حافظ:زهی خجسته زمانی که یار بازآید به کامِ غمزدگان غمگُسار بازآید
❈۱❈
زهی خجسته زمانی که یار بازآید
به کامِ غمزدگان غمگُسار بازآید
به پیشِ خیلِ خیالش کشیدم اَبلقِ چشم
بدان امید که آن شهسوار بازآید
❈۲❈
اگر نه در خمِ چوگان او رَوَد سَرِ من
ز سر نگویم و سر خود چه کار بازآید
مقیم بر سرِ راهش نشستهام چون گرد
بدان هوس که بدین رهگذار بازآید
❈۳❈
دلی که با سرِ زلفین او قراری داد
گمان مَبَر که بدان دل قرار بازآید
چه جورها که کشیدند بلبلان از دی
به بویِ آن که دگر نوبهار بازآید
❈۴❈
ز نقش بندِ قضا هست امید آن حافظ
که همچو سرو به دستم نگار بازآید
کامنت ها