گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:برنیامد از تَمَّنایِ لَبَت کامم هنوز بر امید جامِ لعلت دُردی آشامم هنوز

❈۱❈
برنیامد از تَمَّنایِ لَبَت کامم هنوز بر امید جامِ لعلت دُردی آشامم هنوز
روز اول رفت دینم در سرِ زلفین تو تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز
❈۲❈
ساقیا یک جرعه‌ای زان آبِ آتشگون که من در میانِ پُختگانِ عشقِ او خامم هنوز
از خطا گفتم شبی زلفِ تو را مُشکِ خُتَن می‌زند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز
❈۳❈
پرتوِ رویِ تو تا در خلوتم دید آفتاب می‌رود چون سایه هر دَم، بر در و بامم هنوز
نام من رفته‌ست روزی بر لبِ جانان به سَهو اهلِ دل را بویِ جان می‌آید از نامم هنوز
❈۴❈
در ازل داده‌ست ما را ساقیِ لعلِ لبت جرعهٔ جامی که من مَدهوشِ آن جامم هنوز
ای که گفتی جان بده تا باشَدَت آرامِ جان جان به غم‌هایش سپردم، نیست آرامم هنوز
❈۵❈
در قلم آورد حافظ قصهٔ لَعلِ لَبَش آب حیوان می‌رود هر دَم ز اقلامم هنوز

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۲۶۵

تصاویر

کامنت ها

کسرا
2015-07-04T21:27:58
در ازل داده‌ست ما را ساقی لعل لبتجرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز...روحت شاد استاد بزرگ
میلاد
2016-09-28T16:22:30
باسلام وخسته نباشید خدمت شما شعردوستان گرامی وسایت خوب تاریخ ما! راستش میخواستم بپرسم نمیشه که برای هرغزلی یک معنی ومفهوم ویا مضمونی درنظر گرفت چون واقعا فهم بیشتر این غزلیات (حداقل برای من) سخت است! لطفا دراین مورد عنایت بفرمایید!!!
طوطی
2012-07-29T19:03:54
بسمه تعالی. می توان گفت که متن تاریخ ما صحیح است. و نیز ناشناس، با اتکا به نسخه ای درست گفته اند. و همچنین نظر بانوی فاضله سرکار سیما.م کاملا" درست و حق است. این بیت در نسخ مختلف بصورتهای گوناگون نوشته شده است. مثلا" در حافظ به سعی سایه چنین است: ساقیا یک جرعه ده زان آب آتشگون که من. حال چه باید کرد و چه باید خواند. ناگزیر اینجا باید گفت: گاهی شکسته خوانم، گاهی نشسته دانم *** چون نیست خواجه حافظ، معذور دار ما را. و جالب تر اینکه مؤسس و بانی کانون جهانی حافظ شناسی، مرحوم مسعود فرزاد، که چهل سال برای بدست آوردن متن اصیلی از حافظ، تحقیق و تتبع نموده است ، این غزل را جزو غزلیات اصیل نمی شناسد و آنرا در زمرۀ غزلهای مشکوک آورده است. ط "
سیما.م
2012-07-29T16:16:16
با سلام بر اساس دیوان حافظ ,نسخه قاسم غنی و محمد قزوینی مصرع بیان شده توسط دوست ناشناس صحیح نمی باشد و مصرع ذکر شده در تاریخ ما مطابق با آن نسخه است.
ناشناس
2011-02-04T20:52:14
ساقیا یک جرعه‌ای زان آب آتشگون که منصحیح این مصرع " ساقیا یک جرعه ده زان آب آتشگون که من " است.
دکتر ترابی
2014-05-09T20:52:06
در باره مصرع نخست از بیت سوم با ناشناس( ببخشاییدنمی دانم ایشان مردند یا زن تا عنوان مناسب به کار گیرم) صد در صد موافقم درآخر جرعه ی یا یای نکره است یا یای وحدت در هر دو ضورت نیازی به یک نیست و خواجه پارسی را به از ما و کاتبان اشعارش می دانسته است.ساقیا! یک جرعه ده زان آب آتشگون که من در........
مهرداد
2019-11-13T07:54:44
معنی بیت آخر رو کسی میتونه توضیح بده؟
شروین
2019-08-10T22:54:58
اینهمه با سر دویدم در قفایت ای عجبباز در عشق تو پابرجا چو پرگارم هنوز
رامین کبیری
2021-03-18T00:08:18
بیت سوم نظرمو جلب کرداینطور نیست که شاعری تا ب این حد متبحر متوجه نباشه که فعل "دادن" رو میتونه براحتی بگنجانه در مصرع اول بیتبنابراین اشتباه تاریخی در نگهدارندگی متن شده. باید نوشت: ساقیا ده جرعه ای زان...
