گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بُوَد که گوشهٔ چشمی به ما کنند

❈۱❈
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بُوَد که گوشهٔ چشمی به ما کنند
دَردَم نهفته بِه ز طبیبانِ مدعی باشد که از خزانهٔ غیبم دوا کنند
❈۲❈
معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد هر کس حکایتی به تَصَّور چرا کنند؟
چون حُسنِ عاقبت نه به رندی و زاهدیست آن بِه که کارِ خود به عنایت رها کنند
❈۳❈
بی معرفت مباش که در من یزیدِ عشق اهلِ نظر معامله با آشنا کنند
حالی درونِ پرده بسی فتنه می‌رود تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنند
❈۴❈
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار صاحبدلان حکایتِ دل خوش ادا کنند
مِی خور که صد گناه ز اغیار در حجاب بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
❈۵❈
پیراهنی که آید از او بویِ یوسفم ترسم برادران غَیورش قَبا کنند
بگذر به کویِ میکده تا زُمرِهٔ حضور اوقاتِ خود ز بهر تو صرفِ دعا کنند
❈۶❈
پنهان ز حاسدان به خودم خوان که مُنعِمان خیرِ نهان برایِ رضایِ خدا کنند
حافظ دوامِ وصل میسر نمی‌شود شاهان کم التفات به حالِ گدا کنند

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۹۶

تصاویر

کامنت ها

بی لب
2015-08-14T17:36:35
این شعر در گلهای تازه 121 در ماهور با صدای محمدرضا شجریان (سیاوش) ، تار جلیل شهناز ، نی حسن کسایی و تنبک امیرناصر افتتاح اجرا شده است.
نهاوندی
2015-10-21T08:15:53
حافظ این شعر را در تأیید شعر شاه نعمت الله سروده اند.
بنده ی خدا
2015-01-19T15:51:51
بنده بیشتر با اقای مرتضوی موافقم درضمن غزلیاتی که انها را عاشقانه میخوانید در وصف خداست که معشوق واقعیست پس میتوان حافظ را یک عارف بزرگ خواند. ای برادر قصه چون پیمانه است معنی اندر وی بسان دانه استدانه معنی بگیرد مرد عقلننگرد پیمانه را گر گشت نقل
روفیا
2015-02-13T23:20:30
بیت سوم :معشوق چون حجاب ز رخ در نمی کشدهر کس حکایتی به تصور چرا کنندکمی بوی اعتراض میدهد .به یاد خیام عزیز :قومی متفکرند اندر ره دینقومی به گمان فتاده در راه یقینمی ترسم ازانکه بانگ اید روزیکای بی خبران راه نه ان است و نه این
روفیا
2015-02-16T17:57:51
بیت دوم :دردم نهفته به ز طبیبان مدعیباشد که از خزانه غیبم دوا کننداشاره به ایه وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ از سوره الحجر دارد .تنها خزانه غیب معدن لطف ، زیبایی خوبی ، هنر موسیقی ، طب ، روانشناسی ، تکنولوژی و هر چیزی که فکرش را بکنیم است .نشانم داده اند اندر خراباتکه التوحید اسقاط الاضافاتالبته اسقاط الاضافات به معنای دور ریختن اضافات نیست . بلکه به معنای دور ریختن این فکر است که خزانه دیگری غیر از خزانه او هم در این گیتی وجود دارد .
روفیا
2015-05-03T00:45:51
بی معرفت مباش که در من یزید عشقاهل نظر معامله با اشنا کنندنشان از این دارد که بازار عرضه عشق مزایده است . یعنی حراج نکرده اند . بلکه عشق را به کسانی که به واسطه معرفت و اگاهی بهای ان را میدانند و حاضرند بهای بیشتری بالای این کالای نفیس بپردازند عرضه می کنند .کسانی را می شناسم که در راه عشق به انسان از جان و مال و عمر خود و از وجود خود خرج کردند و چون حاضر شدند در این مزایده سنگین ترین بها را بدهند عشق حقیقی نصیب انان شد نه نصیب انانکه از یک رقم به بعد کنار کشیدند و گفتند ما نیستیم اقا جان ...
کورش ایرانی اصل
2015-04-11T15:02:53
بنام خداوند حیات بخش.برگردان غزل فوق از دید این کمترین...با اجازه ی اساتید...*******آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کننداونایی که میتونن انسانِ از خدا غافلی رو براحتی و تا ابد، با خدا آشنا کنن...ایکاش میشد که یه اشاره ی کوچیک هم ، به امثال من بکنن، تا راه رسیدن به خدا رو بدون این همه پیچ و خم، طی کنیم.---------------------------- دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد که از خزانه غیبم دوا کنندترجیح میدم که سوالاتم ( در رابطه با خدا ) بی پاسخ بمونند تا اینکه از خدا فروشانِ از خدا بیخبر بپرسم..و منتظر میمونم تا خود خدا بالاخره از همون طریقی که فقط خودش سر در میاره، جواب سوالاتم رو بدستم برسونه..----------------------------------------------------------- معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد هر کس حکایتی به تصور چرا کننداگر خدا هیچ وقت خودش رو به هیچ کسی نشون نداد و یا نشون نمیده، تا رازش رو ازش بپرسیم...در تعجبم که چرا هر کسی از ظن خودش و با اصرار، تعاریف و صفاتی رو به خدا نسبت میده.---------------------------------------------------------------- چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست آن به که کار خود به عنایت رها کننداگر دیدید از هر طریقت و مسلکی { مانند : محافظه کاری ( دقت نظر در ارادت) و پارسایی }، برای رسیدن به خداوند، نتیجه ی دلخواه رو بدست نیاوردید، و پیمودن این راه (پارسایی) بنظر، بی نتیجه شده، بهتر اینه که برای حل مشکلِ تون در وصل، منتظر لطف بیکران خودِ خدا بمونید. ---------------------------------------------------------------------بی معرفت مباش که در من یزید عشق اهل نظر معامله با آشنا کنند برای اینکه میزان خداشناسیت رو نسبت به حضرت حق، محک بزنی، سعی کن تا بیشتر دریابی... چونکه بزرگان طریقت، نسبت به ساده تر نمودن راه برای کسانی که در ابراز ارادت به خدا، خالص تر هستند، بیشتر اشتیاق نشون میدند.--------------------------------------------------حالی درون پرده بسی فتنه می‌رود تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنندحالا که بدلیل اسرار پیچیده ی مقوله ی موجودیت خدا، دکان خدا فروشان پُر رونقه...خیلی مشتاقم بدونم که اگه یه روز همه بفهمند که هر چی تا حالا شنیدن، حقیقت نداشته،.. اونوقت این مدعیانِ افسانه سرا، چه حرفی برای گفتن دارن...-----------------------------------------------------------------گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنندو اگر این اتفاق ( رو شدن دست خدا فروشان ) رخ داد و دیدید که متعصبین مذهبی، ترفند جدیدی رو رو کردند..، اصلا تعجب نکنید...چونکه همه ی عارفان بزرگ، به اشکال مختلف، این حقیقت رو بارها و بسادگی گوشزد کرده بودند. ----------------------------------------------------------------می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنندآسوده باش که اگر گاهی برخی از انسانهای گمراه، گناهی رو مرتکب میشن، اما دور از انظار مردم و در خفا است، ...صد بار قابل پذیرش تر از عبادت و عمل مردمیست که کارشونو رو در حضور همگان، به رخ میکشند و بزرگ جلوه میدن. -----------------------------------------------------------------------پیراهنی که آید از او بوی یوسفم ترسم برادران غیورش قبا کنندو اگر یه روز، نشونی ازآمدنِ کسی، که پاسخ سوالاتم پیش اونه رو برام بیارن...نگرانم که مبادا همین مدعیان دروغین خداشناسی خونش رو بنام پاسداری از حریم کبریایی، قبلا ریخته باشن و من هرگز دستم بهش نرسه. ------------------------------------------------------------------بگذر به کوی میکده تا زمره حضور اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنندای کسی که جوابگوی همه ی سوالات منی... ایکاش میشد که فقط یکبار شخصا، از وادی مشتاقان عبور میکردی.... تا بلکه، همه ی اهالی اون وادی، از هر مسلکی، طریقت پیشین شونو رها کنند و مستقیم دست بدامن تو بشوند.---------------------------------------------------------------پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان خیر نهان برای رضای خدا کنندو اگر هم یه روز خواستی پاسخ پرسشهامو بهم بدی، در خفا و بدور از چشم تنگ نظران اینکارو بکن...چونکه، در مقوله بخشش بی منت، بزرگان این رسم، معتقدند، کاری که برای رضای خداست، باید در خفا انجام بشه.. ------------------------------------------------حافظ دوام وصل میسر نمی‌شود شاهان کم التفات به حال گدا کنندای انسان بدان، اگه میخوای مرتب با خدا در ارتباط باشی، بایستی پیوسته تلاش کنی...که مبادا انرژی منفی از خودت ساطع کنی، چون در اون صورت دیگه نباید توقع دریافت انرژی مثبت بالایی رو داشته باشه.-------------------------------------درود بر همه ی عاشقان ادب پارسی..
Id instagram:powerful_king_man
2016-08-21T02:34:54
در جواب دوستانی که میگویند حافظ به شاه نعمت الله ولی طعنه زده ... ببینید دوستان تمام اشعار این دو عزیز همانند قران که بر محمد نازل شد است و اگاهی الهی بحساب می آید اشعار تمامی عرفا همسو و در یک راستا و بدنبال وحدت بشر است ، حال با این تفاصیر که کلی گفته شد ایا میتوان انتظار چنین حرکتی از آنان داشت !؟؟؟میخواهم مصرع اول و دوم را برایتان باز کنم ...همانطور که میدانید خاک انسان است و کیمیا نهایت شکوفایی انسان در راه تعالی ؛ حال نظر چیست که انسان را به این شکوفایی میرساند !!!!؟ همانطور که میدانیم در شعرهای عرفا از نظر و نظر بازی بسیار گفته شده ...در نظر بازی ما بی خبران حیرانند من چنینم که نمودم دگر ایشان دانندنظر به معنای برقرار کردن اتصال بین یک فرد با جبرییل یا روالقدوس یا روالامین است که فرد هم برای خود میتواند این کار را انجام دهد هم برای فردی یا افرادی همانکاری که حضرت عیسی انجام میداد و توسط یه نظر ، اتصال فرد مصدوم را با روح القدوس برقرار میکرد و در نهایت طرف شفا پیدا میکرد جانها در اصل خود عیسی دمند یک زمان زخمند و گاهی مرهمند پس نظر باز کسی است که در مسیر الهی گام بر داشته و تسلیم حضرت دوست است در بیت اول روی سخن حافظ با خود نیست و در واقع از فاعلی صحبت میکند که در خواست کمک از کسانی را دارد که از روزی اسمانی خود انفاق میکنند و این اتصال را برای او برقرار میکنند (روزی اسمانی همان مما زرقنا هم است که در قران امده است )بیت دوم منظور از طبیبان مدعی ، انسانهایی رو میگه که روی پله عقل و منطق در صدد دوا کردن یا درمان انسانها هستند و هیچوقتم نمیتونن بفهمم که ریشه این درد از کجاست و فقط ظاهر قضیه رو نگاه میکنند در صورتی که خدا خودش گفته درد و درمان منم !! جایی نرو و وقتتو تلف نکن پس بیت دوم اشاره به این داره که دردم نهفته بمونه خیلی بهتره از اینکه پیش طبیبان مدعی برم ... و امیدم به اینکه دردمو ملایک دوا کنند حالا چرا من از ملایک استفاده کردم توی معنیم !!!؟ بدین خاطره که گفته دوا ًکنندً و نگفته کند اگر میگفت کند یعنی اینکه مستقیم از خدا درخواست دوا داره .ولی وقتیکه میگه ًکنندً ‌در واقع اینجا اشاره داره به قوانین حاکم بر جهان هستی یا همان فرشتگان الهی که فقط و فقط تشعشعات انسانها روی آنها تاثیر میگذاره و این تشعشعاتم از وجود یا دل انسان بر می خیزه .(خیلی برام سخت بود رسوند مطلب به این مهمی ؛ چون واقعا خیلیییییی ریزتر باید شد برای بیان حق مطلب )
امید
2016-07-05T09:47:05
حافظ در اواخر عمرش به عرفان میرسد و همین شعر گویای حقیقت است
فرزاد
2016-07-22T17:01:34
حضرت شاه نعمت الله ولی قطب عالم امکان در زمان خودشون بودند ،، یعنی انسان کامل ....یعنی ولی الله....یعنی صاحب امر....
