گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود وز لبِ ساقی شرابم در مَذاق افتاده بود

❈۱❈
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود وز لبِ ساقی شرابم در مَذاق افتاده بود
از سرِ مستی دگر با شاهدِ عهدِ شباب رجعتی می‌خواستم لیکن طلاق افتاده بود
❈۲❈
در مقاماتِ طریقت هر کجا کردیم سِیر عافیت را با نظربازی فِراق افتاده بود
ساقیا جامِ دَمادَم ده که در سِیرِ طریق هر که عاشق وَش نیامد در نفاق افتاده بود
❈۳❈
ای مُعَبِّر مژده‌ای فرما که دوشم آفتاب در شکرخوابِ صبوحی هم وثاق افتاده بود
نقش می‌بستم که گیرم گوشه‌ای زان چشمِ مست طاقت و صبر از خَمِ ابروش طاق افتاده بود
❈۴❈
گر نکردی نصرتِ دین، شاه یحیی، از کَرَم کار مُلک و دین ز نظم و اِتِّساق افتاده بود
حافظ آن ساعت که این نظمِ پریشان می‌نوشت طایرِ فکرش به دامِ اشتیاق افتاده بود

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۲۱۲

تصاویر

کامنت ها

کمال مکس
2015-10-04T00:13:52
سلام در جواب دوستانی که گفته اند منظور از این بیت این غزل : از سـر مسـتی دگـر با شـاهد عـهد شـباب رجعتی می خواستم لیکن طلاق افتاده بود این است که: بار دیگر مست شده بودم از سرمستی می خواستم با زیباروی و شاهد دوران جوانی ام و همسر دوران قدیمم بار دیگر ازدواج بکنم باید بگم که این برداشت از این بیت کاملا اشتباه است و ایشان از برداشت اشتباه سه طلاقه کردن همسر رو نتیجه گرفته اند:)باید عرض کنم منظور از شاهد پسر زیبا رویی هست که خط ریش او هنوز سبز نشده است و با توجه به این معنی می توان دریافت که معنی عبارت «لیکن طلاق افتاده بود» این نیست که اون فرد را طلاق داده است بلکه این است که چون شاهد یاد شده مربوط به دوران جوانی است اکنون که سالها از آن ماجرا می گذرد دیگر ریش در آورده و بزرگ شده و در نتیجه به درد عشق و نظربازی نمی خورد و یا اینکه با توجه به اینکه سالها از جوانی می گذرد دیگر با هم ارتباطی ندارند زیرا شاهد بازی معمولا مربوط به یک بازه خاص سنی شخص شاهد بوده است(برای آگاهی بیشتر در مورد واژه شاهد رجوع شود که کتاب شاهد بازی در ادبیات فارسی دکتر سیروس شمیسا)
کمال مکس
2015-10-04T00:16:23
و اینکه به دلیل قوی بودن ساختار شعر به نظر من این شعر از اشعار حافظ است
کمال مکس
2015-10-04T00:27:06
در جواب کسانی که در موردداین بیت : از سـر مسـتی دگـر با شـاهد عـهد شـباب رجعتی می خواستم لیکن طلاق افتاده بودمی گویند: : بار دیگر مست شده بودم از سرمستی می خواستم با زیباروی و شاهد دوران جوانی ام و همسر دوران قدیمم بار دیگر ازدواج بکنم ، لیکن طلاق داده بودم رجعت ممکن نبود و این بدان معنی است که سه بار طلاق داده بودم حرام ابدی شده بودباید عرض کنم که برداشت اشتباهی از بیت داشته اند زیرا منظور از شاهد در این بیت و بسیاری از ابیات دیگر پسر زیبا رویی است که هنوز خط ریش وی در نیامده است و منظور از عبارت «لیکن طلاق افتاده بود» به هیچ وجه به سه بار طلاق دادن ربط ندارد و یعنی به دلیل گذشت سالهای زیاد از جوانی چون شاهد یاد شده مربوط به جوانی شاعر است و معمولا ارتباط با شاهد تا زمان رویش ریش وی است پس در نتیجه در اثر گذشت سالها از آن زمان دیگر شاهد دیگر بزرگ شده و ریش در آورده و پس دیگر ارتباطی هم بین شاعر و وی نیست
م ض
2015-04-11T23:47:39
باسلام متاسفانه جمله آخر خانم شکوفه در شان این مقال نیست.
امیر سعادت جاه
2016-09-12T08:43:50
اینکه دوستان فرمودند حرمت ابدی وجود ندارد و سه طلاق بعد تزویج با ثالث و فعل دخول بین انها (محلِل) امکان ازدواج مجدد پس از طلاق با محلل برای زوجین سابق وجود خواهد داشت باید عرض کنم:تفاوت طلاق بائن با رجعی در این است که در طلاق رجعی این حق برای زوج وجود دارد که در دوره عده رجوع کند بدون تشریفات نکاح فرض مثال با برداشتن روسری از سر خانم و لی در طلاق بائن این حق برای زوج وجود ندارد در زمان عده و برای ازدواج نیاز به تشریفات نکاح می باشد،اما در خصوص فرمایش شکوهحرمت ابدی وجود دارد در ترتب طلاقین ان هم بعد از طلاق نهم که در این صورت بعد از هر سه طلاق یک محلل (شخص ثالث) ورود پیدا می کند و با نکاح که حتما باید با زوجه همبستر شود و دخول هم صورت گیرد که در اینصورت بعد طلاق از جانب ایشان جوازی خواهد بودبرای ازدواج با زوج سابقاما در نهایت در طلاق نهم حرمت ابدی ایجاد خواهد شدبه نظر بنده در بیت مذکور از خواجه علیه الرحمه غرض وی از طلاق تنها جدایی و از رجوع درخواست وصل بوده،،،
محمد کرمانی
2012-02-13T16:27:25
به نظر بنده غزلیات حضرت حافظ از محتوای عرفانی آمیخته با مظامین عاشقانه شکل گرفته و نمی تواند معنای عشق زمینی و جنس مخالف را معنا دهد . همان کاری که مولانا و سعدی دوست داشتند انجام دهند . حافظ در اینجا منظورش از شاهد عهد شباب ، همانا هوس و وسوسه های جوانی است که آنرا مانعی برای رسیدن به عشق و معبود نهایی و بالایی خود می داند که آنرا برای همیشه از خود دور نموده ( طلاق داده ) تا راحتر به آن برسد . حتی این مدعا در ( مقامات طریقت ) بیت سوم نیز به وضوح دیده می شود .
