گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:دلم رمیده شد و غافلم منِ درویش که آن شِکاریِ سرگشته را چه آمد پیش

❈۱❈
دلم رمیده شد و غافلم منِ درویش که آن شِکاریِ سرگشته را چه آمد پیش
چو بید بر سرِ ایمانِ خویش می‌لرزم که دل به دستِ کمان ابروییست کافِرکیش
❈۲❈
خیالِ حوصلهٔ بَحر می‌پَزَد، هیهات چه‌هاست در سرِ این قطرهٔ محال اندیش؟
بنازم آن مژهٔ شوخِ عافیت کُش را که موج می‌زندش آبِ نوش، بر سرِ نیش
❈۳❈
ز آستینِ طبیبان هزار خون بچکد گَرَم به تجربه دستی نهند بر دلِ ریش
به کویِ میکده گریان و سرفِکنده رَوَم چرا که شرم همی‌آیدم ز حاصلِ خویش
❈۴❈
نه عمرِ خِضر بِمانَد، نه مُلکِ اسکندر نزاع بر سرِ دنیی دون مَکُن درویش
بدان کمر نرسد دستِ هر گدا حافظ خزانه‌ای به کف آور ز گنجِ قارون بیش

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۲۹۰

تصاویر

کامنت ها

آیدین
2015-10-12T13:16:42
خانم رجایی با تشکر از تفاسیر ابیات، در بیت دوم لرزش به خاطر از دست دادن ایمان نیست بلکه بیم از دست دادن ایمان به خاطر لرزش و لغزش به وجود آمده می رود در واقع ایمان معلول است نه علت
محمد
2015-11-06T21:53:07
خانم رجایی معانی که شما درج کرده اید چندان قابل استناد نیستند
مهدی.ر
2016-09-28T15:37:04
ضمن سلام و درود. من واقعا درعجبم که هرکس هربرداشتی داره بعنوان حقیقت توی کامنت اعلام میکنه. وتازه انتظاردارن مردم ازاین مطالبااستفاده هم بکنن. ازیکطرف معنی اشعار بصورت صحیح و قابل استناد همه جا دردسترس هست. نیازی نیس مابرداشت وتفسیرخودمون رو بنویسیم. ازطرف دیگه دستگاهی که استادشجریان بهمراهی زیبای مرحوم بیگجه خانی این ابیات رو اجراکردن یک مرکبخوانی هستش. کاست ازدستگاه همایون آغاز میشه و درابتدای این شعر وارد دستگاه شور میشن. دربیت آخر ازراه شوشتری دوباره به دستگاه همایون میرن باسپاس. درپناه حق پاینده باشید
یونس
2016-12-11T12:12:50
جناب حسین خان ، آقا یا خانم مهتاب رو درست فرمودن استاد در روی دوم آلبوم در دستگاه شور ، آواز ابوعطا اجرا کردند و در روی اول آلبوم در دستگاه همایون
علی عباسی
2016-10-25T05:01:28
هیهات!چهاست درسر این قطره محال اندیش
حسین
2016-06-04T12:14:53
سرکار خانم یا جناب آقای مطرب مهتاب رواستاد شجریان و مرحوم استاد بیکجه خوانی این شعر را در دستگاه همایون اجرا کرده‌اند نه شور!
ملیحه رجایی
2011-01-03T15:46:16
شکاری = صیدسرگشته = حیران، سرگردانرمیده = آوارهچه آمد پیش = برسر آن چه رسید کمان ابرو = زیباکافر کیش = کافر پیشههیهات = چه دوراست!( اسم صوت، شبه جمله )محال اندیش = باطل اندیشعافیت کُش = بربا دهنده سلامتیمژه =مژگانبنازم = می بالم ریش = زخممعنی بیت 1: دلم از من فرار کرد و آواره شد و من درویش نمی دانم که بر سر آن شکار سرگردان چه آمده است.معنی بیت 2: مانند بید به علت از دست دادن ایمانم می لرزم زیرا دل من در پنجه یاری خمیده ابرو و کافر پیشه گرفتار شده است.معنی بیت 3: اندیشه های عجیبی در سر این قطره باطل اندیش می باش که سودای گنجاندن دریایی را در داخل خود دارد زیرا آن ارزوی خام خیلی دور است.معنی بیت 4: به مژگان عافیت سوز او که او در دلبری گستاخ می باشد، افتخار می کنم زیرا آب زندگانی بر سر نیشی که مژه او میزند موج می زند.