عزیزجون
2016-12-14T22:02:50
دوستان عزیز توجه کنید که بر اساس معلوماتی که فعلا در دست است در زمان مرگ حافظ، شاه نعمت الله ولی 59 سال داشت و هنوز 42 سال بیشتر از زندگی او باقی مانده بود (او در 101سالگی درگذشت) بنابر این احتمال اینکه این شاه نعمت الله ولی است که از بیت حافظ استفاده کرده بیشتر از آن است که حافظ بر او طعنه زده باشد. نه مگه؟
حسین ف
2016-10-07T22:26:23
سلاممفهوم بیت نهم چیست؟!"پیراهنی که آید از او بوی یوسفمترسم برادران غیورش قبا کنند"
مهناز ، س
2016-10-08T00:01:56
حسین ف گرامی پیراهنی که آید از او بوی یوسفمترسم برادران غیورش قبا کنندگویا مشکل در لغت ” قبا “ ست قبا به مانای لباس بلند مردانه مثل روپوش است، ولی درین جا گویا پاره شده و چاک‌چاک و دریده معنا می دهد، شاعر می ترسد در حسرت دیدار یار بماند. مانا باشید
حسین ف
2016-10-09T11:28:37
مهناز س بزرگوارحقیر نیز معنای"قبا" را در لغت نامه دهخدا اینگونه یافتملغت نامه دهخداقبا. [ ق َ ] (ع اِمص ) پراکندگی . || پایمالی چیزی را. (ناظم الاطباء).که گمان میکنم منظور حضرت حافظ نیز همین باشدممنون از توجهتان
سیدعلی ساقی
2016-11-15T15:23:03
آنــان کــه خــاک را بـه نــظــر کـیـمـیـا کننـدآیـا بـُـوَد کـه گوشـه‌ی چشمی به ما کنـنـداین غزل احتمالن درپاسخ به غزلیست که شاه نعمت الله ولی سروده است :ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیمصد درد را به گوشه‌ ی چشمی دوا کنیمدر حبس صورتیم و چنین شاد و خرّمیمبنگر که در سراچه‌ی معنا چه‌ها کنیمرندان لا ابالی و مستان سر خوشیمهشیار را به مجلس خود کی رها کنیمموج محیط ، گوهر در یای عزّتیم ما میل دل به آب وگِل آخر چرا کنیمدر دیده روی ساقی و بر دست جام میباری بگو که گوش به عاقل چرا کنیمما را نفس چو از دم عشق است لاجرمبیگانه را به یک نفسی آشنا کنیماز خود بر آ و در صف اصحاب ما خرامتا " سیّدانه" روی دلت با خدا کنیم حافظ در قبالِ ادعای ِاو باطعنه وطنز می فرماید: آنان که مدّعی هستند با یک نظرو نگاهِ خود ،خاک بی ارزش را مبدّل به کیمیا(ماده ای باارزش واثربخش-طلا) می کنند، آیا ممکن است که عنایتی هم به ما بکنند وباگوشه ی چشمی دردِمارامداواکنند؟!!!به عبارتی حافظ می خواهدبگویدکه آنان که این چنین رجزخوانی می کنند اگر راست می گویند ودارایِ کرامات هستندتواناییِ خودشان رادرعمل نشان بدهند.وچون یقین داردکه این ادّعادروغی بیش نیست دربیت بعدی می فرماید:دردم نـهـفـتـه بــِــــه ز طـبـیـبـان مــدّعــیبـاشـد کـه از خـزانــــه‌ی غـیـبــم دوا کـنـنـدبهترآن است که دردم رااز طبیبانی که فقط ادعا دارندوهیچگونه توانایی دردرمانِ دردندارند پنهان سازم وبرای مداوایِ دردِ خویش به درگاهِ طبیبِ حقیقی(خداوندمنّان)متوسّل شوم که از سرچشمه‌یِ فیض اوبهرمندگردم.حافظ ببرتوگویِ فصاحت که مدعیهیچش هنرنبودوخبرنیزهم نداشتتوباخدایِ خویش دراندازودل خوش دارکه رحم اگرنکندمدّعی خدابکند.معشـوق چـون نـقـاب ز رخ در نـمـی کـشـدهـر کـس حـکـایـتـی بـه تـصــوّر چـرا کـنـنـدرویِ سخن همچنان باشاه نعمت اله وامثالِ اوست که ادعاهایِ دروغین دارند ودرعالمِ وهم وخیال می پندارند حقیقت رادریافته وصاحبِ کرامات شده اند.درصورتی که به عقیده یِ حافظ ( حقیقت: معشوق ) نقاب بر رخ ‌دارد و هرکس ادعایی می کند ، تا ببینیم زمانی که پرده ازرخسارمعشوق (حقیقت) افتاد چه کسی راست میگفته چه کسی دروغ،فعلن که هرکس از رویِ تصوراتِ خودش حقیقت را درک می‌کند.محبوب ومعشوق ازلی در پرده‌ی کبریاییِ خویش مستوروپنهان است وهیچکس قادربه مشاهده یِ سیمایِ خداوندمتعال نیست، حال که بین انسان و خدا حجاب قراردارد چرا هر کسی به گمان و خیالِ ناقصِ خویش از او صورتی می سازد وحکایات دروغین وبی پایه واساس مطرح می نماید.؟این بیت یاد‌آور داستان " فیل در تاریکیِ " مولاناست که هرکس درتاریکی برداشتی متفاوت ازفیل ارایه نمود: "چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند" تاآنکه پرده برافتادوفضاکه روشن شدوآفتابِ حقیقت طلوع کردهمه دریافتندکه چه اشتباهی رامرتکب شده اند.سرِّ خداکه درتتق غیب منزوبستمستانه اش نقاب زرخساربرکشیمچون حُسن عاقبت نه به رندیّ و زاهدیستآن بـه کـه کار خـود بـه عـنـایـت رهـا کـنـنـدازآنجاکه دنیایِ ما پررمزوراز ومعشوق نیز درپسِ پرده یِ اسرارپنهان است وادعاهای گوناگونی نیز مطرح است(تعدّد ادیان ومذاهب ) نتیجه ی کارها درپرده ی ابهام است ومعلوم نیست که درروز رستاخیزچه کسی روسپید وچه کسی روسیاه خواهدبود.(ای بساکسانی که ظاهرن گناهکارانند اماروزجزا جزوِ رستگاران خواهندبودوبرعکس چه بساکسانی که بظاهر نیکوکارانند ولی درآن روز روسیاه خواهندگردید)رندکسی که ظاهری ناپاک وگناهکارداردوزاهدکسیست که بظاهر پرهیزگار وپاکدامن است اما فقط خداست که از حقیقتِ ماجرا باخبراست وتنهااوست که می دانددردلهای این دوقشرچه می گذرد. پس بهتراست هیچکس ادعایی نداشته باشد وکارها را به عنایت خداوند واگذارکند و توکّل بر خدا کند .ساقیاجام می ام دده که نگارنده یِ غیبنیست معلوم که درپرده ی اسرارچه کردآنکه پرنقش زداین دایراه یِ میناییکس ندانست که درگردش پرگارچه کردبی معرفت مباش که در " مَنْ یزید‌" عشـقاهـــــــــل نـظــر مـعـامـلـه بـا آشـنـا کـنـنـدمعرفت: شناخت وآگاهی ومیزان درک وفهممَنْ یَزیدُ : بساطِ حراجی ،اماحراجی نه به معنای امروزی که به معنی زیر قیمت فروختن است، بلکه حراجیِ واقعی یعنی اینکه " چه کسی به قیمت می افزاید؟" – مزایده (نوعی معامله است که هرکس قیمتِ پیشنهادیِ خودراارایه می دهد وسرانجام کسی برنده می گردد که بالاترین قیمت راپیشنهاد داده است. اهل نظر : کسانی که به سرمنزل مقصودرسیده اند.اولیاءاله وآنهایی که صاحب کرامات حقیقی هستندنه شاه نعمت اله وامثالهم هرچه می توانی بکوش تامیزان شناخت و درک وفهمِ خویش رابیشترکن (قیمتِ پیشنهادیِ خودرابالاببر) تااحتمال برنده شدنت درحراجی ومزایده یِ عشق افزایش یابد.دراین معامله ومزایده کسی برنده شناخته خواهدشدکه شناخت ومعرفتِ اوبالاترازسایرین باشد.میزان شناخت بایدتاآنقدرباشدکه درسطحِ آشناها قرارگیری.دراین معامله آشناها برنده هستند.آگاهی وفهم ومعرفت است که هرکسی رابه مقام والایِ "آشنایی"ارتقاء می بخشد.پیوستگیِ موضوع ازاول تاآخرادامه داشته و سخن درراستایِ ادعاهایِ دروغین است.تانباشی آشنا زین پرده رمزی نشنویگوش نامحرم نباشدجایِ پیغام سروشحـالـی درون پــرده بـسـی فـتـنـه مــی رودتا آن زمان که پـرده بـر افـتـد چـه‌هــا کـنـنـدحال که معشوق دردرونِ پرده قراردارد(برگشت به بیت دوم که می فرماید: معشوق نقاب بررخ دارد) اینچنین فتنه ها ازسویِ مدّعیان (ماخاک راکیمیا می کنیم وچنان می کنیم!)صورت می پذیرد.درلباسِ تقوا وپرهیزگاری باادعاهایِ دروغین ِخودمردم رافریب می دهندو (خودراصاحب کرامت معرفی می نمایند درحالی که فاسدوپلیدند) درحیرتم که آن روزی که پرده ازرخسارِ معشوق برافتد این مدعیان چه ادعاهایی که نخواهند کرد.درمصرعِ اول این معنا نیزنهفته است که سرچشمه یِ فتنه دردرونِ پرده ایست که معشوق درآنجاست.فتنه ازسویِ خودِ معشوق است،او فتنه می انگیزد تاازعاشقان آزمون گیرد وعاشقانِ خویش راتحریک کند.فتنه ی معشوق وتلاش عاشق شرایطی رارقم می زندودرپیِ آن رودخانه یِ خیال انگیزِعشق جاری میگردد وتشنگانِ راهِ حق ازخنکایِ گوارا و زلالش سیراب شوند.امابسیاری ازعاشقان درطمعِ خام گرفتارمی شوند وادعاهایِ عجیب وغریب همانند شاه نعمت اله مطرح می نمایند.حافظ می گوید اگرروزی معشوق ازرخ نقاب بردارد این مدعیان چه هاخواهندکرد. فتنه انگیزی درهمین دنیانیزازسوی ِمعشوقین متداول وقابلِ مشاهده وتجربه هست.فتنه به معنایِ شورو غوغا به پاکردن است وانجامِ این عمل ازسویِ معشوق باعث بالا رفتن مرتبه و مقام عاشق می‌شود ، چراکه اگر در مقابل نیازِعاشق، فتنه و نازازسوی معشوق نباشد ، عاشق برای رسیدن وسبقت گرفتن ازدیگران انگیزه ای برای تلاش بیشترنخواهد‌داشت .عالم ازشوروشرِعشق خبرهیچ نداشتفتنه انگیزِجهان غمزه ی جادویِ توبودطریقِ عشق پرآشوب وفتنه است ایدلبیفتدآنکه دراین راه باشتاب رودازآن زمان که فتنه ی چشمت به من رسیدایمن زشر ِفتنه ی آخرزمان شدمگر سنگ از این حدیـث بـنـالـد عـجـب مـدارصـاحـبــدلان حـکـایـت دل خـوش ادا کـنـنـداگر سنگ نیز با این همه سختی، ازاین حدیث(همان سخنانی که در بیت های قبلی مطرح شد؛حکایت عشق ودلدادگیِ حقیقی نه ادعاهای دروغین-بویژه حدیثِ فتنه انگیزی ازسویِ معشوق که آتش برخرمنِ جانِ عاشق می زند)ناله سر دهد تعجّب مکن چرا که صاحبدلان وصاحبان معرفت وکرامت، قصه ی عشق رابسیار نیکو و اثربخش بیان می کنند .الحق که حافظِ نیک گفتار ونیک رفتار وصاحبِ کرامت نیز این حکایاتِ دلداگی راچه نیکو وخوش ادامی کند.مـِی خور که صـد گـنـاه ز اغـیـار در حـجـاببـهـتـر ز طـاعـتـی کـه بـه روی و ریـا کـنـنـدنوشیدنِ شراب توسطِ بیگانگان ونااهلان درخلوت که درشریعت گناه محسوب می گردد ،بسیاربهترازعبادات وطاعتی ایست که ازرویِ ریا وبه جهتِ فریبِ مردم انجام می دهند.حافظ در اغلبِ غزلیاتی که سروده ، به عقایدِشخصی ِخویش درزمینه هایی مانند:ریا وتکبّروتظاهر وشراب وبی آزاری وخوش بینی و آزادگی ومناعتِ طبع وغیره نیزاشاره کرده وگاه گاهی فتواهایی صادرنموده که دربسیاری اوقات بامعیارهایِ شریعت و دینداری درتضادمی باشند.یکی ازاین فتواهاهمین بیت است. درست است که حافظ بابهتردانستنِ "شرابخواری درخلوت" درمقایسه با"ریاکاری درجلوت" قصددارد مرتبه یِ پستی وبدبودنِ ریاکاری راروشن سازد، امّا ازمنظرِ شریعت این نوع نگاه کردن به گناهان، قابل قبول نبوده وهردوعملِ شرابخواری وریاکاری گناه محسوب می گردد.وچه بساکه از نظردیندارانِ متعصّب، شرابخواری بسیاربدترازریاکاری بوده ومجازاتِ آن نیزبیش ترازریاکاری می باشد.به همین سبب وبه جهتِ صدورِهمین فتواهایِ بحث انگیزاست که حافظ درهمه ی دوره ها ازجانبِ بسیاری ازفقها بویژه متعصبّین، به کفرورزی وخروج ازدین متهم بوده وهست. اماعجیب آنکه حافظ هرگزازمواضع خویش ذرّه ای عقب نشینی نکرده وبه مناسبتهای گوناگون باایهام واشاره وطنزوطعنه به زبانهای مختلف؛ عقایدِخویش راکه بامطالعه ومرورِقرآن ؛سنت؛احادیث وکتبِ ادیانِ ومذاهبِ متعدّدوپژوهش وتحقیق درفلسفه وعلومِ انسانی بدست آورده بیان کرده ولحظه ای ازسعی در روشنگری وآگاهی بخشی دست بر نداشته است. " جنگ هفتاد دو ملت همه را عذر بنه . . . "پـیـراهـنـی کـه آیـــــــد از او بــویِ یـوسـفـمتــرســم بــرادران غـیــورش قــبـــــــا کـنـنـد قبا کردن به معنای پاره کردن است ومنظورازیوسف همان معشوق و یار است . شاعرضمنِ اشاره به داستان حضرت یوسف ، طبیبانِ مدّعی رادرردیفِ برادرانِ حسودِ یوسف جای داده و خودرا همانندِ یعقوب که درآتشِ فراقِ یوسف می سوخت واشگ می ریخت ازمعشوق جدا شده می بیندوبیمِ آن داردکه پیراهنی که (یوسف) معشوق برای او فرستاده تابابوییدنِ آن چشمانش بیناگردد توسط برادرانِ یوسف(طبیبانِ مدعی)ازکین وحسدپاره شودوازاین فیضِ ارزشمندمحروم ماند.یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمیکزغمش عجب بینم حال پیر کنعانیبـگــذر بـه کـوی مـیـکـده تـا زُمـره‌ی حـضـوراوقــــــات خـود ز بـهـر تــو صـرف دعـا کـنـنـدشاعرازطبیبِ مدّعی دعوت می کندکه به کوی میکده (محل رازونیازِعارفان وعاشقان) بیایدوازفیوضاتِ آنجا(دعایِ ساکنانِ میکده) بهرمندشود. دراین مکانِ روحانی کسانی که مشغول رازونیازهستند آنقدر وارستگی وایثارومناعتِ طبع دارندکه اوقاتِ خود وتوان وانرژیِ خویش را برای تازه واردین اختصاص داده وازصمیمِ دل برای آنها دعا گویند تاگره ازکارشان واگردد.زمره ی حضور یعنی همه یِ حاضرین .حضور دراینجاجمع حاضراست.به صفایِ دل رندانِ صبوحی زدگانبس درِبسته به مفتاح دعابگشایندپنهان ز حاسدان به خودم خوان که منـعمانخــیــر نـهــان بــرای رضــای خـــــــدا کـنـنـدمنعم یعنی کسی که دارای نعمتِ فراوانست ، توانگر ،ای مدعی که ادعامی کنی صاحبِ نعمت وکرامت هستی چنانچه قصدداری کارخیرانجام دهی، نهانی مرابه سوی خود دعوت کن که نیکوکاران واهلِ کرامت، کارخیر راپنهانی فقط برای کسبِ رضایت خداوندمتعال انجام می دهند.همانگونه که توصیه شده کارخیر بایدبگونه ای صورت پذیرد که جزفردِ مورد نظرهیچکس باخبرنشود وگرنه از ارزشِ کارخیرکاسته می شود.غلامِ همتِ آن نازنینمکه کارخیر بی روی وریا کردحــافـــــظ دوام وصـل مـیـسّـر نـمـی شـودشــاهـان کـم الـتـفـات بـه حـال گــدا کـنـنـدگرچه خطاب به خودش می گویداما باکنایه به مدّعیانِ ریاکار نیز که خیال می کنند به درجه‌ای رسیده‌اند که صاحبِ کرامت شده اند گوشزدمی کندکه چنانچه خداوندعنایتی هم به کسی بکند کامروایی وخوشیِ وصال پیوستگیِ دایمی نخواهد بود واین لطفی که شاملِ حال اوشده مقطعی هست ونبایدازاینکه صاحبِ کرامت شده مغرورگرددوخودراببازد.عاشقِ راه ِحق همیشه وبی وقفه باید در طلب ونیازمندی باشد زیرا معشوق همیشه نازمی کندوکمتربه حالِ عاشق توجه دارد.درعالمِ عشق نازونیازِمعشوق وعاشق راپایانی نیست، کشمکشی غریب وپررمزورازکه انرژیِ جهانِ هستی ازاین منبع سرچشمه می گیرد.همانگونه که پادشاهان به گدایان کمترتوّجه می کنند، معشوق (خداوندمنّان) نیز گاهگاهی عنایتش راشاملِ آن عاشقی می کندکه در"من یزیدِعشق" قیمتِ بالاتری ارایه کرده واظهارنیازبیشتری نموده است. بنابراین هرچه اظهارنیازمندی بیشترباشد البته دوامِ وصل وجوددارد،لیکن این تداوم متناسب به همان میزانِ قبمتِ پیشنهادیست.دربزم دوریک دوقدح درکش وبرویعنی طمع مداروصالِ دوام راغنیمتی شمرای شمع وصل پروانهکه این معامله تاصبحدم نخواهدماند.
رضوان الوندی
2016-02-21T14:50:13
من و نی گوئیا از یک تباریم / که هر دو در فغان و بی قراریم / نی از درد جُدائیها بنالد / من از رضوان که با او همجواریم / { عزیزان شعر زیبا ی حضرت حافظ در پاسُخ به کس دیگری سروده نشده همچنان که خود میفرماید ( معشوق چون نقاب ز رُخ در نمی کشد / هر کس حکایتی به تصور چرا کنند / پس بهتر است از خواندن اشعار زیبای حافظ فقط لذت ببریم و ن را به پیچ و خم نیندازیم .
میم نون
2016-04-12T10:26:03
قابل توجه دوستانی که در مورد مناظره بین حافظ و شاه نعمت اله نظر داده اند: شاه نعمت اله عارف نبود بلکه یک صوفی بود. لطفأ شرح حالش رو در همین تاریخ ما بخوانید. حافظ هم در بسیاری از غزل هایش از جمله ای غزل صوفیان را به سخره گرفته است.