عیسی
2013-01-12T23:21:27
من هم فرمایشات آقای کرمانی را تایید می کنم. اولا برای سرودن عاشقانه های زمینی، نیازی نیست که شاعر این همه زحمت به خرج داده و کلی آرایه ادبی را آنهم در کمال انسجام و زیبایی در چند بیت بگنجاند ( مقایسه کنید با عاشقانه های فایز دشتستانی)، چه دراینصورت بایستی بالاخره معشوق اینها را بخواند. آیا واقعا این ابیات ثقیل برای یک معشوقه زمینی کمی کسالت آور نیست؟ D:) دوما از نظر حداقل بنده، شرح دیوان شیخ شبستری منبع مناسبی برای برداشت های عارفانه از توصیفات عاشقانه زمینی است. سوما لطفا آقای حسینی پور آدرس مقاله مزبور را بیاورید.
ملیحه رجایی
2011-01-05T16:13:22
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بوددی = دیروزشاهد عهد شباب = محبوب زیبای جوانیرجعت = بازگشت رجوع به ازدواج مجدد زن خود طلاق = جدایی ، جدا شدن زن از شوهرلیکن طلاق افتاده بود = طالق بائن که رجوع نداردمقامات طریقت = مراتب سلوکعافیت = آسودگینفاق = جدایی، دورویینظر بازی = عشق ، مهر ورزیدمادم = پی در پیعاشق وَش = عاشق پیشه، وش پسوند شباهت سازنقش می بستم = تصور می کردم طاق = تک ، جدا ، دورگیرم گوشه ای = کناره گیری کنممُعَبِّر = تعبیر کننده خوابدو شم آفتاب = دیشب آفتاب با منهم وثاق = هم خانهشاه یحیی = نصر الدین شاه یحیی بن شرف الدین مظفر بن امیر مبارز الدین از آل مظفر به سال 798 به فرمان تیمور لنگ حاکم شیراز شد و از ممدوحین حافظ است .اتساق = ترتیب و نظم فراهم شدنطایر فکر= مرغ اندیشهنظم پریشان = غزلیات حافظ
محسن حسینی پور
2010-10-25T08:49:37
با سلام بنده در مقاله ای به نام نامه های حافظ راجع به این غزل مطلبی خواندم که دلالت بر جعلی بودن این غزل دارد و البته استدلالهای نویسنده محترم در باب انتساب این غزل به حافظ معقول و پذیرفتنی می باشد . مثلاً نویسنده پرسیده بود "راستی «دیروز سحرگاه یک دو جامم اتّفاق افتاده بود» یعنی چه ؟" یا: «از لب ساقی شراب در مذاقِ من افتاده بود! از سـر مسـتی دگـر با شـاهد عـهد شـباب رجعتی می خواستم لیکن طلاق افتاده بود یعنی : بار دیگر مست شده بودم از سرمستی می خواستم با زیباروی و شاهد دوران جوانی ام و همسر دوران قدیمم بار دیگر ازدواج بکنم ، لیکن طلاق داده بودم رجعت ممکن نبود و این بدان معنی است که سه بار طلاق داده بودم حرام ابدی شده بود...
حمید
2014-09-01T09:17:58
خانم شکو بنظرم شما اینجا رو با صفحه حوادث روزنامه اشتباه گرفتید... در ضمن بنظر من هم هیچکس بجز حافظ توان گفتن چنین ابیات نابی را ندارد و در ضمن روحیه و حس حافظ هم در این شعر بوضوح مشخص است...کسانیکه با حافظ واقعا مانوس باشند متوجه منظور میشوند
مرتضی
2014-06-24T18:21:41
طاق معنی تک و یکتا می دهد، اما در اینجا همراه طاقت آمده است. وقتی می گوییم طاقتم طاق شد یعنی توانم را از دست دادم. نقشه می کشیدم یا می خواستم گوشه آن چشم مست را بگیرم ولی کمان ابرویش (خم ابرویش) توانایی وشکیبایی مرا از من گرفت
شکوه
2013-07-08T14:31:35
محسن جان حرام ابدی وجود ندارد و آن چیزی که فرمودید ناشی از سه بار طلاق دادن است طلاق باین است که در بدترین شرایط هم با یک بار ازدواج زن با یک نفر سوم و طلاق دوباره امکان رجعت هست پس آقایان بیخود دل خود را صابون نزنند لطفا!!!
امین کیخا
2013-07-08T00:38:24
به نگاه بنده هم رند کسی است که سخن ساده گوید ولی پیچیده اندریابند انرا ! و حافظ رند است . هر کسی هم برای خودش حق دارد بر نوشته های رندان زند و تفسیر بنویسد.
