حافظ:کنون که در چمن آمد گُل از عَدَم به وجود بنفشه در قدمِ او نهاد سر به سجود
❈۱❈
کنون که در چمن آمد گُل از عَدَم به وجود
بنفشه در قدمِ او نهاد سر به سجود
بنوش جامِ صبوحی به نالهٔ دَف و چنگ
ببوس غَبغَب ساقی به نغمهٔ نی و عود
❈۲❈
به دورِ گُل منشین بی شراب و شاهد و چنگ
که همچو روزِ بقا هفتهای بُوَد معدود
شد از خروجِ رِیاحین چو آسمان روشن
زمین به اخترِ میمون و طالعِ مسعود
❈۳❈
ز دستِ شاهدِ نازک عِذار عیسی دَم
شراب نوش و رها کن حدیثِ عاد و ثمود
جهان چو خُلدِ بَرین شد به دورِ سوسن و گل
ولی چه سود که در وِی نه ممکن است خُلُود
❈۴❈
چو گل سوار شَوَد بر هوا سلیمان وار
سحر که مرغ درآید به نغمهٔ داوود
به باغ تازه کن آیینِ دینِ زردشتی
کنون که لاله برافروخت آتشِ نمرود
❈۵❈
بخواه جامِ صَبوحی به یادِ آصفِ عهد
وزیرِ مُلکِ سلیمان عمادِ دین محمود
بُوَد که مجلس حافظ به یمن تربیتش
هر آنچه میطلبد جمله باشدش موجود
کامنت ها