علیرضا ذاکری
2012-06-04T22:37:30
منظور حافظ در بیت اول و دوم، کنایه به شعر شاه نعمت الله ولی دارد که سروده اند:ما خاک را به نظر کیمیا کنیمحافظ به طعنه می فرمایند : آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند / آیا بود که گوشه چشمی به ما کننداما حافظ در بیت دوم با لحنی عصبی می فرمایند:دردم نهفته به ز طبیبان مدعی / باشد که از خزانه غیبم دوا کنندو در ابیات دیگر همین غزل در مورد عرفان و مکاشفه می فرمایند که:معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد/ هر کس حکایتی به تصور چرا کننددر مورد این مباحث باید به ماجرای منصور حلاج اشاره شود. گویا حلاج چیزی را دیده اند که شاه نعمت الله هنوز ندیده اند. منصور حلاج تصور کردند که حضرت حق خودش است. انالحق گویان شد تا پای دار رفت.حافظ می فرمایند:تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنندانگار برای حلاج پرده ها افتاده است.در واقع منظور حضرت حافظ، افتادن پرده‌ی مکاشفه از روی چشمها است. انگار برای شاه نعمت الله هنوز رخ نداده بوده. و گرنه ادعایش بیش از این میشد و همچون حلاج ادعای خدایی میکرد.در روایات آمده است که هر گاه حجاب‌ها کامل از دیده ها برداشته شود، آدمی خدا را نخواهد دید! بلکه خود را خواهد دید!
افسانه ب
2013-02-23T19:10:22
مصرع اول بیت آخر این درست هست: حافظ مدام وصل میسر نمی شود
یونس
2012-12-06T23:22:44
پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا(فروغ فرخ زاد)
بزرگمهر وزیری
2008-05-26T09:41:52
دو بیت نخست این غزل در پاسخ به شعر شاه نعمت الله ولی سروده شده که می گوید:«ما خاک را به نظر کیمیا کنیمصد درد را به گوشه ی چشمی دوا کنیم»حافظ شاه نعمت الله ولی را طبیب مدعی می داندو می گوید که درمان او (هدایت روحانی) از خزانۀ غیب خواهد آمد.
حمیدرضا
2009-01-04T18:09:58
مصرع دوم بیت هشتم با تفاوت در فعل از آن سعدی است:«هفتاد زلت از نظر خلق در حجاببهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنیم»غزل 51
نادر حاجی قنبری
2011-03-05T15:35:04
در آلبوم انتظار دل استاد این غزل رو به زیبایی در سه گاه به همراه سنتور استاد پایور اجرا کرده اند.
mohandes
2011-01-12T17:38:30
اگر کسی این شعر را با صدای استاد شجریان گوش کرده لطفا بگه که توی کدام از آلبومهاشونه؟ ممنونم.
شهروز
2011-04-17T22:15:08
در مصرع اول بیت پنجم منظور از( من یزید) در واقع همان مزایده امروزی است که جناب حافظ میخواسته بگه که در مزایده عشق معامله کنندگان با اهل فن و معرفت معامله میکنند؛پس باید کوشید و رموز عشق را فراگرفت.
سیاوش مرتضوی
2014-02-21T18:18:00
با نظرهای عنوان شده در اینجا، در مورد شعر نعمت الله ولی به طور کامل مخالف هستم.1. دوستان فرض کرده اند که حافظ این شعر را بعد از شاه نمعت الله و در جواب او نوشته است، در حالی که هیچ گونه سند تاریخی در این مورد وجود ندارد. ممکن است به این صورت باشد که حافظ چنین شعری سروده و از "طبیبان مدعی" شکایت کرده است و سپس شاه نعمت الله در جواب او چنان شعری سروده باشند.2. با عرض پوزش از نظر دهندگان محترم، مقایسه مقام عارفان کار بسیار بی نتیجه و ناممکنی است. شما چگونه می توانید حال "درونی" دو فردی را که در سده هشتم/نهم زندگی می کردند را با هم مقایسه کنید؟! حتی عطار در کتاب تذکره الاولیا، حال آنها را توصیف می کند، اما مقایسه نمی کند و نمی تواند بکند. برخی متخصصین می گویند که عطار نیز به مقامی رسیده بود که می توانست حال درونی عارفان دیگر را ببیند و تجربه کند و به این روش تذکره الاولیا را نوشته. آیا ما هم به چنین مقامی رسیده ایم؟3. من حافظ را عارف می دانم. عارف از واکنش ها و رفتارهای عوام-گونه رها است. اگر ماجرا واقعا به این صورت بوده که شاه نعمت الله شعری سروده باشد و این شعر حافظ را آنقدر عصبانی کند که این شعر را در جواب بسراید، من به مقام حافظ شک می کنم، نه شاه نعمت الله. اما این طور نیست دوستان. نه حافظ بزرگوار در بند چنین حالات کودکانه ای بوده، نه شاه نعمت الله ادعای بیهوده کرده است.4. برای خودم بهتر می دانم به جای کنکاش در کشف تناقضات، از گفته های این بزرگواران، که به قول معروف کلّ هم نور واحد، استفاده کنم تا شاید درسی گرفتم و آن را چراغی پیش رو قرار دادم.
ma
2014-01-27T23:22:47
تو آلبوم ساز قصه گو است نه انتظار دل...
Mo Taheri
2014-03-27T04:53:08
با جناب سیاوش مرتضوی موافقم : پیام را بگیر مقایسه نکنید و إنکار نکنید! مثل دوست خوبی که میگوید مگر میشه که پوریای ولی خودش رو به عمد به دست جوان کشتی گیر بزمین بزنه؟ چرا نه؟ مگر تو در مغز پوریا بودی که عمل زیبای او را إنکار میکنی ؟عزیزم ! جناب مرتضوی دم شما گرم. حق مطلب را در مورد هر دو ی حضرات أدا کردی
شرح سرخی بر حافظ
2014-08-27T15:47:04
جناب مرتضوی :1: حافظ عارف نبوده است و از پانصد غزل وی ( 498) فقط بیست و اندی غزل عارفانه است که آن هم در دوران پیری یعنی بین سال های 788 تا 792 سروده است و از بهترین اشعار عارفانه ی زبا فارسی است . پس بگوییم عارف هم بوده است چنان که رند هم بوده است و ...2: در این غزل مانند چندین غزل دیگر نظر حافظ به غزلی از خواجه بختیار کاکی است که یکصد و پنجاه سال قبل از حافظ می زیسته است و حافظ چندین غزل او را استقبال کرده است از جمله این غزل . خواجه بختیار می فرماید :صاحبدلی اگر نظری سوی ما کند مس وجود ما ز نظر کیمیا کند خاک رهش ملائکه در دیده ها کشند بر آستان اهل دلی هر که جا کند عاشق که بوی او شنود مست می شود دانی تو روی او که ببیند چها کند ...عاشق نباشد آن که کند پیرهن قبا باید ز شوق پیرهن جان قبا کند ...حافظ بسیاری از غزل های او را استقبال کرده است و جای تعجب است که هیچ یک از شارحان حتی اشاره ای هم به ایشان نکرده اند جز زنده یاد دکتر همایون فرخ در حافظ خراباتی .
شرح سرخی بر حافظ
2014-08-27T15:52:08
خانم نرگس صحیح می فرمایند اکثریت غزل های حافظ سیاسی است و علیه ریاکاری های دربار امیر مبارزالدین و بعد هم شاه شجاع و بعد از حمله ی تیمور به اصفهان است که حافظ ه دلایلی گوشه نشین گشته و اشعار عارفانه ی بسیار زیبایی می سراید .
نرگس
2014-05-15T16:50:06
من با آقای مرتضی مخالفم چون حافظ درسته عارف بوده ولی از سیاست جدا نبوده وخیلی از شعر هایش را در رابطه با فضای سیاسی زمان خودش گفته چرا چنین حالاتی را کودکانه می نامید؟
نینا شینی
2020-01-24T11:20:02
در تمام عکس هایی که ازین شعر گذاشتید طبیبان نوشته نشده و فقط سه نقطه دارند در واقع نوشته شده دردم نهفته به ز طیبان مدعی
مصطفی یکتا
2020-01-13T22:42:20
در آموزش ردیف آوازی استاد کریمیاز ابیات این شعر برای آموزش ماهور استفاده شده استلطفا درلیست خوانندگان اضافه کنیدممنونیکتا
رندان لاابالی
2019-12-23T01:25:59
حضرت حافظ خودش جواب بیشتر این نظرات و تفسیرها رو داده:معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد /هر کس حکایتی به تصور چرا کنند
سیما
2019-12-19T01:04:32
با سلاممیخواستم از دوستی که تفسیر و شرح غزل توسط دکتر ابراهیمی دینانی را در برنامه معرفت پیشنهاد و معرفی کرده بودند، تشکر کنم. برای خود من خیلی کمک کننده بود در جهت فهم و درک این غزل پرمعنی و علاوه بر آن فکر می کنم ابهام ایجادشده (با توجه به حاشیه هایی که نوشته شده و ارتباط این شعر با سروده شاه ولی) را رفع می کند. درواقع هیچ طعنه ای در بیت اول وجود ندارد و معانی فروتنی و ارادت و طلب را می رساند.نکته بعد که میخواستم با دوستان درمیان بگذارم تجربه شخصی خودم است. یک بار به خاطر درد باطنی (با توجه به توضیحات زیبای استاد دینانی) به یک طبیب مدعی که اتفاقا به خود لقب "حافظ" داده و اسم و رسمی نیز به پا کرده بود (است) مراجعه کردم. آن فرد هیچ کمکی نتوانست به من کند. باز عبرت نگرفته و بنا به پیشنهاد دوستی به فرد دیگری که شهرتی در زمینه درمان معنوی به هم زده بود مراجعه کردم این بار کارم بی ضرر نبود و با انجام راهکار او به خود لطمه جسمی وارد آوردم که هنوز هم بهبود نیافته. غرضم از مطرح کردن این تجربه این بود که کلا حضرت حافظ ضمن این که خود دارد از یک پیر یک انسان کامل یک ولی استمداد می طلبد اما از این نیز نهی می کند که دردمان را پیش کسی که فقط ادعا دارد ببریم و به نوعی هشدار می دهد که طبیب مدعی کم نیست و نکته دیگر همچنان که استاد دینانی فرمودند باید از غیرحق صرفنظر کرد تا نظر خدا و ولی خدا شامل حال گردد. و چقدر حضرت حافظ این حکایت را خوش ادا کرده است وقتی می گوید "بی معرفت مباش که در من یزید عشق، اهل نظر معامله با آشنا کنند" خیلی نکته مهمی هست. لذا وقتی می فرماید "باشد که از خزانه غیبم دوا کنند" فاعلش همان "آنان که" در بیت اول است همان اهل نظر؛ همان ها هستند که به اذن الهی به خزانه غیب دسترسی دارند. اصولا کسانی که با گوشه چشم درد آدم را دوا می کنند به دل نگاه می کنند و نیاز نیست چیزی و کلامی به زبان آورده شود. همین تفالی که به دیوان حافظ می زنیم، بحث نیت قلبی در میان است. خودش نظر می اندازد. از اساتید و دوستان گرامی بابت طولانی شدن حاشیه عذرخواهی می کنم. با سپاس
محمد
2020-04-12T13:56:45
نکته این جاست که شاه نعمت می گوید.از خود بر آ و در صف اصحاب ما خرامتا سیدانه روی دلت با خدا کنیم اما حافظ نظری دیگر دارد بگذر به کوی میکده تا زمره حضوراوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند
مهدی.ف
2020-05-01T23:32:42
دوستانی که میگن دو بیت اول در پاسخ به شعر شاه نعمت الله ولی سروده شده باید به بیت چهارم، آنجا که می‌گوید: بی معرفت مباش که در من یزید/ عشق اهل نظر معامله با آشنا کننتوجه داشته باشند که که این اهل نظر با اهل نظر بیت اول یکی است و منظور اولیا الهی است که می‌توانند به گوشه‌ی چشمی مس وجود را به طلا تبدیل کنند. البته نوع سخن حافظ همیشه راز آلود است و احتمال برداشت‌های مختلف از آن وجود دارد ولی اگر در مقام مقایسه این دو شاعر عارف باشیم سطح مطلب و شعر پایین می‌آید و درخور شاعر پر آوازه و حکیمی چون حافظ نیست. ارادتمند
کیخسرو
2020-05-05T01:21:05
کسانی که فکر میکنند این شعر کنایه یا طعنه به شاه نعمت الله هست سخت در اشتباهند . شاه نعمت الله ولی رئیس کل جهان بوده در آن زمان و دقیقا حافظ با این شعر داره التماس میکنه .
رند نظر باز
2020-03-07T02:18:06
از کتاب نوشته :"باین روشن است که حافظ با صوفیان سر دشمنی داشته و در تمام دیوان خود آنان را حیله گر، اهل مجاز، زشت، پلید، گداحوی و طبیبان مدعی خوانده است، .... مانند شاه نعمت الله ولی که داستان شناخته ای دارد"
محمد خلخالی
2020-03-22T06:47:49
بر نمی کشد یا در نمی کشد؟نقاب روبالای سر اورده و سپس پشت سر می انداخته اند.این گونه زیباتر نیست؟معشوق چون نقاب ز رخ بر نمی کشد ...
سید طه لاجوردی
2019-03-21T18:54:21
در این شعر بسیاری از نظرات و جهان بینی های عرفانی حافظ گنجانده شده:"گر سنگ از این حدیث....:وحدت وجود....مسکوت گذاردن مستی و ...بسیار زیبا و عرشیست
بختیار بختیاری "آگاه"
2019-07-20T11:54:20
.ضمن سپاس از لطف دوستان و درج نظرات شان.دوستان گرامی که مطلع شعر حضرت شاه نعمت الله ولی را : ( ما خاک را به نظر کیمیا کنیم ) مرقوم داشته اند،حداقل متوجه نا موزون بودن این مصراع شده، در مقام یک محقق و صاحب نظر، اصل شعر را به صورت صحیح آن : ( ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم) ثبت نموده و سپس در مقام افاضه برآیندد .با مهر : " آگاه" ..
محمد طهرانی
2019-08-03T15:54:23
با سلام و عرض ادب خدمت فرد فرد اساتید و بزرگواران محترم ، سؤالی را مطرح می کنم به این شکل که آیا تاریخ سرودن این دو غزل مشخص است و اگر فرض بر آن باشد که حضرت حافظ در پاسخ به حضرت شاه نعمت اله این غزل را سروده ، چطور است که هیچ پاسخی از طرف شاه نعمت اله یا مریدان بیشماری که داشته گفته نشده ، و در مجموع این حقیر از شخصیت عرفانی حافظ بعید میدانم این غزل را در اعتراض به ایشان‌ سروده باشد .
پویا خانی
2019-08-08T14:19:04
تعجب می‌کنم که برخی می‌گویند این شعر در اعتراض به شاه نعمت‌الله است. در بیت اول حافظ به وضوح از شاه نعمت‌الله درخواست می‌کند گوشه چشمی هم به او بکند. در بیت دوم هم طبیبان (منظور درمان‌رگان زمینی) را کنار زده و نعمت‌الله که به آگاه بودن از غیب هم معروف است را خزانه غیب می‌نامد و او را می‌طلبد. این دوستی خافظ نسبت به شاه نعمت‌الله در بیت آخر، به اوج می‌رسد زمانی که حافظ در مقابل معروف‌ترین لقب نعمت‌الله یعنی شاه خود را گدا می‌نامد. برای فهم اثر هنری باید تمام وجوه آن را دید و خواند. برداشت غلط از یک مصرع را نباید به تمام شعر تعمیم داد.
اردوان
2021-01-19T09:41:15
با احترام به همه :منظور حافظ از بیت اول:آنان که خاک را به نظر کیمیا کنندآیا بود که گوشه چشمی به ما کنندخاک ماده ای که انسان از ان به وجود امده، وقتی حافظ اشاره داره به انان منظور خداست، د راصل حافظ داره میگه خدایی که انشان رو از خاک افرید ، امید وارم که نگاهی هرچند کوچک به من هم بی اندازد، چون در بیت اخر هم میگه دوام یا دعای وصل و یا ارتباط با خدا برقرار نمیشه همون طور که شاهان خیلی کاری با فقرا و دردمندان ندارن
عبداله گدازگر
2021-01-31T10:00:05
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند شاید گوشه چشمی به ما نظر کنند نظر اول امر ذهنی و نظر دوم امر عینی است شاید به معنای شایسته است گرچه وزن عروضی آن کمی نچسب به نظر می‌رسد...