پیمان
2020-02-26T12:13:56
تفسیر عرفانی1.سحرگاه دیروز، فرصتی برای نوشیدن یکی دو پیاله شراب برایم فراهم شد و با بوسیدن لب شیرین ساقی زیبارو مستی دیگری چشیدم و شراب به کام شیرین تر شد.2.از سرمستی و بی قراری که از بوسیدن یار نصیبم شده بود، خواستم بار دیگر با این معشوق زیباروی دوران جوانی پیوندی برقرار کنم، ولی بین ما برای همیشه جدایی افتاده بود و دیگر بازگشتی وجود نداشت.3.در طریق معرفت و مراحل سیر و سلوک، هر کجا رفتیم و در هر مرتبه ای قرار گرفتیم، دیدیم که بین حفظ ظواهر زهد و دور ماندن از ملامت رندی و درک و ستایش زیبایی هیچ وجه اشتراکی وجود ندارد و این دو از هم جدا هستند و نگاه کردن به چهره ی زیبارویان، سلامت و رستگاری را به خطر می اندازد.4.ای ساقی!جام شراب را پی در پی به من بنوشان تا مست و از خود بی خود گردم؛ زیرا که در راه عشق، هر کس عاشقانه و از خود گذشته قدم ننهاد، دروغگو و ریاکار است.5.ای خواب گزار!در هنگام سحر که وقت رؤیای صادقه است، در خوابی شیرین دیدم که با آفتاب همخانه شدم، این گونه تعبیر کن و به من مژده بده که با معشوقم همنشین خواهم بود.6.در فکر آن بودم که از آن چشم مست و فریبنده ی معشوق به گوشه ای پناه ببرم و فریب آن را نخورم، ولی نتوانستم و کمان ابروی زیبای او تاب و تحمل را از من گرفت و مرا گرفتار خود ساخت.7.اگر شاه یحیی از روی جوانمردی و بزرگی از دین حمایت نمی کرد، کار کشور و کار دین سامان نمی گرفت.8.آن لحظه ای که حفظ این ترانه پریشان حال را می سرود، پرنده ی اندیشه اش در دام شوق دیدار معشوق گرفتار شده بود.*منبع مقاله: باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول.
علی
2021-01-09T08:20:35
بنده تفالی در مورد رجعت به همسر دوران جوانی ام زدم و این شعر آمد و از این جهت که در ادامه شعر فرموده ای معبر مژده ای فرما ... تعبیر بنده اینست که رجعت امکان پذیر خواهد بود . لطفا در تعبیر ابیات و اشعار دقت کافی انجام شود و تمام ابیات در تفسیر شعر لحاظ شود .
نگار نصیری
2021-04-02T13:16:11
در تفسیر باید تمام ابیات را در نظر گرفت،تعجب کردم از برخی تفاسیر، مستی یاد شده از سر هوشیاری است، و شعر پر از استعاره است و بحث بازگشت به زن دوران جوانی نیست، منظور این است که دوران جوانی دوران زیبایی بوده که قابل بازگشت نیست، و دوران عمر از هم منفصل است.این بحثها متعلق به عظیم ترین احساسات معنوی انسان های خاصی است.در بررسی های خاصی که داشتم متوجه اصل بودن داستان حافظ و اتصالش به یک سلسله وقایع آخرالزمانی شدم و این داستان با داستان دیوان شمس، مولانا تطابق داشت و این یعنی منشأ بحث از خدا و خلفایش هست. بنابراین در تفاسیر متوجه رمزگون بودن مباحث باشیم. بحث بر یک جدایی محتوم و ابدی از امری باطل هم هست، عنوان طلاقی که تحمیل شده است، اما می تواند درست هم نباشد و فقط به جهت ظواهر حقوقی دنیا اتفاق افتاده باشد که ناشی از ازدواجهایی باطل باشد.این طلاق، بر جدایی از اشتباهات گذشته، جدایی از ظاهر پرستی، و بر پرهیز انسان از تصمیمات لحظه ای و ارزش دادن به عشق و افراد مناسب و ارزشمند در زندگی هم استوار هست.این شعر محتوایی مرور گونه هم دارد که باید منتظر تفسیر واقعی آن بود، و به نظر من بحث هیچ ازدواج درستی که منجر به طلاقی شود، در این جا صحت ندارد.
برگ بی برگی
2021-04-22T01:15:24
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بودوز لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بوددی و دوش در فرهنگِ عارفانه به معنیِ دَم یا لحظه می آید و سحرگاه طلیعه صبح و نوید بخشِ روز و نور و روشنایی ست، پس‌ حافظ می‌فرماید در صبحِ بیداری از ذهن و با الطافِ ساقی یکی دو جام از شرابِ نابِ خردِ ایزدی اتفاق افتاده و یا به عبارتی نصیبِ حافظ شده است، در مصراع دوم ساقی به پیشکشِ یکی دوجام نیز اکتفا نکرده و با بوسه ای کامِ او را بر می آورد که این بوسه موجبِ برطرف شدنِ تلخیِ آن شراب شده و به همین جهت شراب به مذاق و ذائقه حافظ یا عاشق خوش آمده و مست می شود. از سر مستی دگر با شاهد عهد شبابرجعتی می‌خواستم لیکن طلاق افتاده بود شاهدِ عهدِ شباب در اینجا کنایه از دینداری و زُهدِ مدرسه ایِ دورانِ شباب و جوانیِ حافظ است،‌ پس‌ با این مستی که از شراب و لبِ ساقی اتفاق افتاده و حاصل شده است حافظ تصمیم می گیرد رجعت و بازگشتی داشته باشد به شیوه قدیم و همان خدا و شاهدِ ذهنی را بپرستد، لیکن در می یابد طلاق اتفاق افتاده و دیگر چنین تفسیری از دینداری و زهد ندارد و با آن شاهد نامحرم است، پس‌ باید متناسب با پختگیِ و رشدی که اکنون بدست آورده است شاهد و زیبا رویی دیگر را ملاقات و بدست آورد.در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیرعافیت را با نظربازی فراق افتاده بودمقامات طریقت و سلوک عارفانه ازنگاه بزرگان به ترتیب عبارتند از طلب ، عشق ، معرفت یا شناخت ، استغنا ، یگانگی یا وحدت ، حیرت ، و در انتها فنا میباشد و حافظ می‌فرماید سالک در هر مرحله از این مقامات‌ که باشد حق مصلحت اندیشی و عافیت طلبی ندارد که اگر چنین کند جدایی و فراق پدیدار خواهد شد و نظر بازی یا دیدن از منظر و دید حضرت معشوق به محاق خواهد رفت . عافیت و مصلحت اندیشی خود حدیث ویژه خود را دارد که شاید در این مقال نگنجد اما حافظ اشاره می کند که شاهدِ عهدِ شبابِ موصوف در هر مرتبه ای از مراتبِ سلوک که باشد موجبِ عافیت طلبی و مصلحت اندیشی خواهد شد که با نظر بازی و عاشقی منافات دارد و در فراق و جدایی می باشد، نظربازی یعنی عشقِ حقیقی و دیدنِ جهان از دریچه چشمِ خداوند.ساقیا جام دمادم ده که در سیر طریقهر که عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بوددر ادامه بیت قبل می‌فرماید دلیل مصلحت اندیشیِ دین مداران این است که عاشق گونه پای در طریقت نگذاشته اند وگرنه عاشق حقیقی از چیزی پروا ندارد که بخواهد عافیت اندیشی کند ، پس صِرف اظهار عشق با لفظ و وِرد کفایت ننموده و بدون شک انسان مدعی عاشقی مورد آزمون و راستی آزمایی حضرتش قرار خواهد گرفت و با مردود شدن سالک ، نفاق او آشکار خواهد شد .حافظ از خدا با حضرت معشوق میخواهد که پیوسته و دمادم جامهای لبریز از می معرفت خود را به انسان عاشق ارزانی کند یا به قولی دمی او را به خود وا مگذارد ، باشد که بار دیگر به ذهن و ماده باز نگردد .ای مُعَبَّر  مژده‌ای فرما که دوشم آفتابدر شکرخواب صبوحی هم وثاق افتاده بودپس از دعای بیت قبل، حافظ یا انسان در خواب شیرین صبحگاهی خود که ناشی از نشئگی جامهای سحرگاهی میباشد در رویای خود میبیند که با خورشید یا منشآ نور یا خدا و هستیِ مطلق همراه و یکی شده است، پس خواب خود را برای خوابگذاران نیز بیان می کند و این مژده را می دهد که امکانِ ملاقات و یگانگی با خورشید یا هم وثاق شدن یا زیرِ یک خیمه قرار گرفتن با خداوند( رسیدن به وحدت) برای همه انسانها امکان پذیر و میسر میباشد و کاملأ بستگی به خواست انسان و البته عنایتِ خداوند دارد . نقش می‌بستم که گیرم گوشه‌ای زان چشم مستطاقت و صبر از خمِ ابروش طاق افتاده بود نقش بستن یعنی تصویرِ ذهنیِ چیزی را در دل قرار دادن، نقش هایِ رنگارنگی که انسان در طولِ زندگی برایِ خود قائل می شود و همگی نقشِ میرِ نوروزی هستند،‌ پس‌ یکی از آنها نیز نقشِ انسانِ معنوی ست، یعنی سالک و عاشق نیز می تواند در چنین دامی افتاده و بخواهد بوسیله و ابزارِ نقش و تصویرسازی هایِ ذهنی و کارهایِ بیرونی گوشه ای از چشمِ مست یا نظرِ لطفِ خداوند را به خود جلب کند اما منظورِ واقعی رسیدن به چیزهایِ بیرونی و ذهنی مانندِ اعتبار و تاییدِ دیگران است و یا خوب شدنِ سطحیِ حال و رسیدن به آرامشِ مقطعی، و زندگی بیزار از چنین نگاهی می باشد پس صبر و طاقت از خمِ ابرویِ حضرتش طاق می افتد، یعنی حوصله اش از اینهمه سالوس و ریا،‌ آن هم در طیِ طریق و به اصطلاح سلوکِ عارفانه سر می رود.گر نکردی نصرت دین شاه یحیی از کرمکار ملک و دین ز نظم و اتساق افتاده بودشاه یحیی در اینجا رمزِ انسانِ کامل است و (حَیّ ) زنده کننده انسان به خدا، پس حافظ می‌فرماید اگر نبودند عارفانِ بزرگی که با خداوند به وحدت رسیده و شاه شده اند و از روی کرامت و عنایت خود برای انسان‌ها نغمه سرایی نمی کردند و به منظور زنده کردنِ انسان(دین ) در صددِ کمک و یاری به او بر نمی آمدند ، پس کار ملک یا جهان و رشد و تعالی انسان (دین ) از نظم و ترتیب  خود خارج می شد .  حافظ آن ساعت که این نظم پریشان می‌نوشتطایر فکرش به دام اشتیاق افتاده بود می‌فرماید حافظ آن ساعت و هنگامی که این نظم را سروده و می نوشت پرنده افکارش که به هر سوی جولان می داد عاقبت در دامِ اشتیاق به حَیّ و  اندیشه زنده شدن به خدا افتاده بود پس اگر این نظم و سروده را پریشان می‌بینید و می خوانید غمی نیست زیرا مهمترین اصل این است که همچون شاه یحیی دین را نصرت کنی و نصرتِ کردنِ دین همان وفایِ به عهدِ الست و زنده شدن به عشق است و نه پرداختن به ظواهر و کارهایی بیرونی که نقش هستند و گمان می کنیم نصرت و یاری رساندن به دین است.
محسن هزاردستان
2017-12-09T20:24:18
از نگاه من (شاهد عهد شباب) معشوق یگانه عشقِ الهام بخش همیشگی حضرت حافظِ و ( رجعتی می خواستم لیکن طلاق افتاده بود ) طلب باز برگشتن به سوی او و رها شدن از این دنیاست، چرا که دلیل این جدایی و طلاق،بارها متولد شدن در این دنیا بوده.
