گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:در عهدِ پادشاهِ خطابخشِ جُرم پوش حافظ قَرابه کَش شد و مفتی پیاله نوش

❈۱❈
در عهدِ پادشاهِ خطابخشِ جُرم پوش حافظ قَرابه کَش شد و مفتی پیاله نوش
صوفی ز کُنجِ صومعه با پایِ خُم نشست تا دید محتسب که سَبو می‌کشد به دوش
❈۲❈
احوالِ شیخ و قاضی و شُربُ الیَهودِشان کردم سؤال صبحدم از پیرِ مِی فروش
گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی دَرکَش زبان و پرده نگه دار و مِی بنوش
❈۳❈
ساقی بهار می‌رسد و وجهِ مِی نماند فکری بکن که خونِ دل آمد ز غم به جوش
عشق است و مفلسیّ و جوانیّ و نوبهار عُذرم پذیر و جرم به ذیلِ کرم بپوش
❈۴❈
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی؟ پروانهٔ مراد رسید ای مُحِب خموش
ای پادشاهِ صورت و معنی که مثل تو نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش
❈۵❈
چندان بمان که خرقهٔ اَزْرَق کُنَد قبول بختِ جوانَت از فلکِ پیرِ ژِنده پوش

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۲۸۵

تصاویر

کامنت ها

زرین کوب
2015-02-14T11:13:11
) در زمان پادشاهی که کارهای خلاف را بخشیده و گناهان را می پوشاند، حافظ قرابه شراب را به دوش می کشد و فقیه، پیاله باده می نوشد. (حافظ قرابه قرابه شراب می نوشد و فقیه پیاله پیاله).2) صوفی، وقتی مشاهده کرد که پاسبان شرع کوزه شراب را به دوش می کشد، از کنج خانقاه خود به در آمده در میخانه به پای خُم مقیم شد .3) بامدادان از پیر می فروش چگونگی حال شیخ و قاضی و باده نوشی پنهانی آن ها را پرسیدم ...4) گفت، هرچند تو راز داری اما این سخن نگفتنی است . خاموش و راز نگهدار باش و می بنوش .5) ساقی، بهار فرا می رسد و پولی (برای خرید شراب) باقی نمانده است. چاره یی بیندیش که از شدّت اندوه، خون در دلم (به مانند شراب در خُم) به جوش آمده است .6) در بحبوحه عشق و جوانی و بی چیزی، بهار فرا رسیده است. عذر مرا بپذیر و دامنِ کرم خود را بر روی تقصیر و خطای من بکش .7) تا به کی مانند شمع زبان درازی و افشاگری می کنی؟ ای عاشق، اجازه کامروایی رسیده خاموش باش.8) ای پادشاه ظاهر و باطن که به مانند تو هیچ دیده ندیده و هیچ گوش نشنیده است ...9) آنقدر باقی باش که بخت جوان تو از دست فلک پیر ژنده پوش، خرقه کبود پذیرفته و جانشین آن گردد .
دینا
2019-04-24T09:18:36
سلام ممنون از جناب رضا ساقی که غزلها رو معنی میکنن.ولی توی تفسیر منم مثل جناب سید مسعود برام عجیبه کسی تصور کنه حافظ شرابخوار باشه .ایشون عارف واصل هستن و همیشه مست می الهی هستن و نیازی به این شرابهای دنیایی ندارن آقای الهی قمشه‌ای هم تو صحبتهاشون بارها گفتن.کسانیکه گوشه ای از اسرار الهی براشون اشکار میشه اجازه ندارن با غیر اهل دل مطرح کنن و همیشه در پرده صحبت میکنن.
م.م.سپهر
2021-04-14T09:19:20
عرض ادبتوضیح کامل و شاملی از عبارت "شرب الیهود" در جلد دوم کتاب وزین "این کیمیای هستی" به خامه ی آقای شفیعی کدکنی به چشمم خورد، که دیدم ذکرش در اینجا خالی از لطف نتواند بود. "شُربُ الیهود: ظاهرا یهودیان در شب های ماه رمضان، به گونه ای پنهانی، شراب می‌ خورده اند:" احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان/ کردم سوال *صبحدم* از پیر میفروش-گفتا: نه گفتنی ست سخن گرچه محرمی/ درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش" (دیوان حافظ 193) و این که حافظ "صبحدم" از پیر میفروش درین باره میپرسد گواهی است بر صحت این حدس و گواهِ استوار در این باره سخن مولاناست:" به ماهِ روزه، جهودانه، می مخور تو به شب/بیا به بزم محمد مدام نوش مدام" (دیوان کبیر، غزل 1732)."
برگ بی برگی
2020-10-17T13:39:13
در عهد پادشاه خطابخش جرم پوشحافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوشپادشاه خطا بخش خداوند بزرگ است که همواره جرم انسان را برای عدم بازگشت و وفای به عهد خود پوشیده میدارد ، باشد که وقت آن فرارسد زیرا همیشه انسان در عهد و زیر سلطه حضرتش بسر برده و سرانجام روزی ناگزیر به وفای به عهد موسوم به پیمان الست و بازگشت به اصل خدایی خود میباشد . در مصراع دوم و بیت بعد سه باور را به تصویر میکشد که هریک راهی مختص خود برای وفای به عهد وبازگشت به خدا برگزیده اند.حافظ که دراینجا سمبل انسان عارف و رندی زیرک است به قرابه یا خمره بزرگی از شراب معرفت چنگ زده و از طریق عشق و عرفان قصد رسیدن به حضرت معشوق دارد که راهی میان بر بوده و بسیار سریعتر به مقصد خواهد رسید . مفتی یا قاضی نماد انسانی ست که او نیز خیال رسیدن به خدا را در سر داشته اما با قضاوت مذاهب و برتر دانستن باورهای تقلیدی خود که بیشتر بر پایه خرافات تغییر ماهیت داده و ملغمه ای از بافته های ذهنی و اصل دین هستند .چنین انسانی نیز با پرهیزکاری و ریاضت میتواند پیاله و جرعه ای هرچند بسیار کوچک از می خرد ایزدی بر گرفته و پس از عمری جهد و رهد به مقصد برسد . صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشستتا دید محتسب که سبو می‌کشد به دوشاما فرقه دیگری نیز وجود دارند و آنها صوفی نمایان هستند که ریاکارانه پس از آنکه دیدند محتسب (در اینجا در معنی مثبت آن وشمارش و تقسیم کننده شراب معرفت)سبوی شراب بر دوش میکشد از کنج صومعه یا عبادتگاه خود برجسته و خود را به طمع دریافت این می ایزدی به پای خمره میرسانند اما غافل از آنکه سهمی برای ریاکاران از هر دین و مذهبی که باشند درنظر گرفته نشده و آنها بی بهرگان هستند. حافظ به عمد صوفی و صومعه را با هم بکار برده است تا بدانیم در همه مسلکها ریاکاران وجود دارند که آنچه بر زبان میرانند با آنچه در دل دارند فرق از زمین تا آسمان است و بر گفته خویش برای رسیدن به خدا و وفای به عهد الست صادق نیستند . مولانا نیز در باره صوفیان (سست عنصران) ریاکار میفرماید:از هزاران اندکی زان صوفیند . باقیان در دولت او میزیندبدون شک نمونه های فراوانی از این انسانها را میشناسیم .احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشانکردم سؤال صبحدم از پیر می فروشپس حافظ میفرماید  احوال این سه گروه را صبحدم که برای دریافت می ایزدی رفته بود  از پیر می فروش که میتوان آنرا انسان معنوی کامل و یا خدا دانست سوال میکند .شیخ در اینجا نماد عارف ، قاضی نماد زاهد و عابد ، و شرب الیهود انسان ریاکار میباشد .گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمیدرکش زبان و پرده نگه دار و می بنوشپیر می فروش و یا خدا پاسخ میدهد احوال آنها را به زبان و از طریق ذهن نتوان توصیف کرد هرچند که تو محرم راز هستی پس آبروی آنان را نگهدار و پرده دری مکن و می خود را بنوش . یعنی به کار سایرین کاری نداشته باش و هر انسانی باید تنها بر روی خویشتن کار کرده و از قضاوت دیگران با هر مسلکی پرهیز کند چرا که با اینکار به ذهن رفته و از کار اصلی خود باز میماند . ساقی بهار می‌رسد و وجه می نماندفکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوشخون دل نشانه درد است که با افزایش غمها در دل انسان به جوش آمده و انسان را بیقرار و نا آرام میکند .و هرانسان دارای خود کاذب قدرتمند ، ایجاد غم کرده و شادی اصیل انسان را به یغما میبرد .غم برتر نبودن ، غم شهرت ، غم چیزهایی که از دست دادیم و یا بدست نیاوردیم و خود را مستحق آن میدانیم . غم تایید و توجه دیگران ، غم اینکه چرا دانش ما را نمی خرند ، غم اصلاح کردن دیگران ، غم قضاوت دیگران ، غم رها شدنمان توسط انسانی که وقتی ما را دوست داشت و غمهای بیشمار دیگر که همه آنها برآمده از ذهن و خود کاذب انسان هستند . پس حافظ میفرماید ای انسان فکری برای آنهمه درد و غم خود بکن زیرا ساقی که می را به حساب میدهد از راه خواهد رسید و زمان بهار شکوفایی تو نیز فرا رسیده است ، پس وجه می را که همانا رها کردن این دردها و غمهای درونی توست آماده کن . یعنی که با حفظ این غمها امکان دستیابی انسان به می خرد ایزدی وجود ندارد . وجه می همان حضور و هشیاری خدایی انسان است که با آمدن غمها و دردها از دست میرود . نتیجه همه این غمها ، دردهایی مثل خشم ، کینه، حسد ،تکبر ، حرص ، بخل و سایر دردهای کوچک و بزرگ دیگر هستند . در بیت دوم نیز حافظ فرمودند که محتسب ، می را به حساب و کتاب ، و وجه آن توزیع میکند ، پس برای دریافت می الهی باید همه غمها و دردهای خود را رها کرده و چون آینه صیقل خورد و این بهای آن می استعشق است و مفلسی و جوانی و نوبهارعذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوشاما اگر سالک راه عشق قادر به رهایی همه غمهای خود نبود و برای آن چندتای باقیمانده عذری داشت پس بهتر آن است که از خدای خود بخواهد تا جرم او را به کرم و بخشش خود پوشانده و ببخشاید زیرا که موسم عشق و نوبهار است و کیسه جوان که خام است تهی . یعنی انسان در سنین جوانی باید بیشتر غم و دردها را از وجود خود بزداید و باقیمانده آن را نیز تا میانسالی و پس از آن انسان مجاز به حفظ غمها و دردهای خود نیست . تا چند همچو شمع زبان آوری کنیپروانه مراد رسید ای محب خموشمیفرماید ای انسان هرچه باید بیاموزی اکنون آموختی ، پس ذهن خود را خاموش کن و بیش از این از طریق ذهن زبان آوری مکن  زیرا که اگر عاشقی، اکنون پروانه مرادت بر گرد شمع میگردد ، پس وقت ورود به آتش عشق شمع و یکی شدن با حضرت معشوق است . یعنی از عرفان نظری به عرفان عملی رسیدن.ای پادشاه صورت و معنی که مثل تونادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوشپادشاه صورت و معنی انسان است که از معنای مطلق و بینهایت خداوند در فرم و صورت وارد شده است و چنین چیز شگفت انگیزی را تا پیش از این نه کسی دیده و نه شنیده بود ، یعنی تا قبل از انسان جهان ماده و جهان هشیاری از یکدیگر جدا بودند . مولانا میفرماید : هر کسی در عجبی و عجب من این است / کو نگنجد به میان ، چون به میان می آید . و در جای دیگر : صورت از بی صورتی آمد برون باز شد ، که انا الیه راجعون یعنی که اصل انسان از بی صورتی و عدم یا معنا بوده است و باید به همان عدم و بی صورتی باز گردد . چندان بمان که خرقه ازرق کند قبولبخت جوانت از فلک پیر ژنده پوشدرادامه بیت قبل میفرماید پس ای انسان چندان در ذهن و هشیاری جسمی بمان که پیر ژنده پوش یا خدا از روزگار بپذیرد این بخت جوان تو را . یعنی که انسان باید بیشتر در هشیاری بماند و زمان کمی به منظور گذران امور دنیوی در ذهن باشد و تا همین اندازه از طرف خدا یا زندگی مورد قبول واقع میشود . بنظر میرسد اشاره به آیه دوم سوره مزمل باشد :قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا یعنی مقدار کمی در شب بمان . تنها به همین مقدار خرقه ازرق یا ریا توجیه پذیر است درصورتیکه بیشتر ما انسانها مدت بسیار زیاد در خواب ذهن هستیم و شاید بسیار کم و یا اصلا تا پایان عمر جسمانی خود در هشیاری نباشیم .
Vahid Rashidi
2017-03-23T07:06:39
در مطلع غزل و در مصرع نخست در بعضی نسخ به جای " پادشاه " پادشه نوشته شده که از نظر " وزن " روان تر خوانده می شود:در عهد پادشه خطابخش جرم پوش ....
فروغ-الف
2018-11-06T02:41:15
سلام جناب رضا ساقی کامل و شفاف بیان نمودند از زحمت و وقت و دانشی که هدیه دادند سپاسگزاریم . در تکمیل بیانات دوستان ، در بیت دوم غزل ،گفته شده که صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست .... صوفی در زبان و ادبیات فارسی صوفی به زاهد و عارف مسلمان گفته میشود( هرچند که در حافظ صوفی همراه با بار منفی ای ناشی از ریاکاری ایشان است ،میباشد و صوفی در زبان حافظ به مدعیان طریقت گفته میشود ) در حالی که صومعه (در معنای خاص خود و نه عام) محل عبادت و خلوت و گوشه نشینی مسیحیان و ترسایان است و محل عزلت صوفیان در اولین مرتبه تاریخی صفه مساجد و سپس خانقاه ها و ... است چرا حافظ به جای استفاده از واژه ی مسجد که مختص به صوفی مسلمان است از صومعه بهره برده میتواند جای سوال باشد ، که پاسخ اینکه علارغمی زمان سرایش غزل دوره پادشاهی شاه شجاع است اما همچنان متولیان دینی در موقعیت هایی حتی از حاکم سیاسی نیز متنفذ تر بوده و با وجود رسالت خطیر حافظ در نقد ریاکاری ایشان ، میبایست ضمن نقد این دسته فرصت انتساب اتهام بی دینی و کفر به خویش از جانب نقد شوندگان را از آنان سلب مینمود.
رضا ساقی
2018-08-24T02:03:35
درعـهـد پـادشـاهِ خـطـابـخش جـُرم پـوش حافظ قَرابه کش شد و مُـفـتـی پـیـالـه‌نوش قَرابه : صراحی ، شیشه‌ی بزرگ ِشکم دارِشراب قرابه‌کش :استعاره از شرابخواری ِحرفه ای ، کسی که شیشه های بزرگ شراب را از جایی به جایی حمل می کند.پیاله : ظرف شراب ، جام شراب مُفتی : فقیه،فتوی دهنده ، رهبر پیاله‌نوش : باده نوش،به گمان ِ قوی این غزل دردورانِ پادشاهی ِ"شاه شجاع" سروده شده است. همانکه برخلاف پدر ِ سخت گیر ومتعصّب اَش،راهِ دیگری پیش گرفت وبامردم مدارانمود. از اشتباه زیردستان چشم پوشی می کرد و گناهانشان را نا دیده می گرفت. حافظ غزل رابه گونه ای آغازکرده که مخاطبین،به راحتی توانسته باشند اوضاع گذشته رابا اوضاع ِ کنونی قیاس کرده ودریابند که دوره ی جدیدی آغازشده است. ضمن ِ آنکه طنزی شیرین نیزدرقرابه کشیِ حافظ به چشم می خورد وحکایتی حافظانه ازاشاره به سختگیریهای دوره ی گذشته می باشد.معنی بیت:عهدِ پادشاهی بامروّت آغاز شده،آزادی به ویژه آزادی درشرابخواری محقّق شده، چیزی که پیش ازاین نبوده است. به جای پادشاه متعصّب و سخت گیر، پادشاهی خطاپوش به تخت نشسته است.حافظ که پیش ازاین، مخفیانه وباپیاله شراب می خورده،حال که فُرجه یِ مناسبی پیداکرده، باآسودگی ِ خاطر، شراب را درشیشه های بزرگِ شکم دار وقرابه جابجا می کند. مُفتی شهرنیزکه به ظاهرازخوردن شراب پرهیزمی کرد دردوره ی جدید، جرأت کرده و شراب نوشیدن راباپیاله شروع کرده،چون تازه کاراست. قبل ازاین مُفتی دلش می خواست شراب بخورد ولی جرأت نمی کرد.حالامی نوشد امّا نه مثلِ حافظ! حافظ کهنه کاراست واشتیاق ِ بیشتر و همچنین مهارتِ بیشتری نسبت به شیخ ومفتی، برای شراب نوشیدن دارد. دردوره ی جدید دقیقاً هرکس درهرسطحی که ازنظراخلاقی قرارداشته ، یک درجه ارتقا یافته،پیشرفت کرده و یک دو قدم درعهدِ پادشاه ِ جدید روبه جلو حرکت کرده است....!می خورکه شیخ وحافظ ومفتیّ ومحتسبچون نیک بنگری همه تزویر می کنند.صوفی زکُنـج ِصومعه بـاپـای خُم نـشست تا دید مُحتسب که سبو می‌کشد به دوش صومعه : خانقاه با : حرف اضافه به معنی بهمحتسب : مأمور جلوگیری از تخلفات شرعی ، مأمور امر به معروف و نهی از منکرسبو : کوزه‌ی شراب"سبو می‌کشد به دوش" : شراب حمل می‌کند تا به دیگران شراب بدهد ، البته کسی که شراب به دیگران می‌دهدبه احتمال زیاد خود نیز اهل شرابخواری هست . دراین دوره وضعیّتِ جالبی پیش آمده وحافظ باهنرمندی تمام اززوایای مختلف آن رابه تصویرکشیده است. درتصویراین بیت می بینیم که صوفیِ متشرّع ومتظاهر نیزازقافله عقب نمانده ویک درجه ارتقا پیدا کرده است. اوگویی که ازخیلی وقت پیش منتظرِ چنین فرصتی بوده است. معلوم می‌شود که صوفی قبل از این عهدِ جدید، تمایل به شرابخواری داشته لیکن ازروی ریا ویااز ترس ِ مُحتسب بوده که پرهیزمی کرده ، نه از روی تقوی و پارسایی!حال که صوفی می بیند خودِ مُحتسب (مامورنهی ازمنکر)نیز رنگ عوض کرده ومشغول توزیع ِشراب به دیگران است،فرصت راغنیمت شمرده، بابیرون جهیدن ازخانقاه وخود رابه پایِ خُم ِ میخانه رسانده تاشکمی از عزادرآورده باشد. صوفی که آن همه ریاکاری می کرد،حالا به پیاله وسبو وقرابه، رضایت نمی دهد وسرقفلیِ پایِ خُم را به نام خویش ثبت می کند!پس بیجا نبوده که حافظ این همه فریاد می زده مُفتی وشیخ وزاهد وصوفی همه ریاکار هستند!صوفی ِما که ز وردِ سحری مست شدی شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد.احوالِ شیـخ وقاضی و "شُربُ‌الیهودشان" کـردم سـؤال صبحدم از پـیـر می فـروش شیخ : زاهد،رهبر مذهبیقاضی : قاضی شر شُربُ الیهود : پنهانی شراب خوردن ، یهودیانی که در کشور اسلامی زندگی می‌کردند و تحت حکوت اسلامی بودند موظّف بودند اعمال خلاف شرع اسلام را علنی انجام ندهند ، بنابراین در خانه‌هایشان شراب می‌نوشیدند. حافظ درخَلق این بیت احتمالاً گوشه چشمی به این ضرب المثل داشته که می گویند :" قاضی ها و یهودیان همیشه پنهانی شراب می نوشند"عبید زاکانی شاعر طنزپرداز معروف، دراین باره به طنز می گوید: (طعام و شراب تنها مخورید که این شیوه یِ قاضیان و جهودان باشد.!) پیر می فروش : راهنما و مرشد سالکان راه طریقت و حقیقت، غالباً "پیر" درنظرگاه حافظ یک شخصیّت فرزانه ی خیالیست وحافظ نکته های تامّل برانگیز راازبان اوبازگومی کند تابه موضوع اعتبارببخشد.معنی بیت : هنگام صبحگاهان از مرشدفرزانه سؤال کردم که در این دوران که شرابخواری آزاد است چرا شیخ و قاضی همچنان مخفیانه شراب می‌نوشند وهمانندِ صوفی ومحتسب عمل نمی کنند؟! گفتا:نه گفتنی‌ست سخن،گرچه مَحرمی دَر کش زبان و پـرده نگهدارومی بـنـوش زبان درکشیدن : سخن نگفتن ، ساکت و خاموش ماندنپرده نگه داشتن : راز پوشیدن معنی بیت : پیر گفت : اگر چه تو مَحرم راز هستی ولی هر سخنی قابل گفتن نیست ساکت باش و راز نگهدار و شراب بنوش.دراینجا نکته یِ باریکترازمویی نهفته است!حال که همه (شامل:حافظ ومفتی ومحتسب وصوفی و....) آشکارا شراب می نوشندونیازی به تظاهر وریاکاری نیست، چرا وبه چه سبب،این دوقشر: "قاضی وشیخ، همچنان پنهانی شرابخواری می کنند؟پاسخ روشن است:این دوطبقه، بسیارموذیانه وزرنگ ترازقشرهای ِ دیگرتشریف دارند! آنها نیک می دانند که این دوره ی ِ آزادی موقّت که توسط ِ شاه شجاع به وجودآمده، پایدارنخواهدماند و زود گذراست. چنان نماند وچنین نیز هم نخواهد ماند.پس چه بهتر که پنهان کاری کرده ودرنظر ِ خلق خودرا پرهیزگار نشان دهند تادردوره یِ بعدی دچار ِ مشکل نگردند. گرچه به ظاهر، آزادی شامل همه شده،امّا آنهاترجیح می دهند که تقواپیشه سازند تا اعتمادِ مردم نسبت به آنها خدشه دارنگردد.آنها قصد دارند سالیان سال جایگاهشان راحفظ کرده وبا خدعه ونیرنگ وریاکاری،مردم را در پشتِ سر خود نگاهداشته وبه سواستفاده های خود ادامه دهند.!امّا حافظ وصوفی ومحتسب و....ساده دل هستند وبابازیهای ِ پیچیده یِ ریاکاری آشنایی کافی ندارند.!آنها بسادگی خود را لو داده اند وچنانچه ورق برگردد،بیشترین ضربه را آنها خواهندخورد وهمچنان شیخ وقاضی که ازبه خطرافتادنِ موقعیّتشان ترسیدند وشرابخواری را برمَلا نکردنددرنظر مردم،پاکدامن باقی خواهند ماند.!درغزلی دیگر گویا این اتفاق افتاده که حافظ فرموده:محتسب شیخ شدوفِسق ِخود ازیادبِبُردقصّه ی ماست که درهرسر ِ بازار بماندصوفیان واستدند ازگِروِ می خرقهدَلق ِمابود که درخانه یِ خمّاربماند.دراین دنیای وانفسا درهمه یِ دوره ها معمولاً اینچنین بوده وخواهدبود، هرکه ساده تر وصادق تراست بیشترین ضربه را می خورد.ساقی بهار می‌رسد و وَجهِ می نـمـاند فکری‌بکن‌که خونِ دل آمدزغم به جوش وَجه : بها ، قیمت ، پولخون به جوش آمدن:کنایه از کلافه شدن و عصبانی شدن این بیت "حُسن طلب" دارد . یعنی بی آنکه مستقیماً چیزی بخواهد رندانه نیازش را اعلام کرده است .معنی بیت : ای ساقی بهار دارد از راه می‌رسد درحالی که ما ولخرجی کرده ایم وبرای شرابخواری درموسمِ بهارپولی نگه نداشته ایم، اینک برای خریدن شراب دربهارپولی نداریم ، بیا و فکری به حال ما کن که ازخماری وغم وغصّه دلمان خون است. ابرآذاری برآمد باد نوروزی رسیدوجهِ مِی میخواهم ومطرب، که می گوید رسید.؟عشق ا‌ست‌ومُفلِسیّ وجوانیّ ونو بهار عـذرم پذیروجرم به ذیل کـَرَم بپوش مـُفلسی : تهیدستی ، فقر ذیل : دامن جامهکـَرَم : بخشش ، جوانمردیبه ذِیل کَرَم بپوش: با دامن ِ جامه ی جوانمردی،جرم مرا بپوشان، با دامنِ کَرَم و بخشش گناه ِ مرا بپوشان.معنی بیت:درادامه ی بیت قبل خطاب به ساقی می فرماید: بخشش وکَرمی کن،من اشتباه کرده وتمام ِ دارایی وپول خودراخرج کرده ام،حال که نوبهار(اوّلِ بهار) است من تهیدست وفقیر وبی چیز شده ام، خطایِ مرا ببخش وجوانمردی کن وبه من شراب بده. دراوج عشق و جوانی و بی چیزی، بهار فرا رسیده است. عذر مرا بپذیر و دامنِ کرم خود را بر روی تقصیر و خطای من بکش.جالب است که درنظرگاه حافظ،" گناه وثواب" نیزهمانند واژه ی "رند" وپیرمغان و....معناهای خاصی دارند. ازنظرحافظ گناه این است که غفلت کنی و به فکرآمدن ِ بهار نباشی ونتوانی اسبابِ عیش وعشرت تهیّه کنی، وکار ِصواب هم این است که شادباشی وشراب نوشی ومردم آزاری نکنی. کار ِصواب باده پرستیست حافظابرخیزوعزم جزم به کارصواب کنتاچندهمچو شمع زبان آوری کنی ؟! پـروانه‌ی مُرادرسیدای مُحب خموش! زبان آوری : بلبل زبانی، زیاد سخن گفتن،حرّافیپروانه‌ی مراد :مراد به پروانه تشبیه شده است.مراد: کامیابی مُحبّ : دوستدار،عاشق "پروانه"ایهام دارد : 1- خود پروانه که حشره‌ای است زیبا ، در این معنا با شمع ایهام تناسب دارد . 2- جواز و اجازه بنظرچنین می رسد،ساقی عذرخواهی ِ شاعر راپذیرفته شده وترفند رندانه ی حافظ برای گرفتن شراب کارسازافتاده است برای اینکه ساقی قصددارد هزینه ی بساط عیش وعشرت شاعرراتقبّل کند تا در موسم بهار،برای شاعر امکان ِ شادخواری میسّرگردد.معنی بیت : ای عاشق (شاعر) تاکی بلبل زبانی می کنی ،خاموش باش،مجوّز ِ کامیابی و شادخواری داده شد ، ساکت باش و مانند شمع زبان درازی نکن و به کامیابی بپرداز.دربرداشت دوّم: باتوجّه به اینکه شاه شجاع در مجلس حضور دارد وعذرخواهی ِ شاعر ازساقی راشنیده است،هم اوست که مجوّز عیش شاعر را به عهده گرفته ومی گوید: جواز ِ کامرانی وعشرت صادرشد خاموش باش وبیش ازاین زبان آوری نکن.ممکن است اصلن منظور شاعر از"ساقی" دراین بیت همان خودِ شاه شجاع بوده باشدکه دراین صورت برداشت دوّم مناسب ترخواهدبود. "ساقی" معمولن درهرغزل معنای خاص ِ خودش را دارد.بعضی جا به معنی شراب دهنده،بعضی اوقات استعاره ازخود ِ معشوق است‌ای پادشاهِ صورت ومعنی که مثل تو نادیده هیچ دیده وُ نشنیده هیچ گوش ! چندان بمان که خرقه‌ی اَزرق کند قبول بخت جوانت ازفلکِ پـیـرِ ژنـده پـوش پادشاه صورت و معنی : پادشاه دین و دنیا ،خرقه : جامه‌ی درویشاناَزرق : کبود ، نیلی فلک : آسمانپیر : کهنسال"چندان بمان" : زیاد عمر کن و زنده بمان . در تصوّف ، هنگامی که مرشد می‌خواهد جانشینی برای خود مشخص کند ، خرقه‌ی خود را بر دوش یکی از مریدان می‌اندازد یعنی که پیر آن مرید را مناسب جانشینی خود دانسته اوتوان ولیاقت او را تأیید می‌نماید . در اینجا تشبیه پنهانی هم صورت گرفته و آسمان از جهت کبودی به خرقه تشبیه شده است یا بالعکس . معنی بیت : ای پادشاه مملکت و دین ( ای شاه شجاع) که همانند تو(درشجاعت ودانایی و...) پیدا نمی‌شود ، آن قدر زنده بمان وبااقتداربه پادشاهی مشغول باش تا بخت جوان تو، شایستگی‌ انعام گرفتن ازچرخ فلک کهنسال راپیداکند.انعام ِ خرقه ی جانشینی سلطانی ِ کاینات!دوام عمر و ملک او بخواه از لطف حق ای دلکه چرخ این سکّه یِ دولت به دور روزگاران زد.
سیدمسعود
2018-12-08T08:01:34
جناب رضا ساقی چه بی پروا حافظ ،حافظ ، بر زبان می رانید و او را خیلی راحت به شراب خواری متهم می نمائید و گویا لحظه ای نمی اندیشید که این کسی که راجع به او اینقدر سطحی قضاوت می کنید اولاً حافظِ قرآن بوده و ثانیاً اصرار داشته که در تمام غزلهایش این " حافظ" بودن خود را اعلام نماید و تخلص خود را به رخ خواننده بکشد گویا پس از صحبت از می و میخانه و ساقی و خم و ... اصرار داشته در آخر کلیه غزلها بگوید ای خواننده با خواندن این تعابیر در شعر ، سطحی قضاوت مکن و فراموش مکن که این تعابیر را از یک حافظ قرآن می شنوی که در آیه 90 سوره مائده آن قرآن می فرماید : یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (سوره مائده آیه 90)ای کسانی که ایمان آورده‏ اید شراب و قمار و بتها و تیرهای قرعه پلیدند [و] از عمل شیطانند پس از آنها دوری گزینید باشد که رستگار شویداگر غزلهای هر شاعر دیگری را به حسب ظاهر تفسیر کنید ولی با حافظ که قریب 500 بار (در پایان همه غزل هایش ) از تخلص حافظ استفاده کرده و حافظ القرآن بودن خود را گوشزد نموده ، نمی توانید چنین برخورد نمائید مگر اینکه او را کم عقل بدانید که هم خود را حافظ قرآن بداند و تکرار کند و هم بر خلاف نص صریح همان قرآن اعتراف و افتخار به شرابخواری و نظر بازی نماید لذا بهتر است تفسیر آن می و میخانه و ساقی و ...را از زبان هاتف اصفهانی بشنویم که در پایان ترجیع بند زیبا و معروف خود (که در تاریخ ما قابل دسترسی است ) آورده است هاتف، ارباب معرفت که گهیمست خوانندشان و گه هشیاراز می و جام و مطرب و ساقیاز مُغ و دیر و شاهد و زُنارقصد ایشان نهفته اسراری استکه به ایما کنند گاه اظهارپی بری گر به رازشان ، دانیکه همین است سر آن اسرارکه یکی هست و هیچ نیست جز اووحده لااله الاهو
در سکوت
2022-05-25T16:34:44.5881172
این غزل را "در سکوت" بشنوید
محسن
2022-07-08T10:59:11.5619718
استاد مهدی نوریان این غزل را خوب شرح کرده‌اند: پیوند به وبگاه بیرونی