گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

حافظ:اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هِندویَش بخشم سمرقند و بخارا را

❈۱❈
اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هِندویَش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی مِیِ باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رُکن آباد و گُلگَشت مُصَّلا را
فَغان کاین لولیانِ شوخِ شیرین‌کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که تُرکان خوان یغما را
❈۲❈
ز عشق ناتمام ما جمال یار مُستَغنی است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را؟
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پردهٔ عصمت برون آرد زلیخا را
❈۳❈
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین، دعا گویم جواب تلخ می‌زیبد، لب لعل شکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
❈۴❈
حدیث از مطرب و مِی گو و راز دَهر کمتر جو که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
غزل گفتی و دُر سفتی، بیا و خوش بخوان حافظ که بر نظم تو افشاند فلک عِقد ثریا را

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۳

تصاویر

کامنت ها

سپیده
2015-08-12T16:02:26
با عرض سلام و خسته نباشیدآیا در بیت سوم هنگام خوانش باید خوان و یغما را با کسره به هم متصل کرد یا نه؟
بیسواد
2015-09-16T19:37:15
حافظ با ارزشترین را بخشیده برای اینکه اکثرا حاضریم جون بدیم ولی مال ندیم.
لیلا
2015-09-17T01:15:37
در بیت "اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویم /جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخارا"مصرع دوم باید سوالی گفته شود.حافظ در این بیت از آرایه "طنز و تهکم " استفاده کرده،(همونطور که میدونید یکی از آرایه های پرکاربرد حافظ هست) او با این روش به طرزی رندانه مخاطب خود را که در این بیت معشوق وی میباشد به نقد میکشد و درعین حال علاقه و محبت خود را به او ابراز میکند:جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخارا؟؟ یعنی تو هر چقدر به من بدی کنی و به من توهین کنی من جواب تو را به نیکی میدهم،مگر جواب تلخ زیبنده دهنی است که به شیرینی باز میشود؟؟(در حالی که معشوق حافظ، به تلخی با او صحبت میکند) پس با این سوال هم لطف و علاقه خود را به معشوق اثبات کرده و هم تلخی زبان او را به نقد کشیده. در واقع تلخی زبان یار برای حافظ شیرین است.
کسرا
2015-07-10T14:08:04
درود بر جناب اردشیر خان کبیر... با تک تک فرمایشات شما موافقم... اینکه عده ای میخواهند نژاد خود را اینجا برترین کنند معنی ندارد... حرف در این خصوص زیاد است که بگویم کدام نژاد است که بهترینست و همه میخواهند خود را از ان نژاد بنامند... اما اینجا مکان مناسبی نیست... بار دیگر از جناب اردشیر خان تشکر و حمایت میکنم
بابک
2015-07-18T20:04:50
در زمان حافظ بیشتر از یک سده از مستولی شدن ایلخانان، نوادگان چنگیز خانِ مغول، بر جنوب ایران می گذشت و سپس اینجویان (آل اینجو) و مظفریان (آل مظفر) که خود نوادگان آنان بودند بر مناطق مختلفی از جنوب حکومت کرده و با یکدیگر جنگ و ستیز. ایرانیان اینان را ترک دانسته و خطاب می کردند.اینجا منظور یکی از آنانست که خان زاده (شاهزاده) و یا حاکم بوده، و اهل و شاید هم متولد شیراز و خالی بر صورت داشته، ولاغیر!.جایی هم ندیدم که ترک در فارسی معنی زن زیبا را داشته باشد، تیمور لنگ هم که اهل شیراز نبود.
بابک
2015-07-18T20:52:14
تصحیح، که یحتملاً خان زاده (شاهزاده) و یا حاکم بوده....
ناشناس
2015-07-19T08:56:09
تیمور لنگ درست اهل شیراز نبوده! ولی چرا شاعر گفته سمرقند و بخارا و چرا نگفته شیراز و فسا!
جواد
2015-07-18T16:57:23
منظور حافظ از بیت « من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم/ که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را» اینست که چون این دنیا زیبائی ها زیادی دارد انسان فریب این زیبائی ها را میخورد و بدان دلبسته میشود، تا جائیکه ممکن است بخاطر این دنیا از راه بیراه شود و دست به هر عمل غیر انسانی بزند در واقع این دنیا به یوسف تشبیه شده است و نفس شهوت طلب به زلیخا.
بابک
2015-07-20T14:14:16
ناشناس گرامی،ای جان فدا و سر به پایت، گمانم این بنده مورد خطاب سوال شما بودم؟باری دو حالت ممکن است:1- یا آن ترک شیرازی پرتقال فسا و آبلیموی شیراز را پسند نمی کرده.2- ویا اگر اندکی آگاهی از ایهام، تمثیل، استعاره، و اشاره باشد می بینیم که آن ترک شیرازی (و نه تیمور ترک سمرقندی) که اشاره به یک شخص مشخص است سخت دل می دهد که در اینجا حافظ دل خود را بیان می کند ولی در حقیقت اشاره به دل طرف می نماید. و هر دو را جزء محالات نشان می دهد که هم دل گرفتن از او محال و غیر ممکن است و هم بخشش حضرت حافظ دو شهر سمرقند و بخارا را که می باید در عصر او نماد تمدن و عظمت و ثروت بوده باشند.سرت شاد بگذار سر ما هم شفا یابد
بابک
2015-07-26T15:31:22
جنابان بهاری و ناشناس گرامی،در باب نکته چهارم شما جناب بهاری:تنها راه به دست آوردن دلِ شخصی از راه دل است و لاغیر، نه زر تواند این کند و نه زور. این را در گویش؛ دل به دل دادن، همدلی، یک دل شدن و.... گوییم.همانطور که پیشتر عرض شد، اگر کمی تعمق شود توان دید که با آنکه سراینده دل خود را بیان می کند ولی در حقیقت اشاره به دل طرف دیگر دارد و این بده بستان دل و دل، و بیان آنکه طرف محال و غیر ممکن است که دل دهد و اگر چنان کند حافظ هم در مقابل کاری محال و غیر ممکن که بخشش آن دو شهر باشد خواهد کرد. این ضمناً ارزش دل طرف را نیز بیان می کند که چه گرانبهاست.***در مورد بیان آقا و یا خانم ناشناس در باب دیدار خواجه و امیر تیمور:اگر هم چنین دیداری اتفاق افتاده، بنده نمیدانم طبق کدام مأخذ معتبر، آیا تیمور به زبان فارسی و احکام شعرفارسی آشنا و چنان تسلط داشته که گویش خواجه را که دوستان تحصیل کرده در اینجا دشواری در استنباط آن دارند به راحتی درک کرده و بعد هم با خنده کیسه ای زر به او داده؟و یا آیا می توان اینرا جزء ساخته و پرداخته ها متصور شد، و به همان ترک شیرازی اکتفا کرد ؟
بهاری
2015-07-25T17:45:52
چند نکته : اول اینکه گفته سمرقند و بخارا ممکنه بخاطر جور شدنه قافیهدوم ) فراموش نکنید بخارا زمانی جز ایران بودهسوم ) زبان اکثریت مردم بخارا فارسیهچهارام) شاعر میگه بدست ار دل مارا نه بدست اریم دل او را
حمید رضا لطف اللهی از قم
2015-07-27T15:12:41
با سلام خدمت تمام ادیبان ایران زمین.به نظر این حقیر کسی که عاشق میشود روحش در اختیار خودش نیست و اغراق می کند و این کار در شعر جایز است و حافظ علیه الرحمه ،در مورد عشقش کم لطفی کرده و میبایست بیشتر هدیه میداد.و چون من اهل کاشان هستم این ابیات را در بارۀ عشقم سروده ام......اگر آن مه گل کاشی بدست آرد دل ما را/به پای عشق او ریزم تمام آب دریارا/سمرقند و بخارا تحفه ای ناچیز می باشد/ که مهرش می کنم حافظ تمام ملک دنیا را/.....بقول حافظ ما که چیزی نداریم اینم روی همه...باتشکر شاعر کوچک شما لطفی....البته اشعار در هشت بیت میباشد که بعدا در دیوان لطفی خواهد خواند.؟
امیر سالار
2015-07-27T16:12:18
جناب لطفی شاعر گرانقدرسلام و درود فراوانآیا شما تمایل دارید که اشعارتان در تاریخ ما که خود یک گنجینه ادب فارسی است به اشتراک گذارید؟همچنین شایسته می‌دانید در خصوص اشعارتان دیگران حاشیه نویسی نمایند؟
امیر سالار
2015-07-22T08:01:47
سلام و دوصد بدرود بر همه حافظ شناسان و علاقه مندان به اشعار این شاعر بلندمرتبهآنچه من نگاشتم همانطور که در مقدمه‌اش یاد کردم بیشتر تخیل پردازی و برداشت شخصی خودم بود نه تفسیر شعر حافظ و صد البته نشان وطن پرستی.به خیال من، نه ... ترک شیراز ... و نه ... که ترکان خان یغما را...بدیل از هموطنان آذری زبان خود نگرفتم چه ایشان را ترک ندانستم بلکه ایرانی می‌دانمو به نظرم درست‌تر اینکه «ترک» در این شعر یک کلمه بیگانه می‌نموده نه «آشنا» آن طور که «حسن» خان آن را به یکی از خاندان امامان نسبت داده بود یا دیگران که آن را به یک زیبا رویی نسبت داده بودند.در هر صورت من برداشت خودم را داشتم بهتر است شما نیز برداشت خود را بنگارید نه تفسیر شعر را که در این صورت به جای برخورد اندیشه‌هاگفتگوی زیبایی پدید خواهد آمد.سپاس از توجه‌ای که دارید و با پوزش از اشتباهات انشایی و املایی.
ناشناس
2015-07-25T03:00:51
در جواب تیمور لنگ حافظ فرمود: از همین بذل بخشش زیاد به فقیری افتادیم. تیمور خندید و کیسه ای اشرفی به او داد
امیر سالار
2015-11-30T08:11:48
سلامو درود فراوان خدمت تمامی حافظ شناسان، حافظ شناسان و اهل ادباین حاشیه نویسی بیش از هر چیز می‌تواند محل آگاهی دادن باشد و باعث گردآوری داشن‌ها شود و مقدمه‌ای برای ارتقاء ادراک همگانی.عزیزان! چه سود از تفسیرهایی حافظ شناسانه‌ای که بیش از آنکه آگاهی ما را از شعر، اندیشه و زمانه‌ی حافظ بیشتر نماید تحمیل اندیشه‌های خودمان باشد.بنظر من در دنیای امروز باید سعی نماییم وصف و حال زمان حافظ را از منظر جوانان امروز تطبیق دهیم و چیزی بگوییم که باعث ترقیب ایشان به شعر و ادب پارسی باشد.اگر جوان امروزی سلحشوری بخواهد چرا باید آن را در «جنگهای ستاره‌ای» و «مأمریت غیر ممکن» و «هری پاتر» و مانند آن جستجو کند. آن جا که در قلب ماجراها و داستانهایشان، رد پای قصه گویی پارسی به سبک «هزار و یک شب» هویداست.چه باک از اینکه بگوییم حافظ هم زیرکانه (رندانه) در شعر خود سلحشوری کرده است و بخوانیم:اگر آن ترک، شیرازی بدست آرد، دل ماراست...به خال هندویش، بخشم سمرقند و بخارا رابه مشابه این معنی که: حال که آن ترک (نه این ترک بلکه آن ترک: اشاره به دور کرده است) (نه «ترک شیراز»، شاید شیرازیهای امروز هم از کنایه‌ی ترک شیرازی خوششان نیاید به ویژه اینکه حافظ، خود نیز شیرازی بوده است) ‌به شیراز رسیده و قصد تصاحب آن را دارد، آن همه راه سخت را برای چه پیموده؟! برای کشور گشایی..هرگز هرگز! فقط بخاطر عرض ادب کردن نزد من بوده (احترام یک ترک تارتار به یک ایرانی).به خاطر چنین خوش خدمتی‌اش که نشانه‌ی آن، خال هندویش (که منظور جای زخمی است (لکه ننگ) که در جنگ با هندوان بر پیشانیش نشسته و حافظ در شعر خود به سخره اش گرفته) بودهحاضرم سمرقند و بخارا را (که در اصل تارتاران از آن جا، حمله به ایران را آغاز کرده بودند و مقر اصلیشان (مادری‌شان) بوده است) بدیشان ببخشم (که این نیز خود به نوعی به سخره گرفتن آن تارتاران بوده است).از طرف دیگر در این شعر چهار گوشه ایران در یک بیت آورده شده است.ترک --> شمال غرب (به ایجاز: آذربایجان)سمرقند و بخارا --> شمال شرقهند --> جنوب شرقشیراز --> جنوب غربدرود بر همه ایرانیانبگذاریم خیالی هم که شده چنین باشد!
امیر سالار
2015-11-30T08:49:40
سلامو درود فراوان خدمت تمامی حافظ شناسان، حافظ دوستان و اهل ادب پارسیچند اشتباه نوشتاری داشتم که بابت آن پوزش می‌طلبم.آنجا که حافظ می‌گوید:فغان کین لولیان شوخ شیرینکار شهر آشوببه خیالم اشاره به «عالمان و نیز قدرتمندان» ای دارد که در آن زمان به خاطر منافع خودشان سعی در خوش خدمتی به تارتاران داشتند و شاید بخشی از این خوش خدمتی‌هایشان به قیمت خوار و خفیف شدن شیرازی‌های اصیل تمام شده باشد.... شاید حاکم شیراز به خلیفه عباسی زمان خودش نامه‌ای هم زده باشد و از این باب باشد که حافظ از عقاید آن خلیفه عباسی آگاهی یافته باشد آن طور که به قلم دکتر دادور گرامی رفته است و بیان کرده است که خلیفه عباسی نیز اهمیتی به این کشور گشایی نشان نداده بوده که هیچ اجازه هم داده بوده...ولی به خیالم، خلق و خوی حاکم، ثروتمندان و صاحب منصبان شیرازی به گونه‌ای بوده که خود اجازه باج خواهی تارتاران را صادر کرده...و بعد گفته:... چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را»خوب مشخص است که از ناشکیبایی عده‌ای فاسد ممکن است چه بلایی بر سر یک شهر، آن هم شیراز (که نه فقط در آن زمان بلکه در این زمان هم از شهرهای زیبای ایران بوده و هست) آورده باشد بگونه‌ای که شهر چنان نا امن شود تا تارتاران هر چه با ارزش است نیست و نابود کنند (حتی با خود نبرند).آری! جوانان امروز، پند پیر دانا را می‌شنوند. این زبان و ادبیات پارسی است که قدرتمند و نافذ است و در قلب و جان هر ایرانی می‌نشیند.