محمود از نهاوند
2020-11-21T02:13:09
با سلام خدمت همهاخوی عزیزم سیاوش مرتضوی اتفاقا این شعر رو حافظ دقیقا بعداز فرموده عارف بزرگ شاه نعمت اله ولی سروده.اما همانطور که دوست خوبمون نیکومنش فرمودند در تایید گفته این بزرگوار بوده.البته یادمه در کتب درسی دبیرستان گفته شده بود به کنایه برای شاه ولی سرده که چنین نیست.رجوع کنید به نوشته های دکتر زرین کوب.در تاریخ امده وقتی شاه ولی به شیراز میره حاعظ به استقبالش رفته و اظهار ارادت میکنه.شاهد بیت دیگری از دیوان خواجه هست که میفرماید (غلام همت آن رند عافیت سوزم که در گدا صفتی کیمیاگری داند)اما در تعجب از دوستی که گفته حافظ عارف نبود.در جواب شما فکر میکنم یا نمیدونید عارف چیه یا نمیدونید حافظ کیه.ایشان حتی تخلصش هم از برکت قرآن گرفته.حالا خوبه نگفتید مسلمان نبود.
علی معینی
2021-03-23T12:49:29
با سلام . واقعا جای تاسف دارد اکثر حاشیه ها را خواندم حتی یکی درست یا نزدیک به واقع نبود . ‌واقعا وقتی مسایل عرفانی را نمیدانیم هر کس حکایتی به تصور چرا کنند؟ اصلا منظور حافظ کجا و حاشیه های عزیزان کجا ؟ هم خنده اور است و هم ناراحت کننده . حافظ که را مدعی میداند؟ حافظ کجا از مقام ذات و کجا از اسما و صفات میگوید؟ امیدوارم این گونه تفسیر های منحط روزی پایان یابد .
مرتضوی کیاسری
2020-06-30T12:17:51
سلام . با توجه به بیت اول و بیت آخر ، بنظر میرسد که حافظ برای مقام شاه نعمت ... احترام قائل است و براستی از ایشان گوشه چشمی تقاضا می کند تا بدین ترتیب از طبیبان مدعی بی نیاز باشد . اما ظاهرا در بیت پایانی ابراز ناامیدی میکند. در بیت اول ما هیچ سخن طعنه آمیز نمیبینیم و نگاه مستقل به این بیت ، فقط یک امیدواری را نشان میدهد که در بست پایانی به ناامیدی مبدل میشود.
مهدی
2020-07-04T01:42:03
سلام به همه اساتید استفاده بردم از همه نظرهایه کتاب خوندم در این رابطه بین حافظ و شاه نعمت الله حافظ میره خدمت شاه نعمت الله برای بقول صوفی هاواسه دستگیری حالا شاه نعمت الله بنا به دلایلی جواب ردمیده چون معتقد بودن خوب پخته نبوده حافظ و باید میرفتنپخته تر میشدن و این شعر رو هم همون موقع می‌سراید در واقع در زمانی اینو میگن که یه سالک نیم پخته است حافظ بعد وقتی پخته میشن میفرماید، ترک این مرحله بی هم رهی حضر نکن/ ظللمات استظلمات یا میفرماید، به می سجاده رنگین کن / گرت پیر مغان گوید
مهدی جوان
2020-06-03T09:53:46
جنگ هفتاد دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند .هر کسی از ظن خود شد...............
احمد خرم‌آبادی‌زاد
2020-06-07T14:51:16
دو بیت"بگذر به کوی میکده تا زمره حضوراوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنندپنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمانخیر نهان برای رضای خدا کنند"در منابع زیر وجود ندارند:1-دیوان حافظ به زبان آلمانی (کتاب اول، صفحه 350 و 351، سال 1858 میلادی، با پیشگفتار F. Freigrath).2-دیوان حافظ به زبان انگلیسی (جلد اول، صفحه 276، سال 1891 میلادی، Clarke).3-دیوان حافظ (کهن‌ترین نسخه شناخته شده، سال 801 هجری، با دیباچه محمد گلندام).به نظر می رسد که کهن‌ترین نسخه، عملا تایید کننده دو کار پژوهشی و ارزشمند اول باشد.درخور یادآوری است که در نسخه 801 هجری، بیت دوم چنین است (نکته‌ای که امیرهوشنگ ابتهاج در زیرنویس این غزل از حافظ، به آن اشاره کرده‌است):معشوق چون نقاب ز رخ برنمی‌کشدهر کس حکایتی به تصور چرا کنند
سرو
2020-10-24T13:43:32
سلام دوستان اهل ادبمن اگه به خدمت بزرگی برسم و ازش بخوام که به من نظر کنه حتما برای اینکه دلش رو بدست بیارم باید توضیحی رندانه و خالصانه بهش بگم.و میگم دیگه از طبیبان مدعی خسته شدم.هیچ کس درد من رو نمبفهمه.صد باربه خود راه پیمودم و میسر نشد .و فهمیدم به کوی عشق بی دلیل راه نباید قدم بگذارم.من از سر نادانی صد اهتمام به خویش نمودم و نشد .حالا به این عجز رسیده ام که اگر خداوند از خزانه غبش درد مرا چاره نکند و دل صاحبدلی را بدست نیارم وصلی در نمیگیرد.و میدانم کوچکترین خطایی ممکنه این وصل و قطع کنه .مثل خضر و موسی.همراهی خضر نمودن سخته.شاهان کم التفات به حال گدا کنند که من هیچ هنری ندارم نزد شاه عرضه کنم.مگر لطف و عنایت شامل حالم شود.فهمیدم عشق آمدنی هست نه آموختنی پس خود را به دانان عنایت او رها کردم.و از شما)شاه نعمت الله(که خاک را به نظر کیمیا میکنید عاجزانه میخوام که یه نظر به این خاکی بیمایه و فقیر بیندازید تا شاید چو ذره به عیوق بر شویم.همت ذره وار ما به چشمه خورشید رساند مرا.یارب مددی.
سرو
2020-10-24T14:02:43
سلام و درود دوستان فرهیخته...چرا حرفهای یه عاشق رو تکه تکه معنا میکنید.یه عاشق همه ی حرفهای معشوق رو گوش میده تا اگر هم پرت و پلا میگه اصل دردش رو بفهمه .چون عاشق نمیتونه راحت و واضح حرف بزنه و کلی ضد و نقیض میبافه تا با معشوقش حرف بزنه و نظر اون رو جلب کنه...گاهی ممکنه .عاشق باشیم میدونید چی میگم گاهی یه دعوای لفظی بین تو و معشوق راه رو به آغوش او باز میکنه.پس اول عاشق بشیم و عارف بعد وارد وادی نقد ادبی و عرفانی بشیم.و در ادامه وقتی شعر میگی دنبتل وزن و قافیه و چی بگیم نیستیم .این اشعار از منبعی عظیم میاد و گاها ذهن و هوس در او دخیل نیست.عالم بیخبری است.باز هم اگر این رایحه و این نفخات رو درک کرده باشیم میدونیم شعر گفتن اونهم از نوع حافظ کیلویی نیست.و کلمات رو از بقالی سر کوچه نمیخره بیاد سوار کنه و بچینه کنار هم .حال و هوای نقد هم باید با حتل و هوای شاعر یکی بشه تا اسرار بر ما هم نازل بشه هنگام نقد.و تفسیرچرا که بزرگان میخواهند اسرار رو از طریق شعرشون به ما منتقل کنند.تمام چشم باشیم و گوش برای دریافت اسرار وقتی میخوانیم .تفسیر میکنیم با نقد ادبی داریم.انشاا...جالبه من وقتی حاشیه ها را میخوانم باعث میشه این فضای مباحثه دوستان برای من اسراری رو باز کنه که اگه این گفتگوهای موافق و مخالف نبود آگاهی من وسعت نمیافت و پرنده خیال من در آسمان خیال حاقظ به پرواز در نمیومد .مممونم دوستان تاریخ ما و اساتید محترم و صاحب نظران تاریخ ما .
نگاه
2020-10-24T19:30:09
هر کس کراماتی دارد دیگه ادعا نمیکنه، در عجبم از شعر نعمت الله ولی، حتی اگر حافظ در جواب امثال ایشون نگفته باشد، این ادعا به نوعی خشونت میباشد و خطرناک، هر چیز که دیدید به اسم حق بزرگ شد و وسعت گرفت بدانید، دروغ میباشد، تاریخ نشان داده هر کس حق بود به سرعت کشته شد،
روفیا
2017-10-02T02:51:24
نمی دانم خاک را به نظر کیمیا کردن تلمیحی است به داستان برخورد جوان عاشق با عیسی و یارانش یا نه :داستان از این قرار است که جوان بی چیزی ناله و شکایت سر داده بود، عیسی و یارانش هماندم از آنجا می گذشتند! دلیل ناله اش را جویا شدند و جوان اظهار داشت که در عین بی چیزی عاشق دختر پادشاه است که کابینش چه ها و چه ها که نیست! عیسی مسیح نگاهی به ریگ های بیابان کرد و ریگ ها به جواهرات بدل گشت.جوان شاد و مسرور سپاس گفت و راهی طریق کامیابی خویش شد.در قصر همه تدارکات عروسی مهیا بود که ناگهان چیزی به ذهن داماد خطور کرد! در دم قصر را ترک گفت تا برود نزد آن مردان عجیب تا از ایشان بازپرسد شما که خاک را به نظر کیمیا می کنید، چرا برای خود چنین نکردید! که پاسخ شنید آن جواهرات از برای کودکان است، ما نظر به جواهراتی داریم که این جواهرات پیش آن هیچ است، جوانک گیج و حیران پرسید پس چرا به من از آن جواهرات ندادید، گفتند تو نخواستی! تو از آن اسباب بازی ها خواستی ما همان به تو دادیم!
نیکومنش
2017-12-14T15:10:50
با سلام و عرض أدب خدمت همه بزرگواران از ساحت مقدس أدب و عرفان ایرانی أجازه می خوام این حقیر هم تعبیری از این شعر لسان الغیب ارائه نمایمانان که خاک را به نظر کیمیا کنند ایا بود که گوشه چشمی به ما کنند بله به نظر می رسه این شعر حافظ در ارتباط با این شعر شاه نعمت الله ولی باشد که می فرمایندماییم که خاک را به نظر کیمیا کنیم هر درد را به یکی نظاره دوا کنیم با این تعبیر که یکی از ابزارهای تربیتی اولیا خداوند نعل وارونه زدن ویا همان تناقض نمایی یا پارادوکس می باشد اینجا حافظ ایهام ایجاد می کند (ایا بود که گوشه چشمی به ما کنند)نعل وارونه می زندبه حاسدان چرا که اگر مدعیان از عیش نهانی حافظ نسبت به پیر طریقت و شاه اطلاع پیدا کنند چه بسا داستانی همانند داستان یوسف تکرار خواهد شد وبا این وارونگی چشم زخم از طرف مدعیان و حاسدان رو از خود و پیر دور می کند و همچنین با این ایهام ایا بود که گوشه چشمی ...با مفهوم تمنا و عشق پنهانی ارادت قلبی خویش را به شاه می رساند که در ظاهر هم شرط ادب را رعایت کرده باشد و گواه این تعبیر اینکه در پایان شعر دوباره روی صحبت با پیر طریقت یعنی شاه برگشته از وی تمنا می کند که اگر به حلقه و مجلس انس حافظ و ارادتمندان شاه که زمره حضور هستند گذری بکنه همه سر تا پا با تمام وجود اوقاتشون رو صرف دعا بابت پایداری و سلامتی شاه خواهند کرد و همچنین دوباره تو این در خواست از شاه تمنا دارد که (پنهان ز حاسدان ...)پنهان از اغیار به حافظ توجه داشته باشه که هم حسادت هم کیشان غیورش رو بر انگیخته نشود وهم این توجه به صورت یغلی و نهانی باشد به طریق کرامت و بزرگواری خواهد بود و در پایان با بیت زیبای خود که ذهن حاسدان رو با پارادوکس بیت اول از مسیر حقیقی خارج کرده یعنی (حافظ مدام وصل میسر نمی شود شاهان کم التفاط به حال گدا کنند) هم علاقمندی خود را به صورت گدایی کوی عشق شاه به صحنه می کشد و هم در ساحت بزرگواری شاه ابراز ارادتمندی می کند و زمانی که بیت اول رو در ارتباط با شعر شاه فرض کرده باشیم جهت حفظ پیوستگی معنایی و ساختار فرمی شکل نمی شود قسمت پایانی رو راجع به شخص یا ماهیت دیگری بدانیم لذا حافظ خوش هوشمندانه با توجه به اقتضای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی زمان خویش در این شعر هم ارادتمندی و اظهار طلب خود رو به پیر و قطب وقت رسونده وهم نوعی تقیه و هم نوعی چشم زخم حاسدان رو از این ارادتمندی دور کرده هست ...
نیکومنش
2017-12-14T15:19:02
با سلام و عرض أدب خدمت همه بزرگواران از ساحت مقدس أدب و عرفان ایرانی أجازه می خوام این حقیر هم تعبیری از این شعر لسان الغیب ارائه نمایمانان که خاک را به نظر کیمیا کنند ایا بود که گوشه چشمی به ما کنند بله به نظر می رسه این شعر حافظ در ارتباط با این شعر شاه نعمت الله ولی باشد که می فرمایندماییم که خاک را به نظر کیمیا کنیم هر درد را به یکی نظاره دوا کنیم با این تعبیر که یکی از ابزارهای تربیتی اولیا خداوند نعل وارونه زدن ویا همان تناقض نمایی یا پارادوکس می باشد اینجا حافظ ایهام ایجاد می کند (ایا بود که گوشه چشمی به ما کنند)نعل وارونه می زندبه حاسدان چرا که اگر مدعیان از عیش نهانی حافظ نسبت به پیر طریقت و شاه اطلاع پیدا کنند چه بسا داستانی همانند داستان یوسف تکرار خواهد شد وبا این وارونگی چشم زخم از طرف مدعیان و حاسدان رو از خود و پیر دور می کند و همچنین با این ایهام ایا بود که گوشه چشمی ...با مفهوم تمنا و عشق پنهانی ارادت قلبی خویش را به شاه می رساند که در ظاهر هم شرط ادب را رعایت کرده باشد و گواه این تعبیر اینکه در پایان شعر دوباره روی صحبت با پیر طریقت یعنی شاه برگشته از وی تمنا می کند که اگر به حلقه و مجلس انس حافظ و ارادتمندان شاه که زمره حضور هستند گذری بکنه همه سر تا پا با تمام وجود اوقاتشون رو صرف دعا بابت پایداری و سلامتی شاه خواهند کرد و همچنین دوباره تو این در خواست از شاه تمنا دارد که (پنهان ز حاسدان ...)پنهان از اغیار به حافظ توجه داشته باشه که هم حسادت هم کیشان غیورش بر انگیخته نشود وهم این توجه به صورت مخفی و نهانی باشد به طریق کرامت و بزرگواری خواهد بود و در پایان با بیت زیبای خود که ذهن حاسدان رو با پارادوکس بیت اول از مسیر حقیقی خارج کرده یعنی (حافظ مدام وصل میسر نمی شود شاهان کم التفاط به حال گدا کنند) هم علاقمندی خود را به صورت گدایی کوی عشق شاه به صحنه می کشد و هم در ساحت بزرگواری شاه ابراز ارادتمندی می کند و زمانی که بیت اول رو در ارتباط با شعر شاه فرض کرده باشیم جهت حفظ پیوستگی معنایی و ساختار فرمی شکل نمی شود قسمت پایانی رو راجع به شخص یا ماهیت دیگری بدانیم لذا حافظ هوشمندانه با توجه به اقتضای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی زمان خویش در این شعر هم ارادتمندی و اظهار طلب خود رو به پیر و قطب وقت رسونده وهم نوعی تقیه و هم نوعی چشم زخم حاسدان رو از این ارادتمندی دور کرده هست ...
