گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:مرا به رندی و عشق، آن فضول عیب کُنَد که اعتراض بر اسرارِ علمِ غیب کُنَد

❈۱❈
مرا به رندی و عشق، آن فضول عیب کُنَد که اعتراض بر اسرارِ علمِ غیب کُنَد
کمالِ سِرِّ محبت ببین، نه نقصِ گناه که هر که بی‌هنر اُفتَد، نظر به عیب کند
❈۲❈
ز عطرِ حورِ بهشت آن نَفَس برآید بوی که خاکِ میکدهٔ ما عَبیر جِیب کند
چنان زَنَد رَهِ اسلام غمزهٔ ساقی که اجتناب ز صهبا، مگر صُهیب کند
❈۳❈
کلیدِ گنجِ سعادت قبولِ اهلِ دل است مباد آن که در این نکته شَکُّ و رِیب کند
شبانِ وادیِ اِیمن گَهی رسد به مراد که چند سال به جان، خدمتِ شُعیب کند
❈۴❈
ز دیده خون بِچکانَد فِسانهٔ حافظ چو یادِ وقتِ زمانِ شَباب و شِیب کند

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۸۸

تصاویر

کامنت ها

وفا
2014-11-30T18:22:18
معانی لغات غزل(188)رندی: بی قیدی و بندی، رجوع کنید به صفحه 60 رندی حافظ و صفحه 151 .فضول: یاوه گو ، کسی که خودسرانه در امر دیگران مداخله کند ( در زبان عربی فضول به معنای یاوه گو یی و فضولی به معنای یاوه گوست ودر زبان فارسی در ست بر خلاف آن متداول است. (دهخدا) .اعتراض: مخالفت ، ایراد و نکته گیری ، عیب جویی ، خرده گیری.علم غیب: دانش الهی ، احوال غیبی ، دانشی که از اسرار مخفی و ازلی خبر دهد .کمال: تمامیت ، تمام شدن ، تمام و در اصطلاح فلاسفه : آنچه تمامیت شیء به آن است که کمال آن شیء می نامند.سرّ محبّت: راز عشق، غلیان دل در مقام اشتیاق به لقاء محبوب ( ر- ذوالنور)نقص : کاستی ، نقصان .نقص گناه: کاستی و نقصی که در اثر گناه در شخص پیدا می شود .حورِ بهشت: زن بهشتی سیاه چشم ، حوریه .عبیر :ماده یی که از ترکیب مشک و گلاب و چند ونوع مواد معطر دیگر تهیه می شود .جِیب: گریبان ، یخه پیراهن .چنان زند: چنان به یغما ببرد.ره اسلام: آن چنان دین و ایمان اسلامی را به یغما ببرد.غمزه :کرشمه وناز و ادا و اطوار .اجتناب : دوری ، پرهیز .صهبا: شراب انگوری .صُهَیب : یکی از صحابه حضرت رسول اکرم ( ص) که به زهدو پارسایی مشهور بوده و تقوا و عفت ذاتی او ضرب المثل است . او در سنه 36 قبل از هجرت متولد و در سال 32 بعد از هجرت وفات یافت .اهل دل:مردم صاحبدل، اهل دل کسی است که هر چه دل اراده و تمایل به آن باید او نیز بدان بگرود ، مانند اهل بصیرت واهل نظر که ذوق و شناخت زیبایی را از راه علم نظرو زیبایی شناسی دار هستند .رَیب : شک وتردید.شبان وادی ایمن: کنایه از حضرت موسی که دربیابانی در جانب راست کوه طور به شبانی مشغول بوده وندای حق تعالی را در آنجا شنید.شُعیب: پدر زن حضرت موسی که خود نیز پیامبر بود و موسی قبل از رسالت ، شبان گوسفندان بود .زمان شباب : زمان جوانی .شیب : پیری .معنی ابیات غزل (188)(1) آن یاوه گویی که راز دانش الهی و نصیبه ازلی را منکر است به رندی و عاشق پیشگی من خرده می گیرد.(2) محبت راستین را که در سر حد کمال است بنگر نه کاستی های حاصله از گناه را، چرا که هر کس بی هنر باشد به عیب می نگرد .(3) آن زمان از عطر حوری بهشتی بوی خوش بر می خیزد که خاک میخانه ما را به مانند عبیر در گریبان خود نهد .(4) ناز وکرشمه ساقی آنچنان راهزن پرهیزکاری و ایمان اسلامی است که شاید تنها صَهَیب قادر باشد که از باده نوشی بپرهیزد . (5) کلید گنج سعادت، پذیرفتگی در پیشگاه صاحبدلان استو مبادا کسی در این نکته ظریف تردید کند. (6) موسی، این چوپان بیابان اَیمن وقتی به مردا دل خود می رسد که از دل وجان چند سال به شعیب خدمت کند. ( 7) سرگذشت حافظ آنگاه که به چونگی روزگار جو انی وپیری می پردازد ، خون از دیدگان جاری می کند .شرح ابیات غزل (188)وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلنبحر غزل : مجتث مثمن مخبون محذوف*مفاد مقطع این غزل دلالت واضح بر این دارد که حافظ در زمان پیری یعنی اواخر عمر خود این غزل را سروده است زیرا صراحتاً می گوید وقتی که به یاد ایام جوانی و روزگار پیری خود می افتم و آنچه بر من دراین ایام گذشته اگر باز گو کنم خون از دیدگان جاری می شود. این موضوع می رساند که شاعر آسمانی جز در ایّامی معدود و زمانی محدود آنطور که باید وشاید به مراد دل زندگانی نکرده و زیر باروفشار و سختی ها وناکامی ها ، روزگار به سر برده است.