گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:دارم از زلفِ سیاهش گِلِه چندان که مَپُرس که چُنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مَپُرس

دارم از زلفِ سیاهش گِلِه چندان که مَپُرس
که چُنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مَپُرس
❈۱❈
کَس به امّیدِ وفا ترکِ دل و دین مَکُناد که چُنانم من از این کرده پشیمان که مپرس
به یکی جرعه که آزارَ کَسَش در پِی نیست زحمتی می‌کشم از مردمِ نادان که مپرس
❈۲❈
زاهد از ما به سلامت بگذر کاین مِیِ لعل دل و دین می‌برد از دست بدان سان که مپرس
گفت‌وگوهاست در این راه که جان بُگْدازد هر کسی عربده‌ای این که مبین آن که مپرس
❈۳❈
پارسایی و سلامت هَوَسم بود، ولی شیوه‌ای می‌کند آن نرگسِ فَتّان که مپرس
گفتم از گویِ فلک صورتِ حالی پرسم گفت آن می‌کشم اندر خمِ چوگان که مپرس
❈۴❈
گفتمش زلف به خونِ که شکستی؟ گفتا حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۲۷۱

تصاویر

کامنت ها

جوکار
2015-09-25T10:09:58
در مورد کامنت آقا یا خانم فاضل:این مصراع اینطوری خونده می‌شه : "پارسایی و سلامت، هوسم بود ولی... "یا اگر گوشه گیری رو بخوایم بکار ببریم:"گوشه گیری و سلامت، هوسم بود ولی..."یعنی من هوس پارسایی(یا گوشه گیری) و سلامت کرده بودم. هر دو کلمه هم به معنی می‌خوره. گوشه گیری شاید به معنی نزدیک تر باشه. سلامت هوس چیه آخه؟!
هیچ اگر سایه پذیرد منم آن سایه هیچ...
2016-10-21T01:09:54
سلامبه نظر منم پارسایی درستهچراکه در مصرع بعد از نرگس فتان حرف می زنهو میگهپارسایی و سلامت هوسم بود ولی...شیوه ای می کند آن نرگس فتان که...باعث میشه ترک پارسایی و سلامت نفس کنم
فاضل
2012-07-19T15:50:50
ولی به نظر من همون پارسایی درسته نسخه ی خطی و چیز دیگه ای رو نخوندم ولی عقل میگه این پارساییه که با سلامت هوس همراهه نه گوشه گیری! گوشه گیری به انزوا میره که دلیل بر سلامت هوس نیست!!!
رضا
2011-11-06T01:09:21
در بیت ششم اکثر نسخه های خطی به جای پارسایی، گوشه‌گیری ضبط کرده‌اند. از لحاظ مفهوم نیز گو‌شه‌گیری است که با سلامت همراه است نه پارسایی. ضبط علامه قزوینی غلط به نظر می‌رسد.
مهدی مهدی خان
2019-12-17T14:26:17
بنظر میرسه که در بیت آخر : کلمه درست بشستی هستگفتنش زلف به خون که "بشستی" گفتاحافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس
بردیا
2019-06-10T22:19:01
چند سال پیش که تو دبیرستان تحصیل می کردم یه دیوان حافظ خریدم.یه روز گفتم یه فال حافظ بگیرم ببینم واقعا راسته یا همش الکیه.نیت کردم وهمینطوری تو‌دلم گفتم: ای حضرت حافظ تو‌از سرودن کدوم شعرت پشیمونی واگر الان میتونستی اونو از دیوانت حذف می کردی؟! همین شعر اومد که:چنانم من ازاین کرده پشیمان که مپرس! اصلا هم قبلا این شعرو نشنیده بودم ونمیدونستم حضرت حافظ همچین شعری داره..