فیصل درگاهی
2020-06-15T21:26:19
در ازل داده است ما را ساقی لعل لبت....این مصرع رو بی شک در تمام نسخه ها به صورت اشتباه دیده ام صحیح این مصرع چنین است:در ازل داده است ما را ساقی روز الستممنون
رضاساقی
2020-08-11T22:54:14
برنیامد از تمنّای لبت کامم هنوزبرامیدجام لَعلت دُردی آشامم هنوزاین غزل بسیار دلنشین،آهنگین، نغز وزیبا بامضامین شورانگیزوکاملاًعاشقانه هست شاعرمثل همیشه به مددِنبوغ خویش گلایه ها وشِکوه های خودرارندانه درلفّافه ی مضامین لطیف عاطفی پیچیده وباآهنگی دلنوازبه گوش مخاطب خودرسانده است. اگرچه هیچ اسمی ازمخاطب غزل برده نشده لیکن با توجه به فحوای کلام ،جنس سخن ومفاهیم مضامین مطرح شده،به احتمال قریب به یقین، روی سخن باشاه شجاع، همان جوان خوش قدوقامت وخوش سیماست که دل ازحافظ ربوده واغلب غزلهای عاشقانه ی اورابه خوداختصاص داده است.تمنا : خواهش، آرزوکام : مراد لعل: سنگ سرخرنگ قیمتی مثل یاقوت.جام لعل: لب به سه دلیل به جام شراب تشبیه شده است:1-شباهت هلال لب به هلال لب جام 2- شباهت رنگ لب بارنگ شراب 3-هردو مستی بخش هستند.دُردآشام: کسی که تا ته پیاله را می نوشد. ضمن آنکه دُردآشام به کسانی گفته می شد که ازتنگدستی وبیچارگی نمی توانستند شراب خالص تهیه کنند وبه ناچار از دُردشراب که ته مانده ودارای رسوبات بود وارزانتر ازشراب ناب به فروش می رسیداستفاده می کردند.معنی بیت: تا به امروز آرزو وخواسته ی دل من که همانا بوسیدن وکام گرفتن ازلب نوشین وسرخرنگ توهست حاصل نشده است ازهمان روزآغازین عشق تو به امید نوشیدن شراب ناب ازجام لعل لبت دُردِ شراب می نوشم.اماچرا دُردآشام؟دُردآشام رساننده ی سه نکته هست اول اینکه شاعرقصددارد شدت اشتیاق واندوه خودرابه معشوق نشان دهد که درفراق او ازفرط غصه وغم تا ته پیاله رامی نوشد.دوم اینکه شاعر درتنگنای مالی قرارگرفته وازشدت تنگدستی ناگزیربه نوشیدن دُرد شده است. سوم اینکه زمانی که شراب ناب لعلگون لب معشوق دردسترس عاشق نباشد روشن است که عاشق هرچندکه شراب خالص بنوشد به مذاق جانش خوش وگوارا نخواهدنشست هرچه بنوشد ناخوش وناگوار خواهدبودچون آغشته به خون دل است وگویی که دُرد می نوشد.به یادلعل لب وچشم مست میگونتزجام غم میِ لعلی که می خورم خون است روز اول رفت دینم در سر زلفین توتاچه خواهد شددرین سوداسرانجامم هنوززلفین: موهای دو طرف سر و بالای گوش که هر یک را زلف و هر دو را زلفین گویند.سودا: معامله، دیوانگی، عشق واشتیاقمعنی بیت: ازهمان روزاول عاشقی، جاذبه وجلوه ی گیسوان تو دینم رابه باد داد تاببینیم دراین معامله وسودای عاشقی، چه بلاهای دیگری برسرم خواهدآمد وچه چیزهایی ازدست خواهم دادمن که ازآتش سودای توآهی نکشمکی توان گفت که برداغ، دلم صابرنیستساقیا یک جرعه ده زآن آب آتشگون که مندر میان پختگان عشق او خامم هنوزآب آتشگون: شراب نابعلی الظاهر معشوق حافظ عاشقان دیگری هم دارد عاشقانی که پخته وباتجربه ترهستند حافظ که دراینجا خام وبی تجربه درکارعاشقی هست دست به دامن ساقی می شود تا بامَددساقی این فاصله راکمترکند. دراینجانیز مثل سایرغزلها با هنرنمایی حافظ یک پارادکس زیبا نهفته هست. اینکه حافظ با این شیوه ی رندانه دست به دامن ساقی می شود بیانگرشکسته نفسی، شور واشتیاق وعشق وافر او به معشوق هست و حکایت ازمیزان بالای پختگی درکارعاشقی دارد. معنی بیت: ای ساقی پیاله ای شراب ناب به من ده تا وجودم رابه آتش بکشد من هنوز دراول کارعاشقی هستم من بی تجربه وخامم ولی حریفان پخته وکارآزموده هستند احتمال وصال ورسیدن آنها بیشترازاحتمال رسیدن من به سرمنزل مقصود وکامرواییست ای ساقی مرا دریاب.