مطرب مهتاب‌رو
2014-06-06T12:12:12
استاد شجریان این غزل حضرت حافظ را در روی دوم آلبوم بیداد به همراه تار استاد غلامحسین بیگجه‌خانی در دستگاه شور به آواز اجرا کرده‌اند.
علی
2020-02-08T05:49:50
نزاع بر سر دنیای دون نکن درویشالف دنیا نوشته نشده
حمید ثانی
2019-05-23T04:37:39
کمر نرسد دست هر گدا حافظ خزانه ای به کف آخر زه گنج قارون بیشیعنی اش به نظرم به اون شناخت کنه ذات اقدس الهی هیچکس دست پیدا نخواهد کردلیک به قدر کف دستی شناخت, تو را غنی و معروفتر از قارون و ثروتش میکند بی ریا نویسنده فلسفه عرفان وجودی لندن
نوری
2021-01-19T13:03:49
وای که این غزل چقدر زیباست. به ویژه بیت آخر. و استاد شجریان چقدر عالی اون رو خونده. خدا رو شکر می‌کنم که ایرانی‌ام.
محمود
2020-11-18T11:10:53
حافظ در جاهای دیگر به " خیال پختن " اشاره دارد:خیال زلف تو پختن نه کار هر خامی ایست .......
حماسه ایرانی
2021-03-31T19:16:35
خانم رجایی، کیش واژه ای فارسی است به معنی مذهب و گاهی هم به معنی عقیده بکار می رود و هیچگاه به معنی شغل نیست. در زبان حافظ بیشتر کیش به شکل استعاره بکار می رود یعنی کسی که اهمیتی به ناله های عاشق نمی دهد. کافر گاهی به معنی زرتشتی و گاهی مسیحی در کلام حافظ بکار رفته است.
حماسه ایرانی
2021-03-31T19:29:17
یکی از معانی حوصله گنجایش است که در این بیت به همین معنی بکار رفته است. در ضمن در جمله فارسی بین فاعل و دیگر عناصر جمله نیازی به ویرگول نیست. حافظ می گوید در خیال خودش هوس بدست آوردن دل آن کمان ابروی کافر کیش است و در رویا و خیال گنجایش آنرا در خود می بیند و آنرا امکان پذیر می داند ولی این هوس مثل هوس قطره ایست که هوای دریا شدن دارد.
برگ بی برگی
2020-10-21T11:49:07
دلم رمیده شد و غافلم من درویشکه آن شکاری سرگشته را چه آمد پیشدل رمیده همان  دل عاشق  به وصال حضرت  معشوق  است . درویش به  معنی فقیر معنوی و در عین حال سراسر  نیاز  به عشق و یکی شدن با معشوق  ازلی ست ، غافلم ایهام داشته و به معنای خودم هم خبر ندارم که عاشق شده ام و همچنین در عجبم که چرا برای این دل سرگشته و عاشق که در انتظار شکار شدن بوسیله تیرهای مژگان  حضرتش بسر میبرد چه پیشامد  و اتفاقی  رخ داده که تا کنون توسط او شکار نشده است .چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزمکه دل به دست کمان ابروییست کافرکیشاکنون انسان به این اشکال پدید آمده در شکار دل خود واقف شده و از اینکه به اندازه کافی عاشق نباشد چون بید بر خود میلرزد زیرا حضرت معشوق تا کنون دل او را شایسته شکار شدن ندانسته است . در مصراع دوم حافظ (انسان) چون نیک بنگرد دریابد که دلش هنوز دردست کمان ابروی حضرت معشوق است .کمان ابروی معشوق کنایه از وجه جمالی خداوند است که کل هستی و زیبایی های آن را در بر میگیرد ، فکرها و باورها نیز از جنس ماده هستند و این جهان ماده کافر کیش است، کافر به معنی پوشاننده است (پوشاننده وجه جلالی حضرت حق ) و انسان که ذاتاً در پی رسیدن به اصل خویشتن (خدا) میباشد کمان ابروی معشوق را با اصل او اشتباه گرفته و بجای دلبستن به خدا ، شیفته تجلیات و وجه جمالی حضرتش در جهان ماده شده است .