نیکومنش
2017-12-14T15:21:35
با سلام و عرض أدب خدمت همه بزرگواران از ساحت مقدس أدب و عرفان ایرانی أجازه می خوام این حقیر هم تعبیری از این شعر لسان الغیب ارائه نمایمانان که خاک را به نظر کیمیا کنند ایا بود که گوشه چشمی به ما کنند بله به نظر می رسه این شعر حافظ در ارتباط با این شعر شاه نعمت الله ولی باشد که می فرمایندماییم که خاک را به نظر کیمیا کنیم هر درد را به یکی نظاره دوا کنیم با این تعبیر که یکی از ابزارهای تربیتی اولیا خداوند نعل وارونه زدن ویا همان تناقض نمایی یا پارادوکس می باشد اینجا حافظ ایهام ایجاد می کند (ایا بود که گوشه چشمی به ما کنند)نعل وارونه می زندبه حاسدان چرا که اگر مدعیان از عیش نهانی حافظ نسبت به پیر طریقت و شاه اطلاع پیدا کنند چه بسا داستانی همانند داستان یوسف تکرار خواهد شد وبا این وارونگی چشم زخم از طرف مدعیان و حاسدان رو از خود و پیر دور می کند و همچنین با این ایهام ایا بود که گوشه چشمی ...با مفهوم تمنا و عشق پنهانی ارادت قلبی خویش را به شاه می رساند که در ظاهر هم شرط ادب را رعایت کرده باشد و گواه این تعبیر اینکه در پایان شعر دوباره روی صحبت با پیر طریقت یعنی شاه برگشته از وی تمنا می کند که اگر به حلقه و مجلس انس حافظ و ارادتمندان شاه که زمره حضور هستند گذری بکنه همه سر تا پا با تمام وجود اوقاتشون رو صرف دعا بابت پایداری و سلامتی شاه خواهند کرد و همچنین دوباره تو این در خواست از شاه تمنا دارد که (پنهان ز حاسدان ...)پنهان از اغیار به حافظ توجه داشته باشه که هم حسادت هم کیشان غیورش بر انگیخته نشود وهم این توجه به صورت مخفی و نهانی باشد به طریق کرامت و بزرگواری خواهد بود و در پایان با بیت زیبای خود که ذهن حاسدان رو با پارادوکس بیت اول از مسیر حقیقی خارج کرده یعنی (حافظ مدام وصل میسر نمی شود شاهان کم التفاط به حال گدا کنند) هم علاقمندی خود را به صورت گدایی کوی عشق شاه به صحنه می کشد و هم در ساحت بزرگواری شاه ابراز ارادتمندی می کند و زمانی که بیت اول رو در ارتباط با شعر شاه فرض کرده باشیم جهت حفظ پیوستگی معنایی و ساختار فرمی شکل نمی شود قسمت پایانی رو راجع به شخص یا ماهیت دیگری بدانیم لذا حافظ هوشمندانه با توجه به اقتضای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی زمان خویش در این شعر هم ارادتمندی و اظهار طلب خود رو به پیر و قطب وقت رسونده وهم نوعی تقیه و هم نوعی چشم زخم حاسدان رو از این ارادتمندی دور کرده هست ...همه در پناه مولا باشیم ان شا الله
نیکومنش
2017-12-14T15:23:55
متن اول دو مورد غلط املایی داشت متن دوم رو بعد از اصلاح ارسال نمودم
علی
2017-01-28T03:37:03
من با کورش ایرانی موافقم و وقتی انسان که نه بلکه آدمی زاد میخواد در مورد کسی حرف بزنه باید یا با اون هم تراز باشه یا از اون بیشتر باشه ، حال اینکه من فکر نمیکنم از عزیزان کسی خودش را با حافظ و شاه نعمت اله ولی هم تراز یا حتی بالاتر بدونه ، پس با مدعی نگویید اسرار عشق و مستی تا بیخبر بمیرد با درد خود پرستییا علی
محسن.۲
2018-10-17T00:07:55
8 عزیزبهرام مشیری در هیچ دانشگاهی تدریس نمی کند ، مهندس شیمی ست ،مطالعات آزاد دارد تاریخ را بهتر از استادان دانشگاهی که من درس خوانده ام میداند .موسیقی شناس استدر شاهنامه شناسی سر آمد است در ادبیات بیش از همان استادان بنده متبحر است.درد سر ندهم ، شما بربامه های او را در یوتیوب ببینید تا خود قضاوت کنید که دانشگاه کجاست.
۸
2018-10-16T21:07:12
امید گرامی سپاسگزارم اگر نام و نشانی دانشگاهی که ایشان در آن ادبیات و تا ریخ تدریس می فرمایند ، مرحمت نمایید.
omid
2018-10-16T16:15:41
در این باره آقای بهرام مشیری پژوهشگر واستاد ادبیات وتاریخ صحبت هایی کردن که دعوت میکنم ببینید.پیوند به وبگاه بیرونی -
۸
2018-10-17T18:08:30
محسن گرامی، دیدم دو سخنرانی را ، نخستین را با غزلی از حافظ آغازیدند و بیتی از آن شکر پاره را نادرست خواندندپس پی نگرفتم که گویا از انتظار و ظهور و،،،، بود. دومین در باره داروین بود و بر آیش ، عاشقانه از وی یاد می کردند و این که شاگرد زیست شناسان بسیاری بوده است ! و افسوس می خوردند بر این که هومو ارکتوس و نیاندرتال و هایدلبرگ از پهنه گیتی ناپدید شده اند!! دریغا یادی از مسکویه که بسیار سالها پیش از انگلیسی یاد شده از برآیش حیات سخن گفته بوده است به روشنی روز.امید که استادیشان در شناخت شاهنامه به از تاریخ و ادبیات پارسی باشد.
برگ بی برگی
2018-08-21T21:42:00
دوستان و بزرگواران در باره اینکه غزل  در پاسخ به غزلِ شاه نعمت الله ولی ست اختلاف نظر دارند که این اختلاف دقیق و بجاست زیرا همانطور که از رندیِ حافظ انتظار می رود دوبیتِ آغازین را به گونه ای سروده است که هم ارادتِ وی را به صوفیِ حقیقی برساند و هم اینکه مدعایِ کیمیاگری و نفَسِ زنده کننده آن صوفیِ قلندر مَآب یا شطح و طاماتِ ادعایی را که حافظِ ملامتی سخت با آن مخالف است به چالش کشیده باشد، اما بنظر میرسد به صواب نزدیکتر باشیم اگر بدونِ در نظر گرفتنِ هر دو برداشت به غزل پرداخته و از آن لذت بریم و به معنایِ ژرف و پر بارِ آن بیندیشیم.
برگ بی برگی
2018-08-21T22:30:11
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بوَد که گوشه چشمی به ما کنند وجودِ انسان بدونِ بُعدِ الهی و ذاتِ خداییش فقط‌ مشتی خاکِ بی مقدار است، و نظر بینشی را گویند که از منظرِ چشمِ خداوند به جهان می‌نگرد،‌ پس‌ آن عرفا و اولیای خدا یا بزرگانی که صاحبِ چنین چشم و نگرشی شده باشند می توانند با یک نظر و گوشه چشمِ عنایت بر انسانی که بجز خاک چیزِ دیگری نیست او را همچون کیمیاگری زبر دست تبدیلِ به طلا کنند، (طلا به دلیلِ کمیابی و کیمیا بودن است که ارزشمند است،) و حافظ که خود پیش از این به چنین جهان بینی و چشمِ نظری رسیده است و می خواهد جمله وجودش را همچون جامِ می دهان کند تا زندگی شرابِ عشق را به کامش بریزد می داند کسی در جامِ خاکی شراب نمی ریزد، پس به همه انسان‌ها توصیه می کند در جستجویِ چنین پیر یا مراد و راهنمایی برآیند تا با تبدیلِ تمامیِ چهار بُعدِ وجودی شان به زرِ ناب، کیمیا و ارزشمند شوند و برخوردار از شرابِ زندگی بخشِ زندگی.  دردم نهفته به زِ طبیبانِ مدعی باشد که از خزانه غیبم دوا کنند حافظ دردهایِ انسان را موجبِ تغییرِ وجودیِ انسان که از عالمِ معناست به خاک می داند اما قابلِ برگشت و قابلِ معالجه، و آن کیمیاگران را طبیبانی الهی که قادر هستند با گوشه چشم و عنایتی و البته بنا به خواستِ انسان، او را مداوا کرده و بار دیگر از خاک تبدیل به زرِ ناب کنند، پس حافظ بلادرنگ پس از بیتِ نخست طبیبانِ الهی و دردهایِ انسان را بیان می کند تا گوشزد کند کیمیاگری و تبدیل انسان پروسه و فرایندی ست که باید مراحلِ خود را طی کند و امری نیست که دفعتن صورت پذیرد، و شروعِ این فرایند نیز در اختیارِ انسانِ دردمند است زیرا که اگر طبیب درد را در ما نبیند که را دوا بکند؟ پس کیمیا شدن امری ست کاملن اختیاری و هیچ جبری چاره و راهگشا نخواهد بود. اما حافظ در عینِ حالی که انسان‌ها نیازمندِ طبیب هستند تا از دردهایِ خود رهایی یافته و کیمیا شوند هشدار می دهد نسبت به طبیبان مدعی و دروغینی که به دلیلِ عدمِ تخصص نه تنها موجبِ کاهشِ درد نمی شوند، بلکه دردهایِ دیگر را نیز بر انسانِ دردمند می افزایند، امروزه هم بسیار روانشناسانی را می بینیم که خود مملو از درد هستند اما داعیه طبابت و زدودنِ دردِ دیگران را دارند، پس‌حافظ می‌فرماید زنهار از چنین مدعیانی که نهفته و پوشیده بودنِ درد بسیار بهتر است و شرف دارد بر سپردنِ خود به دستِ آنان، در اینصورت حداقل انسان این امیدواری را دارد تا مگر روزی از خزانه غیبِ الهی و بوسیله کن فکانِ خداوند و البته طلب و ابراز دردمندیِ انسان، او را بوسیله طبیبی حقیقی و با گوشه چشمِ عنایتش مداوا کنند اما سپردنِ خود به دستِ مدعیانِ مغرض و یا ناآگاه می تواند انسان را به ناکجا آبادهایی سوق دهد که نیستی و سقوط را در پی خواهد داشت، از نمونه هایِ امروزیِ آن داعش و طالب هستند که کمربندِ انتهاری را چاره دردِ بیچارگان می دانند. معشوق چون نقاب ز رُخ در نمی کشد هر کس حکایتی به تصور چرا کنند؟ حافظ این اختلاف مابینِ طبیبانِ حقیقی و مدعیانِ طبابت را در نقاب و پوشیده بودنِ رخسارِ حضرت معشوق می داند و به همین دلیل است که طبیبِ مدعی، حکایت و روایتِ تصوراتِ ذهنیِ خود را از خداوند بیان می کند و بر همین مبنا برایِ دردمندانی که دردِ خود را پذیرفته و بیان می کنند نسخه هایِ غلط می پیچد، بنظر میرسد حافظ قصد آن دارد به همه طبیبان گوشزد کند که چون رخسارِ حضرتش مستور است، پس‌هیچ قطعیتی در باره او وجود نداشته و نه تنها مدعیان، بلکه بزرگان و عارفان که تصورشان به حقیقت نزدیک است نیز نمی توانند نظری قطعی صادر کنند چرا که انسانِ خاکی را به ذاتِ خداوند راهی نیست. چون حُسنِ عاقبت نه به رندی و زاهدیست  آن بِه که کارِ خود به عنایت رها کنند رند که نمادِ انسانی لاقید است و به هیچگونه مبانیِ اخلاقی و آداب و باوری پایبند نیست را شعرا و عرفا از دیرباز و پیش از حافظ نیز برای مقابله با زهد بکار برده اند اما حافظ است که در سطحی وسیعتر و بدونِ ملاحظه از آن در غزلیاتش برایِ رسانیدنِ پیامِ خود بهره می گیرد، و در اینجا نیز خود را در حدِ رند می داند تا در معرضِ سرزنش و ملامت قرار گیرد اما در واقع اندیشه عرفا را مدِ نظر دارد، پس در ادامه می فرماید حال که حضرتِ معشوق نقاب از چهره بر نمی کشد انسان برایِ رهایی از دردها و رسیدن به حُسنِ عاقبت و نیکبختی بهتر است که بدونِ در نظر گرفتنِ نسخه هر دو گروه، کار مداوایِ خود را به عنایتِ حضرتش بسپارد تا هم او راهنمایش شده و راهِ حقیقت را به او بنماید، درواقع پس از ایجادِ طلب ضمیرِ ناخودآگاهِ انسان که از جنسِ عشق است خود به اصالتِ طبیبِ حقیقی پی خواهد برد و راهِ حقیقت را تشخیص خواهد داد مگر اینکه در معرضِ تبلیغِ سوء و فریبِ مدعیان قرار گیرد و یا اینکه به خود بخواهد خویشتنِ را بفریبد. بی معرفت مباش که در من یزیدِ عشق اهلِ نظر معامله با آشنا کنند حافظ در ادامه می‌فرماید اگر انسانی که درد و نیازمندی به طبیب را احساس نموده در راستایِ ورود به جرگه عاشقان به کسبِ معرفت که با خودشناسی شروع می شود بپردازد آنگاه است که در زمره آشنایانِ دریایِ عشق شناخته خواهد شد و در اینصورت اهلِ نظر و بزرگان با وی به تعامل پرداخته و او را در مَن یزیدِ عشق شرکت خواهند داد . حالی درونِ پرده بسی فتنه می رود تا آن زمان که پرده برافتد چه ها کنند اما صِرفِ ادعایِ عاشقی کارساز نیست و لازمه شرکت در من یزیدِ عشق سربلند بیرون شدن از آزمونهایِ دشواری ست که زندگی برای سالک تدارک می بیند، فتنه در اینجا یعنی برهم زدنِ نظمِ چیدمان هایِ ذهنیِ انسان، یعنی ایجادِ دگرگونی در باورها و اعتقاداتِ عاریتی که سالکِ عاشق تا پیش از این در راهش به هر کاری تن در می داد تا به هر نحوِ ممکن آنها را در جایِ خود استوار و محکم نگه دارد، اما طرحِ خداوند برایِ مدعیِ عاشقی بر هم زدن و ایجادِ فتنه در اندیشه هایِ متعصبانه اوست، حافظ می‌فرماید اکنون که معشوق در پرده و حجاب است بسی فتنه ها می رود تا سالک بی خویشتن و عاری از هرگونه هستی شود و شایسته شرکت در مَن یزیدِ عشق، حال اگر پرده و حجاب از خود برداشته و سالک به مرتبه نظر برسد ببینید که چه ها می کنند و چه از سالکِ عاشق برجا می ماند؟ در یک کلمه هیچ و عاشقانی همچون حافظ که تا پیش از این زندانیِ باورهای خود بوده اند پس از فتنه ای بزرگتر به نیستیِ مطلق رسیده اند و آنچه برجای مانده هم او( معشوق) است نه باورهایِ کهنه و بدونِ پشتوانه ای حقیقی. گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار صاحبدلان حکایتِ دل خوش ادا کنند در ادامه می فرماید گمان مَبَر که این کارِ سهل و آسانی باشد، بقدری آزاد شدنِ انسان از باورهایِ موروثیِ چندین هزار ساله سخت و در آور است که اگر از سنگ ناله و فغان برخیزد جایِ شگفتی و تعجبی نخواهد بود، اما صاحبدلانی همچون حافظ آنقدر این حدیثِ را زیبا و خوش بیان می کنند تا سالکِ طریقِ عاشقی بدون ترس و واهمه و بلکه با شوق و رویِ گشاده، فتنه انگیزی هایِ زندگی را برایِ درهم شکستنِ قفسِ تنگِ باور و مذهب پرستی ها پذیرا باشد تا سرانجام به خداپرستیِ حقیقی برسد. می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند اما شرطِ دیگری نیز برای نیک فرجامی و حُسنِ عاقبتِ پوینده راهِ عاشقی بیان شده و اینکه این سلوکِ معنوی که حافظ در اینجا به عنوانِ طاعتِ حقیقی در نظر گرفته است بایستی عاری از رنگ و ریا و بلکه همراه با اخلاص و صداقت باشد، حافظ ضمنِ اینکه تلویحن به پنهان داشتنِ کار و سلوک در خفا تاکید می کند، می فرماید اما اگر پوینده راهِ عاشقی با هیاهو و ریا کاری قصدِ کارِ معنوی و کسبِ معرفت داشته باشد، همان بهتر که در خفا شراب بنوشد و فسق کند زیرا اینچنین طاعتی به طاعتِ زُهاد شبیه است و نه سالکانِ طریقت. پس اگر صدها گونه اینچنین فسق و گناهی را غیر و بیگانه با عشق، در خفا انجام دهد بهتر است و شرف دارد به آنچنان سلوک و طاعتی که آشکار باشد و با تظاهر و ریاکاری انجام پذیرد. پیراهنی که آید از او بویِ یوسفم ترسم برادرانِ غیورش قَبا کنند بویِ پیراهنِ یوسف از نظرِ یعقوب نشانه زنده بودنِ یوسف، و یوسف رمزِ آن زیبا روی و جانِ اصلی انسان است که امتداد و یا سایه جانان می باشد، پس‌ حافظ می‌فرماید اما انسانی که با اخلاص، در خفا و بدونِ روی و ریا در راهِ عاشقی قدم بردارد بویِ پیراهنِ یوسفش از دوردست‌ها به مشام می رسد، اما ترس و نگرانیِ حافظ از این است که برادرانِ غیور (به معنیِ حسودِ) یوسف که پلیدی و دردهایِ دوازده گانه هستند مانند حسادت، ترس، طمع، کینه، خشم، دروغ، بُخل و دیگر پلیدی ها بخواهند از این پیراهن برای خود قبایی توهمی تهیه و زیرِ لوای یوسفیت یا حضور به کارشکنی هایِ خود در امرِ زنده شدنِ انسان به خداوند ادامه داده و با ایجادِ پندارِ کمال و جلوه گری و خود فروشی، یوسف را از چاهِ ذهن در نیامده به زندانِ توهمِ کمالِ معرفت بیفکنند. بگذر  به کویِ میکده تا زُمره حضور  اوقاتِ خود ز بهرِ تو صرفِ دعا کنند پس حافظ بمنظورِ پرهیز از ایجادِ توهمِ کمال در سالکِ طریقِ عاشقی که تا اینجا با گوشه چشم و رهنمون هایِ طبیبی حقیقی به این مرحله رسیده است، وی را به کویِ میکده دعوت می کند تا با بهرمندی از باده هایِ ناب، در جهتِ رُشد و تعالی بیشتر گام بردارد، در اینصورت زُمره حضور یا تمامیتِ باشندگانِ عالمِ معنا اوقاتِ خود را صرفِ دعا می کنند برای پیشرفتِ روزافزونِ سالکِ عاشق و همراهی و مساعدتِ کائنات او را، در ابیاتِ دیگری همین سخن را به بیانی دیگر آورده است که؛ رویِ خوب است و کمالِ هنر و دامنِ پاک/ لاجرم همتِ پاکانِ دو عالم با اوست بخت ار مدد دهد که کشم رخت سویِ دوست/گیسویِ حور گرد فشانَد ز  مفرشم پنهان ز حاسدان به خودم خوان که مُنعمان خیرِ نهان برایِ رضایِ خدا کنند مُنعم یعنی بخشنده و در اینجا همان طبیبِ صاحبِ نظر در ابیات نخستین است که به خزائن غیب متصل است و بدونِ هیچ چشم داشت به پاداش و فقط محضِ رضای خداوند بصورتِ پنهانی به کمکِ عاشقان و سالکانِ راه همت گماشته اند، یعنی بزرگانی همچون مولانا و فردوسی و حافظ که با آثارِ ارزشمندخود به این خیرِ پنهان پرداخته اند، حاسدان کسانی هستند که نه خود میلِ بازگشت به اصل و یوسفِ زیبارویِ خویش را دارند و نه روا می دارند دیگران به این کار مبادرت ورزند، پس‌حافظ از منعمان که خیرخواه هستند و بخشاینده می خواهد تا بدور از چَشمِ حسودان بوسیله پیغامهایِ زندگی بخشِ خود او و درواقع دیگر عاشقان را به اصلِ زیبا رویِ خود بخوانند و با کیمیاگری خاکِ وجودش را به زرِ ناب تبدیل کنند. حافظ دوامِ وصل میسر نمی شود شاهان کم التفات به حالِ گدا کنند دوامِ وصل یعنی عیشِ مدام و پیوسته که آرزویِ هر سالکی ست اما میسر و مقدور نمی باشد زیرا انسان که از جنس و امتدادِ خداوند است بهر حال در این جهانِ مادی و محدودیت بسر می برد و راهی به ذاتِ احدیت ندارد، پس همین لحظاتِ کوتاهِ حضورِ یوسفِ زیبا روی را که به لطف و عنایتِ آن یگانه پادشاهِ هستی پدید می آید غنیمت شمرده و به آن خوشنود و راضی باشد چرا که شیوه شاهان چنین است که او سراسر ناز باشد و انسانِ عاشق فقیر و سراسر نیاز. در بزمِ دور یک قدح درکش و برو / یعنی طمع مدار وصلِ دوام را زلفِ چون عنبرِ خامش که ببوید هیهات ای دلِ خام طمع این سخن از یاد ببر            
Behzad Behzadi
2019-02-17T13:31:28
دروددوستان درباره اینکه این غزل در پاسخ و یا خطاب به شاه نعمت الله ولی است زیاد بحث کرده اند.اما آنچه که در سراسر اشعار حافظ نمایان است شهامت و شحاعت است.و دیگر بنیادگرایی و تیشه به ریشه زدن است.حافط به مانند بره ایست که دانشته خود را در میان گرگ های ریا و قدرت و منفعت و گرهای جهل و خرافات که دست پرورده همون گرگ های ریا و قدرت هستند انداخته و یک تنه با همه مبارزه می کند.حافط ریشه یدبختی و فلاکت مردم را در تعبیر و عمل ناصواب از دین و استفاده ابزاری از دین می داند.و مدام در اشعارش به این مقوله می پردازد.مدام به مردم به بهانه های مختلف یاد اوری می کند آنجه که بنام دین به شما دیکته کرده اند صورت است نه سیرت و معنا و در پس این دستورات سخت و پیچیده دین و ترس از چهنم و وعده بهشت دنبال ریاکاری و ثزوت اندوزی و جاه و مقام خودشان هستند.از این حیث حافظ سیاسی ترین و شجاع ترین و ساختارشکن ترین شاعر است.سوال اینجاست که امثال شاه نعمت الله که به تقوا و رهد و عبادت شهره عام وخاص هستند در راه مباززه با ظلم و جور مدام بیت شعر را سروده اند.اگر زهد و تقوا و عبادت در خدمت خلق نباشد و دردی را از مردم دوا نکند حتی اگر خدا هم شوی بیهوده است .
شهاب نیکراد
2018-12-07T00:54:19
درود خدا برپسر داوود نبی.خسروآوازایران
علیرضا
2018-12-04T00:00:43
ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم صد درد را به گوشه ی چشمی دوا کنیم آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند پر واضح است که بیت مطلع حافظ دعایی است و مثبت است .بنده هیچ‌ معنای طنز و کنایه از آن نمی فهمم و متوجه حرف دوستانی که گفته اند نمی شوم .در بیت دوم نیز حافظ فرموده است ؛دردم نهفته به ز طبیبان مدعی یعنی درمان درد من کار طبیب نیست بلکه کار ان کسی است که صدها درد را با گوشه ی چشم دوا می کند
بنده
2019-01-07T15:40:21
با سلامشرح این غزل توسط دکتر ابراهیمی دینانی در برنامه معرفت:قسمت اول:پیوند به وبگاه بیرونیقسمت دوم:پیوند به وبگاه بیرونی
نیکومنش
2018-01-18T15:55:05
درود بیکران بر دوستان جان-آنان که خاک را به نظر کیمیا کنندآیا بود که گوشه چشمی به ما کنند2-دردم نهفته به ز طبیبان مدعیباشد که از خزانه غیبم دوا کنندمعنی و مفهوم دو بیت باهم ذکر می شود: چه خوش است آن صاحب نظر و خزانه دار غیب که چهره مقصود بر او آشکار شده و به گنج نهانی دست پیدا کرده است به من دردمند عشق نیز نظری انداخته و مرا از این حیرانی و دردمندی نجات دهد چرا که جانم از دست این مدعیان به حق نارسیده ملول گشته و از آنان سخت بیزارم3- معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشدهر کس حکایتی به تصور چرا کننددر عجبم که معشوق ازلی که هرگز نقاب از رخ بر نداشته و چهره نمی نمایاند این مدعیان چگونه این همه داستان و حکایت در مورد معشوق باز گو می کنند4-چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیستآن به که کار خود به عنایت رها کننداز آنجا که مشیت الهی در کامیابی و رستگاری و عاقبت به خیری افراد به عنایت ازلی منوط گردیده است پس بهتر هست که همگی متکی و مغرور به عبادات زاهداته و رندانه خود نباشیم 5-بی معرفت مباش که در من یزید عشقاهل نظر معامله با آشنا کنندای عاشق دردمند برای بهره مندی از نیکی های صاحبان نظر و پاک سرشتان می بایستی خردمندانه و با معرفت پای در عرصه عشق بگذاری که آنان تو را بی ریا در راه دیده و کالای عشق را در وجودت به مژدگانی ارزانی دارند6-حالی درون پرده بسی فتنه می‌رودتا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنندودر این مسیر مراقب باش که آنان که واصل نشده و چهره مقصود ندیده اند و دنبال معرکه گیری و شیادی افتاده اند حتی به فرض محال چهره مقصود بر انها نمایان شود چه ادعاهایی که نخواهند داشت7-گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدارصاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنندواین موضوع تعجب نکن (موضوع بیت شیشم)که حتی سنگ نیز به شکوه در آمده و به عنوان اعتراض خواهد نالید و مطمئن باش که تنها اهل راز و صاحب نظران می توانند در خصوص چهره محبوب ازلی صحبت کنند چون چهره مقصود برانها هویدا شده است8-می خور که صد گناه ز اغیار در حجاببهتر ز طاعتی که به روی و ریا کننداین داستان (داستان بیت6) آنقدر اسفناک و غیر قابل بخشش هست که اگر آدمی صدها بار در خلوت به شراب خوری بپردازد و دیگری را گمراه نکند بسیار شرافتمندانه تر از تقدس مابی این ریاکاران خواهد بود 9-پیراهنی که آید از او بوی یوسفمترسم برادران غیورش قبا کنندای صاحب نظر و ای عاشق واصل شده وای واسطه خیر الهی بسیار بیمناکم که آن لطیفه عشق که در حق من می خواهی منظور کنی را بد خواهان و حسودان چون پیرهن اغشته به بوی یوسف در مسیر راه تکه تکه کنند.10-بگذر به کوی میکده تا زمره حضوراوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنندای صاحب نظر گذری به کوی میکده که عاشقان واقعی آنجا به حلقه عشرت نهانی با هم گرد آمده اند انداز وببین که چگونه این طالبان واقعی عشق با تمام وجود برای سلامتی تو دست به دعا خواهند شد 11-پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمانخیر نهان برای رضای خدا کنندای اهل راز و مرد خدا پنهان از چشم بد خواهان و حسودان مرا به حضور خویش مشرف گردان که مردان خدا فقط و فقط بی ادعا و چشم داشت و فقط برای رضای خدا نعمت و کالای عشق را به صورت نهانی در وجود دردمندان و طالبان واقعی به ودیعه می گذارند-حافظ دوام وصل میسر نمی‌شودشاهان کم التفات به حال گدا کنندحافظ اگر توفیق شرف یابی به خدمت چنین مرد خدا و صاحب نظر به حقیقت واصل شده ای رسیدی در نظر داشته باش که دایما این توجه و وصلت امکان پذیر نخواهد بود (تلمیح داستان موسی وخضر)و شاهان اقلیم عشق به حکم پادشاهی کمتر به حال گدایان عشق توجه خواهند داشت.سر به زیر و کامیاب
احمدرضا
2018-01-16T22:21:59
حضرت حافظ این شعر را در جواب به حضرت مولانا گفته.منظور شمس تبریزی استخاک نماد جسم انسان است و مولانا توسط شمس به کیمیا تبدیل شد و صوفی شدحافظ تو سن بالا به این مهم دست یافتواسه همین آرزو میکنه شخصی مثل شمس پیدا بشه و اون رو هم تبدیل به کیمیا کنههیچ ربطی هم به شاه نعمت اله ولی بزرگوار نداره
رضا ساقی
2018-07-18T23:53:20
آنــان کــه خــاک را بـه نــظــر کـیـمـیـا کننـد آیـا بـُـوَد کـه گوشـه‌ی چشمی به ما کنـنـد این غزل احتمالن درپاسخ به غزلیست که جناب شاه نعمت الله ولی سروده است :ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم صد درد را به گوشه‌ ی چشمی دوا کنیم در حبس صورتیم و چنین شاد و خرّمیم بنگر که در سراچه‌ی معنا چه‌ها کنیم رندان لا ابالی و مستان سر خوشیم هشیار را به مجلس خود کی رها کنیم موج محیط ، گوهر در یای عزّتیم ما میل دل به آب وگِل آخر چرا کنیم در دیده روی ساقی و بر دست جام می باری بگو که گوش به عاقل چرا کنیم ما را نفس چو از دم عشق است لاجرم بیگانه را به یک نفسی آشنا کنیم از خود بر آ و در صف اصحاب ما خرام تا " سیّدانه" روی دلت با خدا کنیم حافظ در قبالِ ادعای ِ او باطعنه وطنز می فرماید:آنان که مدّعی هستند با یک نظرو نگاهِ خود ،خاک بی ارزش را مبدّل به کیمیا(ماده ای باارزش واثربخش-طلا) می کنند، آیا ممکن است که عنایتی هم به ما بکنند وباگوشه ی چشمی دردِمارامداواکنند؟!!!به عبارتی حافظ می خواهدبگویدکه آنان که این چنین رجزخوانی می کنند اگر راست می گویند ودارایِ کرامات هستندتواناییِ خودشان رادرعمل نشان بدهند.!اصولاً هیچ کس ازابتدای خلقت تاکنون نتوانسته کاریهایی ازقبیل تبدیل خاک به طلا وغیره که برخلافِ قوانین طبیعت هستند انجام دهد. این یاوه گویی ها وگزافه گویی ها معمولاً دراثرافسردگی ،مصرفِ گیاهان توهّم زا،بودن درکنج تنهایی به مدّتِ طولانی وغیره می باشد. چنین ادّعاهای واهی ازهرکسی که نقل شده باشدازمنظرعلم ودانش وعقل وخرد قابل پذیرش نیستند.وچون یقین داردکه این ادّعادروغی بیش نیست دربیت بعدی می فرماید:دَردم نـهـفـتـه بــِـــه ز طـبـیـبـان مـدّعـی بـاشـدکـه از خـزانـه‌ی غـیـبـم دوا کـنـنـد طبیبان مدّعی: همین کسانی هستند که بافریبکاری وحُقّه بازی ادّعاهای اینچنینی دارند.معنی بیت:بهترآن است که دردم رااز طبیبانی که فقط ادّعای واهی دارندوهیچگونه توانایی دردرمانِ دردندارند پنهان سازم وبرای مداوایِ دردِ خویش به درگاهِ طبیبِ حقیقی (خداوندمنّان)متوسّل شوم که از سرچشمه‌یِ فیض اوبهره مندگردم. حافظ ببرتوگویِ فصاحت که مدّعیهیچش هنرنبودوخبرنیزهم نداشتتوباخدایِ خویش دراندازودل خوش دارکه رحم اگرنکند مدّعی خدا بکند.