حافظ:الا ای طوطیِ گویایِ اسرار مبادا خالیَت شِکَّر ز مِنقار
❈۱❈
الا ای طوطیِ گویایِ اسرار
مبادا خالیَت شِکَّر ز مِنقار
سَرَت سبز و دلت خوش باد جاوید
که خوش نقشی نمودی از خطِ یار
❈۲❈
سخن سربسته گفتی با حریفان
خدا را زین معما پرده بردار
به رویِ ما زن از ساغر گلابی
که خواب آلودهایم ای بختِ بیدار
❈۳❈
چه رَه بود این که زد در پرده مطرب
که میرقصند با هم مست و هشیار
از آن افیون که ساقی در مِی افکند
حریفان را نه سَر مانَد نه دَستار
❈۴❈
سِکَندَر را نمیبخشند آبی
به زور و زر مُیَسَّر نیست این کار
بیا و حالِ اهلِ درد بشنو
به لفظِ اندک و معنی بسیار
❈۵❈
بُتِ چینی عدویِ دین و دلهاست
خداوندا دل و دینم نگه دار
به مستوران مگو اسرارِ مستی
حدیثِ جان مگو با نقشِ دیوار
❈۶❈
به یُمنِ دولتِ منصور شاهی
عَلَم شد حافظ اندر نظمِ اشعار
خداوندی به جایِ بندگان کرد
خداوندا ز آفاتش نگه دار
کامنت ها