حافظ از اینکه دلبسته کمان ابروی یار باشد بشدت واهمه داشته و مانند بید بر خود میلرزد . خیال حوصله بحر می‌پزد هیهاتچه‌هاست در سر این قطره محال اندیش دوستان شرح های جالبی در این باره نگاشته اند و به نظر میرسد منظور از حوصله بحر همان فضاگشایی و صبوری تا بینهایت خداوندی  میباشد ، یعنی خیال و آرزوی سالک تا این حد است که با پخته شدن در حد اعلای معنویت  خود را  که قطره ای از این اقیانوس بیکران  هستی و هشیاری ست به دریا رسانیده تا همان دریا  باشد و نه قطره ، به بیان دیگر راه یافتن به ذات هستی یا حضرت حق  ،  که حافظ این اندیشه را در غزلهای دیگر نیز  اندیشه ای محال میداند از جمله این ابیات :  با هیچکس ندیدم ، زان دلستان نشانی/ یا من خبر ندارم ،یا او نشان ندارد  بجز خیال دهان تو نیست در دل تنگ / که کس مباد چو من در پی خیال محال عکس روی تو چو در آینه جام افتاد / عارف از خنده می در طمع خام افتاد اما حافظ در بیت مورد نظر همین غزل نیز مثال بسیار هوشمندانه‌ای زده است ، در عین اینکه قطره به دریا وصل می‌شود اما ماهیت آن قطره که به اصل دریایی خود بازگشته است باز هم همان قطره است  و کل هستی و هشیاری واحد ، همان دریایی ست که قطره نیز جزیی از آن بشمار  می آید ، از سوی دیگر بدون قطره‌ها هیچ دریایی قابل تصور نیست .به بیان دیگر  انسان جزوی از هستی ست که با اتصال به اصل خدایی خود بازگشته و به کل می پیوندد ولی هرگز کل محسوب نخواهد شد و اگر همه انسانها نیز  ستیزه کرده و نخواهند به اصل خود بازگردند ، خللی در هستی و بینهایت کبریایی خداوند ایجاد نخواهد شد.  معنای دیگری که در بطن این معناست میتواند اشاره به کوچکی بینهایت انسان در برابر  بینهایت خداوند و هستی باشد که به ذره ای میکروسکوپی میماند ، اما خیال و اندیشه بینهایت او میتواند تا اقیانوس  بیکران و بینهایت خداوند گسترده باشد و این قابلیت فوق‌العاده ، یکی از برتری های  انسان نسبت به‌ سایر موجودات و  دلیلی برای  هم جنس  بودن انسان با خداوند است ، و همین قابلیت تخیل تا بینهایت است که موجب پیشرفت شگرف انسان در طی مدت کوتاه حیات او بر روی زمین شده است . بنازم آن مژه شوخ عافیت کش راکه موج می‌زندش آب نوش بر سر نیششوخ در اینجا به معنی دلیر است و عافیت کش یعنی کسی را که در پی عافیت و سلامت است و اهل خطر کردن نیست بکشد . مژه یا تیر مژگان حضرت معشوق حافظ را به تحسین وا میدارد کهچه خوب و دلیرانه عافیت طلبی را بر نتافته و دلبستگی های انسان را هدف قرار میدهد . درمصرع دوم حافظ میفرماید که آیا نمی بینی چه موجی میزند این آب حیات و زندگانی وقتی که حضرت معشوق یکی از دلبستگی های انسان را هدف میگیرد؟ یعنی سر نیش و زخم تیرهای مژگان حضرت معشوق همه لطف و برکت و آب جاودانه زندگی ست . ز آستین طبیبان هزار خون بچکدگرم به تجربه دستی نهند بر دل ریشطبیب در اینجا طبیب عشق و انسان معنوی ست که حافظ میفرماید اگر او بخواهد تعداد دلبستگی های زخم خورده از تیر مژگان حضرت معشوق را بسنجد و تجربه کند ، پس از آستین او هزار خون خواهد چکید ، یعنی که دلبستگی های بسیاری تا کنون شکار شده اند . اما گویی هنوز دلبستگی های دیگری مانده اند و حافظ یا انسان را غمگین و سر افکنده نموده است . به کوی میکده گریان و سرفکنده رومچرا که شرم همی‌آیدم ز حاصل خویشپس حافظ یا انسان با تضرع و گریه جای دیگری بجز میکده عشق نمی شناسد و قصد دارد از پیر میکده و راهنمای خود چاره کار را جویا شود زیرا او از کم کاری و محصول ناچیز خود در این راه شرمسار است و سخت نیازمند لطف پیر میکده تا راز این عدم توفیق سالک را برای او بگشاید .سالک گمان میبرد همه دلبستگی و تعلق خاطرها را از دل خود زدوده است و حیران که چرا به حضور حضرت معشوق نمیرسد. نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندرنزاع بر سر دنیی دون مکن درویشپیر میکده در این بیت پندی به انسان آموخته ، میگوید اینکه هزار یا همه دلبستگی های دنیوی تو توسط تیر مژگان شاه هدف گرفته و زخمی شدند شکی نیست و همه آنها مانند ملک اسکندر بر جای نمانده است ، ولیکن دلبستگی دیگری وجود دارد و آن عمر خضر است که تو در پی آب حیات هستی تا جاودانه شوی و اشکال کار در اینجاست . یعنی از خدا غیر خدا را خواستن / ظن افزونی ست و کلی کاستن . (از مولانا) .  و این ظن افزودن بر خود غیر خدایی محسوب شده و غیرت حضرتش چنین اجازه ای را نمیدهد . یعنی پرستش خدا برای رسیدن به بهشت و آرامش و خوشبختی ابدی را عشق ندانسته و در جهان بینی حافظ جایگاهی ندارد . بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظخزانه‌ای به کف آور ز گنج قارون بیشپس حافظ انسان را به دشواری راه آگاه کرده میفرماید هر انسان گدا که به منظور بدست آوردن چیزی اعم از دنیوی و اخروی از خدا گدایی کند ، دست او به حضرتش نخواهد رسید مگر آنکه خود او را طلب کند . در مصراع دوم میفرماید پس در پی خزانه و معدنی باش که زر آن پایان ندارد و آن چیزی جز رسیدن به حضور و بینهایت خدا نیست که حتی گنج قارون با همه سنگینی در برابر آن ناچیز و حقیر است .
نادر..
2017-02-14T20:09:29
"خیال حوصله بحر می‌پزد"جمله بندی بسیار بدیع که فاعل آن در مصرع دوم و در دل جمله ای دیگر معرفی می شود..و این که: هیهات.. ولی آیا به راستی دور است؟!
رضا ثانی
2018-10-28T06:03:46
پس معنای بیت می شود:این قطره عجب خیال محالی در سر دارد که می خواهد به تحمل دریا برسد!
رضا ثانی
2018-10-28T05:59:06
آوردن حوصله به معنای چینه دان در بیت مورد اشاره سبب انحراف ذهن می شود که گویی منظور پختن چینه دان است در حالی که چینه دان به عکس سنگدان دیرپز نیست و معمولا همراه سایر احشاء مرغ دور انداخته می شود و کمتر مورد استفاده خوراکی قرار می گیرد. پس منظور از حوصله در این بیت همان معنای مشهور آن یعنی تحمل است.اما پختن به خیال بر می گردد و در ذکر معنای واژه خیال پختن در لغت نامه دهخدا چنین آمده است:خیال پختن . [ خ َ / خیا پ ُ ت َ ] (مص مرکب ) طمع و توقع داشتن .(ناظم الاطباء). || اندیشه های بیجا و بی فایده در ذهن خطور دادن . خیالهای بیجا در ذهن آوردن .