نیکومنش
2018-01-13T09:04:15
6-ولی....انچنان از عشق ورزی با کرشمه کمان ابروی نگارم قرار از دست داده بودم که صبر و طاقتم تبدیل به طاقی شد و من که شیوه عاشق کشی چشمان نگارم را دریافته بودم می خواستم عافیت را در گوشه آن طاق پناه گیرم
نیکومنش
2018-01-13T08:51:21
درود بیکران بر دوستان جان- یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بودوز لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بودمعنی و مفهوم ابیات:حسب اتفاق و عنایت معشوق ساقی وشم سحرگاه دیروز جام وجودم از شراب لعل لبان او چند پیمانه ای پر شد و مذاقم را گرم از شراب عنایت کرد2-از سر مستی دگر با شاهد عهد شبابرجعتی می‌خواستم لیکن طلاق افتاده بودچنان مست گشتم که حسب مرام یاد« شاهد و دلیل راه حقیقت »جوانیم افتادم و او را با تمام وجود یاد کردم و لیکن آن نازین دیگر نبود و دستم از وی کوتاه.3-در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیرعافیت را با نظربازی فراق افتاده بودتمام مسیرهای« منتهی به حقیقت»جهان را پیمودم تنها داروی نجات و سلامتی در کمین گاه هستی را نظر بازی و معاشقه با چشمان مست عاشق واصل شده یافتم4-ساقیا جام دمادم ده که در سیر طریقهر که عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بودای ساقی و واسطه فیض و حسن میکده معشوقم جام وجودم را دمادم آز باده محبت پر کن و مرا بیخود و عاشق وش کن چرا که هر کسی به کوی معشوق عاشقانه قدم نگذارد صادق نبوده و معشوق به او توجهی نمی کند5-ای معبر مژده‌ای فرما که دوشم آفتابدر شکرخواب صبوحی هم وثاق افتاده بودای جان عاشق معطر شده به قدم نگارم، به دوستان این مژدگانی را بده که من در وقت شیرین و رویایی خواب صبحگاهی به وصال معشوق آفتاب چهره ام رسیدم6-نقش می‌بستم که گیرم گوشه‌ای زان چشم مستطاقت و صبر از خم ابروش طاق افتاده بود رشته طاقت و صبرم از کرشمه کمان ابروی نگارم گسیخت و در پی آن بودم که از با چشمانم به گوشه چشم زیبایش نگاه اندازم ولی...7گر نکردی نصرت دین شاه یحیی از کرمکار ملک و دین ز نظم و اتساق افتاده بوداگر آن شاه زنده کننده دلها«یحیی)به یاری و مساعدت لشگر دین بر نمی خواست اوضاع ملک دین وهستی دچار وخامت و بی نظمی می شد-حافظ آن ساعت که این نظم پریشان می‌نوشتطایر فکرش به دام اشتیاق افتاده بوداین افشاگریهایی که حافظ از داستان منظوم پریشان عشق ورزی خویش کرد از آن روی بود که مرغ قدسیه اندیشه اش در دام اشتیاق معشوق افتاده بود وگرنه ...سربه زیر و کامیاب
دل خسته
2018-09-03T23:46:58
با سلام و احترام به نظرات دوستان گرامی.پیشنهاد میکنم کتاب عرفان و رندی در شعر حافظ به قلم داریوش آشوری و کتاب حافظ از نگاهی دیگر به قلم علی حصوری را مطالعه بفرمایند.مشکل اساسی دیوان غزلیات حافظ که موجود میباشد به ترتیب نبودن سال سرودن غزل ها می باشد که در فهم دیدگاه حافظ ایجاد مشکل میکند.بنده حقیر با توجه به علاقه مندی به حافظ که دارم مطالعاتی داشتم و در حد فهم خودم به این نتیجه رسیدم که حافظ سیر سلوک ،طریقت، را طی کرده یا حداقل وارد شده که در غزلیات ان مشخص می باشد .گوشه نشین،خلوت نشین و.... ودر نهایت مکتب منحصر به خود که "مکتب رندی" میباشد را پیشنهاد میکند که در این مکتب راهنما " پیر مغان" می باشد.و در خصوص کلمه شاهد ،که در بیت :از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب /رجعتی می خواستم لیکن طلاق افتاده بود.؛ تنها میتوانم این را عرض کنم باید دیگر بیتها که کلمه شاهد در ان بکار رفته را در نظر گرفت بطور مثال ؛" در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود /کان شاهد هر جایی(بازاری)وین پرده نشین باشد."و با دوستی که نوشته بودند" شاهد" در بیت بالا منظور حافظ ،پسر زیبا رو میباشد مخالفم.و در آخر کلام ،بیت زیر ؛ آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر / کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد
تماشاگه راز
2018-09-25T15:11:37
معانی لغات غزل ( 212)دی سحرگه:سحرگاه دیروز.اتفاق افتاده بود:پیش آمد کرده بود ( که یکی دو جام باده بنوشم).مذاق:ذائقه.در مذاق افتاده بود : در کام ریخته شده بود .شاهد عهد شباب:محبوب زیبا روی دوره جوانی.رجعت:برگشتن شوی به سوی همسری که مطلّقه شده.طلاق افتادن:رها شدن از قید نکاح و در این جا منظور طلاق قطعی غیر قابل رجعت و بازگشت است.مقامات: مراحل، درجات، مراتب، جمع مقام.طریقت:روش و مسلک، تزکیه باطن، دومین منزل از منازل سه گانه ، ارباب سلوک ( شریعت –طریقت- حقیقت)راهی که به خدا می رسد.عافیت:صحت وسلامت.نظربازی:جمال پرستی ، در علم نظر بینا بودن.دمادم: پیاپی ، پشت سرهم ، دم به دم.عاشق وش:عاشق وار ، عاشق مانند .سیر طریق: سیر سلوک، طی کردن راه وصول به حقّ جلّ و علاّ.نفاق: دورویی و دورنگی.در نفاق افتاده بود: در راه نفاق افتاده بود ، اهل دو رنگی بود.مُعَبِّر:تعبیر کننده خواب، خواب گُزار .شکر خواب صبوحی :رویای شیرین بامدادی .هم وِثاق: هم اطاق.نقش می بستم: نقشه می کشیدم ، در این خیال بودم.گوشه: کنار.