تماشاگه راز
2019-04-11T15:43:56
معانی لغات غزل (271)که مَپرُس : مپرس که قابل گفتن نیست، که از حدّ پرسش و پاسخ بیرون است .زو : از او .سر و سامان : وضع مرتّب، نظم و ترتیببی سر و سامان : بی برگ و نوا، مفلس، درویش .گداختن : گداخته شدن، با حرارت ذوب کردن و مجازاً به معنای ناتوان شدن، لاغر شدن، سوختن و تغییر شکل و وضع دادن، منقلب کردن .عربده : فریاد بلند و خشن .شیوه : راه و رسم طنّازی، راه و روش .شیوه یی می کند : به طرز و روشی ناز و عشوه گری می کند .فتّان : فتنه انگیز .صورت حال : چگونی حال، احوال پرسی .زلف شکستن : چین و شکن دادن به زلف، پیچ و تاب دادن به زلف .معانی ابیات غزل (271)1) آنقدر از دست زلف سیاه رنگش گله دارم که اگر بپرسی گفتنی نیست زیرا از دست او آنچنان بی برگ و نوا شده ام که قابل گفتن نیست .2) خدا کند هیچ کس در آرزوی وفاداری معشوق دل و دین را از دست ندهد که من چنین کرده و چنان پشیمانم که گفتنی نیست .3) برای یک دهان شراب که با نوشیدن آن به هیچکس زیانی نمی رسانم، از دست مردم نادان چنان دردسر و آزار می کشم که از حدّ پرسش و پاسخ بیرون است .4) ای زاهد مواظب باش که از کنار ما به سلامت بگذری چرا که این شراب قرمز آنچنان وسوسه انگیز و رُباینده دل و دین است که گفتنی نیست .5) دربارۀ این باده نوشی، حرف های جانگداز بسیاری را باید تحمّل کرد . هرکسی عربده سر می دهد. این یکی می گوید آن روی زیبا را مبین و آن یکی می گوید که علّت حرمت شراب سؤال مکن (امر و نهی)6) آرزوی این را داشتم که در گوشه یی به سلامت به سر برم، اما آن چشم فتنه گر چنان ترفند عشوه گری دارد که گفتنی نیست .7) گفتم از گوی گردنده سپهر احوالی بپرسم، گفت چیزی مپرس که در انحنای چوگان چنان زیر فشارم که نمی توان باز گفت .8) از یار پرسیدم که به قصد کشتن چه کسی زلفت را پیچ و تاب داده یی گفت این رشته سر دراز دارد. حافظ تو را به قرآن سوگند که در این باره چیزی مپرس .شرح ابیات غزل (271)وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتبحر غزل : رمل مثمّن مخبون مقصور*خاقانی : دارم از چرخ تهی رو گله چندان که مپرسدو جهان پر شود ار یک گله سر باز کنم*این غزل زمان دربه دری شاه ابواسحاق و پیش از گرفتاری و کشته شدن او سروده شده است .حافظ، در شروع غزل به صورت ایهام از موهای بلند شاه اینجو سخن به میان می آورد و از اوضاع درهم و بی سر و سامانی خود در غیاب او سخن می گوید و از آنجایی که غزل های حافظ آیینه تمام نمای اندیشه و طرز تفکّر او در لحظه سرودن شعر است بلافاصله در بیت دوم حالت ندامت خویش را از اینکه خود را در سلک طرفداران این سلطان قرار داده و بدان شهرت یافته و در غیاب او نیز نسبت به او وفادار مانده و به سوی قدرت حاکم بعدی گرایش نداشته است اظهار می دارد .شاعر در مواقع رنج و اندوه ناگزیر به می سر می سپارد لیکن از بخت بدِ او این زمان مصادف است با قدرت امیر مبارزالدّین محتسب و سخت گیری های او، به این سبب در بیت سوم، خود را باده نوشی معرّفی می کند که عارفانه مـــی می نوشد و به کسی آزاری نمی رساند اما به خاطر همین باده نوشی، از مردم نادان آزارها می بیند و در بیت پنجم از جار و جنجال هایی که سبب آزردگی روح و روان او می شود سخن به میان آورده و می گوید آمِرینِ به معروف و ناهیان از منکر عربده کشان به من امر و نهی می کنند که فضولی موقوف این را نباید ببینی و این سؤال را نباید بکنی .شاعر در بیت هفتم بر خلاف نظریه همیشگیِ آن ها که همه رویدادها را به گردش افلاک نسبت می دهند می گوید به خود گفتم از حال فلک و این سپهر گردنده پرسشی کنم او هم گفت آنچنان رنج و مشقتی از ضربه چوگانِ آن چوگان بازِ افریننده و نامرئی متحمّل می شوم که گفتنی نیست .آنچه از مفاهیم ابیات این غزل مستفاد می شود این که شاعر در حالت غم و اندوه و فراق شاه ابواسحاق و در عین استیصال به بازگویی مکنونات قلبی خود پرداخته است و از آنجایی که خاقانی در بیتی، مضمون مصراع اول غزل حافظ را آورده است بعید نیست که حافظ آن را پسندیده و بنایِ غزل خود را بر این مصراع نهاده باشد .شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
مهدی مرواریدزاده
2017-10-13T10:29:19
در بیت سومبسیار عریان اشاره به خوردن می و نادان خطاب کردن اطرافیان(مسلمانان داره)
عبدالحسین سبحانپور
2017-11-26T14:07:34
در پاسخ به نظر دوستان مردم نادان ، میتونه به هرکسی که به می خوردن حافظ به طور خاص و یا به طور عموم به هرکسی که در کار دیگران بی خودی دخالت میکنه و یا آزادی دیگران را محدود میکنه اطلاق شده باشه.بهر حال این وصف شامل حال افراطیون مذهبی هم میشه
شاعرک
2017-04-06T09:43:10
سلام ببخشیدبیت آخر مصراع اول چه طوری خونده می شه؟هر کاری می کنم نمی تونم یه جوریه بخونم که تپق نداشته باشه...