بیا ساقی آن می که حال آوردکرامت فزاید کمال آوردبه من ده که بس بی‌دل افتاده‌اموز این هر دو بی‌حاصل افتاده‌اماز خطا گفتم شبی زلف تو را مُشک خُتنمیزند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوزمُشک خُتن:ماده ای ارزشمند با عطر نافذ و پایدار که از کیسه ای در زیر شکم نوعی آهوی نر ختن به دست می آید.معنی بیت: شبی زلف خوشبو ومعطر تورا به مشک ختن تشبیه کردم اشتباه کردم شاید باید می گفتم رایحه وعطرمشک ختن شبیه عطروبوی زلف توست ازآن روزکه مرتکب این خطای بزرگ شدم درعذاب هستم هرلحظه هریک ازموهای تنم مثل تیغی بدنم را می خراشد. موهای تنم به هواداری زلفین تو برخاسته ومرا می آزارند.جگرچون نافه ام خون گشت کم زینم نمی بایدجزای آنکه بازلفت سخن ازچین خطاگفتمپرتو روی تو تا درخلوتم دید آفتابمیرود چون سایه هردم بردروبامم هنوزپرتو: تابش، درخشش،فروغمعنی بیت: ازوقتی که آفتاب فروغ وتابش خیره کننده ی رخسارتورادرخلوتسرای من دید ازروی شرمساری همانندسایه بردروبامم می رود وخودراازمن پنهان می سازد.درجایی دیگر ماه، ازتابش خورشیدِرخسارمعشوق حافظ شرمنده شده وروبردیوارآورده است.فروغ ماه می دیدم زبام قصراو روشنکه رو ازشرمِ آن خورشید بردیوارمی آوردنام من رفتست روزی بر لب جانان به سَهواهل دل را بوی جان میآید از نامم هنوزسهو:اشتباه غیرعمدیمعنی بیت: ازروی اشتباه یکبارجانان نام مرابرزبان رانده هنوز که هنوزاست به لطف خطای محبوب، ازنام من عطروبوی جان برمشام اهل دل می آیدنام حافظ گربرآید برزبان کِلک دوستازجناب حضرت شاهم بس است این ملتمسدر اَزل دادست ما را ساقی لعل لبتجرعه ی جامی که من مدهوش آن جامم هنوزازل: آنچه اول و ابتدا نداشته باشد؛ همیشگی؛ دیرینگی. زمان بی‌ابتدا. دراینجا منظور آغازین روزعاشقیستساقی لعل لب: لب معشوق که شراب بوسه به عاشق می دهد به ساقی تشبیه شده است.جرعه: مقداری از آب یا مایع دیگر که در یک دفعه آشامیدن به گلو وارد می‌شود؛ قُلُپمعنی بیت: ای حبیب درآغازین روزعاشقی، ساقیِ لعل لبت جرعه ای شراب به من داد که من هنوز مست ومدهوش آن جام هستم.هرکه چون من درازل یک جرعه خوردازجام دوستسرزمستی برنگیرد تابه صبح روزحشرای که گفتی جان بده تا باشدت آرام دلجان به غمهایش سپردم نیست آرامم هنوزمعنی بیت: ای کسی که به من توصیه کردی جانم را فدایش کنم تا به آرامش دل برسم من جانم را تقدیم غم های محبوب سپردم لیکن هنوز آرامش پیدانکرده ام .گداخت جان که شود کاردل تمام ونشدبسوختیم دراین آرزوی خام ونشددر قلم آورد حافظ قصّه ی لـَعل لبتآب حیوان میرود هردَم زاَقلامم هنوزدر قلم آورد: با قلم نوشت وبازگوکردآب حیوان: آب حیات آبی که زندگانی جاوید می بخشد.مرکب قلم شاعر به جهت اینکه حکایت لعل لب معشوق رابه تحریردرآورده است تبدیل به آب حیات شده است. اَقلام: جمع قلم، خامه ها، کِلک ها .معنی بیت: ای محبوب، شرح جلوه وجاذبه ی لبهای نوشین تورا حافظ به وسیله ی قلم بازگونمود از آن زمان از نوک قلم های من آب حیات جاری میگردد.اگرچه که حافظ دراینجابه ظاهر ازقلم خودش تعریف وتمجید می کند لیکن روشن است که سرچشمه ی اصلی آب حیات همانا لب لعل دوست هست.آب حیوان اگراین است دارد لب دوستروشن است اینکه خِضِر بهره سرابی دارد
ســراج
2018-04-16T19:36:33
در حافظ به سعی سایه هم آمده،ای که گفتی جان بده، تا باشَدَت آرامِ دل...