گیرمگوشه یی:گوشه گیری کنم، به گوشه یی پناه ببرم.طاقت: تاب وتوان.طاق: ( در برابر جفت ) یگانه ، بی همتا .طاق افتاده بود: به نهایت بی طاقتی رسیده بود، از طاقت افتاده بود.نصرت:یاری.نصرت دین: یاری دین.نصره الدّین:لقب شاه یحییاتّساق:انتظام، ترتیب دادن.معانی ابیات غزل(212)(1) سحر گاه دیروز چنین پیش آمد که چند جامی بزنم و از شوق بوسیدن لب ساقی، شراب به کامم شیرین و خوشگوار آمد. (2) به سبب مستی می خواستم بار دیگر با محبوبه دوره جوانی ، رجوع کنم ، اما میان ما طلاق قطعی واقع شده بود. (3) در راه طریقت به هر کجا و به هر مرحله که رسیدیم ، دیدیم که کار جمال پرستی با سلامت و ایمنی منافات و فاصله دارد.(4) ساقی! دم به دم جام می بده که در طی طریقت الی الله ، هر کس که عاشقانه و مستانه گام ننهاد به کوره راه دو رنگی و نفاق خواهدشد. (5) ای خوابگزار ، تعبیری خوش و خوب بنما که در رویای شیرین بامدادی شب پیش، دیدم که خورشید با من هم اطاق شده بود. (6) در این نقشه و تدبیرم بودم که از آن چشم مست دوری و کناره گبری کنم اما از دوری آن خم ابرو ، صبرو طاقتم طاق شده بود. (7) آن ساعتی که حافظ این شعر مغشوش را ( که هر بیتی مفهومی دارد) می سرود ، پرنده فکرش در بند آرزوهای دل افتاده و حالتی آشفته داشت. (8) اگر شاه یحیی از روی جوانمردی به یاری دین نمی شتافت ، کار و کشور و دین از روش صحیح و نظم وترتیب خارج می شد.شرح ابیات غزل( 212)وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتبحر غزل: رمل مثمن مقصور*در میان رجال آل مظفر شاه یحیی از همه بی ارزشتر و فاقد صفات مثبت بود. او مردی لئیم و بد قول و منافق بود بارها پیمان شکنی کرد و بارها بر علیه پدر زن خود به توطئه پرداخت در یورش اول تیمور به ایران ملاقات او شتافت و اظهار عبودیت کرد و به همین سبب پس از مرگ شاه شجاع و در زمان سلطان زین العابدین که نامه تیمور را بی پاسخ گذاشته بود از طرف تیمور به حکمت شیراز منصوب شد ( سال 789 . این حاکم بخیل لئیم را حافظ از قبل می شناخت و چنانکه در فصل( چراحافظ به یزد تبعید شد) گفتیم از او خبری ندیده بود شاعر در بیت اول در کمال لطافت و زیرکی می گوید که ( در زمان سلطنت شاه یحیی به شیراز) دیشب سحر در عالم خواب ، خواب دیدم که یکی دو پیاله شراب نصیبم شد و در اشتیاق بوسه ساقی دررویا نوشیدم و به دنبال آن دربیت دوم می گوید بعد از مست شدن خواستم با شاهد عهد شباب خود یعنی شاه شجاع دوباره رجوع کنم اما متاسفانه بین ما طلاق بائن و قطعی افتاده ، یعنی او از دست رفته بود . در این بیت شاعر اشاره به طلاق رجعی و طلاق بائن دارد و می دانیم که در طلاق رجعی هر گاه زمان عده بین زن وشوهر قبلی مقاربت انجام شود طلاق خود به خود باطل می شود ولی پس از طلاق قطعی یا بائن بایستی دوباره خطبه عقد جاری شود و کلاً تلمحی است به آیه 230 سوره بقره . مفاد دو بیت اول غزل در واقع یاد حسرت گونه یی از گذشته است که شاعر چنان ماهرانه بیان کرده است در این غزل مفاد سایر ابیات همانطور که که در شرح ابیات این غزل آمد، جدا جدا دل نشین ، لیکن بین آنها چه از لحاظ تعبیر و ایهام و چه از لحاظ شرح حال عاشقی با مطالب عرفانی روابطی بر قرار نیست و به همینسبب حافظ در بیت مقطع که خود به خوبی از این حال آگاه بوده می فرماید وقتی که من این غزل را می سرودم طایر فکرم در بند آرزوهای دل ، حالی بس آشفته داشت . و بدینوسیله شاعر، خوانندگان خود را در جریان پریشان احوالی خویش می گذارد . آنگاه به این بیت غزل بیتی می افزاید و می گوید اگر شاه یحیی به حمایت از دین بر نمی خاست کار دین وملک از دست می رفت و این بیت الحاقی به جز چند نسخه در اکثر نسخ خطی دیده نمی شود ومعلوم می شود که بعداً حذف شده است.در پایان توجه خوانندگان محترم را به مفاد و ایهام بیت ششم این غزل معطوف می دارد . شاعر می گوید ای معبر و ای خوابگزار تعبیر خوش و دلنشینی از این خواب دیشب من به عمل آور، زیرا دیشب خواب می دیدم که با خورشید هم اتاق شده بودم و این اشاره یی است به جایگاه خورشید در آسمان چهارم یعنی جایی که حضرت مسیح پس از به دار کشیدن به آنجا رفت . در واقع شاعر مرگ خود را پیش بینی می کند و می خواهد بگوید که من به زودی از دست این نامردان خلاص خواهم شد و در کمتر از 2 سال از سرودن این غزل به سرای باقی شتافت.شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
مرادزاده
2019-02-25T22:19:17
در مورد باست.از سر مستی ..‌.بر خلاف نظر برخی که در مورد معشقوقه دوره ی جوانی حافظ سخن می گویند بحث دقیقا در مورد خود جوانی ست که به معشوقه تشبیه شده است . حافظ می فرماید : می خواستم دوباره جوانی را همچون معشوقی در آغوش بگیرم اما می بینم که بین من و ایام جوانی طلاق ( جدایی) اتفاق افتاده و برگشت ایام غیر ممکن است .حافظ در این بیت با کلمات رجعت و طلاق ایهام تناسب بر قرار کرده است
رضا
2018-08-03T13:45:18
در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیرعافیت را با نظربازی فراق افتاده بوددر هر مرتبه ای از مراحل سلوک عرفانی دیدم که جمال پرستی با ایمنی منافات دارد.
