گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:ای نسیم سحر آرامگَهِ یار کجاست؟ منزلِ آن مَهِ عاشق‌کُشِ عیار کجاست؟

❈۱❈
ای نسیم سحر آرامگَهِ یار کجاست؟ منزلِ آن مَهِ عاشق‌کُشِ عیار کجاست؟
شبِ تار است و رَه وادیِ اِیمن در پیش آتش طور کجا؟ موعد دیدار کجاست؟
❈۲❈
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد در خرابات بگویید که هشیار کجاست؟
آن کَس است اهل بشارت که اشارت داند نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست؟
❈۳❈
هر سرِ مویِ مرا با تو هزاران کار است ما کجاییم و ملامت‌گر بی‌کار کجاست؟
باز پرسید ز گیسویِ شِکَن در شِکَنَش کاین دل غم‌زده، سرگشته گرفتار، کجاست؟
❈۴❈
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو؟ دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست؟
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی عیش، بی یار مهیا نشود یار کجاست؟
❈۵❈
حافظ از بادِ خزان، در چمنِ دهر مَرَنج فکرِ معقول بفرما، گلِ بی خار کجاست؟

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۹

تصاویر

کامنت ها

سراج
2015-11-18T23:45:44
با سلام و درود فراوان خدمت همه دوستان،برای اطلاع سرکار خانم مارال که پرسیده بودند آقای یاوری بر اساس چه نسخه ای گفتند که بیت سوم مصرع دوم ؛درخرابات مپرسید که هشیار کجاست...« حافظ به سعی سایه » اینطور آمده ...
بیبسواد
2015-11-19T12:35:41
در خرابات بگویید بیت را از مانا تهی میکنددر خرابات جهان همگی مست و خرابند، هشیار در خرابات می جویید؟
جهانگیر
2014-10-31T07:46:42
به خود پوشــیده پنهانم نهانم را نمیدانم گره افــــــتاد در کارم، امانم را نمی دانمزخود همواره میپرسم چرا هر روزه در راهم به شب آیا رسم جائی که مهمانم، نمی دانمکدامین نغمه دلکش شود همــراه ساز من در این آواز تکراری که میــــخوانم نمیدانمطبیب دیگران بودم ولی هیهات حیرانم چه دردی این چنین افتاده بر جانم نمی دانمدریغا درد پنهانی دریغ از آنچه میدانی کــــــدام حنظل بود داروی درمانم نمیدانمسر شوریده ام میپرسد از مولای خود حافظ کدام فالی ز دیوان تو بر خوانم، نمیدانم تهران آذر ماه 92
جی ۷
2015-05-29T23:33:58
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۴۹اصل شعر از سعدیخرم آن بقعه که آرامگه یار آن جاستراحت جان و شفای دل بیمار آن جاستمن در این جای همین صورت بی جانم و بسدلم آن جاست که آن دلبر عیار آن جاستتنم این جاست سقیم و دلم آن جاست مقیمفلک این جاست ولی کوکب سیار آن جاستآخر ای باد صبا بویی اگر می‌آریسوی شیراز گذر کن که مرا یار آن جاستدرد دل پیش که گویم غم دل با که خورمروم آن جا که مرا محرم اسرار آن جاستنکند میل دل من به تماشای چمنکه تماشای دل آن جاست که دلدار آن جاستسعدی این منزل ویران چه کنی جای تو نیسترخت بربند که منزلگه احرار آن جاست
تردید
2015-03-02T10:51:14
یارب ار بخت چنین است پس آینده کجاستگاه تنگ آمد و آن روح فزاینده کجاست بخت ما روز ازل در شب خلقت بستند گره از کار نشد بخت گشاینده کجاست پایکوبان همگی منتظر آمدنیم مهلت عیش تمام است سراینده کجاست روی خوش از پس پرده بنمایان جانانگرانیم نباشی و نماینده کجاست چاره ای ساز که دل تنگ شد از دوری ره دوری منزل و شب اختر پاینده کجاست مام گیتی که به خوابست مکن بیدارشدور تردید شد و مادر زاینده کجاست
بی باک
2016-08-15T06:12:15
دکتر داریوش شایگان:حافظ عارفی کامل است و به بانویی ازلی دل باخته که هرچه از می و معشوق و کمان ابرو و ساق سیمین و موی بناگوش می‌گوید نه وصف زیبارویان پارسی‌گو و شور شوق مردی عاشق‌پیشه و پراحساس که رشحاتی از جلوات ازلی و مشکات نبوی است...
روفیا
2016-12-03T18:43:12
سپاس برای مهربانی تانبله بتن همان concrete است، برای اینکه بدانید در مورد اشیاء واژه متداول در یک زبان به خصوص چیست آن را در Google image جستجو کنید و به Google translate اکتفا نکنید.خوب است که شما غنای فرهنگ عجم را درک کرده اید! روزگار به کام تان باد!
Vijay
2016-11-22T11:21:43
درود بر همه دوستان ایرانی! خیلی لذت بردم از خواندن این غزل اما چند بیتها را کاملا نامی فهمم، لهذا نیاز کمک شما دارم. 1) آیا معنی شب تار، شب تاریک است؟ 2) برای بیت سوم لطفا توضیح بدهید. 3)در بیت چهارم، معنی دانستن اشارت چیست؟ من یک فرهنگ را استفاده می کنم اما در این متن معنش نامی فهمم. 4)در بیت هفتم، دل ذ من گوشه گرفت چه معنی دارد، برای این بیت ترجمه به انگلیسی و توضیح خیلی مفید جواهد بود. 5) به نظر شما، آیا بیت ششم حاصل غزل است؟ برای من این خیلی دل گداز بود. اگر دوستان عزیزم، روفیا و بابک را می یابم برای من مایه کمال مسرت خواهد بود!! نیازمندویجےاز هند
روفیا
2016-11-25T20:47:32
درود ویجی گرامیاز اینکه اشعار پارسی می خوانید و لذت می برید راستی دل خوش می شوم .شب تار همان شب تاریک است .اگر به داستان موسی در bible یا قرآن مراجعه کنید خواهید دید که موسی و عیالش در شب تاریک به نوری بر درخت برخوردند .
روفیا
2016-11-25T20:58:02
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارددر خرابات مپرسید که هشیار کجاستاینجا جهان به میخانه ای تشبیه شده و آدم ها مانند جام هایی هستند و جان هایی که درون این جام هاست مانند می !هر که به این میخانه پا گذاشت مست و خراب است چون مانند جام تا گلو از می لبریز است ، در چنین میخانه ای سراغ از هشیار مگیرید .
روفیا
2016-11-25T21:55:58
اشارت دانستن چیزی مانند دانستن زبان رمز است ،مانند حرکات چشم و ابرو یا ادا و اطوار خاص در صورت و بدن که میان دو نفر معنای روشن خاصی دارد !اهل بشارت یعنی لایق شنیدن خبر خوش .آنکس است اهل بشارت که اشارت داندیعنی خبر خوش را به کسی میدهند که زبان رمز می داند .نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاستیعنی رمز ها و اسرار بسیاری هست ،آن محرم یا خودی یا confident کجاست تا رمز ها را به او بگویند .می دانید "محرم" یعنی چه ویجی عزیز؟
روفیا
2016-11-25T22:05:57
عقل دیوانه شد :Means wisdom turned crazyIn fact means wisdom's gone
Vijay
2016-11-28T18:25:54
به نظرم در جهان بسیارند که ادبیات فارسی را دوست دارند و تحسین میکنند. مثلا مولانا پر فرشترین شعر در امریکا است و رباعیات خیام به ترجمه فتسجرلد در غرب خیلی مشهور شده است. در هند، هر کی ربان اردو را دوست دارد می داند چقدر زیبایی اردو از فارسیست. دیگر، می دانیم که فرهنگ ما، موسیقی، مصوری و معماری در قرون وسطی، غذا و زبانها ما از نفوذ فرهنگ اجم غنیتر شده است. یک شعر که از ایران به هند آمد گفته است، تا نآید به هند حینا رنگین نشود!چه خوب که شما هندوستان را دیده هستین، دوباره تشریف بآورید، بنده و فامیلم به خدمت شما خواهیم بود! شهرم مومبای است ولی در دهلی درس می خوانم. آیا معنی بتن concrete است؟ چون شهرم ساختمانها زیاد رارد و سبزهزار خیلی کم، لهذا گفتم که شهرم مثل یک زندان بتن است. مشاهده تان جالب بود، بعض جا گاوها میان خیابان با آرام خرام میکنند و می نشینند، این هم در هند خیلی عام است!
روفیا
2016-11-26T19:30:36
راست می گویید که شهرتان از بتن است؟نام شهرتان چیست؟من دهلی، آگرا و جیپور را دیده ام، یادم می آید وقتی از جیپور به آگرا سفر می کردم در یک زمان فیل و اتومبیل و شتر با هم در جاده بودند! هندوستان سرزمین عجایب است! داستان طوطی و بازرگان مولوی را خوانده آید؟من دوست دارم نمایشنامه کامل شاکونتالا را بخوانم، می گویند گوته گفته است از بزرگترین لذت های زندگی اش خواندن حافظ و نمایشنامه شاکونتالا بوده است! درباره پرسش های تان از ادبیات پارسی تا جایی که در توانم است و در چارچوب تاریخ ما می گنجد پاسخ گو خواهم بود. باور کنید وقتی از خواندن و ادراک و احساس قطعه ای از ادبیات پارسی لذت می برم باخود فکر می کنم ای کاش می شد آدم ها با فرهنگ ها و زبان های دیگر با ادبیات ما آشنا می شدند و می دیدند که ما چه مردمی بودیم و هستیم و چه گنجینه ای از شناخت و معرفت داریم! ای کاش می شد این گنجینه را با آن ها به اشتراک گذاشت! افسوس که نمی خواهند! دریغ که این گنج راستین را رها کرده مانند کودکان بر سر بتن و فلز و سنگ و نفت می جنگند...
روفیا
2016-11-25T22:11:57
آن سلسله مشکین کوMeans where is that perfumed chainSelsele means chain It is a metaphor for hair of belovedHair of beloved looks like a chain because it pulls the lover wherever it wants
روفیا
2016-11-25T22:15:07
دل ز ما گوشه گرفتIt means my heart is upset 'My heart went to a corner as it felt it is not confident but a stranger
روفیا
2016-11-25T22:30:22
ابروی دلدار کجاستWhere is eye brow of belovedIn persian lyric literature showing eye brow has a special function!Beloved never dicloses any part of her existence for strangers or the ones who are not her targets ,When she discloses a small part of herself for someone,It means she has a kind of interest to that specific person !Hafez means if she is iterested to me ,So where is her eye brow?
Vijay
2016-11-26T10:04:52
روفیا گرامی گل هستید! دست تان درد نکند! چه خوشبختم که دوستی دارم در ایران کی اولا این قدر مهربان است و نیز در ادبیات ماهر است. بنده هرگز این اشعار را بدون این توضیح شفاف و دانشمندانه نامی توانستم بفهمم. زنده باشید! می دانید من این ایام سهراب سپهری را هم می خوانم و صدا پای آب شعر بر گزیده ماست. شهرم یک زندان بتن است ولی وقتی که سهراب را می خوانم دلم به دهکده‌ای سرسبز می رود! ببخشید زیاد نوشته ام اما اجازه بدهید که در آینده هم بتوانم زهمت بدهم-) با عرض ایرادت‌ وجے د یپ
محمد تقی زاده
2017-01-08T01:25:10
هر سر موی مرا با تو هزاران کار استما کجاییم و ملامت گر بی کار کجاست؟ در مصرع اول این بیت که کنایی هم هست میخواهد زیاد بودن حجم غم جدایی را برساند و خیلی ماهرانه این را توصیف کرده و در مصرع بعد میفرماید:ما کجای این داستانیم و معشوقی که کاری به جز نامهربانی ندارد (البته از نظر عاشق) کجا!
سلام
2016-01-16T16:48:14
در بیت هشت مهنا صحیح است نه مهیا ! مهنا به معنای گوارا و دارای لذت و آرامش ....تصحیح بفرمایید TELEGRAM.ME/IIHAM
میر ذبیح الله تاتار
2016-05-01T09:44:16
سلامگفته میشود این غزل در سال 754 هجری در زمان حکومت سخت گیری امیرمبارزالدین سروده شده است باآمدن امیرمبارزالدین ومحاصره شدن شیراز شاه شیخ ابواسحق پا به فرار نهاد و حضرت حافظ در زمان 4 سال حکومت امیر مبارزالدین همیش تحت شماتت وشکنجه بود از لحاظ اینکه حافظ با شاه ابواسحق ارتباط وعلاقه خاص داشت. ودر این ایام چهار ساله غزل وسروده های حافظ ازشکوه ، ناامیدی حکایت دارد. در بیت اول حافظ از نسیم سحرنشانی شاه ابواسحق را می پرسدای نسیم سحر آرامگه یار کجاستمنزل آن مه عاشق کش عیار کجاستدر بیت دوم حافظ راه پر فراز نشیب بازگشت اورا در پیش چشم خود مجسم کرده نمی داند که کی وکجای پیروزی نصیب او میشود.شب تار است و ره وادی ایمن در پیشآتش طور کجا موعد دیدار کجاستبیت پنجم اشاره به علاقه است که حافظ به شاه ابواسحق داشت وبه همین خاطر مورد شماتت وغضب امیر مبارزالدین قرارگرفت وامیررا به ملامت گربی کار یاد کرده استهر سر موی مرا با تو هزاران کار استما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاس
محمد
2016-05-01T00:37:00
سلام با وجود اینکه در تمام تصحیح هایی که دیدم بیت دوم به همین صورت آغاز شده به نظرم به جای شب کلمه شام از نظر وزنی درست تره قطعا از حضرت حافظ البته اشتباه وزنی به دوره
خسرو یاوری
2011-12-29T23:05:40
سلام :1- بیت سوم مصرع دوم مپرسید صحیح است نه بگوئید 2- بیت پنجم مصرع دوم ملامت گر بد کار صحیح است نه بی کار3- بیت هشتم مصرع اول باده و مطرب و گل صحیح است بجای ساقی و مطرب و میبا کمال تشکر از زحمات شما
مارال
2012-03-22T10:00:16
این کامنتی که آقای خسرو یاوری گذاشتند نمی دونم بر اساس کد.م نسخه هست...ولی این غزل بر اساس نسخه علامه قزوینی درسته.
م . اشراق
2013-02-17T10:14:04
در بیت هشتم مصرع اول صحیح است ، بیت دوم به جای مهیا باید مهنا باشد .عیش بی یار مهنا نشود صحیح است مهنا به معنی گوارا میباشد م . اشراق
سپهر احمدی
2013-06-02T21:00:29
بادرودخداوندبرروح بلند حضرت حافظ دربیت سوم "درخرابات مپرسیدکه هشیارکجاست"درست است
تنها خراسانی
2020-04-25T09:28:42
حافظ صرفاً شاعر بزرگ ایران نیست، او «معجزه» ادب فارسی است؛ عصاره آن فرهنگ است و در شعرش سنت نبوی اسلام و روح باستانی ایران پیوند یافته است و حاصل این امر چیزی است آنچنان سرشار و ژرف که به مظهر انسانیت اسلام و ایران و شرق بدل شده است.حافظ باطنی ترین و مردمی ترین شاعر ایرانی است.گنج عشق خود نهادی بر دل ویران ماسایه دولت براین کنج خراب انداختیساحت بینش حافظ/مرحوم داریوش شایگان
روان
2020-03-09T01:54:13
با عرض درود بنده هدفم ایراد از شعر نیست بلکه رفع ابهامی است که در خاطر خویش دارم.دربیت"حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنجفکر معقول بفرما گل بی خار کجاست"چمن برای دهر به کار رفته در حالی که این باد خزان خود از جانب دهر می وزد و دهر خود با شاعر سر ناسازگاری دارد و میخواهد این چمن را ویران کند.بهتر نبود به جای دهر از واژه دیگری مثل عمر به کار می رفت؟ 
عارفه
2020-03-27T11:42:51
درود: بالاخره ایمن رو تو بیت دوم چه جوری بگبم فایل صوتی ببه دو صورت مجزا این کلمه رو خوندند !!
دکتر صحافیان
2019-04-29T10:30:23
دریافتهایی از خواجه شمس الدین حافظ شیرازی(لسان الغیب )19ای نسیم سحر آرامگه یار کجاستمنزل آن مه عاشق کش عیار کجاستحافظ در اشتیاق حال خوشی که تجربه کرده است، به نسیم سحر متوسل می شود، تا مایه آرامش این یار همیشگی اش( حال خوش)یا نشانی آن را بازگو کند.بیت2:دوری از او شب تاریک است اما اشتیاق وادی ایمن(محل سخن گفتن خداوند و موسی) مرا به نور خداوند و دیدار می رساند.بیت 3: هر آفریده ای خراب عشق است (به سبب عشق آفریده شده)بیت4:کسی اهل این خبر خوش است که نکته های ظریف را دریابد.برای وصول به حال خوش رازهای بسیاری است...بیت5:هر موی من با تو هزاران دل مشغولی دارد.ما در چه اوج سرخوشی هستیم و سرزنش کننده ما کجاست؟ ملامتگری که به جهت دوری ار حال خوش،گویا بیکار است(کارهایش مجاز یا بیهوده است)بیت6:دل غمزده ام از چه پیچ و خم های دقیقی باید عبور کند تا سرخوش شود.بیت7:این شوق عقل را هم دیوانه کرده.زلف خوشبویش کجاست و بالاتر از این دل هم از ما دوری کرده ابرویش کجاست،ببینم دلم آنجاست. (یا اشارت های راهگشا)ییت8: همه اسباب سرخوشی( ساقی و شراب و موسیقی) آماده است، اما حضورش از همه بالاتر است.بیت 9: از باد پاییز( دوری از حال خوش یا قبض و ....) آزرده مشو.جهانی که در آن هستی مطلق نیست خوبی و بدی آمیخته و نسبی است.دکتر مهدی صحافیان آرامش و پرواز روح  پیوند به وبگاه بیرونی اینستاگرام:drsahafian
دکتر محمدداودی
2019-09-30T21:06:48
بادرودوادی ایمن به معنای سرزمین مقدس؛زمین کنعان؛جایی که ندای خدابه موسی رسید.شادباشید
برگ بی برگی
2019-07-13T08:30:24
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست حافظ از نسیم سحر که لطیف ، مطبوع ، رونده ، و حضورش در هر مکان بشارت دهنده روز و جریان زندگی ست جویای منزل و آرامگاه یار میشود ، یار اصلی و ماه  هر انسانی در درون و ذات وی  نهفته است و حافظ همچون عرفای دیگر یار را جدای از خود انسان نمی داند و بر او مسلم است که آرامگه و منزل یار در وجود هر انسانی ست و کافیست  تا این ماه بر آید و نمایان شود که در اینصورت عاشق کش میشود یعنی من کاذب انسان را در خود به زوال برده ، میکشد (مسیح نیز میگفت انسان برای رستگاری باید به خود بمیرد و سپس تولدی دوباره یابد ) . عیاران به توانگران شبیخون می زدند و از دارایی های آنان ربوده ، به فقرا و تهیدستان می بخشیدند ، حافظ میفرماید آن یار پس از کشتن خود کاذب عاشقان و زدودن دلبستگی های دنیوی و آرام گرفتن در دل انسان عاشق  ، به شیوه عیاران شراب عشق ، ‌معرفت و خرد ایزدی را ربوده و در اختیار ان عاشق قرار میدهد تا همچون نسیم سحری موجب شکفته شدن گل وجود معنوی وی گردد. شب تار است و ره وادی ایمن در پیش آتش طور کجا موعد دیدار کجاست حافظ به ما یاد آور میشود که شب تار است و در این جهل و تاریکی اگر انسان خواستار  برآمدن و  رؤیت یار یا ماه وجود خود گردد ، چاره ای جز حرکت رو به جلو ندارد ، راهی که او را به وادی و ساحل امنیت برساند . (شب تار است و بیم موج و گردابی چنین حایل) و در این راه ،آتش طور یا نوری که راهنمای انسان باشد تا او را به میعاد گاه خود(پیمان الست) برای وصل به اصل خویشتن برساند ضروری است همچنان که آن نور آتش ، موسی را به میعادگاه راهنما شد .هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد در خرابات بگویید که هشیار کجاست هر نفسی که پا به عرصه هستی میگذارد نقشی که بر اساس پیمان الست به او واگذار میگردد نقش خراباتی است که باید به من کاذب و جهان فرم خراب و مست لایعقل شود اما به اصل زندگی هشیار و مگر نه این است که در خرابات کسی هشیار نیست و همه مست میباشند ؟.آن کس است اهل بشارت که اشارت داندنکته ها هست بسی ، محرم اسرار کجاستاهل بشارت اشاره به آیه بیست و پنجم سوره بقره است که به مومنان که کارهای شایسته انجام دهند بشارت بهشت میدهد ، بهشت یعنی همان قرار و آرامش یا فضای گشوده درونی ، پس حافظ می‌فرماید گفتنی ها بسیارند اما باید سخن را کوتاه کرد زیرا کسانی که محرم اسرار هستند  یعنی عاشقان ،‌ به اشاره ای مطالب را از طریق درون بینهایت خود درمی یابند .محرم اسرار کجاست  یعنی با فهمیدن معانی عرفانی ابیات و آموزش بزرگان به خودی خود کسی محرم اسرار نمیشود و تنها اهل بشارت یا انسانهای عاشق هستند که با اشاره ای مطالب را نه تنها درک که به آن عمل کرده و با کار فراوان است که انسان محرم اسرار و اهل بشارت میشود . هر سر موی مرا با تو هزاران کار است ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست بند بند وجود انسان بحضور رسیده ای چون حافظ دایما در حال کار بر روی خود و جستجوی یار میباشد و میفرماید اکنون که او به این سطح و مرتبه هشیاری رسیده است ملامت گر (که همان من کاذب انسان است ) از کار خود بیکار شده و پس از این توان اثر گذاری بر روی اصل وی را ندارد و احتمالا بسیار کوچک شده ، در گوشه ای کزیده است .همانطور که میدانیم من کاذب انسان که برآمده از ذهن میباشد همواره در ظهور من اصلی و خدایی انسان کارشکنی کرده ، با ترفند های گوناگون سعی در بازداشتن انسان از راه و کار اصلی خود را دارد .باز پرسید ز گیسوی شکن در شکنش کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاستعرفا گیسوی یار را که نشانگر کثرت میباشد نشانه ای از تجلیات خداوند در جهان هستی و فرم میدانند که شامل تمامی جمادات ، نباتات ، حیوانات و انسانها میباشد و حافظ این تجلی گاه هستی را به شهادت میطلبد تا بگویند آن دل او که پیش از این غمزده و گرفتار و سرگشته این جهان فرم بوده پس از یافتن منزل آن ماه روی  وجود ندارد و او از همه این تعلقات رها گشته است . حقیقتاً دل انسان غمگین است حتی اگر در جهان فرم و ماده درزمینه های گوناگون توفیق داشته باشد، مگر آنکه به هدف اصلی وجود خود در جهان که همان تسلیم و حرکت در جهت پیمان اولیه با خدای خود میباشد تا به رضایت و شادی بی سبب رسد .عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کودل زما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاستهوش ار سر عقل پرید ، البته عقل حسابگر مادی انسان . یعنی اینکه بسیار عجیب است که آنهمه تعلقات دنیوی چگونه به یکباره در نظرم محو و نابود گردیدند و آن دل که این همه دلبستگی را مرکز خود قرار داده بود اکنون گوشه گیر شده و فرصت خودنمایی را ندارد و حافظ فراتر رفته ابروی دلدار که استعاره از (گنبد کبود) هستی ست را با چشم ذهن نمی بیند ، بلکه از منظر چشم یار  آنرا تجلی حضرتش در این جهان ماده می بیند. ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولیعیش بی یار مهیا نشود یار کجاستو حال که انسان عاشق  از تعلقات دنیوی بریده است ، ساقی و راهنمای معنوی  ، مطرب عشق  و می یا ابیات عرفانی بزرگان نیز مهیاست  برای وصل به اصل خود تنها نیازمند یافتن منزل لیلی  یا اصل و ذات خدایی خویشتن است و  ‌عیش او با حضور یار و برآمدن ماهش مهیا میگردد که البته در ره منزل لیلی که خطرها ست در آن  شرط اول قدم آن است که مجنون باشی حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنجفکر معقول بفرما گل بی خار کجاست انسان چند سالی پس از حضور در این جهان به چیدن گلهای این جهان پرداخته و با قرار دادن در دل و مرکز خود آن گل را به تعلقات خود می افزاید ، آن را کنترل کرده و از آن گل طلب سعادت و خوشبختی  میکند ،  گلهایی مانند مقام و منصب  ، ثروت ، اعتبار علمی و اجتماعی  و یکی از آن گلها نیز همسر و معشوق در این جهان است که بیشتر ما انسانها او را نیز جزو متعلقات خود دانسته از او طلب قرار و خوشبختی  میکنیم ، حافظ میفرماید  همه این گلهای گلشن هستی دارای خار هستند ، یعنی چیدن این گلها و قرار دادن در دل و مرکز تولید درد خواهند نمود زیرا انسان از این گلها طلب سعادت و خوشبختی میکند و آن چیزها توان چنین کاری را ندارند ، بخصوص که باد خزان و حوادث روزگار این گلها را پژمرده کرده و از بین می برد ، مثلآ  مقام انسان را از او می گیرند  یا ثروتش را از دست می‌دهد و یا همسرش او را ترک می کند و در همه این حالها انسان رنجیده میشود ، پس‌حافظ میفرماید  فکر معقول و سنجیده این است که پیش از چیدن گلهای این جهان به خار و درد ناشی از آن نیز بیندیشد . مولانا نیز در این رابطه  میفرماید  ؛  هر چه از وی  شاد  گردی در جهان  / از فراق او  بیندیش آن زمان  زانچه  گشتی شاد بس کس شاد شد / آخر از وی جست و همچون باد شد  از تو هم بجهد  تو دل بر وی منه / پیش از آن  کو بجهد ، از وی تو بجه  
اییار
2021-04-08T10:02:50
با سپاس از دوست ارجمند جناب ترکمانجستجو کردم اکنون سما را یافتم تجسس پایان نداردزیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفتهر که شد کشتهٔ او نیک سر انجام افتادمستدام باشید
اییار
2021-04-06T21:13:49
با درودی دیگر خدمت ترکمان عزیزنخست اینکه نصیحتتان را آویزهٔ گوشموسعی وتلاش خواهم کرد که اشعار را بخوانم اما نه برای سر گرمی که برای یاد گیری و استفادهٔ معنوی البته به کمک اساتید حاشیه گذار ( لیس للانسان الا ما سعا) وای کاش در این سایت عظیم و بینظیر قرآن را هم مینهادند تا اهل دانش برآن حاشیه بگذارند تا طالبانی همچون حقیر مستفیض شده واز این دریای بی پایان نور و معرفت کامیاب گردم .البته . بنده همهٔ حواشی را میخوانم و لذت میبرم حتی از جدالها و انتقادها و مخالفت های دوستان که باعث یادگیریو روشن شدن من میشوند و حقیر خود را درخور و اندازهٔ ایننمیبینم که بخواهم حاشیه بگذارم یا اظهار نظر کنم ویا از البته نصیحت و راهنمائیهای دیگران را دوست داشته و استفاده میبرم دوست دارد یار این آشفتگیکوشش بیهوده به از خفتگیزیادی مزاحم شدم . ببخش
اییار
2021-04-06T07:16:46
با درود بر همگی اساتید اهل معرفتدر این بخش از اظهار نظر جمعی از ادبا بهره مند گردیدم و خوشحال شدم از ورود و معرفی حاشیه گذار هندی بنام آقای ویجی که زبان پارسی را هم بخوبی میفهمند و گپ و گفتی که با مربیان این سایت داشتند مرا بر آن داشت تا شعری از شاعری هندی بنام تاگور که حافظ دوست هم هست و بر سر تربت حافظ هم آمده و من مت هاست به دنبال این شعر هستمو چنانکه کسی از این شهر سراغی داره تو همین سایت برام بفرسته.شعر در مورد مادر هست و این جوری شروع میشهمادر. انگار که من ببازی گل چمپا شدم و تو بر شاخهٔ آن درخت رستی.اگر بزرگواری کامل این شعر رو برام بفرسته منو بندهٔ خودش کردهبا سپاس از شما « ای یار»
اییار
2021-04-06T10:54:18
باغبان گر پنجروزی صحبت گل بایدسبر جفای خار هجران صبر بلبل بایدشخار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهدسهل است تلخی می در جنب ذوق مستی
اییار
2021-04-06T12:09:08
با سلام و عرض ادب محضر استاد ارجمند جناب احمد آذر کمانو باسپاس از پاسخ حضرت عالی شادمان شدم از تکریم شماو اما نام شاعر . رابیندرانات تاگور واحتمالن ترجمهٔ خانلری شاید باشد فراموش نمیکنم لطف و زحمت شما را.
اییار
2021-04-06T14:47:49
با عرض پوزش از حضورتان بخاطر اشتباهی که در مورد نام نیکوی شما از حقیر خاطی صادرشدچشم منتظر میمانم چون این آقای ویجی( هندی) محتمل متن هندی آنرا دارد و به گمانم که دکتر ناتل خانلری ترجمه اش کرده باشد امید است دیگر ادیبان متوجه حواشی حقیر در این باب شده شاید گشایسی گرددپایدار باشی
امیر
2021-04-27T17:24:32
استاد همایون شجریان داخل یکی از ساز و اواز های البوم ایینه ها این غزل رو به بهترین نحو اجرا کردن
قلندر
2021-03-10T10:00:57
با درود و مهر...از لحظه ی زایش نزاع شروع شد زمان خامی گذشت و زمان پختگی فرا رسید و دوران سوختن تمام وجود را شعله ور کرد یک جلوه از دلدار کافی بود راهی کند دل را بسوی جمال جانان جان در این میانه بهانه بود و دل در این میدان مهار نشدنی و عقل همچنان در خاک به خیال افلاک دست و پا زد...گویا تنها راه ، کسب معرفت بود و ما دور دانستیم.... بسا پیر مناجاتی که بر مرکب فرو ماندبسا رند خراباتی که زین بر شیر نر بندد...با سپاس از راهیان راه حق
حمیدرضا منتظر
2020-07-20T22:04:45
به نظر میرسد وزن یابی غزل اشتباه صورت گرفته و وزن غزل به این شکل است:فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
حسن
2020-10-05T08:11:17
با سلام نمی دونم من اینطور حس میکنم یا واقعا این شعر حافظ بسیار غمناک است . اکثر شعرای حافظ طنز دارند ولی این یکی رو وقتی غمگین بوده گفته
مهراب
2020-11-02T20:04:49
در خرابات بگویید، که هشیار کجاست؟هوشیار را بجوییدعیش بی یار مهیا نشود، یار کجاست؟ یار را بجویید
فرخ مردان
2017-07-05T22:15:15
@Vijay1-شب تار(literary)= شب تاریک =darkened night2-دل ز ما گوشه گرفت = My heart has secluded itself from usus' is majestic us, and means me'.
روفیا
2017-08-09T21:53:17
دوست جانچه بسا شما راست می گویید. ولی اگر بخواهم احساس قلبی خود را بگویم (honestly) هنگامی که نازنینی چنین از هم می پاشد خشم نسبت به او را در درونم احساس می کنم، در دل از او گله می کنم که چرا چنین خوب و زیبا و درست بودی که نقصانت چنین آزار دهنده و دلخراش باشد! باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی؟؟؟
روفیا
2017-08-07T16:55:02
رنگارنگ عزیزمردم نیکو سیرت نیز خار دارند! تا به حال نشده است عزیزتان پیر شود؟ من تجربه کرده ام، هنگامی که بدنش اندک اندک تحلیل می رود و نشانه های زوال عقل را در او می بینی، گویی خاری دم به دم در تنت فرو می رود!گرچه حافظ می گوید حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج، و گرچه از این rule of univetse گریزی نیست، و انسان کامل جز زیبایی چیزی در جهان نمی بیند و عاشقست بر همه عالم و اطوار گوناگونش، لیک من احساسات منفی چون خشم و ترس و اندوه از تبدیل نبوغ به جنون را نتوانستم متوقف کنم.
روفیا
2017-08-07T16:56:49
خط آخر :خشم و ترس و اندوخ ناشی از مشاهده تبدیل نبوغ به جنون....
روفیا
2017-08-07T16:57:47
اندوه
دکتر ترابی
2017-08-07T18:11:33
روفیای گرامی ببخشایید روی سخنتان با رنگین است زحمت افزا میشوم و در من .......اینکه می فرمایید " خار غم عشق است " که چون در دامن می آویزد از رفتن به گلستان به نیازتان می کند
دکتر ترابی
2017-08-07T18:40:10
رنگارنگ
روفیا
2017-08-06T15:15:57
پدرام گرامی زندگی و همه موهبت های آن را به چمن تشبیه کرده است که باد خزان آن را زایل می کند، و در ضمن بر حذر می دارد که از این زوال رنجیده شوی، و دعوت به منطقی فکر کردن میکند، کدام گلی است که با وی خاری نباشد؟ گل همنشین خار، جوانی در خطر پیری، تندرستی قرین بیماری و زندگی هم آغوش مرگ است...