مطلع غزل هم دلالت براین دارد که حسودان و کوته نظران و فضولان تا این پیری هم دست از او سر او نکشیده و بر اعمال و رفتار و گفتار او خرده گیری می کرده اند. شاعر در بیت دوم غزل خطاب به فضولان ، مفاد بیت سعدی علیه الرحمه :الاای هنرمند فرخنده خوی هنرمند نشینیده ام عیب جویرا به نحو کاملتری بازگو می کند و می فرماید چشمت را باز کن و ببین که من به سرحد کمال را ه عشق رسیده ام و از پاره یی از معاصی من بگذر. در عبارت ( کمال صدق محبت) یکدنیا معنی نهفته است و توضیح آنکه کمال هر موجودی را دو مرحله است و به قول فلاسفه به کمال اول و کمال ثانی یا کمال طبیعی و کمال اکتسابی موسوم است.کمال اولیه یا کمال طبیعی نحوه وجود هر موجودی در همان موجود است . مثلاً نفس حیوانی، کمال اوّلیه حیوان است که در حدّ ذات خود کامل است و کمال ثانوی یا اکتسابی آن است که شی ء به آن در صفاتش کامل می شود مثلاً حیوانی تربیت می شود یا انسانی مهندس و پزشک و هنرمند می شود و از همگان خود که کمال اولیه انسانی را دارند پیشی می گیرد . حافظ می خواهد به فضول حالی کند که تو در من این هنر را مشاهده کند من محبت را در وجود خود به سرحد کمال صدق محبت رسانیده ام به نحوی که از آن عاشق تر مرحله یی نیست و به قصور من در اجرای پاره یی دستورات شرعی نگاه مکن چرا که کسی که از هنر بویی نبرده است و قادر به پرورش ذات خود ورسیدن به سر حد کمالمعرفت و عشق نیست،قابلیت تشخیص بد از خوب را ندارد و چشمهای او همیشه موارد اختلاف دیگران با نفس خود را ، عیب تلقی می کند. شاعر در ابیات سوم وچهارم این غزل مضامین لطیف و تازه یی را به حکم ضرورت و پیروی از کلمه قافیه می آفرینند. در بیت سوم خاکدر میکده عشق را از عبیر خوشبوتر و گرامی تر می شمارد و می فرماید حوریان و ملایک بهشتی اگر ، از این خاک میخانه عشق بهره یی ببرند و آن زمان است که به کمال می رسند و در بیت چهارم وسوسه غمزه ساقی میخانه عشق را چنان جذاب می داند که می فرماید تنها صُهیب را می توانم از شر این وسوسه استثنا کنم و گرنه این غمزه و عشوه را قدرتی است که همه را از راه دین وایمان بیرون می برد. توضیحاً صُهُیب فرزند سنان بن مالک با کُنیه ابو یحیی صحابی ، زمانی به اسلام گروید که مسلمانان بیش از سیو چند نفر نبودند زهد او به حدی بودکه رسول اکرم درباره صهیب فرموده است: رَبَحَ صُهیب سود برد) و در موردی دیگر فرمود : معصیت نکردن وتقوای صهیب از عفت ذاتی اوست نه از ترس از آتش . او در کودکی ودر عهد جاهلیت به اسارت رومی ها در می آید و بعداً اورا باز خرید کردند چه پدرش از اشراف دوره جاهلیت بود. در مکه اسلام آورد و هنگامی که رسول اکرم (ص) قصد مهاجرت به مدینه را داشت مشرکین از رفتن او ممانعت به عمل آوردند اوبه ناگزیر همه ثروت خود را آنها واگذار کرده و مهاجرت کردو بسیاری از غزوات در رکاب پیامبر شمشیر می زد و در سال 32 هجری وفات یافت .حافظ در بیت پنجم تعریف جدیدی از سعادت دارد. به عقیده او کسی که حالات و کیفیّات و رفتار او مورد پسند صاحبدلان باشد، این شخص د ر مسیر سعادت افتاده است و این امری مسلم است و تأکید بر این دارد که درباره این تعریف هیچ گونه شکو تردید نداشته باشید و در بیت بعدی استمرار در این راه سفارش می کند و می گوید اگر می خواهی به مراد دل خود یعنی به سعادت برسی پیوسته و بطور مستمر کاری کن که پسند و قبول صاحبدلان باشی همانطور که موسی چون دختر شعیب پیامبر را خواستگاری کرد قرار شد که 8 سال خدمت چوپانی پدر زن خود بکند و او ده سال به این کار مشغول شده ودر نتیجه به مراد دل خود و رتبت پیامبری رسید.شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
maryam
2009-07-24T10:44:18
مصرع آخر بیت آخر :چو یاد وقت شباب و زمان شیب کند باید باشه---پاسخ: با تشکر، ضبط نسخه‌ی قزوینی-غنی که به نظر می‌رسد منبع اولیه‌ی تاریخ ما بوده همین است، متن تغییر نکرد.
ایمان ملک محمدی
2019-11-12T08:48:04
سلاماستاد امیرخانی بیت دوم را در نهایت زیبایی خطاطی کرده اند.لطفا اینجا تصویر آنرا بگذارید تا همه از این شاهکار لذت ببرند.