فرهاد میم
2015-12-04T09:57:59
سلام ب تاریخ مای های گرامیسپاس از کار ارزشمندتان
V.R.N
2015-12-03T16:56:22
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا راعاشق، پاک و طیب از هر گونه شرک و شهوتی است در نگاه عاشق، معشوق است که با چشم عاشق ،خویش را مینگرد ، کنت سمعه و بصرهنگاه عاشق با دیگر نگاهها متفاوت و متمایز است، او همه جا و در همه چیز فقط معشوق را مینگرد و بسبه صحرا بنگرم صحرا ته وینم به دریا بنگرم دریا ته وینمبه هر جا بنگرم کوه و در دشت نشان روی زیبای ته وینمعاشق لحظه ای چشم از معشوق خویش برنمیداردمن چشم از او چگونه توانم نگاه داشت کاول نظر به دیدن او دیده ور شدمدل عاشق ،آهوی گریزپایی است که به هر دامی گرفتار نمی آید و از پی هر نظر به هر درش که بخوانند بی خبر نرود دل عاشق جز به دام معشوق ازلی صید نشود و خال هندوی معشوق دانه ای است ،که عاشق را گرفتار دام عشق میکند عاشق گریزپای چون گرفتار آمد همه هستی خویش حتی آرزوهایش را هم به پای معشوق فدا میکند تا به وصال او رسد بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافتکنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا رامی باقی شرابی است که عاشق را مست معشوق باقی میکند ، که هوالباقی چنین شرابی فراتر از بهشت و نعیم بهشتی است ، شراب طهوری است که از هر کثرتی وتفّرقی مبرّا است ، و سقاهم ربهم شراباَ طهوراهر گاه و هر جا ،چو با حبیب نشینی و باده پیمایی، می باقی نوشی و بهشت را در حسرت خویش بسوزانی که اینک مست روی دوستی و نقد حال را به وعده فردا ندهی من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود وعده ی فدای زاهد را چرا باور کنمفغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوبچنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما راجلوه های حسن معشوق در صورت مهرویان و در افعال ایشان از عاشق شیدا دلبری ها کند و ناله و افغان از درون جانشان برآرد و طاقت و صبر از کفشان بربایدنه گل از دست غمت رست و نه بلبل در باغ همه را جامه دران نعره زنان میداریز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی استبه آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا راعاشق راستین و کامل ، معشوق است اوست که عاشق ترین است و همه عشق است و بی نیاز از غیراما عاشق هنوز اسیر خویش است و تا معشوق فرسنگها فاصله دارد عاشق باید از میان برخیزد، تا همه معشوق باشد و لاغیرمیان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیزجمال یار بی نیاز است از عشق ورزیدن عاشقی که هنوز از خویش نرفته است و به دنبال حظ خویش و آب و رنگ و خال و خط معشوق است جمال معشوق عین زیبایی و منبع و اصل هر زیبایی است عاشق تا وقتی معشوق را از پس پرده ها و حجابهای خویش مینگرد در واقع خویش را مینگرد واز لقاء دوست بی بهره است تا عاشق در حجاب است و از پس پرده به معشوق مینگرد از وصال خبری نیست و چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من و اینجا معشوق است که میماندمن از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستمکه عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخاحسن دوست مطلق است و بی نیاز از آ ب و رنگ و خال و خط ، لیکن تجلی حسن در نظر عاشق روزافزون و وابسطه است به شدت حرارت عشق در وجود عاشقحسن و عشق مترتب بر یکدیگر ند ، هر چه عشق شعله ورتر شود ، حسن نیز افزونتر متجلی میشود وتا آنجا ادامه می یابد که عاشق را از خویش به کلی فارق و به لقاء معشوق واصل نمایدپرده دری صفت بارز عشق است و آنکه در پرده عصمت ، دامن خویش از بلا مصون داشته و در کنج عافیت خزیده است تا به حسن دوست ننگرد و دل به دریای مواج عشق نزند ، عاشق نشود و از پوسته خویش بیرون نیاید و از وصل دوست طرفی نیابداگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویمجواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا رامحبوبم عاشقان تو شراب تلخ را هم گوارا و شیرین مینوشند ، مستان تو باده ای از لبان لعلت نوشیده اند که کامشان تا ابد شیرین و جانشان تا قیامت مست آن باده است ، هر تلخی در کامشان به شیرینی و هر زهری در دریای وجودشان به شربتی گوارا مبدل میشود و زبان جزبه مدح و ثنای محبوب نتوانند که بگشایند اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهم و گر تو زهر دهی به که دیگری تریاکنصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارندجوانان سعادتمند پند پیر دانا راسخنی که از دهان ساقی برآید از جنس جان است و لاجرم بر جان نشیند ، آنکه سروپا گوش است و محیای شنیدن ، لایق نوشیدن است و هم اوست که راه به کوی دوست خواهد بردحدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جوکه کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را معمای هستی و راز دهر بر کسی آشکار نگردد ،جز بر عاشقان یار تا رسیدن به قله عشق توشه ای مهیا باید از مطرب و می ،دو زاد راهی که عشاق بواسطه گدایی از در میکده عشق طلب کنند و تا سرمنزل مقصود عشاق را همراهی کندحکمت که زاییده عقل است کجا تواند که وادی عشق را درنوردد و به حرم وصل دوست راه یابد زاد راه حرم وصل نداریم مگر به گدایی ز در میکده زادی طلبیمغزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظکه بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا راآنکه از دوست بگوید و برای دوست بسراید ، فلک را به وجد ی آورد که به شکرانه گوهرهای خویش نثار وی کند
برگی از کتابی بینام
2015-10-02T15:11:52
بارسلام مجدددوستان در مورد بحث هایی که در حشیه ها دیدم…. ببینید یک شعر حرفه ای شعریه که هر کس بتونه برداشت متفاوتی ازش داشته باشه و هیچ کس منظور اصلی شاعر رو متوجه نشه… .پس هر شعر خوب میتونه چندین تفسیر داشته باشه.. همانطور که پل سارتر میگه: شعری که دو نفر برداشت یکسانی ازش داشته باشن ارزش هنری نداره چون دست شاعر رو شده…. اینکه شاعر چی می خواسته بگه به خودش مربوط افکار و عقاید شاعر مال خودشه… ..و هر برداشتی که هر مخاطبی از یک شعر داشته باشه درسته چون همانطور که گفتم این ذات شعر هست…. اگر قرار بود که شعر تک معنایی باشه و هر کسی منظور نویسنده رو بفهمه اسمش میشد حکایت موزون نه شعر… حالا هر کسی حق داره برداشتش رو از یک شعر بنویسه اما نکته اینجاست که ما نمیتونیم به هیچ عنوان برداشت و تفسیر خودمون رو به اسم شاعر بنویسیم… مثلا من نمیتونم بگم منظور حافظ از این بیت فلان مطلب بوده میتونم بگم برداشت من از فلان بیت چیه??? با درود و سپاس… .البته من هم فقط نظر شخصیم رو بیان کرده و قطع نیست… ..
برگی از کتابی بینام
2015-10-02T14:04:04
سلام دوستاندر مورد تفسیر این شعر منم کاملا با امیر که ترک را به تیمور نسبت داده است موافقم… .این شعر نمیتونه عاشقانه یا ایینی باشه چون چه عاشقانه و چه ایینی باشه ارتباط عمودیِ شعر نادرست و به هم ریخته میشه….. با درود و سپاس
محمد
2015-10-03T20:01:25
ترکان جمع نیست منظور حافظ شخص است بنام ترکان خاتون ....
برگی از کتابی بینام
2015-10-24T16:13:05
بگو تیمور نتوانی بگیری شهرِ دارا راکه بر یک زخم می بخشند شهرِ بی مدارا رابکن دلجوییِ خواجه که می بازی معلا را "اگر آن ترکْ،شیرازی به دست آرد،دل ما رابه خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را"به ساقی حد زدند اینجا،چنین نفرت نخواهی یافتبه رکن اباد هرگز رکنیَ از همت نخواهی یافتدگر دروازه ای بر کشورِ حکمت نخواهی یافت"بده ساقی میِ باقی که در جنت نخواهی یافتکنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را"چنین مستیم مست از تلخیِ زهرِ در این مشروباز این انگور پیرِ رخ فریبایی که شد محبوبز دستِ لختیانِ در نقابِ چادری محجوب"فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوبچنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را"خط و خال و لعاب و رنگ در دنیا چنین تعنی استجمال عشقِ ما پشت نقاب یار بی معنی ستزمانی که جهان پست است،دنیا بی فریبا نیست"ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی استبه آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را"چو دهقانی که گل را در زمستان کاشت دانستمز چشم یوسفت که صد زلیخا داشت دانستمچنان رازی که از دل پرده ای برداشت دانستم"من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستمکه عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا را"لبت لعل است و اسرارِ سخن را بی صدا گویمشکر ریزِ لبت تلخ است و از شیرین کجا گویمدگر در گوشِ کر دشنامِ بیهوده چرا گویم"اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویمجواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را" به گوشِ ما ازان گفتند و خود از ان خبر دارنداز ان کفری که پروازی ز سودایش به سر دارندبگو حافظ نصیحت را که اینان گوش کر دارند"نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارندجوانان سعادتمند پند پیر دانا را"("حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جوکه کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را")"غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظکه بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را""وحیدسحرخیز"
میاحیان
2015-01-30T01:18:23
خدمت تمام اندیشمند عزیز عرض دارم . اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را ..... و الخ بدین معنی است اگر آن زیبا روی شیرازی (ترک در زبان فارسی زن زیبا و نیکو را می نامند) بدست آرد .... نه از نژاد مغول حرفی به میا ن آمده است و نه تازی . ایشان زن زیبا رخ پارسی را گفته است و دعوای قومی و تهاجمی و استیلایی در میان نیست . هرکسی با ظن خود شد یار من . قدرت را به دیگران بسپاریم و آزاد شویم .
روفیا
2015-01-12T18:15:39
دوستان مثل اینکه یادتون رفته که ما قبل از ترک و فارس بودنمون یه وجه اشتراک بزرگ داریم و اون اینه که ما آدمیم .جان گرگان و سگان از هم جداستمتحد جان های شیران خداست
ناشناس
2015-01-08T21:20:29
یا لطیفدوستان گرامیپاسخ لسان الغیب به این شعرا را نیز بخوانید:خزینه دل حافظ به زلف و خال مدهکه کارهای چنین حد هر سیاهی نیستهمواره شاد و سربلند باشیدم. طاهر
عبدالجبار واسعی
2015-02-17T22:29:12
اگر چه از شعر و شاعری کم دانش استم بازهم یک نظمی را همو زن آن شعر زیبا مینویسم که ا مید وارم دوستان خرده نگیرند،چه این شعر به ارتباط یک معشوقه ای از ولایت (استان ) جوزجان افغانستان است:اگر آن ترک جوزجانی بدست آرد دل مارابه خال هندو اش بخشم همه مردان دنیا رااگر زآن بیشتر خوهد ،ببخشم بلخ مولا راو گر افزون بر آن خواهد ،بخواهم فضل الله را
قدرت عربزاده
2015-02-28T09:26:00
هر کس از صنعت شعر اطلاع داشته باشد می داند که بعضی وقتها شاعر برای رساندن مطلب از یک تمثیل یا استعاره یا نامی مشهور استفاده می کند و منظورش دقیق همان نام نیست در این شعر هم سمرقند و بخارا مظهر ثروت و قدرت در آن زمان بوده اند یعنی هر چه دارم و ندارم را می %D
زهرا
2015-02-21T19:37:03
مناقضه صائب تبریزی و شهریار بر سر شعر: اگر ان ترک شیرازی به دست ارد دل مارا به خال هندویش بخشم سمر قند و بخاراصائب تبریزی:اگر ان ترک شیرازی به دست ارد دل مارابه خال هندویش بخشم سرودست وتن و پاراهرانکس چیز می بخشد زمال خویش می بخشدنه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخاراشهریار:اگر ان ترک شیرازی به دست ارد دل مارا به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزاراهر انکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشدنه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پاراسرودست وتن وپارابه خاک گور می بخشند نه بر ان ترک شیرازی که برده جمله دلهارا
فواد
2014-11-10T04:07:09
قصد تفسیر ابیات حضرت حافظ رو ندارم چون در اون سطح نیستم، اما راجب موضوعی که مطرح شده که ترکان زیبا رویانند! پس به مصرع دوم بیت سوم هم توجه کنید که حافظ میگه ترکان همون کسانی بودند که خوان رو به یغما می بردند. چنین تضادی عقلانی نیست، با اینحال به نظر من هم ترکان هفت صد سال پیش مطمئنا متفاوت از ترک زبانای کشور ما هستن و اشاره حافظ به قوم دیگری است.
جواد رضایی - ۱۳۶۷/۰۹/۲۴
2016-07-01T13:48:39
این هم غزل خام این حقیر:.اگر آن ترک شیرازی ، دهد ما را دمی بازیبه بازی هم بیازارد ، گهی با ما، گهی نازیبده ساقی می باغی ، که از انگور پر بار استدهانم پر شرابست و ، همی خوانم به طنازیفغان کین محتسب گوید ، که عیشم هست عیبمکه غیبم را کند حاشا ، نه او قاضی نه ما راضیزعشق ناتمام ما ، بماند جاودانی هاولی چون چشمه حیوان ، بماند تا ابد رازیمن از آن عیش شبگیری ، که با تو تا سحر دارمبترسم محتسب آخر ، برد ما را سوی قاضیاگر دشنام فرمایی ، بجایش من ثنا گویمچو چنگی که زند مطرب ، به تار هر زهی سازینصیحت گوش کن جانا ، که جانانم تویی جانمعجم گویم ، دری گویم ، عرب گویم و بر تازیحدیث از مطربم می گو ، که در سازش همی گویدجهان بر غم نمی ارزد ، که عمرت سخت بر بازیغزل گفتی و در سفتی ، و بر نظم لسان الغیبکه او حافظ بود نامش ، ولی تو قلب می سازی.جواد رضایی
دوست...
2016-11-23T22:07:46
دروداگر آن ترک شیرازی...ترک اصولا به افراد نژاد ترک و نرک زبانان اطلاق می شود ولی مجازا غالب شعرای بزرگ آن را به معنی زیبا روی استعمال کرده اندچنانکه فرخی‌سیستانی گوید :ترک من بر دل من کامروا گشت و رواستاز همه ترکان چون ترک من امروز کجاستیا دیگری گویدای ترک بیا امشب آتش به دل غم زن آتشکده زرتشت بر خیمه رستم زنیا مرحوم سید هدایت الله شهاب فردوس گفته است :ترکی بربود دل از دست منکش نبود همتا در دلبریو بی شک کلمه ترک در مطلع غزل به معنای زیباروی است که خواجه فرموده:اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا راپ.ن ( ترک به فتح اول دختر بکر و دوشیزه و به ضم اول کنایه از مطلوب و معشوق و غلام ).منبعکتاب افکار و عقاید خواجه نوشته پرتو علوی.
آهو
2016-10-10T01:54:23
سلام از همه نظر عالی خیلی مفید بود مخصوصا روایت راوی دستتون درد نکند
اردوان
2016-11-17T00:59:42
با سلام خدمت دوستان؛ من هم میخوام که نظر و برداشت شخصی خودمو ازین شعر و مخصوصا بیت اول که اینقدر درش اختلاف نظر هست بگم:اول این که خود حافظ نزد بزرگانی علم ادبیات رو فرا گرفته و حتی بیشتر که امروزه به یکی از ستون های شعر پارسی و ادبیات ما مبدل شده؛این که شاعر از آرایه های ادبی بهره ببره کارشه و شغلش! مثلا در همین بیت اول مراعات النظیر زیبایی بین اسامی شهر هاو کشور هند مشاهده میکنیم(شیراز،هند،سمرقند و بخارا)حالا از نظر این جانب میتونیم ترک رو هم مجازا به عنوان یک قومیت و یک منطقه حالا هر کجا داخل یا خارج ایران در نظر بگیریم و یک کلمه دیگ به تعداد شهر ها اضافه کنیم وشعر زیباتر جلوه کنه این از جنبه فنی؛ حالا از بعد معنوی اگه بخوایم قضاوت کنیم به نظرم دوحالت وجود داره یکی اینکه این شخصیت اصلا وجود خارجی نداره و صرفا برای شعر ساختن گفته شده و دوم اینکه در منابع تاریخی ترک ها از ابتدا که بخوایم بگیم بعد از فروپاشی سامانیان که حکومت ایرانی و محلی محسوب میشدن ترکان از آسیای میانه که به ایران کوچ کرده بودند حکومت هایی مانند غزنویان سلجوقیان رو به وجود میارن اما با اومدن مغولها و بعد حکومت ایلخانان این ترک ها چه دختر و چه پسر و چه زن و مرد به طور گسترده به بردگی یادر اصطلاح ایرانی و عربی به کنیزی گرفته میشن که بعضی هاشون ظاهری خوش داشتن و در حرمسرای خان ها و پادشاهان قرار میگرفتند؛و به نظر من این کلمه ترک صرفا به معنای زیبا بوده و این شخص که اصالتا شیرازی بوده ظاهری بمانند ترکان (در اصطلاح) داشته؛دوستان اگر این شخص رو به شاه و وزیر فلان نسبت بدن پس حافظ هم اصطلاحا انسانی پاچه خوار و چاپلوس جلوه میکنه که اصلا با روحیات اشعارش تناسب نداره؛با تشکر از وقتی که برای نظرات این جانب گذاشتید
ن و القلم
2016-01-22T21:43:01
در مورد بیت پنجم یک نکته ی مغفول است.اصلا مقصود شاعر از یوسف در مصرع اول،سوره ی یوسف است و شخص یوسف مطرح نیست.این "حسن" هم اشاره به "احسن القصص" بودن سوره دارد.درواقع زیبایی شخص یوسف منطقا نمیدهد،برون شدن زلیخا از پرده ی عصمت!بلکه درس گرفتن از داستان زیبای سوره ی یوسف است که میدهد عشق عامل برون شدن زلیخا از پرده ی عصمت!