رضا ثانی
2018-10-28T05:51:28
به نقل از تبیانپیوند به وبگاه بیرونیشرح خیالِ حوصله ی بحر می‌پزد هیهات **- خیال ِ داشتن گنجایش دریا را در سر می پرورد، بعید می نماید; این قطره محال اندیش چه ها در سر دارد،حوصله : سنگدان پرندگان ، و مجازاً به معنی ظرفیت و تحمّل است ،دنباله مضمون دو بیت پیشین و هنوز سخن از دل رمیده در بیت مطلع است ، می گوید این قطره یعنی دل دمیده من درویش در خیال این است که خود را به عظمت و گنجایش دریا برساند، هیهات که چه افکار محالی در سر دارد،مضمون اشاره دارد به این عقیده عرفا که انسان جزئی از کل و ابدیت است و دل او در نتیجه ریاضت و تزکیه می تواند تجلیگاه ذات الهی شود و به ابدیت بپیوندد، چنانکه قطره به صورت بخار از دریا برمی خیزد و دوباره به دریا می پیوندد و دریا می شود، به قول پیر هرات : باران که به دریا رسید، برسید و ستاره در روز ناپدید شد، و به گفته ناصر بخارائی :ای زبحرتوقطره ای عالم ذره آفــــــتاب تو آدمقطره در بحر گشت ناپیدا ذره در آفتاب شد مبهمو عطار گوید:بود و نابود تو یک قطره آب است همی که ز دریا به کنار آمد و با دریا شدو مولانا:قطره دل را یکی گوهر فتاد کان به دریاها و گردونها ندادپس با توجه به این زمینه فکر عرفانی قطره است که می خواهد به وسعت دریا برسد و در بیت این قطره محال اندیش است که خیال ِ حوصله بحر شدن می پزد، چنین است که از نظر دستوری باید قطره برای می پزد فاعل قرار گیرد، اما در خواندن این بیت حتی میان فضلای حافظ شناس اختلاف نظر دیده شده است ، از جمله در دهه نخستین از احسان طبری این بیت نقل شده ولی به این صورت که میان خیال و حوصله بحر ویرگولی قرار گرفته ، که ناچار باید خیال را بدون اضافه به حوصله بحر خواند، و با این قرائت معنی بیت این می شود که خیال می خواهد خود را به گنجایش دریا برساند، در سر این قطره محال اندیش عجب افکاری است ، بر این معنی دو اشکال اساسی وارد است ، نخست اینکه در این صورت خیال است که به قطره تشبیه می شود و بنابراین برای حوصله بحر می پزد فاعل قرار می گیرد، در صورتیکه چنانکه نشان دادیم ، بیت دنباله دو بیت قبلی است و فاعل همان دل رمیده در بیت نخست ، که این جا به قطره تشبیه شده است ، یعنی فاعل قطره است ; صرف نظر از اینکه خیال دامنه ای وسیع دارد و تشبیه آن به قطره مناسب نخواهد بود، دوم اینکه آن تعبیر مورد نظر شاعر را، که چنانکه نشان دادیم میان عرفا مطرح است ، نمی رساند، به این معنی که شاعر عارف ، دل یا وجود خود را به قطره تشبیه می کند، قطره ای که می خواهد خود را به وسعت دریا برساند;ولی با صورتی که نوشته اند خیال است که به قطره تشبیه می شود و می خواهد به وسعت دریا برسد و برای خیال آرزوهای بلند داشتن محال نیست ، **
نادر..
2018-03-03T20:07:16
درود دوستان جان و سپاس از بیان نظرات موشکافانه و ارزشمندتانشوق دریا شدنقطره شوق گم شدن دارد در دل دریا و گمان می برد که از آن دور افتاده است؛ حال آنکه دریایش احاطه نموده!.."غافل" است و از این روی، آرزویش محال می نماید..گنج "آگاهی" می باید این گدا را..بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ...
رضا
2018-03-02T12:47:53
جناب نادر عزیزدر عبارت «خیال حوصله بحر می پزد»، خود «خیال» فاعل است. در واقع عبارت را باید اینگونه بخوانید:خیال، حوصله بحر می پزد ...
گمنام-۱
2018-03-02T20:25:57
حوصله تازی همان چینه دان یا سنگ دان خودمان است"" دیر پز است سنگ دان "، ازیرا ما به جا ی شکیبایی ،صبر و حوصله!!! به کار می بریم
روفیا
2018-03-02T18:33:27
می دانید که حوصله به معنای چینه دان است. خیالِ حوصله بحر می پزد هیهاتخیال پختن همان خیال پروردن یا خیال پردازیست. حال باید دید خیال پردازی درباره حوصله بحر چیست. احتمالا مراد خیالبافی درباره بلعیده شدن و در حوصله بحر جای گرفتن بوده است.شاید هم خیالپردازی درباره بلعیدن بحر توسط قطره بوده باشد. مخلص کلام قطره خیالبافی می کند که با دریا یکی شود.
رضا ساقی
2018-08-11T17:05:40
دلـم رَمیـده شـد و غافـلـم مـن ِ درویـش که آن شکاریِ سرگشته را چه آمد پیش رَمیده : گریخته غافل:بی خبردرویش : دل ازدنیا بریده وگوشه نشین ، فقیر و بینوا شکاری : پرنده ی شکاری ،استعاره از دل است که همیشه به دنبال شکارکردن ِ زیباییها وغمزه های دلبرانه هست. امّاپس ازشکار همیشه خودش به دام افتاده وشکارمی شود.سرگشته : آواره ، حیران دل ِ آدمی هرگز قرار ندارد همواره به دنبال چیزی سرگردان است.به ویژه دل ِ عاشق که درجستجوی معشوق سرگردان وحیرانست. دل عاشق بی وقفه درفکر گریختن ازسینه ی عاشق وپیوستن به دلدار است. معنی بیت : دل من ازقفس ِ درون گریخته،ومن تنها وبسی بیدل افتاده ام، مرغ دلِ ازپیش منِ بینوای گوشه‌نشین رمیده است؟ کجا؟ روشن است که اوعاشق پیشه هست اوشکارمی خواهد او دلدار می خواهد، بدون دلبر درقفس ِتن نمی تواند آرام بگیرد. فقط دربَر ِ دلداراست که قرارپیدا می کند.من ازسرنوشتِ آن شکاریِ سرگردان بی خبرم. نمی دانم توانسته چیزی شکارکند یا خود به دام افتاده، نگرانم که برای آن همیشه سرگردانِ سربه هوا چه اتفاقی افتاده است.؟ درجایی دیگر،که دل ِ سرگشته ی شاعربه دنبال ِشکار رفته، بسیارامیدوارست که معشوق، همچون آهویی،شکارِ دلش شود درآنصورت می تواندباغرور ادّعا کند که دلش شکاری ِ قهّاروبی نظیری هست. اوکه توانسته دلبرراشکارکند می تواند شکارهای دیگری نیزدرکارنامه ی خود ثبت کندشکارهای بزرگی که شکارغزاله ی خورشید درمیان آنها کوچکترین صید شمرده شود. غزاله ی خورشیدی که به دام هرکسی نمی افتد وبه آسانی شکارنمی شود! شودغَزاله ی خورشید، صیدِ لاغر ِ من گرآهویی چوتویک دَم شکار ِمن باشیچو بیـد بـر سـر ایـمـان خویـش می‌لـرزم که دل به دست کمان ابروئیست کافرکیش چوبید لرزیدن: ازسُستی لرزیدن ازترس لرزیدنکافرکیش :سنگدل، بی‌رحم ، نامسلمان معنی بیت : دلم به دست معشوق زیبای نامسلمانِ بی رحمی به دام افتاده است، ازترس ِ اینکه مبادا ایمان واعتقاداتم را برباد دهم همانند بیدمی‌ لرزم . عشق طوفانیست که همه چیز رابرباد می سپارد،ایمان ،اعتقاد، ثروت ،حیثیّت وآبرو و.......ونهایتاً چه بسا که رسوایی وبدنامی نیزببارآورد. شاعر دراین بیت قدرت عشق رابه نمایش گذاشته وبه زبان کنایه،به زاهد پرهیزگارگوشزدمی کند که قدرت عشق رادست کم نگیرد اگرعشق روی بیاورد اونیز مثل بید برسرایمان خویش خواهدلرزید ودل ودین رایکجاخواهدباخت.زاهدازمابسلامت بگذر کین مِی لَعلدل ودین می برد ازدست بدانسان که مپرسخیال ِحوصله‌ی ِبحرمی‌پزد هیهات ! چه هاست درسراین قطره‌ی محال اندیش خیال پختن : طَمع کردن حوصله" به معنی چینه دانِ مرغ وپرندگان، مجازاً به معنی دل و سینه است ،ظرفیت ومیزان ِ تحمّل"حوصله‌ی ِ بحر":حوصله به دریاتشبیه شده ، "خیال ِحوصله‌ی بحر می‌پزد" یعنی دل لقمه ی بزرگی برداشته و قصد خطرکردن دارد دل بااین حقارت می خواهد به اقیانوس بیکران عشق بپیوندند. به عبارت دیگرعاشق (قطره) آرزومندِ پیوستن به معشوق رادرسرمی پروراند."هـیـهات" شبه جمله است به معنی دورازتصوّراست ،شدنی نیست."قطره" اشاره به بی مقداری و کوچکی انسان در برابر هستی و آفریدگار است و استعاره از انسان. امّا در اینجا منظور"دل"است که بدنبال انجام کارهای ناممکن افتاده است. معنی بیت : دلم هوس کرده به دریا بزند(سردراقیانوس عشق فروبردد) طمع ِ دریایی شدن دارد و آرزوی دریا را در سر خودمی پروراند ، چقدربلندپروازی می کند چقدرخام اندیش وطمع کاراست.! چه اندیشه های غیر ممکنی در سر این دل کوچک (این انسان بی مقدار) می‌گذرد. خیال چنبرعشقش فریبت می دهدحافظنگرتاحلقه ی اقبال ناممکن نجنبانیبنازم آن مـژه‌ی شوخ عافیت کـُش را که موج می‌زندش آب نوش برسر نیش بنـازم : نازش رابکشم، مرحبا، افتخار می‌کنمشوخ : طنّاز، شیرین ، ظَریف ، دلیر ، گستاخ و بی باک عافیت:سلامتی ، زهد و پارسایی آب نوش : آب گوارا ، استعاره از آب حیات نیش : نوک معنی بیت : مرحبا ، جای افتخاردارد ،آن مژگان ِ دلکش وشوخی که برهم زننده یِ زهدو پاراسایی وآرامش است.هرتیری که از آن مژگان ِ گستاخ برمی خیزد با اینکه زخمهای کاری ایجادمی کند امّا ازسرِ هرزخم، آب حیات جاری می شود نیش و نوش را با هم دارد. ازهمین روست که دل عاشق هرچه بیشتر زخمی می شود عاشق ترمی گردد:دل که ازناوکِ مژگان ِتودرخون می گشتبازمشتاق ِ کمانخانه ی ابروی تو بود.زآستـیـن طبیبان هزار خون بـچکـد گرم به تجربه دستی نهندبردل ریش تجربه: آزمودن ، معاینه کردن ریش : زخمی ، مجروح هزارخون: نشانه ی فراوانی خون ورساننده ی دل ِبسیارخونین است. معنی بیت : اگر طبیبان به منظورمعاینه و تجربه کردن، دستی بر دل ِ مجروح ِ من بگذارند،خواهند دید که خون بسیاری از آستینشان خواهد چکید. یعنی دلم بسیار پر خون است ، بسیار زجر کشیده و اندوه فراوان بردل دارم. اشگ خونین بنمودم به طبیبان گفتنددردِعشق است وجگرسوزدوایی دارد به کوی مـیـکده گریان وسرفـکـنـده روم چـرا که شرم همی آیـدم زحاصـل خویـش حافظ درروزگاری که فقیه وشیخ وقاضی وواعظ باریاکاری خودرا منزّه وپرهیزگارنشان می دهند فروتنانه درنقش گناهکاری فرورفته که خودش نیزازبوی تعفّن ریاکاری، دروغ،حیله ونیرنگ و...به تنگ آمده ومایل است با پیوستن به رندان باده نوش وسرکشیدن جام شراب بی ریایی وراستی راتجربه کند ودر حوالی ِ خرابات،به رهایی ازبندِ تعلّقات دینی ودُنیی برسد.میکده : جایی که شراب می‌فروشندحاصل : نتیجه و دست آورد .معنی بیت : نالان وسرافکنده به میخانه می‌روم زیرااز کارنامه ی سیاه و حاصل عمرِ خویش که غیرازریا ودروغ وفریب چیزدیگری نیست شرمسارم. قَدر ِ وقت اَرنشناسد دل وکاری نکندبس خجالت که ازاین حاصل اوقات بریمنه عمرِخِضـربمانَدنه مُـلک اسکـندر نزاع برسردنییّ ِدون مکن درویشخضر : پیامبری که معروف است به دست یافتن به آب حیات وداشتن ِ عمر جاودان مُلک : پادشاهی ، سلطنت اسکندر : پادشاه روم که قسطنطنیه را ساخت و پایتخت خود قرار داد و با جنگ و خونریزی تمام جهان را متصرّف شد. او نیز به دنبال آب حیات (زندگی جاویدان) بود امّا به آن دست نیافت . نزاع : دعوا ، جنگ و جدلدون : پَست ، بی ارزش معنی بیت : ای درویش، دردنیایی زندگی می کنیم که هیچ چیزپایدارنیست نه عمرِ خضر بی پایان خواهدبود نه اقتدار واملاک ِ اسکندرکه همه ی ِ جهان را تسخیرکرد،همه چیزناپایداراست. عمر ِخضرکه گویندبه آب حیات دست پیدا کرده بود نیز روزی به پایان می‌رسد و پادشاهی اسکندر هم جاویدان نمی ماند. بنابراین جنگ و دعوا برسر ِ بدست آوردن مال ومنال بی ارزش دنیوی ارزشی ندارد.گوش کن پندای پسروزبهر دنیا غم مخورگفتمت چون دُرحدیثی گرتوانی داشت هوشبدان کمرنـرسـد دست ِهر گـدا حافظ خـزانه‌ای به کف آور زگـنج قارون بـیـشگدا : تهیدست ، فقیر خزانه : گنجینهدست به کمر رسیدن: کنایه از بهره مندی ازوصال ودرآغوش کشیدن یار"قارون" ثروتمندی مشهور در زمان حضرت موسی بود. گویا از اقوام و خویشان آن حضرت بوده و ثروتش را از حاصل کارمردم و دسترنج ِ رعیّت به دست آورده بود.حضرت موسی او را نصیحت کرد و از او خواست که ثروتش را صرفِ امور خیریه و کمک به تهیدستان صرف کند ، امّا قارون نپذیرفت و به استثمارِمردم ادامه داد تااینکه به امر خداوند ، زمین قارون و گنج های او رافروبلعید. معنی بیت : ای حافظ، دل به عشق کسی دلباخته ای که ازطبقه ی اعیان واشراف است (احتمالاً شاه شجاع) دست ِهر تهیدست ِ فقیری مثل تو به آسانی نمی‌تواند به بارگاهِ حریم ِوصال او برسد. برای دیداربا اوهدایای گرانقیمت وسیم وزرلازم است رسیدن به معشوقی اینچنینی، ثروتی بیش از ثروتِ قارون داشته باشی .من گدا هوس سروقامتی دارمکه دست درکمرش جزبه سیم وزرنرود.
فرشاد
2018-06-13T15:34:08
به کوی میکده گریان و سرافکنده روم/که همی شرمم آید ز حاصل خویش...به نظر رفتن به میخانه با دیده گریان و سرافکنده بودن به این خاطر است که حداقل عمری که به بیهودگی گذشته با سرمستی باده و سرخوشی شراب رو از بین ببره.
امید وکیل
2021-10-31T15:36:18.2961735
بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ، «ما همه در این مصیبتیم.»
محسن
2022-01-15T10:29:02.4105089
استاد مهدی نوریان این غزل را خوب شرح کرده‌اند: پیوند به وبگاه بیرونی
در سکوت
2022-05-30T09:07:48.8563889
این غزل را "در سکوت" بشنوید
سیّد محس سعیدزاده
2022-09-22T06:50:10.5083852
خیال حوصله بحر میپزم هیهات چه ها است درسر این قطره محال اندیش درذهنش خیال  به اندازه ای میپزد که اگر دریاها جوهر شود وآنرابنویسند،کم آورند. ذهن انسان خیال پردازی تا حد خیال محال را دارا است.میگویند خیال محال که محال نیست وبه «شریک الباری »مثال میزنند.محال اندیشی کار ذهن انسان است. این خیالات ممکن ومحال که درذهن آدمی جولان دارد، به اندازه ای وسیع است که میتوان محتوایش را با قطره قطره آب دریاها مقایسه کرد؛قطره های آب این دریا که خارج ازشمارش است. اگربتوانی قطره قطره ی آب دریارا بشماری،خواهی توانست، خیالهای ذهن را بشماری !! از قول علی بن ابی طالب گفته اند:«اتزعم انک جرم صغیر--وفیک انطوی العالم الاکبر»فکر کردی که یک ذره بیش نیستی؛وحال آنکه تمام هستی در ذهنت جای گرفته است.انسان قطره ای از دریای هستی ها است ودرعین حال همه هستی دذهنش جای میگیرد.