بنده خدا
2020-04-12T16:59:24
با سلام خدمت اساتیداگر امکان دارد اینجانب را راهنمایی کنید1: اگر در بیت اول،مصرع دوم،به جای علم از عالم استفاده میشد و در بیت دوم،مصرع اول،اگر به جای گناه از عمل استفاده میشد. چه برداشتی از معنی شعر به وجود می امدبا تشکر
مهدی
2021-02-15T14:02:23
بیت دوم : که هرکه بی هنر افتد نظر به عیب کند: بزرگترین هنر خودشناسی است و هرکس در این مسیر باشد نگاهش به عیب بخصوص عیب دیگران نمی افتد. دوری از حسادت و غیبت و عیب جویی کار ساده ای نیست و تلاش های م در این موردا معمولا با شکست همراه است ولی اگر از درون احساس سعادت و خوشبختی و احساس ارزش کنیم خود به خود نگاهمان از دیگران و عیب های أنها برداشته میشود
سیدعلی ساقی
2018-07-16T15:30:57
مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کـنـد کـه اعـتـراض بـر اسـرار عـلـم غـیـب کـنـد رندی : مرامی مبتنی بروارستگی ورهایی ازبندتعلّقات دُنیی ودینی فضول : کسی که دراَمری که به او مربوط نیست دخالت وقضاوت می کند. بخش عظیمی ازمشکلاتِ بشریت، جنگها،دعواها وکشمکش ها درتمامی دوره ها دربسترفضولی رشد ونمو وسپس شیوع پیدا می کند. فضولی ازطاعون نیز خطرناک تراست.عیب کردن : ایراد گرفتن ، انگشت برخطا و گناه کسی کردن وبرمَلاساختن ِ اسرارشخصیِ دیگراناعتراض : ایراد گرفتن ، تَعرّض کردن علم غیب : اسرار پنهانی خلقت که تنهابعضی ازپاک باطنان،وارستگان وفرزانگان باخبرند. معنی بیت : ازعقایدِ رندی وباورها وجهان بینی ِمن تنها فضولانی ایراد می گیرند که ازاسرارنهفته ی خلقت بی خبرانند ودرصورت شنیدن ِ این اسرار آنها را برنمی تابند وچون نمی توانندبپذیرند، برصحّتِ آنها اعتراض می کنند. درحقیقت اعتراض او به افکاروباورهای من نیستمعمولاً فضول وقتی که می بیند منافع شخصی اش درخطراست، بابَرملاکردن ِ عیوبِ دیگران وفضاسازی ومتّهم نمودنِ دیگران، شرایطی ایجادمی کند تابرای خود حاشیه ی امنیّت بسازد. زیرا فضول خودش سرتاپا عیب وایراداست وباحیله گری سعی می کند با عیبجویی وپرده دری، عیبهای خویش راپنهان کند.کسانی که رندیِ حافظانه رابه زیرسئوال می برند،واورامتّهم به بی قید وبندی ولااُبالیگری می کنندآنهایی هستند که خوبی ونیکی رافقط به طمع ِپاداش گرفتن انجام می دهند ویا چون دخالت کردن درکاردیگران را یک وظیفه ی دینی می شمارند به انجام می رسانند. چنانچه این افراد ازچارچوبِ دینی که پیرو آن هستند خارج شوند، بی هیچ تردید، دچار بی قید وبندی شده ومبدّل به یک لااُبالی ِ تمام عیارمیگردند. اینان براین باورند که هیچ انسانی درعرصه ی آزاداندیشی، قادربه انجام کارهای خیر ونیک نیست! چون خودشان اینگونه هستند چنین می پندارند که دیگران نیز درعرصه ی آزادفکری بی انگیزه شده وتبدیل به لااُبالی می شوند! امّادرمَرام حافظ چنین نیست و"رند" نه به بهشت طمع می ورزد ونه ازدوزخ ترسی دارد، رندِ حافظ کار خیر رافقط به سببِ انسانیّت انجام می دهد ودرکاردیگران فضولی نمی کند. چراکه براین باوراست که کسی ازاسرارنهان ِ خلقت ومسایل پشتِ پرده آگاهی ندارد بنابراین بهترآنست که درکاردیگران فضولی ،قضاوت ودخالت نکند.درکارخانه ای که رهِ عقل وفضل نیستفهم ضعیف رای فضولی چراکند؟کـمـال سرّ مـحـبّـت بـبـیـن نـه نقـص گناه کـه هر کـه بی هنر افتد نظر به عیب کـند کمال سِرّ محبّت: تمامیّتِ عشق ودوستی ومحبّت که ازاسرارخلقت هستند وفضول قادربه درکِ آن نیست. به تکامل رسیدن ِ اشتیاق وشوروعلاقه دروجودعاشقنقص ِ گناه : کمبودولغزش، کاستی وگناه،عیب وایراد معنی بیت : خطاب به فضول است که دربیتِ پیشین مورداشاره قرارگرفت.