حافظ:هاتفی از گوشهٔ میخانه دوش گفت ببخشند گنه، مِی بنوش
❈۱❈
هاتفی از گوشهٔ میخانه دوش
گفت ببخشند گنه، مِی بنوش
لطفِ الهی بِکُنَد کارِ خویش
مژدهٔ رحمت برساند سروش
❈۲❈
این خِرَدِ خام به میخانه بَر
تا مِیِ لعل آوَرَدَش خون به جوش
گر چه وصالش نه به کوشش دهند
هر قَدَر ای دل که توانی بکوش
❈۳❈
لطفِ خدا بیشتر از جرمِ ماست
نکتهٔ سربسته چه دانی؟ خموش
گوشِ من و حلقهٔ گیسویِ یار
رویِ من و خاکِ درِ مِی فروش
❈۴❈
رندیِ حافظ نه گناهیست صَعب
با کَرَمِ پادشه عیب پوش
داورِ دین، شاه شجاع، آن که کرد
روحِ قدس حلقهٔ امرش به گوش
❈۵❈
ای مَلِکُ العَرش مرادش بده
و از خطرِ چشمِ بَدَش دار گوش
کامنت ها