گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:گفتم کِی ام دهان و لبت کامران کنند؟ گفتا به چشم هر چه تو گویی چُنان کنند

❈۱❈
گفتم کِی ام دهان و لبت کامران کنند؟ گفتا به چشم هر چه تو گویی چُنان کنند
گفتم خَراجِ مصر طلب می‌کند لبت گفتا در این معامله کمتر زیان کنند
❈۲❈
گفتم به نقطهٔ دهنت خود که بُرد راه؟ گفت این حکایتیست که با نکته‌دان کنند
گفتم صَنم‌پَرست مشو با صَمَد نشین گفتا به کویِ عشق هم این و هم آن کنند
❈۳❈
گفتم هوایِ میکده غم می‌بَرَد ز دل گفتا خوش آن کَسان که دلی شادمان کنند
گفتم شراب و خِرقه نه آیینِ مذهب است گفت این عمل به مذهبِ پیرِ مغان کنند
❈۴❈
گفتم ز لَعلِ نوش‌ْلبان پیر را چه سود؟ گفتا به بوسهٔ شِکَرینَش جوان کنند
گفتم که خواجه کِی به سرِ حجله می‌رود؟ گفت آن زمان که مشتری و مَه قِران کنند
❈۵❈
گفتم دعایِ دولت او وِردِ حافظ است گفت این دعا ملایکِ هفت آسمان کنند

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۹۸

تصاویر

کامنت ها

آموزگار
2015-03-12T09:06:30
به باور من حافظ فلسفه ای و دیدگاهی یکتا دارد که در آن خدا را درون خویش و پیرامون خویش حس می کند و باور دارد و این جهان را هم آنچنان خدایی می بیند که گویا همان جهان سرانجام است و مرزی میان این جهان و جهان دیگر نمی شناسد و آن دو را پیوسته می بیندبرای مثال می گوید که: بی دلی که خدا همواره درون او و کنار او بود، او از دور خدایا می کرد
ناشناس
2012-06-08T00:33:35
ظاهر این شعر و باطن آن قابل تامل است. ظاهر از معاشقه حضرت حافظ با معشوق خاکی اش حکایت دارد و باطن آن در طلب وصال موعود است . بخصوص بیت آخر که طلب دولت دوست می کند . پس خوب است چشم دل باز کنی که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینی. آنگاه همه اعضا و جوارح ات به ذکر او مشغول می شود و زمان نزدیک شدن ماه و مشتری زمان ظهور موعود است. یاعلی
خدابخش
2013-05-15T14:21:05
معنا و مفهموم عشق در چارچوب نمی گنجد. بخصوص چارچوب قشریگری
رضا س
2021-03-26T04:47:20
در مورد بیت یکی مونده به آخر: اگر چه در ظاهر منظور از خواجه، وزیر شاه شجاع یعنی خواجه تورانشاه است و بیت آخر هم همین رو نشان می‌ده اما جور دیگری هم میشه معنی کرد. حافظ در این غزل از ابتدا در حال صحبت با معشوقه و سعی داره توجهش را به خود جلب کنه که موفق نمی‌شه و هر چه میگه جواب سربالا میشنوه. در نهایت که ناامید شده می‌پرسه خواجه(خواستگار یا دوست معشوق) کی میخواد باهات ازدواج کنه که باز هم جواب دو پهلو میشنوه: (آن زمان که مشتری و مه قران کنند). که معنی اولش اینه که هر وقت سیاره مشتری با ماه از نظر ستاره‌شناسی در وضع مناسب بودند و معنی دوم اینه که هر وقت مشتری(داماد) با مه(خودم که شبیه ماه هستم) خواستیم ازدواج می‌کنیم و مودبانه می‌گه به تو ربطی نداره. حتی منظور از پیر در بیت هفتم هم میتونه همین شخص باشه و خود حافظ نیست. چون در بیت اول میگه کی میتونم از لب‌هات کام بگیرم و معنی نداره که بعد بگه سودش برای من چیه. بلافاصله در بیت آخر حافظ به طعنه میگه دعای دولت او ورد حافظ است که دولت به معنی شانس و اقبال هم اومده و دعا هم به معنی آفرین گفتن هم معنی شده. به طعنه میگه همیشه به شانس و طالع خواجه آفرین می‌گم که باز معشوق جواب میده و خودش رو به نفهمیدن طعنه‌ی حافظ میزنه و میگه اتفاقا ملایک هفت آسمان هم همین دعا رو براش کردند که من قسمتش شدم! در دو بیت آخر در ظاهر موضوع شعر عوض میشه و به خواجه تورانشاه ربط پیدا می‌کنه ولی حافظ با زیرکی خاص خودش در بطن شعر ادامه‌ی موضوع رو پی گرفته.
پیل افکن
2020-10-08T11:02:56
به به لذت بردیم
رضا
2017-09-30T15:33:32
گفتـم ؛ کِی ام دهـان و لـبـت کامـران کنـنـد ؟ گفتا؛ به چشم ، هر چه تـو گویی چنان کنـنـد کِی‌ام : چه وقت مرا معنی بیت : ازمعشوق پرسیدم پس چه وقت ازآن دهانِ گُهربارت سخنان ِ لطف آمیز ومِهرانگیز خواهم شنید؟ کی لَبت بوسه ی وصال خواهدبخشید ومرا کامرانخواهدکرد؟ کی نفس ِ جانبخش ِ توبا نفس ِ نیمه جان ِ من درهم خواهندآمیخت؟باتوجّه به اینکه خواسته وآرزوی ِ عاشق بسیارفراتر ازانتظاراست. یار در پاسخ به طنزمی گوید: به روی ِ چشم! به زودی هرآن چه که آرزوی توست برآورده خواهدشد ! دهان و لبم همان کار راانجام خواهند داد که طلب می کنی!. باش تاصبح ِ دولتت بدَمَد.معشوق حافظ نیز همانندِ خودِحافظ رند است وپاسخ های طعنه دار وطنزآمیزمی دهد:زدست ِ جورتوگفتم زشهرخواهم رفتبه خنده گفت که حافظ بروکه پای توبست!گـفـتـم خـراج ِمـصـر طـلـب مـی‌کنـد لـَبـت گـفـتـا در ایـن مـعـامـلـه کـمـتـر زیـان کنند خراج : چیزی که به زور وستم گیرند،باجگیری،ظاهراً درقدیم مالیاتی که کشورمصر به دارالخلافه یامرکزحکومت، می بایست پرداخت می کرده مقدارزیادی نیشکر وقندبوده که زبانزدِهمگان شده بوده است. حافظ بانگاهی شاعرانه ،این موضوع را دستآویزقرارداده ومضمونی زیبا ساخته است. شیرینی ِ خراج مصر را با شیرینیِ لب معشوق ، وسنگین بودن ِ مالیات مصر را به انتظاراتِ معشوق ازعاشق، مرتبط ساخته ، ومی فرماید:به یار گفتم که لبِ تو در اِزای یک بوسه، باج و خراجی به اندازه ی مالیاتِ مملکتِ مصر طلب می کند(یعنی معشوق ازعاشق چیزی انتظار دارد که ازحدودِ اختیار اوفراتراست.) ! یاردوباره رندانه پاسخ می‌دهد که درچنین معامله ای کسی زیان نمی کند! چراکه خریدار بوسه، اگرچه بایستی به میزان مالیاتِ کشورمصر درقبال یک بوسه پرداخت کند، لیکن بازخسارت نخواهد دید. شیرینی بوسه ی من بیشتر ازشیرینی همه ی نیشکرهائیست که دردنیا کِشت می شود!پاسخ های معشوق، کنایه آمیز وپُرمعنی امّا مختصر ورندانه است وتوضیحی برپاسخ های خودنمی دهد! واین موضوع نشانگر ناز وغرور وغمزه ی معشوق است. حافظ با بیان ِ پاسخ ازطرفِ معشوق، گویی که شکل وشمایل ِ اورا نقّاشی می کند! ازطرفی مخاطبین رانیز واداربه کنکاش واندیشه ورزی پیرامونِ پاسخ های سربسته ومختصر معشوق می نماید.دوش درخیل ِ غلامان ِ دَرَش می رفتمگفت ای عاشق بیچاره توباری چه کسی؟گفتم ؛ بـه نـقـطـه‌ ی دهنت خـود که بـُرد راه ؟ گفت ؛ این حکایتی است که با نکته‌دان کنـنـد نقطه‌ی دهن : دهن ِ معشوق در ظرافت و کوچکی به نقطه تشبیه شده است. درادبیّاتِ ما دهان یار همیشه، تنگ وکوچک است وبیشتربه نقطه وغنچه تشبیه می گردد.دربحث ِ عرفان، هستی ازنقطه شروع می شود. همانگونه که دربحثِ خوشنویسی وخطاطی مقیاس ومیزان کشش ِ حروفات نقطه است ومبنای شکل گیری ِ حروفات ازنقطه آغاز می گردد. یعنی نطفه ی ِهرحرفی که باقلم خوشنویسی خَلق می شود نقطه هست. هرکس حتّا اندکی ناچیز نیز باقلم ِ نی ومرکّب، تجربه ی خوشنویسی داشته باشد آسان تر ازدیگران متوجّه ِ این موضوع می شودکه: "نقطه" اوّلین نقشیست که برصفحه می نشیند. وقتی باسرانگشتِ خلّاق ِ خوشنویس به طرفین یابالا وپائین کشیده می شود یک حرف مثل ِ: الف،ب و.... متولّد می گردد وهیچ حرفی نیست که منشاء ومبداءِ آن چیزی غیراز نقطه باشد. علّت ِتشبیه ِ دهان به "نقطه" فقط بیانگر کوچکی دهان نیست وبیشتراشاره به "نقطه" به عنوان ِمبداء هستی هست.راه بُردن : دستیابی، درک کردن و رسیدن به چیزی نکته دان : عارف،سخن سنج ،کادان و زیرکمعنی بیت : گفتم کمتر کسی توانسته به دهان به دهان توگذاشته وبوسه ای ازتوبگیرد. کمترکسی توانسته به رمز وراز دهانت، وبه معنا ومفهوم ِکلماتِ ظریف وگهربارت دست پیدا کند. دورازدسترسی! معشوق رندانه پاسخ داد: آری چنین است که می گویی! فقط رندان ِ زیرک ونکته دانانند که توان ِ دسترسی دارند! این کار فقط ازعهده یِ جویندگان ِ حقیقت وعاشقان حقیقی برمی آید. خوش برآ باغصّه ای دل کاهل ِ رازعیش ِ خوش دربوته ی هجران کنند.گفتـم ؛ صنـم‌پـرسـت مَـشـو ، بـا صـمد نشین گفتا ؛ بـه کـوی عشق هم این و هم آن کنـنـد این غزل باآنکه مضامین بلندِ عرفانی نیز دارد امّا بهتراست ازهمان مطلع تامقطع غزل برداشت معنا پیرامون ِ عشق ِ زمینی باشد. یعنی چنین درنظرگرفته شود که حافظ درحال ِ گفتگو با یک معشوقه ی زمینیست. بااین نگاه ازاین بیت چنین برداشتی حاصل می گردد:صَنم : بُت ،نمادِ معشوق زمینیصَنم‌پرست : بت‌پرست ودل بستن به معشوق زمینی، دراینجا به معنی ِ جمال پرستی. حافظ به معشوق ِ زمینی اندرز می دهد که تو نسبت به عاشقانی که عارف وشخصیّتی معنوی دارند (مثل خودحافظ) بی توجّهی می کنی وبه عاشقان ِ دیگر که ظاهروجمالی زیباتر نسبت به سایرِخواهانت دارند بَها واهمیّت می دهی وبیشترباآنها نشست وبرخاست می کنی، جمال پرست مباش. به باطن ِ عاشقانت بیشترازظاهرشان توجّه کن.صَمد : یکی از نامهای خداوند به معنی غنی بودن و بی ‌نیازیست. ودراینجا چون روی ِ سخن بامعشوق ِ زمینی هست، منظورازباصمدبنشین یعنی به عاشقی که مناعتِ طبع دارد وازلحاظ معنوی غنی هست وبی هیچ چشمداشتی به توعشق ورزی می کند عنایت وتوجّه ِ بیشتر کن وبا اوبنشین.معنی بیت :گفتم ای معشوق، ظاهربینی وجمال دوستی همانندِ بُت پرستیست. بیا به عاشقان ِ عارفت که صمیمانه تورا دوست دارند روی کن وازعاشقان ِ دیگرکه ظاهری آراسته وجمالی فریبنده دارند دوری کن. معشوق درپاسخ گفت: در میدان ِ عشقبازی ودلبری ازاین اتّفاق ها زیاد می افتد. ددرازانتظار وعجیب نسیت. دلبران گاهی به عاشقان ِ ظاهر آراسته، وگاهی هم به عاشقان ِ پاک باطن تمایل پیدا می کنند واین طبیعی هست.اگربخواهیم به معنای این بیت اززاویه ای دیگر برسیم باید چنین درنظر بگیریم که روی سخن ِشاعربا دل ِ عاشق پیشه ی خود است، درآنصورت معنی چنین خواهدشد:گفتم ای دل، به ظاهر معشوقان ِ زمینی دل مَسپار وبیا به معشوق ِ اَزلی بیاندیش ونسبت به اوعشق ورزی کن.دل درپاسخ گفت: "درعرصه ی عشقبازی، عشق ورزیدن به معشوق زمینی وآسمانی تفاوتی ندارد. معشوقان زمینی نیزتجلیگاهِ زیبائی های معشوق ازلیست و بت های زمینی هم مظهری ازدلبریهایِ آفریدگار مطلق است. بنابراین هردو خوب است. عشق زمینی پُل وپیش نیاز عشق آسمانیست."برداشتِ اوّل به این دلیل نسبت به برداشت ِ دوّم برتری داردکه درآن معنا، رویِ سخن با معشوق است وارتباطِ عمودی ِ بیت های قبل وپیش رو محفوظ می ماند وغزل یکدست ترمی شود. امّا دربرداشتِ دوّم ، معنا درچارچوبِ "خطاب به دل خویش" صورت می پذیرد ودراین برداشت پیوندِ معنایی ِ عمودی ِ بیت با بیت های قبل وپیش رو قطع می گردد وبه نظرحافظانه نمی آید که شاعردرحال صحبت بامعشوق، دل خویش راخطاب قراردهد.زیرا بیتِ بعدی نیز خطاب به معشوق است وبابرداشتِ اوّل همخوانی دارد.گـفـتـم هــوای مـیـکـده غـم مـی ‌بـرد ز دل گفتا خوش آن‌کسـان که دلی شادمان کنـنـد هوا : ایهام دارد: 1- میل و آرزو 2- فضا ، هوا و جوّ معنی بیت : به یار گفتم فضایِ میخانه(میگساری) عجب غم واندوه از دل می زُداید وآدمی رابانشاط وشادمان می سازد! گفت: خوش به حال کسانی که (ساقیان ومی فروشان) که اسبابِ شادمانی ِ دلها رافراهم می سازند.حافظ دریک گفت وشنود بامعشوق، بستری فراهم ساخته ونکاتِ کلیدی ِ جهان بینی خویش رامطرح ومُهر ِتاییدیه ای ازجانبِ معشوق نیز به پای آن زده وبه جویندگان ِ حقیقت هدیه نموده است. یکی ازنکاتِ کلیدی ِ مَسلکِ حافظ، توجّه به شادکردن ِ دل دیگران،شادیخواری زدودن ِغم واندوهست که دراغلبِ غزلیّات توصیه شده است.