سعی کن به مواردِمثبت بیاندیشی نه به مواردِمنفی! ببین که چشمه ی جوشان ِ محبّت چگونه فَوَران کرده است! به نقص وکمبود وایراداتِ کار وخطاها ولغزش ها نگاه مکن، هرگلی خاری دارد،به زیبائیهای عشقورزی نگاه کن نه به عیب وایرادِ کار! ای فضول ،تقصیرازتونیست. هرکس که اندرونش ازهنر وذوق واشتیاق خالی باشد قادرنیست به موارد مثبت بیاندیشد! چنین شخصی بدبین هست وبه دنبال عیب وایراد می گردد. به پیرمیکده گفتم که چیست راهِ نجاتبخواست جام می وگفت عیب پوشیدنز عـطـرِ حـورِ بهـشـت آن نَفَس برآیـد بـوی کـه خـاکِ مـیـکـده‌ی ما عَـبـیـر جیب کـنـد حور بهشت : زن سیاه چشم بهشتینفس : دَم ، لحظه ، زمانعبیر : عطری ترکیب یافته از مشک و گلاب و زعفران ، مشک از نافه‌ی آهو می گیرند ، عنبر از شکم ماهی مخصوص به همین نام می گیرند و هیچکدام تر کیبی نیستند.جَیب : سینه،یخه ، گریبان ودلمعنی بیت : آن دَم شمیم ِ خوش ودل انگیزاز زن سیاهِ چشم ِ بهشتییان به مشام می رسد که خاکِ میخانه ی ما (عاشقان) را به جای عطروعبیر، به یخه و گریبان خود بزند.به سرّ جام جَم آنگه نظرتوانی کردکه خاک میکده کحل بصرتوانی کرد.چـنـان زنـد رهِ اسـلام غـمـزه‌ی ســــاقـی کـه اجـتـنـاب ز صَـهـبـا مـگـر صُهـیب کـنـد رَه زدن : غارت کردن ، گمراه کردن غمزه : کرشمه ونازوحرکاتِ دلبرانهساقی :دهنده‌ی شراباجتناب: خودداری وپرهیزصَهبا : شرابِ انگوری مایل به سرخ صُهیب : ازتیراندازان نامی لشکراسلام که درپاکدامنی شهرت داشت. معنی بیت : حرکاتِ دلبرانه ی ساقی آنچنان یغماگردین وایمان است که کلّ ِ دین( اسلام) را نابود خواهد کرد!هیچکس نخواهدتوانست دربرابر وسوسه ی شرابخواری ایستادگی کند! اینگونه که ساقی بادلبری شرابِ سرخ انگوری می دهد شایدتنها صهیب که قدرت ِ مقاومت بالایی داردمی تواند از شراب نوشیدن خودداری کند.!ساقی اَرباده ازاین دست به جام اندازدعارفان راهمه درشُربِ مُدام اندازدکلـیـد گنج سـعـادت قـبـول اهـل دل است مـبـاد آنکـه در این نکـتـه شکّ و ریب کـند گنج سعادت : سعادت وکامرانی به گنج تشبیه شده است.اهل دل: صاحب ذوق،عاشق ،اهل ادب ریب : شک و تردید معنی بیت : کلید صندوقچه ی خوشبختی وکامرانی را به اهل دل سپرده اند. یعنی دراین دنیا کسی که اهل ذوق وعشق وادب است اوخوشبخت وکامرواست، بقیّه ادّعای خوشبختی نمی توانندبکنند چراکه کلید ورمزسعادتمندی دراختیار اهل دل وصاحب ِعشق وادب است. کسی در این مورد نباید تردید نماید. مبادا کسی نسبت به این موضوع شک وتردیدی داشته باشد.به راهِ میکده حافظ خوش ازجهان رفتیدعای اهل دلت باد مونس دلِ پاکشـَبـان وادی ایـمـن گـهی رسـد به مـراد کـه چند سـال به جان خدمت شعیب کند شَــبـان : چوپانوادی ایمن : وادی مقدس را گویند و آن بیابانی و صحرایی است که در آنجا ندای حق به موسی رسید.شَبان وادی ایمن :منظور حضرت موسیٰ هست. استعاره از سالک و طالب حق مراد : آرزوشُعیب:‏ از پیامبران الهی و از نوادگان ابراهیم است، او سومین پیامبر عرب می باشد. شعیب پدر همسر موسی بوده ولی برخی از مفسّران شعیب پیامبر را با ‌پدرهمسر موسی که نامش درقرآن وتورات آمده یکی ندانسته‌اند. معنی بیت : ضمن ِاشاره به داستان موسی وشعیب می فرماید:سالک و طالبِ حقیقت، زمانی به آرزوی خویش که رسیدن به سرمنزل مقصود است می رسد که زحمات ومشقّاتِ فراوانی کشیده باشد. همانگونه که موسی چندین سال شبانی کرد تااینکه دروادی ایمن ندای حق بگوشش رسید. بایدسال نیزدرنهایتِ صداقت ودرستی،مدّت ها در خدمت پیر ومرشد خود به پاکسازی دل وجان بپردازد تا شایستگی ِ حضورپیدا کند. شبِ تاراست ورَه وادی ایمن درپیشآتش طورکجا وعده ی دیدارکجاستز دیـده خـون بـچـکـانـد فسـانـه‌ی حافـظ چـو یـاد وقت زمان شـبـاب و شـیـب کـنـد فسانه : افسانه ، داستان ، سرگذشت شَباب : جوانی شیب : سفیدشدن ِ مو وزمان پیری معنی بیت : قصه وافسانه ی حافظ آنقدرسوزناک واندوهباراست که هرشنونده ای باشنیدن ِ این سرگذشت، ازسرحسرت ودلسوزی اشک خون می بارد. به ویژه آن بخش که از روز گار جوانی و پیری خود یاد می کند.یک قصّه بیش نیست غم عشق واین عجبکزهرزبان که می شنوم نامکرّراست.