ابراهیم رمظانپور
2016-01-19T19:29:34
قصص کننده ای او در راه میاید که افتاده مشکل ها . الا یا ایها اساقی ادر کاسا ونا ولها .دلهاترک شیراز ی به منظور از یک عشق است .که مجازی نیست .که در مصراعی بدون یار عشق مثتغنی است .نه ان تر ک شیرازی که قشقایی اما شاید استعارهای باشد به معنی این ترک .که در مصراعی حافظ .در باره ترک قشقایی چنین بیان شده .چنان بردند صبر از دست که این ترکان خوان یغما را. یا رب این بچه ترکان چه دلیرن به خون .؟کهبه تیر مژه هر لجظه شکاری گیرند.روح القس مسیح
ابراهیم رمظانپور
2016-01-19T19:52:46
ابسم الله الرحمن الرحیم .نگار من که به مکتب نرفت و عشق نخواند .به ناز غمزه ساقی دیر مغان وسلسله زلف بتان را .راز درون از من مست پرس نه از واعظان بیهوده گوی. اب رکن اباد .در چشمه بیدی شهر شیراز است .که این اب به دو طرف شیراز منتهی میشود . که گفته های حافظ دو پهلوست . واب دوم رکن اباد که منظور حضرت حافظ هست . در منطقه شهر زرقان است .که اب رکن اباد دوم ححافظ است . که به اب باریک معروف است .. که این اب به طرف شمال و اروپا نیز هست . که با جهان امروز حافظ که مسیح مرتبت است . واب رکن اباد اول .یکی به طرف باغ های قصر دشت .و دیگری به مصلای خود حافظ و دروازه قرانشیراز شهر راز .واین نشان از دیدگاه استعاره ای هست. اما دیدگاه اللهی وعارفانه نیز چنین است .یک شاخه به هندوستان . این قند پارسی که بنگاله بنگاله به بنگال هند می رود .تمام طوطسان هند شکر شکن شوند ؟ویک شاخه دیگر ان به مصر .که مصریان ندادند رواجش .یا کیم لبانت می کند خراج مصر .وسلامدیگرن هم بکنند انچه ؟؟؟
ابراهیم رمظانپور
2016-01-19T21:24:33
ضمن سلام به دوستاران عشق وادب .حال از یک عشق اللهی و مجازی از غزل های حافظ که درهم تنیده شده است برای شما دوستاران عشق ادب بیان خواهم کرد .بیاور می که زمکر اسمان ایمن نخواهد شد .مگرم چشم سیاه سودای تو بیاموزد کار .ور نه مستوری مستی همکس نتوانند .بیاور می که مرد افکن بود زورش . که نه از روز حشر و یرغوی دیوان نیزهم .که تا یکدم بیاسایم زه دنیا و شر شورش .در کتاب باغ مارشال . از عشق مجازی با تفعال حافظ چنین بیان شده .فکر بلبل هم انست که گل شد یارش .؟این بیت منظور از دوگانگی عشق اللهی و مجازی هست . یکی عشق دختر جناب سرهنگ که باپسری از خان های قشقای بیان شده . صوفی سر خوش که ازاین دست کرد کج کلاه .به دو جام دگر اشفته شود دستارش .این جا منظور بیت از پدر پسر خان هست .که بیش از دو سه روز زنده نماد به خاطر پشت پا زدن از دختر خواهر خود برای پسر خویش که پای دختر سرهنگ در کار شد ..ودیگری عشق حافظ به خداوند است دراین غزل.که برای حافظ چنین نیز هست .ای که در کوچه معشوقه ما می گذری.بر حضر باش که سر می شکنددیوارش.بلبل از فیض گل اموخت سخن .ورنه نبود این همه قول غزل تعبیه در منقارش .جای ان است که خون موج زند در دل لعل .زین تغابن که خزف می شکند بازارش؟؟؟
حسین
2016-06-02T19:06:03
یکی از دوستان شاه شجاع الدین (شاه شجاع از اتابکان فارس) را برادر حضرت امام رضا ع و شاه چراغ ع در نظر گرفته که این نکته از نظر تاریخی کلا غلط است
حسین
2016-06-02T19:14:08
کلمه ترک در لغط به معنی زیبا روست و ربطی به قوم و گویش خاصی ندارد و ترک شیرازی به مهنی زیبا روی اهل شیراز و در مقابل آن ترک سمرقندی اورده شده است که منظور تیمور گورکان یا تیمور لنگ پسر تاراغای از ملاکین شهر کش ترکستان است در مورد تیمور زیبایی تیمور مورد نظر نیست بلکه قومیت آن که ترکستان است مورد نظر است
میر ذبیح الله تاتار
2016-04-29T11:21:48
سلاماگردوخت سمنگانی بدست آرد دل مارابریزم پیشی پای او هـــزاران گل رعنارا
میر ذبیح الله تاتار
2016-04-20T11:41:23
سلاماگرآن یار تاتاری بدست آرد دل مارابیفشانم به پای او همه گل های رعنارا
سیدمحمد
2016-04-21T22:56:44
میرذبیح الله تاتار گرامیصفت گل ، رعنا نیست ، بلکه زیباست
سام نریمانی
2012-07-08T00:09:04
ترک شیرازی همین قشقایی ها هستندعمدتا خال هندی دارند خال کنار لب را خال هندی نامندآنها زیبا بلند قد و قامتمانند سرو ناز شیرازند
جمشید پیمان
2012-09-22T17:39:37
حافظ هم مانند مردم عصر خودش باور داشته که زیبا رویان سمر قند و بخارا در جهان سرآمدند و نظیر ندارند. اما نزد حافظ آن ترک شیرازی( ونه هر ترک شیرازی، بلکه ترک شیرازی که دل از حافظ ربوده است و به او راه نمی دهد) ارزشش از همه زیبا رویان سمرقندی و بخارائی بیشتر است. و در مقام مقایسه میگوید اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را، ما هم یکسره فکر زیبا رویان سمرقند و بخا را را از سر بیرون می کنیم. ( به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را ). در اینجا ذکر مکان و اراده مکین شده است. در اصطلاح عامه بسیار شنیده ایم که مثلا میگویند فلانی یک موی گندیده یا یک ناخن خشکیده تو را با دنیائی عوض نمی کند. حالا ببینید این موضوع کاملا ساده و شفاف را چگونه پیچ و تاب داده اند و حتی پای تیمور لنگ را هم وسط کشیده اند و در جواب حافظ تا توانسته اند شعر تابانده اند و از این دست حرفها.
عطاءالله حسنی
2012-04-09T03:40:29
اشعاری از صائب و شهریار در اقتفای این غزل حافظ دیدم. توصیه می‌کنم حتی‌الامکان برای نشان دادن دامنه و نحوۀ تأثیرگذاری حافظ در دیگران از این موارد در «حاشیه» استفاده شود. در این مورد خود نیز شعری دارم که تقدیم به حافظ دوستان می‌کنم:شمشیر کلام«اگرآن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را»از آنِ خود کند بی‌شک هم این دنیا هم عقبا رادرین دنیای نامردی که نامردی شده مردیهم از مردانگی باشد بدست آری تو دل‌ها رادرود ما به روح آن بزرگا مرد شیرازیکه بنیانی نهاد از عشق و روحی داد تن‌ها رالسان الغیب شد چون شد زبان مردم عالمچو درد آگه شوی درمان توانی کرد مرضا رابه کشتن می‌توان بر خلق عالم چیره شد، بهتربه شمشیر کلام آری به زیر سلطه دنیا راجهانگیران فرا گیرند زو درس جهانگیریکه با بخشش فروبگرفت مرکند و بخارا رابه رومی صورت معشوق شام خال هستی بینعطا گرهستی‌ات باید مبین این‌جا و آن‌جا راز حافظ عشق ورزیدن بیاموز و بیاموزانکه امروزت به کار آید شود ره توشه فردا را عطاءالله حسنی میشیگان، آن آربر- 20/1/1391
امیر حسین
2013-03-23T00:31:14
من نیز یک شعر برای حاشیه مربوط به این شعر نوشتم.اگر آن دلبر رعنا بدست آرد دل مارا بدوبخشم دل ومهر ووفاهاراسرودست وتن وپارا به خاک گور می بخشند زمال غیر می دانم سمرقندوبخارارامیان این سه استادم جسارت کرده ام اما که پایان بخشم این دعوای استادان والا را
mohsen
2010-02-18T12:58:10
اگر می شود جست و جو در تاریخ ما را پیش رفته کنید یعنی مثلا حرف اول بیت
ف-ش
2008-07-07T14:53:01
نکاتی پیرامون ابیات این غرل:در بیت اول مالکیتی نسبت به سمرقند وبخارا نبوده که به خال سیاه زیبا روئی بخشیده شود پس مقصورفقط نشان دادن اهمیت ترک شیرازیستدربیت دوم ارزش دو مکان در شیراز مقصود است نه اینکه بهتر از مناظر بهشتی باشد در هردو بیت صنعت اغراق وجود دارد اغراق در شعر مجاز است و در منطق مجاز نیستدر بیت سوم از زیبا رویان چنانی فغان دارد نه رضایت وراجع به خوان یغما گفته شده دریکی از قبایل ترک رسم بوده که میهمانان اجازه داشتند بعد از خوردن غذا ابزار سفره را به غارت ببرنددر بیت چهارم عشق به معنی عالیش مطرح شده است عشق که معنی دو گانه دارد در غزلیات حافظ گاه به این معنی وکاه به آن معنیست وشاید معنی معمولی عشق برای طرح معنی دیگر استدر بیت بعد از یوسف وعشق و حسن الهی او که زلیخا را به عشق سافل کشاندیاد شده استدر بیت ششم گویا باید فرض شود که قبلا سئوالی از لب لعل شده تا جواب مطرح باشد و معنی شعر معلوم باشدبیت هفتم بیتی مشهور وپر معناونصیحتی خوش به جوانان است وچنانکه اقتضای غزل است معنی مستقل داردبیت هشتم هم مشهور وحاوی پیامی مستقل ومهم است که راز دهر ومعمای آنرا را با علم وحکمت نمیتوان دانستبیت آخراغراق گوئی جالبی در مورد غزل اوست
دکتر فریبا علومی یزدی Faribaolumi@gmail.com
2011-01-20T01:16:00
ناصر ترک برای حافظ سروده است:اگر آن دختر یزدی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سرو جان و دل و پا راهر آن کس چیز می بخشد ز ملک خویش می بخشد نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارااکثر ابیات حافظ دارای چند معنی است. یعنی هم معنی ظاهری و هم معنی باطنی دارد.هنر حافظ در به کار بردن ایهام و ایهام تناسب است.1 - ترک شیرازی : منظور 1 – دختر زیبا روی شیرازی 2 – شاه شجاع ، ممدوح حافظتناسب بین ترک و هندو - سمرقند و بخارا – دست و دل و خال معنی بیت: اگر آن زیباروی شیرازی ( در قدیم ترکها به علت رنگ روشن چشم، پوست و مو و قد بلند، مظهر زیبایی بودند. ) دل ما را به دست آورد و به من توجه کند به خاطر خال سیاهش سرزمین های سمرقند و بخارا را به او می بخشم مقصود بخشیدن سمرقند و بخارا نیست بلکه منظور اهمیت دادن حافظ به معشوق است.2 – آب رکناباد و گلگشت مصلا دو مکان زیبا و تفرج گاه دل انگیزی در شیراز است. بیت دارای صنعت اغراق است.معنی بیت: ای ساقی می جاوید به من ده ( مقصود عشق عرفانی و الهی است .) ای ساقی تو حتی در بهشت هم نمی توانی آب رکناباد و گلگشت مصلا را پیدا کنی.3 – آه و افغان این زیبا رویان شیرین کار که با زیبایی و دلربایی خود شهری را به آشوب می کشانند، چنان صبر را از دلم بردند که ترکان خوان یغما را. ( یکی از قبایل ترک وقتی به میهمانی می رفتند، بعد از خوردن غذا همه ی مواد غذایی و حتی سفره را به غارت می بردند.4 – پرده ی عصمت: اضافه ی تشبیهی. تلمیح به داستان حضرت یوسف و زلیخا دارد.معنی بیت: من از زیبایی روز افزون حضرت یوسف فهمیدم که بالاخره عشق یوسف باعث می گردد که زلیخا عصمت و حیا را کنار بگذارد.5 – مصرع دوم تمثیل است.معنی بیت: از عشق ناقص ما خداوند بی نیاز است. ( خداوند نیازی به نماز و عبادت ما ندارد) درست مانند این است که روی زیبا به آرایش ندارد.6 – تو در مورد من بد گفتی و من خشنودم . خدا تو را عفو کند ( جمله ی معترضه ) نیکو و شایسته گفتی. کسی که لب قرمز شیرین دارد و زیباست زیبنده است که جواب تلخ و دشوار بر زبان آورد.7 – این بیت ارسال المثل است. ای جانان و ای معشوق من، تو پند و ارز را گوش کن. زیرا جوانان سعادتمند پند پیر دانا و زیرک را از جان بیشتر دوست دارند.8 – ای انسان سخن از مطرب و نوازنده و شراب بگو و از رمز و راز روزگار کمتر جست و جو کن زیرا هیچ کس تا کنون راز دهر و آفرینش را با علم و حکمت نتوانسته بگشاید و هیچ کس دیگر هم در آینده نمی تواند این راز را پیدا کند.9 – بیت تخلص. ای حافظ تو غزل سرودی و واقعا مروارید سفتی (غزل زیبا و دل انگیز گفتی ) حالابیا و زیبا بخوان زیرا آسمان به خاطر شعر تو گردنبندی از ثریا به گردن کرده است. ( بیت صنعت غلو و حسن تعلیل دارد. )
ابراهیم زراعت گر
2011-01-08T12:02:56
با سلاممصرع "اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم" در بعضی از کتابها بصورت زیر نیز آمده است و معلوم نیست کدام صحیح تر است:"بدم گفتی و خرسندم عفاک الله کرم کردی*** کلام تلخ می زیبد لب لعل شکر خا را"
حاج مجید
2011-12-05T13:56:03
راز دهر کمتر جو ....بهتر دنبال چون چرا خیلی چیزها نباشی که وقتتو تلف می کنی زعشق نا تمام ......خداوند به این عشق ناقص مانیازی ندارد بلکه وجود ما سراسر نیاز و نقص است.حدیث از مطرب ......یعنی این جور مسایل وجدانی است و با فلسفه خشک ت
اردشیر
2014-01-29T18:05:40
آقای سام نریمانی که نوشتی:(ترک شیرازی همین قشقایی ها هستندعمدتا خال هندی دارند خال کنار لب را خال هندی نامندآنها زیبا بلند قد و قامتمانند سرو ناز شیرازند)کلمه (قشقایی) را در گوگل سرچ کن تا عکسهای قشقایی ها رو ببینی. از خال هندی اصلا خبری نیست که میگویید عمدتا خال هندی دارند. حتی یک عکس هم از یک قشقایی با خال هندی ندیدم. ضمنا (زیبا بلند قد و قامت مانند سرو ناز شیراز) هم در بینشان عمومیت ندارد و در بین قشقایی ها هم مثل سایر اقوام دیگر (کرد و فارس و عرب و گیلک و لر ...) هم بلند قد هست هم میان قد هم کوتاه قد هم زیبارو هست هم ... . هم کودکان زیبا هست هم مردان خوش سبیل. علاقه و تعصب نسبت به قوم و قبیله خود نباید باعث شود که در بیان واقعیت اغراق کنیم و حتی حرفهای خلاف واقع بگوییم؛ مثلا:(قشقایی ها عمدتا خال هندی دارند)قشقایی ها انقدر بزرگ هستند که نیازی به تایید حضرت حافظ ندارند.
محسن حاتمی
2014-04-20T18:34:10
اگر آن کرد ایلامی به دست آرد دل ما رانمی بخشم به او شهری یا حتی روح و اجزا راهمه بخشیدنیها را،به ملک گدا بخشندزاو خواهم ببخشد زآن همه معنا،این گدا را
مهریارساسانیان
2014-04-23T19:44:28
درود برشما:درباره حضرت حافظ باید، صاحب نظران، اظهارنظر فرمایند، گر وجه خداوند شودت منظرنظر ... بی شک صاحب نظرشوی،غزل شماره 3 حضرت لسان الغیب خواجه حافظ شیرازی،بی شک بی نظیرترین غزل تاریخ بشریت می باشد!دقیقا شعرای گذشته ومعاصر دست روی ابیات وغزلی گذاشتند واز خواجه گلایه کردند که نقطه قوت آن عالیجناب می باشد و باعث سرخوردگی آنان ونشان از عارف نبودنشان خواهد شد!انشاالله مایل شدید،این بنده کمترین بر محضرتان عرض خواهم کرد،حافظ تو این سخن زکه آموختی که مهریار/تعویذ کرد شعرترا و بزر گرفت/...گفتی از حافظ ما بوی مهریار آید/آفرین برنفست باد که خوش بردی بوی/.
محمد رضا فیروزبخت
2013-12-20T07:05:33
سلام :ضمن تشکر از این همت والا و کار بزرگ جمع آوری اشعار شاعران بنام و توانای ایران زمین .بیت ششم مصرع اول در نسخه منصوب به آقای قزوینی کلاً فرق دارد و چنین است.بدم گفتی و خرسندم عفال ا... نکو گفتیجـواب تلـخ مـی زیبـد لب لعـل شکر خـا را باتشکر و سپاس فراوان
محمدرضا فیروزبخت
2013-12-20T07:34:52
سلام:ضمن تشکر از همت والای شما .مصرع اول بیت ششم در نسخه ای بدین صورت آمده است .بدم گفتی و خرسندم عفاک الله نکو گفتیجـواب تلـخ می زیبـد لـب لعل شکـر خـا را
کیان
2014-05-29T15:23:00
جناب اردشیربه نظر میرسد کاملا مغرضانه در مورد نژاد ترکان اظهار فضل نموده اید... عصبانیت شما از ترکان ممکن است دلایل شخصی داشته باشد که قابل طرح در اینجا نیست/ همانگونه که شما فرموده اید در هر قوم و ملیتی همه گونه ی انسانی پیدا میشود و خوب و بد یا زشت و زیبا بودن یک نفر نمیتواند تعمیم یابد... در مورد منظور حافظ هم آگاهی و اطلاعات ناقص نمیتواند حق مطلب را ادا کند. اما آنچه مورد وثوق همگان است والان هم به آن اذعان دارند زیبارویی اکثریت مردمان ترک نژاد است.
اردشیر
2014-07-06T11:52:47
جناب کیان!شما می گویید که :«آنچه مورد وثوق همگان است والان هم به آن اذعان دارند زیبارویی اکثریت مردمان ترک نژاد»منظور شما از همگان، همه مردم جهان است؟! کدام سازمان این نظرسنجی را انجام داده؟ یعنی در همه کشورهای جهان نظرسنجی کرده اند که زیباترین مردمان جهان از چه نژادی هستند و مردم هم گفته اند ترکان! میشوید بگویید چه زمانی این نظرسنجی انجام شده؟ خدمت شما عرض کنم امروزه نژاد خالصی وجود ندارد که بگوییم کدام نژاد زیباتر است. ممکن است در فردی درصدی از ژن ترکی یا مغولی یا گرجی یا ارمنی یا هندی و ... وجود داشته باشد ولی اینکه ترک خالص باشد یا گرجی خالص چنین چبزی نیست. اقوام در طول تاریخ با هم پیوندهای خانوادگی برقرار کرده اند و در اثر این پیوندهای زناشویی خالصی نژادها هم از میان رفته است.بحث من در مورد ترکان 7 قرن پیش بود که زردپوست و جنگجو و خونریز بودند چه ارتباطی به ترک زبانان امروزی دارد؟ 7 قرن از آن زمان گذشته.