مهناز ، س
2017-04-06T10:13:20
گرامی شاعرکگفتمش زلف ، به خون ِ که شکستی ؟ گفتامانا باشی
شاعرک
2017-04-16T03:47:14
مهناک خانم ممنونگیج شده بودم
رضا ساقی
2018-08-17T20:30:17
دارم از زلـف سـیـاهـش گـلـه چنـدان که مـپــرس که چـُنـان ز و شده‌ام بی سر و سامان که مـپــرس "زلف" قسمتی از موی سر از دو طرف بر چهره ریخته می‌شود . "طـرّه" موی جلوی سر ، و "گیسو" به موی پشت سر گفته می‌شود ، اما هر یک از این اسمها گاه به جای هم به کار برده می‌شوند و گاه هر کدام از آنها به معنی تمام موی سرنیز بکارگرفته می‌شوند. "زلف" با آنکه "حجاب" است و مانع ازدیده شدنِ سیمای معشوق است، وسیله‌ی اتّصال عاشق به معشوق نیزهست. "زلف" نماد "کثرت وپریشانی"و"سیاه" نماد کفراست. معنی بیت : آن قدر از زلف سیاه معشوق گِله وشکایت دارم(هرباربا دیدن ویایادآوری پریشانیِ زلفِ معشوق،لرزه براندامم می افتد،ازخودبیخودمی شوم آنقدر پریشانحال می شوم که حدّ و اندازه ندارد همانگونه که پریشانیِ زلف یار تمامی ندارد). سرگشتگی وپریشانحالیِ من از بابت زلف دلبر قابل توصیف وبیان نیست. روزاوّل که سرزلف تودیدم گفتمکه پریشانیِ این سلسله راآخرنیست.کـس بـه امّـیـد وفا ترک دل و دیـن مکـُناد کـه چـنانـم مـن از این کرده پـشیمان که مـپــرس وفا : بر سر عهد و پیمان ثابت قدم بودنمکناد:مکند،فعل دعایی هست. معنی بیت :کسی به این امید که دلبر بر سر عهد وپیمانش پایدارخواهدماند دل ودینش رانبازد، من چنین کردم واز این کارم آنقدر پشیمانم که نهایت ندارد.کاملاً روشن است که دراینجامنظورحافظ ازاین نوع "اظهارپشیمانی" وتوصیه ی دیگران به "دل نباختن"بی تردید برجسته سازیِ سنگدلی ونامهربانی معشوق است که نسبت به عشق اوبی توجّهی نشان داده است.حافظ به این امید که معشوق باشنیدنِ این ناله های جانسوز اندکی متاثّرشوداینچنین ازدلباختن اظهارپشیمانی می کند وگرنه او دلی عاشق پیشه دارد وهرگزازعشقبازی لحظه ای رویگردان نمی شودهرچندکه به یقین نیز دانسته باشدکه معشوق او ازعشق اوبی نیازاست.اگرچه حُسن توازعشقِ غیرمستغنیستمن آن نی اَم که ازاین عشقبازی آیم باززاهدازمابسلامت بگذرکین مِیِ لَعل دل ودین می‌بردازدست بدانسان که مپرس می لَعل: شراب سرخرنگ باتوجّه به اینکه دربیتهای پیشین شاعر از جلوه ی زلف دلدار ودلباختن وعشقبازی سخن گفته،بی شک منظور وی ازمِی لَعل،صرفاً شراب ارغوانی انگوری نیست وشراب عشق وشراب لعل لب یار وشراب چشم معشوق را نیزمدّنظرداشته است.