جاوید مدرس اول رافض
2018-05-26T20:56:16
******************************شرح غزل شماره 188 حافظ ******************************وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)******************************1-مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کندکه اعتراض بر اسرار علم غیب کند ***‏معانی لغات:رندی: بی قیدی و بندی، رند حافظ متفاوت و جنبه مثبت دارد که یکی از بر ساخته های خود اوست (او عیّار، درست کار و ضد زاهد و ریا و تزویر است زیرکی است که مچ ریاکاران را میگیرد و برملا میکند. فضول: یاوه گو ، کسی که خودسرانه در امر دیگران مداخله کند ( در زبان عربی فضول به معنای یاوه گو یی و فضولی به معنای یاوه گوست ودر زبان فارسی در ست بر خلاف آن متداول است. (دهخدا) .اعتراض: مخالفت ، ایراد و نکته گیری ، عیب جویی ، خرده گیری.علم غیب: دانش الهی ، احوال غیبی ، دانشی که از اسرار مخفی و ازلی خبر دهد .***‏ معنی معمول: آن یاوه گویی که راز دانش الهی و نصیبه ازلی را منکر است به رندی و عاشق پیشگی من خرده می گیرد.**********************************2-کمال سر محبت ببین نه نقص گناهکه هر که بی‌هنر افتد نظر به عیب کند ***‏معانی لغات:کمال: تمامیت ، تمام شدن ، تمام و در اصطلاح فلاسفه : آنچه تمامیت شیء به آن است که کمال آن شیء می نامند.سرّ محبّت: راز عشق، غلیان دل در مقام اشتیاق به لقاء محبوب ( ر- ذوالنور)نقص : کاستی ، نقصاننقص گناه: کاستی و نقصی که در اثر گناه در شخص پیدا می شود .***‏معنی معمول: محبت راستین را که در سر حد کمال است بنگر نه کاستی های حاصله از گناه را، چرا که هر کس بی هنر باشد به عیب می نگرد.**********************************3-ز عطر حور بهشت آن نفس برآید بویکه خاک میکده ما عبیر جیب کند ***‏معانی لغات:حورِ بهشت: زن بهشتی سیاه چشم ، حوریه .عبیر :ماده یی که از ترکیب مشک و گلاب و چند ونوع مواد معطر دیگر تهیه می شودجِیب: گریبان ، یخه پیراهن.***‏ معنی معمول: آن زمان از عطر حوری بهشتی بوی خوش بر می خیزد که خاک میخانه ما را به مانند عبیر در گریبان خود نهد**********************************4-چنان زند ره اسلام غمزه ساقیکه اجتناب ز صهبا مگر صهیب کند ***‏معانی لغات:چنان زند: چنان به یغما ببرد.ره اسلام: آن چنان دین و ایمان اسلامی را به یغما ببرد.غمزه :کرشمه وناز و ادا و اطوار.اجتناب : دوری ، پرهیز .صهبا: شراب انگوری.صُهَیب : یکی از صحابه حضرت رسول اکرم ( ص) که به زهدو پارسایی مشهور بوده و تقوا و عفت ذاتی او ضرب المثل است . او در سنه 36 قبل از هجرت متولد و در سال 32 بعد از هجرت وفات یافت.***‏ معنی معمول: ناز وکرشمه ساقی آنچنان راهزن پرهیزکاری و ایمان اسلامی است که شاید تنها صَهَیب قادر باشد که از باده نوشی بپرهیزد .**********************************5-کلید گنج سعادت قبول اهل دل استمباد آن که در این نکته شک و ریب کند ***‏معانی لغات:اهل دل:مردم صاحبدل، اهل دل کسی است که هر چه دل اراده و تمایل به آن باید او نیز بدان بگرود ، مانند اهل بصیرت واهل نظر که ذوق و شناخت زیبایی را از راه علم نظرو زیبایی شناسی دار هستندرَیب : شک وتردید.***‏معنی معمول: کلید گنج سعادت، پذیرفتگی در پیشگاه صاحبدلان استو مبادا کسی در این نکته ظریف تردید کند.********************************** 6-شبان وادی ایمن گهی رسد به مرادکه چند سال به جان خدمت شعیب کند ***‏معانی لغات:شبان وادی ایمن: کنایه از حضرت موسی که دربیابانی در جانب راست کوه طور به شبانی مشغول بوده وندای حق تعالی را در آنجا شنید.شُعیب: پدر زن حضرت موسی که خود نیز پیامبر بود و موسی قبل از رسالت ، شبان گوسفندان بود.***‏معنی معمول: موسی، این چوپان بیابان اَیمن وقتی به مردا دل خود می رسد که از دل وجان چند سال به شعیب خدمت کند.**********************************7-ز دیده خون بچکاند فسانه حافظچو یاد وقت زمان شباب و شیب کند ***‏معانی لغات:زمان شباب : زمان جوانیشیب : پیری .***‏ معنی معمول: سرگذشت حافظ آنگاه که به چگونگی روزگار جو انی وپیری می پردازد ، خون از دیدگان جاری می کند .**********************************تهیه تدوین :جاوید مدرس (رافض)**********************************نظری بر: شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی****مفاد مقطع این غزل دلالت واضح بر این دارد که حافظ در زمان پیری یعنی اواخر عمر خود این غزل را سروده است زیرا صراحتاً می گوید وقتی که به یاد ایام جوانی و روزگار پیری خود می افتم و آنچه بر من دراین ایام گذشته اگر باز گو کنم خون از دیدگان جاری می شود. این موضوع می رساند که شاعر آسمانی جز در ایّامی معدود و زمانی محدود آنطور که باید وشاید به مراد دل زندگانی نکرده و زیر باروفشار و سختی ها وناکامی ها ، روزگار به سر برده است.