ناشناس
2013-07-01T19:08:44
در این جا منظور از ترک شیرازی در واقع مثالی از یک زیباروی است و منظور جناب حافظ صرفا ترک شیراز نبوده
محمد امیر سیاوش حقیقی
2013-05-04T20:55:55
در بیت هشتم باز می بینیم که سفارش حافظ به این است که اصل اخلاقی و سلوکی همان ارادت عاشقانه است و نه تفکرات خاص فلسفی ، و او معتقد است از مسیر فلسفی راز خلقت و هستی گشوده نمی شود و باید از علوم شهودی بهره برد و این هم راهی جز مستی در مسیر حقیقت ندارد
علی کریمی
2013-05-08T10:49:48
مناظره با حضرت حافظ :اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا راصائب تبریزی:هر آنکس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشدنه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا رااگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا راشهریار:هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشدنه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا راسر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشندنه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها رااگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا رایاریاگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما رابه خورشید و فلک سایم از این عزت کف پا راروان و روح و جان ما همه از دولت شاه استمن مفلس کی‌ام چیزی ببخشم خال زیبا رااگر استاد ما محو جمال یار می‌بودیاز آن خود نمی‌خواندی تمام روح و اجزا را؟؟؟؟؟؟عجب آشفته بازاری ، خریداران دانا راهمه ترکان تبریزی ، بت زیبای رعنا راگشاد دست صائب بین ، پشیمان می شود منشینخریداری چنین هرگز ، چه ارزان داده اعضا راسر ودست بلورین را ، تن رعنای سیمین راکه بر کارش نمی آید ، بجایش دست و هم پا رابیبن این را به آخر شد ، عنایاتش چه وافر شدنه تنها جمله اجزا را ، چو مردان روح والا رااز این بهتر چه می خواهی ، زیانت می رسد باریبیا ای ترک شیرازی ، ببر این مرده کالا رابیا دلدار شیرازی ، ببین رند از سر مستیچه می گوید نمی دانم ، مگر گم عقل برنا راشماتت بر خریداران ، چو سنگ از آسمان بارانچرا اینگونه گفتن ها ، چنین عرضه تقاضا رابرابر می کند دل را ، که برتر می کند دل رازعشق ترک شیرازی ، همو بخشد همان ها راسر آخر چه می نازد ، به شهر خواجه می تازدسخاوت می کند او هم ، سمرقند و بخارا رابدور از قیل و این غوغا ، سر خود (بی نشان) بالادعا کردم یکایک را ، تو هم (انّا فتحنا) را؟؟؟؟؟؟؟؟ این دوست هم بسیار عالی گفته کلام و درد حافظ سخاوت یا خساست نیستنخواندی بیت دیگر را که فرموده شمایان را“ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی استبه آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روی زیبا را”و دکتر انوشه با کمی ور رفتن با اشعار فوق گفته:اگر آن مه رخ تهران بدست آرد دل ما رابه لبخند ترش بخشم تمام روح و معنا راسر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشندنه بر آن دلبر شیرین که شور افکنده دنیا راویا در جایی دگر کمی طنزآلودآگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم یه من کشک و دو من قاراسر و دست و تن و پا را ز خاک گور میدانیمزمال غیر میدانیم سمرقند و بخارا راوعزراییل ز ما گیرد تمام روح اجزا راچه خوشترمیتوان باشد؟؟ زآن کشک و دو من قارااما داستان باز هم ادامه یافتاگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سریر روح ارواح رامگر آن ترک شیرازی طمع کار است و بی چیز است؟که حافظ بخشدش او را سمرقند و بخارا راکسی که دل بدست آرد که محتاج بدنها نیستکه صایب بخشدش او را سرو دست و تن و پا راتابه این شعر میرسیم که با کمی تغییر در وزن. حافظ را مسؤل تمام این دعاوی میداندچنان بخشیده حافظ جان! سمرقند و بخارا را که نتوانسته تا اکنون کسی پس گیرد آنها رااز آن پس بر سر پاسخ به این ولخرجی حافظ میان شاعران بنگر فغان و جیغ دعوا راوجود او معمایی است پر از افسانه و افسون ببین! خود با چنین بخشش معما در معما رادوستی گوید:هر آنکس چیز می بخشد ،به زعم خویش می بخشدیکی شهر و یکی جسم و یکی هم روح و اجزا راکسی چون من ندارد هبچ در دنیاو در عقبا نگوید حرف مفتی چون ندارد تاب اجرا را؟؟؟؟؟؟؟اگر یک مهرخ شهلا بدست آرد دل ما رازیادت باشد او را گر ببخشم مال دنیا راسر و دست و دل و پا را به راه دین می بخشندنه بر گور و نه بر آدم گری بخشند این ها را؟؟؟؟؟؟؟؟مگر ملحد شدی شاعر که روح و معنیش بخشینباشد ارزش یک فرد زیبا روح و معنا راامام عصری و حاضر! چنین بیهوده می گویی؟که روح و معنیش بخشی یکی مه روی شهلا را ؟وگر لایق بود اینها به خاک پای او بخشمکه نالایق بود دست و سر و هم روح و معنا را؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟مگر یک مه رخ خاکی به معنا چیز میبخشد؟وگر روح ارزشش این گونه باشد عرش اعلا را؟به یک مه روی تهرانی مگر معناش میبخشند؟به یاوه چرت می گویی! ندانی این معما را!الا ای حاتم طائی ! زجیب غیب می بخشی؟نباشد ارزش یک بچه میمون ! روح ومعنا را!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/گرآن عالم ارجان بدست آرد دل ما رابدو بخشم تمام اجر شب ها راتوان مندی بدان باشد که زاد آخرت بخشینه چون آنان که می بخشند این اموال دنیا را؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اگر آن عالم ارجان بدست آرد دل مارا به تار زلف او بخشم تمام زاد اخرا را توان مندی بدان باشد که بخشی جان اخرا را نه چون آنان که می بخشند تمام اجر شب ها را
محسن همتی
2013-10-24T12:19:05
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا/ نثار مقدمش سازم سرو دست و تن و پا را/ به خوبان هرچه میبخشم از آن خویش میبخشم/ نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را
مصطفی
2013-11-22T19:37:32
برای ترک وکرد و قشقائی نیازی بر سمرقند وبخارا وسر وجان و ... نیست چه گویم من فقط یک سکه هم کافی است
امید دانا
2020-01-16T08:43:30
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارابه خال هندویش بخشم همه جا جز همینجا رااگر حافظ همی بخشد سمرقند و بخارا رابدین خاطر که شیراز است و قیدش نیست دنیارا"امید دانا"
مسلم روان
2020-02-14T14:55:55
اگر آن یار لر بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم زردکوه و دنا راهر که می بخشد از ملک اجدادی اش ببخشدن چون حافظ که بخشد سمرقند وبخارا را"مسلم روان"
آبتین امین
2019-11-08T09:29:18
از دید من ‘ترک شیرازی’ ترکیبی همانند ‘غریب آشنا’ هست که اشاره به او یا عشق او داردای بسا هندو و ترک هم زبانای بسا دو ترک چون بیگانگانیعنی آشنایی که از ما دور افتاده استاگر چه تمامی چم ها و یا معانی ای که دوستان نیز برشمردند معتبر و قابل قبول میباشد و هنر حضرت لسان الغیب نیز در همین است که دریایی از معرفت و معنی را در ترکیبی دو کلمه ای گنجانده.در جای دگر مطرح شدن ابیات ارائه شده توسط شعرای دیگر در پاسخ به این بیت حافظ را درخور و شایسته و در شأن این مبحث نمیبینم که بسیار سطحی و کوته بینانه سروده شده است و صرفا برای موج سواری و مطرح کردن نام خود از طریق حافظ میباشد.
جواد عسگری
2020-04-19T13:56:47
این هم تضمین من حقیر از شعر حافظ*اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را*برقص آورده روح و جان و اجزا رامیان رقص مستانه دهد صوفی سر خود راچه ارزش باشد اینجا بهر سر ملک بخارا راالا ای ترک شیراز ی بنازم غمزه چشمتکه با خال لبت مفتون نمودی حافظ ما رااگر صائب معوض می دهد دست و تن و پا را شده مست رخت یارا که یغما برده ای دل راو یا آن شاعر قدسی ببخشد روح و اجزا رامحبت دیده از تو ترک شیراز ی که بردی جمله دلها رااساتید گرامی به بزرگواری خودوتون ببخشید بخاطر ایراداتی که داره.
مجید
2020-04-17T12:00:29
بسم الله الرحمن الرحیمسلاماگر ان ترک شیرازی بدست ارد دل مارابه خال هندویش بخشم دل دین و هر دو دنیاراالبته من کمتر از ان هستم که چنین جایگاهی داشته باشم
حسین غلامان
2020-05-14T05:22:44
دو نفر از شاعران بزرگ یعنی صائب و شهریار جوابی بر این شعر حافظ نوشته اند. و هر کدام جواب شاعر قبلی را داده اند. بنده نیز یک جواب به شاعر قبلی مینویسم. اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم دعا و اشک شبها راهر آنکس چیز میبخشد، ز خود بخشد نه از خالق که او مالک بود بر ما تمام روح و اجزا رادعا و اشک شبهایم بسان گوهری باشدندارم جز دعا چیزی که بخشم یر تو ای یارا
میر ذبیح الله تاتار
2020-05-06T11:28:20
سلامحافظ در بیت هشتم برایمان میفرماید:حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جوکه کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را میفرماید: دنبال راز زندگی نرو دنبال راز دهر نرو هیچ کس نمیتوان با حکمت و فلسفه این راز را گشود.
nabavar
2020-05-07T00:50:02
گرامی تاتاربا پوزش ، جمله ی شما نقص دستوری دارد،“هیچ کس نمیتوان با حکمت و فلسفه این راز را گشود“تصحیحش بفرمائید.
مسعودهوشمندی حاجی آبادغوری
2020-03-07T09:11:22
بنام نامی مردمضمن عرض ادب و ارادت خدمت ادیبان این سایت وزینچنانکه دقت کردم ودرنظرات دیدم خوان یغما و تعابیر وتفاسیر و معانی اولیه دوستان درخور مقام عرفانی حافظ نبود ناچار از تتبع در این خصوص شدم واز آنجا که هرکس حاشیه ای بر شعر حافظ شیرازی زده است و به زبانی تحسین برانگیز اورا ستوده است درود بر آن قوم ستایشگر ادب وعرفان ولی از آن بابت که هرکس بلند شود باتقلید از شعر حافظ حافظ را بکوبد که از ملک خود نداده و سمرقند وبخارا را داده است اینکار اورا مذموم جلوه داده است در حقیقت حافظ شناسی اش جای تامل دارد.مگر شعر حافظ را میشود با مصادیق ظاهری سنجید عمق معنای شعر حافظ و لفظی که برای سرودن یک شعر بکاردمیبرد به قدمت طول عمر بشر است و هر واژه ای از آن بیانگر یک درس کامل تاریخ استحافظداز میان سرگذشت ادبی بشر گلچین واژهایی بوده است که خوان یغما مشت نمونه خروار اوستچه کسی میتواند آفریدگاری مثل حافظ را با دوسه لفظ مختصر که ازاو تقلیدکرده است محکوم کند بخشش سمرقند و بخارا و خال هندو و ترک شیرازی هریک حکایت دیگری دارد که اگر من کمترین خواسته باشم راز از کلام حافظ بگشایم باید به قیمت عمرم تحقیق کنم و آنچه را حافظ میگوید نه این برداشتهای سطحی نگرانه ماستایرادی نیست بیشتر تحقیق کنیم بیشتر به شناخت دست می یابیم و کمتر تهمت بر ادیب و غزلسرایی چون حافظ که عارفی ممتاز بوده و معشوقی طناز میزنیمبه مصداق این بیت رفتار کنیم که شاعر همشهری او میسرایدنام نیک رفتگان ضایع مکن تابماند نام نیکت یادگار یا جاودانعزیزان خوان یغما را با آنچه میفرمایید نمیشود معنی کردبنده ناچارم‌از درج این مطلب که خیلی عمیق و ژرف و غوراندیشی و دوراندیشانه تر از آن چیزی بوده که درنظرات اولیه خواندم و البته وقتی برای مطالعه همه حواشی درج شده نداشتم چه بسا حق مطلب ادا شده باشد و من نمیدانم اما خوان یغما در مطلب ذیل باذکر منبع آن در این لینک معنا شده است
مسعودهوشمندی حاجی آبادغوری
2020-03-07T12:41:21
ادامه را در لینک مطالعه بفرمایبدپیوند به وبگاه بیرونی
شیرزاد معتمد
2019-05-16T02:58:03
شیرزاد معتمد در جوواب شعرا:اگر آن زیبا روی کُرد به دست آرد دل ما را به لحظه وصالش دهم تمام خدای خود را سمرقند و بخارا را، تمام روح معنا، سر و دست و تن و پا رابه دنیای فانی بخشند نه آن یار گران قدرم که برده روح و معنا رانخواستم من کفر گویم در حضور چنین دوستاننمیدانند که گیسویش پریشان کرده افکار را اگر ندادم پاسخ به دوستان در چنین روزی نخواستم فغانشان بینم که گیرد آخر دامن ما را اگر بر آن مه رخ کُرد سراییدم چنین اوصافنمیدانی که یاد او هنوزم برده هستی ما را اگر گویم دهم بر او خدا و اصل خود را هم اکنون باز میگویم دهم بر او قبله و آخرت خود را
امید صالحی
2019-05-11T11:30:38
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا راصائب تبریزی:اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا راهر آنکس چیز می بخشد ، زمال خویش می بخشدنه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا راشهریار:اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا راهر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشدنه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا راسر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشندنه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دل ها راامیرنظام گروسی:اگر آن کرد گروسی بدست آرد دل ما رابدو بخشم تن و جان و سر و پا راجوان مردی به آن باشد که ملک خویشتن بخشینه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا رادکتر انوشه:اگر آن مه رخ تهران بدست آرد دل ما رابه لبخند ترش بخشم تمام روح و معنا راسر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشندنه بر آن محلقای ما که شور افکنده دنیا راجواد فیض ده (آریو):اگر آن دلبر زیبا بدست آرد دل ما رابرآورده کنم بر او ، تمام آرزو ها راتن و معنا و روح من ، فدای تار ابرویشاگر مردی برایش کن ، بهشتی همه دنیا راامید صالحی:اگر آن گوهر رخشان بدست آرد دل ما رابه شوق دیدنش بخشم تمام عشق و رویا راتمام روح و معنا را بسان مرگ می بخشندنه بر آن مهربان ما که افسون کرده دل ها راتمام روح و اجزا را ، سمرقند و بخارا راسر و دست وتن و پا را ، همه بخشند این ها راچه قابل باشد این اقلام ، نبخشم من ، کمی ها رابدو بخشم همه جان را ، تمام دین و عقبی راو در آخر هم....محمدعیاد زاده:اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما راخوشا بر حال خوشبختش ، بدست آورده دنیا رانه جان و روح می بخشم نه املاک بخا را رامگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاکه با جراحی صورت عمل کردند خال ها رانه حافظ داد املاکی ، نه صائب دست و پاها رافقط می خواستند این ها بگیرند وقت ما ها را....
علیرضا شجاع زاده
2019-05-06T15:07:26
منم آن ترک شیرازی به دست آور دل ما رانمی خواهد ییخشایی سمرقندو بخارا راسمرقند وبخارا را به اهل ملک می بخشندنمی بخشند به همچون من تلی از خاک صحرا رامرا با عشق خود بگذار تنها کاندر این عالمنمی بینم یکی را مرد و بر این غم شکیبا رانصیحت را چه می خواهم که من خود ناصح دهرمسعادتمند من هستم بگو آن پیر دانا رامرا از مطرب و می گو که از زاهد گریزانمخدا بخشود و نابخشند این مردم خطا ها راسلام بر روان حضرت حافظ
دکتر صحافیان
2019-04-16T13:09:40
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم سمرقندو بخارارادر این غزل ترک شیرازی و لولی(یا کولی که هر دو واقعیت تاریخی دارند)دو مظهر زیبایی هستند. در اهتمام لسان الغیب به انها وجوهی است:-زیبایی خدا را در جلوه بارزش دیده و حالش خوش شده.-در عشق جسمانی هم کوشیده و سهم جسمش را جستجو کرده است.-عشق به آنها را عین عشق خداوند دانستهاما اینها مهم نیست، مهم بخشش خارق العاده حافظ است که سمرقند و بخارا، دو شهر آبادان و ثروت خیز را به خال هندویی می بخشد و این جز بخشش به تناسب وسعت حال خوشش نیست .بیت2:حال خوش شیراز را به بهشت ترجیح می دهد و از ساقی دوام حالش را از می جاودانی می خواهد.بیت4:زیبایی مطلق او از عشق محدود ما بی نیاز است.(صورت زیبا به آرایش نیاز ندارد.)بیت 5:حسن بی انتهای یوسف به عشق و رسوایی زلیخا می انجامد .عشق محاسبه گر نیست.تنها قبل از ورود به عشق میتوان اندیشید.بیت6:من محو عشق شدم و هر چه بگویی دعایت می کنم.از لبان تو نفرین و دشنام نیز زیباست.بیت 7:در برابر پیر تسلیم محض باش(همان طور که هیچ زشتی از لبان معشوق نشنیدی)بیت 8:به موسیقی و شراب روی بیاور(اسباب حال خوش)و در جستجوی راز دهر نباش که معمایی ناگشودنی استبیت 9:با غزلت مروارید ها را به رشته کشیدی و فلک خوشه پروین را به پای شعرت می ریزد(ادعاهای حافظ)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح  پیوند به وبگاه بیرونی اینستاگرام:drsahafian
کیومرث کبودوند
2019-10-29T14:23:11
خال،اشارتی ست لطیف به اول جلوه عالم هستی که روح محمدی ست که آینه تمام نمای ذات اقدس الهی می باشد، که در عرفان اسلامی به انسان کامل اطلاق می‌شود، که در هر دوره تقاضای ظهور دارد و حضرت حافظ به کامل زمان خود کنایتی شیرین زده و تو گویی قرب بیشتری را میطلبد ، چو مولانا که سروده،،پس به هر دوری ولی قائمست،،این آزمایش تا قیامت دائم است،، آن را ترک شیراز،ترک غارت گر ، یا ترک اعظم هم نامیده اند، چون عزم هدایت کسی کند،اول در نگرد که آیا قابلیت فطری دارد ، آیا عنایت ازلی ره توشه اوست یا نه و استعداد پذیرش قرب الهی را دارد،اگر چنین بود عشق مجازی او را به عشق حقیقی مبدل گرداند تا عاشق بتواند وارد جرگه حق پرستان شود و سفر خود را به نا کجا آباد شروع کند،البته این مهم در سایه انسان کامل آن زمان واقع شود ، که سالک او را بشناسد یا نشناسد،،و اما سمرقند و بخارا این هم اشاره ایست به او یعنی همان کامل زمان در اواخر سیرو سلوک که سالک بی نوا در راه وصول وصل حضرت حق(به اندازه سعه وجودی هر سالکی مقام ایشان با هم متفاوت است)همه هستی خود را باخته و چیزی برای پیش کش ندارد تا عرضه کند باز با شوخ طبعی و کنایه میگوید،،این دو شهر که در زمان خود از زیبا ترین و بهترین شهر های آن دوره بوده ودر تمثیل بهشت زمان خود بوده را بطرز لطیفی پیشکش کرده و همانند شهر های جابلقا و جابلسا که در شرق و غرب عالم واقع است ، و هر کسی بجز اندکی ندانند چیست را هدیه میدهد،، و در اخر هندو یا خال هندو، به حال اشارت کند یکی سیاهی،،، سیاهی تا بدانی نور ذات است،، به تاریکی در آن آب حیات است،،، و یکی ه ی هندو،، یکی از ها هویت در گذشتن،، یکی صحرای هستی در نبشتن پس بطور ساده اینطور شود،، ای غارت گر وجود من که به هویت اصلی تو کس را راهی نیست وبا وجود اینکه تمام هستی خود را در راه تو باختم ، و تا مقام فنای فی الله پیش رفتم،و برای قرب بیشتر چیزی ندارم که عرضه کنم و حتی از بهشت که جایگاه ویژه بزرگان است هم گذشتم و آتش لقای تو را به جان خریدم و حتی دلی ندارم که بین من و تو حائل شود پس چگونه است هنوز از من طلب چیزی را میکنی که ندارم و همه از آن توست پس چرا در تب و تاب تو میسوزم،،،،،،در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی،،ره بپرسیم تا مگر پی به مهمات بریم......
دوست
2019-10-19T00:00:22
سلاممیگم شما که حتی با کلمه ترم هم مشکل دارید ، میخواید بیت اول رو تغییر بدید و بنویسید :اگر آن خوب شیرازی ....یا مثلا : اگر آن خوب تهرانی ....
فرزاد
2019-08-01T08:14:31
با سلام به نظر من معنی بیت اینهاگر آن یار ،دل و جان ناقابل حافظ را بپذیرد(دل تقدیمی حافظ به معشوق و یاری که اگر دل تقدیمی حافظ را به دست آورد یعنی بگیرد و قبول کند) آنگاه تنها از فیض خال او هم شهرهایی چون سمرقند و بخارا در ید بخشش من قرار خواهد گرفت(توصیفی از عظمت معشوق).اگر به شخصیت حافظ در اشعارش بنگریم منظور حافظ باید این باشد به چند دلیل1.حافظ پیکر و باطن شعرش بنا به شعر زیرکانه اش تضاد ایجاد میکند مانند ز راه میکده یاران عنان بگردانید چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد یعنی به این راه بیایید یا عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قران ز بر بخوانی در چارده روایت ...بر خلاف صورت شعر یعنی عشق راه نجاته در ده روایت خواندن قران به مانند من حافظ دردی را از شما درمان نخواهد کرد اینجا هم به دست آوردن دل یعنی به دست گرفتن و پذیرفتن دل 2.در هیچ شعری از حافظ ادعا و موعظه ای نمی بینید جز مقام خاکساری و رندی.حافظ به معنی واقعی بی ادعاست ....... .من این حروف نوشتم چنانچه غیر ندانست تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی.
ناشناس
2021-02-05T13:07:25
ممنون که وقت گذاشتید
قلندر
2021-02-09T09:31:33
با درود و مهر...تفکر و فلسفه ی خواجه روی مسیر حقیقت به چه گونه ای بوده؟؟آیا خواجه با تجربه و فهم غزلی را مینگاشته؟؟آیا خواجه ازابتدا آگاهی نداشته و در مسیر راه حقیقت نکته بین و آگاه شده؟؟دانش و تجربیات خواجه از حقیقت تا کجا و چه زمان به کار ما میآید؟؟آیا باید از خواجه حقایق راه معرفت را آموخت یا تقلید کرد؟؟و هزاران سوال از شخصیت خواجه و ..هر انسان با کنکاش و جستجو و داشتن پیر و مراد تا دانستن مرز حقیقت و ورود به گذرگاه نور حق در راه کمال و معرفت با عشق و عرفان در تلاش است و نظر بازی و هستی شناسی چقدر انسان را در عالم معنا به اوج میرساند و در واقع همین است حقیقت عرفان و معرفت ...باسپاس از تمامی جویندگان راه حق شادی به کامتان باد و شیرینی شریک زندگیتان.
م.م.سپهر
2021-02-09T08:35:37
جناب رحیمی، درودبیت مورد نظر شما دارای چهار جمله است.1-اگر دشنام فرمایی 2-و گر نفرین [فرمایی] 3-دعا گویم 4-کل مصراع دومو شکل مرتب بیت هم به صورت ذیل است:"حتی اگر مرا دشنام دهی و نفرین کنی، همچنان دوستدار و دعاگوی تو هستم، چرا که حتی جواب و گفته های تلخ و گزنده نیز، از لبی زیبا و چون لعل سرخ و چون شکر شیرین، دلپذیر است."پاینده باشید
رحیمی
2020-12-02T14:54:57
یک سوال داشتم اگر کسی بلده جواب بده بیا اگر رشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویم جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخارا این بیت دارای چند جمله است؟ساماندهی شده بیت به په صورت است؟میدانم همه شما عزیزان که به سایت خیلی خوب تاریخ ما مراجعه کرده اید حتما از این بیت سر در میآورید خواهشمند است جواب سوالاتم را بدهید
علی خدادادی
2021-02-18T21:49:25
با درود و سلام به شما و خصوصا سازندگان تاریخ ما. به نظر من منظور حضرت حافظ از بیت اول این نبوده که بگه مثلا فقط ترک ها یا شیرازی ها یا هندو ها زیبان، منظورش اینه که ایرانی ها زیبا هستن.
نادر
2020-07-11T17:53:06
باسلام کلمه یوسف یعنی زیادی در حسن
نادر
2020-07-11T19:12:32
ویکی از معانی روز یعنی خورشید
محمد حسن
2020-08-10T22:33:27
حافظ در بیت اول از زبان خدا صحبت می کند و می گوید : اگر بنده من ( ترک شیرازی ، خود حافظ ) ، رضایت مرا داشته باشد و با قدم گذاشتن در راه رضای من دل من را بدست آورد ، همه چیز به او می بخشم ( سمرقند و بخارا ، چیز های خیلی با ارزش )
Moheb
2020-10-06T11:20:12
من نکات شما عزیزان رو دیدم. ببینید ما نباید به ظاهر شعر های حافظ نگاه کنیم. حافظ یک عارف بود. یک عارف بزرگ. اصلا به دلیل این نامش را حافظ گذاشت که حافظ جهارده روایت قرآن بود. مگر همچین آدمی با می و مطرب سر و کار دارد؟؟ ما نباید انتقاد تند خود را بی توجه به باطن بیان کنیم. ما با این کار بهانه ای دست بهانه جویان کثیف می دهیم. می دانید اگر شهید مطهری نبودند دیگر غزل حافظی وجود نداشت. در آن موقع همین بهانه جویان گفتند که حافظ کفر می گوید. پس چرا شهید مطهری از حافظ این همه تعریف کردن؟؟؟ ما باید باطن را ببینیم.والسلام
Moheb
2020-10-28T14:22:05
با توجه به انتقاداتی که دوستان نوشته اند وظیفه دیدم که بگویم:حضرت لسان الغیب با گفتن غزل بدین شکل کاری کرده بس معجزه آسا. بسیاری از علمای دین معتقدند که هر کس قدرت درک علم را ندارد آموزش به او مانند دادن تیغ تیز در دستان زنگی مست است.خواجه با در قالب غزل قرار دادن نصایح خود کاری کرده که کسانی که قدرت درک نصایح او را ندارند به گفتن به به و چه چهی کار را تمام کنند؛ ولی خواص با خواندن آن به نکات ریز و نصایح گرانقدر او دست پیدا کنند.در زمان قبل از انقلاب در دورانی یک سری انسان خود فروخته با وارد کردن انتقادات عحیبی به دیوان حافظ، داشتند به مقصود پلید خود یعنی از بین رفتن دیوان حافظ دست می یافتند که شهید مطهری با کتاب گرانقدر خودشان دیوان حافظ را از این فاحعه نجات دادند.پس بیایید خود را نا خواسته وارد این بازی نکنیم و تنها رویه ی اشعار حضرت لسان الغیب را نگاه نکنیم.درود
امیر سالار
2020-08-22T09:03:55
از دست اندرکاران این نرم‌افزار عظیم و ارزشمند تقاضا دارم که حاشیه نویسی ها به ترتیب تاریخ درجشان و حتی المقدور با ذکر تاریخ درج مرتب گردند.
امیر سالار
2020-08-22T08:58:43
کار نیکو کردن از پر کردن استتاریخ ما امروز چه زیبا شده است وقتی می‌بینم که تصاویر نسخ قدیمی هر شعر نیز به عنوان گالری تصاویر آذین شده است.دو صد بدرود
دلزده
2020-09-16T07:50:02
با سلام - غزلی در حاشیه ی حواشیاگر آن جاف سورانی به دست آرد دل ما رابه ناز کلهرش سازم من از سر بوسه تا پا رامر آن فرهنگ عصیان را چه کار آید که می بخشیجناب دکتر انوشه تماماً روح و معنا راو یا آقای گروسی که ملک خویش می بخشیجوانمردانه می بازی سر و دست و تن و پا راسراسر مُلک این وادی بُوَد مرهون دیوانشکه می بخشد از آن حافظ سمرقند و بخارا را
مهرذاد ا
2017-09-04T22:57:54
ترک شیرازی در اینجا به معنی یار زیبای شیرازی است. حافظ در اینجا ترک را کلا به جای معشوق زیبا به کار برده است و ارتباطی به ترک بودن ندارد. دلیل آن هم این بوده است که در گذشته کنیزان یا زیبارویان ترک شرق ایران به زیبایی معروف بوده اند و باب سلیقه روز بوده اند. برخلاف نظر دوستی در بالا نه قد بلند بوده اند و نه چشم روشن. بلکه قیافه ای شبیه بعضی از اقوام افغانستان امروز داشته اند مولوی می گوید: دو چشم ترک خطا را چه ننگ از تنگی / چه عار دارد سیاح جان از این عوری ... با توجه به شعر مولوی می بینیم از نژاد زرد و شرق بوده اند.
شیرین غفارخانی
2017-07-30T16:55:38
دقیقا این معجزه ی اشعار و ابیات جناب حافظ است که میشود بیشمار معنی و تفسیر از آنها برداشت کرد.
مزدک
2017-12-27T04:42:32
گمانه زنی هابی که برای «ترک شیرازی» شده کمابیش همه نادرست بودند. این نه امامزاده بوده و نه زن یا دختر کسی. باید به این چامه از دید «هرمنوتیک» نگریست و آن اینست که از روزگاران سامانیان یا حتی پیشتر٬ پسران ترک را برای بهره وری جنسی میخریدند و میفروختند و بسیار هم گاهی گرانبها بوده اند.مرکز و دروازه ی این خرید و فروش هم سمرقند و بخارا بوده اند که همسایه ی ترکستان بوده اند. بزرگان ایران حتی با این پسران به هم پُز میداده اند و به آنها پوشاک گرانبها و کمربند زرین میپوشانده اند. یکی از پراوازه ترین آنها ایاز٬ غلام بچه ی سلطان محمود غزنوی بوده.پس ترک شیراز یک پسر نوجوان ناشناخته یا حتی پسر معشوق مجازی نوعی ( برای شعر گفتن اختراع شده بوده) در شیراز بوده که حافظ در بزمی این را ساخته و پرداخته و بایسته نیست که وجود خارجی داشته باشد.
میم.کاف.مهریار
2017-10-30T14:13:46
بخشیدن سمرقند و بخارا به معنای احساس بی نیازی و هم ترک مادیات و لذات دنیاست که انسانی که به معشوق میرسد احساس بی نیازی میکند
رضا
2017-10-31T17:55:43
اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا راتُرکان شیرازی احتمالاً جاذبه های زیادی برای حافظِ عاشق پیشه داشته که حاضربوده سمرقند وبخارا را فدای خال ِ دلربای آنها کند! منظور ازترکِ شیرازی ممکن است دخترزیبا روی شیرازی یا شاه شجاع بوده باشد.یک احتمال این است که غزل زمانی سروده شده که بین حافظ وشاه شجاع شکرِآب شده بوده ، به همین سبب نیز حافظ ازعبارت: اگربدست آرد دل مارا استفاده کرده است . یعنی اگرشاه شجاع ازمن دلجویی کند....درهرصورت درموردِ این بیتِ زیبا ومعروف، سخنان زیادی ازسوی منتقدین وموافقین گفته شده وهرکدام دلایلی برای اثباتِ گفته های خود مطرح کرده اند. تاآنجا که موضوع به طنزکشیده شده وداستانهایی نیزمثل داستان تیمورلنگ وحافظ پیرامون آن شکل گرفته که براساس آن روزی تیمورلنگ باحافظ ملاقات کرده ومی بیندکه حافظ وضعیّت مالی خوبی ندارد. ازروی طعنه به اومی گوید تو که اینقدرفقیروتهی دست هستی چرا وچگونه شهرهای سمرقند وبخارا رادرقبال یک خال به معشوق خویش بخشیده ای؟ حافظ هم باطنزپاسخ می دهد: من قبلاً اینقدرفقیرنبودم ازهمین دست ودلبازیهاست که به این روزافتاده ام.!درحاشیه ی این بیت زیباحتّا شعرهای زیادی نیزسروده شده است. برای مثال:صائب تبریزی: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم سرودست و تن و پا راهر آنکس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشدنه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا راروانشاد استادشهریار: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشدنه چون صائب که میبخشد سرودست وتن وپا راسر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشندنه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها راوقطعات زیادی که بیان آنها موجب اطاله ی کلام خواهدشد.امّا آنچه که مهّم است ساختار زیبا،سادگی واثربخشی این شعر زیباست که جلبِ توجّه کرده و دیگران را واداشته تادرحاشیه ی آن دست به قلم شده وآن رابه نقد بکشند. یکی ازویژگیهای اشعار حافظ به چالش کشیدن ِ موضوعات ِ اجتماعی وفردی، باورها واعتقادات عام وخاص است. شعروقتی خوب ودرجه یک است که قابل بحث وجَدل ،تبادل نظر،نقد وتعریف ومقایسه باشد وبتواند پیرامون همه ی مسایل، اخلاقی،اجتماعی،سیاسی ودینی و....چالش ایجادنماید. تنها بابه چالش انداختن این مسایل وباورهاست که نظریّات وباورهای نو وتازه تولید می شود. واین ویژگی یکی دیگرازآن دههاویژگی ِ منحصربفردیست که جاودانگی اشعار حافظ رارقم زده اند.درست است که سندمالکیّتِ سمرقند وبخارا به نام حافظ نبوده، تااینچنین بتوانددست ودلبازی کند.اصلاً بحثِ بخشیدن این دوشهرمطرح نیست. موضوع این است که درآن روزگاران، زیباروریانِ سمرقند وبخارا شهرت قابل توجّهی پیداکرده وبرسرزبانهابه ویژه شاعران بودند. حافظ نیزقبلاً بااشعاری ازاین دست: به شعرحافظ شیراز می رقصند ومی نازندسیه چشمان کشمیری وترکان سمرقندیویاخیزتاخاطر بدان ترک سمرقندی دهیمکزنسیمش بوی جوی مولیان آید همیاحتمالاً حافظ نیز دراعتراض به منتقدین ودرپاسخ به این سئوال که چراترکان شیرازی درشعراو حضور ندارند این شعرراسروده وجای آنها خالی نمانده باشد.ضمن آنکه رندانه تقصیرراازجانبِ خودِآنهادانسته ومی فرماید:این ترکان شیرازی هستند که نسبت به ما نامهربان وبی توجّه هستند.معنی بیت: اگرآن محبوبِ دلربای ترک ِ شیرازی، ازمن دلجویی کند وباپیامی،نگاهی،نوازشی، دل مرا به دست آورد، من درقبال این لطف، حاضرم ازخوبرویانِ سمرقند وبخارا دست بردارم.ازهمین رو دربیتهای بعدی نیزبه تعریف وتمجیدازشیرازودلبران شهرآشوبش پرداخته است.بده ساقی می باقی که در جنّت نخواهی یافتکنار آبِ رُکن آباد و گلگشت ِمصّلا راجنّت: بهشترکن آباد: منطقه ومحلّه ای درشیرازگلگشت: گلزار وباغمصّلا: محلّه ای درشیرازمعنی بیت: ساقیا شراب بیاور تادر رکن آباد وگلشن مصّلا به عیش ونوش بپردازیم ووقت راغنیمت بشماریم که دربهشت نیز چنین مناطق باصفایی پیدانخواهدشد.البته اینکه دربهشت نیز چنین مناطقی وجودندارد اغراق وغلّو هست که معمولاًدرتعریف وتمجید ازچیزی شاعران بکارمی گیرند وبه نوعی زیبایی شعر محسوب می گردد. نمونه ی دیگراغراق:شعرحافظ درزمان آدم اندرباغ خُلددفترنسرین وگل رازینتِ اوراق بود.فغان کاین لولیانِ شوخ ِشیرین کار شهرآشوبچنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما رالولیان: لولی به دلبر جسور ویغماگردل ودین گفته می شود."خوان یغما " نام یکی از جشنهای مجلّل و باشکوه تورانیانِ ماوراء الّنهر بوده که آداب و رسوم آن را از جشن سگه(سده) گرفته بودند. در این جشن سفره های وسیعی می گسترانیدند،انواع و اقسام خوراکهای لذیذ و نوشیدنیهای خوشگوار در آن می نهادند. سپس از عموم طبقات دعوت می کردند که در این ضیافت عمومی حاضر شوند و ضمن انجام سایر مراسم معموله، بخورند و بیاشامند. اگر به این سفره و ضیافتِ عام ، نام "خوان یغما" داده شده است از این جهت بوده که شرکت کنندگان در جشن مجاز بودند ضمن خوردن ونوشیدن هر چه می خواهند با خود ببرند. حضرت حافظ بااشاره به همین سابقه ی تاریخی، تاراج صبر وقرارآدمی توسطِ لولیان شهرآشوب را به غارتگری این سفره ها نسبت ومی فرماید:معنی بیت:فریاد که این دلبران جسور وشهرآشوب، صبروطاقتِ مارا ازسفره ی دل آنچنان که ترکان، سفره ی (خوان یغما)میهمانی وجشن وسرور راغارت می کردندبه تاراج بردند.زُهدمن باتوچه سنجد که به یغمای دلممست وآشفته به خلوتگهِ رازآمده ایز عشق ِناتمام ما جمالِ یار مُستغنیستبه آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا راعشق ناتمام: عشقی که تمامی ندارد. عشق ما گرچه تمامی ندارد وبسیارقابل توجّه نیزهست،لیکن معشوق ازاین عشق ما هرچقدرهم خالص وتمام ناشدنی باشدبی نیازاست.مستغنی: بی نیازمعنی بیت:دراینجانیزاحتمالاً منظورازیار همان "ترکِ شیرازی یاشاه شجاع" می باشد که بنظرحافظ ذاتاًروی زیبایی دارد وبه آرایش وآب ورنگ زیبا نشده وبه تعریف وتمجیددیگران(عشق دیگران) نیز نیازی ندارند.البته برداشت معنوی نیز می توان ازاین بیت نمود. دربرداشت معنوی: جمال یار همان جمالِ معشوق اَزلیست که ازعشق مخلوقاتِ خویش بی نیازاست وباعشق ورزیدن ویانورزیدن به او، بازارعشق اوگرم وسرد نمی شود. جمالِ زیبای اوبه آب ورنگ و آرایشِ مصنوعی تزئین نشده وبه تعریف وتمجیدِ وثناگویی ومدح مخلوقات نیز نیازی ندارد.اگرچه عشق توازغیرمستغیستمن آن نیم که ازین عشقبازی آیم بازمن ازآن حُسن روزافزون که یوسف داشت دانستمکه عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا رااین بیت اشاره به داستان یوسف وزلیخا دارد ودو معنی متضاد دردل خود دارد. چرا که هم واژه ی "عشق" وهم عبارتِ : "ازپرده ی عصمت برون آرد" ایهام دارند ودومعنای متضاد رامی توان ازآنها گرفت.معنی اول: من اززیبائیهای خیره کننده ی یوسف که هرلحظه درحال فزونی بود به این نکته پی بردم که عشق(دراینجا به معنی هوس وشهوت) زلیخا راوسوسه کرده وپرده ی عصمت وپاکدامنی اش را خواهد درید.(عقل وهوش ازسر اوربوده ورسوا وبی آبرویش خواهدکرد) معنی دوم: من اززیبایی های روزافزون وفزاینده ی یوسف یقین داشتم که هوس وشهوتِ زلیخا، دیری نخواهدپائید و سرانجام به عشق حقیقی تبدیل خواهدشد واو را که باهواوهوس کارخودرا آغاز کرده،متحوّل خواهدنمودو از میان پرده ی عصمت وپاکدامنی سرافراز بیرون خواهدآورد.تفاوتِ بارز عشق حقیقی با عشق مجازی این است که درعشق حقیقی هم حُسن معشوق وهم شدّت عشق عاشق درحال فزونیست امّادرعشق مجازی که خاستگاه آن شهوت وهوس است اینگونه نیست وبعدازمدتّی بافروکش کردن ِ حُسن معشوق ، آتش ِ عشق ِ عاشق نیزبه خاموشی می گراید.عشقبازی کاربازی نیست ای دل سربباززانکه گوی عشق نتوان زد به چوگانِ هوساگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویمجواب ِ تلخ می‌زیبد لبِ لَعلِ شکرخا رادرعشق حقیقی،ازدوست هرچه به سمتِ عاشق برآیدنیکوست.حال معشوق اگردشنام یانفرین کند، عاشق ازروی علاقه واشتیاق ، معشوق را دعا خواهدکرد.معنی بیت: اگرمرا دشنام دهی یانفرین کنی، من ازتودلگیر نخواهم بود وظیفه ی من برای توآرزوی دعا وسلامتیست. حتّا دشنام ونفرین نیز ازلب های نوشین تو زیباست. لبهای توآنقدرشیرین هستند که جواب های تندو تلخ نیزبه نظرمن زیبا می آیند.دردایره ی قسمت مانقطه ی تسلیمیملطف آنچه تواندیشی حکم آنچه توفرمایینصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارندجوانان سعادتمند پند پیر دانا راای جان ،پندواندرز پیردانا رابپذیر ودرعمل آر که جوانان رستگار، نصیحت های پیردانشمند را ازجان بیشتر دوست دارند‌.نخست موعظه ی پیرصحبت این حرف استکه ازمصاحب ناجنس احترازکنید.حدیث از مطرب و می گو و راز دَهر کمتر جوکه کس نگشود و نگشاید به حکمت این معمّا راحدیث: روایت: گفتار،سخندهر: روزگارحکمت :دانش وداناییازمطرب وشراب صحبت کن معمّای ازکجاآمده ایم وبه کجامی رویم را رهاکن وخودرا میآزار،هیچکس تاحالا به وسیله ی علم ودانش، پاسخ این سئوال راکشف نکرده ونخواهدتوانست معمّای هستی ورازروزگار راکشف کند.به راستی که ازآغازحیات تاکنون هیچ فلسفه ودانشی نتوانسته وبنظرمی رسد تاپایان حیات نیزنخواهدتوانست که ازکجا آمده وبه کجامی رویم.!آنکه پُرنقش زداین دایره ی میناییکس ندانست که درگردش پرگار چه کرد!غزل گفتی و دُر سُفتی بیا و خوش بخوان حافظکه بر نظم تو افشاند فلک عَقدِ ثُریّا رادُر:مرواریدسُفتن: سوراخ کردن وبه هم پیوندزدن مرواریدعَقد: معانی زیادی دارد دراینجا گردبند، گلوبندثریا: پروین که مجموع چند ستاره است شبیه گردن‌بند. معنی بیت: ای حافظ با این غزل گفتنت گویی که مرواریدهای گرانبها را بایکدیگر پیوندزدی وگردنبندی زیبا وارزشمند خلق کردی، آن رابه آواز خوش بخوان که چرخ فلک، گردنبندکائنات یعنی خوشه ی پروین رانثارتوکند.
ساسانی
2017-10-13T11:31:08
درود بر علاقه مندان به اثار خواجه شیراز. برعکس نظر برخی از عزیزان این جمع اشاره خواجه در ابیات زیر إشارات عاشقی است اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا رافغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوبچنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغماز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی استبه آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا رامن از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستمکه عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا رااگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویمجواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا راحافظ شیراز براساس ذوق، استعداد و خلاقیت های هنری و ... خویش در اولین بیت از این غزل علاقه مند بوده که تشبیهات و قراینی که خویش دوست داشته در غزل خویش هنرنمایی کند و اینکه شاعر محترمی چون صائب به تقلید عضو می بخشد یا شاعری دیگر در رقابت با خواجه شیراز ارزشمندتر از چیزی که حافظ بخشیده می بخشد خیلی زیبا به نظر نمی سد. خوب بود که صائب هیچ دستبردی به این بیت از خواجه نمی زد و کار خویش را می کرد! زبان و کلام حافظ در عصر ایشان از بهترین ها بوده و هرکسی که در زمان دیگر بخواهد غزل سرایی کند باید از قریحه شاعری خویش استفاده کند و کاری به اثار بزرگان نداشته باشد.
omid
2017-07-02T17:33:32
پیوند به وبگاه بیرونی
غلامحسین مرادی قرقانی
2018-10-27T16:07:01
سلام دوستان عزیز تاریخ مای .این متن فقط یک مزاح ،شوخی ومطایبه ای است باحافظ شیرین سخن والاساحت قدسی حضرت حافظ منزه تر از این حرفهاست .واما موضوع چیست ؟در مورد این بیت حافظ که میفرماید اگران ترک شیرازی ... جریان از این قرار است که حضرت حافظ در سفری که بنا به دعوت پادشاه هندوستان وبرای رفتن توسط کشتی به ان دیار به کنار دریای جنوب (احتمالا خلیج فارس وبندر گمبرون بندر عباس فعلی )میرود وهمه میدانیم که با دیدن تلاطم امواج دریا همان جا پشیمان شده واز ادامه سفر منصرف میشود وبه سرودن غزلی با این مطلع که "دمی با غم بسر بردن..."وارسال ان به دربار پادشاه هند بسنده کرده ومحروم از دیدار روی سیه چشمان کشمیری ودرک محضر پادشاه ان دیارقصد مراجعت به شیراز میکند .دربازگشت به شیراز شبی در راه فیروز آباد مهمان یک ترک چادر نشین قشقایی میشود که از قضا ان ترک چادر نشین قشقایی دختری داشته که بر پیشانی ان دختر خال هندوئی بوده وحافظ هم که از سفر به سرزمین هندوستان ودیدن روی سیه چشمان کشمیری وهندوبتان محروم شده بوده با دیدن ان دختر قشقایی که شباهتی تام به زیبارویان هندی داشته ناگهان طبع شعرش گل نموده وفی البداهه این غزل را در انجا میسراید حتی اول هم به این شکل می سرایدکه "اگر ان ترک -قشقایی- بدست ارد دل مارا ...وبعدها به تدریج کلمه شیرازی به جای کلمه قشقایی مینشیند چنانچه خود قشقاییها هم خیلی وقتها میگویند که ما ترک شیرازی هستیم واینگونه میشود که حافظ غزلی به این زیبایی را میسراید .البته همانگونه که عرض کردم این موضوع واقعیت ندارد وفقط ساخته وپرداخته ذهن حقیر (غلامحسین مرادی قره قانی )میباشد امیدوارم که حمل برتعصب نژادی وسایر مسائل نشود
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
2018-11-04T09:55:30
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوبچنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را 『حافظ』گامِ مخالف : عاشق ، مستعمره باز قهاریست . عاشق ، مُرده ی فتوحات است . عاشق ، در قالب احترام به خواسته ی خود ، خود را به گِرد معشوق می تند . حتی اگر حمله ی عاشق به فنای در معشوق بینجامد چیزی از تجاوزگری عاشق کاسته نمی شود ، البته شاید ، هر حمله ی عاشق ، اول حمله به خودش است . درست است که ویترین را معشوق می چیند ، ولی پا سُست کردن اولیه ی عاشق ، همان اولین حمله به خود است و شاید حمله های لطیف یا کثیفِ بعدیِ عاشق به معشوق ، انتقام همان اولین حمله ای باشد که عاشق به خود کرد . همان حمله ای که معشوق ، با کِشش های خود باعث آن شد .احمد آذرکمان 13 آبان 97@Bivaghtihayeman
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
2018-11-05T19:56:25
ـ لااُحبُّ «الآفلین» . 『قسمتی از آیه ی 76 سوره انعام』من «غروب کنندگان» را دوست ندارم . ـ من از آن «حُسن روز افزون» که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا را『حافظ』ـــــــــــــــــــــچیزها و یا اشخاصی که در چرخه یِ حُبِّ ما قرار می گیرند ، اگر رُخ یا ابعادِ کم تری داشته باشند به همان اندازه ، شادی و بهجتی که در ما تولید کرده اند زودتر غروب و اُفول می کند .ما روزی برای اشخاص و یا اشیایِ خاصی جنگیده ایم و به عبارتی سنگشان را به سینه زده ایم که اکنون از چرخه ی حُبِّ ما خارج شده اند و چه بسا تَقلّای آن روز خود را هم مضحک بشماریم ، ولی به یقین آن افراد و یا آن چیزها که روزگاری محبوبِ ما بوده اند رخ چندگانه و یا ابعاد متنوعی نداشتند و یا صاحب آن سیالیتی نبوده اند که به حس زیباشناسی ما فرصت جابه جا شدن و جولان بدهند ، ولی به هر روی و حال توانسته اند ما را از معصومیتِ خام خودخواستن خارج کنند . به نظر ، داشتنِ «حُسنِ روزافزون» به دو صورت اتفاق می افتد ؛ یا «حُسنِ روزافزون» یعنی ابعاد متنوع و رُخ چندگانه در چیزی و یا شخصی وجود دارد ، و عاشق فقط آن ها را کشف می کند و یا عاشق از دریچه ی هنر و آبرنگِ تخیل ، برای چیزها و یا اشخاص تک رخ و تک بُعد ، رخ ها و ابعاد متنوع می تراشد ، و درست همین جاست که هنر و تخیل می تواند خطرناک جلوه کند .این اتفاق در مورد جملات خبری و اخباری هم روی می دهد یعنی سازندگان اخبار ، با علم به این که جملات خبری نسبت به جملات عاطفی و پرسشی تک رخ و تک بُعد هستند ، با استفاده از هنر تیترزنی به آن ها رنگ و لعاب می بخشند و آن ها را جذاب می کنند و تا مدتی به حُسن کم رنگ آن ها افزونی و رونق می بخشند . به هر حال می توان گفت کسی که مهربان و صبور است نسبت به کسی که فقط مهربان است ، حُسن روز افزون تری دارد و کسی که مهربان ، صبور و شجاع است نسبت به کسی که فقط مهربان و صبور است رخ بیش تری دارد و یا به عبارتی حُسن روزافزون تری دارد . در مورد اشیا هم چنین حکمی صادق است مثلا دودکش بخاری نسبت به یک تکه سنگ که در جایی پرت افتاده است می تواند رخ بیش تری داشته باشد که اگر کسی کارایی و سودرسانی آن را کشف کند به درک آن خواهد رسید .احمد آذرکمان ـ 14 آبان 97 @Bivaghtihayeman
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
2018-11-26T10:12:39
«من» از آن «حسن روز افزون» که «یوسف» داشت «دانستم» / که «عشق» از «پرده ی عصمت» برون آرد «زلیخا» را . 『حافظ』ــــــــــــــــــــــ▣ کلمه ی عصمت ، در این بیت بار معنایی مثبت خویش را از دست داده است و نوعی خامی و ناپختگی در آن مندرج است . شاید مقصود این است که اگر عصمت ، محصول عشق نباشد ، نوعی جاهلانه و غافلانه زیستن است . ـ عاملی که زلیخا را از پرده ی عصمت بیرون آورده است مستقیما معشوق نیست بلکه عشق است . هر چند که این عشق هم ، توانایی خود را از حُسن روز افزون معشوق کسب کرده است . به عبارتی عشق ، توانایی خود را از حُسن روز افزون معشوق به دست آورده است ، و قوی تر از عصمتِ پیشاعاشقیِ عاشق است.▣ «من» ، در این بیت ، نه یوسفِ عاشق است ، نه زلیخایِ معشوق و نه عشق . بلکه نگاه چهارمی است که دست به شرح ماجرا زده ، و «دانستن و دانایی» خود را با مخاطب شریک شده است ، که به یقین این تجربه را مستقیم یا غیر مستقیم از سر گذرانده است .ـ در این بیت ، هم صحبت از «دانایی» است و هم صحبت از «توانایی» . ▎ احمد آذرکمان ـ 5 آذر 97 ـ حسن آباد فشافویه پیوند به وبگاه بیرونی
mehdi shiraz
2018-11-10T02:17:09
بنده حاشیه های قبلی رو مطالعه نکردم ولیقطعا من که همشهری حافظم اشتباه نمیدنایشان خدا داشته ولی خداوند را ندیدهوبقول عوام کافر بوده است وتمام به من شک نکنید مگر بعد توبه کرده باشد
mehdi shiraz
2018-11-10T02:21:33
با پوزش از غ املایی حاشیه قبلمن همشهری حافظبهتر دونم ز نازش یا بقولی رازشایشون خداشون خدای عوام بوده و نه عرفاالبته تا این چند مطلبی که من خوانده ام.