قَدح مگیرچوحافظ مگر به ناله ی چنگکه بسته اند برابریشم ِ طَرب دلِ شادگـفـتـم شراب و خـرقه نـه آیین مذهب است گفت ایـن عـمـل بـه مـذهب پـیـر مغان کنـنـد همانگونه که گفته شد طرح نکاتِ کلیدی ِ جهان بینی برای رندِ شیراز بیشترازگفتگوی یک عاشق با معشوق ِ زمینی اهمیّت دارد. چنانکه ملاحظه می شود دراین گفتمان، حافظ بیشترسعی برطرح ِ افکار وعقایدِ خویش دارد وطرح ِ مسایل عاشقانه بامعشوق زمینی ازاولویّت اصلی برخوردارنیست. بنظرچنین می رسد که حافظ باهوشمندی، باهدف ِ خاصّی غزل را درغالبِ گفتگوی "عاشق ومعشوق" آغاز می کند تا دلهای مخاطبین رابرانگیخته سازد وبستری مناسب جهتِ مطرح ساختنِ دریافت ها وباورهای ِ خویش پیداکند. اوشاعری بامسئولیّت است ودرنظرگاه ِ اوبیدارسازی ِ اذهان ِ مخاطبین، بیشتر ازبیان ِ سخنان عاشق ومعشوق اهمیّت دارد. معنی بیت : به معشوق گفتم که شرابخواری و دینداری که با یکدیگر جور در نمی‌آید، تکلیفمان چیست؟ نمی توانیم شراب رانخوریم نه می توان بی دین بود! چکاربایدکنیم؟ که وین دورا درکناریکدیگرداشته باشیم؟معشوق گفت : در طریقتِ پیر مغان (اشاره به مذهبِ زرتشت ) هردو درکناریکدیگر امکانپذیراست. به باغ تازه کن آیین دین زرتشتیکنون که لاله برافروخت آتش نمرودگـفـتـم ز لعلِ نوش‌لبـان پـیر را چه سـود ؟ گفتابه بـوسـه‌ای شـکـریـنـش جـوان کنـنـد نوش‌لبان :شیرین دهنانی که شکرین بوسه دارندمعنی بیت : گفتم لب شکرین دلبران جوان و زیبا برای کهنسالان ِ ازکارافتاده ای چون من چه فایده‌ ای دارند؟ آیا وقتی به سنّ ِ ازکارافتادگی رسیدی باید دست ازعشقبازی برداری وکنج عُزلت گُزینی وبه عبادت پردازی؟گفت نه اینگونه نیست! دلبران ِ شکرین لبِ جوان، با یک بوسه‌ ی ‌شیرین پیر کهنسال را جوان می سازند.گرچه پیرم توشبی تنگ درآغوشم گیرتاسحرگه زکنارتوجوان برخیزم.گـفتـم که خواجه کی به سر حجله می ‌رود؟ گفت آن زمـان کـه مشتری و مَـه قِران کنـنـد حجله :خانه ی آراسته به تخت و جامه های نو و پرده برای عروس، اطاق و حجره ای آراسته وزینت شده جهت عروس و دامادقِران شدن : قرینه شدن، قرار گرفتن دو ستاره یاسیّاره ای که در دو مدار متفاوت می‌گردند لیکن درشرایطِ خاصّ در یک درجه از یک برج قرارگیرند. سالها باید انتظارکشید تااین شرایط فراهم وچنین اتّفاق ِ نادری رُخ دهد.مشتری: ایهام دارد1- استعاره از داماد که مشتری وخواستارعروس است. 2- مُشتَری، هُرمُز، اورمزد، برجیس یا زاوش ‌پنجمین سیّاره از خورشید و بزرگ‌ترین سیّاره در سامانه خورشیدی است. این سیّاره ی غول گازی با جرم یک هزارم خورشید است، ولی جرمی دو و نیم برابر تمامی دیگر سیاره‌های منظومهٔ شمسی دارد. ماه نیز ایهام دارد: 1- ستاره ی ماه 2-استعاره ازعروسهوشمندی ِ حافظ درانتخابِ "ماه ومشتری " وایهاماتی که درهردوواژه ایجاد کرده است قابل توجّه است. "مشتری وماه" ازستارگان ِسعد وخوشبختی هستند.منظوراز"خواجه" دقیقاً روشن نیست که چه کسی بوده است. امّا باتوجّه به بیت ِ پایانی، چنین بنظرمی رسد که"خواجه" یکی ازدوستان ِ نزدیکِ حافظ که مَنصبی دولتی نیزداشته ودرحال عروسی بوده می باشد. حافظ این دوبیتِ پایانی رابه اواختصاص داده است. معنی بیت : گفتم که خواجه(فردموردِ نظر کی به حجله گاه می رود ولباس دامادی به تن می کند؟ گفت:روزی که ماه و مشتری با هم دیگرقران ‌شوند، آن روز مبارک ومیمون خواهدبود واین دو(عروس وداماد) همانگونه که ماه ومشتری دریک مَدارقرارخواهند گرفت درمدارعشق قرار خواهند گرفت و خوشبختی را رقم خواهندزد. حافظ درجای دیگروزیری دیگر راصاحب قران دانسته است. یعنی دارای اقبالی خوش ومیمون. صاحب قران آن مولود را گویند که وقتِ افتادن نطفه ی ِ وی در رحم مادر، یا به وقت ولادتِ او قران بزرگی باشد و بُرج قران در طالع بود. و بعضی گویند که در سال ولادتِ اوقران ِ زُحل و مشتری یاماه ومشتری رُخ داده باشد و این نوع قران بزرگ بعد از سالهای فراوان واقع شود، و این چنین مولود را اقبالی بسیارنیکوست.ساقیامِی ده که رندیهای حافظ فهم کردآصفِ صاحب"قران"ِ جرم بخش عیب پوشگـفـتـم دعای دولـت او وِردحافظ است گفت ایـن دعـاملایـکِ هفـت‌آسـمـان کنند ورد : دعا وذکری که آهسته وتکراری گویند. معنی بیت : گفتم که دعا برای حفظ دولتِ او وخوشبختی وسعادتِ او (خواجه ووزیرممدوح) وردِ هر روزه ی ِ من است.گفت:تنها تو نیستی که برای سربلندی وسلامتی اودعا می کنی، فرشتگان هفت آسمان نیزهمیشه درحال ِ دعا برای او هستند.
نیکومنش
2018-01-14T14:03:22
Iدرود بیکران بر دوستان جان-گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنندگفتا به چشم هر چه تو گویی چنان کنندمعنی و مفهوم ابیات:به نگارین خوش اوازم گفتم که چه زمانی مرا به دمیدن نفسی بر لبانم زنده خواهی کرد او با زیرکی نویدم داد که هرچه تو خواهی ان خواهد شد و عطش مرا بدون رد کردن خواسته ام و امید به کامیابی دیگر دو چندان کرد2-گفتم خراج مصر طلب می‌کند لبتگفتا در این معامله کمتر زیان کنندمن که می دانستم بهای زیادی لبان نگارم دارد گفتم که بایستی خراج و مالیات کشوری چون مصر را مهیا کنم او به من گفت مطمئن باش ضرر نخواهی کرد3-گفتم به نقطه دهنت خود که برد راهگفت این حکایتیست که با نکته دان کنندمن که معشوق، خودگستاخم کرده بود طلبم را بیشتر کردم و گفتم ایا کسی توانسته که خود تو را به چنگ اورد او با اشاره گفت این داستانی است که فقط نکته دانان فهم کنند4-گفتم صنم پرست مشو با صمد نشینگفتا به کوی عشق هم این و هم آن کنندگفتم تا به کی خود را به جلوه او راضی نگه دارم و شاهد پرستی کنم ، وقت است که کنار یار گیرم و با او خلوت کنم به فراست فهمید و گفت کار عشق شاهد پرستی ونظر بازی با رخ دوست و همنشینی با اوست5-گفتم هوای میکده غم می‌برد ز دلگفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنندگفتم به نگارم که پیمانه ام را قبل از کامیابی از لبانت از می عشق پر کن که مستانه به سویت آیم ،پیمانه ام پر کرد و به شادمانی نوش باد گفت.6-گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب استگفت این عمل به مذهب پیر مغان کنند من که خرمن زهد و تقوی جامه ام را الوده کرده بود درنگی کردم و گفتم شراب و این لباس زهد هم خویشی ندارند او که مرا گزیده بود گفت به امر من بنوش و نگران نباش7-گفتم ز لعل نوش لبان پیر را چه سودگفتا به بوسه شکرینش جوان کنندشراب را نوشیدم و نزدیک شدم و باز گفتم آن لب شیرین پر بهایت چه سودی به لبان پیر چو منی خواهد داشت گفت با بوسه ای جوانیت را باز خواهم گرداند8-گفتم که خواجه کی به سر حجله می‌رودگفت آن زمان که مشتری و مه قران کنندمن که بعد از چشیدن لبان شیرین نگارم جوان شده بودم خواجه وش به او گفتم کی مرا کامیاب خواهی کرد که من در مقام چون مشتری ارزومند وصال ماه روی تو هستم او به لبخندی سخت مرموز گفت باش تا میل من به سویت موافق گردد-گفتم دعای دولت او ورد حافظ استگفت این دعا ملایک هفت آسمان کنندپس از موهبت جوانی ودر انتظار کامیابی به تسبیح و حمد کبریاییش پر داختم او به من گفت نقد دیگری بیار که این دعا را ملایک هفت آسمان کنندسر به زیر و کامیاب
نیکومنش
2018-01-14T14:10:16
Iدرود بیکران بر دوستان جان-گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنندگفتا به چشم هر چه تو گویی چنان کنندمعنی و مفهوم ابیات:به نگارین خوش اوازم گفتم که چه زمانی مرا به دمیدن نفسی بر لبانم زنده خواهی کرد او با زیرکی نویدم داد که هرچه تو خواهی ان خواهد شد و عطش مرا بدون رد کردن خواسته ام و امید به کامیابی دیگر دو چندان کرد2-گفتم خراج مصر طلب می‌کند لبتگفتا در این معامله کمتر زیان کنندمن که می دانستم بهای زیادی لبان نگارم دارد گفتم که بایستی خراج و مالیات کشوری چون مصر را مهیا کنم او به من گفت مطمئن باش ضرر نخواهی کرد3-گفتم به نقطه دهنت خود که برد راهگفت این حکایتیست که با نکته دان کنندمن که معشوق، خودگستاخم کرده بود طلبم را بیشتر کردم و گفتم ایا کسی توانسته که خود تو را به چنگ اورد او با اشاره گفت این داستانی است که فقط نکته دانان فهم کنند4-گفتم صنم پرست مشو با صمد نشینگفتا به کوی عشق هم این و هم آن کنندگفتم تا به کی خود را به جلوه او راضی نگه دارم و شاهد پرستی کنم ، وقت است که کنار یار گیرم و با او خلوت کنم به فراست فهمید و گفت کار عشق شاهد پرستی ونظر بازی با رخ دوست و همنشینی با اوست5-گفتم هوای میکده غم می‌برد ز دلگفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنندگفتم به نگارم که پیمانه ام را قبل از کامیابی از لبانت از می عشق پر کن که مستانه به سویت آیم ،پیمانه ام پر کرد و به شادمانی نوش باد گفت.6-گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب استگفت این عمل به مذهب پیر مغان کنند من که خرمن زهد و تقوی جامه ام را الوده کرده بود درنگی کردم و گفتم شراب و این لباس زهد هم خویشی ندارند او که مرا گزیده بود گفت به امر من بنوش و نگران نباش7-گفتم ز لعل نوش لبان پیر را چه سودگفتا به بوسه شکرینش جوان کنندشراب را نوشیدم و نزدیک شدم و باز گفتم آن لب شیرین پر بهایت چه سودی به لبان پیر چو منی خواهد داشت گفت با بوسه ای جوانیت را باز خواهم گرداند8-گفتم که خواجه کی به سر حجله می‌رودگفت آن زمان که مشتری و مه قران کنندمن که بعد از چشیدن لبان شیرین نگارم جوان شده بودم خواجه وش به او گفتم کی مرا کامیاب خواهی کرد که من در مقام ،چون مشتری ارزومند وصال ماه روی تو هستم او به لبخندی سخت مرموز گفت باش تا میل من به سویت موافق گردد-گفتم دعای دولت او ورد حافظ استگفت این دعا ملایک هفت آسمان کنندپس از موهبت جوانی ودر انتظار کامیابی به تسبیح و حمد بارگاه کبریاییش پر داختم او به من گفت نقد دیگری بیاور که این دعا را ملایک هفت آسمان کنندسر به زیر و کامیاب
نیکومنش
2018-01-13T18:45:14
Iدرود بیکران بر دوستان جام-گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنندگفتا به چشم هر چه تو گویی چنان کنندمعنی و مفهوم ابیات:به نگارین خوش اوازم گفتم که چه زمانی مرا به دمیدن نفسی بر لبانم زنده خواهی کرد او با زیرکی نویدم داد که هرچه تو خواهی ان خواهد شد و عطش مرا بدون رد کردن خواسته ام و امید به کامیابی دیگر دو چندان کرد2-گفتم خراج مصر طلب می‌کند لبتگفتا در این معامله کمتر زیان کنندمن که می دانستم بهای زیادی لبان نگارم دارد گفتم که بایستی خراج و مالیات کشوری چون مصر را مهیا کنم او به من گفت مطمئن باش ضرر نخواهی کرد3-گفتم به نقطه دهنت خود که برد راهگفت این حکایتیست که با نکته دان کنندمن که معشوق، خودگستاخم کرده بود طلبم را بیشتر کردم و گفتم ایا کسی توانسته که خود تو را به چنگ اورد او با اشاره گفت این داستانی است که فقط نکته دانان فهم کنند4-گفتم صنم پرست مشو با صمد نشینگفتا به کوی عشق هم این و هم آن کنندگفتم تا به کی خود را به جلوه او راضی نگه دارم و شاهد پرستی کنم ، وقت است که کنار یار گیرم و با او خلوت کنم به فراست فهمید و گفت کار عشق شاهد پرستی ونظر بازی با رخ دوست و همنشینی با اوست5-گفتم هوای میکده غم می‌برد ز دلگفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنندگفتم به نگارم که پیمانه ام را قبل از کامیابی از لبانت از می عشق پر کن که مستانه به سویت آیم ،پیمانه ام پر کرد و به شادمانی نوش باد گفت.6-گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب استگفت این عمل به مذهب پیر مغان کنند من که خرمن زهد و تقوی جامه ام را الوده کرده بود درنگی کردم و گفتم شراب و این لباس زهد هم خویشی ندارند او که مرا گزیده بود گفت به امر من بنوش و نگران نباش7-گفتم ز لعل نوش لبان پیر را چه سودگفتا به بوسه شکرینش جوان کنندشراب را نوشیدم و نزدیک شدم و باز گفتم آن لب شیرین پر بهایت چه سودی به لبان پیر چو منی خواهد داشت گفت با بوسه ای جوانیت را باز خواهم گرداند8-گفتم که خواجه کی به سر حجله می‌رودگفت آن زمان که مشتری و مه قران کنندمن که بعد از چشیدن لبان شیرین نگارم جوان شده بودم خواجه وش به او گفتم کی مرا کامیاب خواهی کرد که من چون مشتری ارزومند وصال تو هستم او به لبخندی گفت باش تا میل من به سویت موافق گردد-گفتم دعای دولت او ورد حافظ استگفت این دعا ملایک هفت آسمان کنندپس از موهبت جوانی ودر انتظار کامیابی به تسبیح و حمد کبریاییش پر داختم او به من گفت نقد دیگری بیار که این دعا را ملایک هفت آسمان کنندسر به زیر و کامیاب
نیکومنش
2018-01-13T20:15:15
Iدرود بیکران بر دوستان جان-گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنندگفتا به چشم هر چه تو گویی چنان کنندمعنی و مفهوم ابیات:به نگارین خوش اوازم گفتم که چه زمانی مرا به دمیدن نفسی بر لبانم زنده خواهی کرد او با زیرکی نویدم داد که هرچه تو خواهی ان خواهد شد و عطش مرا بدون رد کردن خواسته ام و امید به کامیابی دیگر دو چندان کرد2-گفتم خراج مصر طلب می‌کند لبتگفتا در این معامله کمتر زیان کنندمن که می دانستم بهای زیادی لبان نگارم دارد گفتم که بایستی خراج و مالیات کشوری چون مصر را مهیا کنم او به من گفت مطمئن باش ضرر نخواهی کرد3-گفتم به نقطه دهنت خود که برد راهگفت این حکایتیست که با نکته دان کنندمن که معشوق، خودگستاخم کرده بود طلبم را بیشتر کردم و گفتم ایا کسی توانسته که خود تو را به چنگ اورد او با اشاره گفت این داستانی است که فقط نکته دانان فهم کنند4-گفتم صنم پرست مشو با صمد نشینگفتا به کوی عشق هم این و هم آن کنندگفتم تا به کی خود را به جلوه او راضی نگه دارم و شاهد پرستی کنم ، وقت است که کنار یار گیرم و با او خلوت کنم به فراست فهمید و گفت کار عشق شاهد پرستی ونظر بازی با رخ دوست و همنشینی با اوست5-گفتم هوای میکده غم می‌برد ز دلگفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنندگفتم به نگارم که پیمانه ام را قبل از کامیابی از لبانت از می عشق پر کن که مستانه به سویت آیم ،پیمانه ام پر کرد و به شادمانی نوش باد گفت.6-گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب استگفت این عمل به مذهب پیر مغان کنند من که خرمن زهد و تقوی جامه ام را الوده کرده بود درنگی کردم و گفتم شراب و این لباس زهد هم خویشی ندارند او که مرا گزیده بود گفت به امر من بنوش و نگران نباش7-گفتم ز لعل نوش لبان پیر را چه سودگفتا به بوسه شکرینش جوان کنندشراب را نوشیدم و نزدیک شدم و باز گفتم آن لب شیرین پر بهایت چه سودی به لبان پیر چو منی خواهد داشت گفت با بوسه ای جوانیت را باز خواهم گرداند8-گفتم که خواجه کی به سر حجله می‌رودگفت آن زمان که مشتری و مه قران کنندمن که بعد از چشیدن لبان شیرین نگارم جوان شده بودم خواجه وش به او گفتم کی مرا کامیاب خواهی کرد که من چون مشتری ارزومند وصال ماه وجود تو هستم او به لبخندی مبهم گفت باش تا میل من به سویت موافق گردد-گفتم دعای دولت او ورد حافظ استگفت این دعا ملایک هفت آسمان کنندپس از موهبت جوانی ودر انتظار کامیابی به تسبیح و حمد کبریاییش پر داختم او به من گفت نقد دیگری بیار که این دعا را ملایک هفت آسمان کنندسر به زیر و کامیاب
نعمت اللهی
2017-06-06T19:15:59
با سلام خدمت اساتید و بزرگان ادب فارسی.میخواستم بدونم که با توجه به فضای غزل آیا بهتر نیست که بیت "گفتم هوای میکده غم می‌برد ز دل" بصورت پرسشی خوانده شود?پیشاپیش ممنون و شاد باشید..
محسن ، ۲
2019-01-19T01:47:41
علی جان گفتم که خواجه کی به سر حجله می‌رودگفت آن زمان که مشتری و مه قران کنندقران مشتری و ماه را سعد می دانسته اند و معتقد بودند که ازدواج درین وقت شگون دارد،گفتم عروسی {دامادی } آقا کی هستگفت زمان تقارن ماه و مشتری { گویا منظور حافظ ، تورانشاه وزیر است}
علی
2019-01-18T17:37:05
بیت ماقبل آخرو یکی یه توضیحی میده؟
رضا
2018-07-24T13:39:50
نقطه دهن می تواند خال لب باشد.
در سکوت
2022-04-04T13:40:30.8754449
این غزل را "در سکوت" بشنوید
Hadi Golestani
2023-01-05T01:38:25.2749029
شکر و سپاس خدای راکه این چنین زیبا توسط خواجه بزرگوار تمام اصول قمار بازی رو به ما آموخته.  
برگ بی برگی
2023-08-22T03:23:02.8066947
گفتم کِی ام دهان و لبت کامران کنند؟  گفتا به چشم هر چه تو گویی چنان کنند حافظ پرسشی از معشوقِ خود دارد و از زمانِ کامیابی و سعادتمندیِ خویش توسطِ دهان و لب می‌پرسد، گویی اراده و اختیارِ کامروا ساختنش با دهان و لب است و نه با شخصِ معشوق، به عبارتی سؤال می کند کیِ دهان و لبت مرا کامران کنند؟ و در مصراع دوم معشوق نیز با همان دستور زبان پاسخ می دهد و اختیار یا اجرایِ این خواست را توسطِ دهان و لب هم بصورتِ طعنه و هم بصورتِ جدی بنا بر گفته یا درخواستِ متقاضی در اختیار و بر عهده او یعنی حافظ می‌گذارد. لب استعاره ای ست از وصال و دهان صفتِ متکلم بودنِ حضرت معشوق را می رساند، و همین امر همراه با تقدمِ دهان بر لب شائبه عارفانه بودنِ غزل را تقویت می‌کند. پس‌ حافظ در اینجا دو اختیار را مطرح می کند، که اولی به گفتن و درخواستِ متقاضیِ کامرانی مربوط می گردد و دومین اختیار را لب و دهانِ حضرت معشوق دارد و پاسخی که بنا بر اراده خویش به این طلب خواهد داد. گفتم خراجِ مصر طلب می کند لبت گفتا در این معامله کمتر ضرر کنند پس‌ حافظ ادامه می دهد که اگر اختیار با لبت باشد که او برایِ وصلت خراجِ مصر را طلب  و بیان می کند که هزینه ای بس سنگین است، و معشوق پاسخ  می دهد آنان که به این معامله تن در دهند کمتر و درواقع اصلن ضرر نمی کنند و بلکه سودِ حقیقی را آنان خواهند برد، خراجِ مصر کنایه از این است که هرآنچه از هستی یا همه دارایی را که عاشق دارد باید بدهد تا این وصال به سرانجام رسد.  گفتم به نقطه دهنت خود که بُرد راه؟ گفت این حکایتی ست که با نکته دان کنند نقطه دهان در فرهنگِ عارفانه استعاره ای ست از نقطه بِ بسم‌الله که آغازِ آفرینش و همچنین سخن گفتنِ خداوند با انسان است یا به بیانی دیگر ذاتِ زندگی یا خداوند،  پس‌ حافظ در پاسخ به طلبِ خراجِ مصر و چنین هزینه سنگینی برای نیلِ به وصالِ حضرتش می‌گوید حتی با چنین خراجی آیا تا کنون کسی هست که  به وصلِ دائم و دستیابی به مقامِ ذات رسیده باشد؟ البته که پاسخ منفی ست و معشوق پاسخ می دهد این حکایتی ست که با نکته دان ها کنند و اگر تو نیز اهلِ نکته سنجی و مباحثه باشی راه بجایی نخواهی برد، خراج را باید بدهی و نیستیِ کامل بر گیری و به انتظار بنشینی، اگر اهلِ چنین معامله ای هستی که بسم‌الله.  گفتم صنم پرست مشو،‌ با صمد نشین گفتا به کویِ عشق هم این و هم آن کنند صنم پرستی همان بُتِ زیبا روی را پرستیدن است یعنی وقتی انسان به نهایتِ زیباییِ درون برسد صنمِ موردِ علاقه خداوند خواهد شد ، صمد که از صفاتِ خداوند و بی نیازیِ مطلق است در اینجا به تَعَبُدِ عاشق اشاره می کند، پس حافظ از سرِ نیازمندی از معشوقِ خود می خواهد تا به جنبه بندگی و عباداتِ او نیز نظر کرده و آنها را جزیی از خراج منظور کند، و پاسخ می شنود که در کوی و مرامِ عاشقی باید این دو را با هم در نظر گرفت،‌ زیبایی و صنمِ درونی همراه و توأمان با عبادت و همنشینیِ حقیقی با صمد است که موفقیت در طریقت و وصال را تضمین می کند، درواقع صنم و صمد لازم و ملزومِ یکدیگرند، سالک نمی تواند مدعیِ زیبایی و صنمِ درونی