رنگارنگ
2017-08-06T16:03:17
استاد سخن می فرماید: ....گل بی خار جهان ، مردم نیکو سیرندخوشا آنان که نیک سیرتند و نکو نام
پدرام
2017-08-06T10:20:31
با سلام خدمت دوستان عزیز لطفا معنای این بیت را راهنمایی فرمایید :حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنجفکر معقول بفرما گل بی خار کجاست البته من در نسخی ( در سفر دهر مرنج ) دیدم
گمنام
2017-12-29T22:55:35
وزیبایی زبان ایرانی، آرامگه و آرامگاه، همچون رهرو و راهرو و......
مزدک
2017-12-29T05:03:53
آرامگه اینجا همان بستر و بالین و خوابگاه است و جالب است که از باد «سحر» نشانی انرا میگیرد٬ زمانی که شب رو به پایان است.
رضا
2017-11-26T22:34:28
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاستمنزل آن مهِ عاشق کش عیّار کجاستگویند که حافظ این غزل را زمانی سروده که امیرمبارزالدّین شیرازرابه تصرّفِ خویش درآورده بود. دراثر این یورش، شیخ ابواسحاق حاکم شیرازو دوستِ صمیمی حافظ، ازترس جانش متواری شده ودرنتیجه حافظ متاثّرازاین اتّفاق واگویه هایش را درقالبِ این غزل زیبا ابرازنموده است.با اینکه سندِ تاریخی ِ قابلِ قبولی دراین مورد دردست نیست ولی بعضی ازابیات ،بیانگر چنین اوضاع واحوالیست واحتمال دارد که این حدس وگمان صحّت داشته باشد. هرچه هست شاعر درآرزوی دیدن ِ محبوبی زمینی بوده وسعی کرده غم واندوهِ خویش راابراز نماید.البته این غزل نیز همانندِ اغلبِ غزلیّات حافظ، بصورتِ کلّی گوی سروده شده تا هرکس توانسته باشد به مقتضای حال وروزخویش، مطابق باهراعتقادی که دارد بامفاهیم ِ غزل، هم ذات پنداری کرده وازلذایذِ آن مستفیض گردد.آرامگه: آسایشگاه وقرارگاهعیّار: جوانمرد ، تردست، چالاک، مکّار، زیرکمعنی بیت: ای نسیم سحری آیاازمنزلگاه وآسایشگاه یارخبری داری؟ نشانی دوست کجاست؟ آن معشوق ِ ماه رخی که در عاشق کُشی مهارت داشت وشیوه های دلبری را خوب می دانست کجاست؟جان به شکرانه شودصَرف گر آن دانه ی دُرّصدفِ سینه ی حافظ بود آرامگهششبِ تار است و رهِ وادیِ ایمن در پیشآتش ِ طور کجا موعدِ دیدار کجاستحافظ مثل همیشه داستانی تاریخی را دستمایه ی خویش قرار داده تا ضمن اشاره ویادآوری ِآن، مضمونی بیافریند که بیانگرحالاتِ درونی وی بوده باشد والحق که مضمونی بکر وزیبا خَلق شده است.شبِ تار: شب تاریک، شبِ فراق وجدایی، شب تاریک می تواند استعاره ازحاکمیّت ظلم وستم باشد. وادیِ ایمن: بیابانی در دامنه ی کوه طور که درآنجا ندای حق به حضرت موسی رسید. شاعر خود را درتاریکی وظلمت می بیند و منتظر حادثه ایست تابه نور و روشنایی (وصال ودیدار دوست) رهنمون گردد.طور: به معنای کوه و نام اختصاصی کوهی است در بیابان سینا.آتشِ طور: اشاره به نوری است که حضرت موسی در وادی ایمن بر سر کوه طور مشاهده کرد و چون نزدیک شد درختی نورانی را مشاهده کرد.موعد: وعده گاه، محل دیدارمعنی بیت: درادامه ی بیت پیشین خطاب به نسیم سحری:درتاریکی مطلق شب هجران فرورفته ایم ویا درظلمت شبِ بیداد وستمگری هستیم، آیا آن اتّفاق ِ عظیمی که برای حضرت موسی افتاد برای ما نیز رقم خواهد خورد و آتش طور(لطفِ خداوندی) شامل حال ما خواهد شد؟ آن لحظه ی آبی ِ دیدار دوست وآن مکانی که با اوملاقات خواهیم کردکجاست؟ شبان وادی ایمن گهی رسد به مُرادکه چندسال به جان خدمت شُعیب کندهرکه آمد به جهان نقش خرابی دارددرخرابات بگویید که هشیار کجاست؟نقش خرابی دارد: یعنی اینکه آدمیزاد شیرخام خورده است وبد وخوب راازهمدیگرتشخیص نمی فهمد! باید رنجها کشید،غم وغصّه ها خورد وتلاش ها کرد تا به فهم ودرک رسید. هیچ کس با فهم وشعور ودانش زاده نمی شود.همه کج فهم وخرابکار ونادان هستند مگراینکه به تحصیل دانش ومعرفت وآگاهی دست پیداکنندکه آن هم به خون ِ جگرمیسّراست.الحق که حافظ راست فرموده، اگر غالبِ آدمیان جاهل ونادان نبودند، الآن جهانِ ما تکّه ای ازبهشت بَرین بود نه که مثل جهنّم درآتش سوزان شعله وربوده باشد!خرابات: باتوجّه به نقش خرابی که درمصرع اوّل آمده،خرابات در اینجا معنی عرفانی ندارد وبه معنای ویرانه و مکانیست که ساکنانش خرابِ جهل و ونادانی اند.دنیا درنظرگاهِ شاعر به خراباتی تشبیه شده که همه تحتِ تاثیر جهل ونادانی خراب افتاده اند! همگان درحال تزویر وحُقّه بازی هستند! هیچ کس برای آبادیِ جهان گامی برنمی دارد! هیچ کس صاحب خرد وفهم وآگاهی نیست! حالا شما درچنین مکانی به دنبال یک فردِ آگاه وفهمیده ودانا بگردید آیا پیدا خواهید کرد؟ داستانِ همان شیخ است که با چراغ دنبال انسان می گشت! گفتند یافت می نشود جُسته ایم ما. گفت آنکه یافت می نشودآنم آرزوست. معنی بیت: هرکس زاده می شود نادان وجاهل است ونقش خراب کردن دارند نه سازندگی! دنیا به مانندِ ویرانه ایست که نادانها وجاهلان رادرخودجای داده است! دراینجا هوشیار وانسانِ به تمام معنا وجودندارد!برای انسان شدن، رهیدن ازخرافات وجهل وهوشیاری بدست آوردن، خون دلها بایدخورد وبی وقفه تلاشها کرد وگرنه به این آسانی نیست که با چندروزچلّه نشینی وذکر وتسبیح گفتن، ادّعای انسانیّت وفضل وکرامت کند. گوبرو وآستین به خون جگر شویهرکه دراین آستانه راه نداردآن کس است اهل بشارت که اشارت داندنکته‌ها هست بسی مَحرم اسرار کجاستدرادامه ی بیت قبلی می فرماید:انسان کامل وآگاه که با یک اشاره به مطلب پی می برد اهل بشارت ومژده هست. یعنی خوش اقبال است ولیاقتِ دریافتِ نکته ها وحقایق رادارد. نکته های زیادی برای بیان اسراررستگاری هست امّامتاسفانه اهل اشارت که به زبان رمز ورازآگاه بوده باشند کم هستند وبایستی باچراغ دنبال آنها گشت وپیداکرد که شوربختانه به راحتی یافت می نمی شوند!تلقین ودرس اهل نظر یک اشارتستکردم اشارتیّ ومکرّرنمی کنم.هر سر موی مرا با تو هزاران کار استما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاستملامتگر: سرزنش کننده، آنها که منع عشق کنند وعاشقان راملامت نمایند.خطاب به معشوق است: تمام وجودِ من مالامال ازعشق توست، دل وجان وپوست وگوشت واستخوانم سرشارازمحبّتِ توست. حالا بااین اشتیاقی که دروجودمن نسبت به توموج می زند عدّه ای نادان مرا نصیحت می کنند که دست ازعشقبازی بردار! ماکجای کاریم واین بیخبران کجا؟! ببین تفاوت رَه ازکجاست تابه کجا؟مکن به نامه ی سیاهی ملامتِ من مستکه آگه است که تقدیربرسرش چه نوشتبازپرسید ز گیسوی شکن در شکنشکاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاستسراغ دلِ شوریده وشیدای مارا ازحلقه های زلف وچین وشکن زلفِ معشوق بگیرید تاببینید این دل عاشق پیشه ی غمزده درکجاگرفتارشده است.گفتی که حافظا دل سرگشته ات کجاست؟درحلقه های آن خم ِگیسونهاده ایمعقل دیوانه شدآن سلسله یِ مُشکین کودل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاستسلسله مُشکین: زنجیرگیسوی سیاهِ معطّرگوشه گرفتن: قهرکردن،دوری گُزیدناین بیت درراستای تقابلِ عقل وعشق است. حافظ درمقابل ملامتگران که منع ِ عشق کرده وتوصیه می کنند مطابق با عقل رفتارکن! به طنز وتمسخر می فرماید:معنی بیت: عقلِ ما دراین عشقی که نسبت به یار داریم دیوانه ومجنون شده است! زنجیر گیسوی یار لازم است تا دست وپای عقل رابه زنجیر بکشیم، چنانکه دیوانه رابه زنجیربسته ومهارمی کنند!درمصرع دوّم: دل من قهرکرده وازمن دوری می کند. اوخواستار ابروی دلدار است نشانی ِ دلدار رابرای من بیاورید.کرشمه ی تو شرابی به عاشقان پیمودکه علم بی خبرافتاد وعقل بی حس شدساقی و مطرب و مِی جمله مهیّاست ولیعیش بی یار مهنّا نشود یار کجاستمُهنّا: گوارا، خوشگوارمعنی بیت: اگرچه ساقی ومطرب وباده وهمه ی آنچه که برای یک عیش وعشرت لازمست آماده ودر دسترس هستند، لیکن بدون ِ معشوق هیچ لذّتی ندارد وعشرتی ازنظرمن گوارای وجود خواهد بود که درحضوردوست ومعشوق بوده باشد.گل بی رخ یارخوش نباشدبی باده بهارخوش نباشدحافظ از بادِ خزان در چمن ِدَهر مَرنجفکرمعقول بفرما گل بی خار کجاستای حافظ ازغارتگری ِ بادِخزان دلگیر وغمزده مباش این رسم روزگاراست همیشه دنبال بهاردل انگیز خزانِ ِ یغماگرمی تازد. (چنان نماند وچنین نیز هم نخواهد ماند) معقول باش ودرست بیاندیش ، ببین آیااصلاً گل بی خار دراین دنیا وجود دارد؟. هرگریه ای راخنده ای وهرنوشی رانیشیست.ازدست غیبت توشکایت نمی کنمتانیست غیبتی نبود لذتِ حضور