ســراج
2018-04-16T19:39:32
مصرع دوم حافظ به سعی سایه :جان به غمهایش سپردم نیست آرامم هنوز ...
فرناز
2018-01-18T20:49:04
در نسخه‌ی دیوانی که من دارم با تصحیح قزوینی نوشته شده: ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام دلجان به یغمایش سپردم نیست آرامم هنوز آیا مصرع دوم غلط آورده شده؟
ساسان آذرمنش
2018-05-06T23:17:38
آنان که نمیدانند و انکار میکنند بدانند که حافک خمار هفت خطی بود که به این کیش خود میبالید. هیچ کس نمیتواند، حالات مستی را با چنان ظرافتی بیان کند در حالی که خود آن را تجربه نکرده است. اشعار حافظ از نظر تغییر عقیده شامل دو مجموعه است. قبول و انکار. که خوانندگان تیزهوش منظور بنده را در می یابند.چه بی پرده از حافظ:از چهار چیز مگذرجای امن و شراب بی غشمعشوق و جای خالی
برگ بی برگی
2021-09-26T21:11:51.9093428
نام من رفته ست روزی بر لب جانان به سهو اهل دل را بوی جان می آید از نامم هنوز  بیت شگفت‌انگیزی ست که حافظ قرنها پیش از این ، منطبق بر  یافته های علمی  امروزی بشر سروده است ، میفرماید جانان یا  خدا  یا هستی مطلق  روزگاری بطور کاملأ  تصادفی انسان را برای رسیدن  به تکامل و هشیاری کاملی که برآمده از هشیاری  و خرد خود  میباشد انتخاب نموده و به سهو نام او را بر زبان آورده است ، امروزه میدانیم که دانشمندان نظریه  تکامل و فرگشت ، انسان را حاصل اتفاقی منحصر بفرد که در دی ان ای  گونه‌ای خاص از میمونها رخ داده است میدانند که  منجر به جهش و سیر تکاملی سریع آن گونه و در نتیجه پیدایش انسان امروزی شد ، مولانا  نیز سیر تکاملی خرد انسانی را به نوعی دیگر بیان میکند :  از جمادی مردم و نامی شدم / وز نما مردم  به  حیوان  بر  زدم  مردم از حیوانی و آدم شدم / پس چه ترسم ، کی ز مردن کم شدم  بیان سهوی بودن انتخاب انسان که امتداد خداوند بوده  و منظور از آفرینش او که اظهار  گنج پنهان خداوند بر روی زمین و جهان ماده میباشد بخصوص در روزگاری که جهل و خرافه علم غالب روزگار بود ، تنها از عهده  بزرگی همچون حافظ بر می آید و  اگر زاهدان آن دوران ، مطلب را فهم می کردند معلوم نبود چه بر سر حافظ می آمد . حافظ در غزل ۱۸۴ نیز بیتی مبنی بر اتفاقی بودن انتخاب انسان به منظور آشکار نمودن گنج پنهان خداوند بر روی زمین سروده است : آسمان بار امانت نتوانست کشید / قرعه فال به نام من دیوانه زدند  آسمان  کل آفریدگان  و موجودات هستی و از جمله انسان را در بر می گیرد  ، پس انسان یا جد چندین میلیون  ساله انسان نیز در ابتدا از قبول چنین کار بزرگ و دشواری سر باز زده است ، اما پس از آن قحط الرجال در نهایت  قرعه فال را به نام انسان زدند و باچشانیدن جرعه ای از شراب خرد ایزدی به او ،  آن اتفاق بزرگ و منحصر بفرد و توفیق اجباری در باره نیاکان انسان بوقوع  پیوست تا او ، این بار امانت و مسؤلیت را بر دوش کشد. در مصرع دوم اهل دل انسانهایی هستند که پیغام هستی را دریافته و عاشقانه در پی رجعت  به اصل خدایی خود بر مبنای  وفای به عهد موسوم  به  الست بوده اند ، انسانهایی  مانند عطار مولانا  و حافظ و بسیار دیگرانی  که بواسطه  آثار بی نظیر  خود پس از قرنها هنوز هم بوی جان یا عطر دل‌انگیز  هشیاری و خرد خدایی از آنان  به مشام  بشریت میرسد  و حافظ میفرماید این رایحه  نتیجه رفتن نام انسان بر لب  جانان یا حضرت معشوق  است .      
در سکوت
2022-05-14T18:40:12.2372803
این غزل را "در سکوت" بشنوید
گنگِ خواب دیده
2023-04-16T21:02:26.6871537
ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان جان به غمهایش سپردم نیست آرامم هنوز....!
احسان چراغی
2023-09-21T22:31:54.196605
این بیت از حافظ، تکرار این بیت معروف سعدی است:   همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی