گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:ما را ز خیال تو چه پروای شراب است؟ خُم گو سر خود گیر، که خُمخانه خراب است

❈۱❈
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است؟ خُم گو سر خود گیر، که خُمخانه خراب است
گر خَمر بهشت است بریزید که بی دوست هر شربت عَذبَم که دهی، عین عذاب است
❈۲❈
افسوس که شُد دلبر و در دیدهٔ گریان تحریرِ خیالِ خطِ او نقشِ بر آب است
بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود زین سیل دمادم که در این منزل خواب است
❈۳❈
معشوق عیان می‌گذرد بر تو، ولیکن اغیار همی‌بیند از آن بسته نقاب است
گل بر رخ رنگین تو تا لطف عرق دید در آتش شوق از غم دل، غرق گلاب است
❈۴❈
سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم دست از سر آبی که جهان جمله سراب است
در کُنجِ دِماغم مطلب جای نصیحت کاین گوشه پر از زمزمهٔ چنگ و رَباب است
❈۵❈
حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز بس طورِ عجب، لازم ایام شباب است

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۲۹

تصاویر

کامنت ها

حمید م
2015-01-07T20:32:37
سلام شعر بسیار زیبایی است .توصیه می کنم با صدای فراز کاویانی (آلبوم نقش نگار)گوش کنید.
احد قربانی دهناری
2015-02-08T20:17:08
در گوش دمـاغم مطلب جــای نصیــحتکاین گوش پر از زمزمۀ چنگ و رباب است
حسین
2014-12-11T13:35:00
درود بر شماوزن درست همینی است که تاریخ ما نوشته (با توجه به هجا بندی)اگر بنا هم بود وزن با مستفعل شروع گردد اینگونه میشدمستفعل مستفعل مستفعل مستف
سهیل قاسمی
2017-01-06T02:50:19
اگر بنا بر این باشد که قافیه (حباب) هم در این شعر وجود داشته باشد و برای پرهیز از تکرار ِ قافیه (سراب) در هر دو بیت: سبز است در و دشت، بیا تا نَگُذاریمدست از سر آبی که جهان جُمله سراب است!وراه ِ تو چه راهی‌ست، که از غایت ِ تَعظیمدریا یِ محیط ِ فلک‌اش عین ِ سراب است! که در تصحیح قزوینی غنی بیت اول و در تصحیح ناتل خانلری بیت دوم آمده است و سایه هر دو را آورده است؛ من برخلاف ِ نظر ِ شاملو (که برای یکی از این دو بیت قافیه ی «حباب» را درج کرده)، حُباب را به بیتی می دهم که در آن «دریا» و «محیط» (چه اقیانوس و چه احاطه کننده) در آن باشد. حباب و آب و موج و کف ِ حاصل از امواج ِ دریا تناسبی دارند. و سراب را به بیتی می دهم که «سر ِ آب» در آن آمده است و جهان را هم چیزی مانند سراب (چیزی که مانند ِ جهان فریبنده است) دانسته.یعنی به این شکل: سبز است در و دشت، بیا تا نَگُذاریمدست از سر آبی که جهان جُمله سراب است!وراه ِ تو چه راهی‌ست، که از غایت ِ تَعظیمدریا یِ محیط ِ فلک‌اش عین ِ حباب است! شاملو حباب را به بیت نخست داده و سراب را به بیت دوم.
میر ذبیح الله تاتار
2016-05-11T09:40:56
سلامگر خمر بهشت است بریزید که بی دوستهر شربت عذبم که دهی عین عذاب استحضرت لسان الغیب در ارزش ومقام دوستی می گوید : اگرمرا به بهشت ببرند، وآنجاازشرابهای بهشتی به من بدهند،اگرتنهاباشم ارزشی ندارد باید بادوستان به بهشت بروم وباده بهشتی بنوشم.
میر ذبیح الله تاتار
2016-05-11T10:08:01
فیضی نیزچنین گفته است:بر بحرو بر و خشک و تر دهر گذشتیمجز آب رخ دوست جهان جمله سرابست
امین کیخا
2013-04-08T01:08:40
نامیدن گیتی به عالم خواب انگارش صوفیانه و رندانه حافظ و دیگر هماندیشانش می باشد و ان سرای را هر چند نازک تر اما واقعی تر می گیرند ، گویی عوالم پیوستار و طیفی هستند از عوالم جسمانی و کثیف و عوالم میانگیر تا جهان مینو و خواب در این میان نقش برجسته ای در امیختن جهانها وجانها با هم دارد ، دمادم هم نوعی باده پیمودن است که اشام اشام می نوشیده اند و در پیوند با خم خم خانه و شراب امده است
علی هاشمی زنوز
2012-11-28T22:16:13
دوست گرامی شادان کیوان در بیت دوم کلمه عذب ؛ ع مفتوح است نه مضموم.پیوند به وبگاه بیرونی/ یا لغت نامه دهخداضمنا از توضیحات زیبای شما در حاشیه غزلها نهایت لذت و استفاده را برده ام. از شما سپاسگزارم
شادان کیوان
2011-01-26T04:19:23
در بیت اول شاعر "خیال "معشوق را مست کننده تر و سکر آور تر از شراب میداند و با داشتن آن، نیازی به این نمیبیند. همچنانکه در خمخانه (میکده) ای که خود مست و خراب باشد کسی را پروای خم نخواهد بود.در بیت دوم این غزل کلمهُ عذب ( با عین مضموم و ذال ساکن) بمعنای شیرین است و با عذاب جناس خطی دارد اما در دو معنای متضاد ، که با استادی در کنار هم آورده شده اند . "نقش بر آب " در بیت سوم دو معنا را بذهن متبادر میسازد هم معنایی که امروزه هم بکار میبریم و هم اینکه نقش معشوق که قاعدتا باید بر دیده بنشیند بواسطهُ جوشش و غلیان اشک، لاجرم بر آب دیده مینشیند که کنایه از شدت اشک است. اشاره به شدت ریزش اشک در بیت چهارم هم تکرار شده و چشم شاعربواسطهُ سیلاب اشک مکان امنی برای خواب دانسته نشده است. البته این بیت اشارهُ عرفانی هم دارد باینکه این جهان هستی جای امن خواب نیست و باید هشیار بود.بیت پنجم عرفان زیبایی در خود دارد و میفرماید خداوند از دیده ها پنهان نیست و عیان و دیدنی بر تو میگذرد اما چون تو اهل دل نیستی و با او غریبه ای پس در نقاب میرود و تو متوجه او نمیشوی.سر آب (با کسرهُ بین) با سراب در بیت هفتم ضمن داشتن جناس خطی، در دو معنای متفاوت بکار رفته اند.طور (در بیت تخلص) مفرد اطوار است که امروزه هنوز کم و بیش مصطلح است.
سعید
2014-06-17T07:11:53
با سلام..وزن شعر مستفعل مستفعل مستفعل فعلن است...اگر چیزی هست که من نمیدانم لطفا راهنمایی کنید
امین کیخا
2013-06-04T02:27:21
عرق کردن می شود زوهیدن به فارسی
رهگذر
2013-07-24T23:22:32
ببخشید آقا امین زوهیدن یعنی چه
امین کیخا
2013-07-24T23:56:06
رهگذر نیکرای اشکار نوشتم ، یعنی تراویدن بویژه تراویدن اب و عرق کردن هم می شود .
دکتر محمد ادیب نیا
2019-05-10T02:48:37
در دیوان خواجه حافظ شیرازی به اهتمام مرحوم سید ابوالقاسم انجوی شیرازی بعد از بیت ششم غزل فوق الذکر، این بیت نیز آمده است؛، در بزم دل از روی تو صد شمع برافروخت وین طرفه که بر روی تو صد گونه حجابست و در دیوان شاه نعمت الله ولی غزلی با این مطلع آمده است: خوش آب حیاتی است که گویند شراب استحالی و چه خوش حالی که دل مست و خرابست و در دیوان خواجوی کرمانی نیز مطلع غزلی شبیه به آنچه که دیوان لسان الغیب شیراز است چنین آمده است :یاران همه مخمور و قدح پر می نابست ما جمله جگر تشنه و عالم همه آیست
دکتر محمد ادیب نیا
2019-05-10T02:56:34
با عرض پوزش متن فوق اصلاح می شود:در دیوان خواجه حافظ شیرازی به اهتمام مرحوم سید ابوالقاسم انجوی شیرازی بعد از بیت ششم غزل فوق الذکر، این بیت نیز آمده است؛،در بزم دل از روی تو صد شمع برافروختوین طرفه که بر روی تو صد گونه حجابستو در دیوان شاه نعمت الله ولی غزلی با این مطلع آمده است:خوش آب حیاتی است که گویند شراب استحالی و چه خوش حالی که دل مست و خرابست(دیوان شاه نعمت الله ولی، ص 82)و در دیوان خواجوی کرمانی نیز مطلع غزلی شبیه به آنچه که در دیوان لسان الغیب شیراز است چنین آمده است :یاران همه مخمور و قدح پر می نابستما جمله جگر تشنه و عالم همه آبست(دیوان خواجو ی کرمانی، ص637)
دکتر صحافیان
2019-09-21T07:18:29
حال خوش عشق و خیال یار حافظ را به وجد آورده است به گونه ای که اعتنایی به حال خوش شراب ندارد.و خمخانه را بی رونق می بیند.بیت2: اگر شراب بهشتی هم باشد بر خاک بریزید که گواراترین شربت بدون دوست چشمه جوشان عذاب است.( همه چیز در عشق با حضور دوست معنا و محقق می شود( مثل بهشت و گوارا بودن شربت و ... ). با عشق خودخواهی ذهنی و فکری سوخته است و تعریفی از بهشت و ... نیست. عشق کیمیایی است که در امور محال را ممکن می کند. بیت3: وقتی او نیست چشمانم از اشک پر آب است افسوس که نمی توان بر آب خیال او را نقاشی کرد.( تمام تمرکز بر حضور دوست یا خیال اوست)بیت4:اشکهای تو سیل خواهد شد پس هوشیار باش که سیل غم تو را نبرد و به حضور برسی.بیت5: معشوق آشکارا عبور می کند اما در اطراف جان و علایق تو نامحرمان هستند(خواسته های تاریکت) و به این جهت نقاب از چهره اش برنمی دارد ( مژده برای رهایی از اشک و رسیدن به یار)بیت 6: وقتی گل، زیبایی عرق را روی صورتت دید از آتش شوق و غم غرق گلاب شده است.بیت7:-برای رهایی از غم- بیا تا کنار چشمه روشنی برویم که همه جهان سراب ( غیر حقیقی - نسبی) است.بیت8:خاطرم پر از نوای خوش موسیقی است و جایی برای نصیحت نمانده است.بیت9:عشق، رندی و نظربازی( دیدن زیبایی خداوند در شاهد که بیشتر پسر بچه ای بوده است، بدون شهوت حیوانی شیوه صوفیانی چون احمد غزالی، شمس تبریزی و ...بوده است-داستانهایی از شاهد بازی احمد غزالی، نصراله پورجوادی) شیوه های شگفت جوانی است که حافظ دارد( عشق همیشه آدمی را جوان می دارد)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روحarameshsahafian@  پیوند به وبگاه بیرونی اینستاگرام:drsahafian
ایرج
2021-01-20T05:58:33
جناب دکتر کیخا_ی بزرگوار؛ تلاشتان برای آموزش واژگان پارسی ستودنی است. دست مریزاد.
RAHA
2020-09-27T09:30:11
ببخشید نمیتونیم ک وزن شعر رو مستفعلن مستفعلن مستفعلن مفعولن بگیریم؟؟
علی۹۹
2017-07-17T16:47:44
گر خمر بهشت است بریزید که بی دوستهر شربت عذبم که دهی عین عذاب استیک اموزهٔ دیگر از حضرت حافظ در نکوهش تک خوری
رضا
2017-12-09T23:39:06
ما را ز خیال تو چه پَروای شراب استخم گوسرخودگیرکه خُمخانه خراب است غزلیست پخته،نغز و سراپا عرفانی. حافظ دراین غزل زیبا، ضمن اشاره به جایگاهِ والای دوست، ازناپایداری وفریبندگی ِ جهان سخن گفته و اندرزهای گرانبهایی به جویندگان حقیقت ارایه نموده است. پَروا: 1-بیم ، هراس . 2 - تاب ، توان . 3 - آهنگ ، عزم . 4 - میل ، رغبت . 5 - توجه ، التفات . "سرخودگیر"به این معنی که : سر خُم را تا رسیدن ِ شراب با خمیر ویا گِل می پوشانند، اشاره دارد. به خُم بگویید که سرخودرابازنکند، چراکه طالبی ندارد. همانگونه که سرخودرا باگِل گرفته، ساکت وسردرگِل فروبماند.خُمخانه: جایی که خُم هارا نگاهداری می کنند. میخانهخراب است: کارنمی کند،مشتری ندارد وازرونق افتاده است. "خراب است" به معنی مست است نیزهست. درهردومعنی بکاررفته وشاعریقیناً هردورا مدِّ نظرداشته است.ای دل آندم که خراب ازمی گلگون باشیبی زروگنج به صدحشمت قارون باشیمعنی بیت: فکروخیال توآنقدرمستی بخش وشادی آورست که ما اصلاً میل ورغبتی به شراب پیدانمی کنیم. بگو خُم سرخودرا بازنکند نیازی به شراب نیست،باهمان گِلی که سرخودراگرفته، درکارخودش باشد،خُمخانه ازکارافتاده ومیکده بی مشتریست. ویا خُمخانه( میکده) ازخیالاتِ خوش ما مستِ مست است.حافظ هرچند که درسراسر دیوان ِ خویش ازشراب وساغروعیش وعشرت سخن گفته، لیکن آنجاکه پای شرابِ خیال معشوق ومی ِ چشم ساقی درمیان باشد هیچ رغبتی به میخواری وشراب ندارد.مِی ای درکاسه ی چشم است ساقی رابنامیزدکه مستی می کند باعقل ومی بخشدخماری خوشگر خَمر بهشت است بریزید که بی دوستهر شربت عَذبم که دهی عینِ عذاب استخَمر: بادهبریزید: دوربریزیددوست: معشوق. بعضی ازشارحان دوست رابه معنای رفیقِ گرمابه وگلستان گرفته اند که غیرحافظانه است. منظورحافظ ازدوست همان معشوق اَزلیست.عَذب: خوشگوارعذاب: درد ورنجاگرشرابی که می خواهید برای من بدهید حتّا اگرشرابِ بهشتی بوده باشد، آن را دوربریزید، من میل ورغبتی برای نوشیدن شراب ندارم. بدون حضور دوست(معشوق) خوشگوارترین شربت نیز برای من عذابِ واقعی است!حافظ بدون دوست، نه تنها ازشرابِ بهشتی حتّا ازکلِّ بهشت نیزچشم پوشی کرده وباخاکِ کوی دوست برابرنمی کند.باغ بهشت وسایه ی طوبا وقصرحورباخاکِ کوی دوست برابرنمی کنمافسوس که شد دلبرودردیده ی گریانتحریر ِ خیال ِ خطِ او نقش برآب استشد دلبر: دلبر برفتتحریر: نوشتن وترسیم کردننقش برآب است: چشمانم پرآب است وهرتصویری که ازخط وخال دوست مجسمّ می کنم دراشک چشمم می نشیند وازبین می رود. افسوس خوردن شاعر به همین سبب است. فَوران ِاشک چشم اَمان نمی دهد که شاعر تصویرسازی کند تا دلش اندکی آرام گردد.معنی بیت: دریغا که دلبر رفت وچشمان مراگریان گذاشت. آنقدراشک می ریزم که قادرنیستم تصویری درست ازشمایل وخط وخال معشوق مجسّم کنم.تلاشهایم نقش برآب است. سیلاب اشک، تصاویر ذهنی ام را تخریب می کنند.دوراز رُخ تودَم به دَم ازگوشه ی چشممسیلاب سرشک آمد وطوفان بلا رفت بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بودزین سیلِ دَمادَم که دراین منزل خواب است.دمادم را دُمادُم نیز می توان خواند،به معنای پیوسته و به دنبال ِ هم. تفاوتی درمعنا ایجادنمی کند ولی دَمادَم خوش آهنگ تراست وبا دَراین منزل هماهنگ.این بیت هم درادامه ی بیتِ قبلیست هم معنای عرفانی عمیقی دردل خود دارد.برداشتِ اوّل:خطاب به دیدگان خویش می فرماید:ای دیده به خودت بیا، ازاین همه سیلاب سرشکی که ازاندوهِ فراق دلبرجاریست، امنیّتِ جانمان به خطرافتاده و درمعرض نابودیست،اینقدراشک مریزوآرام باش.برداشت دوّم:دنیا باهمه ی زیبائیها ومظاهرفریبندگی هایش، ناپایداراست ودرهرلحظه اززندگانی، صدهاخطر درکمین است. تاکی درخواب غفلت توان بود؟ باید بیدارباشی(آگاهی بدست آوری وبا چشمان باز گام برداری) تا لغزش پیدا نکنی. فقط بادانایی ،معرفت ومهارت است که می توان ازمیان این همه آشوب وسیلاب وطوفان گذرکرد وراهی به سوی سعادت وسرمنزل مقصود پیداکرد. نقدِعمرت ببردغصّه ی دنیا به گزافگرشب وروز دراین قصّه ی مشکل باشیمعشوق عیان می‌گذرد بر تو ولیکناغیار همی‌بیند از آن بسته نقاب استحافظ دراینجا یکی دیگرازنکاتِ کلیدی جهان بینی ِ خاص خودرا مطرح نموده است.درنگرش حافظانه،معشوق(خدا) درهمه جاآشکاراقابل رویت ودردسترس همگان است. بااین شرط که باید دیده را قابل سازی تا نظربرآن منظربی بدیل اندازی.عیان :آشکاراَغیار: نامحرمان، بیگانگاننقاب: حجابمعنی بیت: خداوند(معشوق) درجای جای این جهان درهمه حال مشغول جلوه گری هست. ولی باید مَحرم باشی (آئینه ی چشم ودل را اززنگارهای هواوهوس وکینه وبددلی پاک کنی) تا بتوانی مشاهده کنی. به همین سبب است که درحجاب فرورفته تاازدیدِ نامحرمان ونااهلان پوشیده بماند. چشم آلوده نظرازرُخ جانان دوراستبر رُخ اونظرازآینه ی پاک اندازشاید روانشادسهراب سپهری تحتِ تاثیر همین مضمون ناب وزیبای حافظ، این شعرزیبا وبیادماندنی راسروده بود.اهل کاشانم روزگارم بد نیستتکّه نانی دارم ، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی.مادری دارم ، بهتر از برگ درخت.دوستانی ، بهتر از آب روان.و خدایی که در این نزدیکی است:لای این شب بوها، پای آن کاج بلند،روی آگاهی آب، روی قانون گیاه.من مسلمانم،قبله ام یک گل سرخ،جانمازم چشمه، مُهرم نور،دشت، سجّاده ی من.من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف.سنگ از پشت نمازم پیداست:همه ذرّاتِ نمازم متبلور شده است.من نمازم را وقتی می خوانم که اذانش را باد ، گفته باشد سرِ گلدسته یِ سَرو.من نمازم را پی ِ "تکبیره الاحرام"ِ علف می خوانم،پی ِ "قد قامتِ" موج.کعبه ام بر لب ِآب ،کعبه ام زیر اقاقی هاست.کعبه ام مثل نسیم ، می رود باغ به باغ ، می رود شهر به شهر."حَجر الاسود" من روشنی ِ باغچه است.......گل بررُخ ِ رنگین تو تا لطفِ عَرق دیددر آتش شوق ازغم دل غرق گلابستمعنی بیت،خطاب به معشوق است:وقتی که رخسارتوبرافروخته می شود و دانه های عَرق بررُخ زیبای تومی نشیند زیبایی ولطافتِ مضاعفی به سیمای تومی بخشد. گل به این نکته پی برد وآتش اشتیاق به جانش افتاد، خواست اونیزمثل توباشد وازلطفِ عرق بررخسارخویش بهره مندگردد. ازاین حسرت ورَشک وحَسد است که همیشه غرق درگلاب است.حافظ دراینجا به زیبایی به گلابگیری نیز اشاره کرده است. گل درآتش ِ رَشک وحَسد می سوزد وازحرارتِ این آتش عرقش درمی آید(گلابگیری) این جزای حسادت وحسدِ گل است که تاجهان باقیست درآتش خواهدجوشید. درجایی دیگر"خورشید" ازرشک وحسدِ عرق ِ معشوق ،هر روزش درتب است!عکس خوی برعارضش بین کآفتابِ گرم رودرهوای آن عرق تاهست هرروزش تَب استسبز است در و دَشت بیا تا نگذاریمدست از سر ِآبی که جهان جمله سراب است"سر ِ آب" با سراب گرچه به ظاهرشبیه هم هستند لیکن معنای متضاد دارند.حافظ به مددِ نبوغ خویش باچیدنِ آنها درکنارهم مضمونی زیباخَلق کرده است.منظور از"سر ِآب" همان سر ِچشمه ساران است. ضمن آنکه دراینجا اشاره ای نیز به باده وشراب می تواندباشد.معنی بیت: جهان سرسبز وباصفا شده (بهاراست) بیاتافرصت راغنیمت شمرده وقدرسرسبزی باغ وصفای بُستان را بدانیم ودرکنارچشمه ساران به عیش وعشرت بپردازیم. جهان همچون سرابی فریبنده است،قدرفرصت ها رابدانیم.درجایی دیگر ازاین دو واژه مضمونی دیگرخلق کرده است.دوراست سر ِ آب ازاین بادیه هشدارتاغول بیابان نفریبد به سرابتدر کُنج ِ دماغم مَطلب جای نصیحتکاین گوشه پر از زمزمه ی چنگ و رباب استمعنی بیت: ای ناصح، ذهن من سرشارازترانه وموسیقیست، من جزبه شادیخواری وعیش وعشرت به هیچ چیزدیگرنمی اندیشم.ذهن من اینگونه آفریده شده ونصیحت پذیرنیست،برمن خُرده مگیر وخودت راخسته نکن!بروای ناصح وبردُردکشان خُرده مگیرکارفرمای قَدَرمی کند این من چه کنم؟حافظ چه شد اَر عاشق و رند است و نظربازبس طور ِ عجب لازم ِایّام شباب استچه شد؟: چه اهمیّتی داردطور: روششباب: جوانی"رند" ازنظرگاهِ واعظ وعابد وزاهد یعنی لااُبالی وبی قید وبند. امّا ازنظرگاهِ حافظ انسانی آزاداندیش، وارسته ورهاشده ازبندِ تعلّقاتِ دنیویست، ظاهری گناهکار دارد اما نیک پندار ونیک رفتاراست.معنی بیت: حافظ اگر عاشق پیشه هست وبه خوبرویان نظر دارد،حافظ اگربه نظرشما گناهکاراست وبی قید وبند،چه اهمیّتی دارد؟ ازویژگیهای جوانی، پرداختن به عیش ونوش،کنجکاوی وارتکاب ِخطا وگناه است. خداوند اینگونه رقم زده تا ما با خطا وآزمون به نتایج جدیدی برسیم. باخطا وگناه یکی هیچ اتّفاق ِ ناگواری نمی افتد، ای واعظ و ای مُحتسب اینها طبیعیست زیادنگران مباشید!خدا رامُحتسب مارا به فریادِ دَف ونی بخشکه سازشرع ازاین افسانه بی قانون نخواهدشد
نادر..
2018-04-18T19:32:57
معشوق عیان می‌گذرد بر تو، ولیکن ...