رضا
2018-08-03T13:47:52
در جای دیگر حافظ در همین معنا می فرماید: چو عاشق می‌شدم گفتم که بردم گوهر مقصودندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
در سکوت
2022-04-12T13:52:19.9901376
این غزل را "در سکوت" بشنوید
محسن قنادی عرب
2023-04-20T03:30:23.9914322
سلام   وقت‌ نشد همه ی حاشیه ها را بخوانم لیکن آنچه خواندم با فکر من یکسان نبود و این من را بر این داشت تا بگویم آنچه از این شعر دریافتم از سرِ مستی دگر با شاهدِ عهدِ شباب رجعتی می‌خواستم لیکن طلاق افتاده بود   عده ای از دوستان شاهد را جوان زیبا روی معنی میکنند اما در عرفان و حضور جانان است که شاهد است   اوست که حاضر است و زنده است و بینا لیکن فقط صحبت و پیام این است که وقتی میخواهیم با خویشتن خویش باز ان تجربه ی قبلی را تکرار کنیم   به سراغ همان روش میرویم لیکن این کار میسر نیست چون حضور در لحظه و رهایی است که یکی شدن را در پی دارد   و هر گونه پیش فرض برای یکی شدن مانع از یکی شدن میشود   و شاعر عارف نکته ای بس ظریف را در قالب این ابیات به اهل دل گوشزد میکند    و میبینیم در مثالی در قرآن هم می‌گوید بعد نزدیکی با همسر خویش غسل کنید و پاک شوید   این مثال در یکی شدن با خویشتن خویش هم جاری است از پیش فرض ذهنی برای یکی شدن باید پاک شد    
بهروز قدرتی
2023-10-12T11:32:51.5148729
سلام من تمام حاشیه ها رو بادقت کلمه به کلمه خوندم ولی درک کاملی از مفهوم شعر ندیدم البته نظر من به برگ بی برگی از همه نزدیک تر چون خودم تجربه کردم مثلا در مراقبه ای به من گفته شد  از این به بعد همه چیز رو با نور من خواهی دید این همون نظر بازیه البته به نظر من خورشید خداوند نیست چون در مراقبه ای به من گفته شد صبح آغاز می شود خورشید طلوع می کند، خورشید در پهنه آسمان نورافشانی می کند، جهل بر ملتهایی حکم می راند که بهترین بشر برای نجات آنها بیرون می آید البته شایدم باشه من نمی دونم ولی شایدم منظور از خورشید بهترین بشر چون من تو عالم مراقبه دیدمش بدون هیچ دلیلی من بهش می گم آقا و اونم خودش امام زمان معرفی می کنه اینقدر شنونده خوبیه که حاضرم جونم براش بدم خیلی دوستش دارم  و در بیت آخر به نظر من اشتیاق یک دام و مانع رسیدن به مقام استغنا می شه البته این نظر من شاید درست نباشه و در مورد بقیه نظرات یک سری کاستی هایی در بقیه نظرات بود و منم قدرت بیانم پایینه ولی به نظر من مفهوم اصلی این شعر اینه که حافظ تو خواب می بینه با آفتاب هم اتاق شده و بعد تحت تاثیر اشتیاقی که با به یاداومدن معشوقه سابقش در وجودش ایجاد شده این ابیات با عشق سروده ولی بعدشم راهنمایی کرده که در مقام استغنا اشتیاق برای مرغ اندیشه دامی بیش نیست که مانع پرواز مرغ اندیشه می شه و مانع درک درست و رفتار و تصمیم درست می شه اگه بخوام کامل تر با مثال توضیح بدم لازم اول بگم که واقعیتش اینه که ماجرا ازونجا آغاز شد که من تفالی زدم به دیوان حافظ به جهت راهنمایی در زمینه تصمیمی درست که این شعر اومد و قبلش باید اینو بگم که ماجرا اینه که پسرمو که ۶.۵ سالشه ۴ سال ندیده بودم بعد خانم سابقم با حق طلاقی که داده بودم از من غیابی طلاق گرفت ولی من با تحمل هر گونه خواری و ذلتی لحظه ای دست از توکل برنداشتم و شکایتی به خدا نکردم تا اینکه یکروز بی خود از شعشعه پرتو ذاتم کردن و گفتند انت عزیز کریم ولی قبلا هم به من باده از جام تجلی صفات داده بودند که اولیش حافظ بود و دومیش فاتح به هر حال پسرمو خانمم می خواست ببره آلمان و نفقه و مهریشو بخشید و حق خروج از کشور گرفت ولی توافق کردیم هر وقت ایران بود طبق رای دادگاه من هفته ای دو ساعت ببینمش ولی بعد از توافق که الان حدود دو ماهه بچه رو نیاورد و من رفتم اداره گذرنامه استعلام گرفتم گفت هنوز از کشور خارج نشده من رفتم پیش شخصی که واسطه توافق بود گفت بهتر بی خیالش بشی بچه ام دو هوائه می شه منم تفال زدم به دیوان حافظ که منو راهنمایی کنه و به نظر من اینجا حافظ داره می گه به من چون پرنده ذهنم در دام اشتیاق افتاده بود ناگهان شوق اینو داشتم که از سر مستی دوباره با معشوقه قدیمم یا همون زن سابقم باشم ولی نمی شد چون طلاق گرفته بودیم و بعدش می گه به هر حال هر کی نظر باز و طبق آیه ۳۵ سوره نور برای نور خدا هدایت شده که به منم گفتن تو عالم ملکوت که از این به بعد همه چیز رو با نور من خواهی دید واسه همین من قدرت درک حسی حرف حافظ دارم و متوجه منظورش شدم که می گه نظر بازی چون منم نظر بازم یعنی کشف و شهود دائم دارم البته این یکم درک حسی عمیقی لازم داره که بفهمید من چی می گم باید قدرت درک حسیتون