. ای کامران ،به شکرآنکه به کام دل رسیده ای عنایتی به عاشقان ناکام خود کن تاآنهانیزکامیاب گردند.گفتم کی اَم دهان ولبت کامران کنندگفتابه چشم،هرچه توگویی چنان کنند!
جاوید مدرس اول رافض
2018-05-07T14:19:55
******************************شرح غزل شماره 182 حافظ ******************************وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) ******************************1- حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چندمحرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند***‏معانی لغات و اصطلاحات :حَسب حال: گزارش حال ، شرح حال ، رویدادها . ***‏معنی معمول:چندی گذشت که حال و رویدادها را ننوشته ایم ( برای اینکه ) راز داری نیست که پیغامی چند را به تو برسانم .**********************************2- ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسیدهم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند ***‏معانی لغات:مقصد عالی :پیشگاه معظم ،حضرت عالی ،منزلگاه والا***‏تأویل عرفانی: مقصد عالی اشارت به قرب شهودی که موقوف است به موهبت ایزدی که سعی و تلاش سالک را در آن دخلی نیست :تا که از جانب معشوق نباشد کششی/کوشش عاشق بیچاره بجایی نرسد.***‏معنی معمول: ما نمی توانیم به منزلگاه و الای شما برسیم مگر آنکه لطف شما چند قدمی به سوی ما بر دارد ) نگاهی به زیر پای خود کند.**********************************3- چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقابفرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند ***‏معانی لغات و اصطلاحات:گل افکندنقاب: گل نقاب از چهره بر افکند ، گل از نقاب غنچه در آمد.فرصت نگهدار:فرصت را غنیمت شمر.***‏تأویل عرفانی:چون می محبت از جوف خم به سبو و پیاله رفت و مرشد وقت نقاب عزلت از رخ انداخت و مستعد افاضه گشت فرصت این عیش نگهدار و غنیمت شمار.***‏معنی معمول: به آن هنگام که شراب رسیده از خم به سبو ریخته و غنچه گل شکفته شد، فرصت شادی را غنیمت شمرده جامی چند بنوش .**********************************4- قند آمیخته با گل نه علاج دل ماستبوسه‌ای چند برآمیز به دشنامی چند ***‏معانی لغات:قندآمیخته باگل:گلقند ، شربت قند آمیخته با برگ گل سرخ که برای ضعف دل تجویز می شده است گل شکر، شربت گلاب و قند.دشنام دوستی:دوست داشتن دشنام و درشت گوئیهای دلبرانه و توام با ناز و عتاب از مضامین شایع و قدیمی غزل فارسی استو اوجش را در غزل سعدی می پیماید:دعات گفتم ودشنام اگر دهی سهلست/ که شکر دهنان خوش بود سئوال و جوابزهر از قبل تو نوشدارو/ فحش از دهن تو طیباتستسعدی از اخلاق دوست هرچه بر آید نکوست/گو همه دشنام ده کز لب شیرین دعاستبرآمیز:در هم بیامیز ، باهم ترکیب کن.***‏تأویل عرفانی:دوای مقرر اطبا نه علاج دل ماست که دل ما دچار عارضه عشقست علت عاشق زعلتها جداست .بنابراین دل ما بین خوف و رجا تربیت یافته قدری جذبه و کشش را بر آمیز با قدری تربیت و سرزنش.***‏معنی معمول: شربت قند و گلاب علاج درد دل ما نمی کند. چند بوسه را با دشنام درهم بیامیز و به ما بده.**********************************5- زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذرتا خرابت نکند صحبت بدنامی چند ***‏معانی لغات:***‏تأویل عرفانی:ای زاهد مرایی که زهد خشک را سرمایه نام و ناموس ساخته ای از کوچه ما رندان بی سر و سامان با داشته های ریایی خود بسلامت و بی ملامت این مفلسان بگذر تا تو را خراب و رسوا نکنند.