چراکه این شرابهابیشترازشراب انگوری، برباد دهنده ی دل ودین هستند. حافظ بامهارت تمام بابکارگیری "مِی لعل" درحقیقت معجونی ازهمه ی شرابهای یادشده ساخته که دین ودل بربادمی دهد و زاهدبایدسخت مراقب باشد که وسوسه ی نزدیک شدن به این معجون رادر خودنابودکند. معنیِ بیت:ای زاهد وای پرهیزگار، اگرمی خواهی سالم بمانی ودرگوشه ی امنی بدون تهدید وخطر،به زُهدو پارساییِ بپردازی، مراقب باش،بکلّی ازما(عاشقان) دوری کن تا آسیبی به دل ودین تو نرسد. چراکه این معجون به حدّی فریبنده ووسوسه انگیزاست که هر مقاومتی رادرهم می شکند، دلهارامی رباید ودین واعتقادات مذهبی رابه دست باد می سپارد. دراین بیت حافظ، بامخاطب قراردادن "زاهد" ضمن دادن هشدار، به بیانی رندانه به اومی فرماید: زهد و پارسایی شکننده ی تو درمقابل وسوسه ی ویرانگر لذّتِ عشقبازی تاب مقاومت وتوان بازدارندگی ندارد.زاهدِ پشیمان راذوق باده خواهدکُشتعاقلامکن کاری کآورد پشیمانیگفت و گو هاسـت در این راه کـه جان بُگدازد هر کسی عربده‌ای،این که مبین،آن که مپرس گفت‌و‌گو: بحث و جدلدراین راه : منظورهمین شراب نوشیدن که ازمنظرشریعت حرام می باشد. معنی بیت : درموردن خوردن شراب (سودمندیها وزیانهایش،حرام وحلال بودنش،مجازتهای شرابخواری و.....)بحث و جدل های جنجال برانگیز وجانفرسایی وجوددارد.هرکسی خودرادراین راه صاحبنظر وصاحب کرامت دانسته وبرای دیگران فرمان می دهندوبر سرش فریاد می‌کشند که آنگونه نگاه مکن واینگونه نگاه کن وچنین وچنان مکن یکی دیگر ازآنسو می‌گوید هیچ سؤال نکن!(امربه معروف ونهی ازمنکر)ازلحنِ کلام دربیت دوّم،چنین برمی آیدکه فضولی درکاردیگران ودخالت درامورشخصی آنهادرزمان حافظ نازنین باشدّت وخشونت بیشتری رواج داشته که شاعررااین چنین برآشفته نموده است. فضولی درکاردیگران ازسوی افرادخودشیفتهاختصاص به دوره ی خاصّی ندارد وازقدیم الایّام درهردوره ای کسانی بوده اند که خودرامامور وملائکه ی خداونددرروی زمین برشمرده وداعشانه درامورات شخصی دیگران به فضولی می پرداخته اند همانها که ازروی احساس مسئولیت ودلسوزی، سعی می کنندمردم راحتّابه زورشلّاق به بهشت بفرستند!عیب رندان مکن ای زاهدپاکیزه سرشتکه گناه دگران برتونخواهندنوشت پارسایی و سلامت هوسم بود ، ولی شیوه‌ای می کند آن نرگـس فـتّان که مپرس هوس : آرزو ، میل و خواسته شیوه ای می کند: کرشمه ای ، غمزه ای می کند، عشوه های دلبرانه انجام می دهد.نرگس : نوعی گل،استعاره از چشمفتّان : فریبنده‌، بسیار فتنه‌انگیزبه سببِ داشتنِ جذابیّت وزیبایی،معنی بیت : من هم همانندِ همه یِ پارسایان،آرزو داشتم زهد وپارسایی پیش گیرم و از گَزندِ عشق وبلاهای عاشقی،درامان باشم. ولی چه کنم،ازاختیارمن بیرون است، آن چشم زیبای محبوب چنان عشوه وغمزه‌ای بکارمی گیرد که شرح وبیان آن ممکن نیست. نمی توان درمقابل عشوه های اومقاومت کرد،شیوه های دلبرانه اش منحصربفرداست،بامشاهده ی رفتارعای اوازخودبیخودشده وتسلیم می گردم.رسم عاشق کُشی وشیوه ی شهرآشوبیجامه ای بود که برقامت اودوخته بودگفتم از گوی فلک صـورت حالی پرسـم گفت : آن می‌کشم اندر خم چوگان که مپرسگوی:توپ فلک:آسمانصورتِ حال :اخوالاتِ روزگار ، چگونگی اوضاعچوگان:وسیله ی بازی،چوبِ سرکجی که با آن گوی را به طرف دروازه‌ی حریف زنند . چوگان درادبیاتِ ما بیشتر استفاده شده است‌. ازآنجهت که شکلِ ظاهری ِآن شبیهِ زلف معشوق سرکج است.گردست رسدبرسرِ زلفینِ توبازمچون گوی چه سرها که به چوگانِ توبازمدرقدیم ازآنجاکه چرخِ فلک راجسمی چون گوی گَرَدنده اَندر جای خویش،می پنداشتندبه همین سبب،برای بیان بعضی مفاهیم درشعر،ازگوی وچوگان که وسیله یِ بازی وسرگرمی مردم بود استفاده می کردندتاقابل تصّورتر باشد.منظور از"گوی فلک" در اینجا "زایچه"است."زایچه" چیزی شبیهِ "اسطرلاب" است.اسطرلاب وسیله ایست که با آن جایگاه و مسیر ستارگان را معلوم می‌کردند. قدما معتقد بودند که زایش و نازایی ، پسر یا دختر شدن فرزند ، اتفاقات طبیعی و حتی سرنوشت بشر تحت تأثیرِچرخش فلک وحرکتِ ستارگان رقم می خورد.خمِ چوگان:(محلِّ انحنای سرچوگان که گوی درآنجا قرار می گیرد وموقعِ پرتاب شدن نیزازهمانجاضربه می خورد.)معنی بیت : ازرویِ کنجکاوی گفتم که از سپهرِهمچون گوی که همیشه به دورخویش می گردد وسرگردان است،وضعیت روزگار راجویا شوم،پاسخم داد که :من آنچنان ضرباتِ محکمی ازانحنایِ چوگان میخورم که ازشدّتِ آن دورخودم می گردم در چنبرِ تقدیرچنان گرفتارم که تعریفی ندارد. اگرنه درخم چوگان او رودسرمنزسرنگویم وسرخودچکاربازآید؟گفتمش : زلف بـه خون که شکستی ؟ گفتا : حافظ ! این قصّـه دراز ست به قرآن که مپرس"زلف"در این بیت همان "زلف سیاه" در بیت اول است. "زلف به خون شکستن" دو معنا دارد :1-زلف راشکن شکن کردن و حالت دادن وخم کردن به منظورِ دل بُردن وگرفتار کردن وبه اصطلاح عاشق کُشی . 2- با خون کسی به زلف، حالت دادن و خمیده وشکن درشکن کردن معنی بیت :از معشوق پرسیدم به قصد کشتنِ چه کسی زُلفانت را مثل شمشیر خمیده کرده‌ای ؟ گفت : ای حافظ پاسخ این سئوال،قصّه یِ درازی به درازای زلفانم دارد.این قصّه ای راکه تومی پرسی، داستان درازی دارد وازآنجا که برای من همانندِیک رازِسربسته هست، تو را به قرآن سوگندت می‌دهم که دراین موردپرسشی مکن. بالابلندِعشوه گر نقش بازمنکوتاه کردقصّه ی زهددرازمن
سلیمان
2019-01-04T19:35:59
برای ابهام زدایی بیت ششم لازم نیست نسخه خطی باشه یا حافظ رو از گور بیرون بکشید ! معنای همین کلمه پارسا را اگر درست بدانید میفهمید کلمه پارسا صحیح است و اگر کلمه گوشه گیری که دوست عزیزمان گفتند قرار بدهید کل فوندانسیون شعر از نقطه نظر معنا و مفهوم بهم میریزه ! با تشکر
بیگانه
2018-02-28T19:04:47
که مپرس...
افشین
2021-07-15T11:58:53.0585483
قطعا مراد از می شراب ربانی است که زاهدنما ها از آن بی خبرند و منظور از مردم نادان اینان هستند.  
در سکوت
2022-05-16T14:20:31.1980516
این غزل را "در سکوت" بشنوید