معشـوق چـون نـقـاب ز رُخ در نـمـی کـشـد هـر کـس حـکـایـتـی بـه تـصــوّر چـرا کـنـنـد رویِ سخن همچنان باشاه نعمت اله وامثالِ اوست که ادعاهایِ دروغین دارند ودرعالمِ وهم وخیال می پندارند حقیقت رادریافته وصاحبِ کرامات شده اند.! درصورتی که به عقیده یِ حافظ ( حقیقت: معشوق ) نقاب بر رخ ‌دارد و هرکس ادّعایی می کند ، تا ببینیم زمانی که پرده ازرخسارمعشوق (حقیقت) افتاد چه کسی راست میگفته چه کسی دروغ، فعلن که هرکس از رویِ تصوراتِ خودش حقیقت را درک می‌کند.معنی بیت:محبوب ومعشوق ازلی در پرده‌ی کبریاییِ خویش مستوروپنهان است وهیچکس قادربه مشاهده یِ سیمایِ خداوندمتعال نیست. حال که بین انسان و خدا حجاب قراردارد چرا هر کسی به گمان و خیالِ ناقصِ خویش از او صورتی می سازد وحکایات دروغین وبی پایه واساس مطرح می نماید.؟این بیت یاد‌آور داستان " فیل در تاریکیِ مولاناست" که هرکس درتاریکی برداشتی متفاوت ازفیل ارایه نمود: "چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند" تاآنکه پرده برافتادوفضاکه روشن شدوآفتابِ حقیقت طلوع کردهمه دریافتندکه چه اشتباهی رامرتکب شده اند.سرِّ خداکه درتتُق غیب منزویستمستانه اش نقاب زرخساربرکشیمچون حُسن عاقبت نه به رندیّ و زاهدیست آن بـه کـه کار خـود بـه عـنـایـت رهـا کـنـنـد معنی بیت:ازآنجاکه دنیایِ ما پررمزوراز ومعشوق نیز درپسِ پرده یِ اسرارپنهان است وادعاهای گوناگونی نیز باتوجّه به تعدّدِ ادیان ومذاهب مطرح است نتیجه ی کارها درپرده ی ابهام است ومعلوم نیست که درروز رستاخیزچه کسی روسپید وچه کسی روسیاه خواهدبود!. (ای بساکسانی که ظاهرن گناهکارانند اماروزجزا جزوِ رستگاران خواهندبودو برعکس چه بساکسانی که بظاهر نیکوکارانند ولی درآن روز روسیاه خواهندگردید)رندکسی که ظاهری ناپاک وگناهکار دارد وزاهدکسیست که بظاهر پرهیزگار وپاکدامن است اما فقط خداست که از حقیقتِ ماجرا باخبراست وتنهااوست که می دانددردلهای این دوقشرچه می گذرد. پس بهتراست هیچکس ادّعایی نداشته باشد وکارها را به عنایت خداوند واگذارکند و توکّل بر خدا کند. ساقیاجام می اَم دِه که نگارنده یِ غیبنیست معلوم که درپرده ی اسرارچه کردآنکه پرنقش زداین دایراه یِ میناییکس ندانست که درگردش پرگارچه کردبی معرفت مباش که در" مَنْ یزید‌" عشـق اهـــل نـظــر مـعـامـلـه بـا آشـنـا کـنـنـد معرفت: شناخت وآگاهی ومیزان درک وفهممَنْ یَزیدُ : بساطِ حراجی ،اماحراجی نه به معنای امروزی که به معنی زیر قیمت فروختن است، بلکه حراجیِ واقعی یعنی اینکه " چه کسی به قیمت می افزاید؟" – مزایده (نوعی معامله است که هرکس قیمتِ پیشنهادیِ خودراارایه می دهد وسرانجام کسی برنده می گردد که بالاترین قیمت راپیشنهاد داده است. اهل نظر :نظربازان، رندان کسانی که درمسیر سرمنزل مقصودهستند. آنهایی که صاحب کرامات حقیقی هستندنه مدّعیان ِ حُقّه بازمعنی بیت: هرچه می توانی بکوش تامیزان شناخت و درک وفهمِ خویش رابیشترکن (قیمتِ پیشنهادیِ خودرابالاببر) تااحتمال برنده شدنت درحراجی ومزایده یِ عشق افزایش یابد.دراین معامله ومزایده کسی برنده شناخته خواهدشدکه شناخت ومعرفتِ اوبالاتر ازسایرین باشد.میزان شناخت بایدتاآنقدر باشد که درسطحِ آشناها قرارگیری. دراین معامله آشناها برنده هستند. آگاهی وفهم ومعرفت است که هرکسی رابه مقام والایِ "آشنایی"ارتقاء می بخشد. پیوستگیِ موضوع ازاول تاآخرادامه داشته و سخن درراستایِ ادعاهایِ دروغین است.تانباشی آشنا زین پرده رمزی نشنویگوش نامحرم نباشدجایِ پیغام سروشحـالـی درون پـرده بـسـی فـتـنـه مــی رود تا آن زمان که پـرده برافتد چـه‌هـا کـننـد معنی بیت:حال که معشوق دردرونِ پرده قراردارد (برگشت به بیت دوم که می فرماید: معشوق نقاب بررخ دارد) اینچنین فتنه ها ازسویِ مدّعیان (ماخاک راکیمیا می کنیم وچنان می کنیم!)صورت می پذیرد. درلباسِ تقوا وپرهیزگاری باادعاهایِ دروغین ِخودمردم رافریب می دهندو (خودراصاحب کرامت معرفی می نمایند درحالی که فاسدوپلیدند) درحیرتم که آن روزی که پرده ازرخسارِ معشوق برافتد این مدّعیانِ حُقّه باز چه ادعاهایی که نخواهند کرد. درمصرعِ اول این معنا نیزنهفته است که سرچشمه یِ فتنه دردرونِ پرده ایست که معشوق درآنجاست. فتنه ازسویِ خودِ معشوق است،او فتنه می انگیزد تاازعاشقان آزمون گیرد وعاشقانِ خویش راتحریک کند. فتنه ی معشوق وتلاش عاشق شرایطی رارقم می زندودرپیِ آن رودخانه یِ خیال انگیزِعشق جاری میگردد وتشنگانِ راهِ حق ازخنکایِ گوارا و زلالش سیراب شوند. امابسیاری ازعاشقان درطمعِ خام گرفتارمی شوند وادعاهایِ عجیب وغریب، همانند شاه نعمت اله مطرح می نمایند.حافظ می گوید اگرروزی معشوق ازرخ نقاب بردارد این مدّعیان سیاه روی شده و دنبال سوراخ موش خواهند گشت! فتنه انگیزی درهمین دنیانیز ازسوی ِ معشوقین زمینی، متداول وقابلِ مشاهده وتجربه هست. فتنه به معنایِ شورو غوغا به پاکردن است وانجامِ این عمل ازسویِ معشوق باعث بالا رفتن مرتبه و مقام عاشق می‌شود ، چراکه اگر در مقابل نیازِعاشق، فتنه و نازازسوی معشوق نباشد ، عاشق برای رسیدن وسبقت گرفتن ازدیگران انگیزه ای برای تلاش بیشترنخواهد‌داشت .عالم ازشوروشرِعشق خبرهیچ نداشتفتنه انگیزِجهان غمزه ی جادویِ توبودطریقِ عشق پرآشوب وفتنه است ایدلبیفتدآنکه دراین راه باشتاب رود!ازآن زمان که فتنه ی چشمت به من رسیدایمن زشر ِفتنه ی آخرزمان شدمگر سنگ از این حدیـث بـنـالـد عـجـب مـدار صـاحـبــدلان حـکـایـت دل خـوش ادا کـنـنـد معنی بیت:اگربا این همه سختی، ازاین حدیث (همان سخنانی که در بیت های قبلی مطرح شد؛حکایت عشق ودلدادگیِ حقیقی نه ادّعاهای دروغین-بویژه حدیثِ فتنه انگیزی ازسویِ معشوق که آتش برخرمنِ جانِ عاشق می زند) سنگ نیز ناله سردهد تعجّب مکن چرا که صاحبدلان و صاحبانِ معرفت وکرامت، قصّه ی عشق رابسیار نیکو و اثربخش بیان می کنند .الحق که حافظِ نیک گفتار ونیک رفتار وصاحبِ کرامت نیز این حکایاتِ دلداگی راچه نیکو وخوش ادامی کند.مـِی خور که صـد گـنـاه ز اغـیـار در حـجـاب بـهـتـر ز طـاعـتـی کـه بـه روی و ریـا کـنـنـد اغیار: نامحرمان، بیگانگانمعنی بیت:نوشیدنِ شراب توسطِ بیگانگان ونااهلان درخلوت که ازمنظرشریعت گناه محسوب می گردد ،بسیاربهترازعبادات وطاعتی ایست که ازرویِ ریا وبه جهتِ فریبِ مردم انجام می دهند.حافظ در اغلبِ غزلیاتی که سروده ، به عقایدِشخصی ِخویش درزمینه هایی مانند: ریا وتکبّروتظاهر وشراب وبی آزاری وخوش بینی و آزادگی ومناعتِ طبع وغیره نیزاشاره کرده وگاه گاهی فتواهایی صادرنموده که دربسیاری اوقات بامعیارهایِ شریعت و دینداری درتضاد می باشند. یکی ازاین فتواهاهمین بیت است. درست است که حافظ بابهتردانستنِ "شرابخواری درخلوت" درمقایسه با"ریاکاری درجلوت" قصددارد مرتبه یِ پستی وبدبودنِ ریاکاری راروشن سازد، امّا ازمنظرِ شریعت این نوع نگاه کردن به گناهان، قابل قبول نبوده وهردو عملِ شرابخواری وریاکاری گناه محسوب می گردند. وچه بساکه از نظردیندارانِ متعصّب، شرابخواری بسیاربدترازریاکاری بوده و مجازاتِ آن نیزبیش ترازریاکاری بوده باشد.به عبارت دیگرازنگاهِ شراب مادربدیها ومایه ی فساد است. درصورتی که حافظ به صراحت به عکس ِاین موضوع اعتقاد دارد:آن تلخ وش که صوفی، اُمّ الخبائث اَش خوانداَشهی لنا واهلی من قبله العذارایعنی آن تلخ مزه ای (شراب) را که صوفی وزاهد مادربدیها می داند درنزد من بسیارشیرین ترازبوسه ی دختران است!به همین سبب وبه جهتِ صدورِهمین فتواهایِ بحث انگیزاست که حافظ درهمه ی دوره ها ازجانبِ بعضی ازفقهابویژه متعصبّین، به کفرورزی وخروج ازدین متهم بوده وهست. "جنگ هفتاد دوملت همه را عذربنهکه ندیدند حقیقت ره افسانه زدند . "پـیـراهـنـی کـه آیــد ازاوبـویِ یـوسـفم تــرســم بــرادران غـیـورش قبا کـنـنـد قبا کردن به معنای پاره کردن است ومنظورازیوسف همان معشوق و یار است . شاعرضمنِ اشاره به داستان حضرت یوسف ، طبیبانِ مدّعی رادرردیفِ برادرانِ حسودِ یوسف جای داده و خودرا همانندِ یعقوب که درآتشِ فراقِ یوسف می سوخت واشگ می ریخت ازمعشوق جدا شده می بیندوبیمِ آن داردکه پیراهنی که (یوسف) معشوق برای او فرستاده تابابوییدنِ آن چشمانش بیناگردد توسط برادرانِ یوسف (طبیبانِ مدعی)ازکین وحسدپاره شودوازاین فیضِ1پ ارزشمندمحروم ماند.یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمیکزغمش عجب بینم حال پیر کنعانیبـگــذر بـه کـوی مـیـکـده تـا زُمـره‌ی حـضـور اوقــــــات خـود ز بـهـر تــو صـرف دعـا کـنـنـد زُمره ی حضور یعنی همه یِ حاضرین .حضور دراینجاجمع حاضراست.معنی بیت:شاعرازطبیبِ مدّعی دعوت می کندکه به کوی میکده (محل رازونیازِعارفان وعاشقان) بیایدو ازفیوضاتِ آنجا(دعایِ ساکنانِ میکده) بهره مند شود. دراین مکانِ روحانی کسانی که مشغول رازونیازهستند آنقدر وارستگی وایثارومناعتِ طبع دارندکه اوقاتِ خود وتوان وانرژیِ خویش را برای تازه واردین اختصاص داده وازصمیمِ دل برای آنها دعا گویند تاگره ازکارشان واگردد.به صفایِ دل رندانِ صبوحی زدگانبس درِبسته به مفتاح دعا بگشایندپنهان زحاسدان بخودم خوان که مُنعمان خــیــر نـهان برای رضـای خـدا کـنـنـد منعم یعنی کسی که دارای نعمتِ فراوانست ، توانگر معنی بیت:ای مدّعی که ادّعامی کنی صاحبِ نعمت وکرامت هستی چنانچه قصدداری کارخیرانجام دهی، نهانی مرابه سوی خود دعوت کن که نیکوکاران واهلِ کرامت، کارخیر راپنهانی فقط برای کسبِ رضایت خداوندمتعال انجام می دهند.همانگونه که توصیه شده کارخیر بایدبگونه ای صورت پذیرد که جزفردِ مورد نظرهیچکس باخبرنشود وگرنه از ارزشِ کارخیرکاسته می شود.غلام ِ همّتِ آن نازنینمکه کارخیر بی روی وریا کردحــافـــــظ دوام وصـل مـیـسّـر نـمـی شـود شــاهـان کـم الـتـفـات بـه حـال گــدا کـنـنـدگرچه خطاب به خودش می گویداما باکنایه به مدّعیانِ ریاکار نیز که خیال می کنند به درجه‌ای رسیده‌اند که صاحبِ کرامت شده اند گوشزدمی کندکه چنانچه خداوندعنایتی هم به کسی بکند کامروایی وخوشیِ وصال پیوستگیِ دایمی نخواهد بود واین لطفی که شاملِ حال اوشده مقطعی هست ونبایدازاینکه صاحبِ کرامت شده مغرورگرددوخودراببازد. عاشقِ راه ِحق همیشه وبی وقفه باید در طلب ونیازمندی باشد زیرا معشوق همیشه نازمی کندوکمتربه حالِ عاشق توجه دارد.درعالمِ عشق نازونیازِمعشوق وعاشق راپایانی نیست، کشمکشی غریب وپررمزورازکه انرژیِ جهانِ هستی ازاین منبع سرچشمه می گیرد.همانگونه که پادشاهان به گدایان کمترتوّجه می کنند، معشوق (خداوندمنّان) نیز گاهگاهی عنایتش راشاملِ آن عاشقی می کندکه در"من یزیدِعشق" قیمتِ بالاتری ارایه کرده واظهارنیازبیشتری نموده است. بنابراین هرچه اظهارنیازمندی بیشترباشد البته دوامِ وصل وجوددارد،لیکن این تداوم متناسب به همان میزانِ قیمتِ پیشنهادیست. دربزم دوریک دوقدح درکش وبرویعنی طمع مداروصالِ دوام راغنیمتی شمرای شمع وصل پروانهکه این معامله تاصبحدم نخواهدماند.
امین
2018-05-14T18:58:19
من نظرات دوستان رو خوندم هر جور نظری رو دیدم بجز چیزی که باید میدیدیم . منظورم حافظ بیت اول صد در صد به شاه نعمت الله ولی بوده و در مصراع دوم بیت اول با کمال التماس میگه که ای کاش این آدم ها به من یک نیم نگاهی میکردند و در بیت آخر هم دیگه به اوج میرسونه که شاهان کم التفات به حال گدا کنند . یادمون باشه که در بیت اول مصراع دوم وقتی کلمه "بود" به کار میرود مقصود آرزو داشتن است که حافظ میگه ای کاش به ما گوشه چشمی کنند . امیدوارم منظور رو رسانده باشم
جعفر عسکری
2018-06-02T10:26:02
سلامدوستان برای بهتر شناختن و درک کردن اشعار حافظ به کتاب دو جلدی "در پی آن آشنا" اثر گرانسنگ استاد سیّد محمّد راستگو نشر نی مراجعه کننددفتر اول:مهندسی سخن در سروده های حافظدفتر دوم:آشنایان بیگانهقطعا کمک های زیادی خواهد کرد تا رازهای ناشناخته ی حافظ شناخته شود
بهنام
2018-05-28T05:05:46
چند تا از اساتید حرفهای خوبی زدند مخصوصا جناب نیکومنش و بعد مرتضی و آن عزیز که گفت مگر از عارف خبر دارید که مقایسه میکنید؟!!!! ازتون ممنونم از همه ممنونم حتی آنها که نگاه متفاوت دارندشاهان کم التفات به گدایان میکنندای بنی آدم خلقت به گونه ای است که برای ذره ای حال روحانی باید خرج کنی! ما رایت الا جملا خلق کنی؛هر کس در حد خود و این تا ابد ادامه دارد حتی انگشت شمار که مستقیم وصل هستند و عمر بر سر مژگان معشوق بر باد داده اند!!!