باشد درحالیکه همنشینِ خداوندِ صمد نمی باشد، آنچنان که فقط بوسیله ادعایِ عبادت و همنشینیِ با صمد که غالبن ادایِ تکالیفِ با لفظ است نمی تواند مدعیِ صنمیتِ و زیبایی درونی گردد. گفتم هوایِ میکده غم می‌بَرَد ز دل گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند پس‌عاشقی که صَنَمیت و زیبایی در درونِ خود نمی یابد هوایِ میکده عشق در سر می‌پروراند تا با شرابی که ساقیان و بزرگانی همچون مولانا و حافظ پیشکش می کنند غمهایِ بیشماری را که در دل دارد بزداید تا صنم و زیبا روی گردیده و موردِ پسندِ صمد واقع شود، و معشوق یا زندگی از این ایده استقبال کرده، می‌ فرماید خوش به حالِ کسانی همچون حافظ که در این میکده با غزلهایی به این‌ زیبایی شرابِ عشق در کامِ عاشقان می ریزند و غم را از دلها زدوده و خداوند را که از جنسِ شادمانی ست جایگزینِ آن دردها می کنند. گفتم شراب و خرقه نه آیینِ مذهب است گفت این عمل به مذهبِ پیرِ مغان کنند عاشقی که هنوز در اسارتِ قفسِ تعصبات است بهانه می آورد که شراب با خرقه آیینهایِ مذهبیِ وی سازگار نبوده و یکجا جمع نمی شوند، خرقه یعنی تعلقِ خاط به آن مذهب و باور که درواقع مذهب پرستی را به همراه داشته و مانعی اساسی برای صنم شدن بشمار می آید، و معشوق پاسخ می دهد که این عمل بر مبنایِ آموزش هایِ پیرِ مُغان امکان پذیر است و جایِ نگرانی نیست، پیرِ مُغان نمادِ عارفان و بزرگانِ عرصه طریقتِ عاشقی ست که حافظ نیز ادامه دهنده راهِ آنان می باشد، پس‌ نگرانیِ عاشق در اینجا نیز بی‌مورد است و اگر خرقه هم هویت شدگی با باورها را به شرابِ میکده عشق شستشو دهد هیچگونه گناهی بر او نخواهد بود و بلکه عینِ صواب است.  گفتم ز لعلِ نوش لبان پیر را چه سود؟ گفتا به بوسه شکرینش جوان کنند پس‌ عاشق بهانه دیگری آورده و پیری یا آگه شدنِ دیر هنگام به این آموزه هایِ معرفتی را عنوان می کند تا از ادامه راهِ عاشقی طفره رود و می گوید پس‌ از گذشتِ ایامِ جوانی و ارتکابِ اینهمه خطا، اکنون به فرضِ وصال و رسیدن به لعلِ نوشینش چه سودی برای پیر ب همراه دارد، یعنی احساسِ خبط و کژروی در سالهایی که انسان می تواند بیشترین بهره را از لعلِ لبانِ زندگی داشته باشد، اما زندگی یا معشوق در اینجا نیز به یاریِ عاشق شتافته و او را از چنین گمانی برحذر داشته، می فرماید با اولین بوسه شکرینِ زندگی بخش است که هر پیرِ عاشقی جوان خواهد شد چنانچه گویی اکنون از مادر زاده شده است و از نظرِ حافظ این یعنی تولدی نو و دگرباره. گفتم که خواجه کِی به سرِ حجله می رود؟ گفت آن زمان که مشتری و ماه قِران کنند قرین شدنِ مشتری و ماه را در طالع بینی سعدِ اکبر گویند که در اینجا کنایه از خواستِ خداوند برایِ سعادت و کامرانیِ انسانِ عاشق است و پس از سعدِ اصغر به وقوع می‌پیوندد، سعدِ اصغر طلب و خواستِ عاشق است به همراهِ کوشش در راهِ بهره بردن از لعلِ شیرینِ لبِ معشوق، پس‌ خواجه یا حافظ از زندگی پرسشی دیگر داشته و می خواهد از زمانِ وصلِ کامل و راه بردن به نقطه دهن یا یکی شدن یا وحدت با زندگی مطلع گردد، و معشوق پاسخ می دهد آن دیگر بسته به خواست و مشیتِ خداوند یا سعدِ اکبر است که حجله ای را برایِ سالک و عارف درنظر گرفته باشد یا خیر. گفتم دعایِ دولتِ او وردِ حافظ است گفت این دعا ملایکِ هفت آسمان کنند دولت در اینجا به معنیِ گردش و رسیدنِ نوبتِ سعادتمندی به کسی ست، پس‌ وِرد و دعایِ حافظ رسیدنِ نوبتِ کامروایی و نیکبختی به او ( عاشق یا خواجه)  است و پاسخِ حضرتش این است که دعایِ ملائک و باشندگانِ هفت آسمان اعم از مُلک و این جهانی تا ملکوت و عوالمِ معنا نیز همین است، یعنی کُلِ هستی در جهتِ رسیدنِ انسانِ عاشق به چنین سرانجام و عاقبتِ خوشی همکاری و مساعدت نموده و دعاگو هستند. در دو غزلِ پیش از این هم فرموده است؛ بگذر به کویِ میکده تا زُمره حضور / اوقاتِ خویش بهرِ تو صرفِ دعا کنند