***‏معنی معمول: ی زاهد از کوچه رندان لاابالی با حتیاط عبور کن تا معاشرت این بد نامان آبروی تورا بر باد ندهد**********************************6- عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگونفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند ***‏معانی لغات:حکمت:دانش ، فلسفله.***‏تأویل عرفانی:ای زاهد ظاهر پرست بی آگاه از موهبت می روحانی که تعبیر تو از آن به پستی است از روی تعصب کذایی که داری بی آگاهی از حقیقت اشیاء بدان که همان می هنر های فراوانی دارد و تو ازریا کاری از برای عوام فریبی نفی می میکنی .***‏معنی معمول: حالا که معایب شراب را تمامی بر شمردی هنر و فضلیتش را هم برگو و برای رضایت خاطر چند ساده دل نادان ، در شرح حکمت این دستور مغالطه مکن.**********************************7-ای گدایان خرابات خدا یار شماستچشم انعام مدارید ز انعامی چند ***‏معانی لغات:گدایان خرابات:مستمندان معتاد به شراب که بر درمیکده می نشسته و از واردین دولتمند میخانه تقاضا می کرده اند که دُرد شراب مصرفی خودشان را به آنها حواله دهند.انعام:احسان و نیکویی.انعام:چهار پایانانعام بیت اول با انعام بیت دوم جناس تام میباشد***‏تأویل عرفانی:ای گدایان و ای سائلان مقام محبت به مقتضای (انی ادبّرامور عبدی=من کارهای بنده ام را تدبیر میکنم)توجه کنید و چشم طمع بدست انعامی چند(زاهد) نداشته باشید***‏معنی معمول: ای باده نوشان مستمند خراباتی ( که چشم انتظارتان به دست دیگران است)، دل به احسان چند حیوان انسان نما مبندید که خدا یار و یاور شماست.**********************************8- پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویشکه مگو حال دل سوخته با خامی چند ***‏معانی لغات:.دردی کشان:مستمندان معتاد به شراب که به جای شراب درد شراب می آشامند ، گدایان خرابات.***‏تأویل عرفانی:مرشد و پیر راه عشق و حقیقت به سالکان حقیقی و بلا کش رهنمون شد که حال و هوای قرب و مستی عاشقانه را با خامان و ابلهان مگوئید که تکفیر میشوید.به مستوران مگو اسرار مستی/ حدیث جان مگو با نقش دیواربا مدعی مگویید اسرار عشق و مستی / تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی***‏معنی معمول: پیر میکده چه اندرز خوبی به دردی کش فقیر در میخانه خود داد و به او گفت که هرگز درد دل و شرح پریشانی خود را با بی دردان ناپخته در میان مگذار**********************************9-حافظ از شوق رخ مهر فروغ تو بسوختکامگارا نظری کن سوی ناکامی چند***‏معانی لغات:کامگار:کامروا ، به کام دل رسیده .***‏تأویل عرفانی: در جام می محبت شوق عکس فروغ جانان جان مارا بسوخت ای صاحب جان و دل ما و هرچه که هست تابش فروغ محبت و تجلی رخ جمیل خویش را از ما دریغ مدار.