عمیق باشه ولی به هر حال منم روی آسایش ندیدم از طرفی اگرم واقعا تو این دنیاام نظرباز باشی بازم آسایش نداری ولی به هر حال حافظ به من می گه اینجا که یا به قولی داره راه درست به من نشون می ده که قید بچه رو بزن چون وقتی قدم در راه حقیقت می زاری دیگه باید فکر عافیت از سرت خارج کنی البته این حرفای حافظ دو پهلوئه یعنی کسیم که معشوق زمینی داره و اهل عشق و حال راهنمایی می کنه و کسیم کهمثل من عاشق حقیقت و معشوقش خداست راهنمایی می کنه ولی با این تفاصیل در مورد من که عشقم خداست، الهام بخش منه که می گه که ساقی با وجود این دوری و اشتیاق بازم اشکال نداره هنوزم من نظر بازم و می خوام شاهد حقیقت بیشتری باشم و کشف و شهود بیشتری داشته باشم چون من دنبال حقیقتم و از نفاق و دورویی به دورم و مثل یک عاشق قدم در راه گذاشتم چون عاشق کسیه که care می کنه به معشوقش و برای معشوقش جونشو پولشو می ده می گه منم حاضرم هر ناملایماتی تحمل کنم اشکال نداره همچنان به من جام دمادم بده و منو به سمت درک حقایق بیشتری نیل بده و به نظر من این همون مقام استغناست که شما جز از خدا از همه چی بی نیاز می شی چون انتم الفقرا الی الله و هو الغنی الحمید چون ما در مسیر سیر مقامات سلوک به سوی خدا فقیریم و همه فقیرن پس شما نمی تونی اشتیاق به غیر داشته باشی چون اون خودش فقیر و ان وعد الله حق و فقط خدا می تونه قول بده و حتی اگه بهترین دوستت و یا پدر و مادرت یا سرکار مدیرت و یا هر کس دیگه ای وعده ای بده معلوم نیست بتونه بهش عمل کنه چون اونم فقیر و تنها بی نیاز خداست و ان وعد الله حق و اشتیاق برای تو یک دام که مرغ اندیشه تو رو از پرواز باز می داره و مانع درست فکر کردن و درست تصمیم گرفتن تو می شه پس از اشتیاق به غیر خودت رهایی بده و حافظم خیلی شفاف اعتراف کرده و صادقانه با قدرت بیان بالاش برعکس من که قدرت بیانم پایینه قشنگ توضیح داده که منم یک آدمم مثل شماها و گل بی عیب نیستم و چون من اشتیاقی در وجودم بود و این اشتیاق مرغ اندیشه منو اسیر خودش کرد و به دام انداخت و از پرواز بازداشت در نتیجه منم این اشعار به سبب همون اشتیاق که دامی بود که مرغ اندیشه منو گیر انداخت اینا رو سرودم ولی می گه درستش اینه که در دام اشتیاق نیافتی چون اگر نظر بازی ( تو پرانتز با یک مثال  بگم نظربازی چیه ؟ مثلا من دیشب در مراقبه ای که داشتم و نظر بازی ای که داشتم دیدم یکی از شرکتای قبلی که من در اون کار فروش انجام می دادم ما ۵ نفری که همیشه ثابت بودیم به شرکت دعوت کرده و اونا همشون سنشون زیاد شده بود و بعد من گفتم برای یک. فروشنده خوب بودن make friend از همه چی مهمتر و مدیر فروشمون سه تا ایراد از من گرفت که اولیش فقط یادم موند که گفت تو قدرت بیانت پایین و از طریق این نظر بازی در عالم مراقبه من کشف کردم که قدرت بیانم پایین و make friend در فروش مهمه به این می گن نظر بازی چون ما عمر نوح نداریم که همه چی خودمون تجربه کنیم و درک کنیم واسه همین در عالم مراقبه شما می تونی به اذن خداوند تعالی به در ک حسی عمیق تری برسی چون پای استدلالیان چوبین بود و با درک استدلالی شما نمی تونی مثل درک حسی به عمق هفتم درک برسی من البته قدرت بیانم پایینه امیدوارم متوجه منظور من شده باشید) پس در یک جمع بندی باید بگم به طور خلاصه حافظ به من گفت اذیت نکن خانواده خانم سابقتو و گذشت کن و دست از این اشتیاق بردار که در پی آزار نباش و هر چه خواهی کن که در طریقت ما جز این گناهی نیست تا به مقام استغنا برسی و در نتیجه منم قید دیدار پسرمو زدم و در اصل از خودم گذشتم به قول استاد داریوش اقبالی شب آغاز هجرت تو ... خلاصه منم چه مومنانه از خود گذشتم و گفتم توکل به خدا ان شالله که خیر البته اینو بگم شما در مراتب سیر الی الله باید به مقام استغنا برسی و با درک حسی این مقام درک کنی تا مفهوم این راهنمایی حافظ رو که می گه مراقب دام اشتیاق باش در مقام استغنا متوجه بشی به هر حال این اون چیزی که حافظ گفته حالا اون کسی که به مقام استغنا رسیده می تونه متوجه بشه و اونی که نرسیده ممکن بفهمه ولی تا به اون مقام نرسه عمیقا تا عمق هفتم درک نکرده کامل درک نمی کنه چون درک یعنی رسیدن. و فهمیدن به معنی درک کامل نیست و فهمیدن و یادگرفتن با هم متفاوته مثلا وقتی شما دستور پخت غذا رو فهمیدی ممکنه نتونی اون غذا رو درست کنی ولی اگه اون غذا رو به بهترین وجه درست کنی با طعم عالی اون موقع کامل فهمیدی و یعنی درک کردی که چطور اون غذا رو درست کنی و یادگرفتی چون به اون نقطه رسیدی که بتونی اون غذا رو با طعم عالی و با بهترین کیفیت درست کنی .