مطلع غزل هم دلالت براین دارد که حسودان و کوته نظران و فضولان تا این پیری هم دست از او سر او نکشیده و بر اعمال و رفتار و گفتار او خرده گیری می کرده اند. شاعر در بیت دوم غزل خطاب به فضولان ، مفاد بیت سعدی علیه الرحمه :الاای هنرمند فرخنده خوی هنرمند نشینیده ام عیب جویرا به نحو کاملتری بازگو می کند و می فرماید چشمت را باز کن و ببین که من به سرحد کمال را ه عشق رسیده ام و از پاره یی از معاصی من بگذر. در عبارت ( کمال صدق محبت) یکدنیا معنی نهفته است و توضیح آنکه کمال هر موجودی را دو مرحله است و به قول فلاسفه به کمال اول و کمال ثانی یا کمال طبیعی و کمال اکتسابی موسوم است.کمال اولیه یا کمال طبیعی نحوه وجود هر موجودی در همان موجود است . مثلاً نفس حیوانی، کمال اوّلیه حیوان است که در حدّ ذات خود کامل است و کمال ثانوی یا اکتسابی آن است که شی ء به آن در صفاتش کامل می شود مثلاً حیوانی تربیت می شود یا انسانی مهندس و پزشک و هنرمند می شود و از همگان خود که کمال اولیه انسانی را دارند پیشی می گیرد . حافظ می خواهد به فضول حالی کند که تو در من این هنر را مشاهده کند من محبت را در وجود خود به سرحد کمال صدق محبت رسانیده ام به نحوی که از آن عاشق تر مرحله یی نیست و به قصور من در اجرای پاره یی دستورات شرعی نگاه مکن چرا که کسی که از هنر بویی نبرده است و قادر به پرورش ذات خود ورسیدن به سر حد کمالمعرفت و عشق نیست،قابلیت تشخیص بد از خوب را ندارد و چشمهای او همیشه موارد اختلاف دیگران با نفس خود را ، عیب تلقی می کند. شاعر در ابیات سوم وچهارم این غزل مضامین لطیف و تازه یی را به حکم ضرورت و پیروی از کلمه قافیه می آفرینند. در بیت سوم خاکدر میکده عشق را از عبیر خوشبوتر و گرامی تر می شمارد و می فرماید حوریان و ملایک بهشتی اگر ، از این خاک میخانه عشق بهره یی ببرند و آن زمان است که به کمال می رسند و در بیت چهارم وسوسه غمزه ساقی میخانه عشق را چنان جذاب می داند که می فرماید تنها صُهیب را می توانم از شر این وسوسه استثنا کنم و گرنه این غمزه و عشوه را قدرتی است که همه را از راه دین وایمان بیرون می برد. توضیحاً صُهُیب فرزند سنان بن مالک با کُنیه ابو یحیی صحابی ، زمانی به اسلام گروید که مسلمانان بیش از سیو چند نفر نبودند زهد او به حدی بودکه رسول اکرم درباره صهیب فرموده است: رَبَحَ صُهیب سود برد) و در موردی دیگر فرمود : معصیت نکردن وتقوای صهیب از عفت ذاتی اوست نه از ترس از آتش . او در کودکی ودر عهد جاهلیت به اسارت رومی ها در می آید و بعداً اورا باز خرید کردند چه پدرش از اشراف دوره جاهلیت بود. در مکه اسلام آورد و هنگامی که رسول اکرم (ص) قصد مهاجرت به مدینه را داشت مشرکین از رفتن او ممانعت به عمل آوردند اوبه ناگزیر همه ثروت خود را آنها واگذار کرده و مهاجرت کردو بسیاری از غزوات در رکاب پیامبر شمشیر می زد و در سال 32 هجری وفات یافت .حافظ در بیت پنجم تعریف جدیدی از سعادت دارد. به عقیده او کسی که حالات و کیفیّات و رفتار او مورد پسند صاحبدلان باشد، این شخص د ر مسیر سعادت افتاده است و این امری مسلم است و تأکید بر این دارد که درباره این تعریف هیچ گونه شکو تردید نداشته باشید و در بیت بعدی استمرار در این راه سفارش می کند و می گوید اگر می خواهی به مراد دل خود یعنی به سعادت برسی پیوسته و بطور مستمر کاری کن که پسند و قبول صاحبدلان باشی همانطور که موسی چون دختر شعیب پیامبر را خواستگاری کرد قرار شد که 8 سال خدمت چوپانی پدر زن خود بکند و او ده سال به این کار مشغول شده ودر نتیجه به مراد دل خود و رتبت پیامبری رسید.شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
منصور
2021-12-17T12:22:23.0575945
درود بر مدیران محترم سایت تاریخ ما که واقعا زحمت میکشندوتشکر ویژه دارم از دوستانی که تفاسیر پر محتوا ارائه میفرمایند بخصوص از اقای سید علی ساقی لطفا دوستان محترم در صورت امکان توضیح بدهند چرا حافظ از داستانهای اساطیری فردوسی در اشعارش کمتر بهره برده است        
طاهر غ
2022-01-02T22:30:31.6515584
سلام شاید باید اینجوری خوند؛ ....که اجتناب ز صهبا مگر صائب کند
طاهر غ
2022-01-02T22:32:06.6091302
ببخشید  ...مگر صهیب کند؟ 
طاهر غ
2022-01-02T22:35:30.0051357
یعنی حتی صهیب هم از نوشیدن باده از دست همچین ساقی ای اجتناب نمیکند چه رسد به دیگران!
در سکوت
2022-03-30T16:01:14.0629925
این غزل را "در سکوت" بشنوید
برگ بی برگی
2023-08-06T01:02:08.9505221
مرا به رندی و عشق آن فَضول عیب کند که اعتراض به اسرارِ علمِ غیب کند فضول کسی ست که توهمِ فَضل و برتریِ دانش بر دیگران را دارد و به همین سبب نیز در کارِ دیگران دخالت نموده و قصدِ تغییرِ اطرافیان را دارد، احتمالاً حافظ در پاسخ به مدعیِ فضل و دانشی که عشقِ راستین را عینِ پرهیزگاری دانسته که با رندی در یکجا جمع نمی شود این غزل را سروده است، پس‌ می فرماید آن فضولی عیب و ایراد بر او گرفته و رندی و عاشقی را دو وصله ناجور می داند که بر اسرارِ عِلم و عالَمِ غیب نیز اعتراض داشته و از بیخ و بُن اعتقادی به رازهایِ عالمِ هستی ندارد، یعنی که حافظ پیوستگیِ رندی و عاشقی را  بر اساسِ هوا و هوس ابداع و بیان ننموده،‌ بلکه بر مبنایِ علمی که از عالمِ غیب بدست آورده و اسرار بر او آشکار شده است سخن می‌گوید و اینگونه به ارتباطِ رندی و عاشقی و تاثیرش بر فرایندِ زنده شدنِ انسان به عشق پی برده است. کمال، سِرِّ محبت ببین نه نقصِ گناه که هرکه بی هنر افتد، نظر به عیب کند حافظ خطاب به فضول می فرماید بسیار خوب تو اصلاََ به اسرارِ عالمِ غیب معتقد نباش اما  کمال و رشدِ انسان را که نمی توانی نادیده بگیری، خروجی و نتیجه کارِ معنوی و تغییر و تبدیلِ عاشقان را که می توانی ببینی، پس‌همین کمال را سِرِّعشق در نظر بگیر، و آن نقصی را که انسان بر اثرِ گناه یا خطاهایِ خود به آن مبتلاست نادیده بگیر، یعنی به اصطلاحِ امروزی نیمه پُرِ لیوان را ببین و همین انسانی را بنگر که رشد و کمالِ او بر نُقصانش می‌چربد، امروزه هم امکان دارد کسی مقید به دین و مذهبی نباشد، شبی یکی دو پیک هم بزند اما پایبند به اصولِ اخلاقی و انسانی هست و هر روز در پیِ رُشد و کمالِ انسانی ست تا انسانِ بهتری شده و جهانِ بهتری را برایِ خود و دیگران بسازد، همین امر که ذاتِ همه انسانها مایل به رشد و کمال و حتی کمال در امورِ این جهانی ست خود از اسرارِ عشق است، حافظ در مصراع دوم همین میل به کمال و زنده شدن به زندگی را هنرِ انسان می داند که در ذاتِ او نهفته است و به آن می پردازد، اما بی هنرانی همچون داعش و طالب که می خواهند با باورهایِ عاریتی و کارهایِ بیرونی و ذهنی به مقصد برسند فقط عیب و نقصهایِ قابلِ اغماضِ چنین انسانهایی را می‌بینند اما آن کمال را در آنها نمی‌بینند. ز عطرِ حورِ بهشت آن نفس برآید بوی که خاکِ میکده ما عَبیرِ جِیب کند حافظ با تناسبِ زیبایِ برآمدنِ نَفَس و پراکندنِ عطر و رایحه خوش و زندگی بخشِ حورِ بهشت، ضمنِ کنایه به شخصِ فضول می‌فرماید آن حوری را که تو و همفکرانِ تو با ابزارِ پرهیزگاریِ ریایی در وصالش می‌سوزید، آنگاه از آن نفس و عطرشان بویِ خوشِ زندگی به مشام می رسد که از خاکِ میکده حافظ و عاشقان به عنوانِ مُشک و عنبر بر گریبانِ خود بزنند، خاکِ میکده عشق کنایه از فراخ نمودنِ سینه یا همان شرحِ صدری ست که در متونِ الهی بیان شده است، یعنی وسعت دادنِ آسمانِ درونی کلیدِ رسیدن به سعادتِ دنیوی و اخروی می باشد که تنها در سرِ کویِ میکده عاشقان یافت می شود. چنان زَنَد رهِ اسلام غمزه ساقی که اجتناب ز صهبا مگر صُهیب کند  در اینجا نه اسلامِ حقیقی، بلکه اسلام از نگاهِ فضول یا مدعیِ دانش موردِ نظر است که انجامِ کارهایی تقلیدی و پرهیز هایِ سُست و شکننده می باشد، پس‌حافظ در ادامه به فضول توصیه می کند سری به میکده عشق بزند و ببیند تنها یک غمزه ساقی چگونه راهِ چنین اسلامِ صوری را می زند و راهِ ورودِ تعصباتِ خرافی به اندیشه انسانی را می‌بندد، بگونه ای که حتی پرهیزگاریِ صُهیب که زبانزد است نیز بسختی می تواند از شرابِ عشقی که ساقی با غمزه اش به عاشقان عرضه‌ می کند صرفنظر کند. کلید گنجِ سعادت قبولِ اهلِ دل است مباد که در این نکته شک و ریب کند اهلِ دل همان رندِ عاشق است،‌ و کلیدِ گنجِ سعادت یعنی راهِ رهایی از ذهن و دستیابی به گنجِ حضور که سعادت و نیکبختی ابدی را بدنبال خواهد داشت، حافظ بمنظورِ رفعِ شائبه بی توجهیِ رندان به ضرورتِ کلید و راهکار برایِ رسیدن به چنین گنجِ سعادتی می فرماید مباد که کسی در این نکته شک و شبهه ای داشته باشد زیرا که رندان به ضرورتِ کلید واقفند و از قضا راهکار و تنها کلیدی که می تواند رموزِ این گنج را بگشاید همان راه و روشی ست که رندانِ عاشق برگزیده اند. شبانِ وادیِ ایمن گهی رسد به مراد که چند سال به جان خدمتِ شعیب کند این بیت نیز خطاب به همان فضولی ست که بر مبنایِ دانشِ کتابیِ خود توهمِ فضل داشته، گروهی را گردِ خود جمع نموده و قصدِ آن دارد تا همچون شبان آنان را به وادیِ ایمن یا همان گنجِ سعادت رهنمون شود، اما کلیدِ این گنج بر اساسِ دانشِ کتابی بدست نمی آید، پس لازم است همچون موسی در خدمتِ پیرِ روشن ضمیری باشد و از دل و جان و با رضایت، سالهایِ بسیار شاگردیِ شُعیبی را بکند و پس از تحملِ مرارت ها ممکن است گهگاهی به مراد و منظورِ خود رسیده و بتواند ابتدا کلیدِ گنجِ سعادت را برایِ خود بدست آورده و سپس یاران و همراهانِ خود را به آن کلید و رسیدن به وادیِ ایمن رهنمون شود، حافظ از داستان‌هایِ قرآنی تأویل هایِ خاصِ خود را داشته و به بیانِ صورت یا فرمِ داستان بسنده نمی کند. ز دیده خون بچکاند فسانه حافظ چو یادِ وقت، زمانِ شباب و شیب کند خون چکیدن از دیده بیانگرِ تحملِ درد و رنج است و هر انسانی در زندگیِ خود افسانه بافی هایی می کند تا دردهایِ خود را برای دیگران بازگو کرده و خود را قربانی معرفی کند، اما افسانه زندگیِ حافظ از جنسِ دیگری ست، در مصراع دوم وقت از واژگانِ اساسی در فرهنگِ عارفانه و صوفیانه است که به زمانِ بی زمانی اطلاق می شود، وقت لحظه یا دمی ست که عارف کلیدِ گنجِ سعادت را بدست می آورد، لحظه وصال فارغ از زمان و مکان است، پس‌به همین دلیل حافظ آن را یادِ وقت نامیده است به معنیِ درکِ وقت یا آگاه شدن از وقت، چرا که اگر از واژه هنگامه استفاده می کرد بازهم ذهن درگیرِ زمان می شد، در ادامه زمانِ شباب و شیب کردن یعنی به گذشته و آینده رفتن، و حافظ می فرماید بزرگترین آفتِ بلایِ جانِ عارف یا رندِ عاشق این است که در یادِ وقت و لحظه ورود به وادیِ ایمن یا فضای امنِ الهی یا زنده شدن به عشق، از درکِ وقت خارج و به گذشته و آینده برود که در اینصورت هرچه رشته پنبه می گردد و خونها از دیدگانش جاری می گردد. مولانا می فرماید؛ لامکانی که در و نورِ خداست / ماضی و مستقبل و حال از کجاست ماضی و مستقبلش نسبت به توست/ هر دو یک چیزند، پنداری که دو ست  
مسعود شفیعی
2023-08-07T09:44:18.4258334
سلام علیکم جناب بی برگی لطف می کنید به من پیام بدین: sshhaaffiiee@gmail.com
محمد شیفته
2023-10-02T12:25:09.5264612
یک نکته تاریخی در فهم بیت چهارم این غزل قابل تامل است... صهیب هرچند از صهابی رسول الله بود و خدمات و مجاهدت های بزرگی داشت؛ اما طبق روایت های متعدد علاوه بر آنکه به خلیفه دوم بسیار علاقه مند بود، پس از فوت خلیفه سوم، هرگز حاضر به بیعت با امیرالمومنین علی ابن ابی طالب نشد. همچنین بخاطر پاره ای از اعمال ناپسند مورد نکوهش اهل بیت قرار گرفته است.آری؛ به واقع صهیب از صهبای ساقی اجتناب کرد...
دکتر صحافیان
2023-11-04T08:03:31.0904268
آن زیاده‌گو به رهایی و عشق‌ورزی من خرده می‌گیرد و با این کار به رازهای غیبی که در عشق ورزی‌ام نهفته است اعتراض می‌کند.۲- تو به اعتلایی که در راز عشق هست بی‌اعتنایی و تنها به نقصان گناه می‌نگری، آری هر که بی‌هنر باشد فقط عیب‌ها را می‌بیند( خانلری: صدق محبت-حافظ گناه عشق ورزی‌اش را می‌بیند اما با کیمیاگری از آن عشق حق را به دست می‌آورد)۳-(پس این را بدان) که حوری بهشتی آن لحظه بوی خوش دارد که عطر میکده ما را در گریبان داشته باشد.۴- نازهای ساقی ما چنان راه دل اهل اسلام را می‌زند، که ازین شراب مگر صهیب(صحابی رومی پیامبر که شهره پاکدامنی بود) کند.۵- کلید گنج خوشبختی و کمال آدمی، مورد پذیرش بودن سالکان است و تردیدی در این نکته روا نیست( خانلری:مباد کس-به پذیرش عوام و این فضول نیازی نیست)۶- شبان وادی ایمن(جانب راست کوه طور و مکان میقات موسی)آنگاه به مراد سلوک می‌رسد، که از دل و جان خدمت پیری چون شعیب را به پایان رساند.۷- آنگاه که حافظ به فراز و نشیب جوانی و پیری‌اش می‌نگرد، اشک خونین از چشمانش جاری می‌شود(پیچیدگی و مرارت راه سلوک و راز غیبی نهفته در عشق)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح  پیوند به وبگاه بیرونی
احسان
2023-11-14T12:28:36.7825483
بیت اول، مصرع دوم،جمله پرسشی هست که اعتراض بر اسرار علم غیب کند؟ با این بیت خیام هم معنیه که میگه: می خوردن من حق ز ازل می دانست گر می نخورم علم خدا جهل بود اشاره به علم خدا ،سابقه علم ،دارد کتاب از کوچه رندان ص۱۳۹