فواد
2017-01-24T22:54:21
سلام بر شما، درود بر شما به خاطر قرار دادن خوانش ابیات، لطفا برای سایر اشعار هم فایل های صوتی را بگذارید. با سپاس از سایت تاریخ ما
امیر حسن ناجیان
2017-05-19T11:36:54
عبید زاکانی بیتی دارد که می فرماید:"چون مطرب و می جمله مهیا نبودبرخیز به ناچار نمازی بکنیم"که چنان که آثارعبید از جمله کتاب ها و منابعی بوده است که حافظ مورد مطالعه قرار می داده است این گونه می توان برداشت نمود که حافظ در سرودن بیت: "ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی...."از بیت یاد شده استفاده کرده است.
عباسی - فسا
2018-09-29T00:43:26
سلام و عرض ادبدر بیت ماقبل آخر کلمه مُهَنّا صحیح تر استساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولیعیش بی یار مُهَنّا نشود یار کجاستممکن است گفته شود مهیا در مصرع اول آمده و عطف به همان مهیا استولی حافظ می فرماید گرچه ساقی و مطرب و می همگی مهیا هستند و عیش هم اتفاق می افتد اما این عیش خوشگوار و شیرین نیست چون یار غائب است و حضور ندارددر واقع روح عیش و زندگی از نظر آن جناب، بودن یار است.پایدار باشید
محمد حسن
2019-02-27T14:52:45
سلام، در برخی منابع و نوشته عنوان شده این شعر را حافظ در باره همسرش که در سفری درگذشته و محل دفش برای حافظ مشخص نبوده سروده است آیا این مطلب و ادعای فوق درست است.لطفا روشنگری نمائید تشکر
صالح
2019-01-09T22:08:09
سلام به عاشقان ادببیت سوم مصرع اول "هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد" اشاره به آیه دوم سوره والعصر دارد. ان الانسان لفی خسر. همانا انسان همواره در حال خسران و زیان است و اشاره دارد که انسان از روز اول متولد شدن در حال ضرر است،یعنی عمرش هر لحظه رو به پایان است.
ناصر
2019-01-09T22:54:57
صالح جان مثل اینکه لا را گفته ای الالله یادت رفتإِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ (2) إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِمی گوید به استثنائ کسانی که صبر می کنند و ایمان دارند و مثل شما صالح هستندپس کسانی هم پیدا می شوند که در حال خسران و زیان نیستند.
تماشاگه راز
2018-12-25T14:05:26
معانی لغات غزلآرامگه: آرام گاه، جای آسایش، منزل و مأوا، استراحتگاه.عیّار: تردست، چالاک، مکّار، زیرک، حیله باز.شب تار: شب تاریک و در اینجا اشاره به شب تاریکی است که حضرت موسی (ع) در وادی ایمن ندای حق تعالی را شنید.وادی: بیابان.ایمن: بیابانی است در کنار کوه طور.طور: به معنای کوه و نام اختصاصی کوهی است در بیابان سینا.آتشِ طور: اشاره به نوری است که حضرت موسی (ع) در وادی ایمن بر سر کوه طور مشاهده کرد و چون نزدیک شد درختی نورانی را مشاهده کرد.موعد: وعده گاه، جایگاه وعده.نقش: صورت، علامت.خرابی: فنا و نابودی.بشارت: مژده، خبرخوش، نوید.اشارت: دریافتن معنا و راز با اندک توضیح و تفهیم، نمودار.شکن در شکن: پیچ در پیچ.گوشه گرفت: کناره گرفت.مهیّا: آماده شده، ساخته شده، حاضر و آماده شده.مُهنّا: گوارا، سازگار، خوش.معقول: پسندِ عقل، قابل فهم و درک.معانی ابیات غزل(1)ای نسیم سحری، آسایشگاه یار و منزل آن ماهروی جفاکار کجاست؟(2)الف: شب تاریک و راه بیابان ایمن در پیش روست، آتش طور و جایگاه دیدار آن کجاست؟ب: در شب تیره فراق، راه بیابانیِ به سوی محبوب در پیش روست. نور وصال و جایگاه دیدار آن کجاست؟(3)ناگزیر هر کس به این جهان آمد فناپذیر است. توقّع مدارید که در خرابات هشیاری بر جای بماند.(4)کسی فهیم و سزاوار خبر خوش است که با اندک نموداری معنای راز سرِّ مگو را دریابد. در این باره گفتنی بسیار است امّا گوش شنوا کو؟(5)ما که با تو هزارگونه پیوند وابستگی داریم، در چه حالیم و آن که ما را سرزنش می دهد در چه حال؟(6)از پیچ و خم زلف دلدار سراغ این دل غمزده و گرفتار مرا بگیرید.(7)کارِ عقل به دیوانگی کشیده است. کجاست زنجیر زلف مشکین یار تا پایش در بند نهیم. دل از ما دوری جسته، گوشه ابروی دلدار کجاست؟ شایددل در آن گوشه باشد.(8)گل و مُل و مطرب همگی آماده است امّا بدون یار عیشی خوش و سازگار میسّر نیست. کجاست آن یار نازنین؟(9)حافظ! در چمن روزگار، از دستبرد باد خزان گله مند مباش. درست فکر کن. گل بی خارکجا دیده شده است؟شرح ابیات غزلوزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتبحر غزل: رمل مثمّن مخبون مقصور*در سال 754 هجری زمانی که شیراز به محاصره امیر مبارزالدّین درآمد، شاه شیخ ابواسحاق ناچار به فرار شده و پس از کمک گرفتن از شیخ حسن ایلکانی و حمله و شکست مجدّدی که نصیب او شد به اصفهان پناه برد تا آنکه بعداً گرفتار و به دست امیر مبارزالدّین به قتل رسید. با اشغال شیراز و حکومت امیر مبارزالدّین ستاره اقبال حافظ غروب کرده و در مدّت زمامداری 4 ساله این حاکم سخت گیر تا شروع زمامداری فرزندش شاه شجاع، حافظ هر غزلی سروده از شکوه و شکایت و نومیدی حکایت دارد و این غزل یکی از آنهاست که به هنگام دربدری شاه شیخ ابواسحاق سروده شده است.حافظ در مطلع غزل از نسیم سحری نشانی شاه ابواسحاق را می پرسد و در بیت دوم راه پرنشیب و فراز بازگشت او را در پیش چشم خود مجسّم کرده و نمی داند که کی و کجا پیروزی نصیب او می شود. در بیت سوم از فرط نومیدی می گوید که افسوس که هر زاینده میرنده است و در بیت چهارم بی تدبیریها و عیّاشی های شاه را در گذشته مدّ نظر آورده و می گوید در این باره حرف زدنی بسیار است که هر چه با اشاره گفتیم به گوش او فرو نرفت.بیت پنجم اشاره به علاقه یی است که حافظ به شیخ ابواسحاق داشت و این موضوع چون زبانزد خاص و عام بود و به خاطر همین طرفداریها مورد شماتت و غضب امیر مبارزالدّین قرار گرفته او را به نام ملامتگر یاد می کند. در ابیات ششم و هفتم و هشتم شاعر از دوری شاه و سختی ایّام و بدبختی خود گلایه کرده و در بیت مقطع به شاه ابواسحاق امّیدواری داده می گوید با مشکلاتی که در پیش راه تست مبارزه کرده و دچار یأس و نومیدی مشو و با فکر و نقشه معقول در راه پیروزی کوشا باش.***شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
سید جواد
2018-02-22T14:49:11
این شعر در کنسرت آیینه همایون شجریان و سهراب پورناظری خوانده شده، اما به دلیل اینکه نام این مجموعه در فهرست قرار ندارد، به عنوان حاشیه یادآوری شد. موفق باشید.