معین اسماعیلی
2021-11-27T23:24:59.8144345
احسنت بر شما
معین اسماعیلی
2021-11-27T23:27:28.7301619
سلام ضمن تشکر، شما حق مطلب را نسبت به غول ادبیات پارسی، حضرت حافظ و غول عرصه عرفان، جناب شاه نعمت الله بیان داشتید.
pedram jokar
2022-01-17T19:35:45.3882601
بسیار متین و درست تحلیل فرمودید. عرفا به دنبال جنگ علیه هم و خودنمایی نبودن. داستانی که نقل شده در ویکی پدیا شاه نعمت الله ولی این هست که ایشان اینچنین کرامتی داشته اند که سنگ را تبدیل به گوهر کرده اند.  ممنون. 
پویا حمیدی
2022-01-25T01:47:43.3296115
من هم با نظر شما موافقم
عظیم توکلی
2022-02-13T01:31:46.5579122
با سلام در دوره زندگی حافظ مکتب عرفانی و نظری ابن عربی در حال فراگیر شدن بوده و شاه نعمت ا... ولی هم پیرو مکتب ابن عربی بوده. در مورد اینکه کلمه شاه نشان بزرگی و عظمت ایشون بوده باید بگم این اشتباه هست. نامگذاری صوفیه با اسامی مرکب دارای کلمه شاه در پیروان مکتب ابن عربی بسیار شایع هست. میتونید اسامی مشایخ متصوفه در دوره صفویه و قاجاریه و علی الخصوص متصوفه هند رو جستجو کنید و ببینید که به مرور این مورد افزایش پیدا میکنه هرچند که شاید شاه نعمت ا... ولی جزو اولین افرادی باشه که از کلمه شاه در اسم خودش استفاده کرده. اما حافظ همچنان از مکتب عرفان خراسان پیروی میکرده. شادروان دکتر زرین کوب در کتاب " ازکوچه رندان " آثاری که حافظ مطالعه کرده بوده و تحت تاثیر اونا بوده رو برشمرده که اکثر اونا مربوط به قبل از دوره مغول هستن. از طرف دیگه طنز و کنایه در اشعار حافظ فراوان هست.فارغ از اینکه این غزل قبل یا بعد از غزل شاه نعمت ا... سروده شده باشه کنایه حافظ به مدعیان تو خالی در بیت اول واضح هست. پیشنهاد میکنم کتاب " تاریخ عصر حافظ " نوشته دکتر قاسم غنی رو مطالعه کنید تا پی به عمق بحران اخلاقی و ابتذال دوره زندگی حافظ ببرید و طبیعتا در چنین جامعه ای افراد شیاد و مدعی که فقط ظاهر رو ساختن و از معنا تهی هستن بازار بسیار مناسبی جهت ابراز وجود دارن. نکته دیگه ای که باعث اختلاف بین عزیزان هست اینه که در شرح و توضیح اشعار حافظ گاها از اصطلاحات مکتب ابن عربی استفاده میشه و سعی بر تفسیر اشعار حافظ بر پایه تفکرات ابن عربی هست مانند شرح سودی بر حافظ اما باید برای تفسیر و توضیح اشعار حافظ از مکتب عرفان خراسان استفاده بشه ( این اشتباه در مورد مولانا هم متاسفانه بسیار اتفاق افتاده و شادروان بدیع الزمان فروزانفر در کتاب " شرح مثنوی شریف " به این نکته اشاره کرده و اشعار مولانا رو بر اساس مکتب عرفان خراسان شرح کرده ).منظور من از مکتب خراسان عرفان و تصوف تا قبل از دوره ابن عربی هست که اکثرا در خراسان زندگی میکردن و شرح حال بزرگان اونها در تذکره الاولیا شیخ عطار و رساله قشیریه ذکر شده و البته مولانا و حافظ جزو اخرین پیروان این مکتب بودن و به دلیل حمله مغول و همچنین تشکیل مبانی عرفانی ابن عربی مکتب خراسان به محاق میره و مکتب ابن عربی فراگیر میشه. در مورد اینکه حافظ عارف یا صوفی بوده یا نه باید عرض کنم که حافظ با تظاهر به عرفان یا تصوف ( مانند دستگاه آموزش مرید و اینجور مسائل ) که در اون دوره رو به گسترش بوده مخالف بوده. در پایان نظر دکتر شفیعی کدکنی در مورد حافظ رو یادآور میشم که در یک  پانویس یکی از آثارشون ( حضور ذهن ندارم کدام اثر ) نوشتن " و من حافظ را عرفان نمیدانم، او عرفان است و چیز دیگر " برقرار باشید
عباس پوررضا
2022-02-22T21:03:51.2125374
با عرض سلام و ادب  با کسب اجازه از اساتیدی که در باره ی  کنایی بودن این شعر به شاه نعمت الله  مطلب نوشته و سراسر ادعای طعنه به  سروده شاه داشتند باید عرض کنم به  فرض محال درست باشد که درست بنظر  نمی رسد یک سوال پیش می آید و آن اینکه  بفرض عارف بودن حضرت حافظ که عده ای معتقد به آن هستند وقتی در نظر یک عارف  واقعی بهای زر وسیم و خاک یکسان است پس چگونه میشود قبول کرد از عارفی  تکبر و خودبینی و طعنه به انسانی را  پذیرفت ولو آن شخص مدعی عرفان کند ؟ بنظر هیچ طعنه ای به شاه نعمت الله  دربین نیست پیام حافظ در این غزل  جنبه عمومی داردخیلی هم به تفسیر  نیاز ندارد 
در سکوت
2022-04-03T16:15:44.2042653
این غزل را "در سکوت" بشنوید
م ر ن
2022-04-22T16:44:34.4581484
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی است این مصرع با اشعار حافظ سازگار نیست
دکتر محمدحسین بهاری
2022-04-29T18:56:55.9400929
درود دوست گرامی. جای دارد که آنان که جای‌باش دل هستند، در ب‌کارگیری واژگان نازک‌بین بوده و دیدآوری کنند. واژه کنکاش با آرِش مشورت، نباید در جای واژه کاوش ب‌کار رود. تن‌درست و شاد بمانی، مانا و آزاد      
دکتر محمدحسین بهاری
2022-04-29T19:05:29.7682819
جا‌ی‌باش = اهل  دیدآوری = توجه  آرِش = مینا = چم = معنا    
باند جمزباند
2022-05-09T16:48:32.7043059
کاملا درسته این شعر در مقابل شعر شاه گفته شده ( چون حافظ اصلا نمیدونست چی به چیه اون موقع) به خاطر همین کارهای حافظ باعث شد تا مرتبه طلب رو بعد از 40 سال بدست بیاورد حالا شاه رو نگا و عظمتش را که رندی چون حافظ را 40 سال بازی داد شاه یعنی نعمت الله دیگه  به قول فیض کاش ما هم ی گوشه ی چشمی ازش ببینیم  کاش الان بشم از دو جهان بیگانه     به جز عشق رخ دلدار غلطی است غلط ( البته این اصل شعر نیست)
مهرداد
2022-06-27T23:49:47.1388362
سلام تعجب می کنم برخی دوستان می گویند این شعر کنایه ندارد. حافظ رندی است که همیشه علیه زاهدان و ریاکاران سخنان رندانه به طنز و کنایه گفته است. حتی وقتی گفت: "قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن" ، بلافاصله بعدش گفت: تو دم فقر ندانی زدن، از دست مده مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی یعنی این کلاه به سر تو (حافظ) گشاد است تو راه رندانه خودت را برو! ردیفِ "کنند" در این شعر اشاره به اشخاص غایب است. حافظ به همان کسانی که از آنان "تقاضای گوشه چشم" می کند می گوید: معشوق چون نقاب ز رخ برنمی کشد هر کس حکایتی به تصور چرا کنند؟ و بعد می گوید بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند و کنایه در اینجا بسیار آشکار است که می گوید: پیراهنی که آید از آن بوی یوسفم ترسم برادران غیورش قبا کنند حال ممکن است این برادران غیور، اصحاب شاه نعمت الله باشند، ممکن است صوفیان زمان او باشند، ممکن است زاهدان و مدعیان تقوا در زمانه او باشند. بر ما معلوم نیست و سخن گفتن در این باره راه به جایی نمی برد چون شواهد قطعی از آن دوره نداریم. اما نمی توان طنز و کنایه را در این شعر نادیده گرفت.
منصور
2022-09-17T13:41:40.9555031
درود بر همه دوستداران حافظ تنوع در تفسیر اشعار حافظ همیشه بوده خواهد بود که بهرحال خود باعث رشد فکری میگردد به نظر من با توجه به عقاید حافظ در رابطه به ریا کاری وادعاهای مدعیان دین که با شجاعت مبارزه  میکند خیلی نمیتواند در جهت موافقت با شاه نعمت الله گفته باشد گرچه خیلی هم نخواسته علیه او  موضع بگیرد . بیشتر هدف حافظ مبارزه با روی وریا است  تا کوبیدن شخص شاه نعمت الله  به همین  دلیل ما هم باید با توجه  به تشابه زمانی الان در ایران با زمان حافظ به لحاظ دورویی وریا کاری به دنبال  بهره بردن از عقاید بالاو گرانبهای حافظ وجا انداختن ان باشیم واینکه این اشعار بر علیه ویا موافقت  شاه نعمت الله هست اهمیت کمتری دارد     
شیرو
2022-12-30T09:25:26.9031749
اونی که گفته حافظ این جوابیه رو به شعری از شاه نعمت الله ولی نوشته کشف خوبی نموده چون حافظ که اهل لفظ بوده در مقابله بی دو شعر معلوم میشه که یک بازی لفظ به لفظ در قرینه سازی صوری و مضمونی بین این دو شعر گذاشته است. ازجمله با صورت و دلالت های "شاه"، "نعمت"، "ولی" نوعی سب و تقبیح برقرار نموده است.
سفید
2023-01-10T01:04:26.9228082
  دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد که از خزانه‌ی غیبم دوا کنند   چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست آن به که کارِ خود به عنایت رها کنند...  
مجتبی
2023-02-15T23:08:25.00654
به نظرم این شاه بیت معرفتی هست: چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست آن به که کار خود به عنایت رها کنند
حسین Gh
2023-03-04T01:09:56.1941368
البته که تمام اشعار حافظ در عرفان غرق است و یکی از بهترین عرفای تاریخ خواهد ماند.
امیررضا مرادی
2023-03-08T22:34:04.1987435
از نظر من حلاج ادعای خدایی نکرده بلکه اناالحق گفتن منصور حلاج برمیگرده به فلسفه وحدت وجود...یعنی همه ما از خدا هستیم و از یک وجود هستیم با توجه به آیه إنا لله و إنا إلیه راجعون و با توجه به روایت خلقت انسان از خاک و اینکه خداوند از روح خودش در انسان دمید پس انسان زنده شد.
عقل و دلُ ساز کنیم، از اول آغاز کنیم
2023-04-17T18:28:30.695342
با سلام و احترام عزیزان ارجمند بدون اجازه از انسان کامل، نمی توان آثار بزرگان عرفان و تصوف را تفسیر نمود. عرفان و تصوف، یک موهبت است که با کلاس های آموزشی و در حوزه و دانشگاه قابل دستیابی نیست و توسط انسان کامل به آدم هایی که لیاقت این مقام را داشته باشند، هدیه داده خواهد شد. آثار عرفایی نظیر حکیم سنایی، فردوسی، سعدی، سقراط، افلاطون، نیچه، گوته، شکسپیر و هزاران تن دیگر که به این مقام نائل آمدند، همگی بصورت وحی به آن ها الهام شده و خالی از اشتباه و نقصان می باشند. حضرت مولانا می فرمایند: عشق آمدنی بود نه آموختنی پس لطفا با احتیاط کامل وارد مباحث عرفانی شده و از نقد عرفا و بزرگان تمامی ادوار تاریخ، جدا خودداری نمائیم. ضمنا جهت آگاهی از چیستی و کیستی انسان کامل و ارتباط ایشان با هو یا خدا، پیشنهاد می گردد کتاب *انسان کامل* اثر عارف بزرگ عزیز الدین نسفی را مطالعه فرمائید. سپاسگزارم
Torob ۰_o
2023-07-22T03:15:25.6750073
می‌شه مفهموم بیت پنج رو توضیح بدید 🙏
رضا از کرمان
2023-07-23T08:52:32.583808
سلام    عزیزم در وقت حراج کالا دربازاراین اصطلاح من یزید به معنای آیا کسی پیشنهاد قیمت بالاتری دارد به کار میرفته پس معنی بیت میشود :در بازار حراج عشق اهل نظر یعنی اولیا ومقربان درگاه الهی محبت تورا به شرط آشنایی بیشتربه قیمت بالاتری میخرند پس سعی کن تابر معرفت وشناخت خودت بر جهان هستی وخالق آن بیافزایی .     شاد باشی 
سعید
2023-09-21T10:08:24.4486049
با سلام خدمت دوستان عزیز. در تایید فرمایش آقا رضای کرمانی یک نظر مهندسی در مورد بیت پنجم به عرض می رسد : در مزایده و مناقصه های پیمانکاری موردی هست به نام ترک تشریفات مناقصه یا مزایده .به این ترتیب که گاهی کارفرمایان به خاطر آشنایی با سابقه خوب پیمانکار و همکاریهای مثبتی که با قبلا با ایشان داشته اند اقدام به ترک تشریفات کرده و مستقیم با پیمانکار آشنا قرار داد می بندند. دقیقا مطابق فرمایش حضرت حافظ بی معرفت مباش همون پیمانکار آشنای خوش سابقه . من یزید مناقصه یا مزایده .معامله با آشنا کنند یعنی ترک تشریفات میکنند و با آشنا قرارداد می بندند....
هوشمند شکوهی
2023-10-15T12:07:15.8886982
خوب است که بزرگان ادبیات را محترم بشمارید. خوب است که قدرشان را بدانیم. خوب است که از خوبی هایشان تعریف کنیم. اما بد نیست که آنها را کمی نقد کنیم. بد نیست که آنها را انسان بدانیم. معصوم که نبودند. تملق هم کار مسخره ایست. حافظ ممکن است در پاسخ به شاه نعمت الله ولی شعری هم سروده باشد. شما دوست نداری این کار را کرده باشد، من هم دوست ندارم. اما دوست داشتن من و شما که واقعیت احتمالی را تغییر نمیدهد. نظرتان خوب است که میگویید جواب به شاه نعمت الله ولی احتمالا در شان و منزلت ایشان نبوده. ولی شاید هم بوده. سندی اگر دارید با قطعیت بفرمایید. وگرنه نظرتان را به شکل شاید و احتمال دارد و بعید است و ... قابل احترام است. با قطعیت بگویید بدون سند، قابل احترام هم نیست. همانطور که خودتان هم در ابتدا فرمودید هیچ سند تاریخی در این مورد وجود ندارد. پس نه فقط شما، هر کس دیگری که نظری در این گفت و گو ارائه فرموده، برداشت خودش یا دیگری بوده و همه در احتمال و شاید و اگر نهفته است. قضاوت با خوانندگان. در ادامه مشاعره حافظ و صائب و شهریار و ... در مورد آن ترک شیرازی را یادآور میشوم که بگویم هیچ بعید نیست شاعری بخواهد پاسخ شعر شاعری دیگر را در شعر بدهد. بخوانید و لذت ببرید به جای اینکه با نظر همه بطور کامل مخالفت کنید. همه چیز کاملا سپید و سیاه نیست. از تفاوت رنگها لذت ببرید. 
kaveh kaveh
2023-11-13T23:40:53.7860665
تشکر از نظرات دوستان در مصرع اهل نظر معامله باآشنا کنند حافظ جان بسیار زیبا تمایل خود را برای کسب فیض از حضرت شاه بیان کردند همانطور که دوستان اشاره کردند حتما باید فضای زمان و مکان که غزل سروده شده در نظر داشت استفاده از کلمه حاسدان ویا مصرعی که داستان حضرت یوسف بیان شده .. دلیل شرایط آن زمان بوده قابل ذکر است که از زمان زعامت حضرت شاه تازه سلسله جلیله نعمت الهی گنابادی از تقیه خارج شده بودند .التماس دعا