و پیوسته دار***‏معنی معمول: حافظ در اشتیاق دیدار خورشید رخسار تو گداخته شد ای کامروا نگاهی به مشتاقان ناکام خود بینداز. *************************تهیه تد وین جاوید مدرس (رافض)*****************************نظری بر شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیدرر نسخه های قدیمی که حافظ شناسان به استناد آنها ، در تصحیح غزلهای حافظ در اتخاذ سند کرده اند تنها در 2 نسخه ، مطلع این غزل: (حسب حالی ننوشتیم وشد ایامی چند، و به این صورت صحیح خود آمده است . پیش از این در شرح یکی دو غزل گفته شد که حافظ در غیاب شاه شجاع از او نامه و دستور العمل در یافت و به او پاسخ و پیغام ارسال می داشته و بعضاً با پاسخ خود شعری هم برای شاه شجاع می فرستاده تا مطربان در محضرش بخوانند و در این مطلع غزل می بینیم که حافظ صراحتاً می گوید و عذر تقصیر خویش را می خواهد که به سبب اینکه قاصد مطمئن و محرمی پیدا نمی شد چندی است که حَسَب حال و گزارشات وقایع را نتوانسته ام که برای شما بفرستم. ما می دانیم که روابط حافظ و در بار شاه شجاع در بدو امر صمیمی و حافظ به شاه نزدیک بوده است اما نمی دانیم که این مکاتبات و ارسال اخبار از سر صداقت ودوستی فیما بین بوده یا بر حسب وظیفه اداری که شاعر برآن وظیفه و مقرر دریافت می کرده است . بهر حال چون بعضی در گذشته توجه به این نکته انجام وظیفه یا فداکاری حافظ نداشته اند عبارت ( حسب حالی ننوشتیم ) را در غزل عاشقانه از عاشق بعید دانسته و به صورت ( ننوشتی) در آورده اندو با اینکه نسّاخ این تسامح یا تداخل را روا داشته اند . باید گفت کلمه حسب حال ( ترکیبی اضافی) به معنای وقایع روز ، حوادث جاریه ، احوال کنونی، در لغت نامه دهخدا آمده و نوشتن شرح وقایع و ارسال آن به مقام مافوق توسط قاصد محرم دلالت براین دارد که ننوشتیم صحیح است.این غزل همانطور که در غزلهای دیگر ی که حافظ در زمان تسلط شاه محمود به شیراز به شاه شجاع نوشته، در آن ایام سورده شده است . شاعر در بیت دوم به شاه شجاع می گوید که ما نمی توانیم پیش تو بیایم توهمت کن و با تصرف شیراز پیش ما بیا . این ناتوان را عقیده را بر این است که حافظ با ارسال غزلهای ایهام دار برای شاه شجاع پاره یی مطالب را با او در میان می نهاده مثلاًَ در بیت دوم این غزل منطوق کلام حافظ این است که هم اینک وقت حمله به شیراز است قدم جلو بگذار واحتمال می دهد که در بعض ابیات دیگر هم و استعاره نهفته باشد که بر شاه شجاع معلوم و بر ما در این زمان نامعلوم است.شاعر بیت ششم اشاره به مفاد آیه 216 سوره بقره دارد : ( یَسئَلوُنَکَ عَن الخَمرِ وَ المِیسِر قُل فیهِما اِثمُ کَبیرُ وَ مَنافِعُ للناس و اِثمُهُما اَکبَرُ مِن نَفعِهمِا …) ( از تو می پرسند از شراب وقمار ، بگو در آندو و گناهی بزرگست و سودها از برای مردمان و گناه آندو تا از سودشان بزرگتر است …)و می خواهد به واعظ نصیحت گو بفمهاند که تو که از مضارّ شراب سخن گفتی این نکته آیه شریفه را هم که در شراب منافعی برای مردم نهفته است باز گو کن و به خاطر عوام مغالطه مکن چرا که این نفی حکمت است و علم ودانش هم گواهی می دهد که شراب خواصی هم دارد . ابوعلی سینا در قطعه زیر این مطلب را نیکو شکافته:بـه طعم ، چـو پند پدر ، ولیک مفید بـه نـزد جال باطل بـه نـزد دانا حـقحـلال گشـته بـه تـجویز عقل بر دانا حـرام گـشته به فتوای شـرع بر احمقمی از جهالت جهال شد به شرع حرام چو ماه کز سبب منکران دین شد شقّشاعر دربیت هفتم وهشتم اشاره به معتادان مستمند و فقیری دارد که به سبب تهیدستی بردرمیخانهمی نشستند و از ثروتمندانی که وارد میخانه می شدند تقاضا می کردند که به عمله شراب سفارش کنند تا در موقع صاف کردن شرابی که برای آنها می آوردند دُردهای آن را به این بینوایان حواله و هدیه کنندو آنها را اندرز می دهد که قدر ومنزلت خود را در نزد خامان و ناپختگان مشکنید و اسرار حال خود را با آنها در میان ننهید و عزت نفس داشته باشید که خدایار ومدد کار بینوایان است.شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
نوید خسروانی