دکتر محمد ادیب نیا
2018-06-03T17:13:45
آن مه عاشق کش عیار کجاست؟!.....عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاستساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی عیش بی یار مهنّا نشود یار کجاست اللَّهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشِیدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِیدَةَ وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُکْ بِی مَحَجَّتَهُ وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ..... خدایا آن جمال با رشادت، و پیشانی ستوده را به من بنمایان، و با نگاهی از من به او دیده ام را سرمه بنه، و در گشایش امرش شتاب کن، و آمدنش را آسان گردان، و راهش را وسعت بخش، و مرا به راهش درآور، و فرمانش را نافذ کن و پشتش را محکم گردان....(بخشی از دعای عهد از کتاب مفاتیح الجنان / حاج شیخ عباس قمی)اللهم عجل لولیک الفرج....
فرزانه
2021-10-02T16:26:32.1609822
معانی لغات آرامگه و آرامگاه:خانه و کاشانه عیّار:جوانمرد وادی: دشت، بیابان اَیمَن: دست راست خرابی : مستی و بیخودی بشارت: مژده ملامت گر : کسی که عشق به حق را درک نکرده و مورد سرزنش قرار می دهد کجاییم و کجاست : بیان فاصله میان دو اندیشه گیسوی شکن در شکن: پیچ و خم های زیاد مانند گیسوی معشوق زنجیر این دیوانخ: زلف معشوق دل زما گوشه گرفت: از ما دور شد مهیا: حاضر و آماده در چمن دهر : دنیای خاکی
آرش
2021-10-13T03:13:06.7097137
پیوند به وبگاه بیرونی فال حافظ
در سکوت
2022-03-17T23:30:34.1990079
این غزل را "در سکوت" بشنوید  
امید سعدی
2022-03-30T07:53:33.9796138
خرم آن بقعه که ارامگه یار آنجاست راحت جان و شفای دل بیمار آنجاست سعدی این منزل ویران چه کنی جای تو نیست  روم آنجا که منزلگه احرار آنجاست حافظ میگه منم مثل سعدی بهتره از این منزل ویران بروم خرم آن روز کزین مزل ویران بروم  راحت جان طلبم در پی جانان بروم. فقط کلمات آغازین مصرعهای بیت اول دو غزل رو داشته باشین.یادش بخیر اول ابتدایی که بودیم معلما دو سه کلمه مینوشتن تو دفترمون و میگفتن بقیه شو ادامه بدین بگذریم خلاصه راه میفته و تو راه میگه حالا کجا باید برم سعدی بی انصاف یه آدرسی کروکیی هم نداده و فقط گفته ارامگه یار آنجاست برای همین غزل دوم رو میسراید که ای نسیم سحر ارامگه یار کجاست؟؟؟؟
رضا تبار
2023-02-02T10:35:14.5168572
معنی ابیات   ۱- ای نسیم صبحگاهی(پیک عاشقان/ نسیم سلوک) بگو ،جایگاه امن و آسایش یار( خداوند) کجاست؟ - آن زیبا روی ( ذات زیبای مطلق خداوند) عاشق کش چالاک( که نفس شیطانی انسان را با ایجاد قضا و حوادث  می کشد  تا او را به حضور خودش زنده کند) در کدامین منزل است؟   ۲- راه تاریک است و وادی ایمن در پیش رو است، ( وادی ایمن : بیابانی در سمت راست کوه طور است که در آنجا ندای الهی به موسی رسید) - آتش طور و جایگاه دیدار معشق( حضور و انس الهی) کجاست؟ ((آتش طور : آتشی است که که در کوه طور بر موسی تجلی کرد).   ۴- هر کس ( هر انسانی) که این جهان آمده است ، داغ بیخود شدن  از عشق الهی را با خود دارد، ( همه مخلوقات عشق و مستی را از بدو تولد در خود دارند و از روز ازل مست عشق هستند) - در خرابات( مکان بیخبری/ مکانی که انسان کامل هیچ فعل و صفتی را به خود و دیگران نسبت نمی دهد و همه را از خدا می بیند)هوشیاری پیدا نمی شود.   ۴- کسی سزاوار مژده وصل یار( حضور و انس الهی) است که رمز و راز طریق عشق را دریابد - نکات بسیاری است،  ولی کجاست آن راز دان و محرمی تا آن را دریابد.   ۵- همه وجود من با تو( خداوند)  هزاران کار دارد و محتاج توست، - ما کجای عالم هستیم و سرزنش کننده بیکار( نهی کننده از عشق) کجا!   ۶- از گیسوی( کنایه از عنایت و جلوه اسما و صفات الهی) پیچ و تابدار یار(مظهر و ظهور اسرار الهی) بپرسید، - دل غمگین و حیران و گرفتار من ، در کدامین چین و شکن گرفتار است؟   ۷- عقل  راه  دیوانگی را در پیش گرفت ، گیسوی یار کجاست ؟ تا این دیوانه را با آن ببندم. دل از ما می رمد ، ابروی معشوق کجاست تا این دل گریزان را با آن بدام اندازم و مهار کنم.   ۸- ساقی( شراب دهنده/ پیر) مطرب( نغمه شادی بخش زندگی )و می( انس الهی) همه آماده است، - ولی بدون حضور معشوق زیبا( خداوند ) هیچ عیشی دلپذیر نیست، یار کجاست؟   ۹- حافظ از ناملایمات روزگار آزرده خاطر مشو! - عاقلانه بیندیش، هیچ گلی بدون خار یافت نمی شود. ( بدنبال شادی و کمال  بدون رنج نباش/.برای رسیدن به شادی و آرامش درونی، باید سختی های موجود در این راه هم تحمل کرد)    
علی جان نثاری
2023-07-01T13:23:09.2760413
ای نسیم سحر آرامگَهِ یار کجاست؟ منزلِ آن مَهِ عاشق‌کُشِ عیّار کجاست؟ نسیمی که منشاش سحر است محل خیزش اسرار و روح معنا که انکس که سحر ندارد از خود خبر ندارد اگر کسی خبر از یار و ارامگاه یار مضجع یار میخواهد باید از سحر و اهل سحر بپرسد بلکه خودش سحر داشته باشد ،اگر عشقش به حد عاشق کش عیار رسیده  عیار یعنی چالاک معشوق را به ماه تشبیه کرد که معهود است ولی عاشق کش بودن معشوق هم برای اهل سلوک که اخدناهم بالساء و الضراء ست معلوم است گفت من نیامده ام تا صلح بیاورم بلکه تا بین پدر و فرزند بین عروس و مادر شوهر..اختلاف بیندازم ، و هر که صلیب خود را برندارد و از عقب من نیاید، نمی تواند شاگرد من گردد،به مولی کسی گفت دوستت دارم فرمود برو خودت را برای بلاء اماده کن آری  درست فرمود ان الله شاء ان یراک قتیلا    شبِ تار است و رَه وادیِ اَیمَن در پیش آتش طور کجا؟ موعد دیدار کجاست؟ این بیت اشاره لطیفی به ماجرای شب کلیم الله شدن موسی در وادی ایمن دارد انجا که قران در سوره طه میفرماید وَ هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسی (۹) آیه ۱۰ إِذْ رَأی ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدیً (۱۰) آیه ۱۱ فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ یا مُوسی (۱۱) آیه ۱۲ إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً (۱۲) آیه ۱۳ وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحی (۱۳) آیه ۱۴ إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی (۱۴) آیه ۱۵ إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخْفِیها لِتُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعی (۱۵) آیه ۱۶ فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنْها مَنْ لا یُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدی (۱۶) آیه ۱۷ وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسی (۱۷) آیه ۱۸ قالَ هِیَ عَصایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها وَ أَهُشُّ بِها عَلی غَنَمِی وَ لِیَ فِیها مَآرِبُ أُخْری (۱۸) آیه ۱۹ قالَ أَلْقِها یا مُوسی (۱۹) آیه ۲۰ فَأَلْقاها فَإِذا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعی (۲۰) اتش وادی طور کجا ان اتشی که آنی آنست نارا ست آتش مهر و معنا ست در روایت امده که موسی در بازگشت از مدین در شب سردی که راه را گم کرده بود و زنش آبستن بود این اتفاق افتاد که از دور دید اتشی از درخت زبانه میکشد و درخت نمیسوزد گفت بروم لعلکم تصطلون  تا شاید اتشی بیاورم یا راهنمایی پیدا کنم که اجد علی النار هدی  سَآتِیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ (۷) آیه ۸ فَلَمَّا جاءَها نُودِیَ أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۸)نمل  این موعد دیدار بود که بعد اللتی و اللتی ممکن شد و ان ره صد ساله یک شبه پیمودن شد    هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد در خرابات بگویید که هشیار کجاست؟ نقشِ خرابی: مراد از نقش صورت و مراد از خرابی فنا است. یعنی عالم و هر آنچه در آن است فانی است خلاصه هر کس در این جهان نقش و نقشه ای دارد در علم الهی ،ان من شئ الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم و بالاخره همه چیز فانی میشود که کل من علیخا فان و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام  در خرابات که جای هوشیاری نیست که سراغ هوشیار میگیرید یعنی هوشیار نباید باشی بی خود شوی قد اهمتهم انفسهم نیست بازار خود فروشی ان سوی دیگر است همه اش حرف از اوست اذا سالک عبادی عنی فانی قریب  حتی اگر بپرسند چه چیز به دستت داری نباید از هشیاری بگوییاین عصای من است که برای گوسفندان برگ میریزم بلکه باید خرابات گونه بگویی انچه تو بخواهی ممکن است اژدهایی شود ...     آن کَس است اهلِ بشارت که اشارت داند نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست؟ اهل بشارت کیست؟ انکه اشارت داند هر کس از ظاهر بگذرد و به باطن معنا برسد او اهل بشارت است باید به او خوش باش گفت بشارت بده به او که مغز میخورد اولوالالباب شده و هر چه محرم تر اسرار بیشتر میدادند دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی  سر با محرم شدن و خودی شدن میسازد و الا سامری درست میشود معاذ الله    هر سرِ مویِ مرا با تو هزاران کار است ما کجاییم و ملامت‌گر بی‌کار کجاست؟   هر سر موی مرا با تو هزاران کار است یعنی همه وجود با تو هزاران کار است اینکه ملامتگر بیکار که میگوید من بی کار هستم و عمرم را هدر میکنم او کجا و من کجا    باز پرسید ز گیسویِ شِکَن در شِکَنَش کاین دل غم‌زده سرگشته، گرفتار کجاست؟ گیسوی تمثیل جلال معشوق است که در عین حال جمال هم هست یا ذا الجلال و الاکرام ،شکن در شکن یعنی موج در موج است که یعنی مسیر عشق و توحید بحر عمیق    عقل دیوانه شد، آن سلسلهٔ مشکین کو؟ دل ز ما گوشه گرفت، ابروی دلدار کجاست؟ عقل در مسیر عشق دیوانه میشود یعنی جواب نمیدهد حیران میشود  باید با قلب رفت القلب حرم الله ،استقت قلبک و ان افتاک المفتون ، ان سلسله مشکین کو یکی از جلوه های دیوانگی عقل است که چون پروانه میسوزد و از ان شعله ناگزیرست موج از دریا خیزد و با وی گلاویز ست و از ان ناگزیر  یا اینکه سلسله مشگین میخواهد تا با این جلوه های معنایی عقل چوبین در راه مانده را درمان کند نظیر سوالهای عقلانی که از سیدالشهداء میکردند که چرا به عراق میروی که اهل وفا تیستند چرا زن و بچه های خود را با خود میبری این سوالهای اهل عقل چون ابن عباس است و او چه جواب دارد جزء ان الله شاء ان یراهن سبایا ، و این شد که مرقدش حائر شد همه چیز حتی اب هم حیران شد چه برسد عقل  دل از ما گوشه گرفت یعنی معشوق از ما با عقل و چون و چراهای عقلی ناراحت میشود گوشه ای میرود و تو باید ناز او بخری و دنبال ابروی لطف او باشی که ابروی اشاره او یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه   ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی عیش، بی‌یار مهیّا نشود، یار کجاست؟ اگر همه اسباب عیش باشد ولی محبوب نباشد چه سود نزل النصر حتی رفرف علی راسه فخیر بین النصر و الشهاده فاختار الشهاده ،عیش بی یار مهیا نشود   حافظ از بادِ خزان، در چمنِ دهر مَرَنج فکرِ معقول بفرما، گلِ بی‌خار کجاست؟ باد خزان عمر ،رفتن از این دنیا تو را ناراحت نکند فکر معقول بنما که بالاخره برای رسیدن به حیات ابدی باید مرگ که پل انست را رد بشوی هر گلی خاری دارد  چطور با وجود دیوانگی عقل باز از مرکب عقل پیاده نشده و فکر معقول را در جواب برخی شبهات دارد  الحمدلله اولا و اخرا و ظاهرا و باطنا
ابوتراب. عبودی
2023-09-26T22:04:49.4210844
ابوتراب. عبودی
2023-10-14T04:21:07.5547002
باسلام و عرض ادب محضر شما استادان عزیز و  فرهیخته   ای مردمان ،ای مردمان، یک محرم اسرار کو؟ تا سفره ی  دل  وا کنم  اسرار گویم مو به مو بر درگهت ای مستعان خوانم تورا از عمق جان لا تقنطـُوا مٍن رحمـــةً ،  لا تقنطـُـوا  لا تقنطـُو از بس دو رنگی دیده ام ، دیوانگی بگزیده ام فارغ شدم از عاقلان زان گیر و دار و های و هو رنگی ز بی رنگی کجا همچون هوای جانفزا اندر میان رنگها  چونان هوا  بــی رنگ و بو مخمور جام و باده ام ، در اشتلم افتاده ام ای ساقی پیمانه ها  از ما دگـر پیمان مجو گاهی به ما لج می کنی گه راه را کج می کنی گه با رقیبان می روی !  از ما گریـزانــی؟ بگو هان ای(عبودی) بیش از این از رنگ و بی رنگی مگو اینک رسید از ره اجل ، دیگر مگو یکرنگ کو   با احترام، دیوان ابوتراب عبودی،چاپ دوم
هو الحق
2023-11-12T23:48:06.2590364
باسلام به شما منظور حافظ در اصل اینه که تمام انسانهایی که وارد چرخه عالم ناسوت شدن بخاطر ظلم هایی که به خودشون کردن و هیچ کدوم روح پاکی نداشتن پس اومدن اینجا که پالایش بشن و به پاکی برسن وگرنه روح های پاک به زندان ناسوت تبعید نمیشدن حالا همینجاام ۹۹ درصد ما باز در خواب و غفلت