رضا تبار
2022-01-23T23:24:37.3538916
حافظ ظاهرا زمانی در عالم ربانی  به مرتبه وصل رسیده است و حالات خود  را چنین بیان می کند: 1-آنچنان از فکر و تصور و انس با تو(خداوند) مست(بیخود از عشق) هستم که میل و رغبتی به شراب زمینی ندارم. به خم(کوزه سفالی بزرگ شراب)بگو با با همان گل یا خمیری که سر آن را بسته اند  به حال خود بماند (نیازی به شرابهای زمینی ندارم)و میخانه(محل عرضه می/میکده) بی مشتری است. 2-حتی اگر بخواهید شراب بهشتی(شراب طهور)به من بدهید,آن را دور بریزید که بدون حضور دوست حتی شراب عذبم( خوشگوار) هم برای من عذاب واقعی است. 3-دریغا که روزگار وصل پایان یافت و سیل اشک از چشمانم جاری است. انچنان که نقش تصویر محبوب ازلی در چشمان اشکبار من مثل نقش کردن بر آب است(تلاشم برای نقش کردن تصویر او نقش بر آب است و سودی ندارد) 4- ای چشم خواب آلود بیدار شو!(تا کی در خواب غفلت بودن؟)که اینجا(دنیا)محل امنی نیست. زیرا این منزل (دنیا ) با این سیل دمادم ( هجوم وسوسه زیبایی ها و مظاهر  فریبنده دنیا) محل امن و آسایشی نیست. (دنیا  ناپایدار است و هر لحظه خطر در کمین  انسانها است تنها با دانایی - معرفت و مهارت میتوان از سیل و طوفان دنیا عبور کرد .) 5-خداوند در همه جای این جهان مشغول جلوه گری است و از مقابل تو می گذرد.(برای دیدن او باید زنگار های دل /   هوی و هوس/کینه/بد دلی/خشم/حسادت و .... را از دل زدود و آنراهمچون  آینهصیقل داد  تا خداوند در دل انسان منعکس گردد) اما اغیار (کسانی که محرم نیستند) او را در پرده حجاب می بینند. 6- وقتی گل رخسار مشتاق و عرق کرده محبوب را مشاهده کرد( که به آن زیبایی مظاغف به چهره تو  داده) از آتش شوق (بر جانش افتاد و خواست مثل تو باشد) و از این آتش حسرت  همیشه غرق گلاب شد. (گل در آتش حسرت می سوزد و از اتش حسرت عرقش در می آید .برای همین است که همیشه غرق گلاب است) 7-جهان سرسبز شده است. بیا تا قدر آن را بدانیم و از سرچشمه حیات (فیض  حیات /زندگی/فیض الهی)دست بر نداریم که غیر از او همه جهان سراب است. 8-در سر (فکر)من جایی برای پند و اندرز نیست. زیرا پر از زمزمه های چنگ و رباب (شوق و ذوق زندگی ) است. 9-روحیه عشق و رندی(وارستگی/ازاد اندیشی) و نظر بازی(صاحبدلی/زیباشناسی)که حافظ دارد اینچین روح او را چون ایام جوانی شاداب کرده است.    
در سکوت
2022-03-17T23:35:09.5603554
این غزل را "در سکوت" بشنوید
گنگِ خواب دیده
2023-02-19T20:29:43.323519
بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود زین سیل دمادم که در این منزل خواب است.....
آینهٔ صفا
2023-06-03T07:41:04.505576
As the Vision of You we holdno thirst for Wine, will ever beLeave the cask sealed shutfor, the tavern smashed, will ever be   Be it Paradise Wine, pour outfor, without the FriendAny delightful Nectarnothing but torture, will ever be   Alas, the Beloved's gone andwithin these weeping eyesAny vision of her form I drawmere pictures on a stream, will ever be   Awake, O’ eyesfor, none are secureFrom this endless floodwhich in this dream abode, will ever be   Before thee, the Belovedstrolls unveiled, yetShe finds strangers, thusunder Hijab, she will ever be   Should the Rose behold your colourful cheeksdripping with the Sweat of MercyAflame in Passion, from the Heart's sorrowdistilled with Rosewater, it will ever be   Green is the valley and the landlet us now, not forsake Relish of a Watersidefor, a mirage the entire world, will ever be   Within my mind's den, seek notroom for advice and decreeFor, this corner, filled withwhispers of Harp and Lute, will ever be   What matter, if Hafez isin Love, a Rend and an OglerMany a peculiar actintegral to youthful years, will ever be
Mahmood Shams
2023-10-03T13:09:53.6183688
با سلام و احترام  معشوق عیان می گذرد بر تو ولیکن اغیار همی بیند از آن بسته نقابست بنظرم در مصرع دوم اشتباه برداشت کردید  خداوند و خالق هستی یا همان معشوق ازلی در حجاب فرو نرفته و نیست  بلکه در همه جا عیان حضور دارد ولیکن  مخلوق و عاشق نمی بیند  یا نمی تواند ببیند و حضور معشوق را درک کند چون درگیر غیر است از هوا و نفس تا مشغله های ذهنی و یا سرگرم امورات زندگی و روزمرگی که حجاب و مانعی می شود تا نبیند ،  میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز حجابِ راه تویی حافظ از میان برخیز خوشا کسی که در این راه بی‌حجاب رود   سپاس بیکران از زحمات شما که لذت حافظ خوانی با معنی و تفسیر دو چندان می کنید