2022-01-08T13:11:30.9927235
مرحوم استاد شجریان در صوتِ آموزشِ دستگاه راست پنج‌گاه این غزل را خوانده‌اند که پس از درآمد و پروانه و... وارد شور می‌شوند و برمی‌گردند راست پنج‌گاه. شاید از نسخه‌ی افشاری با لطفی و نسخه‌ی ماهور (فکر کنم با علی‌اف) زیباتر باشد. سایت وزین خصوصی هم این آموزش ردیف‌ها را دم دست گذاشته است؛ زاد الله توفیقاتهم
در سکوت
2022-03-27T13:33:44.1454017
این غزل را "در سکوت" بشنوید
بهروز صفاییان حقیقی
2022-11-15T20:40:07.8292333
در بیت آغازین ننوشتی مناسب تر مینماید زیرا خواجه در مقام تخاطب بوده و دلبری را که دیر زمانیست با پیامی یا سلامی وی را خشنود نکرده مخاطب قرار داده و بیت دوم نیز مویدی بر این مدعاست
بهروز صفاییان حقیقی
2022-11-15T20:40:45.4703599
در بیت آغازین ننوشتی مناسب تر مینماید زیرا خواجه در مقام تخاطب بوده و دلبری را که دیر زمانیست با پیامی یا سلامی وی را خشنود نکرده مخاطب قرار داده و بیت دوم نیز مویدی بر این مدعاست
بهروز صفاییان حقیقی
2022-11-15T20:50:31.0304834
در پاسخ دوست سخن شناس اقای مهدی باید گفت هر دو کلمه انعام میباشد که با اعراب درون شعر اولی به معنای پاداش و دومی به مفهوم چارپایان میباشد واز کلمه انغام ان معنی مستفاد نمیگردد و صحیح ان اغنام میباشد که حرف غین بر حرف نون تقدم دارد و ریشه ان غنم بوده و در موارد پرداخت زکات نیز این کلمه مورد استعمال شارع بوده است
بهروز صفاییان حقیقی
2022-11-15T20:52:28.2740317
با عرض پوزش بیت هفتم منظور بوده
برگ بی برگی
2023-07-23T18:16:06.1938003
سپاسِ فراوان از علی آقای بزرگوار که شرحی زیبا و به اختصار اما جامع و کامل مرقوم نموده اند
دکتر صحافیان
2023-09-02T08:14:00.0790371
از احوالت گزارشی برایم نفرستادی و روزگاری طولانی سپری شد، در حالی که رازداری هم نمی‌یابم، تا پیامی به حضورت رسانم.۲- به سرمنزل یار نمی‌توان دست یافت مگر با کشش و لطف معشوق(دو سویه بودن عشق در عرفان به لطف حق برای راه‌یابی اشاره دارد)۳- آنگاه که شراب صافی از خم به سبو ریخته و گل شکوفا شد، از لحظه شادی محافظت کن و چند جام بنوش!۴- دیگر دل عاشق ما با شربت گلاب و قند درمان نمی‌شود، بوسه شیرین بده از آن لبان هر چند همراه ناسزا باشد.۵-ای زاهد! امیدوارم از کوچه رندان به سلامت عبور کنی و هم نشینی چند رسوای عاشق بدنامت(ایهام:دگرگونت)نکند.۶- بدی‌های شراب را برشمردی، از خوبی‌هایش نیز بگو!(اشاره به آیه ۲۱۹ بقره که شراب منافعی دارد- مصراع ضرب المثل شده است)برای خوش‌آمد چند عامی، نفی حکمت نکن( شراب حال خوش را انکار نکن)۷- ای بیچارگان میکده عشق، خداوند یار و همراهتان است، طمع یاری( مادی و معنوی) از بی‌بهرگان عشق که چون چارپایان هستند، نداشته باشید.۸- پیر میخانه به آشنای دیرینش چه زیبا گفت: از سوز دلت با خام‌دلان سخن نگو!( تضاد سوخته و خام)۹- معشوق کامروایم! حافظ در شوق عشق چهره‌ات سوخت، نگاهی به این ناکامان بکن!غزل بر رازداری تاکید دارد به ویژه ابیات ۱، ۶ و ۸دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح پیوند به وبگاه بیرونی