الهام ملک محمدی
2018-11-07T15:03:04
درود ,همین حالا هم وقتی کسی رو ناراحت کنیم , میگن : برو دلش رو به دست بیار,و حافظ هم ظاهرا از کسی رنجیده و منتظر دلجویی بوده که پیشاپیش هم گفته اگه بیاد سمرقند و بخارا رو به خال هندوش می بخشم اون زمان سمرقند به گونه ای گران قیمت ترین شهر دنیا بودهمن برداشت بیشتری نمیتونم داشته باشم فقط خود حافظ می دونه جریان چیه,چون در ادامه ی شعر به صراحت میگه :که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
الهام ملک محمدی
2018-11-07T16:06:15
درود مجدددر تکمیل کامنتم مایلم اضافه کنم که خواجه تمایل داشتن که زیباترین و بهترین شهر جهان معاصرش رو به یک خال طرف که شاید بی ارزش ترین عضو صورتش بوده ببخشهخال بیشتر نماد , یک ویژگی که نشانه ی خاص کسی هست و از اون طرف چون فرمودن خال هندو شاید منظور تیغ هندی بوده که اصلا ایرانی ها هند رو با تیغ هندی می شناختن شاید طرف دستی به شمشیر داشته,ترک شیرازی هم شاید همون نوادگان اشغالگران ایران باشن که نوادگانشون درسته نژاد ترک داشتن ولی به نوعی دیگه شیرازی هم بودن
سیاووش
2018-11-13T13:17:56
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا رابرداشت بنده از این بیت اینه که با توجه به اینکه انسان در برابر معشوق از عزیزترین دارایی هاش میگذره پس حافظ اینجا باید عزیزترین داشته اش سمرقند و بخارا باشه ، وقتی این رو در برابرواژه های ترک و هندو قرار میده اشاره ی زیبایی داره به زبان پارسی که مهد زبان پارسی جدید همانا سمرقند و بخاراست همانجا که سامانیان پس از دو قرن زبان پارسی را به کمک بزرگانی چون رودکی سمرقندی زنده کردند. بلی حافظ میگوید اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را حاضرم از عزیزترین چیزم که همان زبان پارسی است بگذرم....
رسول
2018-10-07T18:04:23
با سلام و درود به همه عزیزان 45 سال پیش استاد ادبیات داشتیم فرمود در ادبیات کهن از فردوسی گرفته تا کنون منظور از کلمه ترک غارتگری و چپاول ایرانیان بوده و منظور آن در بیت سوم کاملا مشخص می باشد و منظور در بیت اول آن دختر زیبا روی شیراز است که دل را به یغما می برد
نیک
2018-09-17T22:07:34
متاسفانه اکثر دوستان به معنای ظاهری ابیات جناب حافظ توجه می کنند برای پی بردن به معنای عرفانی ایشان علاوه بر دانستن عرفان نظری نیاز هست که آرایه های ادبی نیز در معنی ابیات لحاظ شوند تا بتوان به معنای مد نظر شاعر پی برد مثلا در بیت نخست «ترک شیرازی» استعاره مصرحه از یار یا معشوق و محبوب شاعر که همان خداست و سمرقند و بخارا مجاز از کل دنیاست در بیت چهارم که حافظ می فرماید«: ز عشق نا تمام ما جمال یار مستغنی است ...» اشاره به همین استعاره مصرحه ای است که در بیت نخست آمده است حال اگر بیت رو با توجه به آنچه که گفته شد معنا کنید به معنای مد نظر شاعر رسیده اید
کریم
2019-01-31T08:38:58
خانم لیلا فرموده اند که مصرع «جواب تلخ می زیبد لب لعل شکرخارا»باید سوالی خوانده شود در حالی که حافظی که ما میشناسیم جواب تلخ را همیشه زینت لب لعل دانسته اند.اگه بخوام خودمونی بگم حافظ وقتی از معشوقش فحش میشنوه بیشتر حال میکنه.
محمدرضا
2019-02-17T13:56:32
مقصود حافظ این بود که پسران ترک در زیبایی شهرت و در ان زمان عده ای ترک به شیراز امده بودند و اقامت کردند و حافظ علاقه ای شدید به یکی از پسر های زیبارو ترک پیدا کرده بود و گفت که اگر آن ترک شیرازی(پسر زیبا ترک)نظری به من(حافظ)بکند سمرقند و بخارا را فدای خال سیاهه کوچک بالای لبش میکنم(مطالب توسط یک دبیر گفته شده و از خود ساختگی نیست)
omid
2019-02-19T01:49:36
ظاهرا جناب صائب و شهریار و دیگران منظور حضرت حافظ را در بیت جنجالی اولین را نادیده انگاشته‌اند:اگر و تنها اگر(که هیچ وقت نمی تواند) آن ترک شیرازی به دست آرد دل حافظ راآیا صرفا یک زیباروی شیرازی می تواند دل حافظ را به تصرف درآورد؟؟
هو
2019-02-04T19:46:38
با عرض سلام،بنده کسی نیستم که بخواهم برای اشعار عرفانی و معنوی حضرت حافظ نظر بدم یا اینکه تفسیر و معنی کنم،فقط اینکه مطمئنم منظور و اشاره حضرت حافظ به عشق زمینی نبوده و نیست و این بزرگوار اشاره به زیبایی معنوی و نور و رخسار و عشق الهی داشتن،چون عشق زمینی فانی هست ولی عشق الهی ماندگار و ابدی ،چون در مقابل عشق الهی هر چیزی که بدید و ببخشید بازم کم هست و برای عاشق همه و همه چیز بی ارزش و پوچ و هیچ هست.پس نه عشق ترک داشتن،نه کرد،نه لر،نه....مثلا میگن شراب شیراز،منظور به خوردن شراب نیست،منظور دیدن روی یار هست(عشق و یار الهی)که به لذت شراب شیراز هست،پس هر چیزی مطمئنأ معنی بی ارزشی نداره،تمام اشعار معنوی و عرفانی هست و مطمئنا عشق زمینی مورد خطاب نبوده،
Behzad Behzadi
2018-12-01T09:56:20
دروددر سال های اخیر مفسران و حافط شناس های زیادی در تلاشند هستند که به می و باده و معشوق حافط بعد روحانی و الهی و فرا زمینی بدهند.اما این دوبیت حافط خود بیانگر این حقیقت است که حافط از می و معشوق زمینی حرف میزند.من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستمکه عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا راحدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جوکه کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
گمنام-۱
2018-02-18T03:19:14
ترک شیرازی زیباروی شیرازی را گویند و ترک تبرتزی زیباروی تبریزی را. چه ترک به مانای زیبا روست می تواند ترک سپاهانی یا کرمانی و یزدی باشد. حتا در برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم ، منظور شاعر به هیچ رو کسی از نژاد ترک نیست،
عبدالحسین سبحانپور
2018-02-17T13:37:32
ترک شیرازی کیست؟جواب این سوال را فقط کسانی می دانند که قشقایی ها را می شناسند.
همت
2018-02-15T20:15:34
ترک شیرازی یا ترک تبریزی؟ظاهرا جناب خواجه حافظ چون از شیراز خارج نمی شده، همه زیبای ها را در اهالی آن می دیده است.
امیر سالار
2018-07-29T21:00:05
سلام و دوصد بدرود بر همه حافظ شناسان و علاقه مندان به اشعار این شاعر بلندمرتبهبهتر است ما برداشت خود را بنگاریم نه خیال کنیم که رمز گشایی کرده ایم و تلاش کرده بکنیم که شعر را تفسیر کنیم.به نظرم این گونه بیان مطلب بر شیوایی مطالبمان نخواهد افزود و بهتر است به جای برخورد اندیشه‌هاگفتگوی زیبایی پدید بیاوریم.چه برای آنانی که روزنامه وار حافظ می‌خوانند.
احسان
2018-05-23T20:56:43
هی داد ... ای خدا فریاد ...آدم بعضا چه تفاسیر کودکانه یا بهتر بگم جاهلانه ای میبینه !یکی گفته منظور حافظ از ترک شیرازی پسر بچه های زیبا بودن که حافظ بهشون گرایش داشته!!!یکی گفته منظور از ترک ، استاد شهریار بوده !! (چند صد سال قبل !!! )یکی گفته قشقایی و یکی دیگه بحث بر سر نام دیگه!!!...عزیزان دل ...ترک شیرازی یعنی خداوند ...دختر چینی یعنی خداوند ...دهقان سالخورده یعنی خداوند ...پادشه خوبان یعنی خداوند ...زلف آشفته و خوی کرده یعنی خداوند ...و ...ادبیات مغازه و دکان بقالی نیست که اگر بگن ماست ، منظور همون ماست باشه!!! بقول مولانا :نامِ او در نامها مکتوم کرد ..مَحرمان را سِرِ آن معلوم کرد ...
اسدی چالشتری
2021-05-30T09:42:19.9865529
درود. تنها چیزی که میتونم بگم اینه که به گفته خود حافظ « شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است    آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش» ممنون از تمام کسانی که حاشیه گذاشتند و مطالب مفیدی ارائه دادند... دست مریزاد.
رضا عباسی
2021-11-05T22:44:06.5627269
غزل خوانی شماره 3 حافظ را از اینجا گوش دهید
علیرضا فتحی (عارف )
2021-12-06T12:59:17.8938528
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به زیر گنبد عشاق زیارت می دهم جان را چو خواجه از لسان دوست دارد آن غزلها را به جان دل نشیند این زیارتهای زیبا را زدیوانش تفعل فاش سازد راز دلها را  چه نیکو نام آرد از غزال و  قد رعنا را ببویم عطر عرفانی در این باغ مصلی را که زیر گنبدش بخشد می سرخ طهورا را ببوسم قبر آن گوهر،همان عرفان دلها را  حجاب از چهره اندازد شمیم عطر گلها را
راز پنهان
2021-12-23T23:23:00.0229204
از آشنایی با این سایت فرهنگی بسیار خوشحالم . خداوند پایه گذاران آن را از آفات روزگار نگه دارد. 
میم الف
2022-01-31T12:07:41.0808024
جناب کریمی. لطفا دقت بفرمایید و اشعار جعلی به شاعران عزیزمان منتسب نکنید. صائب نقیضه‌ای بر این ابیات حافظ نسروده است. هر چه در فضای مجازی سرچ می‌کنید اینجا کپی‌پیست نکنید! چون در فضای مجازی منتشر شده دلیل بر درست بودنش نیست 
دکتر همایون یکتا aa.yekta@yahoo.com
2022-02-05T18:38:13.0552777
سخت در اشتباهید دوستان عزیزم بسیاری از نظرات شما را مطالعه کردم و متاسفانه بسیاری در اشتباه هستید عزیزانم حافظ هم عارف بوده است هم عاشق بوده هم درویش بوده هم صوفی بوده است هم شریعتی و حافظ قرآن و دعای نیمه شب خوان و شب زنده دار بوده هم لا ابا لی و مست و می خوار و خراباتی بوده است. حافظ تمام مقامات عرفانی هفت وادی سیر و سلوک را طی کرده و به مراحل بالای انسانیت نائل شده است و به چنان درجه و آگاهی رسیده است که پیشگاه پیر مغان را درک کرده است و تنها جایی که زانوی ادب زمین زده است خدمت پیر مغان بوده است. آنچه در اشعار حافظ نمایانگر و بسیار مهم است و دوستان می بایست توجه فرمایند این است که پیر مغان کیست؟ و چه کسی بوده است؟ که توانسته حافظ را در این وادی نگه دارد.حافظی که در هیچ وادی توقف نداشته و وادی ها را پی در پی سلوک نموده چرا تا به اینجا رسیده است. توقف نموده و این نقطه آخری سلوک حضرت حافظ بسیار قابل تامل است. بهترین غزل های حافظ غزل هایی است که راجع به پیر مغان بیان کرده است. علاوه بر غزل های عاشقانه که غزل های بسیار فاخر و زیبا است این غزلها نیز بسیار پر محتوا و فریباست.
مستعار الدوله
2022-02-12T16:35:50.4610527
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم ملوک کل دنیا را هر آن کس چیز می بخشد ، ز مال خویش می بخشد نه چون صائب که می بخشد، سر و دست و تن و پا را  
در سکوت
2022-03-17T23:23:17.5950108
این غزل را "در سکوت" بشنوید
Persian Poem Lover
2022-04-28T06:43:16.3649134
بعد از کلمه ترک در مصرع بعد، هندو آمده که خود مشخص می کند که معنی کلمه ترک اینجا نژاد نیست. هرکس که سرسوزنی با اصطلاحات ادیبات فارسی آشنایی داشته باشد، درمیابد
mahsa nazeri
2022-05-07T15:55:50.3609742
دوستان کسی موسیقی بی کلامی که زیر صدای خوانش محسن لیله کوهی هست رو میشناسه؟ 
خ م
2022-06-24T19:49:40.6156956
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم تمام مصلحت‌ها را   هر آنکس چیز می‌بخشد بسان نور می‌بخشد نه چون شاعر که میبخشد تمام آرزوها را   نخواهم ترک شیرازی به صرف دیر پُر فانی بسا هدیه‌ی شاعرها برد دوزخ نگارا را   مهدی فصیحی رامندی
polaris '
2022-08-18T19:52:29.9870987
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را 💟✨
برگ بی برگی
2022-10-02T05:20:04.9841272
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را  به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را  ترک در زبان عرفان تمثیلی ست از سپید رویی و زیبایی درون و در مقابل هندو که نماد سیاهی و تیرگی درونی ست آمده است ، خال هندو (خال سیاه ) همان نقطه آغاز هستی یا فضای عدم است که از شش جهت آزاد است ، یعنی نه بعد دارد و نه امتداد و اندازه ، پس حافظ به توصیف عشق ایده آل زمینی خود پرداخته و می فرماید محبوب شیرازی یا زمینی او آن یار و دلبری ست که ترک (سپید روی) بوده و به زیبایی درون دست یافته باشد که اگر او نیز به حافظ ( یا انسان عاشق ) روی خوش نشان داده و دل او را ببرد ، حافظ سمرقند و بخارا که نماد کلیه زیبایی و نعمتهای توأم با تعلق خاطر این جهان است را به خال مشکین (حضور ) آن یار زیبا می بخشد ، یعنی معشوق را جسم و جزوی از متعلقات دنیوی خود نمی بیند ، پس چنین عشقی دارای عمق بوده و جاودانه خواهد شد زیرا آن دو دلداده ، یکدیگر را جسم نمی بینند ‌ بلکه با چشم عدم بین خود بر یکدیگر نظر کرده ، خداوند یا زندگی را در معشوق خود تشخیص داده و به او بر یکدیگر تأثیر می گذارند ، یعنی بواسطه یکی دیدن خود با دلدار ، رسیدن به اتحاد با معشوق ازلی را تجربه می کنند ، و این عشقی حقیقی ست اما بیشتر ما انسانها با دید ذهنی خود و بصورت مجازی عاشق صورتها می شویم که بدون شک به ناکامی انجامیده و پس از مدتی کوتاه ، انتظار و توقع  خوشبختی از معشوق ،‌ مبدل به یأس و نومیدی و جدایی میگردد . نکته دیگر بیت اینکه حافظ از زبان انسان  سخن می گوید ، پس اگر ترک شیرازی را انسانی بدانیم که به حضور رسیده و ترک یا سپید روی شده است پس او میتواند زن و یا مرد طیبی باشد که مصداق آیه بیست و ششم سوره نور است .
امین امینی
2022-11-11T12:28:09.3004886
بسیارعالی
رضا تبار
2023-01-29T01:52:43.5113511
معنی ابیات ۱- اگر آن ترک شیرازی(کنایه از معشوق ازلی)از ما دلجویی کند، -به خال سیاه او(کنایه از زیبایی و صفات حق)حاضرم سمرقند و بخارا را در راه عشق ببخشم.( سمرقند مرکز تجاری و سیاسی و بخارا مرکز علمی و دینی در زمان حافظ و در زمان حمله تاتارها به شیراز بوده و امروزه  در ازبکستان فعلی واقع شده است.امیر تیمور گورکانی ربع جهان و از جمله ایران را با شمشیر به ویرانی کشاند تا این دو شهر خویش را آبادانی و رونق ببخشد.حافظ با نوعی طنز و استهزا،با بی ارزش نشان دادن، آنها را در ازای خال سیاه می بخشد) (دل عاشق جز صید معشوق ازلی نمی گردد و حافظ حاضر است در ازای وصال او از تمام امکانات مادی و معنوی  بگذرد).   ۲- ای ساقی(خدا)به من می باقی(شراب جاودانه عشق ) را  (در همین جهان) بده ( اشاره به سوره ۷۶ آیه ۲۱...:وساقهم ربهم شرابا طهورا ...و پروردگارشان باده ای پاک به آنان می نوشاند.) -که حتی در بهشت، نظیر آب رکن آباد(نهر آبی شیرین و گورا در شیراز/نماد خلوص و پاکی)و گلگشت مصلا (تفرجگاهی در شیراز/نماد فضای گشوده شده دل /حضور )نیست.   ۳-افسوس و فریاد از این بی شرمان گستاخ( دلبستگی های کاذب نفس انسان) که  با حرکات شیرین  خود در شهر(فضای گشوده شده دل) آشوب بپا  می کند. -مانند غلامان ترک(که در غارتگری پیشتاز بودند) سفره را غارت می کنند. و اختیار از دل ما می برند.   ۴- زیبایی یار(خدا) از عشق ناقص ما بی نیاز است. - مثل چهره زیبایی که به آب و رنگ و خال نیازی ندارد.(حافظ  معتقد است جمال حق فی نفسه آراسته است و نیازی ندارد که با عشق ناقص ما جلوه گری کند/عشق ناقص در حد مدح و تحسین است و به مرحله ایثار و فداکاری نرسیده است.).   ۵-من یقین داشتم که زیبایی روزافزون یوسف، سرانجام باعث خواهد شد که عشق ذلیخا از پس پرده شرم و حیا بیرون بیاید(نمی تواند پرهیز کاری خود را حفظ کند)و بی پروا اظهار عشق می کند و جلوه جمال و زیبایی بر شرم و حیا غلبه می کند.   ۶- (خدایا) اگر لعنت کنی یا نکوهش کنی،من از درگاهت درخواست حاجت و برکت می کنم(هر تلخی به کام عاشقان شیرین و هر زهری به شربتی گوارا مبدل می شود)و جز به مدح و ثنای تو نمی اندیشد. آیا زیبنده است سخنی که از دهان شیرین توبیرون می آید ،بگوییم تلخ است؟(همه سخنان تو شیرین است و بدی برای ما نمی خواهد).   ۷- ای جان من (خطاب حافظ به جوانان) پند مرا بپذیر، زیرا جوانان خوشبخت،نصیحت پیر دانا رااز جان خویش بیشتر دوست دارند،   ۸-از مطرب(مظهر  شادی بخش ) و می(عشق الهی) سخن بگو و در پی گشودن راز هستی و کاینات نباش. زیرا تا به حال کسی این معما را با حکمت(دانش،فکر،فلسفه)حل نکرده و نخواهد کرد(با ابزار های مادی و حواس بشری نمی توان پی به اسرار ماورا طبیعه برد).   ۹- حافظ غزل(سعر عاشقانه) گفتی و دانه های مروارید را به رشته کشیدی، در سفتن= سوراخ کردن مروارید/کنایه از سخن گرانبها/معانی دشوار را بیان نمودن پس بیا و شادمانه بخوان تا فلک(آسمان)بر شعر تو عقد ثریا(خوشه پروین=مرکب از ۶ ستاره که مانند خوشه انگور در کنار هم دیده می شوند)را مانند گردنبندی بتو هدیه کند.
گنگِ خواب دیده
2023-04-11T01:00:29.3550915
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده‌ی عصمت برون آرد زلیخا را....!
خودم به کسی نگویید
2023-04-13T16:25:01.2120348
آنکه دل داده نجسته شعرداده ازدل تو بهراین مصرع بجست صددین ازکف تو کنون به آخرت خویش یافتی حقیقت او چه سودکنون راه میرود کفرت ازدل جسته با خبرتو چه دعایت به دار و چه دعای حاجت به دشمن برای او که را ندامیدهی که ما زخدا واملاقت درجستجوی تو            
غلامحسین مرادی
2023-06-12T21:57:36.3906411
البته حافظ در ابتدا چنین سروده که  اگر آن دخت قشقایی بدست ارد دل ما را  در مواجهه ی یهویی با یک دختر زیبا رویی از ایل قشقایی  وبعدها در گذر زمان دخت قشقایی جای خود را به ترک شیرازی داده   
علی جان نثاری
2023-07-12T01:15:26.9652867
اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هِندویَش بخشم سمرقند و بخارا را چون ولایت الهی روی دوستی ها و محبتهای و انس ما ریزش میکند سفارش به انس و دوستی شده و نهی از دشمنی و تباغض شده و چون حافظ شیراز بوده و اطرافیانش ترک بوده میگوید اگر ان ترک شیرازی دل ما را بدست اورد  در عوض هر چه چشم ببییند و در نظر او مهم است از جهت دنیایی یعنی سمرقند و بخارا در ان روز را در این موضوع خراب میکند که و لو قنطاری باشد    بده ساقی مِیِ باقی که در جنّت نخواهی یافت : // ساقی کسی یست که هم و غم را میبرد و باعث وزش نفحات الهی میشود علی الخصوص اینجا ، می اضافه به باقی شده یعنی می که اثرش باقی است و ان مخصوص ارتباط با اولیاء الهی یست که در جنات تجری نیست ولی در بهشت (فادخلی فی عبادی) هست  کنار آب رُکن‌آباد و گُلگَشت مُصَلّا را : // هر جا که ان وصل و اثر می باقی بیاید کنار آب رکن اباد است انجا گلگشت مصلا ست فرمود دنیا مهبط وحی و مسجد اولیاء و متجر انهاست  در شیراز قدیم و فعلی اینجا موجود است ولی دقت داشته باشید که انس مهم است انی آنست نارا و آب و چشمه باعث انس است نماز و نصلی انس می اورد باعث تجلی های معنوی میشود چه آب ظاهر و چه آب باطنی که تمثیلی از علم و معنویت است     فَغان کاین لولیانِ شوخِ شیرین‌کارِ شهرآشوب  لولی را گفته اند یعنی لولی . (ص نسبی ، اِ) منسوب به لول که به معنی بی شرمی و بی حیائی باشد. (از غیاث ). لوری . فیج . غره چی . زط. چیگانه .زنگاری . کولی . غربالبند. غرچه . قرشمال . سوزمانی . توشمال . زنگانه . کاولی . کابلی . کاول . کاوول . بکاوول . بکاول . زرگر کرمانی . گیلانی . حرامی . لوند. غربتی . یوت .الواط. سرودگوی کوچه ها و گدای در خانه ها و در هندوستان زن فاحشه و قحبه را گویند. (برهان )  شوخ به معنای گستاخ ،این فردی لولی با شیرین کارهای خود شهر را به آشوب میکشد  این فرد تمثیلی از عشق های م۹ازی میتواند باشد که باباطاهر هم میخواستخنحری نیشش زفولاد بسازد و بر دیده اش زند تا دل ازاد گردد یعنی هدف ازادی دل از این شهراشوب های شیرین کار است که پرده و حجاب شده اند    چنان بردند صبر از دل، که تُرکان خوان یغما را  این عشقهای مجازی (ما لا طاقه لنا) است چنانچه در روایت امده صبر را از دل میبرد دل را مثل عارت ترکان غارت میکنند ز عشقِ ناتمامِ ما جمالِ یار، مُستَغنی است جمال محبوب چه احتیاج به عشق ناقص و ناتمام ما ،گفت یحبهم تمام است یحبونه کدام است   به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روی زیبا را؟ اب باید عز خودش آب داشته باشد انکه دارد به او داده خواهد شد و انکه ندارد انچه دارد هم از او گرفته میشود یخرجهم من النور الی الظلمات ،انکه از پر قنداق خوش اخلاق است سخی یست به تگلف چه حاجت انکه دارد نیازی به تگلف نیست و) ما انا من المتکفین)   من از آن حُسن روزافزون که یوسف داشت دانستم بالاخره بازار ابتلاء گرم است یوسف زیباست زیبایی که همه را دچار فتنه میکند و این تمثیلی یست از همه ابتلائات ،و الا تا اینگونه نباشد امتحان معنایی ندارد  که عشق از پردهٔ عصمت برون آرد زلیخا را زیبایی و کمال  محبوب است که معشوق را بطرف خود میکشد والا کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد  ان الله شاء ان یراک قتیلا  هر که غمت را خرید عشرت عالم فروخت باخبران غمت بی خبر از عالمند ای که به عشقت اسیر خیل بنی آدمند سوختگان غمند با غم دل خرمند ... حسین حسین ، جان آقام ، جان آقام ، جان آقام ... ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده گوشه ای از کربلا جا و مکانم بده   اگر دشنام فرمایی و گر نفرین، دعا گویم چرا که حسنات من الله است و سیئات من نفسک است پس هر تلخی ریشه اش او نیست لک العتبی حتی ترضی جوابِ تلخ می‌زیبد، لبِ لعلِ شکرخا را برای تربیت برخورد جلال یا همان جواب تلخ می زیبد نسال الله العفو و العافیه و المعافاه نصیحت گوش کن جانا، که از جان دوست‌تر دارند جوانان سعادتمند پند پیر دانا را امیرلمومنین ع میفرمایند رای الشیخ احب الی من جلد الغلام ،سخن و نظر شیخ و سالمند برای من دوست داشتنی تر از تر و فرز نوجوان است مشورت پشت انسان را میگیرد و بلند میکند    حدیث از مطرب و مِی گو و راز دَهر کمتر جو که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را از مولی بگو قل بفضل الله و رحمته فبذلک فلیفرحوا  با گریهبر سیدالشهدا راه برو با گفتن فضائل مولی با یاد خدا برو نه با فلسفه و کلام که معمای عالم باز نمیشود قد احیا عقله و امات نفسه حتی دق جلیله و لطف غلیظه فابان له الطریق  غزل گفتی و دُر سفتی، بیا و خوش بخوان حافظ که بر نظم تو افشاند فلک عِقد ثریّا را غزل گفتی ولی گویی در تراشیدی .. انقدر زیبا و به جا که فلک عقد ثریا را برایت نثار کند یا بر نظم تو عقد ثریا را چیده یعنی اسمانیان از زمینیان چیز یاد میگیرند این سیر اثبات است انا الیه راجعون همیشه استنساخ نیست و الله العالم الهادی
سید حسین اخوان بهابادی
2023-08-06T23:52:10.1847066
هرکسی از ظن خود شد یار من،یعنی هر کس با توجه به دیدگاه خود با من رابطه برقرار می‌کند این را باید دانست که مولانا قصدش از سرودن این مصرع این بوده  که بگوید هر فردی که در امورات سطحی و گذرای زندگی سر در گریبان است و هنوز از مفاهیم عمقی زندگی با خبر نیست، نمی‌تواند به درون من یا شخص دیگری پی ببرد و این موضوع نیاز به درک و دریافت کافی از سمت اشخاص دارد.راه پیدا کردن به درونیت یکدیگر کار آسانی نیست و نیاز به این دارد که هر شخص به یک درجه از تعالی و منش درست رسیده باشد تا بتواند به درستی با دیگران آن طور که هستند و نه آنگونه که ظن و گمان شخص است ارتباط بر قرار کند.با توجه به این ظن و گمان‌ها این اتفاق رخ می‌دهد که ما دیگران را ناعادلانه قضاوت کرده و همین موضوع باعث خواهد شد که نتوانیم به درستی با دیگران ارتباط  برقرار کنیم البته ابتلای انسان بدگمان هم به ضعف و ناهنجاری خاص، او را به گمانه زنی درباره دیگران وا می‏دارد.در این باره حضرت علی (ع) می فرماید: انسان شرور، به دیگران گمان خیر نمی‏ برد؛ چون آنان را نیز با سرشت خویش می سنجد.خلاصه اگر عده ای مشکل دارند نباید دیگران را متهم کنند و چرا آن دبیر مسأله دار هم چنین حرفی زده باید  فکر کرد!  
بیقرار
2023-09-09T15:36:13.1427338
بداهه با مطلعی از حافظ شیرین سخن                               👇👇👇   «اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را » چه سازم با غمی در دل ، ز هجرش مانده پا در گلمنم مجنون و این محمل ، بَرَد تندیس لیلا را  شبان را با تو در گفتم ، چه دُرهایی که ناسفتم ز چشمم پرده می رُفتم ، که بینم چشم شهلا را  هلالی شد تنم زین غم ، فتادم در غمی چون یم به حکمت کرده ای مبهم ، ز هجرت این معما را  شدم آواره در راهت ، غلامم ،عبد درگاهت همی پابند و‌ دلخواهت ، که کج کی می نهم پا را ؟؟ اگر یوسف شوی ، چاهم ، به بن بستت دهی راهم عطا کن آنچه می خواهم ، که گیرم راه دریا را  من آن گمراه و گمنامم ، در این ره همچنان خامم بنوشان باده از جامم که نشناسم سر از پا را ز حُسن  از خُلق یوسف شد هزارن قصه در دنیا دریغ از نکته ای کوچک که وا گوید زلیخا را  حدیث آن دم ز مطرب کن که می در کامم اندازی که این نقدم نمی بخشم به نسیه روی زیبا را شبانگه بیقرارم من ، به روزت دل فگارم من تو گل باشی چو خارم من بیا بشکن من و ما را  #رضارضایی « بیقرار »
جاوید مدرس اول رافض
2023-10-09T22:12:27.9349132
تضمین غزل حافظز عارض برقع افکندی گشودی روی زیبا راز برق رخ زدی آتش بساط خرمن ما راصبا را کن معطر باز کن ، زلف چلیپا را.................بیا ای تُرک شیرازی به دست آور دل ما رابه خال هِندویت بخشم سمرقند و بخارا *********************مقیم درگهم باصد خیال واهی وخوابیازین در کی توانم، شد، ندارم و چاره و بابیبگردان ساقیا می ده،  نباشد جمع را آبی ..................بده ساقی مِیِ باقی که در جنّت نمی یابیکنار آب رُکن‌آباد و گُلگَشت مُصَلّا را**********************قرار و وعده ها وحرفها ی تو همه مقلوبمنم در عشق تو گمراه وسرگردان و هم مغلوبتو و بازی با قلب شکسته، خرم و پاکوب............. فَغان کاین لولیانِ شوخِ شیرین‌کارِ شهرآشوبچنان بردند صبر از دل، که تُرکان خوان یغما را*********************اگر صورت نبندد عشق، حال یار مستغنی استکمال از عشق گر خیزد ،کمال یار مستغی استبه عشق ار جاه افزاید ،جلال یار مستغنی است..........ز عشقِ ناتمامِ ما جمالِ یار، مُستَغنی استبه آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روی زیبا را؟*********************قراری نیست شبها بر من وهمسایه از دستمکه من شب تا سحر بیدار با اندیشه ات  هستمبیا ساقی بیا  کز قامت و بالای تو  مستم .............من از آن حُسن روزافزون، که یوسف داشت دانستمکه عشق از پردهٔ عصمت برون آرد زلیخا را*********************  همی زآن تیر مژگان تو، جانا من بلا جویمکه صد تیر بلا از هر جهت جاریست  بر سویماگر چوگان ببازی سر ز  چوگان تو  میپویم............اگر دشنام فرمایی و گر نفرین، دعا گویمجوابِ تلخ می‌زیبد، لبِ لعلِ شکرخا را*********************زعقل و پویش فکرت  دلا چون  بند بر دارندبه لشگر گاه دانش فاضلان بین،  جمله سر دارندبه فوت و فن و دانائی جوانان عشق اگر دارند؟.............نصیحت گوش کن جانا، که از جان دوست‌تر دارندجوانان سعادتمند پند پیر دانا را*********************پر از افسون دو چشمت غمزه ات افسانه وجادوجهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابروبه حیرت ماندم از دنیا ز سرً کار و راز او ...................حدیث از مطرب و مِی گو و راز دَهر کمتر جوکه کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را*********************سرودی خوش تو سر دادی ازآن سرو چمان حافظبه اغراق ار نگویم گر ، دهی بر مرده جان حافظزفیض نظم تو "رافض" شده شیرین بیان حافظ.................غزل گفتی و دُر سفتی، بیا و خوش بخوان حافظکه بر نظم تو افشاند فلک عِقد ثریّا راجاوید مدرس رافض
جاوید مدرس اول رافض
2023-10-16T22:52:35.4483721
تضمین غزل حافظ ز عارض برقع افکندی گشودی روی زیبا راز برق رخ زدی آتش بساط خرمن ما راصبا را کن معطر باز کن ، زلف چلیپا را.................بیا ای تُرک شیرازی به دست آور دل ما رابه خال هِندویت بخشم سمرقند و بخارا *********************مقیم درگهم باصد خیال واهی وخوابیازین در کی توانم، شد، ندارم و چاره و بابیبگردان ساقیا می ده،  نباشد جمع را آبی ..................بده ساقی مِیِ باقی که در جنّت نمی یابیکنار آب رُکن‌آباد و گُلگَشت مُصَلّا را**********************قرار و وعده ها وحرفها ی تو همه مقلوبمنم در عشق تو گمراه وسرگردان و هم مغلوبتو و بازی با قلب شکسته، خرم و پاکوب............. فَغان کاین لولیانِ شوخِ شیرین‌کارِ شهرآشوبچنان بردند صبر از دل، که تُرکان خوان یغما را*********************اگر صورت نبندد عشق، حال یار مستغنی استکمال از عشق گر خیزد ،کمال یار مستغی استبه عشق ار جاه افزاید ،جلال یار مستغنی است..........ز عشقِ ناتمامِ ما جمالِ یار، مُستَغنی استبه آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روی زیبا را؟*********************قراری نیست شبها بر من وهمسایه از دستمکه من شب تا سحر بیدار با اندیشه ات  هستمبیا ساقی بیا  کز قامت و بالای تو  مستم .............من از آن حُسن روزافزون، که یوسف داشت دانستمکه عشق از پردهٔ عصمت برون آرد زلیخا را*********************  همی زآن تیر مژگان تو، جانا من بلا جویمکه صد تیر بلا از هر جهت جاریست  بر سویماگر چوگان ببازی سر ز  چوگان تو  میپویم............اگر دشنام فرمایی و گر نفرین، دعا گویمجوابِ تلخ می‌زیبد، لبِ لعلِ شکرخا را*********************زعقل و پویش فکرت  دلا چون  بند بر دارندبه لشگر گاه دانش فاضلان بین،  جمله سر دارندبه فوت و فن و دانائی جوانان عشق اگر دارند؟.............نصیحت گوش کن جانا، که از جان دوست‌تر دارندجوانان سعادتمند پند پیر دانا را*********************پر از افسون دو چشمت غمزه ات افسانه وجادوجهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابروبه حیرت ماندم از دنیا ز سرً کار و راز او ...................حدیث از مطرب و مِی گو و راز دَهر کمتر جوکه کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را*********************سرودی خوش تو سر دادی ازآن سرو چمان حافظبه اغراق ار نگویم گر، دهی بر مرده جان حافظزفیض نظم تو "رافض" شده شیرین بیان حافظ.................غزل گفتی و دُر سفتی، بیا و خوش بخوان حافظکه بر نظم تو افشاند فلک عِقد ثریّا راجاوید مدرس رافض